۱۳۸۵ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

شب عاشوراي باكو

از صبح امروز برف كمي در باكو باريدن گرفته. شب عاشورا دوساعتي با يكي از دوستان ايراني رفتم به حسينيه‌ي ايراني‌هاي باكو؛ يك روحاني ايراني سخنراني كرد و بعد هم با صداي نوحه‌خوان عزاداري شروع شد. روحاني آخر سخنراني‌اش كه به زبان آذري بود، با هوشياري تمام، آزادي قره‌باغ را هم در بين دعاهايش گنجانده بود.

به دليل اين كه كارخانه تا شهر فاصله دارد مجبور شدم زود برگردم، همسر دوستم هم در خانه تنها بود براي همين او هم برگشت. مترو سوار شدم و يك سري به منطقه‌ي قديمي شهر زدم، «ايچري شهر» قديمي‌ترين قسمت شهر باكوست كه در قديم بيش از 30 مسجد در آن بود، اما به مرور زمان در دوره‌ي شوروي كه فعاليت آنها تعطيل شده بود به فراموشي سپرده شدند و الان من فقط يكي از آنها را مي‌شناسم؛ با ابهت است اما كوچك‌تر از آن كه فكرش را كنيد؛ دقيقا روبروي دفتر نمايندگي اتحاديه‌ي اروپاست. رفتم تويش، چند نفر حدود 15 نفر دور يك سفره نشسته بودند و چاي مي‌خوردند، دو پسري كه از قبل مي‌شناختمشان را ديدم، حال و احوال و پرسيدم برنامه نداريد؟ گفتند اينجا كه نه، همه رفتند به مسجد تازه در «بش مرتبه».

دور بود نرفتم اما معلوم است كه عزاداري در باكو تنها به چند مسجد معدود ختم مي‌شود. خيلي‌ها نمي‌دانند كه امروز چه خبر است، يكي مي‌گفت آره مي‌دانم، امروز همه‌ي امامان ما كشته شده‌اند. يكي به من كه رسيد گفت بايراميز مبارك. اينجا به چنين روزهاي ويژه‌اي مي‌گويند عيد، اما عيد ماتم هم دارند، بنابر اين حالا بيشتر عيدها را بايد تبريك بگويند الا مثلا چند روز پيش كه 20 ژانويه بود يا به قول خودشان «يرمي يانوار» عيد ماتم بود براي آنها.

در جمهوري آذربايجان روزهاي زيادي مثل ما تعطيل است؛ حدود 23 روز، مثلا روز استقلال، روز آزادي، روز قانون اساسي، روز ملي، سال نو مسيح و نوروز؛ اما تاسوعا و عاشورا تعطيل نيست؛ سفارت و كنسولگري و رايزني ايران هم تعطيل نيستند. قبل از اين كه به باكو بيايم برداشت ديگري داشتم از دومين كشور شيعه‌ي جهان و اصلا فكر نمي‌كردم اين طور باشد؛ البته نشانه‌هايي از وضعيت آنها از قبل مشخص بود، وقتي شوروي فروپاشيد، كساني كه تنها از مسلماني اسمش را يدك مي‌كشيدند اما تشنه‌ي آن بودند خيلي دوست داشتند كه قرآن داشته باشند، وقتي كشتي از باكو به نوشهر مي‌آمد آنها در شهر دنبال قرآن مي‌گشتند، بعضي كه پول نداشتند مثلا پيشنهاد مي‌دادند كه جاي پول دو بطر عرق بدهند!

به هر حال از آن مسجد ايچري‌شهر كه بيرون آمدم آخر شب بود زود رفتم به سمت ايستگاه متر كه داشت تعطيل مي‌شد. فاصله زياد بود، پياده كه مي‌رفتم ديدم ديسكوها و بارها باز هستند، البته به خاطر اين كه آخر شب بود و هوا هم سرد شده ملت كمتر در خيابان بودند اما بساط به راه بود!

رسيدم به كارخانه، تلويزيون را روشن كردم، رقص و آواز و خبر؛ البته يكي از شبكه‌ها عصري برنامه‌اي داشت كه داشت توضيح مي‌داد در روز عاشورا چه اتفاقي افتاده بود. به هر حال بايد بخوابم، قرار است فردا كه عاشوراست بروم «نارداران»؛ منطقه‌اي اطراف باكوست كه مقبره‌ي مورد احترامي در آنجاست و مردم مومني دارد.

۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه

نيك آهنگ، گوسفند و سگ

نيك آهنگ يكهو احساساتي ميشه، همين چند روز پيش كه يه يادداشت آقاي مزروعي رو خونده بود شروع كرد به اصلاح‌طلب‌ها دري وري گفتن. برايش نوشتم: «آقا اين ايرادها به خود من و تو هم هست، هر چند نوشته‌ي آقاي مزروعي كاملا مشخص است كه منظورش از آن «ما» چيست؛ اصلا از كجا برداشت كردي كه منظورش اين است كه آن «ما» از نظر آقاي مزروعي معني منفي دارد؟ واقعا خودت را به آن راه مي‌زني؟! من وكيل وصي كسي نيستم، اما انصاف داشته باش حتي در گير دادن.»

نوشت: «سلام برادر عضو جبهه مشارکت. باکو خوش می‌گذرد؟ شما که مستانه‌تر کامنت گذاشته‌ای! اگر لطف کنی به من جواب بدهی که چرا برادران مسوولیت کارهای دهه شصت را نمی‌پذیرند ممنون خواهم شد. گرچه گفته‌ای وکیل ایشان هم نیستی، ولی یادت باشد، عضویت در حزب تبعات زیادی دارد.»

حتما نيك آهنگ كوثر آن جمله‌ي با معناي «بابا ما خودمون قاتل بوديم» رو يادش هست؛ خب بابا خودت هم يه روز از همين قماش بودي، اگه خوب يا كه بد. هر وقت تو درباره‌ي اين كه چرا در دوم خرداد از خاتمي و اصلاح‌طلب‌ها حمايت كردي و دنبالشون راه افتادي و حالا پشيموني، جواب دادي، بقيه هم درباره‌ي كارهايي كه در گذشته كرده‌اند جواب مي‌دهند.

يك بار يادم هست كه در حاشيه‌ي نمايشگاه مطبوعات سال 78 توي يكي از سالن‌هاي جانبي آقاي گنجي رو ملت داشتند مي‌پيچوندن كه تو دهه‌ي 60 چه كاره بودي و چه و چه. گفت بابا بله من پاسدار بودم، همه‌ي كارهايي هم كه كردم را قبول دارم، اما آن كارها مال آن فضا و زمان بود، همه‌ي ما و شما در آن مقطع يك طور ديگر فكر مي‌كرديم، حالا هم من عوض شده‌ام هم شما كه از من مي‌پرسيد. اين را از بابت دفاع از نيك آهنگ كردم تا اگر از كرده‌هاي خود در زمان اصلاحات پشيمان شده زياد ناراحت نباشد اما از نظر من كه اتفاقا اشتباهات نيك آهنگ هم با همين منطق پذيرفتني است.

مثلا در بهبوحه‌ي اصلاحات و به راه افتادن آن جنبش مردمي عظيم آقاي نيك آهنگي كه رفته بود روي آنتن و روز به روز بزرگ‌تر مي‌شد جو گرفتش و اصلا فكر نكرد كه كشيدن آن كاريكاتور توهين آميز از مصباح يزدي ضربه‌اي شديد به اصلاحات مي‌زند. خيلي‌ها با آن كاريكاتور فكر مي‌كردند كه اصلاح‌طلب‌ها با دين و اسلام مخالفند، بالاخره لباس عالم ديني براي اين مردم محترم است، خودش هم همين‌طور. نيك آهنگ آن را نمي‌فهميد؟ مي‌گذارم پاي جواني و احساساتي شدنش.

اما اين يك را چه؟ در همين يادداشتي كه در باره‌ي آقاي مزروعي نوشته به نوعي بهترين نقش براي فعالان سياسي را چوپاني گوسفندان مي‌داند! ببينيد نگاه اين برادر ما چقدر جديده؛ از نظرش مردم عين «گوسفندان»ي هستند كه نياز به «چوپان» يا «سگ نگهبان گله» دارند.

نوشته : «چیزی که اذیتم می‌کند این است که حس می‌کنم اين جماعت از جنس اصلاحات نبودند. همین. آیا از گرگ می‌توان خواست که نگاهبان گله باشد؟ گرگی که مثلا سعی کرده باشد را قالب سگ چوپان قرار گیرد و انجام وظیفه کند. هر چه فکر می‌کنم نمی‌توانم بپذیرم گله‌بانان ما "اصلاح" شده بودند. راهبران اصلاحات حتی اگر پوستین به تن کنند و گوسفند بنمایانند، "گرگ"هایی هستند که انتظار بی‌جا نمی‌توان از آنها داشت.»

خب نيك آهنگ كه ملت را گله مي‌بيند اصلا نگاهش با نگاه اصلاحي نمي‌خواند كه بخواهد آنها را با معياري واحد بسنجد. اتفاقا درد اصلي همين نگاه است كه در ديدگاه‌هاي خشك مذهبي هم مانند نيك آهنگ است و هيچ فرقي ندارد.

من كه اميدوارم نيكي جون اصلاح بشه، همين جور كه اميدوارم خودم هم اصلاح بشم.

عكس: اين عكس‌هاي روز تولد مريم كوچولو بچه‌ي اكبر حدادي است، دوست خوبم همان روز يعني حدود 20 روز پيش برايم فرستاده بود.
حاشيه: اطلاعيه‌ي شاخه‌ي دانشجويي جبهه‌ي مشاركت درباره‌ي احضار دانشجويان به كميته‌ي انضباطي

۱۳۸۵ بهمن ۶, جمعه

نگران باشيم، نترسيم

چه هواي باحالي داره اين باكو، چند شب پيش بادي آمد كه فكر مي‌كردي شهر رو زير و رو كنه، اما هوا همچنان از يك ماه پيش تا به حال آفتابي شده و انگار اينجا بهاره.


مطهره خانم همچنان تهران است و بايد چند آزمايش ديگر بدهد؛ دكتر هنوز تشخيص نداده كه كليه‌هاش چه مشكلي پيدا كرده.


رفتن خاتمي به داووس بازتاب خوبي داشت، به خصوص كه گفته ايران و آمريكا به جاي افزايش تنش با هم درباره‌ي موضوعات مختلف گفت‌وگو كنند. والله اين سيد الان از اون وقتي كه رييس جمهور بود فايده‌اش بيشتر شده.


بعضي از بچه‌هاي اصلاح‌طلب بد جوري اين روزها نگران شرايط هستند، يكي همين حامد وفايي دوست خوبم كه سابقا در ايسنا با هم همكار بوديم و تونم چند وقت پيش رفته. پري شب چت مي‌كرديم هي مي‌گفت كه اين يارو رو ببين مي‌گه اصلا نگران نيستم و حمله كدومه. گفتم بابا بالاخره احمدي‌نژادم رييس جمهوره، داره يك كشور رو اداره مي‌كنه، فقط با خاتمي متفاوته، نظام هم احمدي‌نژاد رو داره كه مي‌ره به آمريكاي لاتين هم خاتمي رو كه مي‌ره به داووس. گفتم تو بازي بزرگ يا نبايد وارد مي‌شديم يا حالا كه وارد شديم بايد تا آخرش بريم، البته اون مي‌گفت كه امام خميني پس چرا اون كار رو كرد؟ گفتم بالاخره شايد يه زماني هم لازم بشه عقب بكشيم اما اون هم به جاش، نمي‌شه تو هر بحراني هي عقب نشست. نگراني به جاي خود، اما نترسيم.


آقا اين پرسپوليسي‌ها چه سوسكي شدند تو تهران؛ 4 تا نوش جان كردند و دم نزدند! ماشاءالله.


عكس: اين عكس مال حدود يك سال پيشه كه خانم معصومه ابتكار آمده بود ايسنا؛ ببخشيد رفته بود!

۱۳۸۵ بهمن ۵, پنجشنبه

مديرعامل استقلال مي‌شوم

نه اين كه شده باشم، فعلا كانديداي هيات مديره هستم تا بعدا ببينم چه شود. حالا اصلا چرا كانديدا شدم داستانش طولاني است اما مي‌نويسم. ديدم قلعه‌نوعي بد جوري گلايه كرده كه مشكل مديران استقلال اين است كه ورزشكار نبوده‌اند، خدايي راست مي‌گويد. مثلا زريبافان، نجف‌نژاد، اميدوار رضايي يا رسولي‌نژاد و عشرت شايق كدام ورزشكار بوده‌اند؟ شايق كه يك زن است و حتي نمي‌تواند به استاديوم برود و بازي‌ها را ببيند چرا بايد عضو هيات مديره‌ي باشگاه استقلال تهران باشد؟! براي همين ديدم تو اين خر تو خري، خودم شايد بيشتر بتوانم براي استقلال مفيد باشم چون:
* (ناگفته نماند كه اصرار حسن نوراني نژاد براي كانديداتوريم بي تاثير نبود، حسين از سوابق من براي صفايي فراهاني تعريف كرده بود و اون هم با ولاپان درباره‌اش صحبت‌هاي مقدماتي رو كرده، به هر حال من تنها به عشق استقلالي‌ها قبول كردم)

1 - وقت بيشتري دارم تا براي استقلال بگذارم. ماشاءالله مديران فعلي استقلال كه همگي چندين شغل دارند، زريبافان دبير هيات دولت است و عضو شوراي شهر تهران؛ اميدوار رضايي هم نماينده‌ي مجلس است هم رييس كميسيون بهداشت؛ نجف‌نژاد، شايق و رسولي‌نژاد هم كه نماينده‌ي مجلس هستند.

2 - اگر نخواهند اصلا دخالت نمي‌كنم و همين هم مفيد است. جدي مي‌گويم قول مي‌دهم كه در اولين فرصت يك راي گيري كنم از تمام اعضاي خانواده‌ي استقلال از آقاي قلعه نوعي گرفته تا بازيكنان؛ اگر كسي موافق دخالت من در مديريت نبود، اصلا نظر نمي‌دهم چون خداييش من كارشناس فوتبال كه نيستم؛ وقتي هم كه نظر ندهم حتما تيم بهتر نتيجه مي‌گيرد. من هم مي‌روم فقط كركري خوني با پرسپوليسي‌ها.

3 - من اصلا از اولش كه بچه بودم طرفدار استقلال بودم و محمود(برادر كوچك‌ترم) هميشه دعوا داشتم، چند دفعه سر حمايت از استقلال نزديك بود كارم به دعوا بكشه. حتي وقتي تيم استقلال به نوشهر مي‌آمد تا با شموشك يا ايرسوتر بازي كنه من از اين تيم‌هاي همشهريهايم حمايت نمي‌كردم؛ البته قبول دارم طرف استقلال را هم نمي‌گرفتم ولي همين كه طرف همشهري‌ها را هم نمي‌گرفتم به حساب حمايت از استقلال مي‌گذاشتم و برعكس.

4 - مي‌توانم بر عكس خانم عشرت شايق كه به خاطر زن بودن حتي نمي‌تواند از روي نيمكت تيمش را تشويق كند و به تمريناتش برود؛ من بروم به ورزشگاه و استقلال را تشويق كنم.

5 - قبلا در دو رشته‌ي ورزشي فعاليت داشتم، يكي هندبال كه همان فوتبال با دست است. و يكي هم رزمي(كنگ‌فو)؛ كه مي‌توانم به بازيكنان تيم آموزش بدهم تا مثل ... رونالدينيو را در جام جهاني كنترل كنند.
فوتبال دستي هم اي بازي كرده‌ام، همين طور فيفا 98 چند بار؛ پس مي‌توانم پيشنهادي دارم كه در صورتي كه عضو هيات مديره‌ي استقلال يا حتي مدير عامل شدم تيم رو به سيستم‌هاي شبيه سازي كامپيوتري مجهز كنم.
گل كوچك و داخل سالن هم زياد بازي كردم، اگر آقايان سازمان تربيت بدني شك دارند مي‌توانند از ميثم زمان آبادي بپرسند، اصلا بهتر است خود ميثم در گزارشي مبسوط بنويسد كه من چطور داخل سالن بازي مي‌كنم.
(دل آدم براي طرفداران ورزش مي‌سوزد كه يه مشت آدم بدون آگاهي از ورزش و فوتبال بايد مدير يك تيم فوتبال مردمي باشند. تلاش آقاي قلعه نوعي را مي‌ستايم كه با اين مساله به شدت در حال برخورد است و براي موفقيتش دعا مي‌كنم.)

در همين زمينه :

۱۳۸۵ بهمن ۲, دوشنبه

اظهارات وزير كشور خاتمي

آقاي موسوي لاري، وزير كشور سابق براي اولين بار امروز گفته كه انتخابات پارسال رياست جمهوري سالم‌ترين انتخابات بود. اين از چند جهت خوب به نظرم رسيد. اول از همه سرعت عمل آقاي لاري كه هنوز يك سال و نيم از انتخابات نگذشته اعلام كرد كه سالم‌ترين انتخابات بوده! اما از شوخي گذشته خيلي مهمه كه وزير كشور وقت به صراحت چنين جمله‌اي را بگويد، خدايي شجاعت زيادي مي‌طلبد چون بخشي از اصلاح‌طلب‌ها به اشتباه هنوز شكست سال گذشته رو نپذيرفتند و هي تبليغ مي‌كنند كه ناسالم‌ترين انتخابات بوده و احمدي‌نژاد اينقدر راي نداشته! مگه همه بايد مادرزاد راي داشته باشند؟ بله آقاي احمدي‌نژاد در انتخابات مجلس ششم راي نياورده بود اما توي آن انتخابات خوب راي آورد به خصوص در فاصله‌ي مرحله‌ي اول و دوم طرفدارانش يكهو زياد شدند.

از طرف ديگه، اين كه ما اصلاح‌طلب‌ها معتقديم تنها راه اصلاح جامعه، اصلاحات گام به گام و تدريجي و از راه‌هاي مسالمت‌آميز است يعني راه انتخابات و صندوق راي؛ وقتي براي تحقير طرف مقابل هم كه شده به مردم بگوييم كه فلاني با تقلب راي آورده كه مردم اصلا به اصل انتخابات بي توجه مي‌شوند و فكر مي‌كنند پس مي‌شود همين طوري با كلك و تقلب 17 ميليون راي آورد. واقعيت حزب پادگاني و دخالت در انتخابات هم به آن بزرگي نبود كه بزرگنمايي شد، حالا براي اين كه بتوانيم دوباره مردم را به راه اصلاحات اميدوار نگه داريم بايد به صراحت شكست را در آن انتخابات بپذيريم؛ كاري كه دير شده اما هنوز هم جا دارد. بله اكثريت مردم در انتخابات شركت كردند و اكثريت شركت كنندگان نيز در دو مرحله به انتخاب احمدي‌نژاد راي دادند تا بشود رييس جمهور.

حاشيه :

حالا آدم مي‌فهمد چرا اقاي كروبي از مجمع روحانيون رفت، چون امثال آقاي لاري كه خودش وزيز كشور بوده مي‌گويند آن انتخابات سالم‌ترين بوده ولي شيخ مهدي معتقده كه همه‌ي مردم توي انتخابات چشم بسته براي 50 هزار تومان به او راي دادند و چون شب انتخابات چند ساعتي خوابيده بود مخالفانش جمع شدند و فكر كردند بايد هاشمي اول بشه و احمدي‌نژاد دوم؛ بعد تو مرحله‌ي دوم آقا محمود اول بشه! در واقع آقاي كروبي نمي‌دونم با چه رويي مي‌تونست توي مجمع روحانيون بمونه؟! خب براي همين هم زد بيرون. من هم موافق بودم، حداقل براي آبروش هم كه شده بايد ميومد بيرون، بعد هم چون فقط امثال ايشان هستند كه مي‌توانند يك شبه «حزب بزنند» و «روزنامه دربيارند»، پس همين كار رو كرد.

۱۳۸۵ بهمن ۱, یکشنبه

پايان دوره‌ي كاري مجمع تشخيص

دوره‌ي پنجم مجمع تشخيص مصلحت نظام با تغييرات احتمالي تركيب فعلي(دوره‌ي چهارم) و شايد هم تغييراتي در سياست‌هايش؛ اسفند ماه شروع به كار خواهد كرد.


مجمعي كه بهمن ماه سال 66 به دنبال نامه‌ي آقايان موسوي اردبيلي(رييس ديوان عالي كشور)، خامنه‌اي(رييس جمهور)، احمد خميني(فرزند امام خميني)، مير حسين موسوي(نخست وزير) و اكبر هاشمي رفسنجاني(رييس مجلس) و پاسخ امام به آنها شكل گرفته بود. آنها نوشته بودند كه «اطلاع يافته ايم كه جنابعالي درصدد تعيين مرجعي هستيد كه در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شوراي نگهبان از نظر شرع مقدس يا قانون اساسي ، با تشخيص مصلحت نظام و جامعه ، حكم حكومتي را بيان نمايد . در صورتي كه در اين خصوص به تصميم رسيده باشيد ، با توجه به اينكه هم اكنون موارد متعددي از مسايل مهم جامعه بلاتكليف مانده ، سرعت عمل مطلوب است». و پاسخ داده شده بود:

«بسم الله الرحمن الرحيم گرچه به نظر اينجانب پس از طي اين مراحل، زير نظر كارشناسان كه در تشخيص اين امور مر جع هستند ، احتياج به اين مرحله نيست ، لكن براي غايت احتياط در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان شرعا و قانونا توافق حاصل نشد ، مجمعي مركب از فقهاي محترم شوراي نگهبان و حضرت حجج اسلام آقاين خامنه اي ، هاشمي ، اردبيلي ، توسلي ، موسوي خوئيني ها و جناب آقاي مير حسين موسوي و وزير مروبط براي تشخيص مصلحت نظام اسلامي تشكيل گردد و در صورت لزوم راي اكثريت اعضاي حاضر اين مجمع مورد عمل قرار گيرد . احمد در اين مجمع شركت مي نمايد تا گزارش جلسات به اينجانب سريعتر برسد . حضرات آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد امروز جهان اسلام نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش مي دانند . مصلحت نظام و مردم از امور مهمه اي است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است كه اسلام پابرهنگان زمين را در زمان هاي دور و نزديك زير سوال ببرد و اسلام آمريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسط ايادي داخل و خارج آنان پيروز گرداند . از خداوند متعال مي خواهم تا در اين مرحله حساس آقايان را كمك فرمايد .روح الله الموسوی الخميني به تاريخ 17 بهمن ماه 1366 »


در متن حكم مشخص نشده كه چه كسي رييس باشد، اصلا هم معلوم نبوده كه براي چه مدتي بايد كار كند. اما بعد از دو سال با فوت امام خميني، بازنگري قانون اساسي و به رهبري رسيدن آقاي خامنه‌اي، دوره‌ي دوم كار مجمع شروع شد؛ با اختيارات جديدي كه در قانون اساسي بازنگري شده آمده بود و تركيبي جديد. مجمع به دستور رهبر تشكيل مي‌شود؛ تركيب و مدت زمان هر دوره در قانون نيامده براي همين هر دفعه اين حكم رهبر است كه تعيين كننده خواهد بود.


وظايف مجمع طبق بازنگري قانون اساسي از مشاوره به رهبر در تعيين سياست‌هاي كلي نظام، پيشنهاد چگونگي حل معضلات نظام، حل اختلافات مجلس و شوراي نگهبان هست تا ايفاي نقشي مهم در بازنگري قانون اساسي و شكل دهي شوراي موقت رهبري در موقع ضرورت.


تركيب دوره‌ي دوم كه در 12 مهر 1368 تشكيل شد:فقهاي شوراي نگهبان (6نفر)، روساي سه قوه (قواي مجريه - مقننه و قضائيه)، وزير مربوط ( وزيري كه موضوع مورد بحث مجمع مربوط به وي مي‌شود)، رييس كميسيون مربوط در مجلس شوراي اسلامي، و آقايان مهدوي كني، يوسف صانعي، سيد احمد خميني، سيد محمّد موسوي خوئيني‌ها، محمّد علي موحدي كرماني، حسن صانعي، محمّد رضا توسلي، عبدا…نوري و ميرحسين موسوي.


رييس دوره‌ي دوم كه هفت سال ادامه داشت طبق حكم رهبري، «رييس جمهور» بود يعني هاشمي رفسنجاني. اين دوره تا 27 اسفند ماه سال 1375 ادامه داشت كه رهبري حكمي ديگر صادر كرد با اين تركيب:

الف: روساي سه قوه‌ي مجريه - مقننه و قضائيه ب: فقهاي شوراي نگهبان ج: وزير يا رئيس دستگاهي كه موضوع مورد بحث در مجمع مربوط به آن مي‌شود

2- شخصيت‌هاي حقيقي:آقايان هاشمي رفسنجاني، مهدوي كني، اميني نجف آبادي، واعظ طبسي، احمد جنتي، امامي كاشاني، حسن حبيبي، مير حسين موسوي، ولايتي، محمدي ري شهري، حسن صانعي، حسن روحاني، موسوي خوئيني‌ها، عسگر اولادي، دري نجف آبادي، علي لاريجاني، مصطفي مير سليم، توسلي محلاتي، عبدا…نوري، مرتضي نبوي، فيروز آبادي، غلامرضا آقازاده، بيژن نامدار زنگنه، محمّد هاشمي، محسن نوربخش، محسن رضائي (دبير مجمع)


بنابر اين حكم دوره‌ي سوم 5 ساله بود و هاشمي رفسنجاني به رياست آن منصوب شد. اين حكم همزمان با آخرين سال رياست جمهوري آقاي هاشمي صادر شده، بنابر اين از سال بعد از آن شخص ديگري رييس جمهور مي‌شد و اگر در متن حكم رييس مجمع همچنان «رييس جمهور» مي‌بود، سال 76 حتما رييس مجمع تغيير مي‌كرد، اما شايد به همين خاطر در آن حكم آقاي هاشمي به عنوان شخصيت حقيقي‌اش رييس مجمع معرفي شد و خاتمي كه چند ماه بعد رييس جمهور شد به عنوان يك عضو عادي در مجمع تشخيص مصلحت عضويت پيدا كرد.


دوره‌ي چهارم كه از اسفند 80 كارش را آغاز كرد هم پنج ساله خواهد بود، بنابر اين تا چند روز آينده حكم جديد تعيين مي‌كند كه آيا تغييري در تركيب اين اعضا پيش خواهد آمد يا نه؟ تركيب دوره‌ي چهارم به اين شرح است با رياست مجدد آقاي هاشمي رفسنجاني:


1 ـ شخصيتهاي حقوقي عضو، عبارتند از: الف: روساي سه قوه، ب: فقهاي شوراي نگهبان، ج: وزير يا رييس دستگاهي كه موضوع مورد بحث در مجمع، مربوط به آن دستگاه است ، د: رييس كميسيون مناسب با موضوع مورد بحث از مجلس شوراي اسلامي.در حال حاضر اين اعضاي حقوقي را آقايان احمدي‌نژاد، حداد عادل و هاشمي شاهرودي(رواسال قوا) و آقايان احمد جنتي، محمد ‌مؤمن، غلامرضا ‌رضواني، صادق اردشير لاريجاني، مدرسي‌يزدي و محمد ‌يزدي(اعضاي فقيه شوراي نگهبان) تشكيل مي‌دهند.


2ـ شخصيتهاي حقيقي عضو، عبارتند از آقايان «هاشمي رفسنجاني» ،« اميني نجف آبادي »، «واعظ طبسي»، «جنتي»، « امامي كاشاني»، «موحدي كرماني»، «حسن حبيبي»، «ميرحسين موسوي»، « علي اكبر ولايتي»، «محمدي ري شهري»، «حاج شيخ حسن صانعي»، «حسن روحاني»، «حبيب الله عسگراولادي»، «دري نجف آبادي»، «علي لاريجاني»،«مصطفي ميرسليم»، «توسلي محلاتي»، «مرتضي نبوي»، «فيروز‌آبادي»، «غلامرضا آقازاده»، «بيژن نامدار زنگنه»، «محمد هاشمي»، «محسن رضايي»، «علي‌اكبر ناطق نوري»، «محمدرضا عارف»، «غلامعلي حداد عادل»، «مجيد انصاري»، «حسين مظفر»، «محمدرضا باهنر»، «محمدجواد ايرواني» و «مهدي كروبي»؛ كروبي بعد از مجلس ششم به عضويت منصوب شد ولي بعد از اين كه در انتخابات سال گذشته‌ي رياست جمهوري پيروز نشد از عضويت در مجمع قهر كرد!


نقش مجمع تشخيص روز به روز رو به افزايش است و بعد از انتخابات سال گذشته‌ي رياست جمهوري هم بخش‌هايي از فعالان سياسي كه تا آن روز منتقد قدرت گرفتن بيش از حد مجمع تشخيص بودند اتفاقا از دخالت بيشتر مجمع در امور كشور براي كنترل دولت و مجلس استقبال كردند. بايد ديد آيا رهبري براي دوره‌ي جديد از تركيب متفاوتي با عضويت تعدادي از نيروهاي اصلاح‌طلبي كه از امور اجرايي فارغ شده‌اند استفاده خواهد كرد؟ رييس مجمع كه فكر نمي‌كنم تغيير كند! وظايفش هم كه ماشاءالله به اندازه‌ي كافي زياد هست اما آيا رهبري براي دوره‌ي پنجم سياست جديدي را براي آن تعيين مي‌كند؟ مثلا تعيين سياست‌هاي كلان نظام در حوزه‌ي سياست خارجي!

نامه‌اي ديگر به بوش


سلام عليكم آقاي جورج دبليو. حالت چطوره، اهل منزل خوبند انشاءالله. آخر مرتيكه اين دري وري‌ها چيه كه شنيدم هم خودت گفتي هم دور و بري‌هايت. مگه نمي‌دوني اينجا عراق نيست؟ مگه نمي‌دوني اينجا افغانستان نيست؟ احمق جان ايران توي عراق و افغانستان منافعش ايجاب مي‌كرد كه بهت كمك كنه، تازه كمك كرده وضعت اينه، اگه كمك نمي‌كرد افغانستان رو هم نمي‌تونستي به اين راحتي! بگيري.

اين شيح حسن نصرالله نمونه‌ي خوبي بود كه ببيني ما چطوري هستيم، اونم عين ماهاست، حالا اسمشو مي‌خواهي بذار ديوانگي يا هرچي، فرقي تو اصل قضيه نمي‌كنه. نه اين كه اصلا نشه‌ها؛ بالاخره شماها اينقدر خر هستيد ـ ببخش اين طوري رك مي‌گم چون دوست دارم باهات راحت باشم ـ كه آبا اجدادتون با بمب هسته‌يي به ژاپن حمله كردند، پس زير و رو كردن يه كشور بالاخره شدني است، اما نظام سياسي ايران ديني است چون مردمش اين رو مي‌خواهند، مگر افغانستان نشد جمهوري اسلامي افغانستان؟ از ماهيت نظام سياسي هم بگذريم اگر نظام ايران از هم بپاشه به ضرر تو هم هست، فروپاشي اين هفتاد و دو ملت توي منطقه خاورميانه افتضاح به بار مياره بدبخت؛ از ايني هم كه هست بدتر ميشه. ديگه شير نفت رو كه نمي‌توني بگيري بماند، ...

به توانايي نظامي‌ات مي‌نازي؟ ايراني‌ها هم دارند، فقط شكلش فرق مي‌كنه، مثلا بمب‌هايي شبيه آدم كه هر كجاي خاورميانه هستند، خودتان خوب مي‌دانيد كه اين بمب‌ها فقط وقت دفاع عمل مي‌كنند، ما اهل حمله نيستيم، دلمان هم براي منابع كشورمان مي‌سوزد نه مثل شما كه هفته‌يي دو ميليارد دلار در عراق خرج مي‌كنيد براي جنگ.

اما به خدا اگر به ما حمله شود مثل آن هشت سالي كه صدام ديوانه به ايران حمله كرده بود جوابش را مي‌دهيم. در دفاع همه‌ي ايراني‌ها كنار هم هستند، خيالت راحت باشد. يك مثال ساده بزنم، نمي‌دانم آقاي جورج وبلاگم را مي‌خواني يا نه، يك توده‌يي كه سالهاست در باكو پناهنده شده به من مي‌گفت اگر خداي نكرده آمريكا بخواهد به ايران حمله كند در كنار جمهوري اسلامي از ايران دفاع مي‌كنم. اين واقعيتي است كه چون خونت ايراني نيست نمي‌تواني دركش كني.

مي‌دانم برنامه‌هايت را تو طراحي نكرده‌اي كه حالا آن را تغيير بدهي، سياست‌هاي شما چندين ساله است و براي همه‌ي دنيا برنامه داريد اما ملت با تمدن ايران بزرگ‌تر از آن است كه فكرش را كني، ظاهر مردم ما را نبين، دل مهم است نه اقتصاد. همه‌ي مخالفت‌هاي دروني ما با آقاي احمدي‌نژاد هم براي جلوگيري از يك فاجعه‌ي باخت باخت با شماهاست كه جنگي شود و منابع مالي ما از بين برود، وگرنه حداقل اين كه برنده‌ي بازي تو نخواهي بود.

مشكلاتت در عراق را كاملا درك مي‌كنم، در افغانستان هم همين طور اما راهش اين نيست كه با ايران بخواهي بد تا كني، به خداي احد و واحد وضع بدتر مي‌شود كه هچ ، آنچه در ايران فكر مي‌كني هم اتفاق نمي‌افتد. اگر تو از امنيت در منطقه سود ببري، ما هم مي‌بريم، پس براي چنين كاري همكاري هم مي‌كنيم، اما نخواه كه زير بار زور برويم چون نمي‌رويم، به تو قول مي‌دهم خداي نكرده اگر پاي آمريكايي‌ها به ايران برسد مردم آنها را نپخته مي‌خورند؛ شلوغش نكن، منظورم ورود آنها براي دخالت نظامي است وگرنه ديدي كه از كشتي‌گيران شما چطور ميهمان نوازي كرديم.

ما از دولتمردانمان خواسته‌ايم و اصرار داريم كه با احترام با همه‌ي مردم دنيا برخورد كنند؛ احمدي‌نژاد هم كه خدا نيست، شايد جاهايي در سياستش كمي تند يا كند روي كرده باشد و با قبلي‌هايش مثلا خاتمي فرق كند كه حتما فرق دارد اما در زمان همين آقا محمود موقعيت‌هاي خوبي براي فراموش كردن گذشته‌ها پيش آمد كه شما هم آن را خراب كرديد.

به هر حال از خر شيطان بيا پايين، مي‌دانم مشكل است غرورت بشكند، اما ملت ما هم غرور دارد، هر چه را براي خود مي‌پسندي براي ديگران هم بپسند و برعكس.

اما نگران نباش، اشكال ندارد براي شماها كه دادگاه جنايات جنگي تشكيل نمي‌شود، كسي يا جرات ندارد يا زور كه شماها را به خاطر ابو غريب و گوانتانامو مجازات كند، فوقش مي‌روي و قدرت را به دموكرات‌ها وامي‌گذاري تا چند سال ديگر كه جورج بوش سوم براي رياست جمهوري آماده شود!

نامه را كه خواندي پاره كن و به كسي هم نگو، دوست ندارم كسي بداند برايت نامه نوشته‌ام، شايد دوستانم در داخل ايران بگويند اداي آقا محمود را در آوردم. تو هم اگر نامه نوشتي خصوصي بنويس كه كسي نفهمد، خوب نيست چون فكر مي‌كنند حالا ما چه سر و سري با هم داريم كه نامه نگاري مي‌كنيم، شايد هم براي تو بد شود و بگويند كه تو از من خط مي‌گيري.

زياده عرضي نيست، قربانت علي اصغر
اول بهمن ماه 1385
.
.
.
حاشيه : احسان رجبی از عکاسان جنگ که تصویر شهید امینی یکی از آثار مشهور اوست و خودش نیز از رزمندگان گردان حمزه و نیروهای لشگر ۲۷ بوده به علت عوارض ناشی ازبمب های شیمایی در بخش سی سی یو بستری شده است. منبع خبر

۱۳۸۵ دی ۳۰, شنبه

ثروت مقامات ايران؟


يك بار كه به رامسر رفته بودم يكي مي‌گفت محسن رضايي يك برج بزرگ در رامسر دارد، وقتي با انگشت نشانش داد گفت آنجا بين كوه و جنگل كه ماشين نمي‌رود، محسن رضايي با هلي‌كوپتر به آن رفت و آمد مي‌كند.


هاشمي رفسنجاني آن طرف نوشهر در منطقه‌ي چلندر يك مجتمع بزرگ دارد با همه‌ي امكاناتي كه فكرش را بكني. يك جوان نوشهري برايم تعريف مي‌كرد كه يك بار در خيابان‌هاي اطراف ويلاهاي بزرگ مسوولان در همان منطقه در حال فزولي بوده كه نگهبانان به او حمله مي‌كنند ولي او همچنان مشتاق بود ته توي اون قضيه رو در بياورد هر چند مي‌گفت مي‌دانم كه شدني نيست.


خيلي‌ها در منطقه‌ي شمال معتقدند زمين‌هاي كلاردشت چند سال پيش از وقتي مثل طلا گران شد كه هاشمي رفسنجاني آنجا زمين خريد و ويلاسازي كرد.


ثروت خانواده‌ي هاشمي نه تنها در درون، در بيرون هم معروف است. مثلا در دبي مي‌گويند مجموعه‌هاي عظيم تجاري دارند. به كررات شنيدم كه دختر هاشمي رفسنجاني در كانادا دم و دستگاهي دارد بيا و ببين.


كرمان خودرو و منطقه‌ي آزاد كيش و اينها كه سالهاست بر سر زبان‌هاست. كرماني‌ها هم مي‌گويند كه نصف باغ‌هاي پسته‌ي رفسنجان مال هاشمي است.درباره‌ي برادر بزرگ آقاي خامنه‌اي، محمد آقا هم حرف زياد هست كه در كارهاي اقتصادي بزرگ دست دارد.


چند دفعه از چند نفر شنيدم كه مي‌گفتند اين برج ميلاد رو مي‌بيني، اين مال آقاي كروبي است. كارخانه‌هاي نوشابه و واردات دارو و لوازم پزشكي و ... هم جزو ثروت كروبي شنيده‌ام كه هست.


اين جملات كه نوشتم بخشي از شايعاتي است كه بين مردم دهان به دهان مي‌شود. توي هر منطقه‌اي از كشور، مردم اسم مسوولان را روي كارخانه‌ها گذاشته‌اند، اين مال آن است و اين مال آن يكي.


حالا چرا اينها رو نوشتم چون قوه‌ي قضاييه در يك حركت خنده دار از نظر من، براي دريافت گزارش‌هاي مردمي از دارايي‌هاي مسوولان اعلام آمادگي كرده؛ خواستم كمكي كنيم و حرف‌هاي بين مردم رو جمع كنيم؛ هم درباره‌ي شنيده‌ها از ثروت آنها هم درباره‌ي شنيده‌ها از اين كه در چه كار اقتصادي هستند مثلا فلاني در كار صادرات يا واردات فلان چيز است. به نظرم گزارشي خواندني بشود. شما چيزي نشنيده‌ايد تا به حال؟

طلب شفاي بيماران


مطهره خانم 10 روز پيش رفت تهران براي يك كار اداري! سه روز بعد، يعني دوشنبه‌ي گذشته برگشت به باكو؛ چهارشنبه گفت پهلوهايم درد مي‌كند، كليه‌اش بود، رفتيم كلينيك پيش «جان حكيمي»، نگران شديم؛ قرار شد متخصص او را ببيند؛ همان شب دوباره رفت تهران. امروز بعد از ظهر كه شنبه است در تهران رفت پيش دكتر اما قرار شد آزمايش بدهد تا دكتر ببيند چيست؟ دلم پيش اوست، نگرانم.


الهي به همه‌ي بيماران شفا بده كه سلامتي بزرگترين نعمت است. الهي هيچ كسي بيمار نشود؛ مطهره در اين موارد خيلي صبور است و گلايه‌اي نمي‌كند، هميشه معتقد است كه اينها امتحان خداست و مي‌گفت كه خدايا شكر، چه امتحان‌هاي ساده‌اي پيش پاي ما مي‌گذاري.


راست مي‌گويد، وقتي چشمي به دور و بر مي‌اندازي مي‌بيني هر كسي يك طوري دارد امتحان مي‌شود، بيماري از راحت‌ترين‌هايش است. اما همين راحت‌ترين هم چه سخت است!


همين پريشب فهميدم كه خواهر جوان علي شمس دوست خوبم در ايسنا، فوت كرده، فكرش را بكنيد كه آن خانواده چطور دارد امتحان مي‌شود. خدا بيامرزد او را و صبر بدهد به بازماندگانش.

سفر اصلاح طلبان به عراق

چند روز پيش خانم هيلاري كلينتون كه كانديداي دموكرات‌هاست براي انتخابات آينده‌ي رياست جمهوري ايالات متحده؛ به عراق رفته بود. چرا؟ مگر نمي‌توانست اخبارش را مثل من و شما از تلويزيون دنبال كند كه از آن سر دنيا به عراق آمده؟ مگر در عراق خطر وجود ندارد؟

به همين علت‌هايي كه هيلاري كلينتون براي تامين منافع حزب خود و در مقياسي ديگر منافع ايالات متحده به عراق رفت تا از نزديك با اوضاع سياسي آنجا مواجه شود، تاكيد دارم كه اصلاح‌طلب‌ها در اين موقعيت بايد بتوانند به موضوع عراق بپردازند و حتي در عراق حضور پيدا كنند.

مثلا يك هيات چند نفره‌ي سياسي و كارشناسي از اصلاح‌طلبان بايد براي بررسي اوضاع عراق، نحوه‌ي برخورد خارجي‌ها با مردم عراق، و ديدار با مسوولان پارلمان و دولت عراق.

براي سياست ورزي بايد سياست ورزي كرد، محدوديت به حوزه‌ي داخلي هم محدود كردن خود است و فايده‌اي ندارد، چه بهتر كه در مهم‌ترين موضوع جهاني كه اتفاقا به منافع ايران و ايرانيان گره خورده فعال‌تر باشيم و سعي كنيم كه بازيگري كنيم.

به هر حال اين پيشنهادي بود كه شايد به نظر بعضي از دوستان شوخي باشد. اگر كسي هم از تلاش اصلاح طلبان براي ورود به اين موضوع خبر دارد اطلاع دهد.

۱۳۸۵ دی ۲۶, سه‌شنبه

مادران دانشجوي ما


ديشب با نوشهر تلفني صحبت مي‌كردم؛ پدر، مادر و برادرم همگي خوب بودند؛ مادرم از قبول شدنش توي كنكور كارداني به كارشناسي خبر داد؛ كارشناسي زبان انگليسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد نوشهر و چالوس؛ آن هم در 55 سالگي!


دانشگاه رفتن مادرم اولش بيشتر شوخي بود، چند سالي بود که مي‌رفت و توي کنکور شرکت مي‌کرد اما خبري نمي‌شد. هميشه مامادربزگم(مادر مادرم) خدابيامرز مي‌گفت که مادرتون قبل از اين که بياد نوشهر تو دانشگاه ملي شيراز قبول شده بود، اما اومد نوشهر و نرفت اونجا؛ براي همين هم پدرم بايد شرمنده مي‌شد كه چرا مادرم به خاطر ازدواجش نتوانسته به دانشگاه برود. اين سال‌هاي آخر که زنده بود خيلي حال مي‌کرد که اين دخترش هم بالاخره رفته دانشگاه، آخه سه تا ديگه از خاله‌هايم به دانشگاه رفته بودند.


و مادرم هم سال 82 بالاخره رفت دانشگاه، البته دانشگاه که؛ از اين پودماني‌هاي علمي كاربردي، اولش راحت مي‌شد رفت اما الان همون هم داره دانشگاهي جدي مي‌شه. واقعيتش اينه که اولش يه ذره خجالت مي‌کشيدم بگم که مادرم سر پيري رفته دانشگاه، بعدش عادي شد. عين جوون‌هايي كه تازه به دانشگاه ميرن، مي‌رفت و خوب درس مي‌خوند، هميشه شاگرد اول کلاس بود، با اين که باقي هم کلاسي هاش جوون بودند، قدرت يادگيري‌شون هم به مراتب بالاتر بود اما عزم جزم يه چيز ديگست. درس خواندنش شب امتحاني نبود؛ هميشه از كلاس جلو بود و بچه‌هاي كلاس ازش كمك مي‌گرفتند. چند دفعه هم تو اين سال‌ها هم كلاسي‌هاش مي‌آمدند خونه تا مادرم بهشون كمك كنه.


درسشون كه تابستان امسال تمام شد به مادرم گفتند كه بيا به بچه‌هايي كه تازه وارد هستند آموزش بده؛ آموزش براي تقويت آنها. و حالا چند ماهي است به قول پدرم که به شوخي ميگه والده رفته دانشگاه براي تدريس! براي خودش دفتري داره، تلفني و كلاسي و چند تا شاگرد.


فكرش را بكنيد كه سال 82 بعد از 31 سال خانه‌داري، رفت دانشگاه و حالا در 55 سالگي دانشجوي كارشناسي شده، آن هم زبان انگليسي. تازه بهم گفت كه دانشگاه آزاد نوشهر و چالوس كارشناسي ارشدش را هم داره! يعني از الان تو فكر دو سال ديگه است.


راستي مادر مطهره خانم هم توي 48 سالگي دانشجوي فوق ليسانس حكمت و فلسفه در دانشگاه آزاد است در تهران.


خدا قوت بدهد به اين مادرهاي ما! و خدا يه بذل توجهي هم به ما داشه باشه بلكه از تنبلي در بيايم!

سوال‌هاي يك دوست

با دوستي چند دقيقه پيش چت مي‌كردم، تاكيد كرد كه به چند سوال كه كتبي برايم اي‌ميل كرده بود جواب بدهم. وقتي آن اي‌ميل را ديدم با خودم فكر كردم كه به درستي اين موضوع از مهم‌ترين دغدغه‌هاي اين روزهاي بچه‌هاي سياسي و رسانه‌يي ايران است و به بچه‌هاي ايسنا ختم نمي‌شود. اين هم سوالات اين دوست :

1 - شايعه‌ي تغيير در مديريت ايسنا ار كي شروع شد و تا چه حد جديست؟ گزينه‌هاي مطرح براي جايگزيني آقاي نادعلي‌زاده چه كساني هستند؟ جدي‌ترين گزينه كيست؟
2 - چرا برخي جريان‌هاي نزديك به دولت، به ايسنا انتقاد دارند؛ در حالي كه ايسنا اخبار همه‌ي جريان‌ها را تقريبا به صورت عادلانه پوشش مي‌دهد؟
3 - فكر مي‌كنيد ايسنا تا چه حد بتواند زير بار اين فشارها دوام بياورد؟
4 - آينده‌ي ايسنا را چطور مي‌بيني؟
.
.

۱۳۸۵ دی ۲۳, شنبه

نفوذ ايران در آمريكاي لاتين

شايد وقتي خبر سفر آقاي احمدي‌نژاد به كشورهاي آمريكاي لاتين رو مي‌شنويم از كنارش مي‌گذريم، يا برامون يك چيزي تو مايه‌ي سفري به بوركينافاسو باشد اما بر عكس ما؛ آمريكا و اروپا به اين ارتباط بسيار حساس‌اند.


در چهار سال گذشته آقاي خاتمی سه بار و آقاي احمدي‌نژاد دو بار به ونزوئلا سفر كردند، هوگو چاوز رييس جمهور ونزوئلا هم پنج بار به ايران آمد. به قول معروف «سفرهايي ضد امريكايي»، آمريكا كه ايران رو جزو محور شرارت مي‌دونه، به ونزوئلا هم عنوان «نيروي منفی» آمريکای لاتين داده. البته باقي نيروهاي به قدرت رسيده در اين منطقه هم مثل آقاي چاوز با ايراني‌ها يك دشمن مشتركي دارند به نام آمريكا؛ «شيطان بزرگ».

اولين كشور تو اين سفر ونزوئلاست. هوگو چاوز، رييس جمهورش، 7 - 8 سالي است كه صاحب قدرت شده، رقبا و مخالفاش همه مورد حمايت آمريكا هستند. چاوز خودش معتقده که ونزوئلا و ایران توي اتحادي استراتژيک ضد امپرياليستی در مقابل آمريکا هستند.احمدي‌نژاد بعدش همزمان با شروع رياست جمهوري مجدد دانيل اورتگا به نيكاراگوئه خواهد رفت كه تو سال 1979 در اثر يك انقلاب ضد امريكايي روي كار آمده بود و الان مجددا مورد اقبال مردم قرار گرفته.كشور سوم هم اكوادور ؛ كه همين چند وقت پيش رافائل کورئا نامزد چپگراها در انتخابات رياست جمهوري‌اش پيروز شد، حالا احمدي‌نژاد توي مراسم تحليفش شركت مي‌كند. توي حاشيه‌ي اين سفر هم قراره با «اوو مورالس» اولين رييس جمهور سرخپوست بوليوی كه چپگراست هم ديداري داشته باشه.

آمريكاي لاتين تو سال‌هاي اخير با موج چپگرايي بر پايه‌ي شعارهاي عدالت اقتصادی كه آنجا راه افتاده در حال تبديل شدن به محور جديد قدرت است. تجربه‌ي مداخلات بي‌شمار آمريكا در مسائل داخلي اين کشورها، در ياد مردم اين منطقه هميشه باقي است و گاهي هم به صورت عكس العمل شديد مردم در برابر حاميان آمريكا جلوه مي‌كند.آمريكايي‌ها هم كه از قديم آمريكاي لاتين رو حياط خلوت خودشان مي‌دانستند از شكل‌گيري جبهه‌ي ضد سياست‌هاي آمريكا در آنجا به شدت نگرانند ولي بر خلاف تلاش‌هاي آنها آب ريخته شده است. يك سال و نيم پيش وزير خارجه‌ي آمريکا خواستار مداخله برای پيشرفت دموکراسی و حل بحران‌های سياسی در اين قاره بود؛ اينها براي آن بود كه نتيجه‌ي انتخابات‌ها را به نفع خودشان نمي‌دانستند!


بنابراين ارتباط ايران با آمريكاي لاتين فراتر از سفر ساده و بي برنامه به چند كشور فقير و دور دست است، اتفاقا اين ارتباط بين كشورهايي از نظر فكري بسيار نزديك هستند كه موفقيت خودشان را در اتحاد بيشتر براي تبديل شدن به يك نيروي قدرت فرا منطقه‌يي مي‌دانند و روز به روز هم در حال قوت گرفتن هستند.


امروز در حالي كه آمريكا در باتلاق عراق و منطقه‌ي خاورميانه گير كرده، احمدي‌نژاد براي تقويت نفوذش در بيخ گوش آمريكايي‌ها رفته به حياط خلوت آمريكا؛ آمريكاي لاتين.

و يك انتقاد به آقا محمود آقا محمود مگه تو 4 ماه پيش نرفته بودي ونزوئلا؟ 15 ساعت پرواز؛ از اين سر كره‌ي زمين به آن طرفش! كه چي؟ يعني سفارت ايران نمي‌تواند كارهايي كه لازم است را پيگيري كند كه تو بايد خودت هر چهار ماه يك بار به آنجا بروي؟ مگر وقت زيادي داري؟ فرض مي‌كنيم دفعه‌ي اول كه رفتي رفتنت خيلي مفيد بود، خدا وكيلي اگر دوباره نمي‌رفتي كارها پيش نمي‌رفت؟


شاخصه‌ی فردي و حرفه‌يی

بعضي از خوانندگان درباره‌ي يادداشت «نگراني فاتح براي استقلال جهاد» ابراز نظر كرده و نگراني خود را نوشته‌اند اما از آنجا که برادری در كامنتشان معیار جانبازی و جنوب شهری بودن را به سخره گرفته‌اند، بايد به ایشان توضیح دهيم که اولا گفته شده که فشار برای تغییر مدیریت ایسنا با مدعیان این شعارها نمی‌خواند. ثانیا، این تنها معیارهای ایسنا نبوده است. تنوع و عملکرد افتخارآمیز ایسناییان خود شاهدی براین مدعاست که همواره شاخصه‌های حرفه‌يی نیز جدا مد نظر قرار داشته است. البته وقتی ما درباره‌ي ویژگی‌های یک فرد معین صحبت می‌کنیم هر دو مولفه‌ي جانبازی و جنوبی بودن در کنار ارزش‌های حرفه‌يي، قطعا مولفه‌اي ممتاز است چرا که یکی نشانه‌ي فداکاري برای دین و میهن و دیگری ملاکی برای دردمندی و درد آشنایی است. حال اگر نویسنده مایلند نقش ویژگی‌هاي شخصیتی را بر عملکرد افراد نادیده بگیرند این البته به خودشان مربوط است.

همچنين درباره‌ي اين كه نوشته شده بود ايسنا در خط انقلاب اسلامي بوده و خواهد ماند و مستقل و بي طرف بود؛ هم ايرادي گرفته شده است. اولا قطعا هيچ رسانه‌اي سيب زميني نيست، آيا بي.بي.سي مستقل است؟ سي.ان.ان چطور؟ باقي رسانه‌ها چه؟ ثانيا انقلاب اسلامي در بهمن ماه سال 57 به عنوان مردمي ترين انقلاب‌ها شناخته مي‌شود، بنابراين حركت در آن راه افتخار ايسنا بوده و هست.

يكي از برادرنم كه عضو شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت است هم اي‌ميلي فرستاده، هميشه در ايسنا شرمنده‌ي اين دوستان بوده‌ايم كه به دلايل بسيار واضح انتشار همه‌ي نظرات آنها امكانپذير نبود. اين دوست گرامي نوشته: « 1- كاملا طبيعي است كه فشارها بر ايسنا زياد شود و تا همينجا هم ايسنا خوب مقاومت كرده است. 2- ترك ايسنا از سوي اعضاي كنوني بچگانه است(مي‌بخشيد اين قدر رك مي گويم) در زمان اين دولت اگر از در بيرونت كردند بايد از پنجره بيايي داخل و الا كل كشور به باد مي‌رود.»
.

۱۳۸۵ دی ۲۰, چهارشنبه

نگراني فاتح براي استقلال جهاد

توضيح مهم و ضروري (جمعه 85/10/22) : اين مطلب محصول يک گپ خودماني است. از دوستانم خواهش مي‌كنم آن را رسانه‌يي نکنند.

امروز (چهارشنبه 85/10/20) با آقاي فاتح عزيز صحبت مي‌كردم، الحمدالله اوضاع تحصيل و كار و بارش در انگليس خوب است؛ گرفتاري‌هاي دوري از وطن جاي خودش، نگراني‌هاي مشتركي هم داشتيم.

به آقاي فاتح گفتم كه متاسفانه شنيده‌ام كميته‌اي جديد در جهاد دانشگاهي تشكيل شده براي نظارت بر ايسنا تا به رياست جهاد به اصطلاح مشورت بدهد اما به نظر مي‌رسد كه تشكيل آن از بيرون مجموعه هدايت شده باشد و بخواهد نقطه‌نظرات آنها را پيگيري كند. آقاي فاتح كه خود جهادي است و هميشه ايسنا را مولود اين نهاد انقلابي مي‌داند؛ مانند سال گذشته ـ در آستانه‌ي رفتنش ـ تاكيد كرد كه «اميدوارم اعتبار و استقلال چندين ساله‌ي جهاد دانشگاهي و ايسنا به دليل فشار چند روزه ي کساني که ايسنا نه محصول انديشه و نه نتيجه‌ي عمل آنها است، خدشه‌دار نشود.»

منظورم از بيرون جهاد، مجموعه‌ي دولت بود، در اين كميته كساني از مجموعه‌هاي اجرايي عضو هستند، براي همين آقاي فاتح گفت «نگرانم كه امروز كساني براي ايسنا تصميم بگيرند كه در شكل‌گيري فرهنگ ايسنا هيچ نقشي نداشته‌اند و البته به نام حمايت از ايسنا اين كارها انجام شود.»

امشب كه خبر تغيير معاون فرهنگي جهاد دانشگاهي را خواندم باز نگراني‌ام براي آينده‌ي ايسنا بيشتر شد چون آقاي احمدي كه تا به امروز معاون فرهنگي بود يكي از گزينه‌هايي است كه حرف از جايگزيني او براي مديريت جديد ايسناست و حالا از آن شغل سابق فارغ شده است. همين ساعتي پيش از يكي از بچه‌هاي ايسنا هم خبردار شدم كه انگار تغيير مديريت ايسنا كاملا قطعي شده است. يكي از ديگر دوستانم هم از ايسنا رفتني شده؛ البته به دليل وضعيت فعلي تا قطعي شدن شرايط از او نام نمي‌برم.
آقاي فاتح درباره‌ي اين تغيير احتمالي مديريت گفت : «آقاي نادعلي زاده شخصيتي مومن ، جانباز و جنوب شهري است و از اين رو فشار براي تغيير ايشان به جهاد دانشگاهي با شعارهاي مدعيان نمي‌خواند و برادرم احمدي نيز بسيار بعيد است که بخواهند وجه چنين تغييري شوند.»

به آقاي فاتح گفتم من هم نگرانم از احتمال تغيير، او گفت «مخالفتم را اعلام كرده‌ام، بعد هم هر تغييري بايد از داخل ايسنا صورت بگيرد، اگر كسي با فرهنگ ايسنا آشنا باشد به چيزي غير از حفظ آن براي مردم و اعتماد مردم به آن فكر نمي‌كند، نبايد كاري كنيم كه اعتماد مردم به رسانه در كشورمان از دست برود. تغيير در ايسنا دردي از نظام رسانه‌يي کشور دوا نمي‌کند و حتي منفعتي براي طراحان این ماجرا نخواهد داشت که اگر چنين بود بايد اينهمه رسانه‌هاي همسو کفايت مي‌کرد.»

آقاي فاتح كه سال گذشته ايسنا را ترك كرد قبل از آن تلاش بسياري كرد تا همه‌ي تصميم‌گيران قانع شوند براي حفظ ايسنا به عنوان يك سرمايه‌ي ملي، نفر جايگزين از داخل خود ايسنا انتخاب شود؛ و الحمدالله در آن زمان با تدبير اينچنين شد.

گفتم اگر تغيير كند چه؟ گفتم بعضي از بچه‌ها شايد ادامه ندهند، هر چند من توصيه كرده‌ام كه دوستانم احساسي تصميم نگيرند. گفت «من كه مخالف تغيير مديريت در اين مقطع هستم اصلا نمي‌خواهم درباره‌ي بعد از آن فكر كنم.» اما با اين حال با تاكيد از بچه‌هاي ايسنا خواست كه بمانند و كار كنند. گفت «ايسناييان بايد اين فصل را هم بگذرانند.» راست مي‌گويد؛ فصل‌هاي چند ساله‌ي سياسي مي‌آيند و مي‌روند اما ايسنا بايد ايسنا بماند، هيچ معني ندارد كه كسي مسووليت خطير ايسنايي بودن را زمين بگذارد. فاتح تاكيد دارد كه : «همه مي‌دانيم که نفوذ رسانه‌يي ايسنا ناشي از نام و عنوان آن نيست، بلکه ناشي ازحريت، صداقت، خلاقيت، وسعت نظر و ارزش‌هاي اين رسانه است که اميدوارم برادران و خواهرانم در جهاد دانشگاهي و ایسناي عزيز با همه‌ي وجود و در هر شرایطی از آن صيانت کنند. ايسنا خانه‌ي ايسناييان است. آنان جايي نمي‌روند حتي اگر خدايي ناکرده خانه را بر سرشان خراب کنند شايد چند روزي عده‌يي بخواهند ايسنا را از اسب بياندازند اما هرگز کسي نمي‌تواند ايسناييان را از اصل بیاندازد.»

گفتم بعضي‌ها مي‌گويند ايسنا بايد سخنگوي دولت باشد. باز هم ابراز نگراني كرد از اين كه كسي چنين خواسته‌اي داشته باشد هر چند به گفته‌ي او «ايسنا امروز حرف دولت را به خوبي منعكس مي‌كند، اما تاكيد كرد اگر بخواهند رسانه‌اي كاملا در اختيار دولت باشد و از فضاي كنوني‌اش بيرون بيايد اساسا اعتماد مردم كشورمان به رسانه لطمه‌ي شديد مي‌بيند.»

آقاي فاتح به درستي گفت كه «ايسنا هميشه در خط انقلاب اسلامي بوده و خواهد ماند.»

براي بار چندم تاكيد كرد كه «خدا كند كاري انجام نشود كه استقلال جهاد دانشگاهي خدشه‌دار شود.»

برادر عزيزم آقاي ابولفضل فاتح به من خيلي لطف دارد؛ براي او بسيار احترام قائلم و از راهنمايي او سپاسگذارم.

توضيح: دكتر ابوالفضل فاتح، موسس و مدير عامل سابق خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، سال گذشته براي ادامه‌ي تحصيل ايسنا را تنها گذاشت و به ديار غربت سفر كرد. برادر عزيزمان محمدعلي نادعلي‌زاده از اعضاي خانواده‌ي ايسنا، پس از وي عهده‌دار مديريت اين خبرگزاري شد.
.

۱۳۸۵ دی ۱۹, سه‌شنبه

نگراني براي چه؟

امشب از باكو با پدرم در نوشهر تلفني صحبت مي‌كردم، براي تبريك عيد سعيد غدير. معمولا با هم درباره‌ي سياست هم صحبت مي‌كنيم، گفت چطوري؟ گفتم من خوبم اما براي ايران نگرانم. گفت چرا؟ گفتم نگران ادامه‌ي همين بحث‌هاي تحريم. جمله‌اي گفت و گوشي را به مادرم داد. گفت كه از من بعيد مي‌دانست اين گونه حرف بزنم. گفت در مناسبات بين الملل فقط قدرت است كه عامل تعيين كننده است و گفت كه نبايد از حرفت كوتاه بيايي؛ براي همين گفت كه نگران نبايد بود.

نگذاشت من هم حرفم را بزنم كه براي چه نگرانم. من اصل اين حرف را كاملا درست مي‌دانم در تمام تحليل‌هايم هم نوشته‌ام، بر استقامت هم تاكيد دارم؛ اما نگرانم، نگران اين كه با بالا گرفتن تنش بين ايران و غرب بازي نتيجه‌اي باخت باخت داشته باشد، هر چند در آن صورت هم باخت ما كمتر خواهد بود اما هزينه‌اي كه خواهيم داد به ضرر ماست.

اميدوارم با تدبير و رهبري جناب آقاي خامنه‌اي، مسوولان ايراني بتوانند بهترين راه را براي كاهش تنش ايران و كشورهاي متخاصم در پي بگيرد. ايران را مطمئنم كه ايراني‌ها توانايي و تجربه‌ي كافي براي رفع بحران پيش آمده دارند، فقط بايد بتوان از آن پتانسيل استفاده كرد كه انشاءالله بشود.

اگر تا به حال هم كم كاري‌هايي داشته‌ايم امروز نبايد نشست و دست روي دست گذاشت، اين همه ديپلمات و فعال سياسي كه مي‌توانند در اين كار موثر باشند تا بتوان بهترين راه را پيش گرفت. بهتر هم مي‌دانم اشتباهات را كنار بگذاريم و بعدا به بررسي آن بپردازيم، امروز روي كار است براي جلوگيري از تنش و دستيابي به حق و حقوق هسته‌يي ايران.

۱۳۸۵ دی ۱۷, یکشنبه

نامه‌ي مردم به رييس‌جمهور بعدي

سرعت خواندن و بررسي نامه‌هاي مردم به آقاي احمدي‌نژاد كه ابتكار ايشان از بدو انتخابش به عنوان رياست جمهوري بود به قدري پايين است كه قطعا بخش اعظم اين نامه‌ها باز نشده به رييس جمهور بعدي منتقل مي‌شود.

البته «ستاد نامه‌هاي مردم به رييس جمهوري» تا به حال 300 هزار نامه‌ي مردم به احمدي‌نژاد را باز كرده و خوانده‌اند اما تنها در سفر چهار روزه‌ي آقاي احمدي‌نژاد حدود يك ميليون نامه به او نوشته شده است.

درباره‌ي تعداد كل نامه‌هاي مردم به رييس جمهور خبري را نشنيده‌ام، براي همين بد نيست كه خبرنگاران محترم حوزه‌ي دولت درباره‌ي تعداد اين نامه‌ها و نحوه‌ي بررسي آنها گزارشي‌هايي تهيه كنند و در اختيار مردم بگذارند.

قطعا اگر مردم بدانند كه نامه‌هايشان اصلا باز هم نخواهد شد ديگر نمي‌نويسند. مردمي كه اين نامه‌ها را مي‌نويسند اكثر آنها مشكلات اقتصادي يا اداري دارند و به جاي اين كه از طريق اداري آنها را پيگيري كنند نامه‌اي نوشته‌اند و به اميد آن هستند كه روزي نتيجه دهد!

چند ماهي كه در سال 79 بعد از تمام شدن درسم به نوشهر رفتم و خبرنگاري تازه كار بودم گاهي به ارتباط آقاي «انوشيروان محسني بندپي» نماينده‌ي مردم نوشهر و چالوس در مجلس شوراي اسلامي با مردم دقت كردم، چه نامه‌هايي كه به او مي‌نوشتند و چه ملاقات‌هايي كه با او داشتند، تقريبا همه يا پول مي‌خواستند يا شغل؛ او هم طبق معمول آنها را به دستگاه‌هاي ديگر حواله مي‌داد، رييس دفترش براي همه‌ي آن تقاضاهاي مردم مراجعه‌كننده نامه‌هايي تهيه مي‌كرد و آقاي نماينده به سرعت برق كوهي از نامه‌ها را در بين كارهايش بدون اينكه وقت كند آنها را بخواند امضا مي‌كرد.

در زماني كه دبير سرويس پارلماني ايسنا هم بودم يادم هست بچه‌هاي خبرنگار چند گزارش درباره‌ي مراجعه‌ي مردم به دفتر نماينده‌ها در محل مجلس تهيه كردند كه بسيار جالب بود.

سفر هفته‌ي گذشته به خوزستان، بيست و چهارمين سفر استاني رييس‌جمهور بود، در اين آخري فقط يك ميليون نامه به «ستاد نامه‌هاي مردم به رييس جمهوري» رسيده؛ پس حداقل 6 يا 7 ميليون نامه در يك سال و نيم گذشته براي آقاي احمدي‌نژاد نامه نوشته شده است، كه اين رقم تا پايان دوره‌ي چهار ساله سر به فلك مي‌گذارد و رسيدگي به آنها براي رييس جمهور بعدي خواهد ماند.

اينجا نمي‌خواهم درباره‌ي اصل اين كه آيا نوشتن و بررسي نامه‌هاي مردمي درست است يا خير هم قضاوتي كنيم اما به نظر روش بسيار نامناسبي است و بهتر است طوري كه به مردم بر نخورد از آنها خواسته شود از نامه نوشتن به رييس جمهور خودداري كنند، به جايش اگر مشكلي دارند به نهاد مربوط مراجعه كنند چون اگر اين كار فرهنگ شود براي مديران كار مشكل مي‌شود و همه براي هم توصيه نامه مي‌نويسند؛ توصيه‌نامه‌هايي بي فايده.

۱۳۸۵ دی ۱۶, شنبه

پاسخ به دو كامنت

آقاي ويژه پس از يادداشت «برادري با صدام» نوشته‌اند:

«ببينيد بر سر لزوم تعامل در سياست خارجي و انعطاف پذيري كه علي الظاهر اختلاف نظر نداريم. بحث بر سر اين است كه با چه كشوري بايد متحد بود. شما در جنگ دوم خليج فارس اتحاد با طالبان و عراق را در مقابل آمريكا پيشنهاد كرده بوديد - يا به عبارت ديگر بهتر مي دانستيد - و من گفتم هر سه دشمن ما بودند و منطق بين المللي ايجاب مي كند كه از خطر بزرگتر بپرهيزيم. اتحاد با اين كشورها خطر را به ما نزديكتر مي كرد. در اينجا شما با يك واقعيت روبرو هستيد كه بايد براي آن برنامه ريزي كنيد. مثال مي‌زنم فرانسه از حمله‌ي آمريكا به عراق حمايت نكرد ولي به عنوان يك واقعيت براي آن برنامه ريزي كرد. به نظرم لزومي ندارد با هر آنچه به نظرمان صحيح نيست بجنگيم بلكه بايد در راستاي منافع كشورمان از آن استفاده كنيم.»

درباره‌ي اصل انعطاف پذيري اصلا با هم اختلافي نداريم فقط همانطور كه نوشتم مخالف حمايت از دخالت خارجي در كشورهاي منطقه هستم، هر حكومتي بخواهد باشد، چه طالبان، حزب بعث عراق؛ آن خارجي هم هر كشور يا گروهي مي‌خواهد باشد چه آمريكا و انگليس در افغانستان و عراق چه صهيونيست‌ها در فلسطين و چه عراق در كويت. چون وقتي دخالت بيگانه به هر بهانه‌اي عرف شود ديگر نمي‌توانيم مقابل آن بايستيم!

دوستي ديگر درباره‌ي يادداشت قبلي در نقد تحليل انتخاباتي آقاي افشاري نوشته‌اند:

«راستی این شاخصی که درباره‌ي آمار رای دهندگان اعلام می‌شود صحیح نیست. رفتارهای اجتماعی که کالای تولیدی نیستند هر چه حجم شان بیشتر بود سوددهی داشته باشند... مشارکت در انتخابات همواره در یک جامعه متعادل و نرمال مقداری مخالف و تعدادی هم موافق دارد...این ضریب حدودی بین 40 تا 65 درصد را نرم می‌داند. بالاتر از آن معنا دار است و کمتر از آن هم دارای مخاطره.»
نظر اين دوست درباره‌ي ايران امروز درست به نظر مي‌رسد، و با آن كاملا موافقم. البته رفتارهاي اجتماعي هر جامعه‌اي در هر مقطعي منحصر به فرد است.

بازار تصاوير ائمه در باكو


هر وقت پوستر تصوير ائمه را مي‌ديدم ناراحت مي‌شدم، در اين چند سال اخير كه ديگر تصوير همه‌ي ائمه را به مناسبت‌هاي مختلف مذهبي مي‌كشند و به در و ديوارها آويزان مي‌كنند.

درباره‌ي تخيلي بودن اين تصاوير كه نياز به توضيح نيست و به طور مشخص كساني كه اين تصاوير را مي‌كشند يا نيت اقتصادي دارند يا مروج خرافات هستند.

در جمهوري آذربايجان كه 80 درصد مردم مسلمان هستند و بيشتر از 70 درصد آن مسلمانان شيعه هستند، به دليل اين كه 70 سال ممنوعيت فعاليت مذهبي وجود داشته مردم بسيار با ولع به دنبال هويت از دست رفته هستند و در اين راه يكي از نمادهايي كه در خيلي جاها ديده مي‌شود پوستر تصاوير ائمه است كه تقريبا همگي چاپ ايران هستند، حداقل من چاپ جاهاي ديگر را نديدم.

اين عكس را چهار روز پيش از داخل يك ميني‌بوس گرفتم، راننده پوستري از ائمه بالاي سر خودش نصب كرده است.

امروز در يك سايت خبري خواندم كه به دستور وزارت ارشاد «چاپ و انتشار هرگونه پوستر از تصاوير ائمه‌ي اطهار ممنوع شد». خيلي خوشحال شدم.

۱۳۸۵ دی ۱۴, پنجشنبه

نقد تحليل انتخاباتي افشاري


ديروز كه مسنجرم را روشن كردم، آقاي علي افشاري لينك به تحليلش بر انتخابات اخير را گذاشته بود، وقتي خواندم به ياد خاطره‌اي افتادم كه قبل از تعريفش مختصري به آن يادداشت پرداخته‌ام.


آقاي افشاري در اين يادداشت در مجموع تلاش كرده «اهميت يافتن دوبار جايگاه مشارکت در انتخابات» را «مورد چالش» قرار دهد. اما جالب است قبول كرده كه در انتخابات شوراهاي اين دوره 10 درصد نسبت به دوره‌ي قبل و در انتخابات خبرگان نيز نسبت به دور قبل 14 درصد مشاركت مردم در انتخابات «بيشتر» شده است؛ يا به عبارت ديگر شوراها 20 درصد و خبرگان 30 درصد «رشد» نسبت دوره‌ي قبل داشته‌اند.


لذا فكر مي‌كنم آقاي افشاري بي‌انصافي كرده كه نوشته «نرخ مشارکت 60 درصد براي نشان مشروعيت و همراهي مردم با نظام سياسي شکننده است و مانند مشارکت‌هاي بالاي انتخاباتي در دوره‌ي زمامداري صدام حسين و يا نظام سياسي مصر و سوريه قابل اتکا نيست».


نرخ مشارکت مردم در انتخابات‌هاي مجلس خبرگان بنابر آمار در دوره‌هاي اول، دوم، سوم و چهارم به ترتيب 77، 37، 46 و 60 درصد است؛ لذا اين درست كه ركورد دور اول شكسته نشده اما روند رو به رشد آن پس از افت در دوره‌ي دوم، خوب بوده است.


درباره‌ي آقاي هاشمي اين درست كه آراي ايشان نسبت به دور دوم انتخابات سال گذشته‌ي رياست جمهوري در حوزه‌ي تهران 300 هزار راي كاهش پيدا كرده اما اين طبيعي است چون در آن انتخابات انتخاب كنندگان تنها دو گزينه داشتند و اساسا انتخابات خبرگان در نگاه مردم بسيار كم‌اهميت‌تر از انتخابات رياست جمهوري است براي همين حضورشان هم در آن پايين‌تر است، لذا بهتر است اين انتخابات با انتخابات خبرگان گذشته مقايسه شود كه نسبت به آن آراي او بنا به نوشته‌ي خود آقاي افشاري 400 هزار راي يعني 33 درصد افزايش داشته يا به عبارتي با توجه به افزايش واجدان شرايط، دو درصد بيشتر شده است.


همانطور كه آقاي افشاري نوشته، البته هاشمي رفسنجاني اصلاح‌طلبي از دسته‌ي دوم خردادي نبود، اما در حوزه‌ي انتخابات مجلس خبرگان، هاشمي كه به كررات نظرش را درباره‌ي اعتقادش به انتخاب رهبري در مقابل نصب اعلام كرده مي‌توانست مورد حمايت اصلاح‌طلبان باشد لذا به درستي اين كار انجام شد و همگان ديدند كه در نبود امثال هاشمي چه گروهي با نظريه‌ي نصب، خبرگان را به قبضه‌ي خود درمي‌آوردند.


درباره‌ي شوراهاي اسلامي شهر و روستا در كل كشور كه مشاركت از 50 درصد واجدان شرايط در دوره‌ي گذشته به 60 درصد واجدان شرايط در اين دوره افزارش پيدا كرد يا به عبارتي شركت مردم 20 درصد رشد نشان داد كه رقم قابل توجهي است.


در تهران موافقم كه نوشته «افزايش نرخ مشارکت از 12 درصد در دوره قبل به 30 درصد در اين دوره اگر چه افزايشي را نشان مي‌دهد ولي در حکم ارتقاء نمره‌ي دانشجويي از 2 به 7 است که مانع مردودي و افتادن او در درس مورد نظر نمي‌شود»؛ اما فكر نمي‌كنم انصاف باشد كه اين رشد 250 درصدي حضور مردم تهران نسبت به دوره‌ي قبل را ناديده بگيريم. من از آقاي افشاري تعجب مي‌كنم كه چرا اين رشد را تحليل نكرده‌اند؟!


اين قبول كه «اصلاح طلبان اگر چه بيشترين کرسي‌ها را در شوراهاي کل کشور به دست آورده‌اند ولي در تهران و مراکز استان‌ها در کسب اکثريت شوراها ناکام شدند»؛ اما توقع هم نداشتند كه در همه‌ي اين حوزه‌ها بتوانند اكثريت را به دست بياورند، مثلا در تهران همين اقليت چهار نفره از 15 نفر امروز مي‌تواند با تقويت خود فردا به اكثريت تبديل شود.


آقاي افشاري چهار منتخب اصلاح‌طلبان تهران را هم به پاي آنها نمي‌گذارد، ساعي را ورزشكار و سه نفر ديگر را متعلق به لايه‌ي محافظه‌کار و کند روي اصلاح طلبان مي‌داند. شايد وجود ورزشكاري ملي هم در شوراي شهر كلان شهر تهران لازم باشد همچنان كه مورد انتخاب مردم هم قرار گرفت؛ اتفاقا او مشي اصلاح‌طلبانه دارد، كه قطعا مقايسه‌ي او با آقاي رضازاده در نحوه‌ي رفتار با نهاد قدرت منظورم را مشخص مي‌كند.


اما درباره‌ي خانم ابتكار و آقايان نجفي و مسجدجامعي؛ آيا اين كه آنها دولتمرد خطاب شده‌اند چطور منفي جلوه مي‌كند در حالي كه اتفاقا اصلاح‌طلبان با معرفي چنين مديراني براي حضور در شوراي شهر خواسته‌اند انتظارات از شوراي شهر كلان شهر تهران را بالا ببرند. فكر نمي‌كنم همكاري با آقايان لاريجاني و ميرسليم در وزارت ارشاد انگ مناسبي باشد، مگر آقاي افشاري با سيد مهدي طباطبايي و مهدي منوچهري در يك شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت همكاري نمي‌كرد؟ مگر به ديدار مقامات عالي نظام نمي‌رفتند؟ مگر ريش نداشت؟ مگر در سخنراني‌هايش از «امام خميني» و «مقام معظم رهبري» نقل قول نمي‌كرد؟ پس بايد بگوييم او الان محافظه كار است؟ مگر روزگاري آقاي افشاري اصلاح‌طلب دو آتشه نبود؟ اتفاقا اصلاح‌طلبي از همان نوعي كه امروز آن را به عنوان انگ به ديگران مي‌چسباند.


اصلا يك قدم آن طرف‌تر مي‌روم؛ دوست دارم آقاي افشاري توضيحي براي اين سوال داشت باشد كه اگر كسي مانند خودش در دوره‌هاي مختلف نظراتي داشت و بعدا مانند خود آقاي افشاري از آن نظراتش عبور كرد، جامعه بايد با او چه برخوردي كند؟ البته اين سوال ربطي به اين دوستان اصلاح‌طلب منتخب ندارد، آنها را البته هميشه اصلاح‌طلب مي‌شناختم اما آنها مثل من اهل حركتي با سرعت كمتر هستند، مردم هم در اين دوره آنها را مي‌خواستند.


و در پايان آقاي افشاري نتيجه‌اي گرفته كه «پايگاه اجتماعي رويکرد اصلاح از درون ساختار قدرت، کماکان روندي نزولي را طي مي‌کند». اين هم با عدد و رقم كه در آن يادداشت نوشته است نمي‌خواند، بالاخره اگر همين حوزه‌ي تهران را هم در نظر بگيريم بر خلاف دور گذشته‌ي انتخابات كه هيچ اصلاح‌طلبي به عضويت شورا درنيامد اين بار هم مشاركت مردم تهران 250 درصد رشد داشت، هم چهار اصلاح‌طلب تابلودار وارد آن شدند. حتي معتقدم بخشي از ديگر افرادي كه راي آورده‌اند نيز طرفدار اصلاح از درون ساختار هستند و براي آن تلاش مي‌كنند.


بد نيست از آقاي افشاري بپرسيم كه احوال سايت رفراندوم چطوره؟ تعداد امضاهاي الكترونيك آن چه شد؟ از زمان آن پيشنهاد تا به حال كه خيلي گذشته، پايگاه اجتماعي رويکرد اصلاح از بيرون ساختار قدرت، کماکان روندش نزولي است يا صعودي؟!


اين يادداشت طولاني شد، خاطره بماند براي بعد.

صدام حالت طبيعي نداشت

فرق فيلمسازي ما با هاليوود چقدر است؟ در سياست هم ما با آنها همين قدر فاصله داريم. امروز به همكارم علي كه درباره‌ي صدام پرسيد مي‌گفتم همين طور كه ما برنامه داريم كه اين هفته وقت بذاريم ديوار قسمت پايين كارخانه را تعمير كنيم، بعد دوشنبه و سه‌شنبه به آن كار اداري برسيم، فردايش را به فلان كار ديگر بپردازيم؛ آمريكا براي مديريت جهان برنامه دارد،

عليه عراق تبليغات كند، او را در شوراي امنيت محكوم كند، به عراق حمله‌ي نظامي كند، صدام دستگير شود، او را فلان طور در فلان زمان دادگاهي كند، چند ماه طول بكشد اما فقط در دادگاه به اتهاماتي كه آمريكا مي‌خواهد رسيدگي شود، فلان روز به اعدام محكوم شود، فلان روز او را اعدام كنند، در روز اعدام فلاني‌ها در مراسم باشند، هيچ فيلمي از اعدام پخش نشود، فقط شاهدان بگويند كه صدام قبل از اعدام گفته «الله اکبر، درود بر اسلام، مرگ بر فارس ها»، «الله اکبر و محمدا رسول الله»، «چرا بايد بترسم؟ من تمام زندگي ام را در جنگ با کفار و متجاوزين گذرانده‌ام، من متجاوزين و دشمنان عراق را نابود کردم، و من عراق را از فقر به ثروت رساندم» و مردم عراق را به مبارزه با آمريكا و ايران فراخوانده! چند روز بعد فيلم ناقصي كه با موبايل گرفته شده منتشر شود، در آن فيلم به طوري به صدام توهين شده باشد كه اهل تسنن تحريك شوند و شيعه و سني گلاويز بشوند.

اصلا هيچ مسلماني نيست كه قبول داشته باشد صدام با آن جناياتش مسلمان بوده، ببينيد چطور او را در اين اخبار آنچنان مسلماني جلوه مي‌دهند كه بتوانند از آن سوءاستفاده كنند. ببينيد چطور تصوير سازي مي‌كنند كه صدام طرفدار اسلام و مخالف ايراني‌هاست. ببينيد چطور و با چه زيركي مي‌خواهند ايران و آمريكا را از نگاه صدام عراقي يكي جلوه دهند.

يعني واقعا صدام نمي‌خواست در لحظات آخر هم حتي بگويد كه حامي‌اش در جناياتش همين غرب و آمريكا بوده؟ مگر مي‌شود؟ ديگر وقتش تمام بوده، دادگاه‌ها هم براي او تمام شده بود و هيچ اميدي باقي نبود.

براي همين به نظرم اين همه يك فيلم بود به خوبي فيلم‌هاي هاليوود دقيق و زيبا كه نمي‌تواني از آن كوچكتريم ايرادي بگيري، الا اينكه چطور صدام حسين تن به اين كار داد؟ پول و وعده‌ي قدرت كه نمي‌توانست انگيزه‌اي براي تن دادن به طناب اعدام باشد پس تنها يك فرضيه مي‌ماند، به نظرم صدام حالت طبيعي نداشته، حالا يا خودش به طور طبيعي مشكل رواني پيدا كرده بود كه احتمالش كم است؛ يا اين كه قول معروف او را چيزخور كرده بودند و از صدام فقط جسمي باقي مانده بود كه برود بالاي دار.

۱۳۸۵ دی ۱۳, چهارشنبه

درجا زدن در دهه‌ي سي

دوست جوانم «محمدرضا يزدان‌پناه» گل پسري است با يك دنيا آرزو؛ در وبلاگ يكي از دوستان كامنتي گذاشته است كه به يادداشت قبلم با عنوان «امام خميني و بحران هسته‌يي» مربوط مي‌شود:

« نظر من اینه که هم تو هم علی شفیعیان هنوز در دهه‌ي 30 درجا زده‌اید و خیال میکنید مملکت، امروزه پر از امثال مدرسه و دنیا همونجوره که 50 سال پیش بود. من فقط امیدوارم نتیجه‌ي این تحلیل‌های فضایی تو هم یه روزی به همون جایی برسند که در مسائل داخلی رسید. »

فقط نفهميدم منظورش از دهه‌ي 30 چه بود! معمولا همه‌ي دوستان را به هر دليلي و در هر بحثي - فرق ندارد در فوتبال باشد يا يه قول دو قول - به دهه‌ي 60 متهم مي‌كرد، اما به من لطف دارد، براي همين انگار دهه‌ي من ويژه است! بابا اي ول من كه 55 تازه به دنيا آمده‌ام چطور در دهه‌ي 30 «درجا» مي‌زنم؟! حداقل به من مي‌گفت دهه‌ي شصتي، بالاخره مي‌گفتيم در آن زمان گل كوچيك بازي مي‌كردم اما دهه‌ي 30 كه پدرم هم نوجوان بود!

اميدوارم دوست جوانم از من نرنجد، براي او براي رسيدن به همه‌ي آرزوهايش دعا مي‌كنم، از جمله ...

امام خميني و بحران هسته‌يي

اين بازي هسته‌يي كه ما و غرب واردش شده‌ايم بزرگ است شايد هم خيلي‌ها بگويند لقمه‌ي بزرگ‌تر از دهان ايران باشد اما به هر حال الان وسط گوديم. قبلا درباره‌ي اين موضوع نوشته‌ام اما يك نكته را مي‌خواهم به آن اضافه كنم و آن يادآوري استراتژي امام خميني در بحران ماه‌هاي آخر جنگ ايران و عراق است. ايشان در جايي تاكيد مي‌كرد كه به اولتيماتوم دشمنان توجه نكنيد و در جايي ديگر به قول خود ايشان جام زهر را نوشيد.

صحيفه‌ي امام- جلد 3- صفحه‌ي 245 :«يك اولتيماتوم در همان وقت دولت روسيه فرستاد براي ايران و سربازانش هم تا قزوين آمدند و آنها از ايران امتياز نفت شمال را مي خواستند كه تقريباً اسارت ايران بود و مي گفتند بايد از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند كه چه بايد بكنند؛ ساكت كه چه بكنند. در يك مجله خارجي نوشته است كه يك روحاني (مجاهد شهيد آيت الله سيدحسن مدرس) با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: حالا كه ما بناست از بين برويم، چرا خودمان از بين ببريم خودمان را؟ رأي مخالف داد. بقيه هم جرأت كردند و رأي مخالف دادند؛ رد كردند اولتيماتوم را. آنها هم هيچ غلطي نكردند.بناي سياسيون هم همين معناست كه يك چيزي را تشر مي زنند ببينند طرف چه جوري است؛ اگر چنانچه طرف ايستاد مقابلشان، اينها عقب مي زنند و اگر چنانچه نه، آن بيچاره عقب رفت، اينها هم جلو مي آيند. حيوانات هم همين جورند. حيوانات هم همين خصوصيات را دارند كه اول مي آيند جلو ببينند اين چه آدمي است. اگر اين آدم ايستاد دستش را بلند كرد، فرار مي كند. اگر برعكس او فرار كرد، دنبالش مي كند. اين خوي حيواني است.»

با اين حساب رهبر هوشمند زماني چنين گفت و زماني چنان كرد كه هر دوي آنها به جاي خودش درست بود.

حالا غرب با صدور قطعنامه‌ي شوراي امنيت به تحريم ايران دست زده و اولتيماتوم را داده، مهم تصميم‌گيري دقيقي است كه الان بايد كوتاه بياييم يا توجه نكنيم تا به منفعت ايران باشد؟

يك روز تو باكو

از ديروز به مدت هشت روز تعطيل شديم به مناسبت سال نوي مسيحي! و اين در حالي است كه فقط 10 درصد مردم در جمهوري آذربايجان مسلمان نيستند، تازه چون مردم اين منطقه جزو حوزه‌ي تمدني ايران هستند نوروز عيد آنها بوده ولي به هر حال عيد سال جديدشان اينطوري سپري مي‌شود براي ما.

امروز با مطهره در باكو گشتي زديم، به ايچري شهر رفتيم كه منطقه‌اي قديمي است، در يك مغازه بوديم كه ديدم دو نفر با لحجه فارسي صحبت مي‌كنند، آنها دو جوان افغان بودند كه در باكو دانشجويند، اسم يكي از آنها «جمعه» است، شماره تلفن رد و بدل كرديم تا بعدا ببينمشان. توي همان مغازه كه ايستاده بوديم تا مطهره براي خودش چرخي بزند از جمعه پرسيدم اوضاع افغانستان چطوره؟ او كه حداقل چهار سالي است در باكوست و قبل از آن هم مدتي در ايران بوده، گفت خوبه، اما به نظرم اطلاعاتش بيشتر از من نباشد! گفتم پس اين اخبار هر روزه چيه؟ گفت بيشتر مناطق جنوب نزديك مرز با پاكستان درگيري مي‌شود ولي باقي مناطق بهتر از قبل است.

از كنار مسجدي قديمي در ايچري شهر مي‌گذشتيم كه با دوجوان آذري برخورد كردم، ظاهرشان مي‌خورد كه ايراني باشند چون اكثريت مطلق مردم آذربايجان ريش‌هاي خود را از ته مي‌زنند اما اين دو ته ريش داشتند، فارسي را خيلي شكسته حرف مي‌زدند، گفتند كه تا به حال به قم هم آمده‌اند، آنها از خدمه‌ي مسجد بودند.

در مغازه‌اي ديگر با دو جوان ديگر اهل پاكستان مواجه شدم، آنها هم كمي فارسي بلد بودند، فارسي و تركي با آنها صحبت كردم، يكي علي و ديگري جانعلي نام داشتند، كارشان فروش صنايع دستي پاكستاني بود، چند تايش را ديدم، كار روي چوب، درست است گران بودند اما من مي‌دانم كه در واقع با آن قيمت‌ها كه آن را مي‌فروشند براي كسي كه توليد كننده است يك قران هم نمي‌ماند چون كار روي چوب خيلي زحمت دارد.

در روز چندين بار در فروشگاه‌ها صنايعي توليد شده‌ي ايران را مي‌بينم يا اثر هنري ايراني و نشاني از ايران را. حوزه‌ي تمدني ايران وسيع‌تر از مرزهاي ايران است، براي همين وقتي در جايي مثل باكو باشي احساس دلتنگي‌ات كم است، دوري از خانواده مانند اين كه اهل زاهدان يا كرمانشاه باشي و در مشهد زندگي كني.

۱۳۸۵ دی ۱۲, سه‌شنبه

هوشياري ايسنايي‌ها

اين روزها شنيده‌ها درباره‌ي ايسنا زياد است، همچنانكه قبلا هم نشانه‌هايش را ديده بوديم. بچه‌هاي ايسنا امروز بايد هوشيارتر از هر زمان ديگري باشند، يادم هست آقاي فاتح قبل از اين كه بخواهد ايسنا را اين طوري رها كند يك بار سال 82 بود انگار كه يك ماه به حج رفت تا بچه‌ها بتوانند روي پاي خود بايستند و خودي نشان دهند، حالا او رفته، تعدادي ديگر هم از جمله من به دلايل مختلف ايسنا را ترك كرده‌ايم، شايد تغييراتي ديگر هم اين مجموعه داشته باشد، مهم حفظ ميراث تلاش همه‌ي كساني است كه سال‌هايي از عمر خودشان را وقف ساختن رسانه‌يي با اين قامت كردند؛ رفتار منطقي، صبورانه و دورانديشانه‌ي بچه‌ها مي‌تواند مانع افول ايسنا شود نه رفتاري احساسي. به همين خاطر اصلا دوست دارم اين طور فرض كنم كه هر تغييري در آن كه بخواهد از بالا صورت بگيرد انشاءالله با در نظر گرفتن مجموعه‌ي شرايط و منطقي خواهد بود، پيش قضاوت نبايد كنيم؛ لذا از دوستانم انتظار دارم در اين باره بسيار هوشيار باشند. قطعا ايسنا با همين شكل كنوني براي حال و آينده‌ي كشور مفيد است. به قول آقاي نادعلي‌زاده، جانشين آقاي فاتح در مديريت ايسنا كه: «چه ما باشيم و چه نباشيم، ايسنا انشاءا... كارهاي بزرگ فراواني را پيش رو دارد كه آيندگان از آن سخن خواهند گفت.»
.
اینم مطلب مطهره خانم با عنوان «آزمونی دیگر برای ایسنا» و یادداشت محمد تاجیک عزیز دراین باره

.
.
.
.
.
براي همه‌ي ايسناييان آرزوي شكيبايي و بهروزي دارم.
.

۱۳۸۵ دی ۱۱, دوشنبه

كاهش طرفدار مذهبي احمدي‌نژاد


شنيدم مي‌خواهند به آقاي احمدي‌نژاد درباره‌ي حضور آقاي «رحيم مشايي» معاون رييس جمهور ورييس سازمان ميراث فرهنگي در محفل رقص و آواز زناني رقاصه در تركيه تذكر بدهند اما يادم آمد خود آقاي رييس جمهور ماه گذشته در دوحه قطر در جلسه‌اي مشابه حضور داشت، مراسم افتتاحيه‌ي بازي‌هاي آسيايي با رقص و آواز يك خواننده‌ي زن هندي! درباره‌ي آن جلسه سايت بازتاب يك بار فيلمي را بر روي سايت گذاشت اما هيچ كس انگار نبايد پيگير آن مي‌شد. البته حداقل اين بار صداي كيهان هم در آمده چه برسه به دو نماينده‌ي فعال آبادگراني مجلس يعني ابوطالب و افروغ.


(برای مشاهده فیلم افتتاحيه بازي‌های آسيايي دوحه کلیک کنید. برای مشاهده فیلم از Windows Media Player نسخه 9 به بعد استفاده کنید. اين هم توضيحات بازتاب.

اينم بخش هايي از فيلم حضور معاون رييس جمهور در مراسم رقص و آواز: (بخش اول - بخش دوم - بخش سوم) . براي تماشاي فيلم ها مي توانيد پس از دان لود ابتدا فايل را از زيپ خارج نموده سپس از IE يا Flash player استفاده نماييد.)


يكي از مشكلات اصلاح طلبان در اين سال‌هاي آخر بي اعتمادي مردم مسلمان ما نسبت به تاثير انتخاب آنها در توجه به اسلام بود كه اين ذهنيت در اثر تبليغات منفي مخالفان اصلاحات به وجود آمد. بله به سادگي آنها توانستند در افكار عمومي جابياندازند كه اصلاح طلبان مي‌خواهند دين آنها را بگيرند، به نوع حجاب در كوچه و خيابان و باقي مظاهر مذهبي بي توجه هستند و ... بخشي از پايين آمدن آراي آنها هم دقيقا به همين خاطر بود؛ راهي هم ندارد مگر بتوانيم براي از اين به بعد اين تبليغات را خنثي كنيم. هزينه‌ي آن تبليغات هم همين زحمتي است كه بايد براي اثبات پايبندي به اسلام بپردازيم! آنها ريش مي‌گذاشتند يك وجب، تسبيح مي‌انداختند، چفيه روي دوششان داشتند، علني با بدحجابي مخالفت مي‌كردند، ادبيات گفتاريشان با مردم نزديك بود ولي ما از ادبياتي غير بومي و به اصطلاح روشنفكري صحبت مي‌كرديم و آنها همين‌ها را هم به پرونده‌ي غير مذهبي بودن ما مي‌افزودند. نمونه بسيار است و همه مي‌دانيم.


ديدم محمدجواد روح در يكي از يادداشت‌هاي اخيرش از «تضعیف گفتمان لیبرالیستی در جریان اصلاحات طی یکسال اخیر» ابراز گلايه كرده، همچنين از سياست «بازگشت از جبهه دموکراسی خواهی به خط امام»؛ در حالي كه برداشت من از اين حركت در واقع كمك گرفتن براي مسيري قابل اعتماد و شناخته‌شده براي آنهاست.


بخشي از جامعه‌ي مسلمان ما واقعا نگران بي توجهي به اسلام بودند و اصلاح‌طلبان براي رفع اين مشكل سعي دارند ادبيات خود را بومي‌تر كنند، كجاي اين كار بد است؟ قطعا اين اشكال كار آنها نيست، اشتباه اين بود كه نتوانيم اكثريت مردم را با حركت خود همراه كنيم و به مسيري برويم كه اكثريت را با واهمه مواجه كند. در هشت سال اصلاحات و به ويژه سال‌هاي اخير و قبل از انتخابات سال گذشته، خيلي‌ها از بي‌بندوباري در جامعه نگران بودند، برخي از ما هم كه از آن طرف بام افتاده بوديم و خواستار آزادي بي حد و حصر بوديم.
يا در مورد جبهه‌ي دموكراسي خواهي، بايد توجه داشت كه شعار آمريكايي‌ها هم براي براندازي جمهوري اسلامي همين تشكيل چنين جمع‌هايي است، كاري ندارم كه ماهيت اين با آن متفاوت است و اصلا قرار نيست اين آن شود اما تبليغات جناح راست اين بود كه به مردم بقبولاند اين‌ها دنبال براندازي هستند و حرف آمريكايي‌ها را بلغور مي‌كنند.


ديوار بي اعتمادي بين ما و مردم بايد فروبريزد، يكي همين توجه به آن برنامه‌هايي است كه مردم مي‌شناسند و به آن اعتماد دارند، مانند خط امام، هر چند نگاه‌ها اصلاح‌طلبانه است و دنبال شبيه سازي كامل آن برنامه‌ها در زمان فعلي نباشيم.


اين يك طرف قضيه، طرف ديگرش هم اين است بنشينيم و ناظر عملكرد گروهي باشيم به نام دولت اسلامي روي كار آمد و به مردم وعده داد به اين خواسته‌هاي آنها توجه كند اما همين يك ساله نشان داده كه دولت اصلاحات به اين خواست آنها هم بيشتر توجه داشت. مثلا رييس جمهور و معاونش كه بماند، يك فرماندار دولت اصلاحات هم اگر در مراسمي شركت مي‌كرد مانند اين دو مراسم دوحه قطر و تركيه، تيكه بزرگه گوشش بود.


متاسفانه مدعيان دولت اسلامي بد جوري خود را نشان داده‌اند، من واقعا ناراحتم كه اين گروه نتوانست در اين زمينه به خواست راي دهندگانش توجه كند. دوست دارم كيهان يكي از گزارش‌هاي ويژه‌اش را به اين موضوع و مقايسه‌اش با دولت اصلاحات اختصاص دهد تا همگان بفهمند كه چه گروهي بيشتر به دين توجه داشت.


اصلاحات مورد نظر ما از دل اسلام بيرون آمده و در تمام مسيرش به اصلاح جامعه از زاويه‌ي دين اسلام مي‌نگرد، تنها اشتباه ما اين بود كه مبنايمان از ابتدا به درستي تبيين نشد و مخالفان از ظواهر به عنوان بهانه‌اي سياسي عليه اصلاحات استفاده كردند.
پس نوشت: متن گفت‌وگوي فارس با رحيم مشايي درباره فيلم منتسب به وي به همراه لينك صوتي آن