۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

سفارت فرانسه و بیوت علما

امروز وقتی از خیابان حافظ به نوفلوشاتو پیچیدم و از جلوی سفارت فرانسه در تهران گذشتم آثار یک تجمع دیده می شد که دقایقی قبل تمام شده بود؛ تجمع طبیعی است اما نکته ی جالب توجه نحوه ی محافظت سفت و سخت ماموران انتظامی کشور از سفارت دولت "فخیمه" ی فرانسه بود. ناخودآگاه یاد حملات اخیر به بیوت علما در قم افتادم.

البته در عکس های خبرگزاری ها می شود تعداد مامورین و داربست های و توری کشی های جلوی سفارت را برای دفاع از وارد شدن خسارت دید. داربست ها به فاصله ی حدود سه متری از دیوار اصلی سفارت و به بلندی بیش از دو متر که تازه یک توری سیمی هم روی داربست ها کشیده بودند. پشت آن هم پر از مامور بود، شاید بیشتر از دو ردیف سر تا سر محل تجمع را احاطه کرده بودند و زمانی که من از آنجا رد می شدم هنوز آنجا مستقر بودند.


اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد تفاوت محافظت از سفارت فرانسه در تهران بود با بی خیالی دستگاه های انتظامی نسبت به حمله ی اخیر به دفتر آیت الله صانعی و دفتر مرحوم آقای منتظری در قم؛ یعنی بیوت علمای ما به اندازه ی سفارت فرانسه هم ارزش ندارند؟!

مردم نفهم نیستند، بی خود کسی نگوید که معلوم نیست چه کسانی این کار را کرده اند چون جانورهایی پیدا می شوند که مسوولیتش را می پذیرند و از آن دفاع هم می کنند. دیگر کار به جایی رسیده که حتی حسین الله کرم هم گفته که نباید حرمت شکنی می کردند.

یکی نوشته بود که "ما آقای صانعی را مرجع نمی دانیم"، ولی جماعتی هم ایشان را مرجع خود می دانند. اما خب شما ندانید، روحانی که هست، آدم که هست، حق ندارید حرمت یک آدم را خدشه دار کنید، حق که ندارید هیچ، غلط می کنید به حریم شخصی کسی به ویژه علما حمله کنید. مسوولان حفظ امنیت چرا آن موقع نرفتند و محافظت نکردند؟ چرا بعد پیگیری نکردند که چه کسانی بی حرمتی کرده بودند؟

چرا از سفارت فرانسه که کم از لانه ی جاسوسی آمریکا ندارد اینقدر محافظت می کنید اما به خاطر اختلاف سلیقه با یک جریان سیاسی اجازه داده می شود اینچنین به علما بی حرمتی شود؟ آیا با فرانسه سر و سری دارید و بده بستانی؟

اگر دیواره ی حفاظت وحشتناک امروز را ندیده بودم اینقدر ناراحت نمی شدم، دیواره ی حفاظت امروز در مقابل تجمع خانواده‌هاي شهداي ترور که تنها آمده بودند اعتراضشان را به فرانسه اعلام کنند، آنها نمی خواستند به داخل سفارت فخیمه ی فرانسه بروند و آن را تخریب کنند و عکس امام را بر زمین بیاندازند، آمده بودند که فقط نفرتشان را از اعمال فرانسه نشان بدهند.

اما آنها که در قم به بیت آیت الله صانعی ریختند هم شکستند و هم به شاگرد امام بی حرمتی کردند هم عکس امام را بر زمین انداختند و کسی جلودارشان نشد.

۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

"خفه شو، بتمرگ، پفیوز"




یادداشت اول: 

رادیوی ماشین روشن بود روی موج رادیوی مجلس؛ روح الله حسینیان طرح جنجالی خودش را قرائت کرد و نوبت به دیگر عضو اصولگرا یعنی علی مطهری رسید. وسط صحبت مطهری به مقصد رسیدم اما حیفم آمد از ماشین پیاده شوم برای همین تا آخر سخنانش در ماشین نشستم چون مانند یک کلاس ادبیات بود و نباید آن را از دست می داد، ادبیات اصولگرایی. بالاخره گفته اند "ادب از که آموختی، از بی ادبان".


حسینیان گفت که برای حفظ آبروی مجلس، بیایید امروز طرحی را تصویب کنیم که مصوبه ی دیروزمان را خنثی کند. این بندگان خدا خیلی با خودشان درگیرند. علی مطهری اول البته برای همین تذکر درستی داد و خطاب به حسینیان گفت که اصلا مشکل اصولگراها خود تو هستی و بعد بند کرد به کوچک زاده و گفت که قبلا فامیلی اش "کوچک اف" بوده که ریشه ی روسی دارد.

این را که گفت نمی دانم چه شد اما بعدا در خبرها خواندم کوچک زاده که واقعا آدم بی شخصیتی است به سمت مطهری داشته چیزی را پرت می کرده است؛ اصلا انگار که لات خانه باشد نه "مجلس شورای اسلامی". حالا چه چیزی هم گفته من خبر ندارم اما صدای هیاهو می آمد و چند ثانیه ای سخنرانی مطهری قطع شد.

در همان هیاهو مطهری که عصبانی شده بود خطاب به کوچک زاده از همان پشت تریبون بلند گفت که "خفه شو، بتمرگ، پفیوز". این عبارات از رادیوی مجلس هم پخش شد و احتمالا خیلی ها آن را شنیدند. خیلی متاسف شدم و اصلا از مطهری انتظار نمی رفت اینچنین ادبیاتی را به کار ببرد، هرچند مطمئنم که حسینیان و کوچک زاده اگر بدتر از این به مطهری نگفته باشند کمتر هم نگفته اند.

یادداشت دوم : 
چند روز پیش حاج آقا سید مهدی طباطبایی عضو اصولگرای مجلس هفتم به اتفاق 14 خرداد حرم امام اعتراض کرده بود. دیدم یکی به نام "حمید بیانی" بر روی آن خبر کامنتی گذاشته بود و آقای طباطبایی را غضنفر اصولگراها نامیده بود. خب البته آقای طباطبایی در جناح رقیب ماهاست اما از این ادبیات خیلی ناراحت شدم و برای آن شخص که بعد فهمیدم خبرنگار اصولگراست پیغامی گذاشتم. او هم پاسخی داد و چند باری این گفتگو ادامه داشت که بد ندیدم آن را در زیر بیاورم.


علی اصغر شفیعیان: چرا به سید مهدی طباطبایی، این سید بنده ی خدا توهین می کنید؟ البته از شماها که از حمله به دفتر مراجع حمایت می کنید، این چیزها بعید نیست

خبرنگار اصولگرا: من توهيني به اين فرد نکردم / اما يه سوال دارم: شما چه حرکت مثبتي از ايشون ديديد / خيانتي که ايشون به مردم کرد رو شما يادتون رفته؟ / رفتن به مجلس و گرفتن حقوق بالا و نشستن روي صتدلي  و هيچ عمل مثبتي انجام ندادن اين نه تنها توهين به ملت است بلکه خيانت است/ البته در جريان بعد از انتخابات هم هيچ موضع گيري از اين فرد نديدم

علی اصغر شفیعیان: البته با "اصول" شما این ادبیات سازگار است. آیا "غضنفر" نامیدن کسی که از توهین کردن ابراز انزجار کرده، توهین نیست؟ نوازش است؟
مرد حسابی مگر چاله میدان است که اینطوری از اهانت کننده ها حمایت می کنید و طباطبایی را غضنفر و خائن می خوانید؟
البته آقای طباطبایی نماینده ی شماها بوده؛ آن هم در میدان بی رقیب انتخابات مجلس هفتم به مجلس رفته بود و با به به و چه چه شما به اصطلاح اصولگراها! می خواست چه کاری بیشتر از نشستن بکند که نکرد؟
در ثانی، این همه سال گذشت و چیزی درباره ی عملکردش نمی گفتید حالا الان یادتان افتاده که بگویید "خیانت کرده است"؟
همین سکوت مدت دار و واکنش اینچنینی شما به اصطلاح اصولگراها خود بزرگترین توهین است؛ تا وقتی طرف به ساز شماست، حمایتش می کنید و وقتی کلمه ی حقی می زند به او فحاشی می کنید.

خبرنگار اصولگرا: الحمدالله تا به امروز من يکي از اين فرد نه دفاع کردم ونه حمايت نکردم/ در ضمن غضنفر ناميدن که توهين نيست / يه لطفه که به اين فرد شده / شما چه چيزه مثبت در اين فرد ديديد / حداقل بگيد / در ضمن نمي دونم چند سالتونه / چقدر کاره سياسي کرديد / يه توصيه مي کنم / اينقدر سنگ اين آدم ها به سينه نزن /

علی اصغر شفیعیان: 
  1. جمله ی اول را دوباره و سه باره و هزار بار هم بخوانید چیزی نمی فهمید. آن "الحمدالله" اول جمله هم معلوم نیست برای چه نوشته شده؛ الحمدالله که چه کاری را کرده یا نکرده اید؟ جمله اصلا مفهوم نیست. شاید منظور این بوده که هیچ کاری نکرده اید یا ساکت بوده اید؟ این که هنر نیست. پس اگر اینطور است که مانند سکوت یا بی تحرکی خود طباطبایی در مجلس هفتم به زعم حضرتعالی، خود به همان دچار شده و خیانت کرده اید!
  2. "غضنفر نامیدن" اگر لطف است و توهین نیست، پس به جناب آقای ...، چی بود اسمش، دوستت، آها آقای فلانی هم بگو غضنفر! توهین نیست که، به او لطف کن و غضنفر خطابش کن.
  3. اولا "چیز" مثبت ندیدن از یک نفر که دلیل نمی شود به او بگویید غضنفر و خائن. در ثانی، نسبت دادن "خیانتکار و خائن" دلیل می خواهد و شاهد لازم دارد.
  4. کار سیاسی و داشتن بصیرت البته به سن و سال نیست، هر چند تجربه مهم است. اما کار سیاسی با سیاسی کاری کردن بسیار متفاوت است و می بینم که حضرتعالی در این مسیر سیاسی کاری کردن گویا ید طولایی دارید و در نقطه ی اوج هستید که آدم ها تا وقتی به نفع "شما" هستند می شوند "اصول" گرا و همین که به نفع "شما" نبودند می شوند "خائن". این نوع "اصول" را باید به سطل زباله ریخت.
  5. توصیه کرده اید، توصیه ای بشنوید: به خود بیا و چشم هایت را بشور تا ببینی که دنیا چقدر می تواند بدون چماق کشی و توهین و فحاشی و بدبینی و بددهنی، زیبا باشد.
خبرنگار اصولگرا: والا صحبتهاي من واضح بود و شما دوست نداريد بشنويد و مخافين خودتون رو چماق دار خطاب مي کنيد / اگر من گفتم غضنفره چون بفيه هم تصدبق مي کنن / اما شما گفتيد چماق دار حالا ثابت کنيد / در ضمن امثال آدم هايي مثل شما هميشه هوچي گري مي کنيد

علی اصغر شفیعیان: 
  1. "والله"، نه "والا".
  2. جمله ی اول را اگر کس دیگری فهمید، من هم قبول می کنم که واضح بود، اما کاملا پیچانده بودید.
  3. اگر تمایلی به شنیدن نداشتم اصلا از اول نمی شنیدم، در حالی که جنابعالی در گفتن دوست ندارید دقت کنید، من کاملا در شنیدن دقت می کنم.
  4. من به حضرتعالی گفتم چماق دار؟ دروغ در روز روشن؟ ویژگی های بد را برشمرده ام که بدون آنها زندگی چقدر زیباتر می شود؛ یکی هم توهین و فحاشی بود که جنابعالی درباره ی دوست اصولگرای خودتان، جناب آقای سید مهدی طباطبایی مرتکب شده بودید.
  5. دیگر چه کسی آقای طباطبایی را غصنفر خوانده؟
  6. "هوچی گر" کسی است که شلوغ می کند و با بلند بلند حرف زدن فضا را از آرامش درمی آورد چون نانش در آن است، در بی آبرو کردن دیگران، مانند همان اتفاقی که دوستان غیر اصولگرای جنابعالی در 14 خرداد پدید آوردند. آنها حتی احترام رهبری را هم نگه نداشتند و در حضورش آنگونه بی احترامی کردند.
  7. من تصور می کردم فقط از دست حضرتعالی در رفته و آقای طباطبایی را "غضنفر و خیانت کار" خوانده اید، اما در یکی دیگر از کامنت ها درباره ی خبر شکایت آقای لاریجانی از رسایی هم، این رییس مجلس اصولگرا را "مردک" خطاب کرده اید. این ادبیات لاتهاست یا اصولگراها یا خبرنگاران اصولگرا؟ کدام؟

یادداشت سوم : متاسفانه یادداشت قبلی درباره ی آقای کروبی پیش از آنکه خودش بازتاب داشته باشد، یکی از پینوشت هایش منعکس شد. درباره ی آن عکس ها علی رغم اینکه عکس ها واضح بود و منبع آن هم مشخص بود اما دیدم چند نفری درباره ی واقعی بودن آن شک کرده اند و نوشته اند که فتوشاپی است، برای همین لینک آن سه عکس را که در سایت ایسنا قابل مشاهده است در زیر نوشته ام تا شک و شبهه ها برطرف شود.






یادداشت چهارم : اما کمنت علی اکرمی دوست عزیزم روی یادداشت قبلی بنده متفاوت است. او عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی است و درباره ی یادداشت  "آقای کروبی کاسبی نکنید" نوشته است: 
به نظر من هم نقد کاملاً به جایی است، اگر یک اصلاح طلب واقعی اطلاعاتی از آنچه پشت پرده بوده دارد و آنهم در مورد موضوعی با این اهمیت موظف به انتشار آن است وگرنه رفتار نگه داشتن اسرار در سینه واقعا همانطور که علی اصغر گفته بیشتر شبیه رفتار معامله گرایانه ی هاشمی رفسنجانی است تا آنچه که ما از شیخ مهدی کروبی و شجاعتش انتظار داریم...
یادداشت پنجم: دو کامنت یادداشت "آقای کروبی کاسبی نکنید"، قابل توجه بود. یکی دیگر مربوط به مطهره خانم همسر بنده که نوشته است:
"همسر عزیز من یادت رفته همین حاج آقا کروبی بود که وقتی تو زندان بودی مدام در حال پیگیری آزادی تو بود و هر روز از دفترش جویای احوال من بودند؟ مرام و معرفت حاج آقا به همه چی که شما خوب میدونی می ارزه".
البته مطهره خانم حق دارد؛ چه کسی جرات دارد روی حرف همسرش حرف بزند؟

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

آقای کروبی کاسبی نکنید



دفتر کروبی / قبل از انتخابات 84 /  منبع: ایسنا

بیانیه ی اخیر و نامه ی اظهار ناراحتی آقای کروبی درباره ی 14 خرداد به نظرم حاوی نکات مهمی است از جمله این که او سیاست را کاسبی فرض می کند یا فهم ما از سیاست اشتباه است.


اصل محکوم کردن حادثه ی 14 خرداد در حرم امام البته کاری کاملا بجاست اما داستان این است که آقای کروبی در بخشی از نامه ی خود به نوه ی امام خمینی مانند موارد دیگری در این چند ساله فقط تهدید به افشاگری می کند اما نمی دانم چرا این دست افشاگری انجام نمی شود؟ اگر اطلاعی ندارد چرا دروغ می گوید و اگر می داند هم چرا نمی گوید؟


آقای کروبی همانطور که در نامه به سید حسن آقای خمینی نوشته است، می داند که علت اینکه "حاج احمد آقا زود رفت" چیست! و می داند که "چه حوادثی بر مرحوم حاج احمد رفته است"، می شناسد "کسانی که وصیت نامه ی حاج احمد را دستکاری کرده اند"،  می داند که "یاور شرکاء در قتل های زنجیره ای" چه کسانی هستند.

اطلاع از این قضایا بسیار بار سنگینی است، اگر آقای کروبی می داند داستان رفتن حاج احمد آقا چه بوده که نگفتنش خیانت است، اگر نگوید که چه کسانی وصیت نامه ی آن مرحوم را دستکاری کرده اند این خیانت است، اگر می داند که چه کسانی یاور شرکای قتل های زنجیره ای بوده اند پس چرا این همه سال نگفت؟ این نگفتن ها همگی خیانت هستند جناب آقای کروبی.

مگر می شود شما از این اتفاقات مهم درباره ی حاج احمد آقا خبر داشته باشید و بعد این همه سال نامه بنویسید که "ای فرزند یادگار امام ! و اعضاء بیت شریف امام راحل !" من اطلاع دارم و بعد هم "اما و اگر" بیاورید که در آن صورت "روشنگری" خواهم کرد! تصور نمی کنید کمی زود است؟

دفتر کروبی/ دو ماه بعد انتخابات 84 / منبع: ایسنا
چرا آن وقت که رییس مجلس سوم بودید و مقامی داشتید که حاج احمد آقا مرحوم شد اطلاعاتتان را در اختیار مردم و خانوده ی آن مرحوم نگذاشتید؟ شما که "خط امامی" هستید! شما دیگر چرا؟ آیا آن وقت به دلیل حفظ مصالح یا حفظ مقام سکوت کردید؟ آیا آن اطلاعات اینقدر بی ارزش بود؟ اگر بی ارزش بود پس چرا امروز قابلیت مطرح شدن دارد و اگر باارزش بود چرا دیگران نباید در جریان قرار می گرفتند؟

چرا آن وقتی که رییس مجلس ششم بودید و هنوز ماجرای قتل های زنجیره ای داغ بود درباره ی این "یاوران شرکای قتل های زنجیره ای" برای مردم روشنگری نکردید؟ همان مجلسی که تمام چشم و امید ما اصلاح طلبان به آن بود. آیا آن وقت هم به خاطر مصالح از اعلام آن چشم پوشیدید؟ این چه مصالحی است که تا وقتی در قدرت هستید مصلحت در عدم اعلامش است و وقتی به پایین آمده اید و دیگر هیچ پستی ندارید حالا مصلحت در افشای آن است؟! مردم را چه فرض می کنید جناب شیخ؟

دفتر کروبی/ شش ماه بعد انتخابات 84 / منبع: ایسنا
آیا دریافت آن صدها میلیون تومان از شهرام جزایری هم مصلحت بود؟ پولی که غیر از رشوه به چیز دیگری نمی ماند و هنوز بعد این همه سال از یاد هیچ کسی نرفته و ما هیچ پاسخی برای این نداریم که چرا رییس مجلس اصلاحات آن پول را از یک متخلف اقتصادی گرفته بود و به جای معذرت خواهی آن عمل را توجیه هم کرد، طوری که آدم می گوید پس با این توجیه از خیلی های دیگر هم گرفته است. آن کارهای شما به اندازه ی کافی باعث آبروریزی و دافعه در این همه سال شده بود و شاید مصلحت امروز هم همان باشد که سکوت کنید و دیگر بیشتر "روشنگری" نکنید چون مردم حالا می پرسند چرا آن وقت سکوت کرده بودید؟

درباره ی بیانیه ی اخیر آقای کروبی خطاب به مردم، اینقدر حرف برای گفتن هست که آن را به وقتی دیگر می سپارم.


پینوشت 1 : 
توضیح درباره ی عکس ها
این سه عکس را مشاهده فرمایید! از دفتر کار آقاي كروبي است كه مربوط به سه تاریخ متفاوت و در بازه ی زمانی حدود یک سال است. معمولا پیرمردی به این سن و سال عکسی که در دفتر خود نصب می کند را تغییر نمی دهد، مثلا اگر کسی عکس پدرش یا کسی که خیلی او را دوست دارد در دفترش نصب کند یک عمری آن را تغییر نمی دهد. اتفاقی من تفاوت عكسي که بالاي سر آقاي كروبي در دفترش بود را در سال 84 متوجه شدم. تغییرات را ببینید، جالب است. اولی فقط عکس امام است، بعد امام و آقای خامنه ای و دست آخر هیچ کدام نیستند. امروز البته در دفتر جدید ایشان نمی دانم عکس چه کسی نصب است؟ هر کسی درست حدس بزند یک بلیط فینال جام جهانی جایزه می گیرد!



پی نوشت 2 : آنچه نوشته ام البته جدای از این است که حمله ی یک سری لات بی سر و پا به آقای کروبی در قم را به هر نامی که باشند محکوم می کنم. آنها آخرش افرادی مانند حشمت الله طبرزدی ها و امیرفرشاد ابراهیمی هایی هستند که اینقدر افراط می کنند و سپس برای جبران مافات مجبور خواهند شد تمام گذشته ی خود را زیر گل بکنند و هویت دیگری از خود جلوه بدهند؛ نمونه ی با کلاس آنها آقا مسعود ده نمکی است که امروز دیگر از آن کارها دست برداشته و راه متفاوتی پیش گرفته است.


پینوشت 3 : بخشی از نامه ی کروبی: "... بدانید که مرحوم احمد آقا خمینی زود رفت ... چنانچه نیروهای خبیث پشت پرده از تکرار این گستاخی ها خودداری نکنند، جفاها، ستمها و فشارهایی که به مرحوم حاج سید احمد آقا وارد کردند همچنین افراد و اشخاصی که برای تحقیر و توهین به فرزندان آن عزیز سفر کرده وصیت دست کاری شده منتشر می کنند از حوادثی که بر او رفت برای ملت شریف ایران و همچنین آیندگان روشنگری خواهیم کرد... شما قطعاً اطّلاع دارید که امروز مروّج و مفسّر خط امام کسانی شده اند که در برابر امام صف بندی کرده بودند و یاور شرکاء در قتل های زنجیره ای بودند ! ..."

پینوشت 4 : حمله به دفتر آیت الله العظمی صانعی و دفتر مرحوم آیت الله منتظری بسیار کار زشتی بود؛ و البته بدعت هایی اینچنین اگر باب شود فاجعه بار است. آنها که دست به چنین کارهایی می زنند نمی فهمند که چه خسارتی به نهاد مرجعیت زده اند. بحث سیاسی نیست، باب شدن حمله به نهاد مرجعیت است، نباید قبح این کار بشکند.

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

زد و بند مهدی هاشمی

بعد از آن که مهدی هاشمی رفسنجانی لندن نشین در اردیبهشت ماه تهدید کرد که "به فکر روزی باشید که صبرم به پایان برسد و افشاگری کنم"، خبرهایی که اصولگراها درباره ی او منتشر می کردند به شدت کاهش یافت و تقریبا به صفر رسید. آمار خبرگزاری فارس درباره ی خبرهای مربوط به مهدی هاشمی در ماه های اخیر:

اسفند : 58 خبر
فروردین: 59 خبر
اردیبهشت: 35 خبر
خرداد: 14 خبر

البته پیش بینی هم می شد که مهدی هاشمی رفسنجانی بیدی نباشد که با این "باد"ها بلرزد. باد اساسا باد است و بید بید. مگر با داشتن گاف هایی که مهدی هاشمی به افشای آنها تهدید کرده، می شود کاری کرد؟ ببین آن گافها چه بوده که ولوله به جان این رجانیوز و فارس و کیهان انداخته است.

بدبخت آنهایی که به خاطر این دو گروه سیاسی، در این وسط آسیب می بینند؛ اما آسیب پذیران در این اتفاق چه کسانی هستند؟

1 - آنهایی که امروز یا از حب علی و یا از بغض معاویه حامی هاشمی رفسنجانی هستند؛ تصور می کنند که با عقب نشینی طیف احمدی نژاد، در این بازی برنده شده اند در حالی که هرچه اطرافیان هاشمی که متهم شده اند غیرقابل دسترس تر باشند عامه ی مردم بیشتر از آنها رویگردان می شوند و کسی هم نمی تواند از این مصونیت های قضایی دفاع کند و برای آن توجیه بیاورد. در حالی که باید حساب افراد را از اعضای خانواده ی آنها جدا کرد.

مثال بارز این مساله، شیخ علی تهرانی شوهر خواهر آقای خامنه ای است. شیخ علی در زمان جنگ به عراق فرار کرد و از رادیوی بعثی ها چه خون ها که به دل مردم ایران نکرد؛ او یک خائن به تمام معناست که اکنون البته به زندگی خفت بار خود دارد ادامه می دهد و حتی کسی نمی داند زنده است یا مرده و اصلا کجاست. خب اگر قرار بود حساب او را از خانواده اش جدا نکنند که انصاف نبود.

2 - آنهایی که مخالف هاشمی بوده اند و این شایعات و اتهامات را مثل روز باور دارند با این تحریک هایی که طرفداران احمدی نژاد می کنند هر روز بیشتر از آن خاندان بدشان می آید اما وقتی ببینند که مهدی هاشمی تهدید به افشاگری کرده و سردمداران محاکمه اش کوتاه آمده اند، از آنها هم سرخورده می شوند و با خود می گویند که گور پدر همه ی آنها که دستشان در یک کاسه است.

منطقی هم هست که وقتی کسی از تهدید دیگری به افشاگری می ترسد و کوتاه می آید حتما وضعش خیلی خراب است؛ مردم حالا فکر می کنند که مهدی هاشمی می خواهد دست طرفداران احمدی نژاد را رو کند برای همین هم آنها ساکت شده اند و دیگر مهدی بیا مهدی بیا نمی کنند و دیگر برایشان مهم نیست که چطور داشتند خودشان را برای بازگرداندن مهدی هاشمی جر می دادند.

سیاستمداران این دو گروه البته به راحتی این چیزها را هضم می کنند؛ مشکل بدنه ی این طیف های سیاسی است که سرخورده می شوند آن هم برای حمایت از سیاست سیاست بازانی که در یک زد و بند با هم کنار آمده اند!

توصیه می کنم فارغ از دیدگاه های سیاسی، از رسیدگی به اتهامات افراد در محکمه دفاع کنیم؛ قانون باید ملاک عمل باشد. چطور اگر مردم عادی قدم از قدم بردارند پدرشان درمی آید، اما آقایان و آقازاده ها حتی در دادگاه هم حاضر نمی شوند و تهدید هم می کنند؟ این که یک باند سیاسی چند وقتی شلوغش کرد و حالا در یک زد و بند غیر آشکار سکوت اختیار کرده به مردم دخلی ندارد؛ مردم خواستار پاسخگو کردن همه ی آقازاده ها از جمله مهدی هاشمی هستند.

و چقدر این کار به نفع خود آقایان است اگر درک کنند. از سوی دیگر چقدر خوب می شود که مهدی هاشمی بیاید و دوستان دست از سر مسعود باستانی و حمزه ی کرمی بدبخت بردارند که به خاطر بی مسوولیتی مهدی هاشمی به اتهام کار کردن در سایت جمهوریت ماه هاست در زندان به سر می برند و آقازاده در لندن.

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

و یک انتقاد به سید حسن آقا

من نیز به نوبه ی خودم اهانت به سید حسن آقای خمینی را محکوم می کنم؛ شرم باد بر کسانی که اینچنین حرمت شکنی می کنند و از آن بدتر اینکه داعیه ی خط امام دارند، همانها که امام رحمت الله آنها را طرفداران اسلام آمریکایی می خواند.

چه کسی از نارحتی اینکه امام با کنایه به آنها گفته بود اسلامشان در خط آمریکاست عمامه بر زمین کوبید؟ آیا کسی جز آقای آیت الله یزدی رییس کنونی جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم بود؟ امام با دادن مسوولیت نمایندگی در سپاه به چه کسی به خاطر نوع عقایدیش مخالفت کرد؟ آیا کسی غیر از آیت الله مصبح یزدی، رییس موسسه ی آموزشی! موسوم به امام خمینی بود؟

کسانی که به حاج سید حسن آقا در سالگرد وفات امام اهانت کردند قطعا آبشخور فکریشان امثال این آقایان هستند. این چه کینه ای است که آقایان از امام دارند و هنوز نتوانسته اند از دل بیرون کنند؟ مگر نه این است که امام خمینی علی رغم مخالفت با دیدگاه امثال آقایان یزدی و مصباح، با آنها اما مهربان بود و اجازه نداد کسی متعرض یا مانع نشر دیدگاه آنها بشود؟ آیا این جواب آن محبتهاست؟

چند سال پیش در یادداشت "ماجراي مشكوك كيهان و داستان ايسنا" نوشته بودم که جریانی در کیهان به دنبال حذف اساس انقلاب است و اکنون به این نتیجه رسیده ام که آن جریان نه به خاطر حضور چند عنصر مشکوک در کیهان؛ بلکه متاسفانه این جریان در کیهان غلبه دارد و امروز نبض حرکت افراطگرایان را در دست دارد و اصولگرایان را نیز همراه خود به قعر چاه خواهد برد.

تلاش های امثال علی آقای مطهری قطعا برای مرزبندی با جریان مشکوک برانداز انقلاب است؛ همان کسانی که از زدن استوانه های این انقلاب هیچ ابایی ندارند، همانها که بزرگان را متهم می کنند، همان بی ریشه هایی که امثال پالیزدارها را برای بستن انواع اتهامات به میدان می آورند و نمی فهمند که همگی د یک کشتی نشسته ایم و با سوراخ کردن آن کسی برنده نخواهد بود. از این جهت سعی و تلاش امثل مطهری قابل ستودن است؛ هر چند او در جناح رقیب است.

و اما علی رغم تمام ارادتی که به سید حسن آقای عزیز دارم اجازه می خواهم این نقد را عرض کنم که روز جمعه در پشت تریبون حرم جد بزرگوارش باید با قاطعیت به سخنرانی خود ادامه می داد؛ آیا اگر امام خمینی در 15 خرداد 42 آن شجاعت مثال زدنی را نداشت و یا اگر در طول نهضت به خاطر این و آن کنار می کشید، انقلابی اینچنین به نتیجه می رسید؟

یک نکته هم درباره ی جمعیت معترضین باید بگویم؛ من چند سال پیش چندین بار شعاردهندگان نماز جمعه را بررسی کردم؛ غیر از برخی شعارها که فراگیر می شود مابقی تنها از سوی یک عده ی خاص جلوی تریبون سرداده می شود. ای عده ی چند نفره، بعد از چند ردیف مخصوص مقامات می نشینند و آن دفعاتی که من دیده بودم یکی از آنها شعارها را شروع می کرد و باقی آنها آن را تکرار می کردند و بعد احتمال داشت که فراگیر شود یا نه. اما منشاء همه ی شعارها - و اهانت ها - همان جمع کوچک بودند نه شخصی دیگر. یکی از اعضای این عده "حسین دوربینی" است و اگر در روز جمعه توجه می کردید شاید 100 دفعه تلویزیون او را نشان داد که دارد شعار می دهد؛ یعنی دوربین صدا و سیما بیشتر از همه آن بخش را که کانون شعار است به مردم نشان می دهد و بس.

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

سارقان انقلاب در حال تراشیدن یک امام جدید هستند

ابوالفضل فاتح: هتک حرمت “سازمان یافته ی” حرم و حریم اهل بیت امام (ره) تنها یک حادثه ی تلخ نیست که نتیجه ی یک روند انحرافی و حطرناک است. روندی که از سالها پیش آغاز شده و اینک در حرم امام عظیم الشان نقاب از چهره بر داشته است. کسانی که اصرار به تشبیه خود به پیروان علی (ع) پس از پیامبر (ص) داشته و در سودای تشبیه منتقدان به مخالفان علی (ع) هستند، اینک به گویا ترین شکل ممکن رویه ی جریان مسلط پس از پیامبر (ص) را پیشه کرده تا موجبات انزوای اندیشه ی امام و خانه نشینی اهل بیت ایشان را فراهم آورند.

قطعا برای یادگار گرانقدر و “شیعیان امام” این پدیده حیرت انگیز و ناشناخته نیست که “تا بوده چنین بوده”. واگویی “هنوز بیست سال بیشتر از رحلت آن بزرگوار نگذشته” تنها تلنگری به غفلت زدگان و خواب رفتگان است. روزگاری نیز جریان مسلط به نام اسلام، نه چند سال که چند روز پس از رحلت پیامبر اعظم(ص) حرمت اهل بیت را به جرم آنکه “اهل بیعت” نبودند و بدلیل تفاوت مشی و نا همراهی و ناهمزبانی سیاسی شکستند. غمگنانه تر آنکه بسیاری ار وقایع در حرم و کنار مرقد پیامبر (ص) به وقوع پیوست. آنان نیز استدلالشان این بود که اهل بیت (ع) فضیلتی جز ارتباط نسبی با پیامبر (ص) ندارند و لذا حق با دیگران یعنی قدرت مسلط است.

اینان در جفای اخیر، اشتباهی تاریخی مرتکب شدند. اینک فهم توطئه ی پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام و “آشوب های دست ساخت” خیابانی و بسیاری از فجایع انتخاباتی و شعارهای انحرافی و فجایع کوی دانشگاه و قص علی هذا که روایت آن طوماری دراز می شود بر کسی دشوار نیست. اگر روزی این خشونت ها و رسوایی ها را به حساب دیگران یا خود سرانی ناشناس می گذاشتند، امروز به روشنی هویدا شده است که این خود سری های “سازمان یافته” و در ملاء عام “چگونه” و تا “کجا” نفوذ کرده و مدیریت می شود.

نگاهی گذرا به رسانه هایشان در چند روز گذشته نشان می دهد که چه کسانی و چگونه آتش بیار این معرکه شدند و بساط حرمت شکنی گستراندند. موضوع آشکارتر از آن است که نیاز به تحلیل و تفصیل داشته باشد. آنان که همین روزها برای آینده ی خود و “سرقت انقلاب” در حال تراشیدن “امام جدید ی” هستند، طبیعی است ذخیره های فاخری چون سید حسن را برای انقلاب و حوزه های تشیع بر نتابند، چنانکه مراجع عالیقدر تشیع را نیز بر نمی تابند. آنان هیچ متاعی جز قدرت بی مهار نمی شناسند و برای آنان امام و رهبری همه بهانه اند.

این روزها که به فرزندان خردسالمان امام را روایت می کنیم، غمگنانه از توضیح رفتار و نامهربانی این متهتکان و متنسکان نوظهور در قبال امام و اهل بیتش شرمنده و ناتوانیم. آنچه در رسانه ها به تصویر کشیده شد بهت و حیرت همگان و شادمانی اغیار را به دنبال داشت. این ماجرا گواهی می دهد که هیچگاه از امام این همه دور نبوده ایم.از این پس باید چهارده خرداد را به دو دلیل تسلیت گفت. آنان در روز رحلت امام و در آستانه ی پانزده خرداد که امام آن را مبداء نهضت قرار داد، شمشیر کین بر فرق عواطف دوست داران ایشان فرود آوردند و جریحه ای عمیق بر جای گذاردند که مرهم آن بسیار دشوار اگر نگوییم ناممکن است. این اقدام تحولی خطیر بود.

صحنه ی شگفتی است. می گویند تاریخ برای عبرت است نه تکرار، اما گویا جریان غم انگیز پس از پیامبر(ص) با وقفه ای چند ساله در بطن سیاست ما در حال تولد و تکرار است. یک سو خیل امکانات کشور است و جریان اندک متهتک و داغ و درفش و تهدید و تطمیع و یک سو زبانهای در کام و دست های بسته و دل های سوخته و شکسته. شاید انقلاب ما آغاز دورانی جدید را تجربه می کند؟

این جریان متحجر “بابی” ناصواب گشودند و بر بدعت های گریبانگیر افزودند. آنان به خیال خود “طرحی” در انداختند تا در انظار رسانه های خارجی و مردم، نفوذ و قدرت خود را به رخ کشیده و منزلت یادگار امام را متزلزل جلوه داده و به جرم ناهمراهی و ناهمزبانی منکوبش کنند. جرم سید حسن جز این نبود که نوه ی خمینی، زنده و آزاده است و دارای استقلال مشی سیاسی و انتخاب زمان سکوت و سخن. اگر “سید احمد” فرزند امام نیز در میان ما بود، چه بسا سرنوشتی جز این نمی یافت. تاریخ آن صحنه ی “آرایش یافته” را فراموش نکرده و انشاء الله سند رسوایی برنامه ریزان و مسببان خواهد ساخت. این “میراث خوارگی” نه رسم ایرانیت و نه رسم اسلامیت که رسم جاهلیت است.

ابوالفضل فاتح

۱۵ خرداد ۱۳۸۹