۱۳۸۴ اسفند ۸, دوشنبه

تغيير ايدئولوژي!

دوستي برايم پيغامي گذاشت و من پاسخش دادم، امروز او پاسخ مجددي نوشته كه عينا آورده‌ام؛ چون اين دوست عزيز درباره‌ي مرتضي اصلاح‌چي هم ادعاهايي كرده، براي مرتضي پيغام گذاشته‌ام تا اگر خواست جوابي بدهد.
«علي اصغر جان! قربان نام باصفايت بروم. نام حقير خيلي ارزش آن را ندارد كه شما از آن باخبر شوي. مهم حرفي بود كه عرض كردم و خيلي ممنونم كه با سرعت و با احساس مسئوليت به آن پاسخ دادي.
من قصد رنجاندن خاطر شما را نداشتم . اگر هم از تعبير دست پرورده ناراحت شدي مرا ببخش. منظوري نداشتم . آقاي فاتح هم شخصيت محترمي است كه در اصول خودش پايمردي دارد و دست پرورده بودن ايشان هم خيلي چيز بدي نيست!
منظور بنده اين بود كه شما جوالدوز كه به ديگران مي‌زنيد يه نيمچه سوزني هم به خود فرود آوريد. بالاخره همه‌ي گروه ها و جريانات ممكن است اعوجاجاتي داشته باشند يا در مسير حركت يك جاهايي بلغزند و حتي اقدامات نامعقول داشته باشند.
اين دوستاني كه بحث عمليات استشهادي را مطرح مي كنند و در جاهاي مختلف برنامه مي‌گذارند ممكن است خام باشند يا اقدامات آنها از نظر ما داراي ايراد باشد اما اينقدر سركوفت زدن و تمسخر و تهاجم به آنها معلوم نيست درست باشد. الان شما خودتان در ايسنا چقدر از عمليات استشهادي فلسطيني‌ها و لبناني‌ها حمايت مي‌كنيد. البته كار درستي هم هست.
همين چند روز پيش بچه‌هاي انجمن تهران براي آقاي خالد مشعل جلسه خيلي خوبي گذاشتند و آن همه از ايشان و مقاومت فلسطين اعلام حمايت كردند. البته بقيه طيف هاي دانشجويي هم حضور داشتند. به راستي مگر همين خالد مشعل و حماس نبودند كه برنامه‌ي حركت استشهادي را در فلسطين ساماندهي مي‌كردند؟ مگر آمريكا و غرب به آنها تروريست نمي‌گفتند؟ در همين داخل كشور چقدر بعضي طيف‌ها جمهوري اسلامي را به خاطر حمايت از حماس سرزنش مي‌كردند؟ اما الان كه حماس در انتخابات پيروز شده بچه‌هاي انجمن تهران براي او برنامه بزرگداشت مي گيرند. به راستي اگر قبل از پيروزي حماس همين برنامه در دانشگاه تهران برگزار مي‌شد چقدر به انجمن گير مي‌دادند؟ چقدر از جانب حتي همفكران خودشان سرزنش مي‌شدند؟ نمي‌خواهم اين دوستان استشهادي داخل ايران را با حماس و ... مقايسه كنم كه تفاوت از زمين تا آسمان است. اما اين قدر حمله كردن و بلكه تمسخر آنها هم درست نيست. بويژه آنكه غير از يك ثبت نام خشك و خالي و چند برنامه‌ي تبليغي كار ديگري كه نكرده‌اند.
القصه، هدف آن بود كه شما به عنوان يك عزيزي كه در سلامت نفس و صداقتش ترديد ندارم متوجه اين نكته باشي كه خداي ناكرده در چرخش قلم انصاف را فراموش نكني.
در مورد سنجش دين و ايمان افراد هم بنده دستگاه تقوا سنج ندارم اما وقتي طرف فرياد مي‌زند كه انديشه‌ي ديني را قبول ندارد ديگر بنده نمي‌توانم بگويم انشاءالله گربه است! خواهش مي‌كنم يك سري به وبلاگ آقاي اصلاحچي عضو هيئت رئيسه شوراي تهران دفتر تحكيم كه ايسنا هم هر از چند گاهي با او مصاحبه مي‌كند بزنيد. ايشان صريحا اعلام كرده كه سوسياليسم را بر دين ترجيح مي‌دهد. بنده نمي‌گويم ايشان يا ديگراني چون ايشان نظرشان را نگويند يا حق اعتقاد به چيزي را ندارند اما اينكه دبير انجمن اسلامي (توجه كنيد انجمن اسلامي) دانشگاه علامه باشند و آن وقت انديشه‌ي ديني را قبول نداشته باشند خيلي نكته‌ي قابل تاملي است!
اين ديگر بحث تكثر ديدگاه و پلوراليسم و اين سنخ مباحث نيست، يك رفتار است كه به قول بچه‌هايي كه براي خود آقاي اصلاحچي كامنت گذاشته‌اند، نفاق است، مثل همان حركتي كه در بحث تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق اتفاق افتاد. آقاي عطري و افشاري را هم كه خود شما نوشتي و گفتي.
حال انصاف بده كه انتشار فرم استشهادي قابليت پرداختن و نگراني دارد يا رفتاري كه برخي اعضاي انجمن اسلامي و دفتر تحكيم دارند. والله اعلم بمافي الصدور.»

يادداشت وارده

يكي از دوستان كه مرا از شناختنش بي نصيب گذاشته، برايم نوشته كه: «به جاي آنكه تازيانه‌ي زبان و قلمت را متوجه سوخته دلاني كني كه به هر حال با اين قبيل كارها درد خود را از ظلم و ستمي كه بر مسلمانان مي‌رود تسكين مي‌دهند برو و بر حال دفتر تحكيم و انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان گريه كن كه بعد از سال‌ها ادعاي انقلابي‌گري و روشنفكري ديني اعضايش يك به يك يا به دامن آمريكا مي‌گريزند يا در رفتاري ارتجاعي به زير بيرق ماركسيسم مي‌روند. چند روز ديگر علي افشاري و اكبر عطري و فاطمه حقيقت‌جو به دعوت دو سناتور صهيونيست در كنگره‌ي آمريكا سخنراني مي‌كنند. چند عضو دفتر تحكيم نيز رسما اعلام كرده‌اند كه از دين بريده و ماركسيست شده‌اند. برو و به عنوان يك مدعي روشنفكري ديني و دست پرورده‌ي ابوالفضل فاتح بر اين مسائل گريه كن، نه اينكه فرم استشهادي چند بچه بسيجي را درج كني و به سخره بگيري. بچه‌هايي كه حداقل اندك صداقتي در وجود خود دارند. نه به اسم انجمن اسلامي پرچم ليبراليسم و ماركسيسم را برافرازند

قبول است، تسليمم، براي آنها به جاي خودش مي‌پردازم، خيلي هم نگرانم، البته بي كار هم نيستم، اصلا مگر كار ديگري هم دارم؟يك چيز هم بگويم، نبايد يه طرفه به قاضي رفت، چرا همه‌ي اعضاي يك گروه را با يك چشم بايد ديد؟ به ويژه كه من درباره‌ي دين افراد اصلا خط كش نمي‌گذارم، مگر من دستگاه سنجش دين دارم كه بفهمم برداشت فلاني از اسلام درست است يا نه؟ من شلوار خودم را نمي‌توانم بالا بكشم، چه برسه به اين كه بگويم اين هنوز مسلمان است و آن ديگر نيست! تو دوست عزيز را نمي‌دانم، شايد بتواني.
اين كه نوشته‌اي «دست پرورده»‌ي فلاني، بسيار سبك است، عزيزم من و همكارانم چون ديديم مي‌توانيم با آقاي فاتح در ايسنا كار كنيم دعوتش را پذيرفتيم، هر چند قطعا از او چيزهاي بسياري در اين شش سال آموخته‌ام، اما هيچ دو نفري يافت نمي‌شوند كه ديدگاه‌هاي مشابهي داشته باشند، لذا من هم در بسياري موارد با او اختلاف نظر اساسي داشتم، البته درباره‌ي انجمن‌هاي اسلامي نظرمان نزديك به هم بود. افتخار مي‌كنم كه آقاي فاتح عزيز از اين نظر بسيار به تكثر ديدگاه‌ها در مجموعه احترام مي‌گذاشت و رمز پيشرفت ايسنا را همين مي‌ديد.
درباره‌ي شخص افشاري و شخص عطري كه من به شخصه نظرم را دوست ندارم ارائه بدهم، فقط مي‌گويم كه آنها با اهدافي كه برايم اصلا روشن نيست، در اين چند سال از خود هم عبور كردند! فقط حيف كه آن علي افشاري سال 78 - 79 به اين روز افتاد؛ همه چيز از بعد از بازداشت او شروع شد ... نمونه‌ي آخر ابهامات درباره‌ي او اينكه يكي نيست بپرسد آقاي افشاري كه به پنج سال حبس محكوم شده بود چطور يك هفته‌ي بعد، از فرودگاه مهرآباد از كشور خارج شد، اما در همان هفته احمد قابل كه محكوم هم نشده است نتوانست به خارج برود؟ حتما با امداد غيبي!
امروز جامعه غير سياسي شده، مجموعه‌هاي سياسي و دانشجويي همگي دچار بحران هويت هستند، انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان فقط زودتر اين وضعيت را نشان مي‌دهند، معتقدم بايد كمك كرد هويت جديد خود را هر چه زودتر پيدا كنند، البته قبول دارم كه به لحاظ منطقي نمي‌تواند هويت جديد در تناقض و تضاد با هدف موسسان آن باشد. به هر حال از اينكه علاقه‌ام را براي اينكه از اين پس درباره‌ي حوزه‌ي سياسي دانشگاه‌ها تحريك كردي ممنونم، چون تا به حال قصد نوشتن در اين باره را نداشتم.

۱۳۸۴ اسفند ۶, شنبه

نمونه‌ي فرم ثبت نام شهادت‌طلبي

توي راهپيمايي بعد از نماز جمعه فرمي رو پخش مي‌كردند براي ثبت نام از شهادت‌طلب‌ها. از اونجايي كه برايم جالب بود، نمونه‌اش رو نوشته‌ام تا هر كسي مي‌خواهد بخواند و در صورتي كه تمايل دارد يك كامنت بگذارد!

ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام

فرم ثبت نام اوليه‌ي داوطلبان عضويت در يگان‌هاي شهادت طلب

نام: ... نام خانوادگي: ... نام پدر: ... محل تولد: ... سال تولد: ... شماره شناسنامه: ... تحصيلات تا مقطع: ... رشته‌ي تحصيلي: ... محل تحصيل: ... شغل: ...

اينجانب مايل به انجام عمليات استشهادي عليه:

... اشغالگران قدس شريف
... سلمان رشدي مرتد(نويسنده‌ي كتاب موهن آيات شيطاني)
... اشغالگران سرزمين‌هاي اسلامي و متجاوزين به اموال و نواميس مسلمين

مي‌باشم.

نشاني: ... تلفن منزل: ... تلفن همراه: ... تلفن محل كار: ...

... مايل به عضويت فعال ستاد در پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام
... مايل به همكاري با ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام
امضا:
تاريخ:

ــــــــــــــــــــــــــ

اين فرم دو قسمت داره، روي هر دوتايش شماره‌ي سريال درج شده، اين قسمت بايد تحويل مسوول ثبت نام بشه و قسمت پايين آن كه مشخصات داوطلب مجددا نوشته مي‌شه پيش خودش مي‌مونه و بايد خيلي خوب ازش محافظت كنه چون روش نوشته: «در صورت مفقود شدن اين برگه، داوطلب از شركت در مراحل بعدي ثبت نام محروم خواهد بود»!

توي اين قسمت تلفن روابط عمومي ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام هم نوشته شده: 09122053914

من كه به اين شماره زنگ نزدم، اگه كسي زنگ زد لطفا بپرسه چند نفر تا حالا ثبت نام كرده‌اند و نتيجه رو به من خبر بده. فعلا، يا علي.

۱۳۸۴ اسفند ۳, چهارشنبه

ملاقات خالد مشعل

ديروز كه خالد مشعل به دانشگاه تهران رفته بود، من هم سري به آنجا زدم، دانشجويان خوب از او استقبال كردند، البته همه‌ي دانشجويان نبودند، ديگر خيلي از دانشجويان به سياست حساسيتي ندارند، هنوز جمع‌بندي درستي از علت اين مساله ندارم چون فاكتورهاي تاثيرگذار خيلي است.
بگذريم، خالد مشعل ديروز مصمم بود و بسيار هم صميمي؛ وقتي عربي صحبت مي‌كرد تقريبا آدم مي‌فهميد، و البته درك هم مي‌كرد. به قول معروف هم دلي از هم زباني خوش‌تر است.
ديروز داشتم براي بابام تعريف مي‌كردم كه من و اكثر جوانان ايراني نسبت به اتفاقات خاورميانه نگاه مثبتي داريم، پيروزي شيعيان در عراق، پيروزي اخوان المسلمين در مصر، پيروزي حماس در فلسطين عزيز، ارتقاي جايگاه حزب الله لبنان، استقامت سوريه و ايستادگي افغان‌ها؛ خوش‌بين هستيم.
احساس غرور مي‌كنم كه توانسته‌ايم تا حدي حقانيت خودمان را به جهانيان ثابت كنيم، مگر در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطين انتخابات برگزار نشد و در ايران نمي‌شود؟ ما هم دموكراسي را قبول داريم و به آن پايبنديم، هيچ باكي هم از آن نداريم، هر چند هنوز نتوانسته‌ايم فرهنگ آن را نهادينه كنيم و جامعه‌ي مدني را محقق كنيم.
بخش زيادي از انرژي دنيا زير پاي ما مسلمان‌هاست، هر چند معتقدم دكتر مصدق حرف خوبي زده بود كه اي كاش اصلا نفت نداشتيم تا بيگانگان اينقدر به خاطرش به جانمان نيافتند، اما حالا كه داريم، غرب با ما چه مي‌خواهد بكند، مگر ما آشغال هستيم، ما الان در منطقه به قدرت رسيده‌ايم و در حال رسيدن به وحدت بين كشورهاي منطقه هستيم. اين احساسات با ديدن مشعل برايم يادآوري شد.

راستي معتقدم دو تا فرضيه بيشتر درباره‌ي انفجار در حرم امام هادي عليه السلام در سامرا وجود نداره، يا آمريكايي‌ها اين كار رو كرده‌اند تا ماندنشان را توي عراق به بهانه‌ي ناامني توجيه كنند، يا برادران مسلمان خودمون اين كار رو كرده‌اند تا بلكه به قول خودشون «بركت» داشته باشه و مسلمان‌هاي جهان با هم متحد بشوند! كه البته نمي‌دنم چرا به دلم برات شده اين يكي احتمالش بيشتره! به هر حال بايد حواسمون جمع باشه كه مهمتر از همه اينه كه نيت عواملش كشف بشه وگر خيلي‌ها دوست دارند از آب گل‌آلود ماهي بگيرند.

۱۳۸۴ اسفند ۲, سه‌شنبه

فعالان دانشجويي!!!

امروز يكي از بچه‌ها با هيجان توام با ناراحتي آمد پيشم اما من وقت شنيدن حرف‌هايش را نداشتم، مي‌خواست از يك فاجعه خبر بده، مختصر گفت كه فعالان دانشجويي - سياسي به شدت گولدكوئيستي شده‌اند. البته اون به من گفت كه كدام بخش از آنها اما من معذوريت دارم توي نوشتنش در اينجا. فردا جزئيات بيشتري از اون رو مي‌نويسم، انگار وضع خيلي افتضاحه.

توي اين زمينه يه چيز ديگه هم شنيده‌ام كه فردا مي‌نويسم، تصميم هم دارم يه وبلاگ بر ضد اين تجارت هرمي رااندازي كنم، انشاءالله فردا، آخه الان ساعت يك نصفه شبه و من خيلي خسته‌ام، بايد بخوابم، فردا خيلي كار دارم.

۱۳۸۴ اسفند ۱, دوشنبه

«گنجي آزاد» باورم نمي‌شه

همسر اكبر گنجي گفته كه اكبر 28 روز ديگه يعني روز 29 اسفند آزاد مي‌شه اما من اصلا خوش‌بين نيستم. احتمال قريب به يقين پرونده‌هاي ديگري هم رو مي‌شه.[منبع]

گنجي اونقدر هم كه ازش مي‌ترسند براي نظام خطرناك نبود، اتفاقا منتقدي جدي براي هر نظامي لازمه، اما خطرناكش كردند، اينقدر آنتريك شد كه الان بسيار راديكال است.

واقعا چه لزومي داشت كه با خانواده‌اش بدرفتاري بشه و مثلا توي اتاق خواب زنش هم مامورهاي مرد بروند و بازرسي كنند، اين نه بدسليقگي است، بلكه حماقت است.

فكرش رو بكنيد كه اكبر بعد از آزادي دوباره يه روزنامه‌نگار بشه، يادداشت بنويسه! دوست دارم بدونم اولين يادداشتي كه مي‌نويسه درباره‌ي چيه؛ اصلا تا آخر عمر مي‌تونه بنويسه يا نه؟

استقبال متفاوت اصلاح‌طلب‌ها و اپوزسيون و حكومت با گنجي خيلي جالبه، قطعا يه سري از نيروهاي اصلاحي دوست دارند از شش سال صبر و تحمل اكبر استقبال كنند، اما با مواضع فوق راديكال چند ماه اخير او واقعا نمي‌دانند چه كنند.

تازه يه سري از اصلاح‌طلب‌ها كه تا به حال از گنجي حمايت مي‌كردند بعد از آزاديش مي‌خواهند به نقد نظرات او بپردازند، اما مطمئن هستم راديكال‌هاي راست اين اجازه رو نمي‌دهند.

روز آزادي گنجي از طرفي با روز ملي شدن صنعت نفت يكي شده و از طرفي دو سه روز قبل از آن چهارشنبه سوري است، اين تلويزيون‌هاي فارسي پدرسوخته از الان دارند روز چهارشنبه سوري تبليغات مي‌كنند تا ازش سوءاستفاده‌ي سياسي خودشون رو ببرند. توي اون فضا كه تعدادي از گروه‌ها هم قطعا برنامه‌هايي را براي استقبال با نيت‌هاي مثبت و منفي خواهند داشت، به نظر من قطعا گنجي آزاد نمي‌شود، اگر بشود شق القمر است! نه؟

ايران امروز

اون هفته مسير صادقيه تا بهارستان رو با مترو رفتم. هفت - هشت تا بچه دبيرستاني توي واگني بودند كه من بودم، يه دقيقه نگذشته بود كه شروع كردند به خوندن نوحه‌ي دسته جمعي با صداي بلند. دو دقيقه ديگه يكي از اونها مي‌گفت «عمو سبزي فروش»، بقيه جواب مي‌دادند «بله»، ... بعدش يكي: «رضا»، بقيه: «پر»، يكي: «سهيلا»، بقيه: «پر»، همه با هم: «سهيلا كه پر نداره، باباش خبر نداره» ... پيرمردي كه كنار من ايستاده بود داشت شاخ در مي‌آورد كه اين بچه‌ها دارند چه كاري مي‌كنند؟

سه روز پيش وقتي رفته بودم مركز تجاري ولنجك، ديدم فروشگاه‌هايشان داشتند قرعه‌كشي ماهيانه مي‌كردند، شايد بيشتر از صد نفر آنجا بودند، مجري گفت كه به احترام محرم اين دفعه برنامه‌ي موسيقي نداريم، زمان شروع قرعه كشي از پشت ميكروفون صلوات فرستاد اما هيچ كس پاسخش را نداد. توي برنامه‌هاي كانون توحيد به مناسبت محرم، شبي كه كديور سخنراني كرد آنجا بودم، با كمال تعجب وقتي برنامه تمام شد هيچ كس صلوات نفرستاد، حتي چند نفري براي او كف هم زدند!

يكي از فاميل‌هايم كه وضع مالي خيلي خوبي يا به قول معروف توپي دارد، سرمايه‌اش را دارد از كشور خارج مي‌كند و مي‌گويد كه اينجا ديگر امنيت و ثبات اقتصادي ندارد! جوان‌هاي فاميل هم قربانشان بروم همگي بي‌كار هستند، برادرم، پسر عمو، پسر عمه، پسر خاله، ...

شنيده‌ام به چند مجتمع مسكوني اخطار داده شده كه تا چند روز ديگر بايد آنتن‌هاي ماهواره را از روي سقف خانه‌هايشان جمع كنند! الان توي تهران تقريبا روي تمام ساختمان‌ها آنتن هست؛ آخه نيست كه همه مشكل دارند، مي‌خواهند از شيطان كه در اين شبكه‌هاست درس بگيرند!

واقعا ما داريم به كجا مي‌رويم؟!

۱۳۸۴ بهمن ۳۰, یکشنبه

عقب نشيني در برابر دانشگاه

ابقاي دكتر نمك‌دوست استاد دانشگاه علامه نه از آن بابت تنها اهميت دارد كه به حقش رسيد، بل مهم اين كه دانشگاه در دفاع از او بپاخيست، استاد و دانشجو يك صدا.
اين موفقيت را به دانشگاه تبريك مي‌گويم كه به اين درجه از توانايي رسيده و البته توام با درايت؛ كه گر اين گونه نبود، قطعا قضيه به خوبي و راحتي قابل حل نبود.
اين اتفاق نظر در مورد استاد نمك‌دوست، اما درباره‌ي تعويض رييس دانشگاه تهران نيفتاد براي همين بود كه به راحتي - البته تقريبا - آيت الله جاي دكتر را بر كرسي دانشگاه گرفت.
خرسندم از اين كه بچه‌هاي علامه حتي آنها كه سياسي بودند و عضو طيف‌هاي متهم به تندرو، اما مساله را سياسي نكردند، صنفي مطلق! در چنين فضايي است كه اساتيد جرات مي‌كنند پا به عرصه بگذارند.
راستي نمي‌دانم وضعيت مرتضي مرديها چه شد، وضع او هم مشابه نمك‌دوست بود. نمك‌دوست را نمي‌شناسم اما با مرديها از سال‌هاي 76 - 77 از نوشته‌هايش در روزنامه‌هاي جامعه، توس و نشاط آشنا شدم. آن سال‌ها به نوشته‌هاي او علاقه‌ي بسياري داشتم، او را منطقي‌تر از خيلي نويسندگان آن دوران پر احساس مي‌دانستم. انشاءالله او هم بتواند تدريسش را ادامه بدهد.

۱۳۸۴ بهمن ۲۹, شنبه

خمير شدن كتب زنان!

يه منبع موثق بهم گفت كه كتاب‌هايي كه مركز امور مشاركت زنان در دوره‌ي خاتمي چاپ كرده بود را به دستور رييس جديد مركز الان دارند خمير مي‌كنند.

اين خيلي نامردي است كه كتاب‌هايي كه با مجوز چاپ شده‌اند را به دليل اينكه مخالف نظر نسرين خانم سلطانخواه - رييس جديد مركز - است معدوم كنند.

شنيدم حتي نمي‌گذارند كسي يك جلد از اون كتاب‌ها رو كه الان توي مركز انبار شده از مركز بيرون ببرد، نگهبان گذاشته‌اند و همه‌ي كارمندان آنجا را هم مي‌گردند، كتاب‌ها را خودشان به تدريج با ماشين به زنجان مي‌برند و خمير مي‌كنند!

زنان مسلمان ايراني كه در طول تاريخ به دلايل مختلف و شرايط عقب نگه داشته شده‌اند، تنها راه پيشرفتشان به آگاه شدنشان بستگي دارد و البته اينكه بايد انتخاب راه با آنها باشد نه اينكه فلان ديدگاه‌ها را به اين شكل سانسور كنيم، نتيجه نمي‌دهد، والله جواب نمي‌دهد، ...

خمير كردن اين كتاب‌ها چه فايده‌اي دارد، اگه فايده دارد پس خود زنان را هم خمير كنند! شايد بهتر است، بعد كه خمير شدند، از آنها مرد بسازند، بهتر نيست؟!

اين خبر خيلي ناراحت‌كننده بود، نمي‌دانم چطوري مي‌شود جلوي اين كار را گرفت، اصلا كسي از اين مساله خبر داره يا نه؟
(اول توي پاراگراف «زنان مسلمان ايراني ...» از واژه‌اي استفاده كرده بودم كه يكي از دوستان يه فحش آبدار نصيبم كرد براي همين عوضش كردم، از آنهايي كه برداشت بدي از اون واژه داشتند معذرت مي‌خواهم اما ...)

۱۳۸۴ بهمن ۲۷, پنجشنبه

دولتي از بند ناف

من كه از خبر برخورد با دروايش در حسينيه‌ي فرقه‌ي نعمت اللهي گنابادي در قم ناراحت شدم. اصلا انگار ما ايراني‌ها بايد از بند ناف كه جدا شديم دولتي شويم، نه تنها ظاهرمون كه باطنمون! نگاه فقط بايد نگاه رسمي باشد و بس!

زمان انقلاب 57 تنها نهاد غير دولتي گسترده‌اي كه وجود داشت روحانيت بود و تنها مكان‌هاي انقلاب كه از نگاه معطوف به قدرت دور بود، مسجدها، تكايا و حسينيه‌ها بودند اما امروز تمام حوزه‌هاي علميه از بودجه‌ي دولت استفاده مي‌كنند، هيات‌ها و حسينيه‌ها هم همين‌طور، تمام مساجد و حسينيه‌ها بايد زيرنظر دولت باشند، كاملا دولتي، مساجد كه بيشتر ساعت‌ها بسته هستند، سخنرانان آنها هم از يك طيف خاص سياسي كه حاكم باشد.

نتيجه اين مي‌شود كه فلان مرجع هم به دلايل سياسي مرجع محسوب نشود، حتي در گزينش‌ها مي‌پرسند كه مرجعت كيست؟ اين واقعا يعني چه؟ مطهره خانم كه چند ماه پيش به حج عمره مشرف شده بود مي‌گفت در در اين چند روز كه فهميده بودند مرجعش آقاي صانعي است از او خواسته بودند مرجع خود را عوض كند، چه برسد به فلاني!

۱۳۸۴ بهمن ۲۶, چهارشنبه

سراج، محمود و سياست

چند روز پيش بچه‌ها با سراج ميردامادي كه توي پاريس داره تحصيل مي‌كنه مصاحبه كردند، وقتي داشتم برايش دنبال عكس مي‌گشتم به ميزگردي رسيدم كه سراج و احمدي‌نژاد و ميثم سعيدي كنار هم نشسته بودند؛ سال 79. اون روز احمدي‌نژاد توي قدرت نبود، ميثم نماينده‌ي مجلس ششم و سراج هم عضو جبهه‌ي دوم خرداد بودند كه دولت و مجلس در دست دوستانشان بود، براي همين هم احمدي‌نژاد رو اصلا تحويل نمي‌گرفتند. امروز بايد ديد كه ميثم كجاست؟! كسي مي‌دونه شغلش چيه و كجا كار مي‌كنه! سراج هم انگار بهتر ديده كه بره تحصيل و يه دكترايي چيزي بگيره، آخه شايد كار ديگه‌اي هم نمي‌شه كرد. اما محمود آقا كه توي اون شرايط او و طرفدارانش در اقليت مطلق بودند و كمتر كسي قبول مي‌كرد كه تصور كند 5 سال بعد رييس جمهور بشه و تمام دنيا بشناسند او را.
راست مي‌گويند كه سياست پدر و مادر نداره، يكي رو امروز بالا مي‌بره، فردا با سر به زمين مي‌كوبه، يا برعكس! راستي وقتي سراج و ميثم به عكسشون كنار محمود نگاه مي‌كنن، چه احساسي بهشون دست ميده!

۱۳۸۴ بهمن ۲۴, دوشنبه

ساعتي با فاتح ايسنا

مديرعامل سابق ما يا به قول بچه‌ها «پزشك بزرگ» امروز ساعتي به جايي بازگشت كه شش سال خانه‌اش بود، ايسنا براي او مولودي بود برخاسته از توانايي‌هاي دانشجويان جوان كه آن قشر را پيش از آن در انجمن اسلامي دانشجويان آزموده بود و چه خوب اين بار هم نشان دادند كه كسي از اعتماد به جوانان ضرر نمي‌كند.
ابوالفضل فاتح امروز با غبطه به خبرنگاران و ايسنا نگاه مي‌كرد، او اما اين دوري را براي آن‌ها مفيدتر مي‌دانست؛ و البته خود نيز فرصت پيدا كرده تا در انگلستان، در زمينه‌ي رسانه تحصيل كند تا پزشكي را به كلي فراموش كند.
فاتح عزيز چند روزي است كه برادرش فوت كرده و براي همين پس از چهار ماه مجبور به بازگشتي موقتي به ايران شد، توي اين چهار ماه، ايسنا غم حسن قريب و اسماعيل عمراني را هم تحمل كرده بود و براي فاتح كه هزاران كيلومتر با ما فاصله داشت خيلي سخت بود.
او در اين مدت فرق كرده، بالاخره بنا به اقتضاي مطالعه و شرايط، خبرنگاران و گزارشگرهاي غربي را بيشتر مي‌بيند، امروز خيلي تاكيد داشت كه به ما بفهماند بايد از ايني كه هستيم فراتر برويم، خيلي خيلي بيشتر.
يه چيزي هم دلم مي‌خواهد بنويسم؛ بعضي‌ها، منظورم تعداد بسيار كمي از بچه‌هاست كه هميشه دنبال فزولي كردن و اختلاف انداختن بودند و زيراب بچه‌ها و ايسنا رو همه جا مي‌زدند، وقتي فاتح مي‌خواست برود چه‌ها كه نكردند، چون تنها هويت خودشان را از ايسنا گرفته بودند و بدون آن هيچ هيچ هيچ بودند! آدم بايد آزاده باشد، چه احترام مي‌گذارد چه نه.
امروز پيش فاتح يه حس خوبي داشتم، او از ما قطعا انتظار داشت ميراثش را پاس داشته باشيم و واقعا چنين بود، بچه‌ها مثل قبل كار مي‌كردند، بلكه بهتر.
منم مي‌خواهم مثل اين روضه‌خوان‌ها در پايان اين مراسم يه دعا كنم: «خدايا! انشاءالله زمينه‌ي راه‌اندازي راديو ايسنا رو هر چه زودتر فراهم بگردان»!

۱۳۸۴ بهمن ۲۳, یکشنبه

كاريكاتور هولوكاست من!


منم اين طرح رو درباره‌ي هولوكاست كشيدم. چطوره؟

نمي‌دونم مفهوم هست يا نه؟ وقتي به سعيد نوايي نشونش دادم نامرد زد زير خنده. منم به شوخي گفتم كه «از تو به يك اشاره، از ما به سر دويدن»! آخه مساله رو كه آقاي احمدي‌نژاد مطرح كرده و روزنامه‌ي همشهري هم مسابقه‌ي كاريكاتور گذاشته.

اما من واقعا به واقعي بودن ابعاد هولوكاست در اين حدي كه صهيونيست‌ها و غربي‌ها مدعي آن هستند معتقد نيستم، هر چند تا نباشد چيزكي، مردم نگويند چيزها. اما چه آتيشي زده اين حرف‌هاي احمدي‌نژاد به اين غربي‌هاي مرعوب صهيونيسم جهاني، من كه خيلي حال مي‌كنم.

من موضعم با حمايت از دكتر معين توي انتخابات نهم كاملا مشخصه، اما توي اين مورد به نظرم مي‌رسه همونطور كه احمدي‌نژاد گفته، مردم جهان از مرعوب شدن دولت‌هايشان در برابر صهيونيست‌ها واقعا ناراحتند، فقط به اجبار اين وضع را پذيرفته‌اند.

اصلا نمي‌خواستم بنويسم، اما مثل اينكه خيلي شد. تا بعد.

۱۳۸۴ بهمن ۲۲, شنبه

غني‌سازي موبايل!

آقاي «محمدسليماني» وزير باحال ارتباطات و فناوري اطلاعات، كار بامزه‌اي كرده، بيانيه‌اي در دفاع از فناوري هسته‌يي صادره فرموده‌اند!

انگار معتقدند كه تو فرهنگ ما چي به كي ربط نداره كه اين يكي نداشته باشه، مهم اينه كه «انرژي هسته‌يي حق مسلم ماست». اما خدا وكيلي مسخره نيست؟
البته فناوري اطلاعات و فناوري هسته‌يي در «فناوري» مشترك هستند. شايد هم آقاي وزير ارتباطات مي‌خواهد در آينده‌ي نزديك ارتباطات رو توي چند سايت غني‌سازي كنه؛ البته براي استفاده‌ي صلح آميز.

ما و شما نداريم، اين مرزبندي‌ها كه وزير ارتباطات فقط به ارتباطات بپردازه و وزير خارجه به سياست خارجه مال اين كشورهاي سوسول موسوله. وضع ما به همين خر تو خري است كه مي‌بينيد، من هر گهي كه بخواهم درباره‌ي ديگران مي‌خورم، ديگران هم همين‌طور!

جناب وزير ارتباطات! به شما چه ربطي داره كه له يا عليه سياست‌هاي فلان وزارتخانه بيانيه صادر كنيد؟ وانگهي، جناب آقاي وزير خارجه! شما چرا جلوي اين بي در و پيكري را نمي‌گيريد؟ اگر فردا يكي از وزارتخانه‌هاي بي ربط ديگرخواست بيانيه‌اي صادر كند كه در آن بخشي از سياست‌هاي شما زير سوال برود، آيا مي‌پذيريد؟

۱۳۸۴ بهمن ۲۱, جمعه

شلاق زدن به جمهوري اسلامي

امروز اتفاقا داشتم تلويزيون مي‌ديدم، يك فيلم مستند از اوايل انقلاب؛ هر چند خيلي وقت‌ها از آن زمان تنها بخش‌هايي خاص را پخش مي‌كنند تا مثلا فلان شخصيت حاشيه‌يي آن زمان كه الان فلان منصب را دارد بيشتر نشان داده شود، اما اين بار مهندس بازرگان را در كنار رهبر فقيد انقلاب نشان داد كه پس از پذيرفتن مسووليت نخست‌وزيري دولت موقت، نطق كوتاهي ايراد كرد. بعدش هم تصويري از مردم در يك تجمع نشان داده شد كه جمعيت از بازرگان با شعار «درود بر بازرگان» حمايت مي‌كرد. صحنه‌يي هم از دكتر سحابي نشان داد.

در اين موقعيت حساس بين‌المللي براي ايران، فكر مي‌كنم هيچ چيزي جز آن آشتي ملي كه دكتر يزدي از سه سال پيش فرياد مي‌زد نيست و قبول واقعيات انقلاب همانطور كه در اين فيلم بخش‌هايي از آن پخش شد. به خدا اگه توي سالگرد انقلاب به جاي اينكه بگويند فقط فلان شخص و فلان گروه انقلابي بودند، قبول كنند كه همه با هم بوده‌اند، در وحدت و آشتي ملي خيلي موثر است، هر چند آن گروه‌ها و افراد ديدگاه‌هاي متفاوتي هم داشتند و بر اثر بد سليقگي و حماقت‌هايي در اوايل انقلاب خيلي از آنها از هم جدا شدند.

جوانان امروز وقتي درست از اوضاع آن وقت اطلاع نداشته باشد فكر مي‌كند كه تنها يك گروه انقلاب كرد و ديگران ضدانقلاب بوده‌اند، مي‌دانيد اين چه تبعاتي دارد؟ من به هيچ وجه معتقد به طرفداري صرف از بعد از انقلاب نيستم، من معتقد به خود انقلاب و خواسته‌هاي مردم در آن هستم. دكتر عماد افروغ كه البته به عنوان كانديداي اپتلاف آبادگران به مجلس راه پيدا كرده، حرف خوبي مي‌زند كه من با او موافقم، مي‌گويد: «مي‌بايست ملاك‌هاي به دست آمده از انقلاب اسلامي را اساس شلاق زدن به جمهوري اسلامي قرار مي‌داديم، چراكه بايد مدام جمهوري اسلامي را شلاق زد، بايد موارد مطابق با ملاك‌ها و معيارها را ستايش كرد و بر غير آن موارد خرده گرفت،‌ ايستاد و مقاومت كرد»[منبع].

توي اين فيلمي كه گفتم تلويزيون پخش كرد، مردم در سال 57 شعار مي‌دادند كه «جمهوري اسلامي، مظهر عدل و داد است». در آن وقت كه جمهوري اسلامي عملكرد خود را نشان نداده بود، پس اين بيان مطالبات آنها بود. يا خيلي شعارهاي ديگر كه خواست مردم را نشان مي‌داد، حالا بايد ببينيم در اين 27 سال آيا مظهر عدل و داد بوده است؟ آيا مردم آنچه را 27 سال پيش مي‌خواستند و 98 درصد به آن راي دادند همين است؟ آيا امروز كسي از وضع موجود و روند فعلي براي اصلاح امور ناراضي هست يا همه راضي‌اند؟ كاملا؟!

زبان ديپلمات ويژه

شنيده‌ام كه آقاي وعيدي - مسوول پيگيري پرونده‌ي هسته‌يي ايران در آژانس هسته‌يي - انگليسي خوب بلد نيست و براي همين هم گاف‌هايي تا به حال داده، از جمله شب قبل از رفتن گزارش پرونده به شوراي امنيت، فرموده بود كه مذاكرات مثبت بود!

خدا كند كه اشتباه شنيده باشم وگرنه خيلي مسخره و غفلت است كه در چنين مساله‌ي مهمي براي ندانستن زبان انگليسي سرمان كلاه برود، آن هم كلاهي انگليسي!

در كنار دانستن زبان گفت‌وگو، طرز و طريق هم بسيار مهم است، همين كه مثلا بعضي وقت‌ها آقاي رييس جمهور در اظهاراتش از لحن سبكي استفاده مي‌كند به غير از اين كه سبك است و طرف را جري‌تر مي‌كند، اصلا در شان سخنگويي مردم ايران زمين نيست. نمي‌دانم آيا مسوولان ما در مذاكرات مستقيم هم همين طوري صحبت مي‌كنند يا نه؟

مثلا تصور كنيد كه يكي از مسوولان بگويد كه «بدبخت‌هاي غير مسلمان و نجس! الان بر سرتان خيلي منت گذاشته‌ايم كه داوطلبانه غني‌سازي را متوقف كرده‌ايم در حالي كه به هيچ كس هيچ ربطي نداشت، ديگران هم غلط مي‌كنند بخواهند فزولي كنند، ما نمي‌گذاريم، قلم پايشان را مي‌شكنيم، بروند از ناراحتي بميرند». اگر شما بوديد چه واكنشي نشان مي‌داديد؟

رحمت، عطوفت، مهرباني، ادب، نزاكت، صلح، ... همگي بايد در زبان يك مومن، مسلمان و ايراني موج بزند، وگرنه به جرات مي‌گويم كه نمي‌تواند ادعا كند ايراني مسلمان است.

۱۳۸۴ بهمن ۱۹, چهارشنبه

مخالف مواضع هسته‌يي دولت

يكي از اعضاي شوراي مركزي جبهه‌ي مشاركت رو ديدم، يه جاي صحبت مي‌گفت بيانيه‌ي مشاركت درباره‌ي هسته‌يي رو ديدي؟! هيچ كس منتشرش نكرد، فقط سايت آفتاب؛ حتي BBC هم اون رو انتشار نداده!
به شدت شاكي بود اولا از شرايط داخلي كه امكان انتشار اين نظرات متفاوت با نگاه رسمي دولت وجود ندارد، ثانيا مي‌گفت جالبه كه امثال BBC هم توي اين مقطع با منتشر نكردن اين چنين بيانيه‌ها و اظهار نظرهايي مي‌خواهند اينگونه وانمود كنند كه توي ايران هيچ صداي ديگري وجود ندارد.

BBC كه تكليفش معلوم است و براي من كار طبيعي‌اش را مي‌كند، داخل هم كه برخي آقايان در حال نمايش برداشت خود از حكومت عدل علي(ع) هستند. علي(ع) بدون خواست و نظر مردم حكومت نكرد، حال چطور برخي از او دم مي‌زنند و حاضر به شنيدن حرف مخالف نيستند؟ البته چه آنها بخواهند و چه نخواهند، بايد با اقتدا به سرور آزادگان، امام حسين(ع)، هر جا ايرادي بر حكومت ديده شد، فرياد زد؛ آهاي! آيا گوش شنوايي هست؟

۱۳۸۴ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

اداي تسخير سفارت!

يك ساعت پيش، یک بامداد سه‌شنبه جلوي سفارت دانمارك بودم، ديگه بسيجيهاي معترض داشتند مي‌رفتند و نيروي انتظامي هم پنج دقيقه بعد از آنها رفت. بسيجي‌ها دو سه ساعتي اونجا داشتند اعتراض مي‌كردند به توهين روزنامه‌ي دانماركي؛ حتي توي محوطه‌ي سفارت هم رفتند و چند تا ماشين رو آتش زدند اما كاركنان و مسوولان سفارت از عصري اونجا رو ترك كرده بودند.
صبح وقتي با چند تا از بچه‌ها حرف امشب شد بهشون گفتم براي پوز زني هم كه شده اينها امشب مي‌رن توي سفارت؛ چون به نظرم توي يمن و لبنان معترض‌ها شيشه‌هاي سفارت دانمارك رو شكسته‌اند.

اولا من نمي‌فهمم با آتش زدن و ورود به داخل سفارت چه چيزي عايد ما مي‌شه؛ ثانيا يه مساله هيچ وقت برام حل نمي‌شه كه چطور بسيجي‌ها كه زير مجموعه‌ي يك مجموعه‌ي نظامي هستند كارهاي سياسي سر خود يا به عبارتي «خودجوش» مي‌كنند! بگذريم.

راستي، يه بنده‌ي خدا جوگير شده و به وزير بازرگاني نامه نوشته كه براي اعتراض به اين توهين روزنامه‌ي دانماركي، اسم شيريني دانماركي رو تغيير بدن به «گل محمدي» وقتي خانم محمدپور _از همكارانم است _ اين خبر رو داد يهو گفتم پس از فردا بايد به دانمارك بگيم گل‌محمد و به دانماركي‌ها هم بگيم گل محمدي! آخه بابا اين هم شد فكر كردن و راه حل دادن! يه كم وقار و سنگيني هم بد نيست والله.

از اين‌ها بگذريم هنوز همه‌ي مسلمون‌ها دارند به اين قضيه واكنش نشون مي‌دهند و طرف مقابل هم در پاسخ به برخي تندروي‌هاي ما مسلمون‌ها واكنشي متقابل نشون مي‌دهد؛ در حدي كه راديو دويچه‌وله‌ي آلمان گفته «گفت‌وگو ميان فرهنگ‌ها» ضروريه! هيچ اشاره‌اي هم به خاتمي نكرده! كه پيشنهادش براي گفت‌وگوي فرهنگ‌ها و تمدن‌ها با تصويب سازمان ملل توي دنيا فراگير شد و سال 2001 يك براي همين به اين عنوان نامگذاري شد. يادش به خير، بن لادن اون سال چه گفت‌وگويي رو آغاز كرد!

راستي سايت خاتمي دیروز راه افتاده، منم براي او يه پيام تبريك گذاشتم. سايتش خيلي قشنگ و بومي طراحي شده، به ديدنش مي‌ارزد.

۱۳۸۴ بهمن ۱۷, دوشنبه

تكليف جمهور

يكي از دوستان مي‌گفت آقايان يك روز مي‌گويند كه جمهور مردم در حكومت آنها تاثير ندارد ولي امروز كه جايگاهشان را با تهديد مواجه مي‌بينند مي‌گويند كه مردم در 22 بهمن به دشمن نشان مي‌دهند كه چه مي‌خواهند!

چرا اين عده تكليف مردم را روشن نمي‌كنند كه بالاخره مردم را طبقه‌بندي مي‌كنند و گوسفنداني بدون حق راي مي‌دانند يا اينكه فهم و شعور را نسبي مي‌دانند و براي همه‌ي مردم به يك اندازه در اداره‌ي مملكت حق قائل هستند؟

البته جمع كثيري از مردم در 22 بهمن راهپيمايي مي‌كنند اما نه براي تاييد همه‌ي روندهاي موجود، بلكه براي تاكيد بر خواسته‌هاي خود در انقلاب كه تاكنون هم بخش‌هاي زيادي از آن محقق نشده است، استقلال، آزادي و پيشرفت توام با معنويت. نه استقلال ظاهري به معناي جدايي از ديگران، نه آزادي تنها براي عده‌اي و نه به جاي پيشرفت، پسرفت اقتصادي، فساد اداري، ... معنويت هم كه قربانش بروم از هر زماني ظاهري‌تر شده و آلوده به خرافات و البته رسمي!

۱۳۸۴ بهمن ۱۶, یکشنبه

زنداني سياسي؟ استغفروالله!

تو فارس خوندم كه همايشي رسمي براي تجليل از زندانيان سياسي قبل از انقلاب قراره برگزار بشه. جالب اينجاست كه وقتي عدالتخانه از سال 61 تا به حال لايحه‌ي جرم سياسي رو آماده نكرده و به همين بهانه هم گفته مي‌شه كه ما اصلا زنداني سياسي نداريم پس چطور مي‌گويند كه اين همايش براي زندانيان سياسي قبل از انقلابه؟! مگر معتقدند نعوذ بالله پس از انقلاب هم كسي به جرم سياسي زنداني شده!

روزنامه‌نگارها و مطبوعات كه به جرم جنايي طبق قانون اقدامات تاميني، دادگاهي و روانه‌ي زندان مي‌شوند!
مجلس ششم هم كه آقاي مشكيني چند روز پيش گفته بود هر وقت چيزي رو تصويب مي‌كرد دلمان مي‌لرزيد، اتفاقا يكي از مصوباتش همين «جرم سياسي» بود اما شوراي نگهبان كوتاه نيومد و توي مجمع تشخيص بايگاني شد.

الان چند وقتيه قوه‌ي قضاييه مي‌گه كه مي‌خواهد لايحه‌ي جرم سياسي رو به مجلس بفرسته، معلوم نيست كه توش چي نوشته‌اند، خدا رحم كنه! با خودم فكر كردم اگه يه دست راستي كه تمام قوا دستشه بخواهد جرم سياسي رو تعريف كنه چي ميگه؟ چارچوب‌هاش چيه؟ مثلا آقاي مصباح اصلا تحزب رو قبول نداره يا از اينگه گفته مي‌شود سياست ما مثل ديانت ماست، جرم سياسي رو هم جرم ديني مي‌دونند؟!

۱۳۸۴ بهمن ۱۵, شنبه

انتقاد به پاپ!

وقتي روزنامه‌ي دانماركي «ايلاند پستن»، حضرت محمد(ص)، پيامبر اسلام را به تمسخر گرفت، انتظار داشتم اين مساله به تمسخر فقط دين اسلام تقليل پيدا نكند اما مسيحيان، كليميان و پيروان ديگر اديان را نديدم كه اعتراضي كرده باشند. من اديان ديگر را مسخره نمي‌كنم، پس انتظار بي‌جايي نيست كه بخواهم پيروان همه‌ي اديان چنين كنند. شايد به برنامه‌ي منسجم و تدوين شده‌اي نياز داريم كه فارغ از دلبستگي به يك دين، به حفظ حرمت اديان بپردازه. مثلا به پاپ انتقاد شديد دارم كه چرا توهين به پيامبر اسلام را محكوم نكرده، يا چرا پيشوايان ديگر اديان اعتراض نكردند؟

راستي چه حالي كردم با واكنش بي نظير علماي اسلامي و عموم مسلمان‌هاي جهان به اين به اصطلاح كاريكاتورنما! اون بابا كاريكاتوريسته كه اصلا هنر رو زير سوال برده، و همه‌ي طرفداران آزادي بي قيد و بند به چيز خوردن افتادند و فهميدند كه نمي‌شه با مقدسات اسلام شوخي كرد، حداقل آنها اينقدر فهميدند كه چنين كارهايي باعث اتحاد مسلمان‌ها مي‌شود كه به نفع دولت‌هاي غربي نيست، پس براي همين هم شده حواسشون رو جمع مي‌كنند!
بعدا اضافه شد:
امروز در خبرها ديدم كه: «واتيكان در واكنش به اقدام موهن نشريات اروپايي عليه مقدسات اسلامي اعلام كرد، حق آزادي بيان توجيه كننده اهانت به اعتقادات نيست» [منبع]
خيلي خوشحال شدم، انتقادم را درباره‌ي مسيحيان پس مي‌گيرم، هر چند دير اعلام كردند.

۱۳۸۴ بهمن ۱۴, جمعه

خاتمي جانشين كوفي عنان

داشتم فكر مي‌كردم چي مي‌شه خاتمي دبيركل سازمان ملل بشه؟ آخه يه سال ديگه بيشتر تا پايان دوره‌ي كوفي عنان نمونده و طبق قانون نوبت جغرافيايي، نوبت به آسيايي‌هاست و توي آسيا هم خاتمي قطعا چهره‌ي برجسته‌اي است و قابل احترام.

دبيركل سازمان ملل بايد يه مصلح باشه و خاتمي هم اينچنين شخصيتي داره. خاتمي تو هشت سال رياست جمهوري‌اش نشان داده كه كاركرد مصلح بودنش خيلي به كارهاي اجرايي مي‌چربه.

الان يكي از مهمترين اتفاقات ناگواري كه داره تو دنيا مي‌افته، پيش‌بيني هانتينگتون يعني برخورد تمدن‌هاست كه از همه مهمترش بين اسلام و غربه. به نظر مي‌رسه، خاتمي هم كه برداشت بسيار مناسبي از اسلام و شناخت كاملي از جهان اسلام داره، از طرفي به غرب هم اشراف خوبي داره، پس گزينه‌ي خوبي است، هر چند ما براي رياست‌جمهوري‌اش به او انتقادهاي خيلي زيادي داشتيم. بالاخره هر آدمي به درد يك كاري مي‌خوره، خاتمي رو هم به عقيده‌ي من بايد به اين درد دنيا زد!

براي اينكه خاتمي نامزد دبيركلي بشه بايد گروه‌هاي اجتماعي به سازمان ملل معرفيش كنن، حالا نمي‌دونم كي و چطوري بايد اين كار رو كرد؟ اما تو اصلش شك ندارم. فقط خدا كنه كسي با اين پيشنهاد سياسي برخورد نكنه.

۱۳۸۴ بهمن ۱۳, پنجشنبه

ما و اتم

همين امروز كه داريم تشريف مي‌بريم شوراي امنيت و خودمون خبر نداريم! يه دسته از مردم مي‌گن «احمدي‌نژاد ديوانه است، دنبال بمب و جنگ با دنياست، بايد جلويش را بگيرند». بعضي‌ها هم مي‌گن «خاتمي كم آورد، بالاخره بايد جلوي آنها ايستاد، اگه قدم عقب بگذاريم باخته‌ايم». يه عده ديگه معتقدند كه اصلا بايد بمب هسته‌يي داشته باشيم، من خودم از اين دسته هستم. واقعا چه ايرادي داره كه داشته باشيم؟ بمب هسته‌يي كه براي استفاده نيست، براي بازدارندگي است، اگه داشته باشيم منطقه‌ي خاورميانه آرام مي‌شه؛ مثل هند و پاكستان.

اتفاقا بعضي از استراتژيست‌هاي معروف دنيا معتقدند كه ايران اتمي كم‌خطرتر از ايران فعلي است، اين حرف بي منطق نيست، فكر پشتش خوابيده، نمي‌شه دشمن اصلي ما تو منطقه سلاح هسته‌يي داشته باشه اما ما نداشته باشيم. من كه اميدوارم يه بمبي، منبي، چيزي تو اين چند سال ساخته باشيم يا بسازيم كه تكليف خاورميانه معلوم شه. راه ديگه‌اش هم اينه كه اول از همه اسرائيل خلع سلاح هسته‌يي بشه، در آن صورت ما هم بمب نمي‌خواهيم.

متاسفانه فهم و درك خيلي از دوستان به اصطلاح اصلاح‌طلب ما نمي‌رسه كه حداقل بايد از دستيابي به فناوري هسته‌يي دفاع كرد در عين حال كه به نحوه‌ي ديپلماسي انتقاد داشت و اتفاقا آن را هم بايد فرياد بزنيم. مردم قاضي هستند و از كسي كه منافع ملي را در نظر نگيرد و بخواهد كوتاه بيايد خوششان نمي‌آيد. نگرانم كه اصلاح‌طلب‌ها تو همين مساله از غافله‌ي مردم جا بمانند، كاملا. من دليل سكوت مسخره‌ي اصلاح‌طلب‌ها تو اين قضيه رو اصلا درك نمي‌كنم، يا نمي‌فهمند كه تو چه شرايطي هستيم، يا مي‌دانند و بي‌مسووليت هستند، يا فكر مي‌كنند كه اگه مساله‌ي هسته‌يي حل بشه ديگه فشار خارجي روي حكومت نيست براي همين حكومت تو داخل فشار رو روي آنها بيشتر مي‌كنه؛ متاسفم كه بگويم اكثر نيروهاي به اصطلاح اصلاح‌طلب چنين عقيده‌اي دارند.

آقايان! بوي جنگ مي‌آيد، و چه بوي گندي هم هست. يكي از نزديكان احمدي‌نژاد گفته «باید برای مقابله با تجاوز نظامی، مردم آماده شوند». آمريكايي‌ها آماده هستند؛ هشدار مي‌دهند، حتي خودمان هم اين را فهميده‌ايم. هر چند آنها در پيروزي برنامه‌ي خود ترديد دارند، اما بايد فعالانه كار كرد و دست روي دست نگذاشت، مطمئن هستم كه ما مي‌توانيم سربلند از اين بحران بيرون بيائيم.

پيشنهاد من فعال شدن نهادهاي مدني است، فكر كنند، پيشنهاد خودشان را به هر كسي كه فكر مي‌كنند بدهند، بايد به قول تاج‌زاده با صلح طلبان جهان متحد شد و جلوي ديوانگي غرب را گرفت. اگر اين كار را نكنيم، اتفاقي شايد بيافتد كه هيچ هموطن ايراني از نتيجه‌اش راضي نباشد، فاجعه. آن وقت است كه همگي بر سر خود مي‌كوبيم و از خداوند مي‌خواهيم كه ما را از اين كوتاهي كه مرتكب شده‌ايم ببخشد! همين.

۱۳۸۴ بهمن ۱۲, چهارشنبه

سفر به خليج فارس

1 - جاي همه‌ي شما خالي، اوايل هفته دو روز رفته بودم جزيره‌ي كيش و تو اون دو روز چند ساعتي به جاي همه‌ي شماها توي سواحل خليج فارس هميشه نيلگون قدم زدم. يك بار ديگه توي سال 73 خليج فارس رو از ساحل بندر ماهشهر ديده بودم. با اينكه خليج فارس از من كه بچه‌ي نوشهر مازندران هستم و الان هم تهران زندگي مي‌كنم صدها كيلومتر فاصله داره، اما ما همه فرزندان ايرانيم و مادر خود را دوست داريم، چه خليج فارس باشد چه سيستان و بلوچستان، از تبريز تا مشهد و همه جاي ايران انگار شهر خودمه، باورتون نمي‌شه كه چه حالي مي‌كردم با خليج فارس؛ پاچه‌ي شلوارم را بالا زدم و چند ساعت توي آن راه رفتم، ...

2 - مسووليت توري كه ما باهاش رفته بوديم با چند تا از اعضاي بسيج دانشجويي دانشكده‌ي روابط بين‌الملل وزارت خارجه بود كه با واسطه‌ي يكي از دوستان مطهره خانم، ما هم همراهشان رفتيم. تيپ يكي دو تا از بسيجي‌ها تو كيش ديدني بود، شلوار جين، صورت تيغ زده، يكي هم ريش پرفسوري بدون سيبيل. نوع حركات و رفتارش هم در نوع خود جالب بود، اصلا به نظر نمي‌رسيد كه عضو بسيج باشه، مي‌گفت كه شش ماه از سربازيش با رفتن به بسيج كم مي‌شود!

3 - فقط به خاطر همراهي مطهره خانم رفته بودم و همين راضي كننده بود وگرنه، كيش كه اينقدر ازش تعريف مي‌كنند هيچي نداره به غير از چند تا هتل و چند تا فروشگاه كه مسافران بيچاره بايد عين حمال‌ها از اين يكي به اون يكي بروند و به قول خودشون سوغات بخرند؛ اما اين سوغات مال اونجا كه نيست، مال فرنگه! پاهام ديگه زق زق مي‌كرد، له و لورده شده بودم، خير سرم دو روز مرخصي گرفته بودم كه استراحت كنم. در كل خوب بود، اما به هيچ كس توصيه نمي‌كنم كه به كيش بروند مگر اينكه همسر مهربانشان از آنها خواسته باشد!