۱۳۸۴ آبان ۸, یکشنبه

«اصلاحات دوم» را كليد بزنيم

معتقدم بايد اصلاح‌طلبان اصلاح شوند تا از دل آن دور دوم اصلاحات متولد شود. به نظرم پيش‌نياز دور دوم اصلاحات، نقد اصلاحات اول است، نقادي بنيادي و البته منطقي حاصل از ماه‌ها گفت‌وگو و تظارب آرا.

به شدت معتقد به مبنا قرار دادن اصل اصلاحات هستم نه اصلاح‌طلبان؛ براي همين هم هيچ توصيه نمي‌كنم كه اصلاح‌طلبان فعلي يا دور اولي‌ها بايد پا پيش بگذارند تا نقدها را مطرح كنند، بلكه بايد كساني كه تاكنون در حاشيه قرار داشتند به ميدان بيايند و به اظهارنظر و نقادي دور اول اصلاحات بپردازند.

البته اصلاح‌طلبان دور اول نبايد كنار بايستند، بايد در افكار عمومي نقد شوند ولي نه در دادگاه براي مجازات، براي در عرصه‌اي براي تجربه‌اندوزي جنبش اصلاحات در دور دوم. كسي هم نبايد خود را بي‌نياز از نقد بداند، اصلاحات در دور اول دچار مشكل شد بايد اين بيمار مداوا شود.

داروي اصلاحات، پالايش سياسي اصلاح‌طلبان و روش‌هاي اصلاحي دور اول است، اما هدف همچنان يكي است، پيشرفت و توسعه‌ي سياسي به عنوان پيش‌نياز توسعه‌ي اقتصادي و عدالت احتماعي.

زين پس مي‌خواهم نقادي كنم البته نقادي از حاكمان در اين فضاي مجازي اجازه نمي‌خواهد، مي‌خواهم به نقادي از خود بپردازم، «نقد اصلاح‌طلبان»؛ آيا اجازه مي‌فرماييد؟

۱۳۸۴ آبان ۷, شنبه

«فلسطين»، ملت و ج.ا.ا

آيا اکنون مساله ي فلسطين براي ما اولويت است يا بايد باشد؟ اگر آنها انسان و مسلمان هستند و مظلوم واقع شده اند، در ايران خودمان چه بسيار مسلمانان و هموطناني كه براي برآورده كردن نياز آنها چهار سال بسيار كم است، پس بهتره احمدي نژاد وقت را غنيمت بشمارد و بداند كه رييس جمهور ايران است.
اظهارنظر اخير احمدي نژاد مبني بر ابراز اميدواري براي محو اسرائيل، به نظرم بی جا بود و بی موقع، البته همين اسرائيل هميشه به دنبال دخالت در امور همه از جمله ايران است. سرنوشت فلسطين را مردم آن بايد تعيين كنند؛ هر طوری هم تصمیم گرفتند روی چشم.

فكر نمي كنم كه راه حل مساله ي فلسطين الزاما محو رژيم اسرائيل باشد، مانند خيلي از اتفاقاتي كه دچار مرور زمان مي شوند، شايد اين خواسته هم الان عملي نباشد. به نظرم خود فلسطينيان بهتر از هر كسي مي دانند بايد چه كنند، يك راه حل البته دشوار براي آنها برگزاري رفراندوم است بين همه ي فلسطينيان ساكن و آواره.

من اگر جاي ديگر كشورها بودم با شنيدن حرف احمدي نژاد كه مي خواهد «اسرائيل از نقشه ي جهان محو شود» ، به راحتي باورم مي شد كه او به دنبال بمب اتمي برود تا به هدفش برسد، واقعا كمي فكر بايد كرد و بعد زبان در دهان چرخاند.

واقعا مي ارزد كه براي كشوري ديگر در اين وضعيت طوري اظهارنظر شود كه تمام دنيا به غلط يا درست عليه ما به اجماع برسند؟
چقدر يك روزنامه نگار مي تواند احمق باشد يا گاف دهد كه در كيهان بنويسد: مي گويند امام زمان(عج) زماني ظهور مي كند كه جنگ بين جهان اسلام و كفر صورت گيرد. چرا مراجع تقليد ما عليه اسرائيل حكم جهاد نمي دهند؟ (كيهان و خوانندگان)

تفاوت هاي خاتمي با اين مرد كوچك روز به روز نمايان تر مي شود، مجمع عمومي سازمان ملل در نشست هفته ي گذشته ي خود قطعنامه ي گفت و گوي تمدن ها را كه پيشنهاد خاتمي بود با اجماع تصويب كرد. خاتمي وقتي شعار مرگ بر آمريكا را مي شنيد مي گفت حرف از مرگ نزنيد و آقاي احمدي نژاد چند روز پيش وقتي حاضران شعار مرگ بر آمريكا سر دادند، مي گفت بلندتر!(منبع)

۱۳۸۴ آبان ۱, یکشنبه

شب هاي معنويت در تهران

امشب چه شبي بود، من با مطهره خانوم به چند جا سر زديم، در كانون توحيد كه بيشتر فضايي روشنفكري دارد چه جمعيتي آمده بودند مانند هر سال شايد هم بيشتر، در آنجا كديور صحبت مي كرد درباره ي حب متقابل خدا و بندگان. از جمع وبلاگ نويسان، الپر، هادي حیدري و تاجزاده رو ديدم، مي خواستم راه اندازي وبلاگ تاج زاده رو تبريك بگم اما دور نشسته بود، نشد چون دعا كه شروع شد بايد به دانشگاه تهران مي رفتيم. به مسجد دانشگاه تهران نيز وسط دعا رسيديم، جمعيت مردم و دانشجويان خيلي زياد بود. به دانشگاه تربيت مدرس هم رفتم، دانشجويان در مسجد دانشگاه در حال خواندن صد ركعت نماز به مناسبت شب قدر بودند. تا دم در كوي دانشگاه تهران هم رفتم اما وارد آن نشدم، هر سال كه از جمعيت پر پر مي شود، امشب هم همينطور به نظر مي رسيد. تو چند نقطه از جمله خيابان هاي خوش، هاشمي، كارگر شمالي، يادگار، آزادي، ميدان حر و چند جاي ديگه هم كه رد مي شدم حضور مردم در مساجد بسيار چشمگير بود و تهران امشب غرق در معنويت بود.
جالب تر اينكه شايد به تيپ مردم و جواناني كه مي آمدند اگر نگاه مي كردي مي گفتي كه مگه اينها هم مسلمانند، آخه ماشاالله به بركت [...] آدم ها ظاهر بين شده اند و ديگه آدم زياد راحت نيست كه هر چي بخواهد بپوشد. نمونه اش خود من كه بعضي وقت ها دوست دارم پيراهنم را روي شلوارم بياندازم يا گاهي وقت نمي كنم ريشم را بتراشم، اصلا نگاه مردم به آدم عوض مي شه، به راحتي احساس مي كني، بعضي ها اون روز بيشتر تحويلت مي گيرند و بعضي ها هم كمتر از ديروز و مي گويند كه بالخره دولت عوض شده و تو هم بله! انگار خيلي پر چونگي كردم، اصلا داشتم درباره ي يه چيز ديگه مي نوشتم. انشاءالله عبادت هاي همه ي مومنان در اين شب عزيز قبول حق باشه، يا علي.
اگه فرصت داشتيد خطبه ها ي نهج البلاغه رو با ترجمه اش بخوانيد، خيلي جالبه که حکومت مدعي را با حکومت علوي مقايسه کنيم!

۱۳۸۴ مهر ۳۰, شنبه

لاريجاني، شيرين عبادي و البرادعي

جناب علي لاريجاني در سال 2003 هنوز رييس صدا و سيما بود كه شيرين عبادي جايزه ي صلح نوبل را دريافت كرد و او با بي اعتنايي از كنار آن گذشت.
امروز اما در خبرها خواندم ايشان در قامت دبير شوراي عالي امنيت ملي، اختصاص جايزه ي صلح نوبل 2005 به محمد البرادعي و آژانس انرژي اتمي را تبريك گفته: «خبر دريافت اين جايزه سبب خرسندي اينجانب شد»! (ایرنا)

محافظه كاران كه دو سال پيش اهداي اين جايزه را سياسي مي دانستند چطور حالا اختصاص آن را باعث مسرت مي خوانند؟ آيا براي اين است كه شيرين عبادي ايراني است و البرادعي خارجي؟! آيا براي اين است كه شيرين عبادي اولين زن مسلمان و شيعه بود كه اين جايزه را دريافت مي كرد و البرادعي زحمت زمينه سازي حمله ي غرب به عراق را فراهم كرد و ايضا به دنبال ايران است؟

من معتقدم تفاوت در اين است كه متاسفانه البرادعي زور دارد و جو آن بعضي ها را گرفته و بايد به عبارتي پاچه خواري او را كنند!
واقعا فرق نوبل صلح خانم عبادي و آقاي البرادعي در چيست؟ آقاي لاريجاني! اگر قرار است چنين كنيد حداقل با مردم خود كنيد نه با دشمن و بيگانه.

۱۳۸۴ مهر ۲۹, جمعه

تماس آمريكا و ايران

از سال ها قبل يك گزينه ي آمريكا در برابر ايران، معامله ي بزرگ بود آن هم در شرايطي كه روابط در بدترين وضع ممکن باشد، مانند الان.

ميگن سياست پدر و مادر نداره، اتفاقا وقتي قرار باشه رابطه ي آمريكا و ايران با اين خصومت ظاهري دولت ها برقرار بشه قبلش براي هم شاخ و شونه ي شديد خواهند كشيد.

روز چهارشنبه خانم «رايس» وزير خارجه ي آمريكا گفته كه كشورش در حال بررسي آغاز تماس‌هاي مستقيم با ايران است و در عين حال گزينه ي نظامي رو در برابر ايران رد نكرده(تايمز) و آقاي «آصفي» سخنگوي وزارت خارجه ي ما هم درخواست آمريكا رو رد نكرده ولي گفته كه اين درخواست با رويكرد و عملكرد آنان تناسبي ندارد(ايسنا).

البته چشمم آب نمی خوره که ارتباطی این دفعه برقرار بشه اما زمینه ها در حال فراهم شدنه، هر دو طرف فهمیدن که خصومت خرکی بی فایده است، شعارهای پوپوليستي هم دیگه جواب نمي دهد كه «ايران محور شرارت» و «آمريكا شيطان بزرگ» است!

متاسفم كه كارشناسان و فعالان سياسي از بحث درباره ي رابطه با آمريكا از جنبه هاي مختلف محرومند، براي همين قطعا ما در مقابل چنين اظهارنظرهاي مقامات آمريكا نمي توانيم ارزيابي درستي از فضا براي پاسخ درست داشته باشيم.

خدايش بيامرزد عباس عبدي را كه نتيجه ي نظرسنجي اش از مردم درباره ي رابطه با آمريكا كار دستش داد، به نظرم حدود 74 درصد مردم گفته بودند خواستار برقراري رابطه هستند. نمي دونم آیا واقعا چنین آماري درست بوده است؟
راستي امروز قراره آقاي خامنه يي نماز جمعه ي تهران رو بخونه، فکر مي کنيد در اين باره هم چيزي خواهد گفت؟

۱۳۸۴ مهر ۲۷, چهارشنبه

كدام منصفه!

متاسفم كه بگم نظرم درباره ي هيات منصفه ي دادگاه مطبواعت كه تازگي دوباره تشكيل شده كاملا منفي است.
1 - تركيب اين هيات كاملا غير مردمي است، يعني نماينده ي افكار عمومي نيست بلكه نماينده ي حكومت است، پس اعضاي آن الزامي ندارند كه افكار عمومي را نمايندگي كنند.

2 - نظر هيات منصفه هيچ تضمين عملي نداره، بلكه تنها جنبه ي تزئيني و مشورتي داره و اگر نظر قاضي چيز ديگري باشه، مخالف هيات موسوم به منصفه حكم مي دهد.

بهترين راه، اجراي قانون هيات منصفه ي واقعي مصوب مجلس ششم است كه مردم اعضايش را انتخاب مي كردند اما متاسفانه مجلس هفتم قانون را به حالت قبل برگرداند. الان هم دير نشده، بايد راه اجرايي شدنش رو پيدا كرد.

جالبه كه كسي حاضر نيست به صراحت درباره ي اين موضوع اظهارنظر كنه كه واقعا لازمه براي دادگاه مطبوعات وقت چند نفر را تحت عنوان هيات منصفه گرفت؟ شايد هم به قول يكي از دوستان اين كار در راستاي اشتغال زايي است!

۱۳۸۴ مهر ۲۶, سه‌شنبه

ايران تو بمان!



اهواز باز هم در خون غلتيد، هموطنانم كشته و زخمي شدند و اين فقط يك نتيجه دارد، تفرقه بين قوميت ها و تهديد جغرافياي «ايران».
ايران عزيزم! همانطور كه تاكنون مانده اي بمان. من عقلم قد نمي دهد كه تاكنون چطور مانده اي، استوار و سرفراز.
اشك در چشمانم حدقه زده، نگرانم، نمي دانم چه كسي يا كساني، اما قصد ايجاد تفرقه دارند، بين من فارس، توی عرب، هموطن ترك، كرد، بلوچ، ...
راه حل چيست؟ ما بايد تو اين شرايط چه كنيم؟ آيا اين توجيه كافيه كه چون « تو حكومت نيستيم » پس بايد دست روي دست گذاشت؟
خيلي شاكيم، چرا كسي درباره ي اين مساله ي مهم نمي نويسه؟ شايد هم نوشتيد و من نديدم!
لينك به « اهواز درخون » نوشته ي يدالله اسلامي

۱۳۸۴ مهر ۲۴, یکشنبه

خاطره ي سراج از فاتح

سراج الدين ميردامادي در وبلاگش درباره ي مدير سابق ما نوشته:
« شخصيت ابوالفضل فاتح بسيار قابل احترام و دوست داشتنی است . فاتح از همان زمان که دانشجو بود و عنوان دبير انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران را چند سالی با خود داشت خوب سخنرانی می کرد و خوب می نوشت. دانشجوی جوان شاهرودی خيلی زود پلکان ترقی را بالا رفت درست زمانيکه ما در شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت مورد آماج حملات تند اقتدارگرايان بوديم يک جريان اقليت محافظه کاری را در مجمع عمومی اتحاديه رهبری می نمود. در يکی از ديدارهای خصوصی که با رهبری داشتيم ايشان از عملکرد آقای فاتح بعنوان الگو ياد کردند و از ما خواستند که مثل ايشان باشيم اما ما که خودمان را نماينده دانشجويان بيش از شصت دانشگاه کل کشور می دانستيم فکر می کرديم که روش آقای فاتح مورد پسند اکثريت دانشجويان نيست. در نشستهای شورای عمومی و شورای تهران تحکيم من و فاتح دو طرف هميشگی بحث و جدل بوديم. خلاصه کلام مواضع ما توسط آقای ميرحجازی بيت رهبری مورد اعتراض قرار می گرفت و فاتح مرتب از سوی دفتر رهبری چراغ سبز دريافت می کرد. از سوی ديگر فاتح با هوش و ذکاوت بالايی که داشت مرتب به آقايان خط امامی آنروز و اصلاحگرای امروز مثل محتشمی و سيد هادی خامنه ای و فخرالدين حجازی و بهزاد نبوی و... سر می زد و سعی می نمود ايشان ذهنيت خوبی نسبت به وی داشته باشند. البته همين روش را بعدا با اکثر اعضای روحانيون مبارز ، مشارکتی ها و مجاهدين هم در پيش گرفت. بدين ترتيب بود که فاتح ،فاتح شد و مديرعامل دومين خبرگزاری مهم کشور شد. تأکيد می کنم که وی شخصا لياقت اين مسئوليت را داشت اما اگر با هنرمندی، ارتباطات قوی با سران جناحهای سياسی کشور برقرار نمی کرد فقط قابليتهای فردی ويرا به اين حد نمی رساند. اما نبايد از حق گذشت که ايسنا سهم مهمی در اطلاع رسانی سالهای بعد از دوم خرداد دارد که جای تقدير و تشکر می باشد. ايسنا عملکرد خوبی داشت. برای ايشان در هر مسئوليتی آرزوی موفقيت دارم. »

۱۳۸۴ مهر ۲۳, شنبه

ماقبل اصلاحات

از خودشان نظر در وكردند و از خودمان نظر دروكرديم كه اصلاحات برگشت ناپذير بيد! (مثال 1، 2، 3، 4، ...)

ديروز دبير هيات دولت اسلامي احمدي‌نژاد وگوئد كه « اصلا نيازي به سخنگو نبيد، اخبار دولت به صورت رسمي اعلام وشد».

واي، واي، ... اين از صد تا فحش و فضيحت بدتر بيد، يعني اين كه اصلاحات و پيش‌بيني‌هاي ما كه از خودمان دروكرديم همه كشك! هر چي خاتمي رشته بيد، پنبه وشد.
جالب بيد، نبيد؟ به همين راحتي! دولت بي سخنگو! حتما بعدا هم به مردم وگويند كه پاسخگويي وقت ما رو وگرفت، وخواهيم به جاي حرف، از خودمان كار دروكنيم. از نظر ما اشكالي نداره، بسم الله! اما اگر كار در نوكردين، پوستتان ر وكنيم!

رييس جمهور دولت اسلامي هم فرمايش وكردند در جلسه‌ي بعدي سران قوا «ديگه در خدمت خبرنگاران نخواهيم بيد»!
يعني پاسخگويي ورفت رو هوا!
فقط يك جا ديده بيدم كه عماد باقي گفته بيد «اين كه مي‌گويند اصلاحات برگشت‌ناپذير است، نمي‌تواند درست باشد، چون در تاريخ مثال‌هاي زيادي در برگشت‌پذيري آن ديده مي‌شود، مثل افغانستان كه پس از خروج شوروي يك حكومت مردمي نسبي به وجود آمد، اما طالبان به قدرت رسيد و افغانستان عقب‌گرد كرد. تجربه‌ي تاريخ نشان مي‌دهد امكان بازگشت به عقب هست و اگر اين‌ها به قدرت برسند ما به عقب برمي‌گرديم، نه به قبل از دوم خرداد.» /باقي، 29 خرداد 84/

۱۳۸۴ مهر ۲۲, جمعه

عاقبت فزولي يك خودي


دادگاه، سايت باحال « بازتاب » رو « توقيف موقت و مسدود » كرد و آنها هم به راحتي قبول كردند. براي بازتابي‌ها متاسفم كه اجازه مي‌دهند اين چنين مانع فعاليتشان شوند. /اصل خبر/
فرضيه‌ي اول: دوستان بازتابي طبق گفته‌ي خود اطلاع ندارند كه نمي‌توان سايت‌هاي اينترنتي را توقيف كرد، پس تمكين كرده‌اند.
پاسخ: در هيچ قانوني نيامده كه مي‌توان سايت‌هاي اينترنتي را توقيف كرد، به راي صادره اعتراض كنند، اما زير بار حكمي كه قانوني نيست نروند.
فرضيه‌ي دوم: مي‌دانند كه اينترنت قانون ندارد، اما تمكين كرده‌اند.
پاسخ: اگر مي‌خواهند به پاچه خواري متهم نشوند از تمكين به آن خودداري كنند تا آنها طبق قانون برخورد كنند.
فرضيه‌ي سوم: «نامه‌ي شوراي عالي امنيت ملي در ماه‌هاي گذشته و برخي تخلفات» دلايل مطرح شده براي توقيف موقت و مسدود شدن سايت اعلام شده است و از جزئييات آن خبري نيست.
پاسخ: طبق قانون بايد اتهام مشخص باشه، حال آنكه طبق اعلام سايت بازتاب نبوده‏، پس اين حكم غير قانونيه و نبايد به آن عمل كرد.
فرضيه‌ي چهارم بر اين مبناست كه احتمالا خداي نكرده دلايل را مي‌دانند و نمي‌خواهند به اطلاع مردم برسانند!
پاسخ اين فرضيه اين است كه مردم را محرم ندانسته‌اند، پس دعوا يا نمايشي بين خودي‌ها بوده است!
اميدوارم هر چه زودتر بازتاب باز هم بازتاب دهنده‌ي اخبار و تحليل‌هاي قوي و خوب باشد مثل سابق.

۱۳۸۴ مهر ۲۱, پنجشنبه

گلدكوئيست و قانون


همه ي كارها با تصويب قانونی جديد و تكراري حل نمي شه، مثلا براي مبارزه با گلدكوئيست اين مجلس هفتمي ها قانونی وضع كردند، در حالي كه گولدكوئيست كلاهبرداريست و نيازمند قانون جديد نبود، مشكل اجراي قانونه.

ارديبهشت 82 حدودا چهل روز مسوول سرويس IT ايسنا بودم، توي اون مقطع « تجارت الماس » بازارش خيلي داغ بود، روش كاري هم مثل گولدكوئيست داشت. شروع كردم به تهيه و توليد اخباري درباره ي تجارت الماس، (دو مثال 1 و 2) دو روز بيشتر نگذشته بود كه موضوع به مساله اي فراگير تبديل شد به طوري كه موضوع بحث ويژه ي خبري شبكه ي اول تلويزيون قرار گرفت و مسوولان انتظامي و قضايي به سرعت وارد مساله شدند و تجارت هرمي الماس مرد. اون روزها يادم هست كه خيلي ها از جمله جوون ها و زنان خانه دار تماس تلفني مي گرفتند و مي گفتند كه واقعا كلاهبرداريه؟! ما هم چندين ساعت بايد در همين باره توضيح مي داديم.
موضوع از اين قراره كه در اين نوع كلاهبرداري هر كس كه وارد مي شود كلاهش رو بر مي دارند و مي گويند اگر بتواني كلاه 6 نفر را برداري يه كلاه مال خودت! از اون به بعد هم هر چقدر اون بنده ي خداها بتونند كلاه ديگران را بلند كنند، به خودشان هم درصدي تعلق مي گيره!

من واقعا براي مجلسي ها كه وقت ملت را در راه قوانين تكراري صرف مي كنند آرزو مي كنم كه به راه صحيح هدايت شوند.

از همه جالب تر اينكه بي.بي.سي كه هميشه دنبال عدم كار و تلاش مردم و علاقمند كردن آنها به كارهاي بي ارزش هست، البته خبر مصوبه ي مجلس رو منتشر كرده اما به نوعي القا كرده كه علي رغم غيرقانوني شدن گلدكوئيست، فعالان آن به كارشان ادامه مي دهند!

۱۳۸۴ مهر ۲۰, چهارشنبه

گذار به كهنگی !

دوست و همكار خوبم « محمد تاجيك » براي يادداشت « پرسش هاي جنگ ايران و عراق » پيامي گذاشته به اين شرح:
من نمي دونم چرا كسي نسبت به اين حرفهاي مزخرف شفيعيان واكنش نشون نمي ده .شايد مردم حرفهاي اونو جدي نمي گيرند. ببين اصغر نمي خواد تو وبلاگت استفراغ حرفهاي ابراهيم يزدي وعبدالله نوري را بياري چون غير از اينكه سرتو به باد بدي كار ديگه اي نمي كني. حرف هايي كه تو وبلاگت مي زني خيلي كهنه است اين حرفات 7- 8 سال پيش مي شد تو روزنامه هاي جامعه و توس پيدا كرد. اسم وبلاگت رو هم بگذار گذار به سوي كهنگي و چرنديات. از حرفاي منم تعجب نكن چون من حاج كاظمم!

فقط مي تونم بگم كه محمد جان متاسفم كه اكثر مردم ما از اصلاحات تدريجي خسته هستند، براي همين وقتي نقدهاي اصلاحي مي نويسي بهت فحش و فضيحت مي دهند يا ميگن كه پول گرفتي اين طوري بنويسي!

در هر صورت من هنوز از اصلاحات خسته نشده ام و نخواهم شد، اساسا آدم پوست كلفتي هستم و تا نتيجه نگيرم كوتاه نمي آيم و فكر هم مي كنم راهي جز اين نداريم، اگه كسي راه ديگه اي رو مي شناسه بگه تا عملي كنيم، بيرون گود نشينه بگه لنگش كن!

۱۳۸۴ مهر ۱۷, یکشنبه

پرسش هاي جنگ ايران و عراق

پرسش ها درباره ي هشت سال جنگ ايران و عراق زياده، اما اصلا حق داريم بپرسيم يا نه؟

چند روز پيش كه هفته ي دفاع مقدس بود، سردار صفوي _ فرمانده ي سپاه _ تو تلويزيون داشت صحبت مي كرد كه يك دفعه مجري گفت خيلي از مردم براشون سواله كه چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ رو ادامه داديم؟

مجري بعد از پرسيدن اين سوال وقتي قيافه ي سردار رو ديد فهميد كه انگار بد سوالي پرسيده براي همين هم چند دقيقه درباره ي آن توضيح داد.

سردار قبل از اين كه به پرسش جواب بده گفت كه اين پرسش رو نهضت آزادي ها مطرح كردند و گفت كه آنها در جنگ شركت نداشتند.

بعدش سردار گفت كه اين جنگ بركات بسياري داشته و اساسا اين سوال غلطي است چون آن موقع تضمين بين المللي براي خاتمه ي جنگ و گرفتن غرامت وجود نداشت!

سردار گرامي! الان 16 يا 17 سال از پايان جنگ مي گذره، هنوز هم غرامتي دريافت نشده! كدوم آش، كدوم كشك؟

200 هزار شهيد، 300 هزار جانباز، 40 هزار آزاده (كه يادشان گرامي باد) و بي نهايت خسارات روحي، مادي و معنوي، هزينه ي هشت سال جنگ شده، حالا حتي پرسيدن چنين سوالاتي هم غلطه ؟ !
ما به شهدا، جانبازان و آزادگان و همه ي مردم مديونيم اگر نپرسيم و مسوولان مديونند اگر پاسخ ندهند.

۱۳۸۴ مهر ۱۱, دوشنبه

مسجد در خدمت دولت

الان مساجد برخلاف گذشته كه هميشه باز بودند، فقط در آنها چند ساعت در روز باز است و اين واقعا باعث تاسفه، اون هم تو كشوري كه همه‌ي مردمش مسلمانند، اين طور نيست؟
انگار قرار است مساجد وابستگي بيشتري از لحاظ مالي هم به دولت پيدا كنند. به خدا قسم كه اين كار به ضرر مردم است. آي و واويلا كه قرار نبود مساجد مردمي را حكومتي كنند.
جالبه كه بعضي‌ها براي توجيه اين كار ميگن كه دولت مي‌خواهد كمك مالي به مساجد بده‏، همين و بس!
مگه وابستگي چطوري ايجاد مي‌شه؟ پول كه به مساجد دادي‏، آنها وابسته به آن پول مي‌شوند و بعدا مي‌توان با اين ابزار آنها را كنترل كرد، به همين راحتي! نه؟
البته تا همين الان هم با وجود ستاد ائمه‌ي جمعه و جماعات‏، تا حد زيادي مساجد از حالت قديمي و مردمي افتاده. ديگر كمتر كسي براي نماز به مسجد ميره، اونجا پايگاه بسيج شده و بيشتر يك طيف سياسي خاص مي‌تونه در آنجا حضور پيدا كنه.
من منكر اين نيستم كه اصلاح‌طلب‌ها خودشون رو از مساجد دور كردند، اما حكومت و دولت هم تو اين پروسه بي‌تاثير نبودند.
الان بايد براي حفظ مسجد به عنوان كانوني مردمي تلاش كنيم‏، كمك دولت و حكومت با هر نيتي در نهايت به ضرر مساجد تمام مي‌شه. كسي براي اين كار پيشنهادي نداره؟

۱۳۸۴ مهر ۹, شنبه

فاتح عزيز ايسنا


اين يادداشت رو درباره‌ي كسي مي نويسم كه در ركابش شش سال از بهترين دوران عمرم رو گذروندم.

فاتح امروز از ايسنا رفت و ما مانديم، با بار مسووليتي سنگين، بس سنگين ز ديروز؛ و با كوله باري از تجربياتي كه با هم آموخته ايم.

مسير طولاني بود، شيب جاده تند و انگيزه بالا؛ هيچ چيز تغيير نكرده، همچنان مسيری طولاني باقيست با شيب تند و انگيزه ي بالا.

فاتح رفت، ما هم روزي مي رويم، همچنان كه گذشتگان آمدند و رفتند؛ و همين است رسم روزگار.

از بهمن 78 يعني دو سه ماهگي ايسنا افتخار همكاري با دكتر فاتح را داشتم، او به امثال من فرصت رشد داد، و اين آنقدر مهم است كه ديگر چيزها در برابر آن ارزشی ندارد، و اين بيشترين كاري است كه مي توان براي يك جوان با انگيزه كرد. او مديرعامل بود اما در كارها دخالت نمي كرد، البته اشتباهات را تذكر مي داد، اما اجازه ي اشتباه هم مي داد چون آن را اقتضاي كار با جوانان مي دانست.

من يك سال و سه ماه افتخاري در شهرستان بودم، سه ماه گرگان، يك سال هم نوشهر تا اينكه فروردين 80 خبرنگار رسمي سرويس سياسي دفتر مركزي شدم و تا به حال از اين سرويس به اون سرويس، و از پايين به بالا شدم.

در مسائل سياسي با او اختلافاتي داشتم، چندين باز به شدت انتقاداتم را مطرح كردم، رك و صريح. خيلي استقبال مي كرد كه انتقاد كني، هر چند كه شايد پس از ساعت ها بحث، طرف مقابل توجيه نمي شد.
شايد مهمترين ويژگي فاتح اين بود که خودش بود، يعني از كسي خط نمي گرفت، براي خودش معياري داشت و طبق اون عمل مي كرد، آهسته و پيوسته. من موقعيت هاي شغلي خيلي خوبي با مدرك مهندسي برق مي توانستم داشته باشم اما به خاطر همين ويژگي ها بود كه ايسنا در اين چند سال خانه ي من و بچه هاي آن خانواده ام شده بود.
چه شب هايي كه با فاتح، ايسنا را تنها نمي گذاشتيم، هنوز هم شب تمام نشده، اين راه نيازمند ما بوده و هست، چراغ اطلاع رساني امثال ايسنا بايد روشن بماند.
هر چند نه خودش معتقد بود نه ما كه با توجه به محدوديت ها، همه ي حقيقت را در اين چند سال ايسنا منعكس كرده، اما حداقل هيچ گاه دروغ نگفتيم.
مطمئنم من و همكارانم از اين پس بيشتر كار خواهيم كرد و بايد چنين کنيم. خداحافظي امروز با فاتح سخت بود، بسيار سخت، خدايا فاتح هر جا مي رود به سلامت دارش.