۱۳۸۴ آذر ۲۳, چهارشنبه

معيشت

چه دليلي دارد كه از همه چيز بنويسم به جز وضع خودم و آنچه دغدغه‌ي زندگي‌ام است؟ امروز از عصري تا يك ساعت پيش مطهره خانم - همسر مهربانم - داشت با من درباره‌ي وضع معيشت و درآمدمان صحبت مي‌كرد.
حق دارد، حقوقم زير خط فقر است، در تهران خط فقر 250 هزار تومان است و من حدود 210 تا 230 مي‌گيرم، پس فقير به حساب مي‌آيم!

خدا را شكر كه مطهره هم كار مي‌كند، اما او به دليل استرس شديد كاري كه باعث بيماريش شده، خيلي دوست دارد كه مانند بسياري زنان ديگر خود را از كار خلاص كند، هر چند باورم نمي‌شود كه روزي از كار كردن دل بكند.

چند روز پيش يكي از همكاران سابقم را ديدم، مي‌گفت الان به طور همزمان در دو اداره‌ي دولتي كار مي‌كند، البته در يكي به صورت قراردادي، از يكي حدود 350 مي‌گيرد و از ديگري بيشتر از 400 يعني در مجموع ماهيانه بيش از 750 تومان درآمد دارد.

مطهره مي‌گويد كه «ببين، اون به فكر زندگي است، تو چي؟». البته حق داره كه مقايسه كنه، اما ...

با خودم فكر مي‌كنم آيا اين عدالت است كه دو نفر با يك سطح سواد، يك ميزان كار در روز، اينقدر اختلاف حقوق داشته باشند؟

البته آدم چيزهايي مي‌شنود كه شاخ درمي‌آورد، مثلا يكي از آشنايان چند وقت پيش مي‌گفت تو وزارت نفت بعضي‌ها هستند كه چند تا سمت دارند و به خاطر هر كدام جداگانه حقوق دريافت مي‌كنند و سر جمع آن سر به فلك مي‌گذارد!

واقعا من به چي دل خوش كنم، شانس، اقبال، ... برم دزدي، كلاه ديگران را بردارم، ... دستمال دست بگيرم و پاچه‌خواري كنم، ... ؟

از خودم مي‌پرسم حالا گيريم پاسخ مطهره را دادم، اما آيا اين عدالت است كه من دويست و خورده‌اي بگيرم و بعضي‌ها كه چند سر عائله هم دارند با 50 يا 80 و يا 100 زندگي كنند؟ پس آنها كه بي‌كار هستند چه مي‌كنند؟!
به راستي بعضي وقت‌ها همين معيشت در اولويت بالاتر از خيلي ارزش‌ها از جمله آزادي و مازادي و كوفت و زهرماري قرار مي‌گيرد، البته نه به اختيار بلكه جبر حكم مي‌كند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com