۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

اصلاح طلبان و هدفمندی یارانه ها

هدفمندی یارانه ها یک طرح اصلاح طلبانه و ملی است که آرزوی اصلاح طلبان بود ولی قسمت اجرایش را پیدا نکردیم و حالا که دولت آقای احمدی نژاد مشغول اجرایش شده از او تشکر می کنیم و اگر کمکی از دستمان برآید دریغ نمی کنیم.

دوستان توجه داشته باشند که در ارزیابی همه ی رفتارهای دولت آقای احمدی نژاد نباید پیش فرض به حق بودن یا نبودن فلانی و یا میزان قرابت سیاسی با او را مدنظر قرار داد؛ چندی پیش حتی آقای زیبا کلام در تلویزیون از رضا شاه هم به خاطر نیمه ی پر لیوانش به خوبی یاد کرده بود و البته کار درستی کرد.

کاری که از دست ما بر می آید فقط تبیین درست اتفاقی است که دارد می افتد و راهنمایی های کارشناسی برای اجرای بهتر طرح و جلوگیری از تبعات منفی آن است. بالاخره بخشی از مردم طرفدار اصلاحات هستند و لذا باید از این قدرت و نفوذ برای همراه کردن آن بخش از جامعه استفاده کرد. کارشناسان اقتصادی اصلاح طلب همگی موافق اجرای طرح و اصلا بخشی از طراحان طرح اولیه در دوره های قبل هستند. آنها می توانند با ارائه ی راهکار به اجرای مناسب تر آن کمک کنند.

حالا چرا ما نتوانستیم؟ از 76 تا 84 اصولگرایان 80 درصد قدرت را در دست داشتند و اصلاح طلبان 20 درصد. آنها حتی نگذاشتند اصلاح طلبان فرودگاه امام خمینی را افتتاح کند تا نکند به نام اصلاحات تمام شود. تمام طرح ها و لوایح اصلاح طلبان مصوب مجلس ششم با مقاومت شورای نگهبان مواجه شد. آنها جلوی حرکت های اصلاح طلبانه چه در سیاست و چه در اقتصاد را گرفتند، ما اما نباید امروز جلوی این حرکت اصلاح طلبانه ی اقتصادی را بگیریم.

در دوره ی اصلاحات ما که به هدفمندی یارانه ها اعتقاد داشتیم و به قول آقای خاتمی آرزویمان بود. مهمترین اشکال این که برخی نمی خواستند به اسم ما تمام شود برای همین جلویش را گرفتند. ببینید که مجلس هفتم چطور عوامانه با بالا رفتن تدریجی قیمت ها مخالفت کرد و سودای تثبیت قیمت ها را در سر می پروراند اما دوستان همان ها امروز داعیه دار حذف یارانه ها شده اند. به هر حال، مهم نیست، مهم اجرای آن است که تحقق آرزوی ماست.

الان فقط باید تشویق کنیم که درست اجرا شود، پیشنهاد بدهیم، عیب هایش را هم نشان بدهیم. از مردم بخواهیم که همراهی کنند. بگوییم که ما هم اگر بودیم همین کار را می کردیم و واقعا هم می کردیم، حالا شاید با کمی تفاوت. مثلا پرداخت نقدی به مردم و یا میزان این مبلغی که به حساب مردم ریخته می شود و یا نحوه ی استفاده از درآمد حاصله شاید متفاوت می بود اما در ضرورت اصل طرح هیچ شکی نداشته و نداریم و نخواهیم داشت.

مشارکت مردم در هدفمندی یارانه ها مانند این است که مردم روزانه درآمدزایی می کنند، یک درآمد زایی ملی. یعنی از هدر رفتن ثروت ملی جلوگیری می شود. در اروپا مردم زمستان در خانه هایشان لباس گرم می پوشند، ما اما در ایران چون برق و گاز تقریبا مجانی است سوخت را هدر می دهیم. این یک مثال است از هدر دادن انرژی. مبلغ این هدر دادن در سال چند ده میلیارد دلار می شود. سر آدم سوت می کشد از سودی که می شود با اجرای طرح به دست آورد.

این مساله شاید برای عوام خوب جا نیافتد، باید تا می شود برایشان توضیح داد که خدای ناکرده تبعات اجتماعی منفی نداشته باشد. البته معتقدم این پول هایی که داده می شود هم باید بعد از یکی دوسال قطع شود. معنی ندارد که پول زیادی دست مردم باشد، با آن می خواهند چه کنند؟ خب کمی بیشتر تلاش کنند، سوخت کمتر مصرف کنند. شاید این فشارها کمی از تنبلی ما ایرانیان بکاهد.

در کنار اصلاح یارانه ها برای اقتصاد بیمار کشور ما چند اصلاح دیگر هم لازم هست که یکی آزادسازی نرخ برابری ارز است. الان قیمت دلار در برابر ریال واقعی نیست، دولت آن را خیلی پایین نگه داشته است اما اگر واقعی شود می تواند به تولید در داخل و صادرات کمک کند. برای همین الان واردات به شدت به صرفه است و تولید به ضرر.

نکته ی دیگر، خصوصی سازی واقعی است، روند خصوصی سازی هم کند است و هم غلط. واگذاری مخابرات به سپاه چه معنی می دهد؟ در پاییز امسال 5 درصد از سهام پست بانک وارد بورس شد اما دولت دلش نیامد که تن به الزاماتش نمی دهد، مدیرعامل را سرخود تعیین می کند؛ بخش خصوصی با این کارها نمی تواند به واگذاری ها اعتماد کند. باید خصوصی سازی را جدی تر بگیریم.

با درآمد حاصل از هدفمندی یارانه ها باید تامین اجتماعی گسترش موثری بیابد. شما ببینید همان کشورهایی که روی انرژی یارانه نمی دهند اما دولت ها برای تامین اجتماعی مردم با هم رقابت شدیدی دارند. وقتی مردم حاضر می شوند که حواسشان به خرجشان باشد، بیشتر تلاش می کنند، پس حق هم دارند که نظام تامین اجتماعی خوبی داشته باشند.

اما بالاخره دولت آقای احمدی نژاد نمی تواند به طور کامل مردم را راضی کند، ما هم اگر بودیم همین طور بود که نواقصی وجود داشت و نارضایتی هایی به وجود می آمد. خب حالا دولت احمدی نژاد سختی های آن را می کشد و اگر ما وفادار به اجرا و ادامه ی آن باشیم می توانیم با وعده ی برطرف کردن نواقص و بهبود اجرای آن، نظر مردم را جلب کنیم.

متاسفانه گویا ستادی مشغول جنگ روانی است و این روزها تلاش وافری دارد که اصلاح طلبان را مخالف طرح هدفمند شدن نشان بدهد. خدا کند برخی دوستان به دام کیهان و رجانیوز و غیره نیافتند.

پینوشت:
حدادعادل، رییس مجلس اصولگرای هفتم، دی ماه ۸۳ پس از مخالفت با کاهش یارانه ها توسط دولت آقای خاتمی گفت: مجلس با طرح تثبیت قیمت ها نخستین قدم را برداشته است و حال که قیمت گاز، برق و تلفن افزایش نمی یابد، مردم می توانند نفس راحتی بکشند.

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

ادعای تبریک و رفتار متفاوت لاریجانی ها


مقدمه : در این یادداشت قصد دارم تفاوت برخورد دستگاه قضایی با علی شکوری راد و اصولگرایان را در قصه ی ادعای تبریک گفتن لاریجانی ها به میرحسین موسوی در عصر روز انتخابات سال گذشته نشان دهم. ادعایی که نه تنها با بازداشت شکوری راد کم رنگ نشد بلکه بر ابهام ها افزود.


ادعای حامیان دولت، تابستان 1388 

گر چه سیاسیون شایعه ی تبریک لاریجانی را از همان عصر روز انتخابات شنیده بودند اما سایت "رجانیوز" که به جریان آقای احمدی نژاد تعلق دارد برای اولین بار آن را علنی کرد. مرداد ماه پارسال چند نماینده ی طرفدار آقای لاریجانی در مجلس به تقلبی بودن مدرک تحصیلی آقای رحیمی - معاون اول - انتقاد کردند و رجانیوز در واکنش به آنها در خبری با تیتر "آيا علي لاريجاني مدرك دكترا دارد؟"، اعلام کرد:


این خبر در همان زمان به سرعت و به طور گسترده ای بازتاب داشت و طرفداران دولت را به شدت عصبانی کرد، از جمله سایت "استقامت" با تیتر "تبريك گفتن لاريجاني به موسوي قابل گذشت نیست" و سایت "افشا" با این تیتر وانش نشان داد: "خیانت لاریجانی با تبریک پیروزی در انتخابات به موسوی پیش از رای شماری".

و روزنامه آمریکایی لس آنجلس تایمز بر پایه ی همین خبر رجانیوز در تابستان پارسال نوشت: "تاکنون تنها اصلاح طلبان مدعی وقوع تقلب در انتخابات بودند اما به تازگی از اردوگاه دولتی ها نیز چنین صداهایی شنیده می شود".

ادعای اصلاح طلبان، بهار 1389

از اعضای ارشد ستاد آقای موسوی تا الان هیچ کس به صورت علنی چیزی نگفته اما اردیبهشت ماه 89 یعنی نه ماه بعد از اعلام آن خبر در رجانیوز، آقا سعید شریعتی اصلاح طلب برای سخنرانی در جمع دانشجویانی اصولگرا به دانشگاه مشهد رفته بود که گفت آقای عطریانفر از آقای هاشمی رفسنجانی نقل کرده "اولين افرادي كه به ميرحسين در انتخابات تبريك گفتند اصولگراها بودند و اولين پيام تبريك به ميرحسين، تماس مصطفي پورمحمدي بوده، بعد ناطق‌نوري و پس از آن علي لاريجاني".

در یک نشست دانشجویان حامی دولت، از فاطمه خانم رجبي در باره ی این گفته ی شریعتی می پرسند که او می گوید: "خيلي هم دور از ذهن نيست ... حالا اين واقعيت داشت يا نداشت در جلسات سياسيون مطرح بود". خانم رجبی همسر آقای الهام است که زمان انتخابات همزمان وزیر دادگستری دولت آقای احمدی نژاد و عضو شورای نگهبان بود.

سایت دولتگرای "پارسا پرس" هم بعد از سخنرانی شریعتی نوشت که: "شهادت سعید شریعتی قرینه ای بر اظهارات سال گذشته این نماینده مجلس است."

تکذیب شده و نشده ها

"با وجود بازتاب ها فراوان این سخنان حتی در رسانه های آمریکایی، لاریجانی هیچ گونه واکنشی در تکذیب آن انجام نداد". این جمله ای بود که پارساپرس در اردیبهشت ماه 1389 نوشته بود. وضعیت تا امروز به همین منوال ادامه دارد الا نقل قولی غیر رسمی از آقای لاریجانی در یک محفل خصوصی غیر علنی. سایت جهان تیرماه 1389 به نقل از یک دانشجوی بی نام و نشان نوشت: " لاريجاني از اينکه چندبار تا حالا گفته شده که لاريجاني با موسوي تماس گرفته و پيروزي‌اش در انتخابات را تبريک گفته، گلايه مي‌کرد و اون رو دروغ خواند ".

پورمحمدی زیاد سخنرانی می کند اما موضعی نگرفته؛ اما روابط عمومی سازمان بازرسی که آقای پورمحمدی رییسش است اواخر اردیبهشت 1389 تکذیبیه ای منتشر کرد و گفت که روز 10 تیر 1388 یعنی 18 روز بعد از انتخابات پیروزی آقای احمدی نژاد را تبریک گفته است.

آقای ناطق نوري منتسب به دفتر رهبری است، بازرس ویژه ی دفتر رهبری است اما تا كنون چنين ادعايي درباره خود را نه تكذيب كرده و نه تاييد. ولی زیاد فرقی نکرده است با آن دو نفر دیگر، چون تکذیب آنچنانی تاثیری نداشته است. سایت دولتگرای عدالتخواهی در ابتدای تابستان 1389 در مطلبی با عنوان "بصیرت در وقت اضافه" نوشت: " چرا از تبریک ناطق، لاریجانی و پورمحمدی به میرحسین قبل از اعلام رسمی شورای نگهبان سخنی به میان نیامده؟ "

بنابر این، رسانه های دولتگرا که مجموعه ی ادعای تبریک را منتشر کرده اند تاکنون از ادعای خود کوتاه نیامده اند.

تاثیر تبریک های احتمالی

نکته ی قابل توجه در موضوع تبریک احتمالی این آقایان "میزان تاثیر" آن تبریک هاست. ادعاهای مطرح شده این است که عصر روز انتخابات به آقای موسوی تبریک گفته اند و آقای موسوی حدود ساعت 11 شب ادعای پیروزی قطعی کرده است.

اگر واقعا تبریک گفته باشند آقای موسوی می توانسته است آن را مبنا قرار دهد چون آقایان لاریجانی، ناطق و پورمحمدی به اطلاعات و گزارش های مهمی دسترسی داشته اند و حرف آنها و تبریکشان بسیار قابل اعتمادتر از گزارش ناظران کاندیداها بر سر صندوق هاست.

تبریک باعث گمراهی : البته ادعای حامیان احمدی نژاد می توانسته با هدف تخریب لاریجانی و ناطق و پورمحمدی هم باشد اما حامیان دولت اعتراضشان این بود که تبریک این آقایان، آقای موسوی را دچار " توهم و اتخاذ مواضع فتنه انگیز" بوده است. در واقع می گفتند که او را به "اشتباه" انداخته اند.

اتفاقا این همان دلیلی است که سعید شریعتی به نقل از هاشمی رفسنجانی مطرح کرد تا اعلام پیروزی آقای موسوی را موجه و بر مبنای آن تبریک ها نشان دهد.

یک احتمال غیر عادی هم این است که گفته شود آن سه نفر با نیت و هدف گمراه کردن مهندس موسوی تماس گرفته بودند و پس از به دام افتادن طعمه، صدایش را درنیاورده و یا منکر تماس شده اند.

تبریک نشانه ی تقلب : مدعیان تقلب انتخاباتی هم آن تبریک ها را دلیلی بر پیروزی موسوی می خوانند و می گویند که تبریک ها مانند دم خروسی است که هیچ قسم حضرت عباسی را بعد از آن نمی توان باور کرد. آنها این تبریک ها گافی می دانند که از سوی این آقایان داده شده است.

برخورد با مدعیان

مدعیان چه کسانی هستند؟ : منبع دسته ی اول مدعیان سایت رجانیوز بود که مدعی است یک نماینده ی مجلس این خبر را داده اما با گذشت 15 ماه از انتشار آن خبر تاکنون نامش را فاش نکرده است. سایت های زنجیره یی دولتگرا و دیگر سایت های خبری هم این خبر رجانیوز را منتشر کردند؛ از جمله جوان آنلاین، شبکه خبر دانشجو، شبکه ایران، فردا نیوز، تابناک، استقامت، و وبلاگ های زنجیره یی.

دور دوم ادعاها مربوط است به سعید شریعتی از محمد عطریانفر نقل کرده که او هم از آیت الله هاشمی رفسنجانی نقل کرده است. این خبر هم در رسانه های مختلف خبری راست و چپ به طور گسترده ای منتشر شده است.

بر مبنای رویه ی جاری، نه تنها منبع خبر بلکه منتشر کنندگان آن نیز در قبال انتشار آن مسوول هستند. هیچ گزارشی درباره ی برخورد با هیچ کدام از این نشریات و رسانه ها وجود ندارد، آن دو مورد تکذیب رسمی و غیر رسمی هم بازتاب قابل توجهی در رسانه ها نداشت.

برخورد متفاوت با ادعای شکوری راد

اواسط آذر ماه (یعنی دو هفته پیش) "علی شکوری راد" در دانشگاه لرستان در مناظره ای ادعا کرد که "صادق لاریجانی" نیز شب انتخابات به موسوی تبریک گفته بود. این ادعا شبیه به ادعاهای قبلی بود اما شکوری راد به همین دلیل فورا بازداشت شد.

فارغ از درستی و نادرستی این برخورد با شکوری راد، نکته ی قابل توجه تبعیضی است که در رفتار با دیگر ادعا کنندگان در پیش گرفته شده است. مگر شکوری راد با رجانیوز و آن نماینده ی مجلس و یا آقای هاشمی رفسنجانی فرق دارد؟

این ادعا اگر اتهام است چه تفاوتی با ادعای تبریک علی لاریجانی، ناطق و پورمحمدی دارد؟ تنها تفاوت این ادعا مسوولیت آیت الله لاریجانی است که در زمان انتخابات عضو شورای نگهبان بوده و الان هم رییس قوه ی قضاست. بنابر این هم در انتخابات عضو نهاد داوری بود و اطلاعاتش از نتایج به نسبت آن سه نفر بیشتر بوده و هم امروز رییس قوه ی قهریه است و مسوول دادگاه و زندان.

شباهت ها اما؛ هر چهار نفر انسان هستند، ایرانی و مسلمان و شیعه بنابر این در برابر قانون از این لحاظ برابرند. آقا صادق رییس یک قوه است، علی آقا هم هست، آقای ناطق هم رییس بازرسی دفتر رهبری است، آقای پور محمدی هم رییس بازرسی کل کشور. خب آیت الله لاریجانی در یک کفه ی ترازو و آن سه را در کفه ی دیگر بگذاریم، کدام سنگین تر هستند؟

اگر ادعای شکوری راد اشتباه است، می شود آن را تکذیب کرد و یا درباره ی آن توضیح داد، یا از کنار آن گذشت، همان کاری که آن سه نفر کرده اند. این دلیل نمی شود که چون چیزی به آقای لاریجانی منتسب شده فورا طرف را بگیرند و به زندان بیاندازند. روال قضایی هم این نیست که برای چنین اتهامی در قدم اول بازداشت کنند، اول می شود او را احضار کرد تا درباره ی اتهامش توضیح دهد.

صبر و تحمل آیت الله لاریجانی بایستی بیش از دیگران باشد، یعنی این انتظار ملت است که ایشان در قبال حق دیگران بیش از حق خود حساس باشد نه اینکه به فرض انتساب نسبتی نادرست به آقای لاریجانی، شکوری راد به چشم بر هم زدنی بازداشت شود.

معنی استقلال دستگاه قضا

دو ماه پیش هم شکوری راد برای چند روز بازداشت شده بود که با پادرمیانی آیت الله شبیری و موافقت رهبری آزاد شد اما متاسفانه طرفداران دولت به شدت از این پادرمیانی عصبانی شدند و با بی احترامی به این مرجع تقلید، آن درخواست را اعمال نفوذ و پارتی بازی و اعمال فشار به دستگاه قضایی خواندند تا جایی که در یادداشتی که جوان آنلاین منتشر کرد، به صراحت تهدید شده بود که از این پس این دست اعمال فشارها را افشا خواهند کرد.

در واقع دولتگراها که از آزادی شکوری راد و آن هم با وساطت یکی از مراجع ناراحت بودند می خواستند با خبر سازی و جنگ روانی، زیربار رفتن دستگاه قضایی را به تمسخر بگیرند و وانمود کنند که توجه دستگاه قضایی به این درخواست در واقع زیر سوال رفتن استقلال این دستگاه بوده است.

علی رغم انتقاداتی جدی که به دستگاه قضایی داریم اما آیت الله لاریجانی در مدت مسوولیتش نشان داده که به استقلال دستگاه قضا اهمیت می دهد و زیر بار فشارهای دولتگرایان نمی رود. از واکنش به ادبیات نامناسب آقای احمدی نژاد و سعی در اعمال دخالت در امور قضایی گرفته تا واکنش صریح به آقای هاشمی رفسنجانی در پرونده ی دانشگاه آزاد، تا همین هفته ی گذشته که به آقای جنتی گفت علی رغم توصیه ی او پرونده های قضایی را به نهادهای امنیتی نمی دهند.

  • هر طور که حساب کنیم، بازداشت شکوری راد به وجاهت آقای لاریجانی ضربه می زند و بر ابهام شایعه ی تبریک می افزاید؛ آیت الله شبیری که پادرمیانی کرده بود دلگیر می شود که چنین برخوردی شده است و افکار عمومی می پرسد که اگر کسی درباره ی آنها چنین ادعایی می کرد هم دستگاه قضا به این سرعت و روش عمل می کرد؟

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

ایسنای دیروز ایسنای امروز

روز 16 آذر سالگرد راه اندازی ایسنا بود، ایسنایی که در طول این سالها دچار تغییرات ماهوی شده است از روش های مدیریتش گرفته تا جهتگیری های رسانه ای و حتی مرام و معرفت اعضایش؛ جایگاه یک خبرگزاری به همین چند فاکتور بسته است ولاغیر. و سکوت ایسنایی ها در قبال بازداشت معاون دوست داشتنی دیگر دردی مضاعف است.

ایسنا سال 78 از دل جنبش دانشجویی برخاست تا خواسته ها و روش های نوینی را چه در مدیریت و چه زاویه ی دید رسانه ای در ایران جا بیاندازد و انداخت اما الان که نگاه می کنیم غیر از خاطره دیگر چیزی باقی نمانده، هر چند که همین الان جنازه اش به صد تای فارس و ایرنای دولتی می ارزد. دلیلش بقایای آن سالهاست، بنایش خوب بوده وگرنه تلاش برای تخریب آن کم نبوده است.


یاد ابوالفضل فاتح به خیر، همان که با امید به خدا و اعتقاد و اعتماد به نسل جوان دانشجو، سنگ بنای بزرگترین رسانه ی خبری کشور را بگذارد. چه شد؟ کجاست امروز؟ تقدیر لازم ندارد او، اما چرا او را تخریب کردید؟ همین آقای کیهان به اندازه ی صد دشمن کافی است تا همه را دفع کند. فاتح را می شناسند، دفع شدنی نیست برای همین خون دل می خورد، سکوت می کند و آنها را به خود وامی گذارد.

داستان مدیریت ایسنا پس از فاتح شنیدنی است، مدیر پشت مدیر تغییر کرده است، گاهی چند ماه و گاهی چند روز بیشتر دوام نیاورده اند، تقریبا همه هم غیر رسانه ای و کارنابلد! در همین یک ساله به نظرم سه مدیر داشته است، این است نحوه ی مدیریت آقایان؛ مدیریت روان و سیال! بالاخره جدید است این نوع مدیریت. مانند برکناری آقای متکی که در سفر کاری به سنگال خبر عزلش را شنیده است. بگذریم.

این روزها بدون اغراق بالای 80 درصد از اخبار سرویس سیاسی ایسنا را اخبار نهادهای دولتی و نظامی تشکیل می دهند، از آن 20 درصد نیز همگی مربوط به تشکل های حامی دولت آقای احمدی نژاد هستند. اما آیا ایسنا روابط عمومی نهادهای دولتی و نظامی است؟ آیا تنها دیدگاه سیاسی که ایسنا باید منتشر کند، حامیان دولت هستند؟ روش و سیاست ایسنا اینچنین نبود، اما شد آنچه نباید می شد. اینها نمی دانند با این سیاست چه خیانتی که به جامعه نمی کنند.

طولانی شد اما بگذارید جمله ای هم درباره ی مهندس "احمدرضا یوسفی" بنویسم؛ معاون فنی ایسنا که چند ماهی است در زندان اوین است، بند 350 به اتهام جاسوسی. سه روز پیش به دیدار علی تاجرنیا رفته بودم که از زندان اوین آزاد شده است، هم بند احمدرضا بود، احوالش را پرسیدم، گفت خوب بود اما از نحوه ی پاسخش فهمیدم که بدجور تنها و بی حمایت است.

نمی دانم حالا از ایسنا اخراجش کرده اند و یا می کنند یا نه، فقط می دانم که بچه های ایسنا او را خوب می شناختند، آدم بسیار خوش قلب و البته در مسائل سیاسی بسیار ساده؛ او اصلا سیاسی نبود، فقط عاشق آقای خاتمی بود، همین و نه بیشتر. اتهامش را باور نمی کنم، حاضرم قسم بخورم که از او برنمی آید این اتهام سنگین. حالا اینکه داستان چه بوده را من نمی دانم، فقط می دانم که او آدم پیچیده ای نیست، ساده و بی غل و غش.

از دوستان جهاد دانشگاهی و ایسنا حداقل این انتظار می رود که در حد توان از حقوق او دفاع کنند، مدیری که نتواند از اعضایش دفاع کند نزد اعضا مقبول نخواهد بود. هیچ گاه یادم نمی رود که اگر خطایی از یک خبرنگار یا دبیر خبر پیش می آمد دکتر فاتح او را مواخذه می کرد اما خود را تنها کسی می دانست که باید به خارج از ایسنا پاسخ می داد، حتی در یک مورد قاضی مشهور شهر به او فشار آورد که نام خبرنگاری را به او بگوید اما محکم ایستاد و از آن خبرنگار دفاع کرد. همکارانی که از دوست چندین ساله ی خود دفاع نکنند، به پاکی او شهادت ندهند آن دنیا چه توجیهی دارند؟ یقین دارم اگر بازی های سیاسی سال گذشته اتفاق نمی افتاد امثال یوسفی که اصلا در باغ سیاست نبوده اند در چنین گرداب هایی گرفتار نمی شدند. او امروز به یاری دوستانش در ایسنا نیاز دارد، نباید او را تنها گذاشت.

آری، سالگرد ایسنا برای من این قیاس ها را به یاد می آورد؛ بنایی که آنچنان با عشق شکل گرفت و رشد کرد به چنین حالی افتاده است. هر چند خدای این مردم بزرگ است که گر ببندد دری می گشاید در دیگری.

پی نوشت:
یکی از دوستان تذکر بجایی داد؛ درست است که یادداشت کوتاه بود اما می بایست از زحمات دوستان گرانقدرمان آقایان حاجی نادعلی زاده و آقای حسن زاده ی دوست داشتنی نامی برده می شد که پس از آقای فاتح هر کدام مدتی را در خدمت بچه ها بودند. یادشان گرامی.

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

دعوای تازه بر سر کردان

مرحوم کردان
"علی کردان"، نامی که این هفته زیاد شنیده ایم. دو ماه وزیر کشور دولت آقای احمدی نژاد بود که با آن فضاحت استیضاح شد و پس از چند ماه فوت کرد. اما بهتر است گفته شود دق کرد، یعنی او را دق دادند و حالا امروز در سالگرد درگذشتش تقصیر را گردن این و آن می اندازند. احمدی نژاد می گوید مجلسی ها مقصر بودند و یکی از مجلسی ها گفته کردان قربانی لج بازی احمدی نژاد شد.

شاید مرحوم کردان دو اشتباه داشت، یکی اینکه مدرک تقلبی گرفت و دوم اینکه به احمدی نژاد اعتماد کرد. کسانی که از نزدیک کردان را می شناخته اند همگی او را مدیری توانا می دانستند. به دنبال لاریجانی به صداوسیما رفته بود اما می گویند لاریجانی اداره ی صداوسیما را مدیون کردان است. می گویند لاریجانی مدیر نیست، هر چه در آن سالها در صداوسیما می شد کار کردان بود.

درست است که به صداوسیما همچنان انتقاد می شود و در دوران لاریجانی هم می شد اما در آن دوران سازمان صداوسیما به لحاظ اقتصادی از این رو به آن رو شد، 2 کانال تلویزیون به بیش از 6 کانال شبانه روزی کسترش یافت. اما دور و بری ها می گویند که همه کار کردان بود، برای همین هم لاریجانی اختیار تام به کردان تفویض کرده بود و خودش بیشتر به امور بیرون رسیدگی می کرد.

با این تعریف ها آیا کردان به مدرک دانشگاهی نیازی داشت؟ خب، در این سالها مد است، فلانی دکتر، آن یکی مهندس. کردان را حاجی صدا می کردند، او هم دچار مدگرایی شد و مدرکی تقلبی گرفت تا به او بگویند آقای دکتر؛ اما دکتر بودن زیاد دوام نیاورد. لاریجانی به مجلس رفته بود و احمدی نژاد از کردان خواسته بود وزارت کشور را قبول کند. کردان سال 84 به هاشمی رای داده بود و نه به احمدی نژاد؛ اما احمدی نژاد او را می شناخت و به توانایی او نیاز داشت.

پیشنهاد وزارت برای کردان بی راه نبود، کردان صداوسیما را مدیریت کرده بود و به خوبی از پس وزارت کشور برمی آمد اما مدرک تقلبی شر شد. مجلس لاریجانی شروع به انتقاد می کرد و دولت احمدی نژاد مقاومت. بازی اصلی اما در ایمیل ها و اس.ام.اس ها در جریان بود و مجلس و دولت کنشگر نبودند، کارهایشان واکنشی بود. افکار عمومی حساس شده بود، جک ها به شدت جدی دنبال می شد تا اینکه مجلس جدی جدی به سمت استیضاح رفت.

احمدی نژاد به کردان می گفت که پشتش ایستاده اما روز استیضاح او را به تنهایی به مجلس فرستاد، حتی یک کلمه هم از او دفاع نکرد و گفت که نیازی به دفاع من ندارد. لاریجانی و دیگران هم او را می شناختند، خیلی ها تازه به مجلس آمده بودند و می خواستند خودی نشان بدهند، از جمله آقای لاریجانی که تازه بر کرسی ریاست نشسته بود. همه می خواستند برنده ی افکار عمومی باشند و شدند.

محمدرضا رحیمی
بازنده ی اصلی اما کردان بود که اعتماد کرده بود. هم به احمدی نژاد کاملا اعتماد کرد و هم شوکه شد که لاریجانی چطور پشتش را خالی کرد. می گویند که می شد طور دیگری قضایا را فیصله داد، با نشان دادن صداقت و عذرخواهی، با برکناری قبل از جلسه ی استیضاح و راه های دیگر. اما به جای راه راست برخی نفت روی آتش ریختند. افشای ماجرای رشوه ی معاونت حقوقی رییس جمهور(زیرنظر محمدرضا رحیمی) به استیضاح کنندگان دیگر بخشودنی نبود. بی هیچ مصالحه ای کار یکسره شد.

کردان اما پس از استیضاح چیزی نگفت، ساکت شد و به خانه رفت. شاید اینقدر غصه خورد تا دق کرد و مرد. در ماه های آخر یک بار گفت که زمانی خاطراتش را در باره ی آن ماجرا خواهد گفت. اجل امانش نداد و حالا زنده ها به واسطه ی فقدانش دیگری را متهم می کنند. 

آیا روزی حقایق ماجرای کردان برای افکار عمومی روشن می شود که چرا سرنوشت کردان آن بود ولی محمدرضا رحیمی با اتهام مشابه مرحوم کردان به علاوه ی اتهام مفاسد اقتصادی، به معاونت ریاست جمهوری ختم شد؟

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

نامه به قاضی حیدری فر در پی ربوده شدن پدر

سلام خدمت آقای حیدری فر عزیز، دادیار سابق شعبه ی ویژه ی امنیت دادگاه انقلاب تهران! خبر ربودن 12 ساعته ی پدرتان را دیدم، هم از ته دل خیلی ناراحت شدم و هم گفتم چه موقعیتی دست داده به آقای حیدری فرد برای درک حال مردم عادی، همانهایی که شما قرار بود امنیتشان را تامین کنید.

دو ماجرا را مقایسه ای کنیم، ربایش پدر شما را توسط افرادی که نمی دانیم چه کسانی بوده اند و به عنوان نمونه، بازداشت بنده را توسط پلیس و حبس شدن به حکم حضرتعالی که به نام قانون اتفاق افتاد. تصور کنید یک دزد را؛ که کیف کسی را بدزدد، کمی از پولش را بردارد و باقی آن را پس بدهد. حالا تصور کنید پلیسی را که به نام قانون، شهروندی را بگیرد و با تخلف از قانون، عملی مشابه آن دزد با او داشته باشد. از آن دزد می شود شکایت کرد اما از آن پلیس چطور؟

بهمن ماه 87 به دلیل مراجعه به حسینیه ی ارشاد بازداشت شدم و با امضای حضرتعالی 37 روز را در یکی از سوئیت های هتل اوین به تنهایی سپری کردم! همان سلول انفرادی زندان اوین را عرض می کنم. وقتی بازداشت شدم حق اطلاع دادن به خانواده را نداشتم، آنها خود پرسان پرسان توانستند بفهمند که مرا بازداشت کرده اند اما در طول 37 روز بازداشت فقط یک بار و فقط یک بار در روز شانزدهم بازداشت برای پنج دقیقه توانستم با همسرم در راهروی دادگاه انقلاب حرف بزنم، نه تلفنی و نه ملاقاتی دیگر.

آن طور که خبرگزاری فارس خبر داده است پدر شما را حدود 12 ساعت ربوده اند و حتما در آن ساعات که مطلع شده اید بسیار نگران بوده اید. نمی دانم با چه کسانی و چه جاهایی برای پیگیری تماس گرفتید؟ اما حس شما را درک می کنم، حتما مانند حس کسانی است که چندین روز و در مواردی چند ماه از مفقود شدن عزیزانشان می گذرد و بعد می فهمند که فلان دستگاه امنیتی یا قضایی عزیزشان را بازداشت کرده است. هر چند الان نسبت به دو سال پیش وضع کمی بهبود یافته است.

پدر در مدت آن 12 ساعت حتما با خود تصور می کرده که آخرش چه می شود، او را کجا می برند، با او چه می کنند، چه زمانی رها خواهد شد، اهل خانواده الان در چه حول و ولایی هستند و از این قبیل فکر و خیالات. این را مقایسه بفرمایید با 37 روزی که من و خانواده و دوستان همان فکر و خیالات را در سر می گذرانده ایم. بگذریم از اینکه دوستانی الان در زندان ها ماه هاست چنین وضعیتی دارند.

روند رسیدگی به پرونده ی بنده با اطاله ی دادرسی مواجه بود به طوری که 37 روز فقط در بازداشت موقت بوده ام؛ آخرین بار در مهر ماه 88 برای دفاع آخر خدمت شما رسیدم. در آن مدت حداقل در حضور شما چه در روز اول بازداشت و چه چند نوبت در دادگاه انقلاب و نیز برای بازجوهای محترم چندین بار درباره ی یک اتهام پاسخ گفتم و چندین صفحه نوشته ام.

این را مقایسه کنید با این یکی: ربایندگان پدر حضرتعالی تنها در 12 ساعت رسیدگی کردند و آزاد شد؛ خدا پدرشان را بیامرزد؛ اگر قوه ی قضاییه با سرعت ربایندگان پدر کار کند دیگر چیزی به نام اطاله ی دادرسی نخواهیم داشت. وقتی آنها بازداشت شدند به موازات رسیدگی به اتهاماتشان حتما یک دوره ی آموزشی بگذارند و بگویند که چگونه در 12 ساعته بازجویی می کنند و تمام. شاید شروعی بشود برای واگذاری بازجویی و رسیدگی به پرونده ها به بخش خصوصی!

ناگفته پیداست و البته در خبر مربوط هم اشاره ای به تحت فشار بودن و احتمالا ضرب و شتم پدر شما شده است؛ در این باره به ادعاهای بازداشت شدگان نهادهای قانونی اشاره نمی کنم که شاید تکذیب بفرمایید، اما اتفاقا آقای محسنی اژه ای(دنیای اقتصاد  2/9/89) در جمع خبرنگاران گفته که "ضرب و شتم متهمان و به کار بردن کلمات تند را تا زمان ورود به زندان" نفی نمی کند. پس وقتی قانون ما این باشد، اینکه کسانی که نهاد قانونی نیستند با پدر شما چنان برخوردی کرده اند اصلا غیر طبیعی به نظر نمی رسد. خدا بیامرزد امام خمینی را که می گفت حتی به صورت یک محکوم به اعدام نمی توان سیلی زد.

راستی! فرضیه های مختلفی را می توان درباره ی علت این ربایش مطرح کرد اما خبرگزاری فارس تلاش کرده که به رابطه ی شما با پرونده ی کهریزک اشاره ی ویژه ای کند و در آن خبر آمده که ربایندگان به دنبال پیدا کردن آدرس شما بوده اند، چرا دنبال آدرس شما بوده اند؟ شما که در مورد پرونده ی جنایات کهریزک متهم هستید و پرونده در دست رسیدگی است. اتفاقا بیش از هر زمانی سلامتی شما برای پاسخگویی درباره ی اتهامات برای خانواده های جوادی فر، روح الامینی و کامرانی و افکار عمومی اهمیت دارد، مگر برای کسانی که نمی خواهند واقعیت های کهریزک از زبان شما در دادگاه مطرح شود، مانند فرضیه ی مرگ مشکوک سعید امامی. الله اعلم.

به هر حال، آقای حیدری فر عزیز! آرزوی من و بخشی از بازداشت شدگان نهادهای قانونی امنیتی و انتظامی و قضایی این بود که مانند پدر شما ربوده می شدیم و پس از 12 ساعت آزادمان می کردند. آن چند ساعت نگرانی فرد ربوده شده و خانواده اش اصلا قابل مقایسه با اتفاقاتی نیست که برای بخشی از بازداشت شدگان نهادهای قانونی افتاده است.

امیدورام که اتفاق ناگوار پیش آمده بتواند اندکی به درک نقاط ضعف عملکرد بخشی از مسوولان و نهادهایی منجر شود که مرتبط با احساس امنیت مردم هستند؛ همچنانکه کشته شدن فرزند آقای روح الامینی هر چند ناگوار بود اما بر جلب توجه نسبت آن نقاط ضعف بی تاثیر نبود. انشالله روزی برسد که قانون و مجریان قانون آن قدر قابل اطمینان باشند که برای همگان امنیت خاطر بیاورند و این امنیت باعث شود که دیگر آب در دل کسی هم تکان نخورد.

علی اصغر شفیعیان
تهران – 2 آذرماه 1389



پی نوشت وبلاگسایت اصولگرای آینده، خبر خبرگزاری فارس را در این باره، به سخره گرفته و در ابتدای آن با تیتر " متهم پرونده كهریزك: پدرم را ربودند! " نوشته است: "حیدری فر، متهم پرونده كهریزك كه بنا بر اظهارات دادستان تهران از مقام قضایی تعلیق شده و پرونده او در دادسرای كاركنان دولت در حال رسیدگی است و پیش از این با انتشار بیانیه ای در مطبوعات صدور قرار بازداشت قربانیان بازداشتگاه كهریزك را پذیرفته بود، در مصاحبه با فارس مدعی ربودن پدر خود شد."

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

چرا ماجرای مهدی هاشمی به اینجا رسید

دوستانی که به خاطر مهدی هاشمی زندانی شدند
زمستان 88 در یادداشتی با عنوان "قربانیان ناخواسته ی مهدی هاشمی رفسنجانی" نوشتم و امروز که مهدی هاشمی هنوز بازنگشته از علتی می نویسم که ماجرای او را به اینجا کشانده است.

آن روز می گفتم که که دوستان روزنامه نگاری به خاطر در دسترس نبودن مهدی هاشمی به زندان افتاده اند و تحت فشارند و انتظار می رود تا بیاید و به اتهاماتش پاسخ بدهد و از خود دفاع کند. امروز می گویم که دوستان ما مانند مرد آن دوران سخت را بین دادگاه و زندان سپری کردند، همان زمانی که مهدی هاشمی بین لندن و دوبی در رفت و آمد بود.

آن زمان پرونده آنقدر سنگین نبود، تبلیغات طرفداران افراطی دولت به این حد نرسیده بود اما امروز دیگر دفاع های آن زمان کارایی خود را از دست داده اند؛ همین اتلاف وقت خود بر اصل اتهاماتی که شاید واهی هم بوده اند، سنگینی می کند و همه می پرسند به راستی چرا پسر فلانی از مهلکه گریخت؟

زمستان پارسال نوشتم مهدی چون پسر آقای هاشمی است باید به او سخت تر گرفت، نه اینکه زمینه را فراهم کنیم که مردم از هاشمی رفسنجانی به خاطر کینه از پسرش متنفر شوند. مردم ما حساسند، مردم عادی به راحتی با هر شکایتی دادگاهی می شوند و باید بروند و جواب پس بدهند، اما وقتی می بینند که پسر فلانی یا بهمانی اصلا به جایی جوابگو نیست و به راحتی از کشور خارج می شود، هم از دستگاه قضا تنفر پیدا می کنند، هم آن شخصیت!

بخشی از مردم قبول؛ آنها راضی می شوند اما اکثریت مردم ما این دیرکرد را نشانه ی قلدری، زورمداری و بی قانونی می دانند؛ وقتی فرزند آقای هاشمی از کشور فرار می کند و به دادگاه نمی رود چطور می توان انتظار داشت که آقا به مر قانون عمل کنید و قاضی مرتضوی و سردار مشفق را هم محاکمه کنید! حق دارند، ندارند؟ اگر زور قانون باشد آنها بیشترش را دارند.
این شبه فرار آقا مهدی بیش از همه به وجاهت آقای هاشمی ضربه می زند، از آن طرف افتادگی حسین آقای مرعشی که از نزدیکان آقای هاشمی است البته کمی توانست تاثیر مثبت داشته باشد اما معلوم بود که ضرر نبود مهدی را هیچ چیزی پر نمی کرد و نکرد.

حالا تصور کنیم که در کشور می ماند یا اگر سفری از قبل برنامه ریزی داشت، می رفت و به موقع بر می گشت، چه اتفاقی می افتاد؟ مطمئنم مانند فائزه ی هاشمی می توانست به زندگی خود ادامه بدهد و بر فرض محال به خاطر یک پرونده شاید دادگاهی می شد اما می توانست به راحتی از خود دفاع کند؛ کاری که با نبودش بسیار دشوار شده است. طرف مقابل هم آن بچه های سایت جمهوریت را که زیر نظر مهدی هاشمی بود محاکمه و زندانی کرد و هم حالا منتظر مهدی هاشمی است.

حداقل اتفاقی که افتاده این است که متاسفانه خیلی ها که عمری به دنبال بهانه بودند امروز رویشان به آقای هاشمی باز شده و هر چه توانستند به این بهانه نثار او کردند، ایشان هم مجبور به مداخله و پادرمیانی شده است، اما با این حال جو کاملا علیه اوست و طرفداران دولت به اندازه ی کافی علیه مهدی و خانواده ی هاشمی فضا سازی کرده اند. آن زمان هیچ کسی نمی گفت که در فرودگاه دستگیرش کنید الان اما از تریبون های رسمی می گویند که هر لحظه گرفتیدش به قل و زنجیرش بکشید تا درنرود؛ انگار که دارند درباره ی حیوانی وحشی حرف می زنند.

این نوشته ها از روی دلسوزی است، بخشی هم دلسوزی برای جماعتی که به بهانه ی مهدی هاشمی فحش ها می خورند، آنها یک مهدی هاشمی می گویند و به بهانه ی نام او همه ی اصلاحات و سبز و همه چیز را زیر سوال می برند؛ مهدی هاشمی خود بهانه بود، بهانه سازی هم کرد تا بیشتر به منتقدان دولت فشار بیاید متاسفانه.

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

بی مبالاتی اخلاقی و سیاسی رایج در رسانه ها

چندی پیش در سایت "گوگل ریدر" بحثی درگرفت درباره ی شباهت ادبیات و مشی روزنامه ی کیهان و سایت جرس. ضمن تایید وجود آن درد، می خواهم به وجه دیگری از نقص در رسانه های موجود اشاره کنم و آن بی مبالاتی های اخلاقی و سیاسی است.

متاسفم که بگویم در محیط روزنامه ها و خبرگزاری ها و سایت های خبری و یا بین کارکنان آنها کم و بیش اعمال خلاف عفت عمومی و ارتباطات غیر اخلاقی وجود دارد؛ از سیاسی های اصلاح طلب گرفته تا اصولگرا و از ورزشی گرفته تا نشریات زرد و نیز تخصصی ها. در این بین قطعا محیط های سالم تر و ناسالم تری وجود دارند اما طبقه بندی آنها به هیچ عنوان ربطی به تقسیم بندی اشاره شده ندارد.

ذکر نمونه از بی اخلاقی های موجود یا پیشنهادهای بی شرمانه ی رد و بدل شده قطعا مناسب اینجا نیست اما به شخصه از روزنامه نگار گرفته تا دبیر و سردبیر و مدیرعامل خبرگزاری و روزنامه مثال هایی را از دور و نزدیک شنیده ام که تاسف بار است. تاسف از این بابت که چرا افرادی با ادعاهایی که به سقف آسمان می رسد دین و مذهب و حتی اخلاق را قربانی می کنند؟

در اینجا بحث راست و چپ نیست، نمونه اگر بخواهید از مدیر فلان مجموعه ی رسانه ای منتسب به اصلاح طلبان دچار این مشکلات اخلاقی هست تا سردبیر شیفت شب - یا دبیر - فلان مجموعه ی رسانه ای اصولگرا که البته این دومی اکنون در بازداشت به سر می برد.
اولی اصلا معلوم نیست چطور از رسانه سر درآورده است و مدیر رسانه شده، چرا آن هم اصلاح طلب؛ آیا اتهامات غیر اخلاقی او در زمان فعالیتش در فلان موسسه ی دانشگاهی حقیقت نداشت؟ رفتار امروزش که تایید کننده ی آن است.
دومی هم جوک قضیه اش اینجاست که وقتی تشتش از پشت بام بر زمین فرود آمد و بازداشت شد شایع کردند که وابسته به طیف سیاسی مقابل بوده و اتهامش سیاسی است!

نمونه بسیار است، از دبیر و سردبیر نشریه ای نزدیک به اصولگرایان که نمی توانم نامش را بیاورم تا دبیر و سردبیر نشریه ای نزدیک به آقای کروبی که آن را هم نمی توانم نامش را بیاورم؛ و پیشنهادهای غیر اخلاقی و برخی موارد موفقیت هایشان در به دام انداختن خبرنگاران. اگر طرف مقابل پایه باشد که فبه المراد! و اگر طعمه باشد، دو راه دارد: تن دادن یا کندن از نشریه؛ که نمونه های دومی بسیارند الحمدالله.

بماند که گاهی اتهام مساله ی اخلاقی شاید بهانه هم بشود برای اخراجی سیاسی، اما اصلا به این بحث مربوط نمی شود؛ فروردین پارسال یکی از خبرنگاران خبرگزاری فارس در وبلاگ خود فاش کرد که بیش از 50 نفر به خاطر مشکل اخلاقی و مالی از فارس اخراج شده اند.

و اما از لحاظ سیاسی هم بخشی قابل توجه از روزنامه نگاران فقط من باب دریافت حقوق و وعده ای مادی حاضرند تن به هر ذلتی بدهند، از میهن فروشی گرفته تا دروغ و تهمت و توهین. برای انجام آن فقط کافی است کمی سیبیلشان چرب شود، حقوقشان بالا برود، یا الان که مد شده به خارج پناهنده یا جذب رسانه های بیگانه شوند و یا جذب خط کیهان و دوستان شوند و مشی آنها را در پیش بگیرند.

سفارشی نویسی برای رسانه ها مانند همان کاری است که برخی فیلمنامه نویسان می کنند؛ یا به عبارت عامیانه، سناریوی طرف را می نویسند، نسخه اش را می پیچند، فقط به خواسته ی سفارش دهنده که یکی از صاحبان قدرت است. این حرفه ای گری نیست به خدا؛ حداقل من هر چند روزنامه نگاری را در دانشگاه نخوانده ام اما حتی به گوشم هم نخورده که به این روش روزنامه نگاری بگویند، این غیر از بی اخلاقی رسانه ای نامی ندارد.

تعدادی از روزنامه نگاران فعال در رسانه ها به راحتی با بهانه های گاهی حتی ساختگی پناهنده می شوند، تعدادی از آنها حتی کوچکترین مشکلی برای فعالیت در داخل نداشتند اما با دروغ به قول خودشان پناهنده شده و در واقع شرافت خود را فروخته اند. تعدادی هم در صف انتظار هستند تا قانونی یا غیر قانونی از کشور خارج شوند. اینها نه همگی فعال در رسانه های اصلاح طلب که حتی پارسال تعدادی از عکاسان و خبرنگاران فارس هم در بینشان بودند؛ گروهی از آنها هم اصلا خبرنگار نبودند ولی در شلوغی های سال گذشته خود را فعال رسانه ای جا زدند!

اینها بدبختی است؛ فقط گردن این یا آن یکی نیاندازیم؛ این خصلت ماهی گرفتن از آب گل آلود انگار در بین ایرانیان خوب جا افتاده، روزنامه نگاری زپرتی از چپ می رود به راست و رادیکال تر از همه ی راست ها می نویسد و جایزه می گیرد، دیگری از راست به چپ می آید و رادیکال تر از همه ی چپ ها می نویسد و زندانی می شود. مثالی می زنم و به اسامی کاری ندارم، عباس آقای عبدی چون سخنش از ته دلش بر می آید شنیدنی است، چه در روزنامه ی شرق باشد و چه در جای دیگر و حسین آقای شریعتمداری ارزشش به این است که حرف خود می زند هر چند من محتوایش را نمی پسندم، برای همین کیهانش خواندنی است ( الهی همه بتوانند مانند شریعتمداری در نوشتن عقاید خود آزاد باشند ).

امروز درصد بالایی از خبرنگاران و روزنامه نگاران ایرانی چه آنها که در صدا و سیما هستند و چه آنها که در روزنامه ها و خبرگزاری ها و سایت های خبری هستند، آنی نمی نمایانند که هستند بلکه قلم خود را می فروشند "فقط برای مشتی پول".

پی نوشت:
امروز با بنده ی خدایی که در مکه ی منوره بود حرف می زدم؛ او که چندی بود آرام و قرار نداشت و دلش آشوب بود از جفاهای زمین و زمان و نامردمی هایی که دیده بود، امروز اما آرام بود، آرامشی داشت که از این راه دور به من منتقل می شد، وقتی با او حرف می زدم عظمت کعبه را حس می کردم و اشک هایم جاری می شد.

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

تهدید مرجعیت ناموزون با خط کیهان


شفاعت آیت الله شبیری زنجانی - یکی از مراجع تقلید اهل تشیع - برای آزادی تنها یک نفر از بازداشت شدگان سیاسی مخالف دولت آن قدر برای جریان مشکوک اقتدار طلب - که بخش افراطی اصولگرایان هستند - سنگین آمد که به انتشار اخبار و یادداشت هایی هتاکانه و وقیحانه ای در این باره روی آوردند.

این تلاش ها دو هدف مشخص را پیگیری می کند: در درجه ی اول خط و نشان کشیدن برای فقهایی که سازشان با ساز کیهان کوک نشده باشد و هدف دوم تخریب شخصیت و دروغ پردازی درباره ی اصلاح طلبان در نزد مراجع و مذهبی ها.

سناریو اینچنین نوشته شده بود که ابتدا دلیل آزادی علی شکوری راد - عضو جبهه ی مشارکت - را علنی کردند؛ گفتند که وی با وساطت یکی از علمای قم آزاد شده است. سپس از آقای شبیری نام بردند و به دنبال آن "همشهری" بودن و "آشنایی" آقای شبیری و پدر مرحوم آقای شکوری راد را تنها دلیل این شفاعت خواندند تا اینگونه القا کنند که آقای شبیری به دلیلی چنین سطحی و سبک اقدام به وساطت کرده است.

چنین القایی دو نتیجه می توانست داشته باشد: از سوی افکار عمومی به آقای شبیری اشکال وارد می شود که چرا یک مرجع تقلید عدالت را درباره ی دیگران و نیز قانون را رعایت نکرده و نتیجه ی دوم این که به اصلاح طلبان ایراد گرفته می شود که چرا زیر بار چنین تبعیضی رفته اند در حالی که جماعتی به دلایلی مشابه در زندان ها هستند.

اتفاقا در این مورد خط کیهان به نتیجه ی ناچیزی دست یافت؛ آنها با رصد برخی وبلاگ ها و نوشته های کم بیننده در فضای مجازی و بزرگ کردن آنها که تحت تاثیر این القائات قرار گرفته بودند، تا حدی توانستند در تهیه ی ابزار تحریک بخشی از افکار عمومی موفق باشند. البته در این بین انتشار چند ساعته ی یادداشتی از همین دست در سایت آقای کروبی اشتباهی بود که خط کیهان از آن به خوبی سود برد؛ از جمله خبری که با تیتر "حمله سایت کروبی به آیت الله شبیری زنجانی" در سایت جوان آنلاین تهیه و در بیش از 60 سایت وابسته به این خط عینا منتشر شد.

در سوی دیگر، این واکنش های تند و تخریبی نه تنها نتوانست باعث پشیمانی آیت الله شبیری شود که بالعکس انگیزه ای است برای درک این که چرا جماعتی اینگونه دستپاچه شده اند آن هم در پی شفاعت آیت الله شبیری برای علی شکوری راد که به سبب آشنایی خانوادگی از ایمانش به اهداف انقلاب و دلبستگی به جمهوری اسلامی مطلع است.

از این زاویه هر چه جریان مشکوک اقتدارطلب بیشتر به انتشار چنین مطالبی بپردازد به همان نسبت بیشتر می تواند جریان اصلاحات را از اتهامات یک سال و نیم علیه خود تبرئه کند؛ تصویری که خط رسانه یی کیهان با دروغ و توهین و تهمت از اصلاح طلبان ترسیم کرده بود تا بتواند یک جریان اصیل مردمی معتقد به اهداف انقلاب اسلامی را در نزد علما و مذهبی ها به صورت وارانه جلوه دهد.

ادعای خط رسانه یی کیهان درباره ی درخواست شکوری راد از آقای شبیری برای وساطت آزادی فرزند شهید بهشتی – که زمستان پارسال آزاد شده است - آنقدر مضحک بود که مخاطبان آنها نیز در فضای مجازی آن را به سخره گرفتند. شکوری راد در وبلاگ شخصی خود البته درباره ی نحوه ی آزادی اش توضیح داده که در دیدار با آقای شبیری متوجه شده درخواست آزادی از طریق ارسال پیامی به دفتر رهبری پیگیری شده و شکوری راد با دستور شخص رهبری آزاد می شود.

این در حالی است که جوان آنلاین - که متاسفانه منتسب به سپاه هم هست - در یادداشتی وقیحانه و هتاکانه، پادرمیانی آقای شبیری را "پارتی بازی"، "سفارش" و "تبعیض" و "فشار" برای آزادی فردی "برانداز" خواند و این پرسش تحریک آمیز افکار عمومی را مطرح کرد که تکلیف آنهایی که "هیچ «آشنا» یی در دستگاه قضائی ندارند" چه می شود؟ و البته تهدید کرد که " افراد و گروه‌هایی که به قوه قضائیه فشار می‌آورند، بدانند که از این پس نامشان محفوظ نخواهد ماند و خود باید پاسخگوی مردم باشند".


دیدار با رهبری - آبان 1389
چنین تهدیدی البته در آقای شبیری تاثیری نخواهد داشت و اگر چنین اقدامی نمی شد شاید مردم از ایشان سوال می کردند، اما اولا مانند روز روشن است که اگر عدالت یا بی عدالتی در آزادی شکوری راد صورت گرفته دستور آن را رهبری شخصا صادر کرده اند؛ تصور نمی کنم که رهبری بدون استدلال چنین دستوری صادر کرده باشند. از سوی دیگر خط رسانه یی کیهان نمی گوید که چطور آن همه فشار بر قضات شریف دستگاه قضایی برای اعمال بی عدالتی و نادیده گرفتن حق متهمان را عین عدالت می خوانند اما شفاعت بی گناهان را تبعیض می نامند و برای تکرار نشدن آن زنگ خطر به صدا در می آورند؟ آیا برای عدم رسیدگی قانونی به شکایت از سردار مشفق و یا عدم محکومیت قاضی مرتضوی و دیگرانی از این دست هیچ فشاری بر دستگاه قضایی نیست؟!


دیدار با مرحوم منتظری - تابستان 1388
و اما استقلال مرجعیت می بایست موضوعی غیر قابل باشد؛ تلاش جمهوری اسلامی نیز همواره چنین بوده است و غیر از برخی اتفاقات که می توانست بهتر مدیریت شود اما نگاه کلان حفظ این استقلال به عنوان یک سرمایه ی گرانبها بود. در سفر اخیر رهبری به قم شاهد بودیم که بخش قابل توجهی از مراجع و علمای قم با ایشان دیدار داشتند؛ اما غیر از بخش رادیکال اقتدار طلب هیچ کس به دیگر علما و مراجع که دیداری نداشتند در این مورد اشکال وارد نمی کند. خط نشان کشیدن برای علما و مراجع تنها خط بخش اقتدار طلبی است که از ابتدای روی کار آمدن آقای احمدی نژاد به دنبال تفکیک آنها به خودی و غیر خودی بوده است.



از اصولگرایان سنتی، معتدل و معقول انتظار می رود که در مقابل این جریان اقلیت اقتدار طلب منتسب به این جناح سکوت خود را بشکنند؛ و بدانند که بر خلاف اصولگرایان واقعی که اسلام و روحانیت شیعه را از هم تفکیک ناپذیر می دانند، جریان اقلیت اقتدار طلب به دنبال اسلام منهای روحانیت است و بس.

بحمدالله مراجع عظام تقلید نشان داده اند که در وقایع پس از انتخابات اسیر تبلیغات دروغین جریان اقتدار طلب نشده اند و همچنان یکی از ستون های قابل اتکای مردم از جمله اصلاح طلبان هستند؛ هر چند جا دارد تا برای کم رنگ تر کردن این تبلیغات منفی بیش از پیش برای تقویت ارتباط با نهاد مرجعیت تلاش کنیم. در این مسیر تلاش اصلاح طلبان باید بیش از پیش به خنثی کردن تبلیغات دروغین خط رسانه یی کیهان و تاکید بر چارچوب های اعتقادی و اهداف ملی و اسلامی اصلاحات معطوف شود.

۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

آقای معاون اول دوباره دکتر شد

پس از آبروریزی تقلبی بودن مدرک دکترای مرحوم آقای کردان، وزیر کشور وقت دولت اول آقای احمدی نژاد انتظار می رفت که باب این نوع دروغ ها بسته شود اما داستان معاون اول کنونی آقای احمدی نژاد همان داستان است و علی رغم تمام شواهد همچنان دکتر خوانده می شود.

دیروز جناب آقای محمدرضا رحیمی به کرمان رفته بود تا كارخانه ی بازيابي هماتيت کرمان را افتتاح کند، روی سنگ یادبود افتتاحیه نام او را به همراه عنوان دکتر حکاکی کرده اند تا بلکه به این ترتیب این عنوان در جلوی نام ایشان تا ابد ماندگار شود.

منبع عکس: جام جم آنلاین
البته متن لوح کلا خواندنی است؛ مثلا بالاتر هم نوشته اند که "در دوره ی زعامت و رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)" که به نظرم بدعتی است چون در زمان امام خمینی هیچ گاه چنین عباراتی به کار نمی رفت. در ذیل آن هم که نوشته شده "با حضور جناب آقای دکتر رحیمی، معاون اول محترم ریاست جمهوری اسلامی ایران".

آقای دکتر رحیمی سالها البته عنوان دکترا به خودش داده بود و در دانشگاه آزاد هم با همین عنوان تدریس می کرد تا اینکه پس از ماجرای مرحوم کردان، رسانه ها به مشابهت مدرک دکترای آقای رحیمی پرداختند اما آقای رحیمی در پاسخ گفت که مدرکش را از یکی از دانشگاه های کانادا گرفته است اما به زودی معلوم شد که اساسا دانشگاهی با آن نام که آقای رحیمی مدعی است در کانادا و بلکه در هیچ جای دنیا وجود خارجی ندارد.

آقای رحیمی به درستی قبلا پرسیده بود که "مگر همه مشکل مملکت مدرک تحصیلی من است؟" اما نگفته بود و آقای احمدی نژاد نیز نمی گوید که پس این اصرار بر تکرار یک دروغ و دکتر جا زدن آقای معاون اول برای چیست؟ آیا اگر به ایشان دکتر گفته نشود به جایی بر می خورد؟ راستی دستور آقای احمدی نژاد برای بررسی مدرک تحصیلی ها چه شد؟

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

بي اخلاقي در جنگ نرم

در نمایشگاه رسانه های دیجیتال که وزارت ارشاد آن را برگزار کرد، "علامتی با دست" به عنوان علامت شیطان پرستی به نمایش گذاشته شده بود که با علامت دست آقای احمدی نژاد در یکی از سخنرانی ها مطابقت داشت.

در بخشی از نمایشگاه رسانه های دیجیتال، تابلوهایی نصب شده بود که بخش جنگ نرم با عنوان "بصیرت بسیجی" نام داشت. زیر آن تابلوها نام سه نهاد درج شده بود "معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران، کانون جوانان خیبری ( جبهه فرهنگی نایبین شهدا ) و معاونت فرهنگی اجتماعی سپاه محمد (ص)".

اکثر تابلوهای این بخش روایت تصویری اظهاراتی است که روزانه از سوی کیهان و جوان آنلاین و فارس درباره ی اتفاقات پس از انتخابات مطرح می شود.

در بین آن تابلوها، یکی هم عنوانش "دست شیطان" بود و در زیر عنوان تابلو نوشته شده بود "علامت ارادت به شیطان، دست شیطان یا دست شاخدار". توضیحی هم در این باره نوشته شده بود از جمله "... بسیاری از سران و عوامل استکبار از این علامت در اجتماعات این گروه استفاده می کنند ...". در تصویر این تابلو تصاویری از برخی سیاستمداران و شخصیت های خارجی از جمله پاپ، برلوسکونی، بوش، کلینتون، اوباما، ساراپلین، سارکوزی، هیلاری کلینتون دیده می شد.

مشاهده ی آن علامت یادآور عکسی از آقای احمدی نژاد بود که انگشتانش را دقیقا مانند این شخصیت ها به جمعی که داشت برایشان در تبریز سخنرانی می کرد نشان می داد؛ تصاویر آن اتفاق را خبرگزاری ها منتشر کرده بودند از جمله خبرگزاری فارس.

سخنرانی تبریز - عکس: فارس
تابلوی نمایشگاه بدون احمدی نژاد
تصویر اصلی با عکس احمدی نژاد


با جستجوی عبارت "علامت شیطان پرستی" در سایت گوگل، تصاویر دست آقای احمدی نژاد جزو اولین ها بود و جالب اینکه تصویر آن تابلو که در نمایشگاه به عنوان "دست شیطان" به نمایش گذاشته شده بود قبلا طراحی شده بوده است فقط با یک تفاوت؛ عکس آقای احمدی نژاد هم در میان آن جمع بوده و برگزار کنندگان نمایشگاه با حذف تصویر آقای احمدی نژاد از آن طرح، تصویر شخص دیگری را در تابلوی نمایشگاه جایگزین کرده اند.

البته معلوم نیست که تصویر موجود در برخی سایت ها طراحی چه کسی و دقیقا مربوط به چه زمانی است اما آن تصویر طراحی شده ی اصلی بر روی یادداشتی مربوط به زمستان سال گذشته(1388) قرار داشته است و طبیعی است که تابلوی موجود در نمایشگاه دیجیتال کپی همان تصویر است البته با جایگزینی فقط دو تصویر؛ تصویر آقای احمدی نژاد و یاسر عرفات!

تصور نمی شود که قصد آقای احمدی نژاد از نشان دادن آن علامت خدای ناکرده شیطان پرستی بوده باشد اما پرسش اینجاست که آیا هدف وسیله را توجیه می کند و می شود به بهانه ی شباهت حالت دست اوباما و سارکوزی و پاپ و دیگران، آنها را شیطان پرست بخوانیم چون که غیر هستند و یا با ما عناد دارند؟!

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

نسبت جبهه مشارکت با قانون و اصلاحات

دلیل دستگیری دکتر شکوری راد در نگاه اول اعتراضش به اظهارات سخنگوی دستگاه قضا درباره ی جبهه ی مشارکت به نظر می رسد و نه دلیلی "امنیتی" که آقای دادستان تهران به آن اشاره کرده است. حرف شکوری حرف همه ما بود، انتقادی در چارچوب قانون و از سر دلسوزی و به امید رسیدگی.

پایبندی به قانون همواره شعار جبهه ی مشارکت ایران اسلامی بوده و هست؛ و الحمدالله بی قانونی های طرف مقابل در اتفاقات یک سال و اندی اخیر نیز نتوانسته مشارکت را به ورطه ی خروج از قانون بکشاند چون امید به راهکارهای قانونی از آن گرفته نشده است؛ آن روز که چنین امیدی دیگر وجود نداشته باشد روز مرگ اصلاحات فرا رسیده است. برای این ادعا به چند نکته اشاره می کنم.

بردن شکایت چهره های شاخص مشارکت و مجاهدین انقلاب از سخنان سردار مشفق به دستگاه قضایی نشان دهنده ی میزان اعتماد و امیدواری دوستان ما به اجرای قانون است و لذا اعتراض خود را طبق قانون اعلام کرده اند و همچنان منتظر رسیدگی قانونی به آن هستند. امیدوار و خوشحالیم از اینکه سخنگوی دستگاه قضا دو هفته پیش درباره ی این شکایت به خبرنگارن گفت که "قوه قضاییه به هر شکایت واصله در چارچوب قانون رسیدگی خواهد کرد و اینکه شکایت از طرف چه کسی علیه چه کسی است، ملاک ما نیست".
اما اگر امیدی نداشتیم و اعتمادمان به کل سلب شده بود هیچ دلیل منطقی برای شکایت بردن نزد عدلیه ای وجود نداشت که باور داشته باشیم به آن رسیدگی نمی کند و اگر تصمیم به پیگیری از راهی غیر از قانون می داشتیم راهکار قانونی پیش نمی گرفتیم.

از نظر دوستان ما دور نمی ماند که قوه ی قضاییه در اقدامی تحسین برانگیز قاضی مرتضوی - و دو نفر از دوستانش - به عنوان نماد تندروی سالهای اخیر را از مسوولیت قضایی برکنار و سپس از قضاوت تعلیق کرده است. بنابراین می توان امید داشت که عقلایی در دستگاه قضایی بتوانند مانند گذشته بخشی از انتظارات قانونی ما را برآورده کنند.

رسیدگی مستقلانه ی شعبه ی 27 مجتمع قضایی شهید بهشتی به شکایت جبهه ی مشارکت از کمیسیون ماده 10 احزاب و صدور حکم لغو مصوبه ی توقیف پروانه ی فعالیت حزب، ما را بیش از پیش به دادخواهی نزد چنین قضاتی شجاع و بی طرف امیدوار نگه می دارد. بر همین اساس دوستان ما زیر بار حرف آقای محسنی اژه ای نرفته اند چون حکم قاضی شعبه ی 27 صادر شده و در دست است، ایشان فقط سخنگوی قوه ی قضاییه است اما حتی رییس قوه حق دخالت در روند قضایی را ندارد. چطور یک ماه و چند روز پس از صدور آن حکم در شعبه ی 27 ادعا می شود که دادگاهی پیش از آن تشکیل شده و حزب را محکوم کرده است؟ کدام دادگاه، چه زمان، بدون حضور و اطلاع متهم؟ بدون ابلاغ حکم؟ بیایند و توضیح بدهند و توجیه کنند.

اعتراض حق قانونی جبهه ی مشارکت است و عدم پیگیری و گذشتن از حق قانونی منطقی نیست. انتظارمان از مخالفان هم این است که حداقل ظاهر اقدامات خود را به رنگ قانون درآورند. الحمدالله آقای دولت آبادی - برعکس آقای محسنی اژه ای - اعلام کرده است که مشارکت و مجاهدین انقلاب می توانند نسبت به آن حکم - که تاکنون به احزاب ابلاغ نشده است - اعتراض کنند. لذا تا پایان مهلت تجدیدنظرخواهی و رسیدگی به اعتراض حزب، حکم اجرایی نمی شود و حزب هم منحل نیست.

ما همچنان به نظام و پیگیری قانونی مطالباتمان امیدواریم، وگرنه دلیلی نداشت و ندارد که بخشی از دوستانمان با دادخواست قاضی مرتضوی هنوز در زندان باشند و بی قانونی هایی از بقایای آن جریان را همچنان شاهد باشیم اما حاضر نشویم خلاف قانون عمل کنیم یا قانون را دیگر مبنا ندانیم. دکتر شکوری راد از همین منظر سخنگوی معترضانی بود که تخلف از قانون را برنمی تابند و با دستگیری او چیزی تغییر نکرده است. به علاوه ی اینکه دوستان اصولگرا را توصیه می کنیم به بالا بردن تحمل و ظرفیت انتقادپذیری.

گردن همه ی ما در مقابل قانون از مو باریک تر است اما در مقابل بی قانونی کوتاه نمی آییم و از حقوق قانونی نمی گذریم. امروز همگان بیش از گذشته به مبنا قرار دادن قانون محتاجیم؛ حتی اگر زمانی در دو سوی گود سیاست کفه ی احساسات سنگین تر از عقلانیت بود. از این منظر از اصولگرایان انتظار می رود راه نقد و راه قانونی شکایت را باز کنند، لااقل کمی باز کنند، لااقل نبندند تا عقده هایی مانند سال گدشته شکل گیرد و به صورت هیجانات ناگواری که شاهد آن بوده ایم سر باز نکند.

پی نوشت: امیدواریم دوستانمان هر چه زودتر از زندان رهایی یابند، وضعیت امنیتی از سیاست دست بردارد و البته اگر اتهامی وجود داشت مطابق قانون رسیدگی شود.
پی نوشت 2 : متاسفانه جوان آنلاین و خبرگزاری فارس در روزهای اخیر در حال تحریک برای برخورد با مجمع روحانیون مبارز و حزب کارگزاران سازندگی هستند. دوستان اصولگرا توجه ندارند که با محدودیت احزاب فقط به زیرزمینی شدن و غیر رسمی شدن ها کمک می کنند و در واقع اعتراضات به صورت کنترل نشده رادیکال خواهد شد؛ این روندی کاملا طبیعی و قابل پیش بینی است که دلسوزان همواره نسبت به آن هشدار داده اند.

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

دوران محرم علی خان گذشته آقای رامین


محمدعلی رامین این روزها کاملا عصبی به نظر می رسد، کنترلش را از دست می دهد و احتمالا به زودی سرنوشتش برکناری خواهد بود مانند تمام افراطی هایی که بدون درس گرفتن از گذشته می آیند و وقتی می روند هیچ کس نمی گوید جایشان خالی. مانند قاضی مرتضوی که بعد آن همه تلاش امروز حتی یک اصولگرای تندرو حاضر نیست از او حمایت کند و همه در حال تبری جستن از اویند.


اینچنین معاونی بی فرهنگ با رفتارهایی غیر اسلامی برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی واقعا باعث سرشکستگی است چه دولت اصلاح طلب یا اصولگرا و یا دیگری باشد. او اخیرا در برنامه ی زنده ی رادیویی در پاسخ به مجری برنامه درباره ی مصاحبه ی اخیرش با همشهری ماه خطاب به مجری برنامه می گوید:
رامین: قبل از اینکه جواب سلام شما را بدم، این جمله را شما از کجا مطرح کردین؟
مجری رادیو: والله این جمله را برای من نوشته اند قربان
رامین: غلط کرده اند نوشته اند، این توهین به بنده است
مجری: یعنی شما منکر این گفتگو می شوید؟
رامین: شما غلط می‌کنید از قول من این اراجیف را بگید!


آیا این نحوه ی حرف زدن به لات ها و چاقوکش ها می ماند یا معاون وزارت فـــــــــــرهنگ و ارشــــــــــاد اســــــلامی؟ این چه بلایی است که بر سر کشور ما آمده که زمانی مرحوم احمد بورقانی معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد بود و امروز که باید جلوتر می رفتیم به دامان عنصر فاقد فرهنگی مانند محمد علی رامین افتاده ایم؟

این توضیح ضروری است که آقای رامین در مصاحبه با همشهری ماه از ضرورت بازگشت روحانیت به مساجد سخن گفته بود ولی بعد از چاپ آن و واکنش هایی که به آن به وجود آمد دستپاچه آن را تکذیب کرد اما بچه های همشهری هم گفته اند که فایل صوتی آن مصاحبه موجود است. رامین اما چون معاون مطبوعاتی است تصور می کند می توان با زوربری واقعیت را تکذیب کرد.
چرا درس نمی گیریم از تاریخ، چرا رامین وقتی سکان معاونت مطبوعاتی ارشاد را می گیرد تصور می کند که در جای "محرم علی خان" سانسورچی معروف زمان رضا شاه و پسرش نشسته، تصور می کند تا دنیا هست شمشیر سانسور هم در دستان توانمند محمد علی خان خواهد بود!

"محرم علی خان" استوار شهربانی از زمان رضا شاه تا اواخر دوره ی محمدرضا مسوول سانسور مطبوعات بود. کله ي خربزه ای، کلاه شاپو و سیگاری با چوب سیگار به علاوه ي بي سوادي كامل از وي‍گي هاي بارز محرم علي خان بود. او تمام انتشاراتی ها را می شناخت و اگر کاغذی چاپ شده به اندازه ی یک کف دست به او نشان می دادند در یک نگاه می گفت که آن را کدام چاپخانه چاپ کرده است. اينقدر محرم علي با مطبوعات عجين شده بود كه وقتي مي خواست شناسنامه بگيرد فامیلی خود را "مطبوعات" گذاشت. او "محرم علي مطبوعات" معروف به "محرم علی خان" بود.
یک بنده ی خدایی می خواست حافظ را چاپ کند، محرم علی گفته بود که اسم اعلی حضرت بدون القاب کامل نمی شود! طرف با تعجب پرسید چه ربطی دارد؟ محرم علی گفت آنجا نوشته ای "رضا به رضای توام"، اینجا باید القاب کامل اعلی حضرت رضا شاه را بنویسی! طرف گفت که این رضا یعنی رضایت. محرم علی بعد از کمی تامل گفت می دانم که تقصیر تو نیست، پس " رضا " را بکن " تقی "!

محمد علی رامین گویا مي خواهد محرم علی خان باشد، تلاش های فراوانی کرده که در این مدت رهبری را به مقام امامت برساند و واژه ی "امام خامنه ای" را جابیاندازد، اما حتی سایت رهبری هم در اردیبهشت ماه امسال(1389) در گزارشی این پاچه خواری های رامین را به تمسخر گرفته بود و با ادبیاتی جالب توجه به دست و پا زدن های رامین اشاره کرد.

محرم علی خان رامین در همین مدت کم در معاونت مطبوعاتي اینقدر کینه تولید کرده است که تصور نمی کنم دیگر کسی با رفتن او مخالفتی داشته باشد و امیدواريم اصولگراها بدون توجه به اصولنماها، برای حفظ آبروی باقی مانده ی خود او را مانند قاضی مرتضوی کنار بگذارند و عنصری معتدل را جایگزین کنند چون برای اصولگرایان نیز رامین دیگر قابل دفاع نیست و می توان به راحتی مطمئن بود که در روزهای آینده گاف هایش بیش از این حرف ها خواهد بود.

چند روز پیش که "خبر برکناری رامین" منتشر شد روزنامه نگاران چپ و راست به قدری شاد شده بودند که سر از پا نمی شناختند. عصر آن روز آن خبر را شایعه خواندند، هر چند به نظرم خبر درست بوده و بقای او در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد حاصل لابی فراتر از وزارتخانه بود وگرنه تکذیب آن خبر یک نیم روز طول نمی کشید. بد نیست پرسیده شود چرا این مرد اینقدر نفرت انگیز است که حتی روزنامه نگاران در آن چند ساعت از شایعه ی برکناری اش هم شاد شده بودند.

جناب آقای رامین! سی و دو سال پیش در این کشور انقلاب شده، مردم سانسور و قلدری را اگر می خواستند همان محرم علی خان ماندگار می شد؛ دوران محرم علی خان ها گذشته است و شما دوام نخواهید آورد؛ به عبارتی "شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه".

پی نوشت 1 : دوستان آقای رامین برای سرگرمی درباره ی کار و بار آقازاده های ایشان از وی بپرسند و یا داستان هفت کشتی مرکبات غرق شده ی پدر آقای رامین در خلیج فارس را جویا شوند.
پینوشت 2 : بعد از یادداشت "بگومگو با محمد علی رامین در نمایشگاه قرآن" به فاصله ی چند روز وبلاگ بنده فیلتر شد. در آن یادداشت به ادبیات توام با بی ادبی، توهین و اتهام آقای رامین اشاره کرده بودم و از شنیده ای مبنی بر برکناری او خبر داده بودم. یکی از سایت های خبری افراطیون به نام "افق" در خبری نوشت که من با اعلام خبر برکناری رامین، بر اساس "مانیفستی" به دنبال "ایجاد حاشیه و تنش" برای "شکارچی های بی بصیرت ها و فتنه گران" هستم!
چند روز بعد از آن(28 شهریور 89) رامین در گفتگو با ایسنا در پاسخ به اين سوال كه آيا اخبار مربوط به رفتن وي از معاونت امور مطبوعاتي صحت دارد يا خير؟ با مزاح گفت: شتر در خواب بيند پنبه دانه.
زیاد طول نکشید یعنی روز 5 مهرماه خبر برکناری رامین از سوی خبرگزاری مهر منتشر شد ولی توانست با لابی از برکناری فرار کند اما با این ادبیاتی که اخیرا پیش گرفته تصور نمی کنم بیشتر بتواند دوام بیاورد.

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

ابطال رای توقیف فعالیت حزب مشارکت در دادگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

دبیر محترم كمیسیون ماده ۱۰ احزاب
با سلام

مستحضر هستید كه به دنبال تصمیم آن كمیسیون دائر بر توفیف پروانه فعالیت حزب جبهه مشاركت ایران اسلامی و دستور توقف همه فعالیتهای حزبی ، شكایتی از سوی حزب بر اساس تبصره ۲ ماده ۱۵ قانون” فعالیت احزاب ، جمعیتهای سیاسی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیتهای شناخته شده” (كه مشروعیت آن كمیسیون وابسته به همین قانون است) ، علیه تصمیم ان كمیسیون در محاكم دادگستری اقامه شد.

اینك شعبه بیست و هفتم دادگاه عمومی حقوقی مجتمع قضایی شهید بهشتی تهران رای قطعی خود را به شماره دادنامه ٨٩۰٩٩۷۰۲۲٨۷۰۰۴۱٩ صادر نموده است. به موجب این حكم تصمیم مورخ ۲٣/۱/۱٣٨٩ آن كمیسیون ابطال شده است.

علیهذا خواهشمند است به همه مراجع ذیربط كه به دنبال رای آن كمیسیون تضییقات زیادی برای حزب ایجاد كرده و با اقدامات خود فعالیت طبیعی یك حزب قانونی را مختل كرده اند ابطال آن تصمیم را ابلاغ فرمایید و با به رسمیت شناختن همه حقوق مصرح در قانون اساسی و قانون احزاب ، به رای دادگاه تمكین كنید.

جبهه مشاركت ایران اسلامی


پی نوشت بلاگر: زنده باد قضاتی که مقهور فضای سیاسی و فشارهای روانی اصولنمایان افراطی نمی شوند. سال گذشته نیز بنده در دو دادگاه بدوی و تجدیدنظر از اتهامات وارده از سوی سرهنگ پاسدار امن الله طایران، فرمانده ی سابق بسیج وزارت علوم تبرئه شدم. ابتدا باور نمی کردم اما واقعیت داشت. چنین قضاتی ما را امیدوار می کنند که دستگاه قضا علی رغم تمام انتقاداتی که به آن وارد است اما همچنان می تواند مورد اعتماد نسبی قرار گیرد حتی اگر چنین احکامی با برخی اعمال نفوذها در مراحل بعدی دچار تغییر شوند.

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

واهمه ی کیهان از اهل مفاهمه و احتمال آرامش

یادداشت زیر پاسخی است به گزارش ویژه ی روزنامه ی کیهان در هفته ی گذشته(31 شهريور 1389) درباره ی یادداشت "از لندن نشینی تا مشی انگلیسی کیهان". آن را برای روزنامه ارسال کرده ام و خواسته ام تا مطابق قانون مطبوعات منتشر شود.

  • پاسخ به گزارش ویژه ی کیهان

گمان می برم روزی که همه ی آب ها از آسیاب بیافتد نیز کیهان همچنان درگیر با خویش باقی بماند، یعنی بنایی که آقای شریعتمداری گذاشته بر همین اختلافات است و مانند ماهی که بدون آب نمی تواند لحظه ای زنده بماند کیهان نیز نمی تواند آنی از فضای اختلاف جدا باشد و آرامش را تحمل کند؛ لذا عصبی شدن کیهان از آن یادداشت حمایت از گفتگو و مفاهمه ی ملی، کاملا طبیعی بود؛ کیهان اینقدر به هم ریخته است که سعی می کند با تهمت های زیاد گوینده را از ادامه ی راه منصرف کند.

 آقای شریعتمداری تاكيد کرده که "وحدت با فتنه گران مادام كه آنها به خاطر جرائم و جنايات خود مجازات نشده باشند معنا ندارد". در واقع کیهان "شرطی برای وحدت" گذاشته است. شرطی کاملا بجاست و همصدا با آقای شریعتمداری از مجازات قانونی تمام مجرمان اتفاقات سال گذشته دفاع می کنیم اما کیست که نداند بیشتر دوستان ما به اتهام جرم های ناکرده هم در دادگاه و زندان تقاص پس داده اند، و این طرف دیگر ماجراست از جمله سردار مشفق ها که ما در آرزوی رسیدگی قانونی به شکایت از او نشسته ایم و قطعا از خواسته ی قانونی خویش کوتاه نخواهیم آمد، ولی تاکنون حتی دادگاهی صوری هم برایش تشکیل نشده است.

حضرت آقای شریعتمداری! اتفاقا سبزهای اصلاح طلب نیز با تصریح و تاکید رهبری کاملا موافق و همراه هستند یعنی "وحدت کردن با کسانی که اصول را قبول داشته باشند". اما یک سوال: کیهان به صورت روزانه بدون محابا به اصلاح طلبان تهمت می زند و دروغ منتشر می کند و به کسی هم پاسخگو نیست. آیا غیر از تخریب و تفرقه انگیزی بین نیروهای انقلاب - حتی آقایان خاتمی و هاشمی - ، شما به "اصل" دیگری هم اعتقاد دارید؟ دروغ و تهمت و توهین در کدام از اصول اخلاقی، قانونی و شرعی می گنجد؟ شما اگر واقعا "شریعت مداری"، این افعال بر مبنای شریعت نیست و با "شریعت نداری" جور در می آید.

مطمئن هستم اصولگرایان واقعی این راه کیهان را نمی پسندند، و رهبری نیز از عملکرد نماینده ی خود - که شما باشید - راضی نباید باشد؛ چشم هایتان را باز کنید و ببینید که مدیر مسوول روزنامه ی اطلاعات نیز نماینده ی رهبری است اما راهش با "سخنان علنی" رهبری همخوانی دارد، راهی که با راه شما 180 درجه فاصله دارد. اطلاعات تنها روزنامه و رسانه ی داخلی است که سخنان این روزهای آقای خاتمی را بی کم و کاست منتشر می کند.

همانطور که اشاره کرده اید اصلاح طلبان دستی را که دراز شود رد نمی کنند و اتفاقا پیش دستی هم می کنند، زیرا اصلاح طلب راهی غیر از تعامل و گفتگو را نمی شناسد. اما شما چطور؟ آقای احمدی نژاد برای ارتباط با باراک اوباما به هر دری می زند که دستی بدهند و قهوه ای بنوشند ولی شما دست دادن با او را متفاوت با دست دادن با مخالفان سیاسی خود در داخل کشور می پندارید. همچنانکه مدافع فراری دادن "سارا شرود" جاسوسه ی آمریکایی می شوید و اگر نتوانستید برایش در هتل استقلال تهران جشن آزادی بگیرید آقای احمدی نژاد در سفر آمریکا با او ملاقات می کند تا کامش شیرین شود و بلکه از دلش درآید. آیا وضع برای بازداشت شدگان داخلی هم اینچنین است؟ با این حال ما پیش دستی هم می کنیم، اما نه به سمت شما بلکه به سمت اصولگرایان؛ همانها که هنوز به اصولی پایبند باشند.

آقای کیهان! اگر نشانه هایی واضح نمی دیدیم قطعا جلو نمی رفتیم از جمله رسیدگی به پرونده ی کهریزک، تعلیق قاضی "مرتضوی" دادستان مشهور و مورد اعتراض همیشگی اصلاح طلبان، تغییر لحن نسبی نسبت به آقایان هاشمی و خاتمی و سید حسن آقای خمینی در تریبون ها و رسانه های رسمی، دعوت آقای صدیقی به وحدت از تریبون نماز جمعه، تبری جستن سپاه و خودسر خواندن حمله کنندگان به منزل آقای کروبی و نیز بازداشت چند روزه ی رییس شورای ائمه ی جمعه ی استان فارس به خاطر حمله به مسجد قبای شیراز. اینها نشانه هایی است از وجود دلسوزانی که نمی خواهند همه ی امور در دست افراطی ها بیافتد. به موازات این موارد، از گرگ های بیگانه ای بیمناکیم که از ورای مرزها به ادامه و تندتر شدن اختلافات درون مرزها دلبسته اند.

حضرت آقای شریعتمداری! اگر سال گذشته آنقدر شعارهای مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر اصل ولایت فقیه و نیز جمهوری ایرانی سر داده شد نه لزوما از روی عقل و منطق، بلکه احساسات و واکنش هایی بود به تندروی هایی از جنس کیهان و قاضی مرتضوی ها و سردار مشفق ها؛ وگرنه مردم ایران نمی خواهند از جمهوری اسلامی ببرند، خون هزاران جوان این مملکت پای درخت انقلاب ریخته شده است. مردم ایران راست و چپ نمی شناسند، همگی همچنان پای همان اهداف اولیه ایستاده اند، استقلال، آزادی و پیشرفت و احترام می خواهند، چرا اصرار دارید بگویید که آنها بریده اند؟ چرا واقعیت را نمی گویید که خود از اهداف انقلاب بریده اید نه مردم. برادر عزیز! مردم مهربان و خوش نیت ما البته تفرقه انگیزی های شما را به پای اشتباه خودتان می گذارند نه به پای حمایت از بیگانگانی که از رفتار شما شاد می شوند.

در ضمن، بنده نویسنده ی سایت کلمه و روزنامه ی کیهان نبوده و نیستم، بلکه سایت کلمه یکی از یادداشت های وبلاگ بنده را که در حمایت از گفتگوی ملی بوده منتشر کرده است همچنان که روزنامه ی کیهان مدتی قبل(12 بهمن 1388) یکیدیگر از یادداشت های انتقادی وبلاگ بنده را نسبت به رفتار برخی سبزها منتشر کرده بود. راستی، آیا مخاطبان کیهان از شما نمی پرسند که چطور وقت نقد رفتاری از آقای موسوی، بنده فردی سرشناس هستم اما این بار "نویسنده ی گمنام"!

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

چند واکنش بدون شرح

چهار واکنشی (دو تا امروز، یکی پریروز و یکی چهار روز پیش) که با آنها مواجه شده ام را بدون شرح منعکس می کنم. البته شاید در روزهای بعد به آنها پاسخی بدهم.


  1. واکنش کیهان به "از لندن نشینی تا مشی انگلیسی کیهان"
  2. نامه ی یک دوست درباره ی نوشته های وبلاگ
  3. تهمت های یک دوست پناهنده شده به اروپا
  4. دوستی که مکالمه ی تلفنی ما را یواشکی ضبط می کرد

روزنامه ی کیهان، چهارشنبه 31 شهريور 1389- شماره 19746
تیتر : وقتي نويسنده گمنام عصباني مي شود! (خبر ويژه)

تاكيد كيهان بر اينكه وحدت با فتنه گران مادام كه آنها به خاطر جرائم و جنايات خود مجازات نشده باشند معنا ندارد نويسنده پايگاه اينترنتي كانديداي وابسته به كانديداي متوهم انتخابات دهم را به شدت عصباني كرد.
علي اصغر شفيعيان، طي يادداشتي در كلمه نوشت: «روزنامه كيهان كه مديرمسئولش عنوان نمايندگي رهبري را به دوش مي كشد متاسفانه نمي شنود كه در يك ماهه اخير رهبري نيز دو بار بر ضرورت وحدت و جذب حداكثري تاكيد كرده است». اما ظاهراً مشكل اين است كه نويسنده «كلمه» جمله كليدي رهبرمعظم انقلاب را دراين باره كه وحدت فقط با كساني معنا دارد كه اصول را قبول دارند، نشنيده است. خوب بود نويسنده كلمه يك بار از خود مي پرسيد ميرحسين موسوي به جز عملگي براي آمريكا و ايجاد ذوق زدگي براي اسرائيل در ماه هاي گذشته آيا به هيچ «اصل» ديگري هم قائل بوده است؟!
نويسنده گمنام كلمه ادامه داده است: «وجه ديگر موضوع اين است كه آقاي شريعتمداري عزيز! لندن نشيني (البته عرض كردم كه فاتح در منچستر است نه لندن) و يا تهران نشيني مهم نيست، مهم فعلي است كه مرتكب مي شويم. آيا ابوالفضل فاتح به انقلاب نزديكتر است كه در اين موقعيت دعوت به گفتگو و مفاهمه ملي مي كند يا شما؟!... از خداوند متعال هدايت شما را خواستارم.
انتشار اين قبيل مقالات ناشي از عصبانيت و در عين حال خنده آور، در سايت رسمي موسوي نشان دهنده آن است كه سران فتنه به خوبي دريافته اند قادر به ادامه وضع موجود نيستند و لذا به روش هاي مختلف براي رساندن اين پيام تلاش مي كنند كه اگر دستي به سوي آنها دراز شود، آن را رد نخواهند كرد! مشكل فقط اين است كه اين افراد گويا نفهميده اند جز دست قانون دست ديگري به سمت آنها دراز نخواهد شد.
گفتني است كه كيهان اسناد غيرقابل انكاري از مزدوري ميرحسين موسوي و برخي از اطرافيان او براي اسرائيل و آمريكا و انگليس ارائه كرده است و درباره آقاي ابوالفضل فاتح و نقش او در فتنه اخير، نوشته هاي مستندي داشته است كه معلوم نيست چرا موسوي و نويسنده گمنام سايت وي از پرداختن به آن وحشت دارند؟!


  • 2 - نامه ی یک دوست درباره ی نوشته های وبلاگ. آن را بدون نام نویسنده ی آن در وبلاگ می گذام به این لحاظ که صرفا دوستان از نوع واکنش ها خبردار شوند.
سلام. باید زودتر از این، نامه‌ می‌نوشتم و راستش اینکه تلفن یا پی.ام ات را جواب ندادم از آنجا بود که تکلیف این موضوع را پیش خودم روشن کرده بودم اما در نوشتنش تاخیر داشتم و نتیجه این شد که در این فاصله زنگ زدی و هر چه کردم نشد تلفن را جواب بدهم. گمانم در رفاقت اخلاقِ الواتی دارم و سخت دلم به کاری که نخواهد راضی می‌شود.
همانطور که برایت معلوم است ماجرای نوشته‌هایت است. که تقریبا همه را و حداقل چند خطش را خوانده‌ام. حالتِ نوشته در این مدت طولانی اثرش را گذاشته، جنس آدمی که آن‌ها را نوشته نمی‌فهمم! و به قول گفتنی از جنس خودم و دوستانم نمی‌دانم.
اما باید بدانی که چندین بار فکر کرده‌ام و حتی یک روز صبح یا دقیق‌ترش سحر بیخواب شدم و جدی به نوشته‌ها فکر کردم به همین جهت نظرم را می‌گویم. تحقیقا هنوز دوستان راستی و چند تایی طرفدار جدی دولت دارم پس مشکل به طرفداری از کسی برنمی‌گردد. اما مشکلی که سعی می‌کنم در اینجا برایت توضیحش بدهم:
لودگی برچسبی است که ذهن من روی بعضی نوشته‌های "گذار: وبلاگ علی‌اصغر شفیعیان" گذاشته خودش این کار را کرده یعنی به طرز ناخود آگاه. سعی‌می‌کنم معنی مخصوصِ «لوده» را در اینجا توضیح بدهم قبل از لودگی باید تکلیف «دلقکی» و «دروغگویی» را معلوم کرد.
مسخرگی یا دلقکی: دلقک یک موقعیت جدی را طنز می‎کند. یعنی او به مخاطبانش چیزی جدید و تازه را نشان می‌دهد طوری که مخاطبانش قبلا موقعیت را به آن صورت ندیده‌اند. کسی که مسخره بازی درمی‌آورد به مقتضیات دلقکی آگاه هستش و می‌داند که دیگران او و اعمالش را در زمینه‌ی (بافت) دلقکی تفسیر خواهند کرد.
دروغگویی: دروغگو موضوع را متفاوت از آن چیزی که بصورت واقعی هست برای مخاطبانش بیان می‌کند. و فکر می‌کند برای مخاطبانش صورت دیگر قضیه پنهان هست یا دست کم او در موقع دروغ گفتن درباره‌ی آن‌ها و اطلاع‌ شان از موضوع چنین برداشتی دارد. پس دروغ می گوید با کارکرد ویژه‌ای که از آن انتظار دارد.
لوده کسی هست که اصرار می‌کند چیزی را که مشخصا یک صورت مورد توافق میان همه‌ی مخاطبانش دارد و او هم از آن ذهنینت مورد توافق خبر دارد بصورت دیگری بیان‌کند. او اصرار می‌کند یعنی با تکرار زیاد بدون شانسی برای موجه بودن و فقط با نیروی مکانیکیِ زیاد گفتن و زیاده گفتن و از رو نرفتن.
و مشکل همین‌جا پیش می‌آید، دروغگو فرض را بر این می‌گذارد که ذهنیت مخاطبش چیزی غیر از واقیعیت هست یا مخاطبش به واقعیت اشراف (دانش) کاملی ندارد. و دلقک در پیشه‌ی دلقکی یا موقع مسخره‌بازی چون قبلا به نوعی اعلام کرده و با مخاطبانش توافق کرده‌‌اند که موضوع را جدی نگیرند در صلح و بدون تضاد مراوده می‌کنند.
اما در مورد لوده این طور نیست و تا خوب روشن بشود دوباره می‌گم؛ او بر خلافِ دروغگو از ذهنیت متضاد مخاطبانش با خودش خبر دارد و از طرفی بر خلافِ مسخره‌باز به وضعیت عنوان مسخره نمی‌دهد و تازه حسابی اصرار و اغراق می‌کند تا چیزی را به عنوان واقعیت بقبولاند یا بچپاند. و از ابزارهای هر دو گروه استفاده می‌کند: هم می‌بافد و می‌لافد و هم ادا و اطوار در می‌آورد.
این به نظرم یک فرمول است برای –بعضی- نوشته‌های گذار. امتحانش کن! از مصداق‌های خارج از این فرمول که عین بی‌ادبی و بی‌اخلاقی بوده نمی‌دانم به جز درمورد شیخ مهدی و آن‌طور که بعد از زندانت از مرام گذاشتن‌اش تعریف‌کنان بودی.
یک گروه عمده‌ی حرف‌ها هم که لزومی به توضیح ندارد حرف‌های جدی است و همین امکان می‌دهد که هنوز دوستانی نزدیک از طرفدارن دولت داشته باشم. چون در« دو دو تا چهار تا» شان و با پیش فرض‌های آن‌ها نتیجه چیز دیگری است که خب در اندازه‌های کوچک جمع ما به جایی هم برنمی‌خورد!
دیگر بماند، که نان و نمک شما را خورده‌ام، و جدا از همه‌ی جهات خودم را شرمنده‌ی شما می‌دانم. و در بسیار چیزها بسیار جای توبیخ و اشکال و ایراد دارم.
به جهت اینکه واسطه آشنایی ما مطهره خانم و دوستان مشترک دیگری بوده‌اند، این نامه را برایشان رو نوشت می‌کنم.
تمام . 30 شهریور 89
بعد التحریر: گفته‌ام جنس آدمی که این‌ها را می‌نویسد نمی‌فهمم، اما به این معنی نیست که شرایطی را‌ که آدم را وادار به این طور نوشتن می‌کند، نمی‌فهمم یا حدس نمی‌زنم. که این درست همان جایی است که شاید روزی نقطه‌ی وصل آدم‌ها باشد.


  • 3 - تهمت های یک دوست پناهنده شده به اروپا
یکی از دوستان سابق اخیرا از اروپا پناهندگی سیاسی گرفته و دی پی اخذ بورسیه ی تحصیلی نیز هست. چند روز پیش به چت آمد و درباره ی چند تا از یادداشت های بنده اعتراضی کرد که مربوط به تاکید بر روش های غیر رادیکال بود و چند جمله ای بحث کردیم. نام این دوست مهم نیست، مهم این است که به لحاظ مخالفت با دیدگاه هایم، از راه دور هر چه توانست تهمت زد. تهمت پشت تهمت.


  • 4 - دوستی که مکالمه ی تلفنی ما را یواشکی ضبط می کرد
پریروز برای انتقال اعتراضم به یکی از رسانه های رسمی در داخل کشور، با یکی از خبرنگاران آنجا که سالها می شناختمش تماس گرفتم. خبرهایی را طی دو روز دیده بودم که به شدت یک طرفه بودند و آنها را مناسب با مشی دعوت به وحدت نمی دیدم، نظرم را گفتم، واکنش مناسبی ندیدم، لذا خواستم که گوشی موبایلش را به دوست دیگری که مسوول بالاتری اش بود بدهد تا موضوع را به او نیز منتقل کنم. هنگام صحبت با آن نفر دوم فهمیدم که صدای بوق هایی می آید، آخرش مطمئن شدم که داشت مکالمه ی ما را ضبط می کرد! خیلی محکم و صریح به رویش آوردم که متوجه شده ام دارند چه می کنند، گفت قصدی نداشتم، می خواستم ضبطش را امتحان کنم!