۱۳۸۵ دی ۱۰, یکشنبه

برادري با صدام


دوست عزيزم آقاي محمدرضا ويژه مجددا پاسخي داده‌اند، ضمن آوردن آن پاسخ خود را نيز در پي آن نوشته‌ام.


پاسخ آقاي ويژه:


«در پاسخ به فرمايش جنابعالي(1 - 2)، بايد توضيح دهم كه به يقين شما از بنده آگاه تريد (به دليل شغلي كه داشتيد) كه نه مردم افغانستان و نه مردم عراق از پس حكومت‌هاي خويش برنمي‌آمدند. نيز بهتر از من مي‌دانيد كه اين حكومت‌هاي وحشي وقتي قدرت داشتند چه تهديدي براي امنيت ملي ما به شمار مي‌آمدند. حال اگر دري به تخته بخورد و يك ابرقدرت آنها را در هم بكوبد، براي ما بد است؟ من از واقعيت‌ها سخن مي‌گويم و استفاده از فرصت‌ها كه مناقشه‌هاي بين‌المللي براي سياست ورزان فراهم مي‌آورد و البته هنر آنها در استفاده از اين فرصت‌هاست ...

چرا شما اتحاد يا حداقل توافق با آدم خواراني چون طالبان و بعثي‌هايي كه هشت سال جوانان ما را به خاك و خون كشيدند را تجويز مي‌كنيد ولي دوستي با آمريكا را رد مي‌كنيد؟ آيا تهديد آنها براي ما بيشتر از آمريكا نبود؟ گواينكه به نظرم نه آنها اتحاد ما را قبول داشتند و نه. به يقين به خاطر داريد آن بزرگوار كه در جنگ نخست خليج فارس اتحاد با عراق را پيشنهاد مي‌كرد و اگر نبود درايت آن زمان سياست ورزان ما معلوم نبود در كجا بوديم. كوتاه سخن آنكه، به نظر من تعامل در سياست خارجي خوب است ولي با بازيگراني كه اين تعامل به سود منافع ملي ما باشد.»


پاسخ من:


البته قبول دارم كه تا قبل از حمله‌ي آمريكا به افغانستان و عراق، حكومت‌هاي طالبان و رژيم بعثي در آن كشورها مخالفان بسياري داشتند و آن اكثريت براي تغيير شرايط به شرايطي مورد خواست خود با مشكل مواجه بودند، اما مگر رژيم تا دندان مسلح محمدرضا شاه پهلوي هيولا نبود، وقتي مردم خواستند به راحتي شرايط را تغيير دادند. اما فكر نمي‌كنم آن وضعيت عراق و افغانستان دليلي باشد كه ما دخالت خارجي در آن‌ها را تاييد كنيم، آن هم مانند دخالت‌هاي اينچنين؛ زيرا در واقع اين مشروعيت بخشيدن به دخالت نظامي در امور كشورهاي ديگر است، شايد مردم افغانستان تا قبل از اين از شرايط حكومتشان راضي‌تر بودند، من نمي‌دانم، فكر هم نمي‌كنم كسي بتواند به غير از خود آنها درباره‌ي مقايسه‌ي اين شرايط حرفي بزند.

به هر حال موافقت با دخالت خارجي در آن دو كشور همسايه، قطعا دخالت احتمالي در ديگر كشورها از جمله خودمان را هم رسميت مي‌بخشد.

در واقع دشمن اصلي ما آمريكاست نه طالبان در حاشيه‌ي امروز و صدام سقط شده. اين هم كه به جنگ اول خليج فارس اشاره شده، اتفاقا منظورم مخالفت با هر گونه كشورگشايي است، يعني حفظ مرزهاي بين المللي در منطقه كه در آن زمان با همكاري تلويحي ايران جلوي كشورگشايي عراق گرفته شد، لذا من با آن همكاري موافق بودم.

قطعا تعامل در سياست خارجي خوب است، همچنان كه بعد از آتش بس آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان رييس جمهور، در نامه‌اش خطاب به رييس جمهور عراق، «صدام يزيد كافر» را «برادر صدام حسين» خطاب كرد يا شعار «بريده باد دست فهد» زماني جايش را به دست دادن با آل سعود داد.

بنابراين با همان سياستي كه صدام يزيد كافر را مي‌توانستيم برادر خطاب كنيم، نمي‌بايست براي حفظ ثبات در منطقه از دخالت نظامي كشوري در ديگري دفاع كنيم؛ اتفاقا بايد مقابل چنين تغييراتي ايستاد. اين طور نيست؟


يادداشت‌هاي مرتبط:




۱۳۸۵ دی ۹, شنبه

صدام حسين و سعيد امامي


مرگ صدام قصاص جناياتش بود، همه‌ي ما آرزويش را داشتيم اما انشاءالله روزي آمران جنايتش قصاص شوند. غرب و شرق همگي پشت او بودند و البته برخي حكام جهان عرب.
مطمئنم صدام با اين سناريو كشته شد كه آمران و پشتيبانانش لو نروند، هر چند او هم بيماري خونخوار بود و زمينه‌ي حكومت‌گري جبارانه را داشت اما بدون حمايت خارجي نمي‌توانست اين قدر در آن مسند دوام بياورد.
امروز به ياد سعيد امامي افتادم و پرونده‌ي ناقص قتل‌هاي زنجيره‌يي؛ سناريوي اعدام صدام به مراتب پيچيده‌تر از خودكشي سعيد امامي بود.
شادي اصلي آن روز است كه ببينيم سازندگان بمب‌هاي شيميايي كه در شلمچه توسط رژيم بعث استفاده شد به قصاص گناهان خود برسند. الهي آمين.

۱۳۸۵ دی ۵, سه‌شنبه

يلدابازي

دوست عزيزم صادق صدق‌گو دعوت كرد تو يلدابازي شركت كنم.

1 - دو سالم بود، سگ خونمون گازم گرفت، بد تلافي كردم!

2 - روز اول كه رفتم مدرسه و نمي‌دونستم به چه دردي مي‌خوره، از رو ديوار مشتركش با حياط خونمون به بچه‌ها هندونه مي‌دادم كه ناظم رسيد و آخرين قارچ رو بهش دادم.

3 - امتحان ثلث اول تاريخ كلاس دوم هنرستان، سوالات نيم ساعت قبل از امتحان لو رفته بود و بچه‌ها همه جواب‌ها رو دست به دست از زير ميز به هم مي‌دادند؛ اما به من كه رسيد زير ميز موند! همه‌ي كلاس 19.5 و 20 شدند، من 13، معلم تا ثلث دوم منو مواخذه مي‌كرد!

4 - زلزله‌ي علي‌آباد كتول سال 78، من دانشجو بودم، خونمون بالاي يه مغازه‌ي بلند بود براي همين از يك طبقه بلندتر بود، وقتي صبح زلزله آمد همه خواب بوديم، سريع رفتيم بيرون، من به جاي اين كه برم تو راه پله، پريدم اون طرف نرده روي ديوار كه بپرم پايين، يكي از بچه‌ها هم به جاي اين كه فرار كنه منو نجات داد و نذاشت بپرم!

5 - بعد سال‌ها تبليغات درباره‌ي سيستم آقاي فلاحيان، سال 80 يك قرار ملاقات مقدماتي گذاشتيم تا درباره‌ي مصاحبه صحبت كنيم، رفتم به دفترش، نه تابلو داشت نه نشانه‌اي، بعد از نيم ساعتي انتظار، به اتاقش راهنمايي شدم، نشستن در فاصله‌ي كم با او و ساعتي صحبت كردن درباره‌ي موضوع مصاحبه و نيتم از اين كار خيلي هم راحت نبود، از آنجا كه بيرون آمدم سريع زنگ زدم به سردبير محترم كه داشت پرپر مي‌زد از بي خبري و نگراني!

درباره‌ي يادداشت حسرت

چند دوست درباره‌ي يادداشتم با عنوان «حسرت ائتلاف با طالبان و صدام» كامنت‌هايي در مخالفت گذاشتند.

محمدجواد روح: با تحلیلت کاملا مخالفم.

محمدرضا ويژه: با تحليل شما اصلاً موافق نيستم. چگونه تصور مي كنيد كه با آدم خواراني مانند طالبان و صدام ديوانه كه هشت سال جوانان ما را به خاك و خون كشيد، ائتلاف داشته باشيم؟ لابد با القاعده هم كه رسماً ما را رافضي و واجب القتل مي دانند بايد متحد مي شديم! اين خطر سياسي ديدن همه چيز است كه بدترين شقوق را هم به نظرم مباح مي شمارد. گو اينكه به نظرم تحليل شما با واقعيت هماهنگي ندارد و حتا در آن زمان هم عملي نبود و ايران بهترين شق ممكن را انتخاب كرد. شما كه بقيه را دعوت مي كنيد كه مواضع خويش را به نفع ما تغيير دهند آيا فكر نمي كنيد كه ممكن ... (متاسفانه كامنت ناقص دريافت شده است)

احسان تقدسي: مبانی تحلیلت اصلا به نظرم منطقی نبود.

توضيح من: اينقدر شب‌ها خسته مي‌شوم كه اين چند خط را به زور و بعد از صد بار چرت زدن مي‌فرستم، اما فردايش كه آن را خواندم و نظر دوستان را هم ديدم خيلي نظرم تغيير نكرد، حرفم همان است، البته دو تا از دوستان كه دلايل مخالفتشان را ننوشته‌اند، اما درباره‌ي آقاي ويژه؛ نمي‌دانم آيا معتقدند كه ما موظفيم به تغيير حكومت ديگران توسط ديگران كمك كنيم؟ آيا بهتر نبود منتظر مي‌مانديم تا خود مردم افغانستان و عراق آينده‌ي كشورشان را بسازند؟ حرف من اين بود كه از دخالت خارجي نبايد حمايت كرد، وگرنه به سر خودمان هم مي‌آيد.

زاهدي، مستر بين دولت

آقا من وقتي همين جوري چهره‌ي آقاي مهدي زاهدي رو كه در مقام وزير علوم مي‌ديدم خنده‌ام مي‌گرفت؛ معاون يك دانشگاه در كرمان كه مدرك دكترايي براي خودش گرفته و از اين دانشگاه‌هاي درپيت براي خودش مدارك «دانشمند سال جهان» تهيه كرده، حالا هم كه ...

تعجب مي‌كنم كه احمدي‌نژاد با آن هوش بالايش چرا حواسش بيشتر به وزير علومش نيست، زاهدي با تناقض گويي‌هايش درباره‌ي دانشجوهاي ستاره‌دار به دولت او ضربه مي‌زند، اگر مصاحبه‌هايش را در اين باره كسي بخواند بعيد است نخندد، حرف‌ها و حركاتش كاملا مانند مستر بين است، من اگر به جاي زاهدي بودم خودم ديگر در وزارت نمي‌ماندم!

مصاحبه‌ي اخيرش با چند خبرنگار گزينش شده را خواندم، از سر تا آخر آن داشتم به حرف‌هايش مي‌خنديدم، خبرنگاران با صراحت و به سادگي او را دست مي‌انداختند، راست و چپ هم ندارد، حتي خبرگزاري فارس و مهر فهميده‌اند كه اوضاع آقاي زاهدي خرابه!

خدا وكيلي بچه‌هاي خبرنگار و دانشجو خوب گافي گرفته‌اند و خوب هم چسبيده‌اند، اميدوارم جواب بگيرند. چه خوب مي‌شد كه درباره‌ي وعده‌ي يك سال و سه ماه پيش آقاي شاهرودي مبني بر آزادي بدون شرط همه‌ي دانشجويان زنداني هم به همين خوبي موضوع پي گرفته مي‌شد كه متاسفانه تا به حال نشده.

۱۳۸۵ دی ۴, دوشنبه

حسرت ائتلاف با طالبان و صدام

يادداشتم درباره‌ي تصويب قطعنامه با عنوان «توپ غرب در زمين ايران» به جاي خودش؛ الان فقط دوست دارم به يك چيز حسرت بخورم:

شايد اشتباه كرديم كه گذاشتيم آمريكا به افغانستان و عراق حمله كند؛ شايد لازم بود كه با طالبان و صدام ائتلافي را براي جلوگيري از دخالت بيگانه تشكيل مي‌داديم.

هذيان نيست، خيلي جدي مي‌نويسم، در كمال صحت و سلامت، اما با نگراني از اين كه آمريكايي‌ها كه حالا سرشان كمي خلوت‌تر شده و ديوانه‌تر از اين حرف‌ها هستند به فكر ما بيافتند، علي رغم همه‌ي مخالفاني كه دارند، تا منطقه را با خاك يكسان كنند، از افغانستان شروع كردند، عراق هم كه ترتيبش داده شد، ايران گردن كلفت هم كه حل شود ديگر باقي با يك فوت كلكشان كنده است، بعد هم خاورميانه‌اي مي‌سازند مطابق ميل خودشان!

آرايش نظامي آمريكا كه حول و حوش ما هر روز دارد افزايش پيدا مي‌كند، اعتراضات طولاني مدت و قطعنامه هم كه براي بهانه‌هايشان در پرونده‌ي ما گذاشته‌اند تا بتوانند افكار عمومي را به زور قدرت برتر رسانه‌يي خودشان توجيه كنند، ديگر به چه نياز دارند؟

امروز دوست دارم به آن كشورهايي هشدار بدهيم كه از ايران حمايت نمي‌كنند، فردا نوبت شماست، همين فردا، چرا؟ آنها خود مي‌دانند وضع مردم افغانستان بهتر از قبل نشده، وضع عراق هم همين طور، همه‌ي مردم جهان هم مخالف بودند، اما آنها به خاطر منابع انرژي و در دست گرفتن نقاط استراتژيك به منطقه لشگركشي كرده‌اند، مديريت تك تك كشورهاي منطقه را مي‌خواهند، يا با زور و اگر نه با بوسه!

بررسي احتمال كاري دور از عقل كه نيست؟ اصلا دوست ندارم دل كسي را خالي كنم، آنها خود مي‌دانند كه ايران با آن دو كشور فرق دارد اما خود آنها احتمالا راه ايران را هم بلد هستند، طالبان و صدام هم زرنگ بودند اما بازي غرب بزرگ است و چون خود بازيگري بزرگ است به راحتي بازي‌هاي بزرگ را مديريت مي‌كند و جلو مي‌برد اما ما اگر نتوانيم در بازي بزرگي كه واردش شده‌ايم درست بازي كنيم به اجبار بازي را بايد واگذاريم.

به نظر من كه بايد اعلام مي‌كرديم دخالت در افغانستان يعني دخالت در ايران، تماميت ارضي آنها براي ما مانند تماميت عرضي خودمان است، درباره‌ي عراق هم همين‌طور.

۱۳۸۵ دی ۲, شنبه

توپ غرب در زمين ايران

تصويب قطعنامه‌ي شوراي امنيت نشانه‌ي بديست، اين تحريم حق ايران نبود، ضرر اين كار دامن غرب را هم مي‌گيرد، دو طرف راديكال‌تر مي‌شوند، خيلي طبيعي است، وقتي كسي به تو تنه مي‌زند تو هم جوابش را مي‌دهي، وقتي دو طرف به هم بي اعتماد هستند فقط گذشت است كه مانع تشديد بحران مي‌شود، دو طرف در اين قضيه اشتباه كردند، بايد سياست برد ـ برد را پيش مي‌گرفتند كه نگرفتند.

«حالا چه كنيم؟» اين به نظرم مهمترين سوالي است كه معتقدم بايد برايش لويي جرگه تشكيل شود، همه‌ي بزرگان قوم نظر بدهند و نگذارند كه ايران عزيزمان با اين تحريم گوشه‌نشين شود، گوشه‌گير كردن ما باعث عقب افتادن بيشتر از حركت و پيشرفت مي‌شود. مردم طاقت تحريم‌هاي بيشتر را ندارند، تا به حال هم سال‌هاست كه در تحريم هستيم، مثلا هواپيماهايمان كه سقوط مي‌كند و مردم در آن مي‌ميرند آن را به گردن كساني مي‌اندازيم كه قطعات يدكي را تحريم كرده‌اند، قبول اما بالاخره خودمان ضرر مي‌كنيم.

شعارهاي آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند هم در اصل غلطي كه مي‌تواند و مي‌كند تاثير ندارد، چاره‌اي اساسي و متفاوت مي‌بايد بيانديشيم چون طرف مقابل هم زور داره و هم ابزار تبليغات؛ نتيجه‌اش هم تصويب همين قطعنامه در شوراي امنيت بود.

الان توپ توي زمين ماست، اگر بد بازي كنيم آنها كه سوء نيت دارند مي‌توانند افكار عمومي دنيا رو عليه ما بسيج كنند تا قدم‌هاي بعدي رو بردارند، تو داخل هم احتمال داره اين سياست جواب نده و مردم اين كار رو به حساب لج‌بازي بذارن، هر چند كه واقعا همه‌ي مردم انرژي هسته‌يي رو حق مسلم ايران مي‌دانند.

پس بابا جان بهانه به دست آنها ندهيم، نمي‌فهمم اين چه كار شتابزده‌اي بود كه به محض تصويب اين قطعنامه، وزارت خارجه بيانيه داده و نوشته كه 3000 سانتريفيوژ جديد راه‌اندازي مي‌شود! يه ذره اگه به تاثير رواني اين حرف فكر كنيم بد نيست، براي همين از مقام رهبري انتظار مي‌رود كه در موضوع مهم دخالتي بكنند تا منافع ملي بيشتر از اين به خطر نيافتد.

يك راه ديگر هم ميداندار شدن گروه‌هاي غير دولتي براي تعديل مواضع دو طرف قضيه است، احزاب صلح طلب ايراني و غربي بايد بتوانند بر دولت‌هاي خودشان تاثير بگذارند و زمينه‌ي بازگشت آنها به مذاكره را فراهم كنند. در اين زمينه احزاب ايراني مي‌توانند پيش‌قدم باشند، براي بحث و گفت‌وگو با احزاب و گروه‌ها غير دولتي موثر در كشورهاي قدرتمند ارتباط برقرار كنند و پيام رسان صلح طلبي ايرانيان مسلمان باشند كه خواستار پيشرفت و زندگي مسالمت‌آميز در كنار همه‌ي جهان هستند.

۱۳۸۵ دی ۱, جمعه

پيشنهاد سفيران غير دولتي

يك پيشنهاد دارم براي اين كه بتوانيم ايران را به عنوان كليد حل مسائل خاورميانه به دولت‌هاي غربي تحميل كنيم تا وضع خاورميانه از اين كه هست بدتر نشود. فقط يك توضيح اين كه :

خاورميانه مركز انرژي فسيلي جهان به طور بسيار طبيعي براي مردم و به تبع آن دولت‌هاي غربي بسيار مهم است. اگر غرب واقعا بخواهد اين همه مساله‌ي امروز خاورميانه را حل كند واقعا چه راهي بهتر از استفاده از نفوذ و قدرت ايران؟ عراق، افغانستان، لبنان، فلسطين، همه كشورهايي تحت نفوذ شديد ايران هستند كه همكاري ايران براي حل مسائل امروزشان واقعا لازم است. ايران چه دوره‌ي مير حسن موسوي، چه رفسنجاني، چه خاتمي و احمدي‌نژاد هيچ چشم داشتي به كشورهاي منطقه نداشته، علي رغم اين كه همه‌ي آنها در مقاطعي واقعا براي ملت ما مشكل تراشي كردند، حمله‌ي عراق به ايران و حمايت بيشتر دولت‌هاي عربي از صدام، كشتار ديپلمات‌هاي ايراني به دست طالبان. ما همه‌ي آنها را فراموش كرده‌ايم و امروز آماده‌ي كمك به حل بحران هستيم، از اين شرايط بهتر هم مگر هست؟ توجيه براي اين موضوع به اندازه‌ي كافي وجود دارد و با ذهن همه آشناست.

و اما پيشنهاد:
سفرهاي خاتمي و سخنراني‌اش در اروپا و آمريكا الگوي بسيار خوبي براي شناساندن واقعيات ايران و توانايي‌هايش در حل بحران‌هاي كنوني خاورميانه است. تاثير اين سفرهاي خاتمي به دليل غير دولتي بودن اوست هر چند ديگر غير دولتيان نمي‌توانند چنين تاثيري داشته باشند اما گروه‌هاي سياسي مي‌توانند به صورت جمعي و برنامه‌ريزي شده در اروپا و آمريكا برنامه‌هاي سخنراني و ميزگرد و ديدارهايي برگزار كنند تا بر افكار عمومي جهان نسبت به ايران تاثير بگذارند؛ مطمئنم كه مي‌توانند.

از دوستان سياسي خودم خواهش مي‌كنم بر روي اين پيشنهاد كمك بحث كنند و ببينند آيا در توان ما هست كه چنين كنيم يا اين كه امكانش وجود ندارد؟ ولي فكر نمي‌كنم مشكلي داشته باشيم، نه اين كه هيچ مشكلي نباشد، بالاخره كار سخت است اما شدني.

فارغ شدن از موضوع انتخابات بهترين وقت است براي پرداختن به بحران منطقه كه امروز به نظرم هيچ موضوعي نمي‌تواند برايمان از آن مهم‌تر باشد. اينقدر اين موضوع مهم است كه براي پرداختن به آن همه‌ي ايرانيان مي‌توانند با هم همكاري كنند.

از نظر من دانشجويان ايراني نسبت به موضوع خاورميانه حساس شده‌اند اما متاسفانه موضوع از نظر گروه‌هاي دانشجويي و فعالان آنها هنوز جدي گرفته نشده، آنها كمي سياست‌زده هستند و به دليل صدماتي كه به سيستم داخلي‌شان وارد شده و ارتباطشان با بدنه‌ي دانشجويان كاهش چشمگير پيدا كرده، هنوز واكنشي به بحران خاورميانه نشان نداده‌اند. توجه دانشجويان از اين نظر مهم است كه بحث را عمومي مي‌كند و به پيدا كردن راه حل هم كمك خواهد شد.

حضور و سخنراني نمايندگان احزاب در جمع مردم كشورهاي تاثيرگذار فرامنطقه‌يي، حتي ديدار با صاحبان قدرت آن كشورها به ويژه نمايندگان منتخب آنها، باز كردن باب گفت‌وگوي غير دولتي‌ها، قطعا از مشاهده‌ي وخامت هر چه بيشتر وضع بهتر است.

۱۳۸۵ آذر ۳۰, پنجشنبه

وظيفه‌ي 4 اصلاح‌طلب تهران

محمدعلي نجفي، معصومه ابتكار، احمد مسجدجامعي و هادي ساعي، چهار كانديداي اصلاح‌طلبان كه حالا به عضويت شوراي اسلامي شهر تهران انتخاب شده‌اند مسووليت سنگيني دارند، «دفاع از حركت اصلاحي» و «راهگشايي براي پيروزي‌هاي بعدي».

فراكسيون اصلاح‌طلب از حالا ماه‌ها فرصت دارد تا قبل از شروع به كار شوراي سوم براي اين دو وظيفه برنامه‌ي درستي بريزد، مهم‌تر از خود اين اعضا، بخش پشتيباني آنهاست براي پيشبرد برنامه‌هاي اصلاحي.

شوراي شهر تهران جايي است كه اگر با همين فراكسيون چهار نفره هم درست كار كنيم مي‌توانيم اعتماد مردم را در مقياس بزرگتر در انتخابات مجلس سال آينده و بعدي‌ها جلب كنيم. اما جدا برنامه‌ريزي درستي لازم است كه با وجود در اقليت مطلق بودن بتوانيم در شوراي 15 نفره تاثيرگذار باشيم. به غير از عليرضا دبير كه مستقل است، باقي اعضا از جناح راست هستند.

امثال آقاي چمران، شيباني و خادم كه تجربه‌ي دوره‌ي كنوني را دارند بسيار در چشم مردم تهران موفق و با برنامه بوده‌اند كه دوباره آراي خوبي آورده‌اند و در آن دوره هم شهردار سابقشان رييس جمهور كنوني است.

بنابر اين كار بسيار مشكل است و فقط با اميد به خدا و كار جدي دست در دست هم مي‌توانيم به هدف برسيم.

اصلاح طلبان در اين چند مدت قبل از انتخابات زحمت زيادي براي وحدت كشيدند كه نتيجه داد و راهيابي همين چهار نفر هم به عقيده‌ي من خود شاهكاري است، به آنها تبريك مي‌گويم. از باقي كانديداهاي اصلاح طلب هم بايد تشكر كنيم كه قبول كردند كانديداتوري را قبول كنند، آنها هم خسته نباشند. به آقاي دبير و كانديداهاي اصولگرا و حامي دولت كه انتخاب شده‌اند هم تبريك مي‌گويم كه توانستند دوباره اعتماد مردم را جلب كنند.

وقتي اصلاح‌طلبان به ائتلاف رسيدند نمي‌خواستم ايرادي گرفته باشم اما حالا مي‌نويسم كه معتقدم بهتر بود براي تهران فقط پنج كانديدا معرفي مي‌كرديم و دست مردم را براي انتخاب امثال چمران و طلايي باز مي‌گذاشتيم، معلوم بود كه خيلي از مردم حامي اصلاحات از چنين كساني حمايت مي‌كنند. به هر حال همگي خسته نباشند.

چيزي كه اعضاي جديد شوراي سوم بايد به آن توجه كنند اين است كه همگي فكر كنند چطور بايد با اين تركيب غير همگن با هم همكاري كنند؟!

حاشيه : آقا تو را خدا به اين نتيجه‌ي انتخابات اينقدر گير ندين دوستان، تقلب مقلب در كار نيست، پارسال هم همه مي‌دونستيم تو دور دوم حتي اگه سيب زميني هم جلوي آقاي هاشمي باشه احتمال راي آوردنش هست، حالا هم بايد قبول كنيم كه مردم از شوراي دوم بيشتر از اولي راضي بودند، اين عدد و رقم‌ها بايد درست باشه.

۱۳۸۵ آذر ۲۸, سه‌شنبه

هندوانه‌ي شب يلدا




امشب با مطهره قرار گذاشتيم فردا بريم بازار روز سوراخاني يه هندونه بخريم براي شب يلدا. هنوز نمي‌دونم مردم تو باكو هم براي شب يلدا مراسمي دارن يا نه، البته يكي مي‌گفت انگار ندارن. احتمال داره من و مطهره بريم پيش يكي از دوستانمون تو اينجا يا اونها رو دعوت كنيم.



پارسال كه شب يلدا تو اصفهان بوديم، رفته بوديم مسافرت، هندونه خريديم و تو همون هتل خورديمش، اونم با چه مكافاتي. پيارسال اولين سال ازدواجمون بود، چند تا از جوان‌هاي فاميل و يكي از دوستامون آمدند به خونمون تو تهران. اون شب مطهره خسته از راه بم رسيده بود، با خانم ساجدي‌نيا براي اولين سالگرد زلزله رفته بود اونجا.



سال‌هاي قبلش هم كه چند سالي تهران خونه‌ي مادربزرگم بودم، چند سالي هم گرگان كه دانشجو بودم دانشجويي شب يلدا مي‌گرفتيم، قبلش هم كه نوشهر با پدر و مادر و برادر كوچك‌ترم محمود. اين هندونه‌ي شب يلدا رو حتي اگه هندونه‌ي خوب هم گيرم نياد بايد بخورم، خيلي حال ميده. معمولا شب بيداري هم داريم تو اين شب يلدا، مي‌گيم و مي‌خنديم و تعريف مي‌كنيم.



خدا رو شكر كه اين يك مراسم خنده از ما ايراني‌ها گرفته نشده، واقعا چه ذوقي دارند مردم براي شب يلدا كه دور هم جمع بشن و تك و تعريف كنند. فقط هر كي مي‌تونه بايد به فكر همسايه‌ي ناتوانش هم باشه و كمك كنه تا همگي با هم دلخوش باشيم.



واقعا وقتي هندونه‌ي يلدا رو مي‌خوري و فكر مي‌كني كه 70 ميليون نفر ديگه هموطن همين كار رو مي‌كنن چه حس خوبي به آدم دست مي‌ده. انشاءالله به همه خوش بگذره.



حاشيه : بابا اين مسخره بازي رو كي تموم مي‌كنند، چرا اين قدر آمار غير رسمي و رسمي گروه‌ها و نهادها درباره‌ي انتخابات شوراي شهر تهران متناقض شده؟

دادفر زندان نرود


فردا روز اجراي حكم حبس براي «محمد دادفر» است به جرم اين كه در مجلس شوراي اسلامي به نمايندگي از مردم و طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ابراز عقيده كرده است و مي‌بايست از مصونيت نمايندگان برخوردار مي‌بود.


هر كس مدافع حقوق قانوني خودش است و انتظار دارد هيچ كجا حقش پايمال نشود و اگر شد كسي باشد كه از او دفاع كند امروز بايد مدافع حقي باشد كه قانون اساسي به دادفر داده بود.


انتظار داشتم دوستان سياسي‌ام در كنار گرفتاري‌هاي اين روزها براي حفاظت از آراي مردم در انتخابات اخير، بيشتر از اين‌ها از اين نماينده‌ي سابق مجلس حمايت كنند، همه‌ي فعالان و گروه‌هاي سياسي اصلاح‌طلب بايد به شدت در اينجا از نص قانون اساسي حمايت كنيم كه مي‌گويد:


« اصل 84 قانون اساسي: هر نماينده در برابر تمام ملت مسؤول است و حق دارد در همه مسائل داخلي و خارجي كشور اظهار نظر نمايد.
اصل 86 قانون اساسي: نمايندگان مجلس در مقام ايفاي وظايف نمايندگي در اظهار نظر كاملاً آزادند و نميتوان آنها را به سبب نظراتي كه در مجلس اظهار كرده اند يا آرائي كه در مقام ايفاي وظايف خود داده اند تعقيب يا توقيف كرد و يا از حقوق اجتماعي محروم نمود.
تبصره : وظايف نمايندگي شامل نطق قبل از دستور ، بحثهاي داخل دستور بحثهاي جلسات كمسيونها، اظهار نظراتي كه براي اعمال اصل 84 قانون اساسي انجام مي‌شود و ساير موارد نظارتي و قانوني است».

مطمئنم هيچ مسلماني حاضر نيست حق مسلمان ديگري پايمال شود و هيچ ايراني هم بي توجهي به قانون اساسي كشورش را برنمي‌تابد.

۱۳۸۵ آذر ۲۶, یکشنبه

نااميد از اشتغال در شهرداري

بعضي از دوستان به ظاهر اصلاح طلب ما منتظر بودند و هستند تا بلكه با راه يافتن كانديداهاي اصلاح طلبان در شوراي شهر آنها هم از بيكاري در بيايند، اين موضوعي جدي جدي است كه البته در بين باقي گروه‌هاي سياسي هم هست اما من با بقيه كار ندارم.

بله؛ بعضي از دوستان بيكارند و براي درآمد منتظرند تا كرسي‌هاي شوراي شهر به دادشان برسد و شغلي در يكي از شهرداري‌هاي مناطق تهران يا يكي از سازمان‌هاي وابسته به آن نصيب آنها شود، وگرنه تمام به قول خودشان «هزينه»اي كه براي اصلاحات كرده‌اند به هدر مي‌رود!

خيلي از اين قضيه رنج مي‌برم كه كسي علي رغم شعارهاي آنچناني؛ از انتخابات شوراي شهر فقط دنبال شغل براي خودش باشد و بس؛ تخصص هم كه اصلا چند منه؟!

اين دوستانم ناراحت نشوند، اگر واقعا مي‌خواهند تكذيب كنند در صورت انتخاب شدن كانديداهاي مورد نظرشان، هر چه آنها هم اصرار كردند(!) زير بار كار در سيستم عريض و طويل شهرداري تهران نشوند!

حاشيه: هنوز نتيجه‌ي انتخابات شوراي شهر تهران معلوم نشده، اما تقريبا نتيجه‌ي همه‌ي حوزه‌هاي ديگر مشخص است كه اصلاح طلبان از وضع نسبي خوبي برخوردارند اما درباره‌ي تهران هنوز هيچ خبر موثقي بيرون نيامده. در خبرگان هم كه آقاي هاشمي با فاصله‌ي بسيار بالايي از آقاي مشكيني و با فاصله‌ي يك ميليوني از آقاي مصباح جلوست. در مياندوره‌يي مجلس هم غفوري فرد و جلودارزاده انتخاب شدند. نكته‌اي كه بر آن پافشاري دارم پيشگيري اخلاق پيروزي و شكسته؛ اگر برديم ظرفيت آن را داشته باشيم و اگر نبرديم شكست را بپذيريم. الحمدالله مردم به سرنوشتشان علاقه‌مندند و خوب در انتخابات شركت كردند.

۱۳۸۵ آذر ۲۴, جمعه

نتيجه‌ي انتخابات

امروز متاسفانه با حسرت زياد نتوانستم راي بدهم چون براي ايرانيان خارج از كشور تنها انتخابات رياست جمهوري برگزار مي‌شود. يعني سه انتخابات را از دست دادم و اين خيلي برايم ناراحت كننده بود، اي كاش مي‌شد از اينجا(باكو) در انتخابات شركت كرد.

الان هنوز نتيجه‌ي انتخابات شوراي شهر تهران معلوم نشده اما به هر حال چهار احتمال هست:1: پيروزي ۱۰۰ درصد اصلاح طلبان؛ كه در آن صورت به غير از اين كه براي اصلاح طلبان يك پيرزي است، براي محافظه‌كاران هم از جهت اين كه آنها مجري انتخابات بوده‌اند و مخالفانشان راي آورده‌اند، پيروزي و ثابت كننده‌ي بي طرفي آنهاست. البته راي به اصلاح‌طلبان در فاصله‌ي يك سال و نيم گذشته از انتخاب احمدي‌نژاد براي او سنگين مي‌آيد و برايش حاوي پيامي است. در اين صورت مساله‌ي اصلي حفظ ائتلاف اصلاح‌طلبان است تا مانند شوراي يك دست اول كه همگي اصلاح طلب بودند به دست دولت هم خط منحل نشود.

2: پيروزي ۱۰۰ درصد اصولگرايان؛ در آن صورت بخشي از اصلاح طلبان زير بار قبول سلامت انتخابات نخواهند رفت، چه درست و چه غلط. اما در آن صورت اگر انتخابات سالم بوده باشد نتيجه نشانه‌ي عدم اعتماد مردم به اصلاح‌طلب‌هاست و علاقه‌ي همچنان مردم به شعارهاي احمدي‌نژاد. در اين صورت شوراي شهر رو به افول خواهد گذاشت و محافظه‌كارن هم باورشان خواهد شد كه هميشگي هستند، اشتباهي كه دور اولي‌ها كردند و ضررش را همگي ديديم. آينده‌ي اصلاح طلبان در چنين شرايطي براي قدرت طلبان نا اميد كننده است و احتمال جدايي آنها را مي‌دهم.

3 و 4: اكثريت اصلاح طلب و اقليت اصولگرا يا اكثريت اصولگرا و اقليت اصلاح طلب. نشانه‌ي تصميم مردم در گزينش بهترين‌هاي ليست‌هاي مختلف است هر چند بهترين شرايط انتخاب يكي از تيم‌هاي هماهنگ براي اداره‌ي كلان شهر تهران است. در چنين شرايطي رقابت در درون شورا به شدت بالا مي‌گيرد و احتمال احتلاف شديد خواهد رفت.

به هر حال احمدي نژاد از دل انتخابات دوره‌ي گذشته بيرون آمد. هنوز كه نتيجه مشخص نشده اما وقتي با احتمال عدم شركت اكثريت مردم ياد چهار سال پيش كه مي‌افتم پشتم مي‌لرزد، آن همه ليست و كانديداهاي متنوع، انتخاباتي نه تنها آزاد، بلكه بي در و پيكر؛ اما نتيجه چه شد، خانه نشيني مردم تهران، ورود ليست ناشناخته‌ي «آبادگران» كه دو سال بعد شهردارشان از تهران، رييس‌جمهور ايران شد و چهره‌ي خبرساز و موثر عالم. هشت سال پيش در انتخابات خبرگان بي توجهي در انتخاب باعث شد خبرگاني كانديدا و انتخاب شوند كه تا جاي ممكن اين نهاد مهم را به دست خود محدود كنند.

نتيجه‌ي انتخابات هر چند مهم است اما اصل براي حركت اصلاحي پيمودن مسير اصلاحات است با سرعت مطمئني كه به آگاهي جامعه ختم شود و نه چيز ديگري. از اين لحاظ نبايد نگران نتيجه بود.

راستي برادران و خوهرانم در جبهه‌ي مشاركت ايران اسلامي زحمت زيادي براي فراهم كردن زمينه‌ي ائتلاف انتخاباتي اصلاح طلبان كشيدند كه از همه‌ي آنها تشكر مي‌كنم؛ خدا قوت.

۱۳۸۵ آذر ۲۰, دوشنبه

احمدي‌نژاد، خاتمي، دانشگاه


از اصلاح طلبان دوم خردادي بخش‌هاي زيادي ديگر اصلاح طلب نيستند و به دلايل مختلف از اصلاح طلبي فاصله گرفتند، يكي آنها كساني كه اهل توهين به مخالف و عدم تحمل آن هستند، مثل همين بچه‌هاي دانشجويي كه امروز در دانشگاه اميركبير به مخالف ديدگاه فكري خودشان توهين كردند، عكسش را آتش زدند و لنگه كفش به سمتش انداختند.


آيا احمدي‌نژاد مخالف ديدگاه سياسي شما هست يا نه؟ اگر هست حق نداريم به همين علت به او توهين كنيم، همانطور كه آنها حق ندارند به طرفداران حركت اصلاحي توهين كنند. حتي اگر طرف مقابل توهين كرد هم يك اصلاح طلب دست به خلاف اخلاق نمي‌زند، اما ...


حكايت اين دوستان جوان اهانت كننده از كوته فكريشان است كه درك نمي‌كنند اين كار به ضرر 100 درصدي خودشان است، حتي اگر كسي به خاطر اين كارهاي غير اخلاقي و قانوني آنها كاري نداشته باشد و يا از آنها به خاطر جوانيشان بگذرد، اما هر آدم منصفي آنها را محكوم مي‌كند و تصوير احمدي‌نژاد در ذهنش مظلوم جلوه مي‌كند؛ رييس جمهوري كه برنامه‌ي سخنراني‌اش را براي حاميانش مختل كرده‌اند، او را كه يك سال پيش با 17 ميليون راي رييس جمهور شده است ديكتاتور خطاب مي‌كنند و در جلوي چشمش عكسش را پاره كردند و آتش زدند.


چه مي‌شد اين دوستان جوان دوباره به مشي اصلاحي بازگشت كنند، فكر نمي‌كنم كسي بگويد فايده‌اش كمتر از راه كنوني آنهاست، هر چند حركت اصلاحي كمي صبر و تحمل مي‌خواهد.


خودم هر وقت كسي توهين يا مرا خشمگين كند سعي مي‌كنم با تاسي از حضرت علي(ع) كمي صبر كنم، كنترلم را كه به دست آوردم جوابش را منطقي بدهم و به دور از احساسات؛ احتمال مي‌دهم بسياري از اين دوستان جوان عصر يا امشب از كرده‌ي خود پشيمان شده باشند.


اما يك طرف ديگر ماجراي امروز، نحوه‌ي برخورد رييس جمهور با آنهاست؛ در آن جلسه كه برخوردي منطقي و آرام داشت و مي‌تواند آن را به عنوان برگ ماندگاري از آزادي مخالفانش در سخنراني امروز دانشگاه اميركبير در كارنامه‌اش ثبت كند، تا اينجايش با برخورد خاتمي در 16 آذر 83 كه مخالفانش(اتفاقا همين گروه مخالف احمدي‌نژاد) به او انتقاد كردند برابر است، فقط مي‌ماند نحوه‌ي برخورد با مخالفان پس از اتمام جلسه؛ خاتمي كه اجازه نداد به معترضان برخوردي شود، اميدوارم احمدي‌نژاد هم آنچنان عمل كند و از فردا شاهد احضار آن دانشجويان جوان به كميته‌هاي انظباطي نباشيم. هر چند آقاي احمدي‌نژاد خود گفته كه «من حاضر نيستم كه به منتقدانم و كساني كه من را زير سوال مي‌برند يا فحاشي مي‌كنند كوچك‌ترين ضربه‌اي وارد شود و دوست ندارم كه در مسير تعالي و پيشرفت آنها خللي به وجود بيايد». زاهدي وزير علوم هم گفته كه «برخورد با دانشجوی منتقد دولت معنی ندارد / سیاست ما مهرورزی است». خدا كند همين طور باشد.


بد اخلاقي و بي ادبي البته در اين جلسه يك طرفه نبود، رييس بسيج دانشجويي دانشگاه اميركبير هم وقتي در حضور رييس جمهور پشت ميكروفون صحبت مي‌كرد، با بي ادبي فراوان به شعار توهين آميز عده‌اي كه به او مي‌گفتند «بسيجي برو گمشو»، گفت: «اين شما هستيد كه بايد از دانشگاه بيرون برويد و گم شويد چرا كه مملكت را ما مي‌سازيم». متاسفم كه رييس جمهور در اينجا خراب كرد، بايد به اين دانشجو تذكر مي‌داد.


يك انتقاد هم به سايت ادوار نيوز دارم، اين نامردي است كه اخبار آن جلسه را اينچنين تحريف كنيد، مثلا در هيچ خبري نديدم كه احمدي‌نژاد دانشجويان منتقد را به آمريكايي بودن و پول گرفتن متهم كرده باشد، اما در بخشي از خبرتان نوشته‌ايد: «دانشجویان در ابتدا اجازه‌ي سخنرانی به دکتر رهایی رییس انتصابی دانشگاه امیر کبیر ندادند و با قرار گرفتن احمدی نژاد در پشت تریبون وی را هو کردند که رییس جمهور در واکنش دانشجویان را به آمریکایی بودن و گرفتن پول از بیگانگان متهم کرد اما گفته است که همه‌ي آنها را دوست دارد و با آنها مهرورزی خواهد کرد. رییس جمهور دانشجویان را به بی حیا بودن متهم کرده است».


و جمله‌ي آخر اين كه خاتمي در نقد پذير كردن حاكمان در ايران راهي را گشود كه احمدي‌نژاد امروز آن را ادامه مي‌دهد.

خبرگان رهبري تهران

امروز بالاخره آقاي حاجي اعلام كرد كه ستاد ائتلاف اصلاح طلبان براي حوزه‌ي تهران از پنج نفر از كانديداها حمايت مي‌كند، خيلي خوشحال شدم، ذوقي كردم كه از ائتلاف گروه‌ها بر روي 15 نفر كانديداهاي شوراي شهر اينقدر خوشحال نشده بودم.

دو يادداشت آخري‌ام هر دو درباره‌ي ضرورت همين كار بود، من حداقل چهار پنج سالي است كه به فعال شدن گروه‌هاي اصلاح طلب در انتخابات خبرگان فكر مي‌كردم، اما متاسفانه بيشتر آنها به دلايل بسيار مبهمي به آن توجه نكردند، اين چند ماه اخير خيلي از اين مساله ناراحت بودم، تا اين كه ديدم چند روز گذشته خيلي‌ها دارند از شركت نكردن در اين انتخابات صحبت مي‌كنند، امروز كه خبر آقاي حاجي رو ديدم اميدوار شدم.

از امروز بايد براي اين پنج نفر در تهران تبليغ كنيم، گفتم قبلا كه تشكيل فراكسيون بسيار ضعيف در خبرگان هم براي اصلاحات غنيمت است، همه مي‌توانيم نظرانت و حرف‌هايمان را از طريق آنها به خبرگان منتقل كنيم. عرض كردم كه نمونه‌اش اقليت مجلس شوراي اسلامي است كه اقليت اصلاح‌طلب آن در مقاطعي مي‌تواند بسيار تاثيرگذار باشد.

اتفاقا امروز در سايت امروز انتقاد آقاي بهزاد نبوي را درباره‌ي كم كاري مجمعين و كلا اصلاح طلبان در خبرگان ديدم، به او بسيار حق مي‌دهم، همين طور كه نوشتم همدرديم انگار.

به هر حال راي من هم در حوزه‌ي تهران راي به حضرات آيات و حجج اسلام محمد توسلي، هاشمي رفسنجاني، هاشم‌زاده هريسي، محسن موسوي تبريزي و حسن روحاني است.

دو ياداشت پيشينم در همين باره:
.
.

۱۳۸۵ آذر ۱۸, شنبه

منطق عدم شركت در خبرگان

1 - كامنت حسين نوراني‌نژاد: «علی جان آخه انتخابات انجمن صنفی روحانیت به من و تو چه؟»
2 - يادداشت يدالله اسلامي: شرکت در انتخابات خبرگان تن دادن به روش‌های نادرست رایج است؛ پذیرش این نادرستی‌ها به صلاح نیست.
3 - يادداشت حنيف مزروعي: دليلي نمي‌بينم كه در اين انتخابات كه بيشتر جنبه‌ي صنفي دارد حاضر شده و راي دهم اگر كسي فهميد كه دليل منطقي آنها چيست كه نمي‌خواهند در انتخابات شركت كنند، بگويد تا بلكه من هم براي بار صدم آن را بخوانم و از تجربه‌ي آنها مطلع شود تا انشالله به توصيه‌ي آنها عمل كنم!
هر چند كور خوانده‌اند مخالفان اصلاحات كه دست به دلسرد كردن اصلاح‌طلبان از اتخابات خبرگان زدند و انصافا خوب توانستند آنها را گوشه نشين كنند. من يكي كه آن روز در پاي صندوق انتخابات خبرگان، راي خواهم داد تا بلكه راي راي ما جمع شوند و تعداد كساني كه مشي نزديك‌تري به اصلاح‌طلبي در عرصه‌ي سياست يشتر شود.

با قهر كردن ما هيچ چيزي درست نمي‌شود، شرايط ان طور هم كه مي‌گوييد بد نيست، اين همه كانديداي تا حدي اصلاح طلب براي خبرگان تاييد صلاحيت شده‌اند، چرا علنا از آنها حمايت نكنيم تا فردا مجبور نباشيم صدايش را درآوريم كه آنها نماينده‌ي ما هستند؟ اگر حضور در آن مجلس اشكال دارد، پس كانديدايي هم براي آن نداشتيد.

بخش‌هاي زيادي از اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس هفتم شركت نكردند، اما تعدادي از اعضاي شوراي مركزي اعتماد ملي و كارگزاران عضو همين مجلس هستند، شجاع پوريان عضو دفتر سياسي مشاركت است، فراكسيون اقليت مجلس با ديدگاهي اصلاح‌طلبانه تشكيل شده و خوب هم كار كرده. پس راه را بر روي خود نبنديم و باز تكرار مي‌كنم اصلاح‌طلبان براي اين انتخابات خبرگان هم تعدادي از كانديداها را تعيين كنند و به اميد تشكيل فراكسيون اقليت باشند.
يادداشت مرتبط :

ليست خبرگان اصلاح‌طلب

دوستان ائتلاف اصلاح‌طلبان با اشتباه محض، فقط توجهشان به انتخابات شوراها معطوف شد(كه انصافا آن بخش كار به خوبي هدايت شده است) در حالي كه همه مي‌دانيم خبرگان مهمترين انتخابات كشور است. مي‌دانم كه به درستي مي‌گويند كانديداهايمان را ردصلاحيت كرده‌اند؛ اين كاملا صحيح است اما همه‌ي كانديداهاي اصلاح طلبان كه رد صلاحيت نشده‌اند، همان‌ها را بايد معرفي كنيم.

من از اولش هم نوشتم كه امكان اكثريت شدن اصلاح طلبان با انتخابات آتي فقط يك خواب است، چون اصلاح طلبان اينقدر نيرو ندارند؛ خودشان هم از اول مي‌دانستند اما پيروزي اصلاح طلبان همين بوده و هست كه بتوانند اقليتي بسيار محدود در خبرگان تشكيل دهند، خيلي محدود.

البته كه با كانديداهايي كه باقي مانده‌اند در صورت انتخاب شدن اصلاح طلبانشان مي‌توان فراكسيون غير رسمي اصلاح طلبان در مجلس عالي كشور(خبرگان) را تشكيل داد اما به قطع و يقين بسياري از كساني كه حامي نگاه اصلاحي به خبرگان هستند نمي‌دانند كه كانديداهايي با اين مشخصات در هر استاني كيست؟

اگر هم كانديداي عالي در حوزه‌اي وجود ندارد حداقل بايد به مردم بگوئيم چه كسي بهتر از ديگران است. خبرگان بسيار مهم است و راي و نظر يك نفر مي‌تواند موثر است؛ آن هم در مواردي كه مربوط به عالي‌ترين مقام كشور است.

تو را به خدا به امثال من كه مي‌خواهم در انتخابات خبرگان شركت كنم كمك كنيد، اگر كسي خواست كمك كند بگويم كه امثال من در سراسر كشور هستيم، حدود 20 ميليون نفر.

اگر كسي دستش به ائتلاف اصلاح‌طلبان مي‌رسد بگويد به نحوي بالاخره در همين مدت باقي مانده كساني را كه نزديك به نگاه اصلاحي هستند براي تمام حوزه‌هاي انتخابي معرفي كنند.

۱۳۸۵ آذر ۱۶, پنجشنبه

تكرار اشتباه تبليغاتي

در انتخابات پارسال نگاه ما اصلاح‌طلبان زيادي به اين اينترنت لعنتي معطوف شد، نظر سنجي اينترنتي، مناظره‌ي اينترنتي، وبلاگ نويسي، راه اندازي سايت و وبلاگ و از اين دست كارها. در ظاهر امر هم به نظر مي‌رسيد خيلي جاي كار دارند، دوستان راهنماي ما به آن چاه هم الان دوباره مانند پرفسورها مي‌نشينند و برنامه مي‌دهند، مثلا همين نشست وبلاگ نويسان با كانديداهاي اصلاح طلب. نمي‌گويم كار بدي است اما شايد بهتر باشد به جاي اين كارها هر كدام از اين بچه‌ها جلساتي را در محلات خودشان برگزار كنند و دست از اين قرتي‌بازي‌ها بردارند يا حداقل اين كار را اينقدر بزرگ نكنند. دقيقا مي‌دانم چه در اين جلسات مي‌گذرد، چند نفر آدم همفكر دور هم جمع مي‌شوند، نظر هيچ كس هم عوض نمي‌شود، هيچ برنامه‌ي كاري هم از آن درنمي‌آيد، فقط يكي دو نفر مخالف خوان هم پيدا مي‌شوند كه مثلا اصل شركت در انتخابات را زير سوال مي‌برند و جلسه تمام مي‌شود!

در آن انتخابات ديديم همين كه سرمان به اينترنت گرم بود، رقيب هم در مساجد و محله‌ها و روستاها با مردم رودررو مي‌شد. البته امثال آقاي كروبي هم با آن شعارها به روستاها مي‌رفتند تا حدي كه توي يك دهي يك نفر با آن 50 هزار توماني‌هاي تبليغاتي رفته بود گوسفند يكي ديگه رو خريده بود! يعني پيام آقاي كروبي اينقدر جدي گرفته مي‌شد، حالا دوستان ما در حال نوشتن وبلاگ، بحث‌هاي اينترنتي با مخالفان ذاتي انتخابات و از اين حرف‌ها بودند.

بنابر اين حالا كه الحمدالله ائتلاف شكل گرفته و زمان تبليغات هم بسيار محدوده، بهتر است به ميان مردم برويم، با آنها در محله‌ها صحبت كنيم، اين از ميتينگ‌هاي مجازي خيلي بيشتر تاثير دارد. البته اين را هم بگويم كه خيلي از ماها ديگر توان اين را نداريم كه از پايگاه‌هاي سنتي استفاده كنيم. به هر حال من منتقد جدي جدي گرفتن اينترنت در اين حد و حدود هستم و يكي از اشتباهات انتخابات گذشته را هم همين مي‌دانم.
.

لبنان و دوست مستقل من

با برادر عزيزم «احسان تقدسي» چند ماهي است كه آشنا شدم، شايد هم حدود يك سال باشد، از طريق يكي ديگر از دوستان فعال سياسي. جوان بسيار خوبي است، با محبت و البته خبرنگاري مستقل. تا پيش از اين در خبرگزاري آفتاب بود، علاقه‌اش به حوزه‌ي بين الملل است و به ويژه خاور ميانه و به طور خاص لبنان. دنبال كار بود كه ديد بخش بين الملل روزنامه‌ي «ايران» نيرو مي‌خواهد، رفت و موفق هم هست خدا را شكر. اما امشب درد دل مي‌كرد كه بعضي‌ها براي اين كه رفته ايران بهش ايراد گرفتن و بعضي هم بهش فحاشي كردن!

آقاي زيدآبادي هميشه در روزنامه‌هايي مي‌نوشت هيچ كدام 100 درصد با افكارش مطابقت نداشتند، از جمله درباره‌ي مساله‌ي فلسطين كه خيلي با ديدگاهش متفاوت بودند. در همين چند سال خيلي‌هاي ديگر توي روزنامه‌هايي كار مي‌كردند كه 100 درصد با ديدگاهشان يكي نبوده، اين فقط يك نمونه بود. خط قرمز ادامه‌ي كار در رسانه‌اي كه با افكار خود فرد يكي نيست فقط زير پا گذاشتن اصول اخلاقي و حرمت قلم است، يا به زبان ساده مزدوري!

احسان هم اين يكي را مي‌داند و با همين ديدگاه در ايران كار مي‌كند، براي تسكينش گفتم كه نبايد به خاطر نگاه‌هاي ديگران راهي كه به آن معتقدي را تغيير دهي. مثلا به اين بنده‌ي خدا گفته‌اند كه حتما از حزب الله لبنان براي اين حمايت مي‌كني كه مديران روزنامه از تو خواسته‌اند! در حالي كه مواضع احسان از قبل درباره‌ي لبنان همين بود. حداقل من اين دوست عزيز روزنامه‌نگارم را مستقل مي‌دانم.

يعني يك اصلاح‌طلب حق ندارد از حزب الله لبنان دفاع كند؟ مگر مي‌شود؟ اتفاقا معتقدم عموم اصلاح‌طلبان از مقاومت لبنان و حزب‌الله دفاع مي‌كنند، ديگراني هم كه در ظاهر مدافع آن نيستند در باطن مدافعش هستند؛ مي‌ماند اقليت ناچيز مخالف كه معمولا با همه چيز مخالفند! اگر اينان باورشان نمي‌شود فردا از مردم كوچه و بازار - همان بدنه‌ي واقعي اصلاح‌طلبان در پاي صندوق‌هاي راي - بپرسند كه نظرشان چيست؟! حالا احسان بنده‌ي خدا را مي‌شود متهم كرد، اما مگر مي‌توانيم مردم را به مزدوري متهم كنيم؟
.
احسان امشب دنبال مصاحبه با اسماعيل هنيه بود؛ اين هم لينك مصاحبه‌ي اخير احسان با جلال طالباني

۱۳۸۵ آذر ۱۵, چهارشنبه

11 سال 16 آذر

از 16 آذر سال 74 تا 78 كه دانشجو بودم و تا وقتي در ايسنا بودم در چنين روزي از نزديك نسبت به سه آذر اهورايي سعي مي‌كردم اداي دين كنم چه در قامت دانشجو و چه رسانه‌ي دانشجويي، اما امسال براي اولين بار بعد از اين 11 سال، 16 آذر ماه تنها از دور به فكر آنها هستم و يادشان را گرامي مي‌دارم.



شهيد احمد قندچي، شهيد آذر شريعت رضوي و شهيد مصطفي بزرگ‌نيا همواره الگوي ما باقي خواهند ماند در آزادگي، ايمان و دفاع از ميهن‌مان ايران اسلامي.



واقعا در اشتباهند آنها كه گمان مي‌كنند دانشجوي جوان اين مملكت ارزش‌هاي جامعه‌اش را نمي‌تواند حفظ كند و فرش قرمز جلوي پاي اين و آن دراز مي‌كند. بر عكس، دانشجوي اين مملكت مانند آن سه شهيد راه آزادي، آزاده است و براي همين همواره دنبال عدالت، استقلال و آزادي است.



متن دست نوشته‌ي دكتر شريعتي به مناسبت 16 آذر 32 :
اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش ميزدم همانجائی که بيست و دو سال پيش، « آذر» مان، در آتش بيداد سوخت، او را در پيش پای « نيکسون » قربانی کردند! ... اين « سه يار دبستانی »، که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصيلشان فراغت نيافته اند، نخواستند - همچون ديگران - کوپن نانی بگيرند و از پشت ميز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند. از آن سال، چندين دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما اين سه تن ماندند تا هر که را می آيد، بياموزند، همه را مي رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمي روند ، هميشه خواهند ماند ، آنها « شهيد » ند. اين « سه قطره خون » که بر چهره ی دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است...


.


پارسال در چنين روزي دوستان ما «محمد حسن قريب» و «اسماعيل عمراني» در سانحه‌ي سقوط هواپيماي سي 130 كشته شدند، پيگيري‌هايمان هم به هيچ جا نرسيد! روحشان شاد.










كشورگشايي به «ايران شمالي»

جمهوري اسلامي جزو اولين كشورهايي بود كه استقلال «جمهوري آذربايجان» را پس از فروپاشي شوروي به رسميت شناخت. حالا سال 2006 است و روزنامه‌ي «جمهوري اسلامي» درباره‌ي «ايران شمالي» سرمقاله مي‌نويسد! سرمقاله‌اي توهين آميز و تحريك كننده‌ي دو طرف درباره‌ي ضميمه كردن آن كشور به ايران.

في‌الواقع سياست جمهوري اسلامي ايران در قبال جمهوري آذربايجان چيست؟ آيا نسبت به تماميت ارضي آن ادعايي دارد و به دنبال كشورگشايي است؟ يا مي‌خواهد يك «كشور همسايه» باقي بماند؟ گزينه‌ي دوم ادامه‌ي سياست ظاهري فعلي است اما گزينه‌ي اول مي‌تواند به دو صورت تحقق پيدا كند، يكي از طريق نظامي و ديگري كمك به تحول از درون.


امروز تحركاتي را احساس مي‌كنم كه نشانه‌ي انتخاب گزينه‌ي دوم است، به عنوان مثالي عيان، «ايران شمالي» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه ششم آذر ماه ۸۵ چاپ شده است. در اين سرمقاله‌ي سراسر توهين آميز، حاكمان واقعي باكو، سفيران آمريكا و اسرائيل خوانده شده‌اند! آيا درست است روزنامه‌اي كه صاحب امتيازش ... است، چنين درباره‌ي كشوري همسايه بنويسد: «ايران شمالي كه اكنون برخلاف واقعيت‌هاي تاريخي جمهوري آذربايجان ناميده مي‌شود».


پس حال اين سوال پيش مي‌آيد كه سياست جمهوري اسلامي در قبال افغانستان، بحرين، تركمنستان، تاجيكستان و ... چيست؟ آيا به خاك آنها هم چشم دارد؟ به چه وسيله‌اي؟ فرض محال كه در آينده‌اي كه نمي‌دانيم چه وقت است مردم آن كشورها خود بخواهند ضميمه‌ي ايران شوند، همچنانكه زماني اينچنين بوده‌اند، خب آن وقت هر كه خواست بگويد كه قبول كنيم يا نه، اما نظر كنوني آن مردم مهم است؛ اين مردم منطقه هستند كه براي خود تصميم مي‌گيرند، همچنانكه در پي رفع سلطه‌ي امپراطوري روسيه قبل از انقلاب اكتبر، مردم اين خطه به رهبري «محمد امين رسول زاده» خود جمهوري تشكيل دادند و اعلام استقلال كردند، هر چند ديري نپاييد كه انقلاب كمونيستي فراگير شد و «نريمان نريمانف» عنان امور را به دست گرفت و جمهوري آذربايجان كمونيست را ضميمه‌ي اتحاد جماهير شوروي كرد. چرايي اينكه مردم آذربايجان پيش از انقلاب اكتبر به ايران بازنگشتند را مي‌توان بررسي كرد اما نمي‌توانيم برايشان تعيين تكليف و آنها را تحريك كنيم، همانطوري كه در آستانه‌ي فروپاشي شوروي نيز جمهوري مستقلي تشكيل دادند.


سرمقاله نويس روزنامه‌ي جمهوري اسلامي پس از متهم كردن بعضي از رسانه‌هاي باكو به انتشار مطالبي عليه جمهوري اسلامي ايران و وابسته خواندن آنها به آمريكا و اسرائيل، آنها را نوكر آمريكا و رژيم صهيونيستي خوانده و سپس درباره‌ي دولت جمهوري آذربايجان نوشته : «دولتمردان باكو نيز ـ همانگونه كه خود بهتر از هر كسي ميدانند ـ چيزي بيش از عروسك هاي خيمه شب بازي نيستند عروسك هائي كه آلت فعل عجوزه اي مثل كاندوليزا رايس و ضعيفه اي مانند وزير امور خارجه رژيم صهيونيستي شده اند و از خود هيچ اختياري ندارند. اين واقعيت را همه ميدانند كه حاكمان واقعي باكو سفيران آمريكا و اسرائيل هستند نه افرادي كه در كاخ هاي رياست جمهوري و نخست وزيري و وزارت خارجه اين شهر پشت ميزهائي كه برايشان گذاشته اند مي نشينند. اين افراد حتي خودشان هم ميدانند كه موجوداتي اجاره اي هستند و كسي آنها را حاكمان واقعي باكو نميداند.»


در بخشي ديگر از اين يادداشت آمده: «ايران شمالي كه اكنون برخلاف واقعيت هاي تاريخي جمهوري آذربايجان ناميده مي شود ... آذري‌ها به روشني ميدانند كساني كه خود را دولتمردان باكو مينامند از خود هيچ اراده و اختياري ندارند و صرفا مجري دستورات اربابان آمريكائي و اسرائيلي خود هستند. به همين دليل پايه هاي حكومت ساكنان كاخ هاي دولتي باكو بشدت سست و لرزان است و اين بساط با يك تندباد مردمي سرنگون خواهد شد ... بسياري از مردم ايران از فروپاشي شوروي تاكنون خواهان الحاق باكو و ساير شهرها و مناطق جدا شده در دوران قاجاريه به ايران هستند و به عنوان يكي از مطالبات فراموش ناشدني همواره خواهان پس گرفتن ايران شمالي و پايان دادن به اين جدائي ظالمانه كه ناشي از تجاوز روسها و ضعف قاجاريه است مي باشند. هرقدر هرزه گوئي هاي رسانه هاي باكو بيشتر ميشود فشار مردم ايران براي الحاق ايران شمالي به پيكر ايران بزرگ و پهناور نيز بيشتر مي شود. بنابر اين دولتمردان باكو اگر مايل نيستند عمر حكمراني خود را كوتاه كنند به اين بي مبالاتي ها دامن نزنند و به مزدوران آمريكا و اسرائيل بيش از اين ميدان ندهند. اين واقعيت را نيز به دولتمردان باكو گوشزد مي كنيم كه جمهوري اسلامي ايران امروز به اندازه كافي قدرتمند است كه بتواند مطالبه تاريخي مردم را برآورده نمايد. ما اكنون بزرگترين قدرت منطقه هستيم كه ارباب شما آمريكا نيز از ما حساب مي برد. ما نيازي نداريم خود وارد صحنه شويم . اگر رهبران ديني ما تكليف شرعي مردم ايران شمالي را روشن كنند آنها بدون نياز به كمك ديگران به حساب شما خواهند رسيد.»(لينك به متن كامل سرمقاله)


اين كه همان كاري است كه آمريكا درباره‌ي كشوهاي مخالف خودش مي‌كند، ما هم با چنين مواضعي در واقع آن سياست‌ها را مشروع مي‌كنيم! اينچنين شاخ و شانه كشيدن براي همسايه‌ي شمالي به چندين دليل اشتباه است: - طرف مقابل هم به عمل متقابل در تحريك آذري‌زبان‌هاي ايران مي‌پردازد. - باعث ترس كساني مي‌شود كه مخاطبان آن پيام هستند، لذا به مقابله با جمهوري اسلامي خواهند پرداخت. ـ از لحاظ ديپلماتيك، دخالت در امور داخلي كشوري ديگر مي‌شود. ـ آمريكا و اسرائيل به تحكيم حضورشان در جمهوري آذربايجان براي تاثيرگذاري بر ايران مي‌شوند.


تهران و باكو در شرايط فعلي عرصه‌ي منطقه‌يي بسيار به هم احتياج دارند، چه از نظر سياسي، چه از نظر اقتصاد انرژي. اما امثال سرمقاله‌ي مهم جمهوري اسلامي كه واكنش‌هاي منفي بسياري در رسانه‌هاي آذربايجان داشت، مي‌تواند باعث كدورت شود و دوري آنها به جاي نزديكي.


به هر حال خيلي ناراحت كننده است كه چنين كوتاه بيناني در جامعه‌ي ايران كنوني ما به جاي سياست تنش زدايي در سياست خارجي به بي اعتمادي‌ها دامن مي‌زنند و تنش‌زايي مي‌كنند. من مي‌دانم سفيران ما در كشورهايي اينچنين كه حساسيت‌هايي بين آنها وجود دارد چقدر زحمت مي‌كشند تا اعتماد طرف مقابل جلب شود، بعد با يك يادداشت كوتاه آن هم در روزنامه‌اي با ويژگي‌هاي خاص همه‌ي آن زحمات به باد مي‌رود.

۱۳۸۵ آذر ۱۴, سه‌شنبه

خاطره‌اي از سفر كاراكاس

امروز كه ديدم مرد چپگراي ونزوئلا دوباره در انتخابات پيروز شده، بد نديدم خاطره‌اي از سفر به آن كشور دور دست بنويسم.

اسفند 82 يك شب شيفت بودم كه تلفني اطلاع دادند براي سفر آقاي خاتمي به ونزوئلا ايسنا هم مي‌تواند خبرنگار و هم عكاس بفرستد. آقاي فاتح هم همون شب بايد خبرنگار و عكاس رو معرفي مي‌كرد، قرعه به من و مرتضي فرج‌آبادي - سردبير عكس - افتاد.

موضوع سفر، شركت در اجلاس سران گروه همكاري‌هاي جي‌15 بود، در كاراكاس، پايتخت ونزوئلا، يعني اون سر دنيا. صبح پنج‌شنبه‌اي بود كه رفتيم و بعد از ظهر يكشنبه در تهران بوديم. توي مسير آقاي خاتمي بنابر رسم از همون بالاي كشورها براشون پيام مي‌فرستاد، پيام‌هايي براي دوستي. اونجا بود كه براي اولين بار اسم «ترينيداد و توباگو» رو شنيدم!

هواپيما براي سوخت گيري حدود دو ساعت توي مادريد پايتخت اسپانيا توقف كرد، فرماندار مادريد و آقاي الويري، سفير وقت ايران توي پاويون فرودگاه با آقاي خاتمي ديداري كوتاه داشتند. چه فرودگاه تميز، مجلل و شيكي بود، با افرادي مرتب و منظم. دوباره با آن هواپيماي ايرباس لندهور به سمت كاراكاس پرواز كرديم. هر چه مي‌رفتيم تمام نمي‌شد.

راستش من تا اون وقت يادم نمي‌آمد كه هواپيما سوار شده بودم، البته بچه بودم يك بار با هواپيما مسير تهران به نوشهر را رفته‌ام اما هيچ يادم نيست، حالا اين مسير 16 ساعته. حتي مسيرهاي اتوبوس بين شهري را هم كه خيلي سوار شده‌ام هيچ مسيري اين قدر طول نمي‌كشيد، دقيقا اون سر دنيا بود. البته يك بار با اتوبوس براي يكسري بازي هندبال كشوري رفته بوديم ماهشهر، جنوب ايران، اون هم خيلي طولاني شده بود، حدود 21 ساعت.

وقتي به كاراكاس رسيديم آخر شب بود اما معاون چاوز آمده بود به فرودگاه ”سيمون بوليوار“ كه قابل مقايسه با مادريد نبود، حتي با مهرآباد هم نبايد مقايسه‌اش كرد، بيشتر به آشيانه‌ي هواپيماهاي كهنه مي‌ماند! چه هواي مرطوبي داشت، كاراكاس توي ساحل شمالي قاره‌ي آمريكاي جنوبيست. گروه پيشروي سفر مقدمات اقامت را فراهم كرده بودند. رفتيم هتل، من و مرتضي توي يك اتاق بوديم در طبقه‌ي هفتم. هتل خوبي بود، آقاي خاتمي هم چند طبقه بالاتر بود. از پنجره محوطه‌ي جلوي خيابان منتهي به هتل ديده مي‌شد، پليس آنجا رو قرق كرده بود، اما نمي‌دانستم چرا، فقط مي‌توانستم حدس بزنم كه مخالفان چاوز باشند. اون وقت نه من حال داشتم بيرون برم نه مرتضي، براي همين گرفتيم خوابيديم.

صبح اول رفتيم براي صبحانه و بعد كار شروع شد، ديدارهاي خاتمي با سران كشورهاي عضو گروه در همان محل اقامت. اين هتل در واقع محل همه‌ي جلسات اين دو روز بود، محل اجلاس هم آن طرف خيابان، سالن تئاتر «ترزاركارره نيو» كه مهمان‌ها از طريق يك پل عابر از توي هتل مي‌رفتند به آن طرف.

بعدازظهر اجلاس شروع مي‌شد و من و مرتضي هم كه پشت سر هم بايد مي‌رفتيم و خبرهاي اين ديدارهاي فشرده رو پوشش مي‌داديم، بين رفت و آمدها به اتاق خودمان كه مرتفع بود فهميدم مخالفان در چند صد متري محل اجلاس تجمع كرده‌اند، البته ديده نمي‌شدند، گاهي دودي از پشت يك ساختمان بلند مي‌شد، اما خوشبختانه نياز به اين نبود كه آنجا باشيم تا ببينيم چه اتفاقي مي‌افتد، دو شبكه‌ي تلويزيوني متعلق به مخالفان چاوز بود به همراه يك عالمه روزنامه. تلويزيون‌هاي مخالف، مستقيم اعتراض‌ها رو گزارش مي‌كردند، خيلي هيجان انگيز بود كه برم ببينم. نزديك ظهر ديدم سرمون خلوت شد، به مرتضي گفتم من رفتم ببينم چه خبره، گفت ديوونگيه، من كه نميام. البته كار هم داشت، بايد عكس‌ها رو مي‌فرستاد ايسنا.

من زدم بيرون، خيابان خلوت بود، فقط چند مامور ضد شورش جلوي هتل و تالار محل اجلاس بودند، كاري نداشتند به اين مي‌خواستم بروم، اما در مسير چند نفر از تو حياط خونه‌ها اشاره مي‌كردند كه جلو نرو. حدود يك كيلومتري رفتم تا به پشت ماموراني رسيدم كه سد راه معترضان بودند، صحنه يه چيزي تو مايه‌هاي روزهاي بعد از 18 تير بود توي ميدان انقلاب تهران. البته ماموران فقط جلوي آنها را گرفته بودند، با دو تا از ماموران پليس صحبت كردم اما اصلا نمي‌گذاشتند كه از اين طرف برم آن طرف. ديدم چند تا از خبرنگارهاي ديگر خارجي كه براي پوشش اجلاس آمده‌اند آنجايند، دنبال يك راه فرعي بودم، يك دختر ونزوئلايي كه ديد دوست داريم بريم آن طرف، گفت من مي‌برمتان، چند تايي راه افتاديم از يك كوچه‌ي فرعي حركت كرديم، سربازها آن چند خبرنگار ديگه رو توي مسير متوقف كردند اما من به عنوان همراه آن خانم به راحتي رد شدم، با موبايلش با پدرش تماس گرفت، پدرش در محل تظاهرات بود، تا آنجا رفتم و جدا شدم.

حركت معترضان خيلي ديدني بود، بلندگوهاي بزرگي داشتند و هر چند ده متر يك تريبون گذاشته بودند تا يكي از آنها سخنراني كند. پير و جوان، زن و مرد، همه جور آدمي بودند، با لباس‌هاي انگارنگ كه واقعا زيبا بود، در آرامش كامل مخالفت مي‌كردند، آزاد آزاد. در طول مسير خيابان پهني كه معترضان در آن مستقر بودند و عكس جهتي كه پليس ايستاده بود حركت كردم تا ببينم چقدر طول دارد، شايد دو كيلومتر رفتم و به آخر جمع رسيدم.

آن مردم معترض خواهان رفراندوم بودند براي ماندن يا رفتن چاوز، چند ماهي هم بود كه اعتراض مي‌كردند، اما حاميان چاوز بيشتر بودند.
ديگر مي‌خواستم برگردم به هتل، رفتم به سمت پايين تا از يكي از خيابان‌هاي موازي با ماشين برگردم، نه نقشه داشتم نه راهنما، آنها هم كه زبانشان اسپانيايي است. جالب بود كه در مركز شهر همه‌ي مسيرهاي ماشين‌ها انگار مختل بود، جلوتر كه رفتم مسير را هم گم كردم، فقط مي‌دانستم كدام طرف است اما مسير را نمي‌دانستم. مشكل جدي‌تر اين بود كه آن منطقه‌ي شهر، محل برخورد و نزاع موافقان و مخالفان چاوز بود، از اين خيابان به آن يكي مي‌دويدم، سنگ پراني مي‌كردند، شيشه‌هاي ساختمان‌ها شكسته مي‌شد، ترقه‌هاي بسيار قوي پرتاب مي‌كردند، انگار جنگ شهري بود، لاستيك آتش مي‌زدند، خيابان‌ها را بند مي‌آوردند، ماشين‌ها در يك خيابان مي‌رفتند و بلافاصله همگي دنده عقب برمي‌گشتند، از مسير ديگري مي‌رفتند، من هم بعد از دو سه ساعت خيلي كلافه شده بودم و نگران كه دير به افتتاحيه برسم.

بالاخره يك تاكسي را از گوشه‌اي از شهر راضي كردم كه مرا برگرداند، به هر جان كندني بود برگشتيم، در مسير فهميد كه ايراني‌ام، راديو را روشن كرد، داشت سخنراني شروع مي‌شد كه رسيدم البته شانس آوردم چون اجلاس يك ساعت تاخير داشت.

تظاهرات تا نيمه‌هاي شب ادامه داشت و تصاويرش عكس صفحه‌ي اول بيشتر روزنامه‌هاي شنبه بود. نه آن روزنامه ها را مي‌بستند و نه با آن شبكه‌هاي تلويزيوني كاري داشتند. تا امروز هم آن مخالفان مخالفت خود را ادامه داده‌اند. مهم همين است كه با جود آنها امروز آقاي چاوز براي سومين بار توسط اكثريت مطلق مردم ونزوئلا به رياست جمهوري رسيد اگر طرفدارانش همگي به خيابان نمي‌آمدند دليل آن نبود كه طرفدار نداشت، هر چند مخالفاني كه تظاهرات مي‌كردند چند ده هزار نفر بودند.

اينهايي كه نوشتم بدون عكس آن احساس را منتقل نمي‌كند، آن وقت اين دوربين ديجيتال رو نداشتم، فكر مي‌كردم مرتضي باهام هست، ديگه به دوربين نياز ندارم، اما آن طور شد براي همين هم به محض برگشتن يك دوربين خريدم تا چنين لحظاتي را ديگر از دست ندهم؛ خيلي حيف شد.

۱۳۸۵ آذر ۱۲, یکشنبه

برداشت كيهان از ائتلاف

آقاي «محمد ايماني» امروز ستون «ياداشت‌روز» كيهان رو نوشته، همين ائتلاف اصلاح طلبان اينقدر موثر بوده كه ايماني علي رغم همه‌ي اتهاماتي كه زده ولي نوشته:

«جريان ائتلافي مدعي اصلاحات اين بار نمي‌خواهد تاكيد بر شعارهاي سياسي منسوخ پيشين داشته باشد كه اگر چنين بود، آدم‌هايي را مي‌آورد كه تابلوي آن شعارها باشد. به عبارت ديگر نحوه‌ي تنظيم اين ليست و حذف اجباري برخي چهره‌هاي سياسي دو آتشه و شناخته شده را بايد نوعي توبه از برخي عملكردها و شعارهاي غلط طي يك سال گذشته قلمداد كرد. البته اگر بدگمان نباشيم كه پشت همين طراحي به ظاهر غيرسياسي همان جماعت افراطي منزوي پنهانند.»

به غير از لحن بسيار بد و عوام پسند سرتاسر يادداشت عليه اصلاح‌طلبان و انگيزه‌ي نويسنده كه طيف سياسي مورد نظرش همچنان به ائتلاف نرسيده‌اند، اما در عبارات بالا مي‌توان تاثير راه و روش اصلاح‌طلبان را ديد. اگر برداشت عمومي هم حداقل به همين صورتي باشد كه آقاي ايماني نوشته خيلي خوب است. يعني همه بدانند كه ديگر اصلاح‌طلبان به انتخابات شوراي اسلامي شهر و روستا، نگاه سياسي ندارند و براي كار آمده‌اند با تابلويي ديگر با هدف توبه نسبت به «برخي از عملكرد و شعارهاي گذشته».

اين دومين پيروزي اصلاح‌طلبان است بعد از رسيدن به ائتلاف پس از چند سال.

اما آقاي ايماني چندين سوال هم پرسيده كه البته آنها را غليظ كرده، وضع اينقدر هم بد نيست اما معتقدم در اين چند روز كاملا بايد به آنها جواب داد چون همانطور كه ايماني در جاي ديگري از يادداشتش نوشته اعتماد عمومي نسبت به اصلاح طلبان كم شده وگرنه در انتخابات گذشته پيروز مي‌شدند. اين هم سوال آقاي ايماني:«چه تضميني هست كه راه طي شده{از سوي اصلاح طلبان در چند سال گذشته}، دوباره طي نشود. اگر مي گويند سر شهردار{آينده} و برنامه‌هاي او مشكلي ندارند، همين الان شهردار و برنامه‌هاي او را معرفي كنند تا رفع شبهه بشود.»

ايماني خود به اين پرسش پاسخ داده كه «و قطعا چنين نخواهند كرد»، اما به نظرم صدور بيانيه‌اي از طرف كانديداهاي ائتلاف مي‌تواند پاسخگوي چنين پرسش‌هايي به افكار عمومي باشد، از جمله‌ي تاثيرات آن به نظرم «نشانه‌ي وحدت»، «زير سوال بردن اشتباهات شوراي اول اصلاح طلبان» و «وعده‌ي وحدت براي كار» باشد.