توقیف روزنامه ی کارگزاران از همان دیروز برایم روشن بود، اگر دست من هم بود آن را می بستم. نمی دانم آن خبر را که باعث بسته شدن آن شد، دیدید؟
تحکیم علامه «فجایع خونبار غزه» را محکوم کرده بود، اما بسیار احمقانه مدعی شده بود که «به همان اندازه پناه گرفتن گروههای تروریستی در کودکستانها و بیمارستانها جهت حمله به طرف مقابل که موجبات بمباران و مرگ بیشتر کودکان و غیرنظامیان را فراهم آورده نیز محکوم و حرکتی ضدبشری است».
وقتی آن را خواندم خیلی ناراحت شدم که چرا بچه های کارگزاران این حماقت را کردند! بماند که از علت انتشار آن اطلاعیه در تحکیم زیاد تعجب نکردم اما ناراحت شدم چرا مسوولیت تهیه ی این اطلاعیه ها همچنان به دست بخش هایی از آنهاست که بی کله می نویسند و برآیند همه ی آنها نیستند.
الان هم مطمئنم تنها بخش کوچکی از تحکیمی های علامه از آن اطلاعیه حمایت می کنند و اکثریت آنها با آن مخالفند اما سکوت می کنند، فکر می کنند روشنفکری است که از این حرف های عجیب غریب زده شود؛ دقیقا مثل حرکت های عجیب و غریب احمدی نژاد و از همه ی مثال ها بهتر، همین آقای رحیم مشایی که «دوست مردم اسرائیل» است.
توصیه می کنم چند تا از بچه های تحکیم علامه هر چه زودتر نظر خود را درباره ی غزه مطرح کنند، چه در قالب یادداشت و مصاحبه یا اطلاعیه ی مجموعه ی خود؛ وگرنه اگر جامعه ببیند نگاه کل آن مجموعه این است، فاتحه ی شما خوانده است و جامعه شما را پس می زند. این حرف های شما نه انتقاد است و نه روشنفکری. اتفاقا روشنفکران ایرانی از همان بدو تشکیل رژیم اشغالگر فلسطین همیشه مدافع مقاومت و ضد اسرائیلی بودند و الان هم هستند؛ اتفاقا این یک عمل و حرف روشنفکری است. تکلیف هم مشخص است، یا اطلاعیه ندهید یا اگر دادید سعی نکنید نوآوری های عجیب و غریب بکنید مثل رحیم مشایی! که هر دو از یک جنس است.
از سوی دیگر، وقتی روز یکشنبه بر «لزوم تشکیل « بسیجیان مستقل » تاکید کردم و در آن اشاره ای به سخنان آقای سردار جعفری داشتم، پیش بینی می کردم که بسیج دانشجویی به تبعیت از حرف فرمانده، دست به حرکت هایی مثل تسخیر باغ قلهک بزند، همانطور که این کار را کرد و بيانيه ی آن را هم نوشتند. اما خب طبیعی بود که این گونه برداشت شود که این حرکت به حرف های آقای جعفری ربط دارد، خر هم باشی چنین برداشتی می کنی. حالا چون بی بی سی هم چنین احتمالی داده، سپاه مجبور شده اطلاعیه ای صادر کند و بگوید که اقدام آن دانشجویان خودجوش بوده است و ربطی به سخنان سردار ندارد!
عزیزان! نگاهمان را باید تغییر بدهیم، ببینید امروز آقای خاتمی گفته است:
آيا ما نبايد امروز از ظرفيتهاي ايران براي تامين مصالح خود و اثر گذاري در
دنيا استفاده کنيم؟ آيا اصولگرايي اين است که کاري کنيم تا بدون داشتن فايده،
هزينهها را افزايش دهيم؟ چه کسي ميگويد بايد در مقابل دشمن کوتاه آمد؟! صحبت بر
سر اين است که چگونه ميتوان دشمن را به حالت انفعال درآورد نه اينکه با يک سخن با
موضع نسنجيده زمينهاي فراهم شود که دشمن فعال شود و فشارش را بيشتر کند. بايد
اعتبار، حرمت و منزلت مردم را در دنيا زياد کنيم، ما بايد با تعامل با جهان با حفظ
منافع و اصول تهديدها را دفع کنيم، ملت همينها را می خواهند.
اگر نگاه ما در سیاست خارجی تغییر کند، مطمئنا منافع ملی بیشتر و بهتر تامین می شود؛ من حرف های هفته ی گذشته ی فرمانده ی سپاه را بسیار اشتباه می دانم و همچنین بعضی از حرف هایی که در این روزها کسانی می زنند و نمی توانند بعدا آن را جمع کنند. همین طور الکی بگوییم باید 13 آبانی دیگر آفریده شود که فایده ندارد؛ 13 آبان یکی بود، مثل هیچ اتفاقی قبل از آن هم نبود، بروید کارهای دیگری بکنید، این که نشد نوآوری، این که نشد شکوفایی، این آبروریزی است برای همین باید اطلاعیه بدهیم و قسم بخوریم که کار ما نبوده!
حاشیه:
1 - مطهره خانم امروز به عنوان خبرنگار حوزه ی دولت به سیستان و بلوچستان رفت. از اول هفته که قرار بود برود همه اش شوخی می کردیم که ریگی منتظر است تا شماها را گروگان بگیرد؛ دو روز پیش که گروهک ریگی در سراوان دست به حمله ی انتحاری زد و چند نفر شهید شدند جدی کمی نگران شدیم اما خب رییس جمهور که می رود آنها جرات نمی کنند کاری کنند. بالاخره مطهره خانم رفت و شاید بعضی از دوستان بگویند تو که چهار روز پیش با یادداشت «خبرنگاران دیکته بنویس» داشتی خبرنگاران این سفرها را نقد می کردی؛ بله می کردم و الان هم روی آن ایستاده ام، آن مطلب را دقیق نوشتم، حواسم بود چه می نویسم. متاسفانه چون مطهره همسرم است و خبرنگار ایلناست، نمی توانم آنچه به من می گوید را بنویسم چون او به عنوان خبرنگار ملاحظاتی دارد وگرنه راحت تر از این ها می نوشتم.
2 - پریروز یادداشت «پرتقال ما روی درخت ماند» را نوشتم. امروز دیدم آقای محسنی بندپی عزیز، نماینده ی شهر ما، نوشهر در مجلس، همین مساله را از آقای اسکندری وزیر کشاورزی پرسیده و آقای وزیر هم خودش را به کوچه ی علی چپ زده است. بالاخره امروز رفته بودم میدان میوه ی تهران؛ قیمت پرتقال محلی را پرسیدم تا اگر شد پرتقال ها را خودمان بچینیم و در اینجا بفروشیم. گفتند کیلویی کمتر از 200 تومان می خرند، حساب کردم دیدم مفت است. یعنی باید خودمان بچینیم و جعبه بزنیم و به تهران بیاوریم، بعد هم زیر 200 تومان بفروشیم! اتفاقا همین امروز دو نفر رفتند و پرتقال هایمان را روی درخت خریدند، اما از آن قیمت قبلی هم خیلی کمتر. مجبور شدیم بدهیم چون هوا سرد شده و شاید خراب شوند.