۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه
علي شمس در باكو
۱۳۸۷ فروردین ۷, چهارشنبه
رسانهها 20 روز خواباند
در اين روزها كه روزنامهها تعطيلند، خبرگزاريها هم كمرنگ هستند يعني فقط براي رفع مسووليت يك سري خبر روي سايتهايشان ميفرستند اما آن هم فايده ندارد چون بيشتر مردم از طريق روزنامهها به اخبار آنها دسترسي دارند. ميماند سايتهاي خبري، كه آنها هم آن اعتبار خبرگزاريها و روزنامهها را ندارند، اما براي كاربران آنلاين، به هر حال ميتواند به اندازهي خودش قابل استفاده باشد؛ آنها هم در اين مدت تقريبا تعطيل بودند.
به هر حال من كه خيلي ناراضي هستم كه خبرهاي مهمي كه در اين ايام اتفاق ميافتد آن طور كه بايد به گوش مردم نميرسد.
اين يك طرف مساله، طرف ديگر هم ديدبانان جامعهي مدني هستند، از جمله گروههاي اجتماعي، احزاب سياسي و نمايندگان شوراهاي شهر و روستا و مجلس كه بايد فكري براي تعطيلي خبري كشور كنند. شايد اين تعطيلي باعث كوتاهيهايي در عملكردها شود كه حتما ميشود.
به شخصه وقتي در اين تعطيلات ميخواهم ببينم چه خبر است مجبورم بعد از ديدن چند دانه خبري كه ايسنا و فارس فرستادهاند، به سايتهايي از جمله بيبيسي فارسي و تابناك و بالاترين بروم! به بيبيسي كه اعتماد نميشود كرد، تابناك هم كه تقريبا تعطيل است و روزي يك خبر ميفرستد. تا سايتهاي خبري وضعشان اين گونه باشد كه بالاترين هم وضعش معلوم است. سايت نوروز هم كه در اين روزها تعطيل است، تحليلهاي انتخابات اخير را نميدانم كجا بايد دنبال كرد در حالي كه بهترين فرصت تا دور دوم انتخابات مجلس است.
كساني كه فكرش را نميكنيم از همين فرصت تعطيلي رسانهها استفاده ميكنند تا كارهايي را كه نميشود در مواقع عادي انجام دهند به دور از چشم رسانهها به راحتي به سرانجام مقصود برسانند!
۱۳۸۷ فروردین ۶, سهشنبه
نوروز 87 در باكو
هر چند به رسم مسيحيان، مردم در اين كشور اول سال ميلادي را هم جشن ميگيرند، اما هر وقت با انها صحبت كردهام به صراحت تاكيد ميكنند كه عيد ما نوروز است. هر سال بر ارج و قرب نوروز در اين كشور افزوده ميشود، اين روزها در تلويزيونهايشان براي نوروز سنگ تمام گذاشته بودند.
آنها چهارشنبه سوري هم ميگيرند، البته پارسال كه من رفته بودم ايران و امسال هم كه روز چهارشنبه سوري در مسير آستارا تا باكو بودم و فقط از دور ميديدم كه آتش برپا كرده بودند و از روي آن ميپريدند. وقتي به باكو رسيدم يواش يواش صداي ترقهها شنيده و نورافشاني هم ديده ميشد. البته در جمهوري آذربايجان چهار چهارشنبه جشن دارند، در چهار هفته؛ آب، خاك، باد و آخرينش كه آتش است.
زنان شيريني عيد را در شب چهارشنبه سوري ميپزند، شيريني مخصوص نوروز هم «شكربارا» و «پاخلوا» است. روز فرداي چهار شنبه سوري، خاطره خانم آشپر كارخانه براي ما يك بشقاب از شيرينيهايي كه پخته بود را آورد كه خيلي خوشمزه است.
جشنهاي امسال نوروز در جمهوري آذربايجان با سالهاي قبل اصلا قابل مقايسه نبود، شايد به قول يكي از دوستان اگر نوروز به نام ايران ثبت ملي نميشد، نوروز را هم كشور ديگري به نام خود ثبت ميكرد، همانطور كه براي ايرانياني از جمله مولانا و نظامي و ابوعلي سينا مدعي پيدا شد. در جشن نوروز پلاكاردي در ايچري شهر نصب شده بود با اين مضمون كه «نوروز، عيد مقدس خلق آذربايجان است».
ما بعد از سال تحويل به منطقهي ساحل رفتيم تا مراسمي اگر باشد را ببينيم، روبروي موزهي مركزي معروف به موزهي لنين، جشني بود كه تعدادي از كودكان و نوجوانان به نوبت برنامههايي را اجرا ميكردند. نيم ساعتي آنجا بوديم و بعد به سمت قيزقلعهسي رفتيم. حدود ساعت يازده بود، تازه آقاي رييس جمهور بازديدش از ايچري شهر تمام شده بود و داشت از كنار برج قيزقلعهسي سوار ماشين ميشد، بعد ماموران امنيتي اجازه دادند كه عموم مردم به ايچري شهر بروند كه در آنجا جشن برپا بود. با مطهره خانم از وسر ايچري شهر گذشتيم و نگاهي به شادي اين جماعت انداختيم. واقعا آنها شادند و براي شادي آمادهاند، شايد دقيقا به همان اندازه كه ما در كشورمان براي غم آمده هستيم. آنها ابزار شادي و راهش را ميشناسند و ما غم را! شايد براي همين است كه تماشاچي اين برنامهها در باكو بيشتر از همه، ايرانيان مهمان بودند.
حاشيه: علي شمس عصر دوشنبه رسيد به باكو و الان پيش من است!
۱۳۸۷ فروردین ۵, دوشنبه
ماجراي بحثهاي راننده و حاج آقا
۱۳۸۷ فروردین ۴, یکشنبه
مطهره دوباره رفت تهران
برنامههاي عيدمان از قبل معلوم بود و بليطهاي هواپيما را از قبل گرفته بوديم چون زمان عيد ديگر بليط گير نميآيد، اما چون سفر اخيرم اتفاقي بود، مجبور بوديم زميني به باكو برويم، دوشنبه بعد از ظهر حركت كرديم و شب در رشت مانديم. صبح نيم ساعتي رفتيم تا ميدان شهرداري دوري زديم (عكس بالا، ميدان شهرداري رشت است كه در آن مجسمهي ميرزا كوچك خان جنگلي سوار بر اسب نصب است) و بعد رفتيم به ايستگاه سواريهاي آستارا. چند تا پرايد نوبتشان بود اما يك پژو خارج نوبت آمد، ما عقب را گرفتيم، يك نفر ديگر لازم بود، يك حاج آقايي آمده بود و چانه ميزد براي دو هزار تومان، به راننده اشاره كردم كه اضافهاش را من ميدهم، سوار شدند و حركت كرديم.
همين كه حركت كرديم راننده شروع كرد به بحث كردن با آن حاج آقا كه داستانش را بعدا خواهم نوشت. ساعت حدود دو و نيم يا سه بعد از ظهر از مرز آستارا گذشتيم و با يك تاكسي ديگر به باكو آمديم، وقتي رسيديم دير وقت بود، حدود ده و نيم شب.
۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه
فوت مادربزرگ، سال نو
سفر هفتهي گذشتهام به تهران به جاي سه روز، به خاطر فوت مادربزرگ پنج روزه شد و دوشنبهي گذشته به طرف باكو آمدم. بامداد روز پنجشنبهي هفتهي گذشته يعني دقيقا يك هفته و يك روز قبل از نوروز كه به تهران رفتم، مطهره خانم مريض شده بود، اول قرار بود همان شب او به باكو بيايد، كه نشد و من به تهران رفتم. در كنار برنامه ريزي براي دوا و درمان مطهره، پنجشنبه به چند دوست سري زديم، يك سري هم به پيش مادربزرگم رفتيم.
مادربزرگ در يك طبقه و عمه در طبقهاي ديگر زندگي ميكرد. قريب به سيزده چهارده سالي است كه مادربزرگ به تهران آمده بود. قبل از آن در نوشهر، در همان منزل پدربزرگ خدا بيامرزم پيش ما بود، الان پدر و مادرم در همان خانه هستند. از فروردين سال هشتاد كه قرار شد به خاطر ايسنا به تهران بروم تا مرداد هشتاد و سه كه با مطهره ازدواج كردم، پيش مادربزرگ بودم. به چند دليل مادربزرگ من را خيلي دوست داشت و بالاعكس. بزرگترين نوهي او بودم و هم نام پدربزرگ؛ و از بچگي با مادربزرگ در يك خانه بوديم. در آن سه سال و چند ماه در تهران، من صبحها بيدار ميشدم و به ايسنا ميرفتم تا بوق سگ؛ صبح صبحانهام را آماده ميكرد و اصرار پشت اصرار كه «ننه، صبحونه رو بخور، كامل بخور، بذار جون داشته باشي، آخه تو كه نهار هم نميخوري». بالاخره با اصرار او لقمهاي ميخوردم و ميرفتم. شب گاهي ساعت نه ميرسيدم، گاهي ده و گاهي يازده و دوازده، اما فرقي نميكرد، منتظر ميماند تا بيايم، شامم آماده بود، حالا يا خودش شامش را خورده بود يا نه اما كنار من مينشست تا شامم را بخورم. من هم سعي ميكردم حتما برايش از آن روزم تعريف كنم و از او هم بخواهم همين كار را بكند تا كمي حرف بزنيم. معمولا بي خواب ميشد اما از آن طرف دوست داشت با او حرف بزنم تا كمي از تنهايي دربيايد، گاهي هم حرفهاي دلش را برايم ميزد و خودش را خالي ميكرد، او كمتر ميتوانست به بيرون برود و كمتر كسي به ديدنش ميآمد، شايد هفتهاي يك دو نفر؛ عمهام و بچههايش چرا، اما خب، ارتباط ما طور ديگري بود.۱۳۸۶ اسفند ۲۳, پنجشنبه
سفر دو روزه به ايران براي دادن راي
همه فردا پاي صندوقهاي راي، من با شعار «همراه شو عزيز» به فهرست ياران خاتمي راي ميدهم، تو به هر كسي كه ميخواهي راي بده، فقط در خانه نمان تا ديگران سرنوشتت را تعيين كنند.
۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه
ديدار بلااشكال با سفير آلمان
آقاي محمدرضا خاتمي نايب رييس مجلس ششم در مناظره با آقاي محمدرضا باهنر نايب رييس مجلس هفتم، در پاسخ به شبه بازپرسي آقاي باهنر، تاييد كرد كه با سفير آلمان ديداري داشته است. خبرگزاري فارس اما انگار كشف بزرگي انجام شده است، موضوع را به خبري مساله ساز تبديل كرد و چند مصاحبه دربارهي آن گرفت، از جمله آقاي الياس نادران به خبرنگار فارس گفت كه نادران:«عدهاي در صدد شكستن قباحت تماس مقامات غير مسئول با بيگانگان هستند».
حالا آقاي نادران آدم نسبتا شناخته شده و نمايندهي تندروي مجلس است، اما فارس نظر يك جوان طلبه را هم جويا شده و آن جوانك شروع كرده به گفتن حرفهايي كه گندهتر از دهانش است، خنده دار است كه خود را خودي و آقاي خاتمي را كه چهار سال نايب رييس مجلس شوراي اسلامي بوده نامحرم دانسته و بحث از نفوذ و خيانت كرده است. خجالت دارد به خدا، دستي دستي خودمان را داريم خراب ميكنيم و آبروي خودمان را با اين اتهامزنيها در رسانهها ميبريم، طوري جلوه ميدهيم كه انگار در ايران همه وطن فروش هستند.
به هر حال، خواستم بگويم دوست جديدتان آقاي كروبي كه در همين هفتهي گذشته با سفراي استراليا و عربستان ديدار كرد چرا صدايتان درنيامد؟ مگر آقاي كروبي مسووليت دولتي دارد؟ پس از اين لحاظ عين آقاي خاتمي است، كروبي در روزنامهي اعتماد ملي هم مسووليتي ندارد، چون اعتماد ملي ارگان حزب است و مدير مسوولش هم كس ديگري است.
خب، شايد بد نباشد يك مثالي ديگر بزنم، سفرهاي مداوم اعضاي امروز موتلفه و حتي آقاي عسگراولادي به چين به دعوت حزب كمونيست خلق چين و با هزينهي آنها، كه حزب حاكم چين هستند از نظر خبرگزاري فارس جذاب نيست؟ مثلا نميگويند كه ديدار و نزديكي به يكي از اعضاي داراي حق وتوي شوراي امنيت كه هر روز قطعنامه عليه ما صادر ميكنند چه معني دارد؟
هفته نامهي «شما» ارگان موتلفه چند ماه پيش نوشته بود: «عسگراولادي و هيات همراه در اين سفر پيرامون تعميق روابط دو حزب و راههاي برون رفت از شرايط سياسي منطقه بويژه مباحث هستهيي ... بحث و تبادل نظر كردند». خب اين بحثها چه بوده؟ چرا هيچ گاه ريز آن منتشر نشد؟ مهم نيست، مقابله به مثل هر جايي خوب نيست، فقط سوال كردم تا آنها را به خود بياورم.
تنها بخشي از يادداشت آقاي حسين شريعتمداري را در تاريخ نهم اسفند 84 در پايان ميآورم كه در آن نوشته بود:
هفتهي گذشته جناب آقاي كروبي در محل روزنامهي «اعتماد ملي» با سفير دولت آلمان در تهران ديدار و به گفت وگو نشست. در بخشي از اين گفت وگو كه روزنامهي اعتماد ملي- روزنامهي حزب آقاي كروبي- منتشر كرده، آمده است؛ سفير آلمان، مهدي كروبي را با بيان اين پرسش خطاب قرار داد كه؛ گويا شما قصد نداريد سياست خارجي دولت را نقد نماييد. پس چگونه ميخواهيد به عنوان يك حزب مواضع خويش را بيان كنيد؟... و دبيركل اعتماد ملي با بيان اين كه؛ روزهي سكوت گرفته ام، بر اين نكته تاكيد كرد كه؛ سكوت در پيش گرفته شده موقتي است و در انتظار وضعيت آينده هستيم»! ملاقات آقاي كروبي با سفير آلمان، قابل انتقاد نيست و نگارنده نيز بارها در محل روزنامهي كيهان با سفراي كشورهاي خارجي و از جمله سفير آلمان ديدار و گفت وگو داشته است ...
البته منظورم از اين نقل قول آن بود كه بگويم از نظر منتقدي مثل آقاي شريعتمداري هم اصل چنين ديدارهايي طبيعي است و نيازمند چنين كنكاشهايي نيست، هر چند محتواي آنها مهم است و مثلا خود من با آن انتقادي كه آقاي شريعتمداري به آقاي كروبي داشت كاملا موافق بودم.
احمدينژاد صادق است اما
يقين دارم كه آقاي احمدينژاد صادق است، همين صداقتش هم باعث انتخابش شد، نه اين كه باقي كانديداها صادق نبودند، بلكه مردمي كه به او راي دادند تصور ميكردند توان عمل به آن شعارهايش را هم دارد، اما اين يكي نقص آقاي رييسجمهور بود. قبلا هم هشدار داده بودم و الان دوباره ميدهم كه ابراز خوشحالي از اين ناتواني او فايدهاي ندارد، او اميد مردمي بود كه از سطح تمكن مالي پاييني برخوردارند و دنبال اين بودند كه پول نفت به سر سفرههايشان بيايد و راي آنها از ته قلبشان بود، آنها نه فقط به خاطر اصلاحات سياسي، كه خيليهايشان هشتشان در گروي نهشان است و اصلا به اين چيزها نميتوانند فكر كنند. نگراني من اين است كه اگر اين اميدشان به نااميدي تبديل شود ديگر به راحتي به كس ديگر يا گروهي ديگر اعتماد نكنند.
تورم از بيست درصد هم بالاتر رفته، آقاي رييس جمهور شعار خود را مبني بر پول نفت بر سر سفرهي مردم، به سخره ميگيرد و خيلي راحت زيرش ميزند، مردمي كه گفتم خيليهايشان هشتشان گروي نهشان است، اما ميفهمند كه احمدينژاد دولت را در زماني تحويل گرفت كه نفت داشت ميرفت بالا و الان به بشكهاي بالاي 100 دلار رسيده، يك ضرب و تقسيم ميخواهد كه بپرسند پس اين همه پول در اين دو سال و نيم را چه كردند؟ رقم نجومي است و سرت سوت ميكشد كه بشنوي پولي كه در اين مدت گرفتند با تمام دو دورهي خاتمي برابري ميكند.
ميگوييد كه من اصلاحطلبم، حرف آقاي بادامچيان چطور، قبول است؟ او كه عضو حزب موتلفه است هم همين ديروز دربارهي وضعيت اقتصادي و گرانيها و تورم، گفته: «برخي سوء مديريتها نيز وجود داشته است كه در اين ميان موثر بوده است چرا كه افرادي وجود دارند كه با احساسات پاكي كه دارند ميخواهند كار كنند اما راهكار خوب را بلد نيستند.»
اگر ميگوييد كه بادامچيان اقتصاد دان نيست، باز اشكال ندارد، همين امروز خبرگزاري اصولگراي فارس، گزارشي از نامهي مفصل 125 صفحهاي «عباس سليميان» استاد اقتصاد دانشگاه كه اصولگراست را به رييس جمهور منتشر كرده كه در آن آمده: «نكتهي اصلي در اين است كه نظام و سازمان اجرايي شما دچار ضعف فقدان نظريهي توسعهي اقتصادي-اجتماعي كشور است و كشور را در يك حركت تند شايد 10 برابر بيشتر به سمت انبوه پروژههاي غير يكپارچه كه ممكن است در عدم تطابق با ظرفيتهاي مديريتي و ظرفيت بازار داخلي و خارجي و ظرفيت مصرف، بلاي آيندهي كشور شوند رهبري ميكند.»
الحمدالله اين جملات از دهان ما بيرون نيامده تا بگوييد دارند سياه نمايي ميكنند، هيچ هم از اين چيزي كه تعريف كردم خوشحال نيستم، نقد احمدينژاد را به خاطر پيش افتادن در رقابت سياسي مطرح نميكنم، اولا حسرت ميخورم كه اين همه پول در اين دو سال و نيم چه شده است؟ قرار بود حتي با مفاسد اقتصادي مبارزه شود تا كسي پولي را نفله نكند، نه اين كه پولهاي هنگفت طلاي سياه به دست خود دولت نفله شود و بدتر از همه اميد اميدواراني نااميد شود.
بلكه كساني كه اين بار به مجلس راه پيدا ميكنند مانند هفتميها نباشند كه با طرح تثبيت قيمتها شروع كردند و بعد خود جلوي آن ايستادند و مخالف آن شدند و نتوانستند بر اين دولت هم نظارت خوبي داشته باشند تا وضع اقتصادي مردم به اينجا كشيده شود. اميدوارم مجلس هشتميها بگويند آقاي احمدينژاد! شما آدم صادقي هستيد، اما كاربلد نيستيد، كار را از اين كه هست خرابتر نكنيد.
مرتبط:
رييس جمهور در جديدترين يادداشت وبلاگ خود:
از خدا مي خواهم هميشه ساده بمانم
۱۳۸۶ اسفند ۱۸, شنبه
كينهي شتري شيخ سابق اصلاحات
زماني دبيركل مجمع روحانيون مبارز تهران بود اما به دليل اين كه نتوانست نظر شوراي مركزي را به كانديداتوري خودش در انتخابات سال 84 جلب كند و ديگر اصلاحطلبان هم از شعار پنجان هزار توماني او حمايت نكردند از آن حزب رفت و حزبي راه انداخت تا بر كرسي صدارت آن بنشيند و همچنان رييس باشد.
كروبي از آن تاريخ كينهاي از «اصلاحطلبان» به دل گرفت، نه حتي، از «اصلاحات» كينهاي به دل گرفت، كينهاي شتري. او از آن زمان در هر جا نشست از جمله در روزنامهي كيهان و خبرگزاري فارس، از اصلاحات بد گفت و اصلاحطلبان. آنها هم تا توانستند او را دوشيدند تا در ازاي آن شيخ تصور كند صلاحيت اعضايش در انتخابات تاييد ميشود. اما شيخ خود را سوزاند، نه راه پيش دارد و نه راه پس. بندهي خدا سختي زيادي كشيد، يك مورد را قبلا نوشتم كه تا قبل از انتخابات رياست جمهوري 84 در اتاق ملاقاتش تنها عكس امام نصب بود، بعد از انتخابات يكهو آن عكس را عوض كرد و عكس امام و رهبري را گذاشت و چند ماه بعد آن هر دو را برداشت، يعني يك چيزي تو مايهي قرهاي رقص لري.
امروز مصاحبهاي ديگر از او ديدم كه تيتر يك فارس بود و قطعا فردا تيتر چند روزنامهي راست خواهد شد. نوش جانشان كه دارند از سادگي شيخ استفاده ميكنند و خوب سواري هم ميگيرند. مصاحبه در واقع ترجمهي گفتوگوي شيخ است با هفتهنامهي نيوزويك. شيخ مهدي در آن گفتوگو در پاسخ به اين سوال كه مهمترين انتقاد وي دربارهي جنبش اصلاحطلبي در دورهي آقاي خاتمي چيست گفت: «مهمتر از همه شيوهي تخريبي آنها بود. آنها بخش اسلامي جمهوري اسلامي را زير سوال ميبردند.»
اولا اصلاحات هيچ گاه چنين برنامهاي نداشته و هميشه از دو وجههي آن دفاع ميكرده و ميكند، اين اصلاحات مادر مرده را اينقدر به لجن نكشيد، دورهاي همه با هم بوديم و اگر اشتباهي هم بوده كه قطعا اشتباه هم بوده، آيا بايد كل حركت را زير سوال برد؟ ثانيا اين «آنها» چه كساني هستند؟ اصلاحطلبان؟ خب تو كه خودت را شيخ آنها ميخواندي ناسلامتي. مگر با اين عنوان سالها پز نميدادي؟ مگر با اين عنوان تو را بر كرسي رياست مجلس ننشاندند؟ اين اوج نامردي است، قطعا دربارهي آدمهايي مثل او يك يادداشت جداگانه خواهم نوشت كه از اين طرف به آن طرف يا برعكس ميپرند به اميد فرصت تا فرصتطلبي كنند.
از طرفي چه بگويم كه آخوندي از او بيسوادتر تا به حال نديدهام، والله آدم طلبههايي را ميبيند كه سوادشان از اين پيرمرد بيشتر است، بندهي خدا از آنجاها مانده و به نظرم اين آقاي دبيركل حزب بالا به پايين «اعتماد ملي» با اين كارهايش از صحنهي سياست هم به زودي محو ميشود، به عنوان كسي كه هيچ اعتمادي به او نيست.
۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه
كدام بازي را بر هم بزنيم
سالهاست كه مخالفان اصلاح امور كشورداري، با اصل اصلاحات مقابله ميكنند، ما را عقب عقب كشاندهاند به لب پرتگاه تا از پشت بام پرت شويم يا از اصلاح طلبي دست بكشيم. اصلاحات از هر كسي برنميآيد، ما بايد طاقت بياوريم، امثال گنجي ظرفيت نداشتند براي همين كم آوردند، البته بخشي از ايراد به ما هم برميگردد كه نتوانستيم با چنگ و دندان هم كه شده آنها را حفظ كنيم؛ حالا گنجي خود مشكلي شده براي اصلاحات كه بايد او را هر روز نفي كنند.
آقاي خاتمي در جلسهاي كه با ردصلاحيتشدگان جبههي اصلاحات داشت دربارهي برخي اتفاقات كه در جهت حذف اصلاحطلبان صورت گرفته، تصريح كرده است: نقشهاي وجود دارد كه بايد آن را برهم زد. ما بايد اين بازي را به هم بزنيم به هر صورتي كه ميسر است. بر اين اساس با همهي وجود در انتخابات مظلومانه اما با نشاط شركت ميكنيم. خيليها نقشههاي بزرگي كشيدهاند كه با حضور مردم در انتخابات خنثي ميشود.
من هم قبول دارم همچنان كه خود آقاي خاتمي خودش ميداند كه براي جريان اصلاح طلب، در اكثر حوزههاي انتخابيه امكان رقابت وجود ندارد، اما با اين وجود معتقديم بايد در عرصه ماند و دليل آن هم موقعيت حساس جامعهي بشري، منطقه و تهديدهاي بزرگي است كه اگر كارگر شود خشك و تر را باهم ميسوزاند. قطعاً انتخابات پرشور و پرتحرك با هر نتيجه ميتواند جلوي تهديدها را بگيرد.
چند روز پيش نوشتم كه معتقدم حتي يك مدرس، مصدق يا كاشاني براي پيشبرد اصلاحات كافي است، ميدانم كه شخصيتهايي آنچنان كم پيدا ميشوند اما حتي در بين همين كانديداهاي اصلاحات كساني هستند كه زمينهي خوبي دارند، در عين حالي كه اعتقاد به جريان اصلاحات دارند و پايبند به ملزوماتش هشتند، انشالله ميتوانند بخشي از جاي خالي نيروهايي كه حتي امكان كانديداتوري را نيافتند جبران كنند.
نكتهي مهمي كه اين چند روز به نظرم آمد، متاسفانه انصراف بعضي از اصلاحطلبان است، اصلا قابل درك نيست كه چطور كساني ابتدا اعلام آمادگي ميكنند، با هزار بدبختي به مرحلهي پاياني ميرسند، اين همه بحث ميشود كه ردصلاحيت شدهاند يا نه، يا اگر شدهاند صلاحيتشان تاييد شود، حالا ميگويند كه به دلايل شخصي يا فلان مساله انصراف دادهاند. اينها كه گذشت، بايد نگران باشيم اين كانديداهاي فعلي ما در مرحلههاي بعدي و پس از انتخاب و راهيابي به مجلس، راه خود را جدا نكنند، تا آخر به كار جمعي حول محور اصلاحطلبي باقي بمانند. انصراف گروهي از كانديداهايمان هشداري است كه در مراحل بعد كسي چنين نكند.
و اما به نظرم ميآيد آقاي خاتمي بايد بيشتر موضوع را باز كند، يكي از آنها هم برميگردد به آنچه كه در انتخابات مجلس هفتم گذشت. شايد يكي از سخنانش را دربارهي آن انتخابات روي وبلاگ گذاشتم، ارزشش را دارد كه موشكافانه خوانده شود، البته هر دو طرف موضوع.
مقابله به مثل با اسرائيل
خبر كشته شدن هشت نفر در حمله به مدرسهي ديني يهوديان در بيت المقدس را ديدم. همين چند روز پيش نوشته بودم كه با مطرح كردن تهديد به هولوكاست، بايد مقابله به مثل شود تا بفهمند كشتن كودكان بي دفاع فلسطيني غزه چه مزهاي دارد، اسرائيل مانند سگ ميماند، اگر محكم و با اعتماد به نفس به طرفش بروي عقب مينشيند.
ما كه حيوان صفت نيستيم كه از قتل و كشتن ديگران خوشحال شويم، اما انگار واقعا راه ديگري باقي نمانده، همين هفتهي گذشته صهيونيستها در غزه بالاي 120 نفر بي گناه را كشتند، همين طور هم ادامه ميدهند، صدا از هيچ كسي هم در اين دنيا درنميآيد، پس آيا ميشود انتظار داشت كه آن بندگان خدا دست روي دست بگذارند؟ فكر نميكنم، قطعا مقابله به مثل در اين مورد تنها راهكاري است كه جواب ميدهد، و اگر كسي دلش براي آن چند صهيونيست كشته شده ميسوزد برود جلوي آنها را بگيرد تا دست از كشتار در غزه بردارند.
ببينيد چقدر اين صهيونيستها وقيح هستند، بي بي سي نوشته كه «يك سخنگوي دولت اسرائيل گفت که "تروريستها سعي دارند شانس صلح" را تخريب كنند»! يعني با پررويي تمام مدعي هستند جنايات آنها در غزه در راه صلح است.
به هر حال كه من از مقابله به مثل در مقابل جنايات اسرائيل كاملا دفاع ميكنم.
۱۳۸۶ اسفند ۱۱, شنبه
ماجراي مشكوك كيهان و داستان ايسنا
پاراگراف بالا بخشي از جواب كيهان است به پاسخي كه آقاي دكتر فاتح به كيهان داده بود. حاشيهي موضوع كه پاراگراف بالاست از اصل ماجرا مهمتر است، خيلي هم مهمتر است.
نگراني اين است كه كيهانيها انگار دارند كل جناحها را كنار ميگذارند، يعني همه را بي اعتبار ميدانند. اگر ناطق نوري و حداد عادل و توكلي و محسن رضايي و بسياري ديگر از بزرگان جريان اصولگرايي و نيز همچنين بزرگان جريان اصلاحطلبي كه همه از معتقدان و محورهاي انقلاب هستند به قول كيهان كنار بروند، چه كسي يا جرياني ميماند؟ جريان مورد نظر و جايگزيني كه كيهان به آن پشت گرم است چه جرياني است؟
واقعا اين جريان چه جرياني است كه دنبال كنار گذاشتن دو جناح اصلي كشور است؟ آقاي فاتح هميشه در سياستگذاري سرويس سياسي تاكيد داشت که امام و رهبری جناحها را بالهای انقلاب نامیدهاند و اين بايد مبناي نگاه متوازن به جريانات سياسي كشور باشد. فقط ميتوان گفت كه اين جريان اخير كيهان مشكوك است و بحثي كه دربارهي ايسنا مطرح كرده هم تنها بهانهاي است تا يكي از پايگاههاي انقلاب اسلامي كه مورد اعتماد هر دو جناح است را تخريب كند. همهي بزرگان كشور همانطور كه آقاي فاتح گفته است هميشه به صداقت ايسنا و در راه انقلاب بودن آن ارعان داشتهاند و به راحتي و صراحت ميتوان آن را در اظهارنظراتشان دربارهي ايسنا يافت.
بگذاريد حالا كه اينطور شد حدس خودم را بگويم، آن هم به صراحت تمام. من اول از همه به كيهان مشكوكم و به برادر عزيزم آقاي شريعتمداري برادرانه هشدار ميدهم كه در مجموعهي خود ريشهي اين شك را بيابد. به شخصه بيشتر شكم به جريانات نفوذي در روزنامهي اصولگراي كيهان است كه متاسفانه نشانههاي آن بدجوري سو سو ميزند. مثلا يكي از آنها خود نويسندهي آن دو يادداشتي است كه منجر به پاسخ آقاي فاتح شد. البته تا آنجاي قضيه موضوع يك چيز بود و وقتي نويسندهي مذكور در ذيل پاسخ، آن جملات را نوشت، موضوع نگراني ما عيان شد.
نويسندهي مذكور به نام «پ.ف» سالها عضو شوراي مديريت سايت گويا بوده است و با سايتهاي ضدايراني «پیک ایران»، «مهدیس»، «اخبار روز»، «عصر ایران»، «ایران اشپیگل« و «شهروند» همكاري داشته است. در سوابق او بازداشت، دادگاه و حبس در زندان اوين هم ديده ميشود. حالا حق بدهيد كه حداقل به عنوان اولين ظن، ذهنها به سوي او سوق مييابد.
و اما اصل ماجرا؛ روزنامهي كيهان چهارم و پنجم اسفند ماه 86 در يادداشتهايي به عقده گشايي نسبت به عملكرد دورهي نخست ايسنا يعني در دوران اصلاحات پرداخت. ايسنا تقريبا روزي 700 خبر ارسال ميكند، در سال ميشود حدود 210 هزار خبر. اين امكان وجود ندارد كه دربارهي همهي كساني كه در خبرها از آنها نام برده ميشود پرونده درست شود و از گذشتهي آنها تحقيقات دقيق شود، چه برسد كه انتظار داشته باشيم خبرگزاري قول بدهد كسي كه در خبري از او نام برده شده در آينده هم مرتكب جرمي نميشود! گيري كه كيهان بهانه كرده از همين دست است. البته خدا را شكر كه از جوابشان پيداست عقب نشستهاند و بحث خود را به موضوع تنها خبرهاي يك فرد مشخص محدود كردهاند كه ارزش بحث هم ندارد.
انتشار اظهارنظر و سخنراني دانشگاهيان، آن هم در محيط دانشگاه توسط ايسنا به نظر كار طبيعي باشد و بيش از ديگر رسانهها از ايسنا انتظار ميرود، اما حالا اين كه يك فرد سخنراني بعدها از سوي يك دادگاهي متهم شود، نميتواند دليلي باشد كه بگوييم ايسنا غرض داشته، ايسنا كه كف دستش را بو نكرده بوده، ايسنا كه دستگاه اطلاعاتي نيست، تازه دستگاههاي اطلاعاتي هم اگر زودتر متوجه ميشدند حتما زودتر او را دستگير ميكردند. در تاريخ 23 ارديبهشت ماه 85 كه تازه چند روز بود جهانبگلو دستگير شده بود، كيهان نوشته بود كه آقاي حداد عادل رييس مجلس شوراي اسلامي گفته «من به دنبال اين هستم تا بدانم كه جهانبگلو به خاطر انديشه هايش بازداشت شده و يا به خاطر مسائل ديگري؛ كه در گفت وگويي كه با وزير اطلاعات داشتهام، وي اعلام كرده است جهانبگلو به دليل افكارش بازداشت نشده است...». ميبينيد كه رييس مجلس هم مانند كيهان در آن زمان نميدانست آن استاد دانشگاه چرا بازداشت شده؟! لذا اين كوتاهي ايسنا نيست، از اين نظر روزنامهي كيهان گويا ماهيتش مانند ايسنا رسانهيي نيست و برعكس، كيهان خود را بولتن يك نهاد اطلاعاتي تعريف ميكند كه هميشه دست به پيشگويي از عالم غيب ميزند!
فرد مذكور تا آن تاريخ نه محكوم بوده، نه كسي دربارهي او به رسانهها هشداري داده بود، عضو گروه فلسفهي دانشگاه تهران هم بود و بيش از 20 عنوان از او كتاب در جمهوري اسلامي ايران چاپ شده است و هنوز هم در كتابفروشيها به فروش ميرسد.
ايسنا كه برگزار كنندهي مراسمي نبوده كه دختر چهگوآراي كمونيست بي خدا را به دانشگاه تهران بياورد تا در پشت تريبون بگويد پدرم غير از فيدل پيامبري را نميشناخت! ايسنا يك خبرگزاري است كه بنا به وظيفهي گزارش كردن اتفاقات، سعي ميكرد اظهار نظرات منتشر شده در دانشگاهها را منعكس كند.
هر چند به توصيهي دوستان بهتر بود اين نكته را نگويم اما دلم نميآيد. رسانههاي همخط سياسي روزنامهي كيهان، خود در آن زمانها به انتشار اظهارنظرات، سخنرانيها، اعلام برنامهي نشستها و سخنرانيها، اعلام تازههاي كتاب آقاي جهانبگلو ميپرداختهاند، از جمله همين خبرگزاري اصولگراي فارس. مثال:
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8312100243
رامين جهانبگلو و پديدارشناسي روح هگل
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8204280085
تازهترين كتاب رامين جهانبگلو
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8409280519
رامين جهانبگلو در نشست آكادمي علوم انساني
يا فصلنامهي «مجلس و پژوهش» به صاحب امتيازي «مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي» و مدير مسئولي آقاي دكتر احمد توكلي، رييس مركز پژوهشهاي مجلس كه از اعضاي اصلي اصولگرايان است، در شمارهي 43، بهار 1383، در صفحهي 379 مصاحبهاي تفصيلي با آقاي رامين جهانبگلو كرده است. مصاحبهي تفصيلي مجلهي تاثيرگذار مجلس بر تصميمات و تصميمگيران كشور بيشتر از يك خبر خلاصه از سخنراني نيست؟ آيا آقاي توكلي به عنوان رييس مركز پژوهشهاي مجلس توان شناخت مصاحبهشوندگان را نداشت؟ بگذريم، بيشتر ديگر مته به خشخاش گذاشتن است.
و يك گلايه اينكه اعضاي جهاد دانشگاهي هميشه آماده بودند كه در كنار ايسنا عكس يادگاري بگيرند، زماني كه آقاي خاتمي ميخواست به ايسنا بيايد اينقدر اعضاي جهاد در سالن محل سخنراني جمع شده بودند كه جا براي بچههاي ايسنا نبود. در حياط وقتي داشتيم با آقاي خاتمي عكس يادگاري ميگرفتيم، بزرگشان اينقدر ميخواست در مركز عكس باشد كه صداي آقاي خاتمي درآمد و به طعنه به او گفت كه بابا اينها ميخواهند با من عكس بگيرند! حالا وقتي ايسنا را كساني اينچنين متهم ميكنند آن دوستان نه صدايشان درميآيد و نه ككشان ميگزد. حداقل به خاطر خودتان هم شده صدايتان دربيايد!
حاشيه:
ديروز اتفاقي مطلبي ديدم كه نوشته بود «با نگاهی به ستون کیهان و خوانندگان در آرشیو روزنامه کیهان می توان مشاهده کرد که ۵۷ پیام از فردی به نام «علیمردانی» به چاپ رسیده است». جالب اين كه به نام عليمرداني هم روز 12 و هم روز 13 اسفند ماه هم پيام درج شده است. آخرين پيام يعني 13 اسفند هم مربوط است به آقاي فاتح. اين عليمرداني معروف جوابهاي دو طرف را مثلا خوانده و آقاي فاتح را محكوم دانسته كه بايد «...چه بهتر كه بخاطر تقصيرات و كوتاهيهاي خود از مردم عذرخواهي ميكرد»! اين آقا يا خانم عليمرداني ماشالله چه پركار است، خسته نباشند!
مرتبط:
«درباره يك تواب» سعید نوایی
« ایسنا و کیهان و آبروی مومن» احسان بیگی