۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه

پلي‌تكنيك، كار انجمن و بسيج نبود

با شناختي كه من از فعاليت‌هاي دانشجويي دارم، معتقدم انتشار نشرياتي كه در دانشگاه امير كبير يا همان پلي تكنيك تهران شر شد، قطعا از بيرون دانشگاه هدايت شده بود، نه بچه‌هاي انجمن اسلامي دانشجويان و نه اعضاي بسيج دانشجويي آن دانشگاه اهل چنين كاري نيستند، هر چند هر دو طرفشان به راديكال‌ترين روش‌ها دست مي‌زنند اما اين كار آنها نبوده।


همان جرياني كه در سال 80 بدنه‌ي تحكيم را دو نيم كرد، همان مركزي كه در اين سال‌ها در انجمن‌هاي اسلامي تفرقه انداخت و آنها را چند تكه كرد و تمام تلاشش را براي راديكال كردن آنها به كار برد، همان مركز امروز آن نشريات را به صورت جعلي منتشر كرد تا شرش گردن دو طرف را بگيرد و هر كدامشان طرف مقابل را مقصر بداند و به جان هم بيافتند।

(سنگ فرش ايچري شهر، شهر قديمي باكو)


بر جوانان حرجي نيست كه احساساتي نشوند و دانشگاه را به هم نريزند، آن هم در دانشگاه امير كبير، آن هم در شرايطي كه از لحاظات اول همان دست‌هاي محرك بيرون دانشگاه موضوع را رسانه‌يي مي‌كنند و هم رسانه‌هاي خبري ديگري كه بدشان نمي‌آيد از آب گل آلود براي خود ماهي بگيرند، حالا همه‌ي نگاه‌ها به ابراز احساسات دانشجويان جوان است كه حركتي «اين وري» يا «آن وري» كنند، شايد اگر آدمي 50 ساله هم باشد احساساتي شود چه برسد به جوان 18 يا 20 ساله।


در هر حال برخي پلي تكنيك را خاكريز اصلي دشمن خود مي‌دانند، چه اين طرفي‌ها و چه آن طرفي‌ها؛ براي همين بيشترين فشارها را دانشجويان بي گناه پلي تكنيك تحمل مي‌كنند، هزينه‌اش را هم همين دانشجويان بيچاره مي‌پردازند। شايد باورش سخت باشد ولي براي بعضي دستگاه‌ها و سيستم‌ها به راه انداختن فتنه‌يي مثل انتشار همين نشريات، واقعا مثل آب خوردن است، حورتي مي‌كشند بالا و بقيه‌ي سناريو را اجرا مي‌كنند.

(با چند دوست در بخشي از كارخانه، باكو)

ديروز جملاتي از آقاي محمديان كه نماينده‌ي رهبري در دانشگاه‌هاست خواندم، به نظرم آن هوشمندي نماينده‌ي قبلي را ندارد؛ شايد نمي‌داند كه با چه كساني بايد كار كند، دانشجويان جوان حساس و پر جنب و جوشي كه حتي اگر تصور كني عملي را اشتباه انجام مي‌دهند، بايد با صبر و تحمل راه گفت و گو را با آنها باز كني، اما ببينيد چطور بخشي از دانشجويان را كساني خوانده كه به قول او اهداف نظام سلطه را ترجمه مي‌كنند! بخوانيد «... و از سوي ديگر نيز چيزي كه نظام سلطه به آن دلبسته است عرصه‌هاي فكري و دانشگاهي است؛ البته جمع كوچكي از دانشجويان به دليل كم‌اطلاعي و گاهي به طمع خوب جلوه كردن در نظام سلطه سخنان و اهداف آنها را ترجمه و بومي‌سازي مي‌كنند و اعتقادات مردم را ناديده مي‌گيرند و بر زحمات اين ملت براي بازگشت به هويت خود و اعتلاي آن بي‌اعتنايي كرده و به عنوان نماينده‌اي از قشر دانشگاه صحبت مي‌كنند ...»।


آيا ايشان اگر پسر يا دخترش هم به قول خودش «به دليل كم آگاهي»، كاري را بكند اين چنين جمله‌اي مي‌گويد كه جوان برعكس تحريك شود و لج كند يا با او صحبت مي‌كند و تلاشش را براي نزديك‌تر شدن به او صرف مي‌كند؟ آقاي محمديان را به كمي مدارا با دانشجوياني توصيه مي‌كنم كه اتفاقا از چنين حرف‌هايي بيشتر حساس شده‌اند و گاهي به لج‌بازي مي‌افتند।

(فرش فروشي در ايچري شهر، شهر قديم باكو)


امشب كه مي‌داند چند دانشجوي اميركبير خواب ندارند و در چه تشويشي هستند، چند تايشان را فردا به دانشگاه راه نمي‌دهند يا مي‌دهند، آيا دادگاهي و بازداشت هم مي‌شوند؟! اما آن طرف در بيرون دانشگاه، بازي‌گردان در فكر خودش است و به دانشجويان فكر نمي‌كند، هدف وسيله را برايش توجيه مي‌كند، به همين راحتي.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۹, یکشنبه

جواب به يالثارات

برادرانم در هفته نامه‌ي «يالثارات الحسين» در آخرين شماره‌ي سال گذشته يعني حدود يك ماه پيش؛ مقاله‌اي را با عنوان «ايسنا؛ خبرگزاري دولتي؟!» چاپ كرده‌اند به قلم فردي به نام «عبدالرضا نظري» كه نمي‌شناسمش। در پاراگراف آخر آن به من نسبتي داده شده مبني بر اين كه به عنوان دبير سياسي سابق در وبلاگم به قول آنها اعتراف كرده‌ام كه ايسنا در درج بيانيه‌هاي بسيج دانشجويي همواره قصد داشت تا به نوعي شيطنت كرده و اين تشكل ارزشي دانشجويي را ارگاني نظامي جلوه دهد!

البته پاسخگويي به بقيه‌ي يادداشت وظيفه‌ي من نيست چون اكنون متاسفانه در كنار دوستانم نيستم، اما با توجه به اين اشاره كه به من برمي‌گردد، جوابي را براي اين دوستان آماده كردم به اين شرح:

برادر عزيز عبدالحميد محتشم
مدير مسوول محترم هفته نامه‌ي يالثارات الحسين(ع)

با سلام। در شماره‌ي 417 در يادداشت «ايسنا؛ خبرگزاري دولتي؟!»، مطلبي به اينجانب نسبت داده شده كه خواهشمندم اين توضيح را نيز طبق قانون مطبوعات چاپ فرماييد كه «برداشت نويسنده‌ي مقاله‌ي مذكور از نوشته‌هاي اينجانب تكذيب مي‌شود.»

برادر عزيزم، به غير از آن بخش كه مربوط به اينجانب مي‌شد دوست دارم دو جمله‌ي ديگر هم بنويسم। جنابعالي و همكارانت را مي‌شناسم، شما را برادران خودم مي‌دانم، برادراني كه صادق هستيد و بي ريا، چه من نوعي خوشم بيايد چه نه، اما برادر عزيز، عبدالحميد محتشم! در يادداشت مذكور نويسنده در حق ايسنا خيلي كم لطفي كرده، ايسنا بچه‌هاي پاكي دارد كه حداقل، نيتشان پاك است. برادر صادقم، مگر دريافت بودجه‌ي دولتي، ايسنا را بايد به بوق دولت تبديل كند يا ايسنا بايد رسانه‌يي باشد كه هم اخبار دولت را منعكس كند و هم نظرات مخالف و موافق عملكرد آن را؟ مگر هفته نامه‌ي متبوع شما كه بودجه‌ي دولتي نمي‌گيرد حتما بايد عليه دولت بنويسد، يا هر گونه كه واقعيت را مي‌بيند؟ ايسنا كه در روز حدود 700 خبر در سايت ملي آن منتشر مي‌شود، اگر در يك خبر اشتباهي رخ داد بايد آن را برنامه‌اي از پيش تصميم گيري شده دانست؟ اين اشتباهات در خبر كه ميزان آن اندك است در همه‌ي رسانه‌ها پيش مي‌آيد؛ البته قبول دارم كه در بعضي اوقات خبري كه اشتباه منتشر شود با توضيح و تصحيح تاثيرش از بين نمي‌رود. به هر حال نيت عمل مهم است كه من به نيت پاك جنابعالي و همكارانتان ايمان دارم.

و من الله توفيق
علي اصغر شفيعيان
10 ارديبهشت 86

۱۳۸۶ اردیبهشت ۸, شنبه

اصلاح‌طلبان و آغاز مذاكره

چقدر اصلاح‌طلبان مادر مرده گفتند بايد با اين ديوانه‌ها مذاكره كرد، هي لاريجاني گفت كه عمرا! در بديم و آب نبات بگيريم، مگه خريم! حالا الحمدالله با پاي خودش رفت و مذاكره كرد، تنها راهش هم همين بود، فقط مذاكره، البته انشالله كه درست مذاكره كنند، نه لاريجاني و نه سولانا از ديگري نخواهد كه همه‌ي حرف‌هايش را قبول كند. به هر حال خوشحالم كه اين دوره از مذاكره با اروپا و روباه پير و شيطان آغاز شده، مطمئنم هيچ ضرري نكنيم اگر حواسمان جمع باشد. آن طرف ميز هم به اين راحتي سر ميز نيامد، آنها هم تندروهايي داشتند كه مجبور شده‌اند به مذاكره؛ وگرنه آنها همان ديوانه‌هايي هستند كه به افغانستان و عراق حمله كردند و بر خلاف ژست دموكرات بودنشان اصلا هم دموكرات نيستند، نمونه‌اش مخالفت آمريكايي‌ها با دولت شيعي در عراق و دولت حماس در فلسطين بود كه هر دو با انتخابات سر كار آمده بودند.


بيانيه‌ي مجاهدين انقلاب را دوباره بخوانيد، ببينيد چقدر پيش بيني‌هايشان محقق شده، اما جداي شكرش باقي است كه با اظهارات و اقدامات درستي از جمله آزادي به موقع انگليسي‌ها، زمينه‌ي گفت‌وگو و مذاكره فراهم شد.

(عكسي از گياهان خودرو يا همان علف خودمان در حياط كارخانه)

«تداوم طرح شعارها و اقدامات ماجراجويانه و تحريك‌آميز، نظير تأكيد غيرمستقيم بر ناامن شدن سراسر جهان در صورت برخورد با ايران، برگزاري كنفرانس رسمي براي نفي هولوكاست، تهديد غيرمستقيم دولت‌هاي منطقه و نزديك‌تر كردن عملي آنها به آمريكا، تظاهر به حضور فعال در حوادث لبنان، فلسطين و عراق، تهديد به خروج از ان.‌پي.تي، اعلام تحريك‌آميز ساخت و آغاز به كار چندين هزار دستگاه سانتريفيوژ و فروش اورانيوم غني‌شده به كشورهاي اسلامي و … نه تنها جنبه تهديدآميز و بازدارنده نداشته و طرف مقابل را به پاي ميز مذاكره نخواهد كشاند، بلكه موجب وخيم‌تر شدن اوضاع، ايجاد حساسيت‌بيشتر نسبت به جمهوري اسلامي در جهان و منطقه و نهايتاً اجماع بيشتر عليه كشورمان خواهد شد.» (بيانيه‌ي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران درباره‌ي ‌بحران هسته‌يي)


امروز به نظرم تندروهاي ديروز جناح راست هم به مذاكره برگشته‌اند و مذاكره‌ي لاريجاني - سولانا نشانه‌ي همين است و تازه قرارشون رو براي مذاكره با آمريكا هم دارند مي‌گذارند، من اين موفقيت رو به تمام اصلاح‌طلبان و صلح‌طلبان ايراني تبريك مي‌گويم و آن را دستاورد تلاش، مبارزه و رايزني آنها مي‌دانم، حتي به صلح‌طلبان اروپايي و آمريكايي كه توانستند تندروهاي خودشان را كنترل كنند.

(هر مهماني كه بيايد مي‌ببريمش آتشكده‌ي سوراخاني، حومه‌ي باكو)

درباره‌ي مجاهدين انقلاب نوشتم؛ سايت امروز نوشته كه رسالت با چاپ يادداشتي از بيانيه‌ي اخير سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي درباره‌ي ملزومات اتحاد ملي و انسجام اسلامي انتقاد كرده تا براي ردصلاحيت اصلاح‌طلبان زمينه‌ي خوبي فراهم كند، بخوانيد در يك پاراگرافش نوشته : «بازگشت و نگاهي به نوع رفتار و عملكرد افراطيون اصلاحات در مجلس ششم و خارج از آن، به نحوي كه سبب رنجش خاطر و كناره‌گيري عناصر اصلي جريان اصلاحات يعني آقايان خاتمي و كروبي از ايشان و مخالفت‌هاي علني و مكرر ايشان با دستورات و رهنمودهاي مقام معظم رهبري و... خود مي‌تواند دليلي قانع كننده براي اثبات حركت‌هاي غيرقانوني و در نتنيجه رد صلاحيت ايشان و ديگر كانديداهاي هم‌مرام و مسلك با ايشان از ديگر گروه‌هاي اقماري افراطيون باشد... حضور چنين ديدگاه‌هاي افراطي و غيرملتزم به قانون اساسي در انتخابات، خود در تضاد كامل با برگزاري انتخابات سالم، قانوني، دموكراتيك و مطابق با روح حاكم بر دموكراسي مورد تاييد ايشان نيز مي‌باشد.»


اولا كه سازمان به درستي تاكيد كرده اتحاد ملي و انسجام اسلامي ملزوماتي دارد، كشكي كه نيست، معجزه كه نيست يك نفر فرمان دهد و از فردا «اتحاد ملي و انسجام اسلامي» بشود! اگر كسي راه ديگري هم مي‌شناسد، بگويد. از طرفي ديگر، اصلا مخالفت با نظرات رهبري چه ايرادي دارد؟ فكر نمي‌كنم كسي حداقل در ظاهر هم شده بگويد كسي حق مخالفت با نظرات رهبري را نداد و اگر مخالفت كرد عملش غير قانوني بوده، اين طور نيست؟ مگر رهبري عين قانون است؟ در كجاي قانون نوشته كه مخالفت با نظر رهبري جرم است؟ نه تنها جرم نيست بلكه ابراز نظرات مختلف در جامعه باعث پويايي آن مي‌شود، رهبري هم مثل هر كسي ديگري در يك محيط آزاد مي‌تواند نظرات مختلف و مخالف با نظرات خود را ببيند. البته شان ابراز نظر درباره‌ي نظرات رهبري بايد با حساسيت ويژه‌اي حفظ شود و كسي منكر آن نيست و اصلاح‌طلبان هميشه در انتقاد و ابراز نظرات خود اين اصل را حفظ مي‌كنند.
(دو لهستاني را در آتش‌كده ديديم، درباره‌ي نصب سيستم ضد موشكي آمريكا در كشورشان پرسيديم، مخالف آمريكا بودند)

حاشيه : الان داشتم يكي از شبكه‌هاي ماهواره‌يي فارسي زبان به قول معروف اون ور آبي رو مي‌ديدم كه برنامه‌ي بررسي فيلم سينمايي داشت، فهميدم اخراجي‌هاي ده‌نمكي رو الان دارند توي چند تا از سينماهاي لس‌آنجلس هم پخش مي‌كنند، استقبال از اون هم بي سابقه است، تماشاچي‌ها از جمله مرتضي و ستار و ليلا فروهر و چند تا از خواننده‌هاي لس آنجلس هم ازش تعريف مي‌كردند! همه تعريف كردند و براشون جالب بود به خصوص ايراني‌هايي كه اصلا با فضاي جنگ آشنايي نداشتند. مرگ بر هر چي مخالفه فيلمه!

۱۳۸۶ اردیبهشت ۶, پنجشنبه

ايران عمامه نميذارم

چند روز پيش در ايستگاه متروي عزيزبايف يك آخوند ديديم. همراه مطهره خانم بودم، گفتم ببينيم ايراني است يا نه؟ چون تا به حال در خيابان‌هاي باكو آخوند با لباس نديده بودم در اين هفت ماه. توي فروشگاه‌هاي ايستگاه مترو داشت كفش و كمربند قيمت مي‌كرد، چند دقيقه‌اي ايستاديم، ديدم ول كن نيست، هي قيمت مي‌كنه اما نمي‌خره؛ بيشتر منتظر نشدم و در حالي كه داشت كمربندي را بررسي مي‌كرد جلو رفتيم. سلام و احوال پرسي كه كرديم گفت اهل همين جاست، همين جا هم درس خوانده، البته چند كلمه‌اي فارسي بلد بود اما آذري حرف زديم. لقب خودش «حاج آقا آخوند» است، استادش يك آيت اللهي ايراني بوده كه اسمش را فراموش كردم. گفت كه ده روز ديگر مي‌خواهد به مشهد مقدس برود، او زائر به مشهد مي‌برد، كارش اين است.

(نمايي از كوچه‌هاي تنگ ايچري شهر، شهر قديمي باكو)

گفت زياد به ايران رفته و مي‌رود البته در ايران لباس آخوندي نمي‌پوشد و فقط اينجا مي‌توانيم با اين لباس ببينيمش، وقتي بيشتر توضيح داد فهميدم كه حق دارد. گفت يك بار با لباس در تهران كنار خيابان بودم كه يك موتور سوار از قصد با موتور با او تصادف كرده؛ مي‌گفت كه در ايران به اين لباس اصلا احترام نمي‌گذارند و معتقد بود فقط قم و مشهد كمي از اين نظر فرق دارند.
وقتي ماجرا را امروز براي يك دوست تعريف كردم گفت كه اون يارو راست گفته، توي تهران اصلا يك آخوند اگه كنار خيابون بايستد ماشين‌ها سوارش نمي‌كنند كه بماند، اذيتش هم مي‌كنند چون دل پري از آخوند جماعت دارند. ياد مارمولك افتادم و چند تا دوست آخوند خودم از جمله وزيري مقدم و آقا ضياي عزيز.

(ديوار قلعه‌ي شهر قديمي باكو، ايچري شهر)

دوست عزيزمان حاج آقا فراهاني كه روحاني دست داشتني و از فعالان سياسي مذهبي بسيار سالمي است نمونه‌ي آخوندهايي در ايران است كه به قول معروف به او بنز نرسيده اما چوبش را دارد مي‌خورد. آنهايي كه بنز دارند در ماشين كولردار مي‌نشينند و از كنار مردم عادي نمي‌گذرند تا ببينند كه مردم چگونه با آخوند برخورد مي‌كنند و چه تفاوتي با مثلا 30 سال پيش كرده اما آنها كه پياده در خيابان‌ها راه مي‌روند خوب مي‌فهمند كه عبا و عمامه ارزشش متاسفانه چقدر نزول كرده.

(آقاي زارعي، سفير جديد ايران در گفت‌وگو با شبكه‌ي آينس باكو)

جناح راست به درستي اين نكته را تشخيص داده بود و رييس جمهور و رييس مجلس غير روحاني را بر خلاف تصور عمومي بر كرسي نشاند؛ به هر حال يارو اهل باكو هم فهميده كه داستان از چه قراره، مي‌خواستي اينها نفهمند؟!

(دوست دارم قالب سازي هم ياد بگيرم)

راستي در دوره‌ي قبل از انتخابات خبرگان سال گذشته با وبلاگ آيت الله نجمي آشنا شدم كه يك ماه قبل از آن يعني آبان‌ماه راه افتاده بود، ايشان در دوره‌هاي دوم و سوم عضو خبرگان بود، يعني همان زمان هنوز نماينده بود؛ وبلاگ نويس شده بود و توي آن يك ماه پنج شش يادداشت نوشت و بعد از آن انتخابات كه پيروز نشد فقط يادداشتي براي تشكر نوشت و جمله‌ي آخرش اين بود «والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته». از آن تاريخ به بعد ديگر ننوشت، به نظر من كه اين داستان وبلاگ نويسي براي جمع آوري راي است نه براي وبلاگ نويسي!

۱۳۸۶ فروردین ۲۸, سه‌شنبه

لنين و ماركس پوسيده

اتحاد جماهير شوروي، غولي بود براي خودش، با ايدئولوژي ماركسيستي؛ اين هم چند عكس از عاقبت آن روياها و خدا و پيغمبر آن ايدئولوژي، كارل ماركس و رفيق ولادمير لنين.
1 - كارگران داشتند بخش‌هايي از يك كارخانه‌ي قديمي باكو را كه من در آن كار مي‌كنم تميز مي‌كردند، ديدم تصويري از رفيق ولادمير لنين (Vladimir Lenin) پيغمبر كمونيست‌ها بر روي يك تابلوي قرمز رنگ را جزو آشغال‌هاي جمع‌آوري شده گذاشتند؛ در زير عكس لنين به روسي نوشته كه «همگي به سوي كمونيسم در حركتيم».
2 - كمي گشتم توي زباله‌هايي كه جمع كرده بودند، توي سطل آشغال يك نقاشي از تصوير خداي لنين پيدا كردم، كارل ماركس (karl marks)؛ تصوير مردي كه زماني كارگران زحمت‌كش آن را مي‌پرستيدند و حالا كارگران قديمي به آن مي‌خندند.

3 - كارخانه‌اي كه زماني كارگران در آن كار مي‌كردند با فروپاشي شوروي (cccp) به تاراج رفت و حالا مردم بيچاره از بيكاري نمي‌دانند چه كنند؛ كارخانه‌ها هم كه غارت شده‌اند؛ مديريت آن هم كه بيشتر از ديگر جمهوري‌ها به خصوص روسيه مي‌آمدند به سرزمين خود برگشته‌اند.

4 - كارخانه‌هاي قديمي بيشتر زباله‌داني را مي‌مانند كه دقيقا مانند سيستم اداري و فرهنگي باقي‌مانده از 70 سال حاكميت كمونيسم است.

5 - اما همان زباله‌داني كنوني نشاني از ابهت آن اتحاد 70 ساله دارد و انرژي به حركت درآمده‌ي توده‌ها.

۱۳۸۶ فروردین ۲۷, دوشنبه

خواست زنان محجبه

براي يادداشت «گفت‌وگو با كنسول»، دوستاني كامنت گذاشته‌اند كه بيشترشان مدعي طرفدار از آزادي هستند، اما جالبه با اين كه بعضي از آنها به نظر از آزادي بيش از حد مجاز هم طرفداري مي‌كنند و اصولا شايد هنوز حد و مرز آزادي را ندانند، به من كه رسيدند ضعيف گير آوردند و مخالف آزادي زنان محجبه شدند! من در آن يادداشت تمام تاكيدم اين بود كه در كارت اقامت موقت در جمهوري آذربايجان «... عكس زنان بايد بي حجاب باشد و اين براي كساني كه دوست دارند با حجاب باشند مشكل است، ... »؛ واقعا اين اعتراض بجايي نيست؟ زنان محجبه مگر آدم نيستند؟

حضرت خضر نوشته كه « به نظرم شما مغلطه کردی در صحبتتون! »

قبول دارم گير زيادي دادم، براي خودم متاسفم كه بالاخره هم نتيجه نگرفتم.


حسين نوراني‌نژاد عزيز هم نوشته «علی جون من اگه جای کنسول بودم حوصله‌ام از دستت سر میرفت. در همین روایت صادقانه‌ي خودت از ماجرا به نظرم گیر زیادی به این بنده‌ي خدا دادی. در ضمن مگه تو کشور خودمان بدترش نیست. اونجا یه نفر حداکثر تو عکسی که کارت شخصی خودش است برخلاف میلش پوشش دارد که البته آنها توجیهات امنیتی به لحاظ عدم شناسایی کامل چهره‌ي باحجاب دارند اما در ایران زن بدبختی که اسیر است را مجبور به حجاب می‌کنند »

حسين جان، همانطور كه مي‌داني آزادي پوشش هم مرزي دارد، به نظرت در كشورهاي غربي كه مي‌شود زن روسري نداشته باشد، آيا مي‌شود آلات تناسلي هم پوشش نداشته باشد؟ پس مرزي دارد، براي نداشتن پوشش بدن مرزي بنا به نظر اكثريت لازم به نظر مي‌رسد. اما براي داشتن حجاب به نظرم در همان كشورها هم اجبار نمي‌كنند كه مثلا كسي روسري نداشته باشد، مثلا در آمريكا.
يك آدم بي ادب هم كه نامش را ننوشته چرندي به اين قرار نوشته « اون آقای کنسول بدبخت رو ببین که با چه خری دو ساعت بحث کرده ».

به نظرم اين شخص تو طويله زندگي مي‌كنه و فكر مي‌كنه همه مثل خودش حيوان هستند؛ اما چه حيوان عجيبي است كه خواندن و نوشتن هم بلد است!


آرگون عزيز كه الان همشهري من است هم نوشته « علي جان من خيلي در اين باره با آذري‌ها كلنجار رفتم ولي گفتن چطور آذري‌ها در ايران برخلاف ميل باطني روسري سر مي كنند... زني همسفر ما بود مي‌خواست بياد در تهران شوهرش رو ببينه. از اين آذري‌هاي ساده بود همش مي‌ترسيد پليس اينو با شوهرش بگيره. خب وقتي ما واسه‌ي خودمون قوانين داريم و اونا احترام مي‌گذارند به نظر مي‌رسه ما هم بايد احترام بگذاريم. شايد اگر ما كمي مهربان‌تر بوديم اونا هم با ما خوب تا مي‌كردند، نا سلامتي زن رئيس جمهور مهربانه!

آرگون عزيزم درست نوشته، اين قانون آنهاست اما من با همين قانون كه اتفاقا مخالف جدي آزادي است مخالفم، ايراد كه نداره، داره؟

(امروز تولد همسر خوبم مطهره خانم است. عكس: جاده‌ي كندوان، مرداد ماه 85)

مهرداد هم نوشته «خب بابا بدبخت راست ميگه ديگه. به نظر من اين گفت و گو بيشتر بي منطق بودن خود شما رو نشون ميده.»


من هم نگفتم راست نمي‌گويد اين آقا، حرفم اينه كه بايد تلاش كنه تا آزادي داشتن حجاب را براي هموطنان ايراني فراهم كنند، همين، ناسلامتي كنسولگري نماينده‌ي مردم در آن كشور است.

يك نفر بي نام هم نوشته «عجب بچه پر رویی هستی تو دیگه! حالا که چی؟ ناموس ها ها! پاشو بیا ایران تا حفظ بشه.»

عزيزم لج بازي با چي؟ با كي؟ اشكال داره كه از حق آزادي دفاع كنيم؟


يكي ديگر هم نوشته

rast migan mellat, na in ke age yeki bekhaad bihejaab to iran rah bere mizarin shomaahaa. khob oonhaa ham ghanoone khase khodeshoon ro daran, taze hamin ke faghat ye ax azatoon mikhan khodaroshokr konin, dige be zendegiye roozanatoon kasi kaar nadare ke che joor to khiaboon mikhayn berin va ...

مگه با دشمنت صحبت مي‌كني، مگه من قانون ايران رو نوشتم، من الان مشكلم قانون ضد آزادي حجاب در جمهوري آذربايجان است، نه ايران.


باز شخصي ديگر نوشته كه « چطور خانمهای خارجی میان اینجا باید روسری اجباری سر کنند و به قوانین شما احترام بزارند ولی شما پاشدی رفتی اونجا پرو گری هم میکنی .. جمع کن بیا خوب.. سخته؟ نرو خوب»

سعي مي‌كنيم آزادي رو توي همين جا كه هستيم به دست بياوريم، توي هر كشور ديگه هم كه بروم و محدوديتي ببينم سعي مي‌كنم رفعش كنم.


دوست ديگري پيامي تكراري نوشته كه «به نظر من هم حرف زور می‌زنی. خوب آقا قانونشونه دیگه. ما هم هزار تا قانون داریم برای دیگران خوشایند نیست. دیپلمات ما مقصر نیست. تو هم اگه ناراحتی خوب برگرد.»

فكر نمي‌كنم زور گفته باشم، دارم زور مي‌شنوم وقتي مي‌بينم زناني كه خودشان دوست دارند حجاب داشته باشند بايد عكسي بدون حجاب بدهند.


ديگري هم معتقد است كه «خيلي تعصب داري».

فكر نمي‌كنم كار بدي باشه، عيب كه نيست، هست؟


«خوب قوانینشونه» هم كامنت دوست ديگري بود؛ كه من هم قبول دارم، اما دست روي دست نبايد گذاشت، اين جزو حقوق زنان است كه اگر بخواهند حجاب داشته باشند و عكس بدون روسري آنها را نامحرم نبيند.


يك دوست هم نوشته «اگر یک آمریکایی هم بیاد ایران باید روسری سرش کنه؛ چرا اون موقع اعتراض نمی‌کنید؟»

اين دو تا موضوع كاملا جداست، الان من درباره‌ي يك موضوع كاملا مشخص اعتراض كردم، اجبار زني كه دوست ندارد بي حجاب باشد ولي مجبورش مي‌كنند كه براي اقامت در آن كشور بي حجاب شود. پرداختن به موضوع حجاب در ايران براي كساني كه مقيم خارج از كشور هستند هم موضوع جالبي است كه قابل بررسي است اما حرف من هيچ ربطي به آن ندارد.


سهيل نيز نوشته « بسیار کار مناسبی می‌کنند که مجبور می‌کنند خانم‌ها بدون حجاب عکس بگیرند، اصولا ایرانی‌ها باید یاد بگیرند که اگر زور گفتن برای خودشان خوب است دیگران هم می‌توانند این کار را انجام دهند. شما هم اگر خیلی ناراحت هستید می‌توانید آن کشور را ترک کنید.»

اين آقا سهيل از بي منطق‌ترين ادم‌هاي روي زمين است، نه؟ دوست عزيزم، ايراني يعني من، يعني تو، چرا با هم لج كنيم؟ مگر من و تو آدم نيستيم، مگر گاويم، مگر ديوانه‌ايم؟ اگه اين طوري است كه من هم آرزو مي‌كنم گير يك كشوري بيافتي كه بگويند طبق قانون آنجا به گردن همه‌ي كساني كه اسمشان سهيل است بايد قلاده بزنند تا به قول خودت «اصولا ایرانی‌ها باید یاد بگیرند که اگر زور گفتن برای خودشان خوب است دیگران هم می‌توانند این کار را انجام دهند. شما هم اگر خیلی ناراحت هستید می‌توانید آن کشور را ترک کنید». شوخي كردم، يك لحظه عصبي شدم!


طولاني شد، ببخشيد. و اما چرا به جناب كنسول گير داده بودم چون اولا گيرم، دوم اين كه به خرج بيت المال براي دختر آقاي سفير به طور ويژه اصرار داشته عكس با حجاب بده، حتي براي او حاضر شده بودند كه پول هم بدهند، اما براي ديگران تلاش ويژه‌اي نمي‌كنند!از همه‌ي دوستان مخالف آزادي كه پيام گذاشته بودند تشكر مي‌كنم : )
(پي‌نوشت: حسين نوراني‌نژاد عزيز برايم كامنتي ديگر گذاشته به اين مضمون: «دلم برات تنگ شده داداش. آقا خیلی به ما حال دادیا. گفتی "مدعي طرفداری از آزادي" ام و "هنوز حد و مرز آزادي را" نمي‌دانم. بابا ایول. بعد هم یه جور نوشتی انگار از آزادی نمایش آلت تناسلی دفاع کردم!! اصلن بحث من چه ربطی داشت به حدود آزادی پوشش؟؟ من فقط دلم برا این کنسول بیچاره سوخت که تو باباشو در آوردی. در ضمن نمیدونم شاید یک خانم محجبه بتونه عکس بی حجاب رو کارتش داشته باشه ولی اون کارتو پیش خودش نگه داره. به هرحال بدیهی است که من نه تنها از آزادی حجاب عقیدتی دفاع می کنم که مدافع حجاب هم هستم ولی تو که منو میشناسی».حق با حسين عزيزم است، شرمنده‌ام حسين جان، منظورم از اين جملات اين نبوده، در هر صورت اگر چنين برداشتي از آن شده ببخش دوست خوبم.)

۱۳۸۶ فروردین ۱۹, یکشنبه

روسري با توسري

از نظر من، «روسري با توسري» هيچ فرقي با «كشف حجاب» نداره، اگه كشف حجاب تاثيري روي زنان محجبه داشت، روسري و چادر هم با توسري روي سر زنان بيحجاب مي‌ماند. همه‌ي زناني كه بعد انقلاب به زور روسري سر كردند حجابشون يواش يواش سر خورد رفت عقب، الان هم ديگه تقريبا چيزي سرشون نيست، اتفاقا ظاهر آنها به مراتب جلوه‌ي بيشتري از زنان بي‌حجاب در ديگر كشورها داره. قبل از انقلاب هم آنهايي كه اعتقاد به حجاب داشتند رضا خان و پسرش نتوانستند حجابشان را كشف كنند.

پس بايد بعد از اين همه سال فهميده باشيم كه غير از كار فرهنگي و دعوت به اين كه خود جامعه تصميم بگيرد، هيچ راه ديگري نيست كه نيست. از اين هم بگذريم تحليل غلط مساله است، واقعا چرا بعضي زن‌ها برقع مي‌زنند، چرا بعضي‌ها روبنده دارند؟ چرا بعضي هم چادر سر مي‌كنند؟ چرا بعضي مانتويي هستند؟ چرا همه مغنعه سر نمي‌كنند؟ چرا زناني هستند كه روسري دارند؟ چرا موهاي بعضي‌ها از زير روسري اصلا ديده نمي‌شود حتي چشمانشان هم ديده نمي‌شود و بعضي موهايشان از جلو و پشت بيرون افتاده؟ چرا بعضي‌ها مانتو‌هاي تنگ و چسب مي‌پوشند؟ چرا زنان اصلا چيزي روي سرشان نمي‌گذارند؟ چرا بعضي زنان قسمت‌هايي از پاهايشان و دستانشان بيرون است؟ چرا بعضي زنان فقط چند قسمت از بدنشان را مي‌پوشانند؟

اين سوال‌ها را نه فقط درباره‌ي زنان در ايران كه در همه‌ي دنيا مي‌پرسم چون در ايران حداقل يك نواري روي سرشان بايد باشد كه بگويند ما كه حجاب داريم برادر! خب جواب اين سوال‌ها متفاوت است، جزو اعتقاد هر كسي است كه چطور بپوشد، اما آقاي احمدرضا رادان، فرمانده‌ي انتظامی تهران بزرگ ديروز ادعا كرده بر اساس تحقيقات علمی دانشگاه‌های ناجا و تهران، افراد "بدحجاب" به چند گروه تقسيم می‌شوند: "گروه اول به دنبال هويت گم شده‌ي خود می‌گردند ... و اين عده از نوعی بيماری رنج می‌برند. گروه ديگر بيمار روانی و دارای اختلال شخصيتی هستند که می خواهند شخصيت نمايشگرانه داشته باشند که نمونه های آنها هم در پسران و هم در دختران ديده می شود. گروه ديگر دارای اختلال و انحراف اخلاقی هستند و آخرين گروه، گروهی هيجان مدار و مدگرا هستند که حس آنها اين است که می توانند هيجان خود را از اين طريق تخليه کنند."

اين حرف آقاي رادان واقعا غلط است، با اين حساب همه‌ي زنان بي‌حجاب در كشورهاي ديگر يا ديوانه‌اند، يا رواني، يا خل و يا چل! جناب آقاي رادان با اين برداشت غلط چطور مي‌خواهند مساله را حل كنند؟ من متاسف شدم وقتي اين مصاحبه‌ي مطبوعاتي ايشان را خواندم.

(اين دختران بعد از انقلاب به دنيا آمده‌اند)
به هر حال آدم تاسف مي‌خورد كه حجاب براي مردم ما هنوز «مساله» است و براي جامعه‌ي ما خوراك بحث‌هاي فراواني است كه به اين زودي‌ها هم تمامي ندارد. توصيه مي‌كنم مصاحبه‌ي آقاي رادان را بخوانيد و ببينيد كه براي برخورد با بدحجابي از اول ارديبهشت چه برنامه‌ي گسترده‌اي دارند و چقدر آدم قرار است به چه جاهايي سر بزنند و زنان را بپايند كه مبادا تار مويي بيرون بماند و آن زن به بهشت نرود!

فقط يك توضيح درباره‌ي يادداشت قبلي بدهم؛ مقصودم كم كاري مسوولي بود كه حقوق از بيت المال مي‌گيرد. البته در يك مورد كه دختر مقام بالاترش بوده به طور ويژه اصرار داشته انگار كه بقيه آدم نيستند، حتي براي او حاضر شده بود كه پول هم بدهند! به هر حال مخالفت با قانوني كه آزادي را محدود مي‌كند حتي اگر در فرانسه باشد فكر نمي‌كنم اشكالي داشته باشد؛ چه برسد به آذربايجان كه شايد بتوانيم با توجه به شرايط دو كشور، حداقل حق داشتن حجاب را براي زنان محجبه‌ي كشورمان با رايزني و چانه‌زني به دست بياوريم؛ من كه اميدوارم.

۱۳۸۶ فروردین ۱۸, شنبه

گفت‌وگو با كنسول

قبل از عيد نوروز بعد از گذشت چند ماه از اقامتمان تماسي با كنسولگري ايران در باكو گرفتم. اگر در جمهوري آذربايجان بخواهيد بيشتر از يك ماه اقامت داشته باشيد به غير از ويزا كه لازم است، گرفتن كارت اقامت هم لازم است، كه به آن كارت قيديت مي‌گويند. عكس زنان بايد بي حجاب باشد و اين براي كساني كه دوست دارند با حجاب باشند مشكل است، حتي خود آذري‌ها هم براي كارت قيديت خودشان كه مانند كارت ملي ماست همين شرط را دارند و گاهي مي‌شود زنان محجبه مجبور مي‌شوند با كلاه‌گيس عكس بگيرند يا حتي كساني را مي‌شناسم كه اصلا نمي‌گيرند؛ ايراني‌ها هم همينطور. البته دختران دانشجوي ايراني در اينجا بدون استثنا عكس بي حجاب بايد بدهند و بايد قيديت داشته باشند. اين هم متن تماس تلفني من با كنسولگري و مكالمه با جناب كنسول؛ البته آخر گفت‌وگويمان متوجه شدم كه كنسول است. بخوانيد و با نكته‌هاي حرف‌هاي ايشان حال كنيد!


+ الو، سلام عليكم

* بله، سلام عليكم

+ خسته نباشيد، وقت شما به خير

* خيلي ممنون، تشكر مي‌كنم

+ آقا من درباره‌ي «قيديت» يك سوالي داشتم، با كي مي‌توانم صحبت كنم؟

* سوالتان چيه؟

+ مي‌خواهم براي خانمم قيديت بگيرم، ميگن حتما بايد عكسش بدون حجاب باشه!

* گوشي لطفا، به آقاي ايماني وصل كنم

+ سلام عليكم، وقت به خيرسلام، بفرماييد

+ شفيعيان هستم، يك هموطن ايراني. چند ماهي است كه در باكو هستيم، من اينجا كار مي‌كنم، ويزاي يك‌ساله هم گرفتيم. وقتي خواستم براي خانمم كارت قيديت بگيريم گفتند كه عكس باحجاب قبول نمي‌كنيم، ...

* بله، ...

+ مي‌خواستم ببينم وضعيت چطوري است، يعني امكانش نيست كه ما عكس با حجاب بدهيم؟

* نه ديگه، قانون اينهاست، يا نبايد قيديت بگيريد، يا اگه مي‌خواهيد بگيريد شرايط اينها اينطوري است. ما هم متاسفانه نمي‌توانيم به اينها بگوييم كه بايستي ... ؛ اين جزو قوانين اينهاست. قيديت چيزي است بين شما و دولت آذربايجان، به سفارت هم ارتباطي نداره.

+ يعني براي همه‌ي خارجي‌ها همين‌طوري است؟

* براي همه‌ي خارجي‌ها الزامي است، قانون اينهاست

+ يعني دانشجويان ايراني كه اينجا هستند همه همين‌طوري مي‌گيرند؟

* بله، همه همين طوري مي‌گيرند.

+ آخه دخترهاي دانشجوي ايراني همه بدون حجاب مي‌گيرند؟ هيچ كاري نميشه براي اينها كرد؟ من الان براي خانمم چه كار كنم؟ مي‌دانيد كه اگر بخواهيم از يك ماه بيشتر اينجا بمانيم بايد قيديت داشته باشيم.

* عرض مي‌كنم خدمت‌تان، قانون اينها اين است، ما نمي‌توانيم به اينها چيزي بگوييم. چون مي‌گويند كه قانون ما بر اين اساس است كه عكس را بايد اين طوري ارائه بدهند. اينها يك دولت مستقل هستند و اين هم جزو شرايطي است كه تصميم گرفته‌اند. مثل اين است كه يك نفر مي‌خواهد چيزي را از شما بگيرد و شما بگوييد كه من به اين شرط به شما مي‌دهم، اينها هم شرايطشان اين است و ما نمي‌توانيم به آنها بگوييم كه حتما بايد عكس با حجاب بگيريد. البته شما ميتوانيد اصلا قيديت نگيريد، ...

+ آخه نگيريم چه مي‌شود؟ بعد مشكل پيش نمي‌آيد؟

* مشكلات بعدي خودش رو در پي دارد، به هر صورت يا بايد مشكلاتش را تحمل كنيد يا بايد در هر صورت ... ؛ شما دانشجو هستيد؟ خانمت هم دانشجو هست؟

+ نه خير، من اينجا كار مي‌كنم، خانمم هم با من آمده، ...

* خب دانشجوها كه تكليف‌شان معلوم است، همه مي‌گيرند.

+ يعني دانشجوها همه مي‌گيرند؟

* بله، كسي كه مي‌خواهد بيشتر از يك ماه در اينجا زندگي كند، طبق قانون اينها بايد قيديت بگيرد.

+ حالا مشكلاتش چي هست اگر نگيريم؟

* به هر صورت قانون اينها ميگويد كه اگر يك خارجي بيشتر از يك ماه اينجا بخواهد اينجا زندگي كند بايد كارت قيديت بگيرد، موقع خروج ايراد مي‌گيرند، عرضم به حضورتان اگر بخواهيد ويزايتان را تمديد كنيد ايراد ميگيرند؛ مشكلات خاص خودش رو داره ديگه.

+ فقط سوال مي‌كنم كه يعني براي اعضاي كنسولگري يا سفارت يا وابستگان‌شان وضعيت چطور است؟

* آنها فرق مي‌كنند، اعضاي سفارتخانه و كنسولگري‌ها فرق مي‌كند، چون محل زندگي آنها همان سفارت است، قيديت نمي‌خواهد.

+ بالاخره بعضي از آنها در بيرون سفارت زندگي مي‌كنند، ...

* كساني كه در سفارت زندگي مي‌كنند و ديپلمات هستند كارت ديپلماتيك دارند و كارتشان به منزله‌ي قيديت هم هست. ديپلمات‌ها از يكسري مسائل معاف هستند. ديپلمات‌ها با افراد عادي فرق مي‌كنند، اينها مي‌گويند افراد عادي خارجي كه بخواهند در اينجا زندگي كنند بايد قيديت داشته باشند.

+ بالاخره ما هموطن هستيم، مي‌خواهم بدانم كه سفارت تا به حال كاري توي اين زمينه كرده يا نه؟

* عرض مي‌كنم كه، نه اين كه ما نمي‌توانيم كاري كنيم، هيچ كسي نمي‌تواند كاري كند، قيديت يك قرارداري است بين آن شخص و دولت، شما وقتي اينجا زندگي مي‌كنيد ايشان مي‌گويند كه بايد با اين شرايط اينجا زندگي كنيد، ما نمي‌توانيم براي اينها شرايط تعيين كنيم، همان طور كه اينها نمي‌توانند براي ما شرايط تعيين كنيم.

+ درست كه اينها كشوري با اكثريت مردم شيعه هستند كه حالا براي خودشان محدوديت‌هايي گذاشته‌اند، اين يك طرف قضيه اما ما در كشوري اسلامي هستيم كه در كشور خودمان حداقل كساني كه مي‌خواهند حجاب داشته باشند مشكلي ندارند، پس زنان محجبه‌ي ما يا نبايد به اينجا بيايند يا بايد بروند ديپلمات شوند!

* آخه ديپلمات كه؛ بايد برويد كارمند وزارت امور خارجه بشويد، ...

+ آقا شوخي كردم، آن كه راه نيست، همه كه نمي‌شود كارمند وزارت خارجه بشوند، من الان چه كار كنم؟

* عرض مي‌كنم، ما كاري نمي‌توانيم بكنيم. ما الان براي معلم‌هاي مدرسه‌ي خودمان(مدرسه‌ي ايرانيان) براي آنها نتوانستيم كاري انجام بدهيم.

+ پس آنها چه كار كردند؟

* هيچي، آنها هم بدون قيديت دارند زندگي مي‌كنند، با اين كه پاس خدمت و ويزاي يك ساله هم دارند. يك لحظه گوشي خدمتتان .... (چند لحظه بعد) بله، عرض مي‌كنم خدمتتان كه ... (چند لحظه بعد) بله، همكارمان ميگه حتي براي دختر سفير هم كه مي‌خواستيم بگيريم گفتند بايد اينطوري باشه، باز برايش نگرفتيم. قبلا هم اقداماتي انجام داديم و نامه‌هايي نوشتيم برايشان اما مي‌گويند كه اين مصوبه‌ي مجلس ماست، توي كشور ما اين قانون است؛ بايد اين طوري باشد.

+ حداقل يك كاري براي ما بكنيد و بگوييد كه همه‌ي ايراني‌هاي مقيم اينجا ديپلمات هستند! بالاخره اگر نگيريم هم مشكل ايجاد مي‌شود، براي همين چند ماهي است كه قيديت نگرفتيم اما گفتيم كه شايد راه قانوني براي اين كار باشد، شما چه راهي جلوي پاي من مي‌گذاريد؟

* يك لحظه گوشي خدمتتان ...

+ خواهش مي‌كنم

* (چند لحظه بعد) الو، ...

+ سلام عليكم

* سلام عليكم

+ شفيعيان هستم، چند ماهي است كه در باكو كار مي‌كنم، با همسرم در اينجا هستم، ...

* سوالتان را بفرمائيد

+ بله، ويزاي يكساله گرفتم براي خودم و خانمم، براي گرفتن قيديت ادارات آذربايجان اعلام مي‌كنند كه عكس خانم‌ها هم بايد بدون حجاب باشد، عكس با حجاب قبول نكردند ...

* بله، قيديت اصلا به ما ارتباطي ندارد، مربوط به قانون اينهاست و هر كسي كه بالاتر از يك ماه در اينجا زندگي ميكند بايد برود قيديت بگيرد، حالا مي‌دهند يا نمي‌دهند، با اصطلاح قانون اينهاست، درباره‌ي حجاب هم قانونشان اين است كه بايد عكس بدون حجاب بدهيد.

(پرتقال‌هاي منزل پدري؛ پر تخم اما پر آب)

+ عرض بنده اين است كه اگر براي همه‌ي ايراني‌هايي كه اينجا زندگي مي‌كنند، ...

* اين را از اينها بپرسيد، اين قانون اينهاست و چيزي كه مربوط به اينهاست را ما كه نمي‌توانيم پاسخش را بدهيم كه.


+ منظورم اين است كه اگر من يا خانم بنده در اينجا مسووليتي داشتم مشكل حل مي‌شد؟! حداقل بفرماييد من چه راهي را بروم، بگويم خانم بنده وزير و وكيل بشود ...

* گوش نمي‌كنيد شما، حرف خودتان را مي‌زنيد، اين مسائلي كه شما بحث مي‌كنيد مربوط به مملكت خود ماست، مثلا اگر مشكلي باشد آدم اعتراض كند، ما كه نمي‌توانيم دخالت كنيم در قانون اينها؛ اين قانون اينهاست كه بايد عكس بدون حجاب بدهيد، عين اروپا و بقيه‌ي جاها؛ حتي يادداشت اعتراض هم نوشتيم، وزارت امور خارجه‌ي آنها پاسخ داده كه اين قانون ماست.

+ يعني هيچ راه قانوني براي اين كار نيست؟

* عرض كردم، برويد از وزارت خارجه‌ي اينها بپرسيد، گفتم كه اين مسائل مربوط به اينجاست، شما مقيم اينجا هستيد و مي‌خواهيد اينجا زندگي كنيد، قوانين اينها مربوط به اينهاست و هيچ ربطي به ما ندارد. اين سوالاتي كه مي‌كنيد هيچ ربطي به ما ندارد.

+ دوست عزيز بنده اگر فكر مي‌كنيد به شما مربوط نيست بايد تشريف ببريد ايران، يك كسي بيايد كه نماينده‌ي من باشد، كسي كه بتواند دنبال گرفتن حق بنده برود ...

* ببين آقا ...

+ اجازه بدهيد برادر بنده! من اگر به جاي شما بودم، براي اين مساله كه نواميس ما مجبور باشند بدون حجاب قيديت بگيرند، يك لحظه آنجا نمي‌نشستم ...* پس چه كار مي‌كرديد؟!

+ ... و هر كسي كه مراجعه مي‌كند به او بگويم به من مربوط نيست، ...

* نمي‌گويم به ما مربوط نيست، مي‌گويم جزو قوانين اينهاست

* و بگويم بنده حقوقم را از وزارت امور خارجه مي‌گيرم و شما هم حقوقت را از آنجايي كه در آن كار مي‌كني مي‌گيري، هر كدام هم كار خودمان را مي‌كنيم، بنده چون ديپلمات هستم مشكلم حل شده است، شما هم برو هر غلطي كه مي‌خواهي بكن!

* تمام شد؟!

+ شما اين طوري مي‌گويي، در حالي كه نماينده‌ي ما هستيد.

* بابا شما كه فقط حرف خودت را مي‌زني، گوش نمي‌كني كه. گفتم يادداشت اعتراض نوشتيم به وزارت خارجه‌ي اينها، پاسخ دادند كه به هيچ وجه نمي‌توانيم كاري بكنيم. به مقامات خودمان هم منعكس كرديم. اين ديگه مربوط به قوانين داخلي كشورهاست. الان در قوانين ما آمده هر آذري اگر يك روز بيشتر در ايران بماند به ازاي هر روز 30 هزار تومان جريمه مي‌شود، اين را مجلس مصوب كرده؛ سفيرش آمده اعتراض كرده كه چرا روزي 30 هزار تومان؟ گفتند كه بله، قانون ماست.

+ يك وقت هست كه جريمه‌ي مالي است، ...

* عرض كردم كه الان در اروپا كساني كه مقيم هستند مي‌روند عكس بي حجاب مي‌اندازند. يا مثلا آمريكا همين كه وارد فرودگاه مي‌شوند انگشت‌نگاري مي‌كنند، مگر مي‌شود كاري كرد؟ هيچ راهي ندارد، اين قصه را ما سه چهار سال است كه داريم پيگيري مي‌كنيم، روال قانوني را هم پيگيري كرديم، 10 بار هم يادداشت اعتراض نوشتيم. براي يك نفر مي‌خواستيم حتما اين كار را بكنيم، حتي متوسل شديم كه اگر راهي داره پول هم بدهيم اين كار را بكنيم ولي نشد، گفتند به هيچ وجه امكانش نيست، قانون مملكت ماست، زور كه نمي‌توانيم بگوييم؛ ديگر كاري نمي‌توانيم بكنيم.

+ باشه آقا، خيلي ممنون

* قربان شما

+ شما جناب آقاي؟

* بنده كنسول هستم، خرمشاهي. شما؟

+ علي اصغر شفيعيان هستم، حتما يك وقتي خدمت ميرسم. خدانگهدار* خواهش مي‌كنم، خداحافظ

۱۳۸۶ فروردین ۱۷, جمعه

يادداشت‌هاي فرودگاهي

درباره‌ي سفر اخير به ايران، نكته‌هاي فراواني به ذهنم رسيد كه بنويسم بد نيست. چهار موردي كه درباره‌ي فرودگاه بود را اينجا مي‌نويسم.

(كشت باقالي در باغ منزل پدري ـ نوشهر، نوروز 86)


فرودگاه يك :


وقتي از سفر مي‌رسي به فرودگاه امام خميني كه يك عالم با تهران فاصله دارد اگر ماشين شخصي نداشته باشي، فقط دو شركت تاكسي در آنجا هست كه بايد يكي را انتخاب كني. همين دفعه‌ي آخري يعني سه چهار روز قبل عيد نوروز كه رسيدم ديدم نماينده‌هاي هر دو شركت آمدند جلو و اصرار مي‌كردند كه با آنها بروم، پرسيدم تا خيابان خوش چند مي‌گيريد؟ يكي گفت 10 هزار تومان، اون يكي گفت بين 9 تا 10 تومان! حرصم گرفته بود از اين قيمت، چند متري رفتم جلوتر و وايستادم، هيچ ماشين ديگري هم نبود، بايد يكي را انتخاب مي‌كردم، ديدم مسافري ديگر يكي از اين تاكسي‌ها را انتخاب كرده، رفتم جلو و به راننده گفتم ببين اگه مي‌شه ما دو تا رو با هم ببر ارزونتر بگير، چونه زديم بالاخره قبول كرد كه از جفتمون 15 تومان بگيره، اون مسافره مي‌رفت فرودگاه مهرآباد. تو راه راننده روضه مي‌خوند كه فقط 20 درصد از پولي كه مي‌گيره به خودش مي‌رسه و بقيه رو شركت مي‌گيره، شركت تاكسي فرودگاه. بله، وقتي رقابت نباشه همين مي‌شه كه يا بايد تاكسي شركت فرودگاه را انتخاب كني، يا تاكسي شركت سيروسفر؛ هيچ گزينه‌ي ديگري هم نداري، پياده كه نمي‌شود رفت توي اتوبان ايستاد و براي ماشين‌ها دست تكان داد، تنها راهش شايد اين باشد كه با فاصله‌ي مناسبي از ترمينال فرودگاه، جايي باشد تا تاكسي‌هاي ديگر هم امكان داشته باشند بيايند و انحصار شكسته شود.


فرودگاه دو :


شماره‌ي آبان ماه ماهنامه‌ي داخلي شركت مادر تخصصي فرودگاه‌هاي كشور را ديدم كه صاحب امتيازش شركت فرودگاه‌هاي كشور و مدير مسوولش يدالله آقايي صائم و سردبيرش امير گروسي است. بخشي از سرمقاله‌اش را به جنبش دانشجويي اختصاص داده و نوشته كه دانشجويان در 16 آذر 32 «با اعلام پيروي از معمار بزرگ انقلاب اسلامي در مبارزات ضد رژيم، پيوند عميقي بين اين حركت و تحركات گسترده‌ي مردمي به رهبري روحانيت به وجود آوردند.»
اينم اون بخش از سرمقاله : «شانزده آذر را مي‌توان به عنوان سرآغاز جنبش دانشجويي دانشجويان مسلماني ايراني عليه ظلم و بيداد داخلي و استكبار جهاني برشمرد. در اين روز كه دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران و برخي دانشجويان ساير دانشگاه‌ها در حركتي خودجوش و برآمده از روحيه‌ي ظلم ستيزي عليه سفر مقامات آمريكايي به ايران، دست به اعتراض و تظاهرات زدند، توانستند موجبات شگفتي و هراس سران رژيم را به وجود آورند چرا كه دانشجويان مسلمان با نشانه‌گيري بر ضد نقطه‌ي اتكاي رژيم، سطح بالاي هوشياري و قدرت كارساز مبارزات دانشجويي را به نمايش گذاشتند و با اعلام پيروي از معمار بزرگ انقلاب اسلامي در مبارزات ضد رژيم، پيوند عميقي بين اين حركت و تحركات گسترده‌ي مردمي به رهبري روحانيت به وجود آوردند.»


فرودگاه سه :


وقت برگشت تو فرودگاه امام رفتم به باجه‌ي بانكي توي فرودگاه، 50 هزار تومان دادم براي تبديل به دلار؛ شايد 10 دقيقه طول كشيد تا چند تا فرم پر كرد و اسم و رسم و تلفن و چند تا چيز ديگه رو نوشتيم تا بالاخره شاخ غول رو شكستيم. گفتم برادر من چرا اينقدر طولش مي‌دهيد؟ گفت همينه ديگه، اومدي تبديل كني ديگه؛ انگار واقعا كار مهمي بود. حالا جالبه تو اين باكو هر خياباني كه بروي دكه‌ها و مغازه‌هايي هست كه پول چنج مي‌كنند، در بانك‌ها هم باجه‌اي براي اين كار هست، همين كه 100 دلاري بدهي، پول را مي‌شمارند و مي‌دهند، نه اسمي مي‌نويسند نه فاميلي و شماره‌ي تلفن و غيره. اين كاغذبازي‌ها تو ايران ما واقعا مسخره‌بازي است. يكي ديروز تعريف مي‌كرد كه تو رشت مي‌خواسته 100 دلار تبديل كنه، يك ساعت طول كشيده و يك روز مسافرتش عقب افتاد.


فرودگاه چهار :


توي مسير رفت و برگشت؛ ديدن تغيير سر و وضع و حجاب هموطن‌هاي مونث جالبه؛ اگه هواپيما خط ايران‌اير باشه، تو هواپيما حجاب‌ها درسته، بعد اكثرشون تو فرودگاه خارج كشف حجاب مي‌كنند، اما وقتي هواپيما غير ايراني باشه ديگه فقط تو فرودگاه ايران همه محجبه هستند و بعدش وارد هواپيما كه شدند روسري‌ها مي‌رود پايين تا زمان برگشتن. به هر حال تازه آن وقت مي‌فهمي كه جماعت چطور روسري سر مي‌كنند.


حاشيه : تولد حضرت محمد(ص) بر همه‌ي مسلمانان مبارك. ديروز با مطهره خانم رفتيم حسينيه‌ي ايرانيان در باكو كه مراسم جشني داشتند. آقاي زارع، سفير جديد هم آمده بود. حسينيه‌ي ايرانيان با كارخانه فاصله‌ي زيادي دارد. ما بيشتر مراسم را بوديم اما تا آخر نمانديم، قبل از آمدن هم در حياط حسينيه با چند ايراني آشنا شدم، از جمله آقاي بهبودي كارشناس فرهنگي رايزني. بعد از مراسم هم برگشتيم به كارخانه، يك قسمتي را پياده، بعد با مترو و آخر هم با ميني‌بوس خط 333 . فقط جالبه كه اينجا خيلي‌ها از همين مسلمانان شيعه اصلا نمي‌دانند كه امروز تولد كيه، سعيد معلم مي‌گفت نبيليم كيمه آدگونو دير، بوردا حيدر علي‌افي آد گونو مهم‌دير.

(جاده‌ي كندوان بين پليس راه كرج و تونل كندوان، نوروز 86)

حاشيه دوم : هر جا مي‌روم مردم از ايران مي‌پرسند، از احتمال حمله‌ي آمريكا به ايران و احمدي‌نژاد؛ اين چند روز مي‌گفتند قرار است ششم آوريل آمريكا حمله مي‌كند، مي‌گفتم آمريكا يالانچي‌دير، البته تاكيد مي‌كردم كه ما جنگ نمي‌خواهيم اما ايران كه عراق نيست، آمريكا اگر جرات دارد بيايد!

۱۳۸۶ فروردین ۱۵, چهارشنبه

سبزه‌ي روي قبرها

امروز بعدازظهر با كارگران كارخانه رفتيم به يكي از مناطق اطراف باكو به نام بالاخاني؛ دختر 27 ساله‌ي مصطفي يا «مصطفي معلم» كه از كارگران كارخانه است سه روز پيش فوت كرد، بنده‌ي خدا دخترك بيمار بود و در هفته‌ي گذشته بيماري‌اش يكهو پيشرفت كرد و به رحمت خدا پيوست، خدابيامرز يك پسر دوساله داشت.
مصطفي بيچاره كمرش شكسته، اين همه سال زحمت بكشي براي بچه‌هايت، بزرگشان كني بعد اينطور از دست بروند. خدا به او صبر بدهد، واقعا داغ جوان فراموش نشدني است، عموي 24 ساله‌ام در سال 57 فوت كرد، هنوز براي مادربزرگم و پدرم و برادران و خواهرانش انگار همين ديروز فوت كرده. خدا رفتگان همه را بيامرزه.

ما كه رفتيم كنار قبرستان منتظر شديم، بيشتر از صد مرد آمدند، رفتيم سر خاك مرحومه، مصطفي خيلي شكسته شده بود، حدود 20 دقيقه ايستاديم و قاري قرآن خواند و فاتحه خوانديم. بعد همگي راه افتاديم و تا منزل مصطفي پياده رفتيم، آنجا به نوبت به او تسليت گفتيم و جدا شديم.

وقتي در قبرستان منتظر بوديم من با يكي از بچه‌ها در داخل قبرستان گشتي زدم، قبرستان تقريبا جديد بود، قديمي‌ترين قبرها مربوط به سال 1976 بود (سال تولد من!)، در فرهنگ آنها تخته سنگي بالاي قبرها ايستاده قرار مي‌دهند و روي آن به غير از مشخصات متوفي، معمولا تصوير او نيز حك شده است، بيشترشان اينطور بود.
روي چند تا از مقبره‌ها هم با رسم الخط عربي نام متوفي نوشته شده بود اما معمولا نوشته‌ها با رسم الخط لاتين بودند. روي خيلي از مقبره‌ها سبزه‌ي نوروز هم ديدم گذاشته بودند.

حاشيه : امروز هم چند نفر از شهروندان باكو به شوخي و جدي مي‌گفتند ششم ماه آمريكا حمله مي‌كنه، نظرت چيه، اين يارو احمدي‌نژاد چي ميگه؟!

آزادي 15 ملوان انگليس

#### 8
دقايقي پيش احمدي‌نژاد با ملوانان آزاد شده ديدار و گفت‌وگو كرد
#### 7
احمدي‌نژاد پعد از تمام شدن مصاحبه‌ي مطبوعاتي‌اش كه واقعا مثل توپ تو همه‌ي رسانه‌ها صدا كرده، الان همه‌ي شبكه‌هاي خبري خبرش رو داده‌اند و دارند تحليلش مي‌كنند
#### 6
مراسم آزادي ملوانان در حال برگزاري است، خبرنگاران بيچاره‌ي خارجي كه كم آوردند و نمي‌دانستند چه كنند با اين خبر آزادي آنها.
اينم عكس دوست خوبم حبيب عباسي كه به عنوان خبرنگار ايسنا دارد از رييس‌جمهور سوال مي‌پرسد
#### 5

Iran 'to release British sailors'

اين تيتر بي بي سي به زبان انگليسي است، كه به سرعت خبر را منتشر كرد اما دوباره در متن خبر به جاي واژه‌ي خليج فارس، از Gulf استفاده كردند نامردها. اين هم لينك خبر بي‌بي‌سي:



#### 4

تلويزيون برنامه‌ي مصاحبه‌ي رييس جمهور را مستقيم براي 15 ملوان انگليسي پخش مي‌كرد، وقتي اعلام كرد كه آنها ديگر آزاد هستند آنها احساساتي شدند و از ايرانيان تشكر كردند.


#### 3

/ بازي استقلال هنوز برابر صفر ادامه داره/.


#### 2

احمدي‌نژاد در ادامه گفت:

درباره‌ي ارتباط با آمريكا گفتآمريكا به عنوان تنبيه با ما قطع ارتباط كرد، چنين نشد، امروز هم رابطه را نفي نمي‌كنيم اما با اين رفتار آمريكا، ملت اجازه‌ي برقراري ارتباط را نمي‌دهند اما اگر ما در رفتارشان تغيير ببينيم قابل تجديد نظر است.


#### 1

احمدي‌نژاد چند دقيقه پيش (بيست دقيقه به پنج بعد از ظهر امروز) اعلام كرد: ملت ايران و نظام اين پانزده نفر را مورد عفو قرار داده و آزادي آنها را به مردم انگلستان هديه مي‌دهد. بعد از اين جلسه آزاد هستند و به پيش بستگانشان مي‌روند.


تا الان سر كار بودم، الان پاي تلويزيون نشستيم و دارم مصاحبه‌ي رييس جمهور رو مستقيما از شبكه‌ي خبر از ماهواره مي‌بينم و سايت‌ها رو چك مي‌كنم تا آخرش و هر چند دقيقه گزارش مي‌كنم.

۱۳۸۶ فروردین ۱۲, یکشنبه

يومورتا 120 تومان

امروز عصر در بازار سوراخاني خودمون كه حوالي باكوست، يومورتا (همان تخم مرغ فارسي يا مرغنه به لهجه‌ي همشهريان شمالي خودم) كيلويي 1.35 منات جديد جمهوري آذربايجان يعني دانه‌يي 90 تومان خريدم.

روز چهارم فروردين كه تهران بودم از مغازه‌ي سر كوچه‌ي منزل پدري مطهره خانم در خيابان خوش، تخم مرغ را دانه‌يي 120 تومان خريده بودم. وقتي از آن فروشنده پرسيدم براي چي اين قيمت، خجالت كشيد و گفت والله رويم نمي‌شود به مردم با اين قيمت بفروشم، قبل از عيد 80 تومان مي‌فروختيم، چند روز پيش كه برايمان بار آوردند قيمت خيلي بالا رفته و تازه گفته دفعه‌ي ديگه كه بيايم احتمالا دانه‌يي 150 تومان خواهد شد.

الان تخم مرغ شده دانه‌يي 120 تومان، يك وقتي در زمان جنگ گوشت شده بود كيلويي 120 تومان؛ داد مردم درآمده بود. البته شنيدم كه قيمت جهاني خوراك طيور چند ماهي است كه بالا رفته، بالاخره هزينه‌ها بالا مي‌رود قبول اما آنها كه ادعا مي‌كنند ال مي‌كنيم و بل مي‌كنيم بايد جواب بدهند كه چطور اوضاع اينقدر بلبشوست؟ آن از گوجه فرنگي و حالا اين هم از تخم مرغ!
همين آقاي «سيدنظام‌الدين سجادي» معاون امور دام وزارت جهادكشاورزي، 20 اسفندماه رسما گفته بود كه اندازه‌ي ذخاير گوشت مرغ و تخم مرغ بيش از نياز مصرف كشور در اسفند ماه و به ويژه شب عيد است؛ لطفا همه به اين حرف بخنديد و اين جمله‌اش را هم بخوانيد كه گفته بود: «شبكه‌ي توزيع موظف است هر كيلوگرم تخم مرغ را به قيمت ‪ ۹‬هزار و ‪ ۵۰۰‬ريال در اختيار مصرف‌كنندگان قرار دهد». به عبارتي مي‌شود تقريبا دانه‌يي 76 تومان، دوباره بخنديد كمي و گريه كنيد به حال مردم ضعيف.

نمي‌دانم مي‌دانيد يا نه كه تعزیراتی شدن قیمت مرغ و تخم مرغ اصلا خلاف قانون است و اگر دولت بخواهد چنین کاری كند باید قبلش مصوبه‌ي هیأت وزیران 19/8/77 را لغو کند و با قانون جدیدی اقدام به تعزیراتی کردن قیمت مرغ و تخم مرغ کند. براساس این مصوبه دولت نمی‌تواند برای بخشی که به آن ارز تزریق نمی‌کند قیمت‌های تعزیراتی تعیین کند. با این حال دولت امسال قمیت تخم‌مرغ را به صورت تعزیراتی تعیین کرد و نتيجه‌اش هم همين شد كه شد؛ هرج و مرج و فشار به مردم مستضعف.

يادش به خير، تا سال‌هاي 70 و 71 مرغ و خروس و اردك و بوقلمون تو حياط خانه‌ي پدري‌ام موج مي‌زد، هيچ وقت تخم مرغ نمي‌خريديم براي همين كاري به قيمت مرغ و تخم مرغ نداشتيم. اين عكس بالا هم اتاقي خراب شده است كه زماني لانه‌ي مرغ‌ها بود؛ عكس مربوط به 10 روز پيش است كه نوشهر بودم.

گفتم آخر يادداشت درباره‌ي تخم مرغ، سخني از يك بزرگ درباره‌ي آن هم بنويسم:
«ما قينجر هم رفته‌ايم، ديديم آنجا يومورتا مي‌اندازيم چه مي‌شود؟ پخته مي‌شود
(سخنراني محمود احمدي‌نژاد در جمع مردم نير، سه شنبه 24 مرداد 1385، به نقل از سايت رييس‌جمهور، براي شنيدن آن هم مي‌توانيد به سايتش برويد)

حاشيه: چند دقيقه پيش تاكسي سوار شدم، راننده گفت تركي، منظورش اين بود كه اهل تركيه هستي، گفتم نه، ايرانيم، گفت آمريكا قراره ششم آوريل به ايران حمله كنه، آره؟ گفتم نه بابا، جدي نگير، ايران كه عراق نيست، ايران كه كوچك نيست، همه‌ي حرف‌هاي من را تاييد كرد، گفت كه اما آمريكا زور دارد و پول و اسلحه براي همين هم هر كاري بخواهد مي‌كند، گفتم ولي ما نمي‌خواهيم هر چه آمريكا مي‌گويد بگوييم چشم، راننده گفت مي‌فهمم، مي‌خواهيد مستقل بمانيد مانند ما كه مي‌خواستيم از روسيه مستقل باشيم و شديم. آخرش هم گفت كه مردم جمهوري آذربايجان با مردم ايران دوست هستند، من هم جمله‌اي از «الهام علي‌اف» رييس‌جمهورشان نقل كردم كه در ديدار احمدي‌نژاد گفته بود ما يك ملتيم و دو دولت. به هر حال خواستم بگويم اينجا مردم در جريان تهديدات آمريكا عليه ايران هستند و واقعا از زورگويي امريكا همه بيزارند، فرق اين است كه بعضي‌ها مي‌گويند مي‌توانيم و بعضي از ترس مي‌گويند نبايد ريسك كنيم!