۱۳۸۵ اردیبهشت ۸, جمعه

پرتاب لنگه كفش به سمت هاشمي

يكي از دوستان در نماز جمعه‌ي امروز تهران حضور داشت و عصري به من گفت كه شنيدي يكي از نمازگزاران كفشش را به سمت هاشمي پرت كرد؟! من كه نشنيده بودم، هر چي توي خبرگزاري‌ها و سايت‌ها هم گشتم نديدم، گفته‌هاي اين دوست را بدون هيچ شرحي بخوانيد:

«من در يكي از صف‌هاي انتهايي قسمت مسقف نماز جمعه بودم كه در ميان سخنان هاشمي در خطبه‌ي دوم زماني كه او به بازخواني آنچه از حوادث واقعه‌ي طبس مي‌پرداخت و پس از آنكه سوالاتي صريح از بني‌صدر پرسيد و سپس از فردي به نام «علي اسلامي» نام برد و گفت كه «او جزو خلق مسلمان بوده و فتنه‌ي آذربايجان را به راه انداخت ...»، فرياد فردي توجه نمازگزاران را به خودش جلب كرد؛ او در صف‌هاي پشت جايگاه ويژه بود و من به دليل فاصله‌ي زياد نتوانستم جملات او را بشنوم اما فريادهاي او و پرتاب كردن شي‌اي كه كفشي بزرگ يا شبيه پوتين بود، در يك لحظه تمركز هاشمي از ادامه‌ي سخنراني‌اش را به هم زد و او گفت «چه شد؟!». در همين موقع فرد معترض توسط حدود سه نفر به سمت درب خروجي جايگاه ويژه هدايت شد، وي كه در جريان انتقال تقلا مي‌كرد، براي لحظاتي صدايي ديگر از او برنخواست تا وي از در خارج شد. همزمان با گرفتن وي، هاشمي در جمله‌اي نزديك به اين مضمون گفت كه «ايشان نسبت به آمريكا احساساتي شده‌اند و احساساتشان را نشان دادند». با خاتمه‌ي اين جمله‌ي هاشمي، نمازگزاران نيز فرياد مرگ بر آمريكا سر دادند و سخنراني ادامه يافت. خروج سراسيمه و آشفته‌ي يك روحاني از جايگاه ويژه‌ي خبرنگاران و عكاسان نيز از برجسته‌ترين نكاتي بود كه همزمان با اين حادثه رخ داد.»

شايد نكته‌اش هم قبل از محتواي اتفاق، همين نقل نشدن آن باشد! اگه كسي از اصل ماجرا كه طرف چي گفته حتما برام پيام بذاره يا اي ميل بزنه، البته شايد هنوز نتونيد پيام بگذريد، چون فيلتره!
.
.
تكمله: جمعه شب مشروح نماز جمعه را از شبكه‌ي اول تلويزيون ديدم اما همانطور كه پيش بيني مي‌كردم آن قسمت پخش نشد. يكي ديگر از دوستان مي‌گفت كه چند سال پيش هم يكي بلند شده بود و جلوي هاشمي شعار مي‌داد. به نظر مي‌رسد طبيعي است كه نماز جمعه از اين حاشيه‌ها داشته باشد. ديگه از اين مهمتر نيست كه انصار حزب الله كه به عنوان يك موسسه‌ي فرهنگي ثبت شده بعد از نماز جمعه تظاهرات راه مي‌اندازد. وقتي روز جمعه تظاهراتشان شروع شد، از صداي بلندشان مطلع شدم و با يكي از دوستان رفتيم تا آنها را ببينيم، شعارها از پشت بلندگويي كه در يك وانت بود پخش مي‌شد و تظاهركنندگان هم تكرار مي‌كردند، بيشتر شعارها درباره‌ي حجاب بود و ضرورت برخورد _ نه تذكر _ با زنان بي حجاب و بدحجاب؛ هر شعاري الا درباره‌ي ورود زنان به ورزشگاه كه بين علما و دولت اختلاف وجود داشت، من هم به كنايه روي يه تكه كاغذ نوشتم «انگار ورود زنان به ورزشگاه را فروموش كرديد؟!» و دادمش به شعار دهنده! بعد از اين كه در ميدان انقلاب قطعنامه‌ي تظاهراتشان را خواندند، آن روحاني از پشت ميكروفون گفت كه «يك نكته را فراموش كرده بوديم» و به آن پرداخت!
.
.
تكمله‌ي دوم: آقاي عباس سماواتي در اي‌ميلي برايم نوشت كه « آن مرد فرياد زد به مردم آزادي بدهيد نه اتم، مردم آزادي مي‌خواهند نه اتم. خبرنگار Sweden در محل بود و خبر مفصل در روزنامه هست، عكس‌هايي هم desgey شد ». من نه مفهوم اين كلمه‌ي desgey را فهميدم و نه آن روزنامه‌ي مورد نظر را پيدا كردم، اما براي اين عباس آقا اي‌ميل زدم كه لينك آن روزنامه و عكسش را بفرستد.

۱۳۸۵ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

دانشجويان و زندان

قاضي القضات يا همان رييس قوه‌ي قضاييه ليست پيشنهادي عفو چند دانشجوي زنداني سياسي را چند ماه است كه به مقام رهبري داده(حدودا از بهمن ماه 84)، اما حتما تقصير عمه‌ي مبارك بنده است كه آنها هنوز آزاد نشده‌اند!
واقعا توي اين شرايط كشور، درسته كه هشت ماه پيش آقاي شاهرودي قولي بدهد و تمام استفاده‌ي خبري از اين بخشش و دستور آزادي برده شود، بعد اصل آن كار كه انجام نمي‌شود بماند، روز به روز دانشجويان احظار و محكوم شوند! البته در آخرين نمونه كه انگار راهش را ياد گرفته‌اند، مهدي اميني‌زاده، مهدي مومني و چند نفر ديگر اول از دانشگاه اخراج مي‌شوند و بعد محكوم به حبس؛ كه ديگر كسي نگويد دانشجويي راهي زندان شد!

شايسته است كه احزاب، گروه‌ها و شخصيت‌هاي اصلاح‌طلب و غيره به هر نحو ممكن نسبت به اين اقدامات واكنش صريح نشان بدهند، همانطور كه از آنها انتظار دارند از پايين فشار بياورند و هزينه بدهند!

راستي آقاي عماد باقي از طريق انجمن دفاع از حقوق زندانيان نمي‌تواند پيگير موضوع باشد؟ برايش اي‌ميل مي‌زنم و از او مي‌خواهم اگر توانست پيگير باشد.

اما درباره‌ي اخراج از دانشگاه يا به عبارتي جلوگيري از تحصيل دانشجويان سياسي شايد مخالفت جدي بايد نشان داده شود وگرنه از فردا منوال مي‌شود كه هر دانشجويي كه شيطاني كرد از دانشگاه به بيرون پرت شود!

۱۳۸۵ اردیبهشت ۲, شنبه

نتيجه‌ي اشتباه الپر

نوشته‌ي پر سر و صداي الپر درباره‌ي علي افشاري، آنقدر سبك بود كه به سختي توانستم خودم را راضي كنم درباره‌اش بنويسم. از نظر من آن نوشته چند نتيجه داشت:

* قرار دادن افشاري در موضع مظلوميت و استفاده‌ي متقابل او
* زمينه سازي براي حمله به جبهه‌ي مشاركت و اصلاح‌طلبان
* كم هزينه شدن لجن مالي اصلاح گران از سوي محافظه كاران

1 - فارغ از ارزيابي ديدگاه‌هاي فعلي افشاري، بستن اتهام و چرنديات بي سند و مدرك، طبيعتا او را در موضع مظلوميت قرار مي‌دهد، واقعا آدم دلش مي‌سوزد كسي كه اين قدر براي جنبش دوم خرداد و جنبش دانشجويي مايه گذاشت و سه سال در زندان بود، براي كاري كه نكرده اين طور به لجن كشيده شود، براي همين همه به حق در اين باره به دفاع از او بر مي‌آيند.

با عرض پوزش، الپر بسيار بي‌جا كرده وارد حوزه‌ي خصوصي افشاري شده و كنايه زده كه «عروسي‌اش آنچناني بوده»، بوده كه بوده، به ما چه ربطي دارد. يا در جايي ديگر از به اصطلاح افشاگري‌اش يك جوري نوشته «... حديث استخدام او در شركت تابعه‌ي بنياد مستضعفان ...» كه انگار جرم كرده، اگر اين طور است من كه در خبرگزاري وابسته به جهاد دانشگاهي كار مي‌كنم يا كسان ديگري كه در ادارات دولتي يا وابسته به دولت مشغول هستند همگي مجرم‌اند!

افشاري به صراحت و به حق خواسته كه اسناد اين ادعاها منتشر شود ولي قطعا چنين اسنادي وجود نداد و آبروي رفته‌ي افشاري با تكذيبيه باز نمي‌گردد هر چند كه در آن بنويسد: « ... من روحم نيز از چنين مساله‌اي بي‌خبر است ...»

البته فشاري هم كه سياست را خوب بلد است در كنار پاسخش به اين اتهامات، در حالي كه چند هفته پيش به همراه اكبر عطري آنچنان براي برگزاري رفراندوم در ايران دست به دامان برخي آمريكايي‌ها شده بود، اما از اين فضا استفاده مي‌كند و مي‌نويسد كه «... مي‌دانم استقلال طلبي و عدم آلودگي در منافع تنگ گروهي و تلاش براي شكل گيري ايراني دموكرات، آزاد و سرافراز و رها از قيد و بندهاي مافياي قدرت و ثروت تاوان سنگيني را مي‌طلبد و من آماده ام !».

2 - هر چند بايد ديدگاه فردي علي پيرحسين‌لو نويسنده‌ي الپر كه عضو جبهه‌ي مشاركت است را از مشاركت جدا ارزيابي كرد(اشاره به نوشته‌ي علي‌اصغر سيدآبادي) اما في الواقع چنين كاري دشوار است، تقريبا خطاب همه‌ي مخالفان ديدگاه‌هاي جبهه‌ي مشاركت در واكنش به نوشته‌ي الپر، به خود مشاركت است و اين نوشته زمينه‌ساز حمله به مشاركت و اصلاح‌طلبان شده؛ در حالي كه چنين لجن پراكني‌هايي به دور از نگاهي اصلاح طلبانه است همچنان كه سعيد شريعتي كه عضو شوراي مركزي مشاركته به صراحت به الپر توصيه كرده كه من هم با او موافقم «... توصيه مي‌كنم از بابت اين نوشته‌ي اخير از اين بنده‌ي خدا رسما عذر خواهي كن و پست دست‌هاي آلوده را از آرشيو وبلاگت حذف كن! ...»

بد نبود حالا كه عضو جبهه‌ي مشاركت شده با چند نفر براي اين به اصطلاح افشاگري همفكري مي‌كرد. اگر پيرحسين‌لو به جاي شريعتمداري مدير مسوول روزنامه‌ي كيهان بود كه پدر همه‌ي ماها رو درآورده بود، خدا پدر حسين آقا را بيامرزه والله. به الپر عزيز نخورد ضرب المثلي هست كه مي‌گويد خدا فلاني را مي‌شناخت كه شاخش نداد! و به قول فريد مدرسي كه «مارادونا را ول كن، غضنفر را بچسب!»

3 - شك نيست كه درگيري داخلي نيروهاي اصلاحي براي محافظه‌كاران بسيار مطلوب است چه بهتر كه كيهان به جاي گزارش‌هاي من در آوردي به نام خودش، بهانه‌هاي درگيري را از زبان خود آنان نقل كند، مردم هم بيشتر باور مي‌كنند همچنانكه مطمئنم خيلي از مردم نوشته‌ي الپر را باور مي‌كنند چون از زبان فردي به اصطلاح اصلاح‌طلب! زده شده و اين يعني خودزني. روزنامه‌ي كيهان و سايت‌هاي محافظه‌كار «بازتاب» و «فردا» اين به اصطلاح افشاگري را از زبان «وبلاگ‌نويس اصلاح‌طلب و عضو مشاركت» بزرگ كرده‌اند، مباركمان باشد و دست اين آقا پسر هم درد نكند!
.
.
تكمله: با عرض تاسف امروز ديدم سايت انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه اميركبير گزارش مانندي منتشر شده كه به عقده‌گشايي با ادبياتي در مقابله به مثل پرداخته شده است با عنوان «استراتژی جبهه مشارکت در برخورد با فعالین مستقل جنیش سیاسی – اجتماعی ایران کلید خورد»! من هم برايشان نوشتم : «دوستان عزيز! پاسخ اشتباه يك فرد را اين چنين نمي‌دهند، اين چه كاري است كه هر كسي سعي مي‌كند با لجن مال كردن ديگران از آب گل آلود ماهي بگيرد، به خدا آدم تصور مي‌كند هم الپر و هم نويسنده‌ي اين گزارش از شاگردان روزنامه‌ي كيهان هستند. راه اين نيست، از مدعيان جنبش دانشجويي بيش از اينها انتظار مي‌رود، آرمان اين نيست، هيچ عاقلي پس از خواندن نوشته‌ي الپر و اين گزارش حق را به نويسندگانش نمي‌دهد، همچنانكه اين گزارش قطعا نظر يك فعال دانشجويي برگزيده‌ي دانشجويان نمي‌تواند باشد. دوستان كمي تامل بايد.»
.
.
تكمله دوم: علي پير حسين‌لو نويسنده‌ي وبلاگ «الپر» بالاخره معذرت خواهي كرد اما بازي كردن با آبروي انسان‌ها گاه برگشت ناپذير است، هر چند اميدوارم عذرخواهي‌اش پذيرفته شود، ولي اگر شما بوديد از متن معذرت خواهي او راضي مي‌شديد؟

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱, جمعه

استقبال از گفتگو با رهبري درباره‌ي هسته‌يي

دكتر يدالله اسلامي عزيز كه عضو موسسان جبهه‌ي مشاركت است، درباره‌ي يادداشت پيشنهاد ديدار مشاركت با رهبري!، لطف كرده و نوشته: « پذيرش گفتگو براي برون رفت از تنگناها و يافتن راهي براي از ميان بردن دشمني‌ها كاري است نيكو و نيكوتر آن است كه روشني و شفافيت مبناي گفتگوها قرار گيرد. شايد شتافتن براي گفتگو با رهبري درباره‌ي خطرات در راه نيز گامي سودمند باشد. روشن است كه برداشت‌ها از دگرگوني‌ها همه‌ي آن نيست كه دولتمردان مي‌گويند. ديگران هم نگراني‌هايي دارند و بايد اين نگراني‌ها را سران كشور هم بشنوند، گيرم كه بازهم برهمين راه رفتند كه مي‌روند ولي ما نيز در اين كشور سهمي داريم و نمي‌توانيم شاهد خاموش رفتارهاي بنياد برباد ده باشيم ».

دوست عزيزم احسان تقدسي اما چيزي نوشته كه اصلا مطمئن نيستم درست باشه، حتما از دوستان مشاركتي صحت و سقمش را مي‌پرسم. تنها از اين جهت نوشته‌ي او را اينجا آورده‌ام كه بالاخره خير سرش خبرنگار است : « مشاركتي‌ها خيلي وقته درخواست ديداربا رهبري را داده اند منتهي هنوز آقا نطلبيده. از سوي ديگر ناطق به مشاركتي‌ها قول داده ديدار مشاركت با رهبري را رديف كنه... »

يه نفر ديگه پرسشي رو مطرح كرده كه بدون شرح مي‌نويسمش، شايد پاسخ نخواهد، اگر بخواهد بعدا مي‌نويسم: «با اسرائيل چطور؟ چرا بايد/ نبايد با اسرائيل گفتگو كنيم؟»


راستي سيستم پيامم كه enetation است از چند روز پيش از بيشتر آي.اس.پي‌ها فيلتر شده، دنبال اين هستم كه تغييرش بدم. واقعا تو اين چند روز شرمنده‌ي دوستاني شدم كه لطف داشتند و چون نتوانستند پيام بگذارند برايم اي‌ميل زدند.

۱۳۸۵ فروردین ۳۱, پنجشنبه

تغيير عكس پشت سر كروبي

شيخ مهدي كروبي عكس پشت سرش رو تغيير داده، قبلا يعني قبل از انتخابات عكس امام پشت سرش بود و الان عكس رهبري به آن اضافه شده!(لينك به عكس بزرگ بالايي، لينك به عكس بزرگ پاييني)

واقعا اين چه كاري است، خر كردن من و تو؟ پير مرد نمي‌داند كه مردم هزار تا تفسير روي اين كارش مي‌گذارند؟ يا اين كه تصور مي‌كند ماها بوقيم!

بد نيست دوستاني كه با آقاي كروبي در ارتباط هستند به ويژه خبرنگاران روزنامه‌ي اعتماد ملي حداقل اين نكته را از او بپرسند و پاسخش را منتقل كنند.

«حجت الاسلام والمسلمين مهدي كروبي» كه توي مقطع قبل از انتخابات رياست جمهوري نهم تاكيد داشت خبرنگارها در خبرها بنويسند «آقاي كروبي»، الان اظهاراتش عليه اصلاحات و اصلاح‌طلبان چنان تيتر كيهان مي‌شود كه انگار نه انگار خودش را «شيخ اصلاحات» مي‌ناميدند.

عملكرد انحصارطلبانه‌ي او در تصميمي‌گيري درباره‌ي نامه‌ي رهبري به مجلس ششم در مورد اصلاح قانون مطبوعات هيچ وقت فراموشم نمي‌شود، درباره‌ي آن نامه با هيات رييسه مشورت هم نكرد.

البته اين را هم بگويم كه خيلي‌ها از حالت‌هاي لري او كاملا سوءاستفاده مي‌كنند، نه اينكه همه عاشق او باشند، با همين توجيه هم امثال دكتر سروش معتقد بودند كروبي از معين بهتر است.

يادم مي‌آيد كه به خاطر همچنين مواضعي از او، وقتي با بچه‌ها صحبت مي‌شود مي‌گويم احمدي‌نژاد به صد تاي كروبي مي‌ارزد!

۱۳۸۵ فروردین ۲۸, دوشنبه

پيشنهاد ديدار مشاركت با رهبر!

آقاي معين توي ديدار اخير مسوولان نظام با آقاي خامنه‌اي بوده، يكي از كساني كه توي اون جلسه بود وقتي اين خبر رو داد و انتظار داشت تعجب كنم كه تا حدي هم كردم، اما نه از اين جهت كه حضور پيدا كرده بود بلكه اين كه چرا تكليفمون با خودمون معلوم نيست، يه روز چنين ديداري اه اه و يه روز به به!

الان كشور توي شرايط مهمي است و من معتقدم همه‌ي نيروهاي اصلاح‌طلب كه خارج قدرتند بايد به هر شكل ممكن نظراتشان را به تصميم گيران برسانند پس قطعا با ديدار مشاركت و موتلفه، لاريجاني و ناطق مخالف نيستم حتي معتقدم با صاحب قدرت اول كشور بايد گفت‌وگو انجام بشه، فقط بايد اين تابو شكسته بشه كه اگر اصلاح طلبي با بالاترين مقام مملكت ديدار كرد اين تصور ايجاد نشه كه اين كارش «از ايدز هم بدتر است»! خب بروند حرف‌هايشان را بزنند، انتقاداتشان را بگويند، پيشنهاداتشان با اعلام كنند، نصيحت كنند، اصلا هر چه مي‌خواهند بگويند، از آن طرف با امثال گنجي و ديگران هم بنشينند، حرفش را گوش دهند، انتقاداتش را گوش دهند، نقدش كنند، ...

آقاي ابراهيم يزدي كه يكي از پيران سياست است و همه‌اش به براندازي متهم مي‌شود و دبير كل حزبي است كه جمهوري اسلامي آن را غير قانوني مي‌داند؛ هم ارتباطاتي داشته و احتمالا الان هم دارد، همچنانكه در بدو بازگشتش از آمريكا كه اوج بگيربگير نهضتي‌ها بود اخبار زيادي در اين باره منتشر شد، در آن مقطع آمريكايي‌ها به شدت دنبال امثال دكتر يزدي بودند ولي شنيده مي‌شد كه "فلاني" ازش خواسته بيايد و او آمده؛ اتفاقا وقتي آمد هم پينهاد كرد كه آشتي ملي شكل بگيرد.

اصل تعامل با "ديگران" چه اشكالي مي‌تواند داشته باشد؟ اين ديگران مي‌تواند گروه‌هاي پوزسيون، اپوزسيون، داخل قدرت، بيرون قدرت، ايراني‌ها و غير ايراني‌ها، و هر "ديگري" باشند؛ اصلا مگر بدون تعامل مي‌توان زندگي كرد؟

البته محتواي ديدار، مذاكره و گفت‌وگو قطعا مهم است كه زد و بند به معناي عبور از ديدگاه‌ها خود نبايد باشد هر چند تساهل و مدارا هم از اصول غير قابل انكاري است كه بي آن شايد گفت‌وگو گاهي بي معنا شود.

چرا برخي از ماها حاضريم دولت با آمريكايي‌ها كه دشمن جمهوري اسلامي محسوب مي‌شود هم حتي مذاكره كند اما خودمان با مخالفان فكري و سياسي حتي حاضر نيستيم سلام عليك داشته باشيم و اين خشك انديشي ما در اين سال‌ها باعث شده كه وقتي مشاركتي‌ها با موتلفه‌يي‌ها ديدار مي‌كنند همه شاخ در مي‌آورند!

قبول دارم كه الان كه يك دفعه اين ديدار انجام شده و يا معين به ديدار رهبر رفته شايد از اين كار برداشت شود كه چون در موضع ضعف هستند اين كار‌ها را كرده‌اند، اما چه خوب است دايره‌ي گفت‌وگوها وسيع و همه‌جانبه شود و به سرعت با همه‌ي نيروهاي سياسي ديدار و گفت‌وگو شود و به صراحت مبناي اين كار كه "تعاول با ديگران" است را فرياد بزنند وگرنه هر كسي حق دارد برداشتي كند حتا بر خلاف نيت ملاقات كنندگان.

من در اين سال‌ها نديدم مشاركتي‌ها مثلا با انصار حزب الله، جبهه‌ي ملي‌ها، مقام رهبري، حتي گروه‌هايي كه به دنبال براندازي هستند، جامعه‌ي روحانيت، جامعه‌ي مدرسين، و امثالهم تعامل و گفت‌وگو كند، با دانشجويان هم كه ارتباطشان بسيار ضعيف شده. دوستان مشاركتي! تا به حال به اين‌ها فكر كرده‌ايد؟ آيا اصلا اين گروه‌هاي "ديگر" شما را براي چند دقيقه هم كه شده گفت‌وگو خواهند پذيرفت؟

[تكمله: امشب در حاشيه‌ي جلسه‌ي «چه بايد كرد؟» مشاركت، آقاي شكوري‌راد را ديدم، توي پرسش و پاسخ با حاضران گفته بود كه ما حتي با دشمن هم گفتگو مي‌كنيم موتلفه كه قابلي ندارد، آن هم درباره‌ي منافع ملي. ازش پرسيدم كه با رهبري هم گفت‌وگو خواهيد كرد؟ گفت كه مدت‌ّهاست دو طرف براي اين كار به سمت هم نرفته‌اند، تقصير را بيشتر به گردن طرف مقابل مي‌انداخت اما نمي‌گفت كه خودشان تلاشي كرده‌اند و نشده، مي‌گفت كه مشاركتي‌ها مي‌خواهند كه جلسه‌ي ديدار جاي «بحث و گفت‌وگو» باشد نه اين كه دو طرف به طور جداگانه در آن جلسه حرف خود را بزنند.]
{ راستي سيستم پيام گذاري وبلاگم هم از بیشتر آي‌اس‌پي‌ها فيلتر شده است! هنوز برايش فكري نكرده ام، كسي نمي‌تونه راهنمايي كنه؟ aliasghar55@gmail.com }

۱۳۸۵ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

قطع دسترسي به وبلاگها

«ما مخالف سر سخت محدوديت در اينترنت هستيم، همه‌ي وبلاگ نويس‌ها مي‌توانند و آزاد هستند تا درخواست خود را به وزارت ارشاد بدهند و پس از بررسي حتما به آنها مجوز رسمي و قانوني داده خواهد شد، آنها آزاد هستند تا هر آنچه حقيقت است بنويسند».
زياد هم خيالي نيست كه روزي بشنويم آقاي وزير ارشاد چنين گفته است؛ اما كدام حقيقت، حقيقت، حقيقت نزد كيست؟، آيا خود او معيار حقيقت است؟ ....

ديدم از ديروز از توي ايسنا نمي‌توانم به وبلاگ‌هاي بلاگفا، بلاگ‌اسپات و پرشين‌بلاگ سر بزنم، اما از توي خونه مشكلي وجود نداره. از يكي از دوستان شنيدم كه رضا هاشمي _ از بچه‌هاي پرشين بلاگ _ گفته ورود به وبلاگ‌ها را از مراكز دولتي قطع كرده‌اند. از يه دوست ديگه هم پرسيدم گفت كه چون مخابرات به ما سرويس مي‌دهد زودتر موارد فيلتر را اجرا مي‌كند، براي همين به زودي بايد منتظر باشيم كه تمام وبلاگ‌ها از تمام آي‌اس‌پي‌ها فيلتر شوند. انگار آقاي وزير ارشاد داره زود به قولش براي نظام‌مند كردن! فضاي اينترنت عمل مي‌كنه. واقعا اينقدر خطرناك هستند اين وبلاگ‌هاي درپيت؟

چند حاشيه:
1 - شنيدم ميرحسين موسوي در ديدار با انجمن اسلامي مدرسين دانشگاه‌ها درباره‌ي انرژي هسته‌يي گفته كه بايد آماده‌ي مقاوت باشيم!
2 - يكي از دوستان مشاركتي خيلي از اين كه درباره‌ي ديدار مشاركت و موتلفه اطلاع‌رساني نشده بود شاكي است، ميگه در حزب بايد مطرح مي‌شد نه اينكه فقط اعضاي دفتر سياسي تصميم بگيرند و بروند پالوده خوري! البته شايد اين دوست عزيز با شنيدن دلايل، قانع شود اما شكايتش اول از همه به نحوه‌ي تصميم‌گيري در اين باره بود كه به نظرم حق هم دارد.
3 - استاندار خراسان رضوي در روز پيش از سفر احمدي‌نژاد به اين استان خبرنگاران را جمع كرد و به آنها گفت كه نبايد خواسته‌هاي مردمي را در خبرها مطرح كنند و مصوبات هيات دولت را هم جويا نشوند، هر اندازه لازم باشد به آنها اطلاع داده خواهد شد!

۱۳۸۵ فروردین ۱۹, شنبه

تغييري در زندگي كاري

امروز خسته از مدت‌ها داشتن مسووليت در سرويس سياسي، بالاخره باري از دوشم برداشته شد، خوشحالم تنها از همين نظر اما دل كندن از سياست به ويژه دانشجويان سياسي برايم سخت است، هر چند كه شايد وقتي ديگر بازگردم، وقتي كه براي رسيدنش لحظه شماري مي‌كنم.

بيشتر نگرانم، شايد هم تاكنون از اين منظر حساسيت‌هاي آن را به جان خريده بودم، براي همين هم هست كه مطهره خانم اين پيش‌آمد را «راحت شدن» من مي‌خواند چون چند وقت مي‌توانم به چيزهاي بدون استرس فكر كنم! خيلي‌ها را مي‌بينم كه مي‌پرسد از من چرا؟ خيلي دمق هستم.

شايد باور كردني نباشد اما استرس كار با دانشجويان سياسي از شخصيت‌ها سخت‌تر است خيلي، به ويژه كه تمام فلش‌ها به خاطر نفوذ آنها در مردم، به سمت آنها نشانه مي‌روند، پوزسيون و اپوزسيون هم ندارد، همه! حالا در اين آشفته بازار جرات داري خبر بفرست، گروه‌هاي فشار هر كدام وارد عمل مي‌شوند، «رسانه‌ي ايده‌آل آن است كه فقط مرا تبليغ كند و ديگران را به رسميت نشناسد»!

خدا نكند كه مغضوب شوي، به هر چيزي متهمت مي‌كنند، چپ، راست، ميانه، بالا، پايين، ... شايد هم بيانيه عليه‌ات صادر كنند يا برايت چيزهايي تهيه كنند شبيه كيفرخواست. يكي مي‌گويد از وزارت اطلاعات پول گرفتي، ديگري مي‌گويد اطلاع موثق دارد كه فلان كس از اطلاعات دستور دارد تا جنبش دانشجويي را از هم بپاشد! بالاخره شلم شوربايي است، مثل ميدان مين مي‌ماند. من هم در اين مدت پيشنهادها ديدم، به ميزان متنابهي فحش خوردم و حرف شنيدم ولي دم بر نياوردم، فقط صبر كردم و حرف‌ها و رازها در سينه نگه داشتم.

خيلي‌ها از فعالان! دانشجويي هم خدا خدا مي‌كردند كه بروم، حالا رفتم، از اين پس در بخشي ديگر از ايسنا مشغول مي‌شوم، بخشي به وسعت تمام ميهن، يا علي!

۱۳۸۵ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

اقتصاد تغيير ساعت

بالاخره بامداد سه‌شنبه از سفر هندوستان به ايران بازگشتم، گزارش كامل سفرم را به تدريج مي‌نويسم.

مقامي دولتي و نه من كه هزار تا عيب و ايراد دارم و با قصد و غرض مي‌نويسم گفته تغييرنكردن ساعت رسمي كشور 300 ميليارد تومان ضرر دارد! البته مطمئنم فردا نشده اين بيچاره خودش به جاي ساعت تغيير مي‌كند.

اين مقدار ضرر را من كه نمي‌دانم بايد از كجا پرداخت و براي چه، اصلا مگر آسمان به زمين مي‌آيد كه ساعت تغيير كند؟ در كار خدا كه دست نمي‌برند، معياري و مبنايي انساني است، اين را براي آنها نوشتم كه مي‌انگارند تغيير ساعت غير مذهبي است!

در انگلستان اما ساعت رسمي را دو بار حتي تغيير مي‌دهند؛ دو تا نيم ساعت، آن هم فقط براي همين كاهش ضرر اقتصادي. حالا از دولت مدعي عدالتخواهي بعيد نيست چنين كند؟!

خدا كند كه از خر شيطان پايين بيايند و راضي شوند كه چنين شود، آن هم فقط به خاطر مردم. من هم قول مي‌دهم شفاعتشان را كنم! مسخره نخواهم كرد كه چرا ماه گذشته گفتند آنطور و حال برگشته‌اند، نمي‌گويم كه احساساتي هستند، ... قسم مي‌خورم.

۱۳۸۵ فروردین ۱۲, شنبه

جيپور به دهلي

الان در جيپور هند هستم با مطهره خانم، فيل هم سوار شديم، به چند معبد هندويان و چند قلعه‌ي مهاراجه‌ها و حکام جيپور هم رفتيم، بسيار زيبا بودند؛ به جاي همه‌ي دوستان هم زيارت کردم!عکس گرفته‌ام اما الان نمي‌توانم روي وبلاگ بگذارم.
وقتي بدبختي‌هاي هندي‌ها را مي‌بينم خدا را شکر مي‌کنم که ايران خودمان در کنار آن مانند بهشت است! در اين باره حتما خواهم نوشت.
آهاي آقايي که پيغام مي‌گذاري! چشم، سوغاتي هم مي‌آورم، سي‌تا خوبه؟!
راستي، از زلزله‌ي بروجرد خيلي ناراحت شدم. همين‌طور از جايگزيني دبير شوراي عالي اطلاع رساني! وضع هسته‌يي هم که رو به وخامته، خدا به خير بگذراند.
قراره «سيزده‌به‌در» بريم دهلي!