سلام خدمت آقای حیدری فر عزیز، دادیار سابق شعبه ی ویژه ی امنیت دادگاه انقلاب تهران! خبر ربودن 12 ساعته ی پدرتان را دیدم، هم از ته دل خیلی ناراحت شدم و هم گفتم چه موقعیتی دست داده به آقای حیدری فرد برای درک حال مردم عادی، همانهایی که شما قرار بود امنیتشان را تامین کنید.
دو ماجرا را مقایسه ای کنیم، ربایش پدر شما را توسط افرادی که نمی دانیم چه کسانی بوده اند و به عنوان نمونه، بازداشت بنده را توسط پلیس و حبس شدن به حکم حضرتعالی که به نام قانون اتفاق افتاد. تصور کنید یک دزد را؛ که کیف کسی را بدزدد، کمی از پولش را بردارد و باقی آن را پس بدهد. حالا تصور کنید پلیسی را که به نام قانون، شهروندی را بگیرد و با تخلف از قانون، عملی مشابه آن دزد با او داشته باشد. از آن دزد می شود شکایت کرد اما از آن پلیس چطور؟
بهمن ماه 87 به دلیل مراجعه به حسینیه ی ارشاد بازداشت شدم و با امضای حضرتعالی 37 روز را در یکی از سوئیت های هتل اوین به تنهایی سپری کردم! همان سلول انفرادی زندان اوین را عرض می کنم. وقتی بازداشت شدم حق اطلاع دادن به خانواده را نداشتم، آنها خود پرسان پرسان توانستند بفهمند که مرا بازداشت کرده اند اما در طول 37 روز بازداشت فقط یک بار و فقط یک بار در روز شانزدهم بازداشت برای پنج دقیقه توانستم با همسرم در راهروی دادگاه انقلاب حرف بزنم، نه تلفنی و نه ملاقاتی دیگر.
آن طور که خبرگزاری فارس خبر داده است پدر شما را حدود 12 ساعت ربوده اند و حتما در آن ساعات که مطلع شده اید بسیار نگران بوده اید. نمی دانم با چه کسانی و چه جاهایی برای پیگیری تماس گرفتید؟ اما حس شما را درک می کنم، حتما مانند حس کسانی است که چندین روز و در مواردی چند ماه از مفقود شدن عزیزانشان می گذرد و بعد می فهمند که فلان دستگاه امنیتی یا قضایی عزیزشان را بازداشت کرده است. هر چند الان نسبت به دو سال پیش وضع کمی بهبود یافته است.
پدر در مدت آن 12 ساعت حتما با خود تصور می کرده که آخرش چه می شود، او را کجا می برند، با او چه می کنند، چه زمانی رها خواهد شد، اهل خانواده الان در چه حول و ولایی هستند و از این قبیل فکر و خیالات. این را مقایسه بفرمایید با 37 روزی که من و خانواده و دوستان همان فکر و خیالات را در سر می گذرانده ایم. بگذریم از اینکه دوستانی الان در زندان ها ماه هاست چنین وضعیتی دارند.
روند رسیدگی به پرونده ی بنده با اطاله ی دادرسی مواجه بود به طوری که 37 روز فقط در بازداشت موقت بوده ام؛ آخرین بار در مهر ماه 88 برای دفاع آخر خدمت شما رسیدم. در آن مدت حداقل در حضور شما چه در روز اول بازداشت و چه چند نوبت در دادگاه انقلاب و نیز برای بازجوهای محترم چندین بار درباره ی یک اتهام پاسخ گفتم و چندین صفحه نوشته ام.
این را مقایسه کنید با این یکی: ربایندگان پدر حضرتعالی تنها در 12 ساعت رسیدگی کردند و آزاد شد؛ خدا پدرشان را بیامرزد؛ اگر قوه ی قضاییه با سرعت ربایندگان پدر کار کند دیگر چیزی به نام اطاله ی دادرسی نخواهیم داشت. وقتی آنها بازداشت شدند به موازات رسیدگی به اتهاماتشان حتما یک دوره ی آموزشی بگذارند و بگویند که چگونه در 12 ساعته بازجویی می کنند و تمام. شاید شروعی بشود برای واگذاری بازجویی و رسیدگی به پرونده ها به بخش خصوصی!
ناگفته پیداست و البته در خبر مربوط هم اشاره ای به تحت فشار بودن و احتمالا ضرب و شتم پدر شما شده است؛ در این باره به ادعاهای بازداشت شدگان نهادهای قانونی اشاره نمی کنم که شاید تکذیب بفرمایید، اما اتفاقا آقای محسنی اژه ای(دنیای اقتصاد 2/9/89) در جمع خبرنگاران گفته که "ضرب و شتم متهمان و به کار بردن کلمات تند را تا زمان ورود به زندان" نفی نمی کند. پس وقتی قانون ما این باشد، اینکه کسانی که نهاد قانونی نیستند با پدر شما چنان برخوردی کرده اند اصلا غیر طبیعی به نظر نمی رسد. خدا بیامرزد امام خمینی را که می گفت حتی به صورت یک محکوم به اعدام نمی توان سیلی زد.
راستی! فرضیه های مختلفی را می توان درباره ی علت این ربایش مطرح کرد اما خبرگزاری فارس تلاش کرده که به رابطه ی شما با پرونده ی کهریزک اشاره ی ویژه ای کند و در آن خبر آمده که ربایندگان به دنبال پیدا کردن آدرس شما بوده اند، چرا دنبال آدرس شما بوده اند؟ شما که در مورد پرونده ی جنایات کهریزک متهم هستید و پرونده در دست رسیدگی است. اتفاقا بیش از هر زمانی سلامتی شما برای پاسخگویی درباره ی اتهامات برای خانواده های جوادی فر، روح الامینی و کامرانی و افکار عمومی اهمیت دارد، مگر برای کسانی که نمی خواهند واقعیت های کهریزک از زبان شما در دادگاه مطرح شود، مانند فرضیه ی مرگ مشکوک سعید امامی. الله اعلم.
به هر حال، آقای حیدری فر عزیز! آرزوی من و بخشی از بازداشت شدگان نهادهای قانونی امنیتی و انتظامی و قضایی این بود که مانند پدر شما ربوده می شدیم و پس از 12 ساعت آزادمان می کردند. آن چند ساعت نگرانی فرد ربوده شده و خانواده اش اصلا قابل مقایسه با اتفاقاتی نیست که برای بخشی از بازداشت شدگان نهادهای قانونی افتاده است.
امیدورام که اتفاق ناگوار پیش آمده بتواند اندکی به درک نقاط ضعف عملکرد بخشی از مسوولان و نهادهایی منجر شود که مرتبط با احساس امنیت مردم هستند؛ همچنانکه کشته شدن فرزند آقای روح الامینی هر چند ناگوار بود اما بر جلب توجه نسبت آن نقاط ضعف بی تاثیر نبود. انشالله روزی برسد که قانون و مجریان قانون آن قدر قابل اطمینان باشند که برای همگان امنیت خاطر بیاورند و این امنیت باعث شود که دیگر آب در دل کسی هم تکان نخورد.
علی اصغر شفیعیان
تهران – 2 آذرماه 1389
پی نوشت وبلاگ: سایت اصولگرای آینده، خبر خبرگزاری فارس را در این باره، به سخره گرفته و در ابتدای آن با تیتر " متهم پرونده كهریزك: پدرم را ربودند! " نوشته است: "حیدری فر، متهم پرونده كهریزك كه بنا بر اظهارات دادستان تهران از مقام قضایی تعلیق شده و پرونده او در دادسرای كاركنان دولت در حال رسیدگی است و پیش از این با انتشار بیانیه ای در مطبوعات صدور قرار بازداشت قربانیان بازداشتگاه كهریزك را پذیرفته بود، در مصاحبه با فارس مدعی ربودن پدر خود شد."