۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

نامه به قاضی حیدری فر در پی ربوده شدن پدر

سلام خدمت آقای حیدری فر عزیز، دادیار سابق شعبه ی ویژه ی امنیت دادگاه انقلاب تهران! خبر ربودن 12 ساعته ی پدرتان را دیدم، هم از ته دل خیلی ناراحت شدم و هم گفتم چه موقعیتی دست داده به آقای حیدری فرد برای درک حال مردم عادی، همانهایی که شما قرار بود امنیتشان را تامین کنید.

دو ماجرا را مقایسه ای کنیم، ربایش پدر شما را توسط افرادی که نمی دانیم چه کسانی بوده اند و به عنوان نمونه، بازداشت بنده را توسط پلیس و حبس شدن به حکم حضرتعالی که به نام قانون اتفاق افتاد. تصور کنید یک دزد را؛ که کیف کسی را بدزدد، کمی از پولش را بردارد و باقی آن را پس بدهد. حالا تصور کنید پلیسی را که به نام قانون، شهروندی را بگیرد و با تخلف از قانون، عملی مشابه آن دزد با او داشته باشد. از آن دزد می شود شکایت کرد اما از آن پلیس چطور؟

بهمن ماه 87 به دلیل مراجعه به حسینیه ی ارشاد بازداشت شدم و با امضای حضرتعالی 37 روز را در یکی از سوئیت های هتل اوین به تنهایی سپری کردم! همان سلول انفرادی زندان اوین را عرض می کنم. وقتی بازداشت شدم حق اطلاع دادن به خانواده را نداشتم، آنها خود پرسان پرسان توانستند بفهمند که مرا بازداشت کرده اند اما در طول 37 روز بازداشت فقط یک بار و فقط یک بار در روز شانزدهم بازداشت برای پنج دقیقه توانستم با همسرم در راهروی دادگاه انقلاب حرف بزنم، نه تلفنی و نه ملاقاتی دیگر.

آن طور که خبرگزاری فارس خبر داده است پدر شما را حدود 12 ساعت ربوده اند و حتما در آن ساعات که مطلع شده اید بسیار نگران بوده اید. نمی دانم با چه کسانی و چه جاهایی برای پیگیری تماس گرفتید؟ اما حس شما را درک می کنم، حتما مانند حس کسانی است که چندین روز و در مواردی چند ماه از مفقود شدن عزیزانشان می گذرد و بعد می فهمند که فلان دستگاه امنیتی یا قضایی عزیزشان را بازداشت کرده است. هر چند الان نسبت به دو سال پیش وضع کمی بهبود یافته است.

پدر در مدت آن 12 ساعت حتما با خود تصور می کرده که آخرش چه می شود، او را کجا می برند، با او چه می کنند، چه زمانی رها خواهد شد، اهل خانواده الان در چه حول و ولایی هستند و از این قبیل فکر و خیالات. این را مقایسه بفرمایید با 37 روزی که من و خانواده و دوستان همان فکر و خیالات را در سر می گذرانده ایم. بگذریم از اینکه دوستانی الان در زندان ها ماه هاست چنین وضعیتی دارند.

روند رسیدگی به پرونده ی بنده با اطاله ی دادرسی مواجه بود به طوری که 37 روز فقط در بازداشت موقت بوده ام؛ آخرین بار در مهر ماه 88 برای دفاع آخر خدمت شما رسیدم. در آن مدت حداقل در حضور شما چه در روز اول بازداشت و چه چند نوبت در دادگاه انقلاب و نیز برای بازجوهای محترم چندین بار درباره ی یک اتهام پاسخ گفتم و چندین صفحه نوشته ام.

این را مقایسه کنید با این یکی: ربایندگان پدر حضرتعالی تنها در 12 ساعت رسیدگی کردند و آزاد شد؛ خدا پدرشان را بیامرزد؛ اگر قوه ی قضاییه با سرعت ربایندگان پدر کار کند دیگر چیزی به نام اطاله ی دادرسی نخواهیم داشت. وقتی آنها بازداشت شدند به موازات رسیدگی به اتهاماتشان حتما یک دوره ی آموزشی بگذارند و بگویند که چگونه در 12 ساعته بازجویی می کنند و تمام. شاید شروعی بشود برای واگذاری بازجویی و رسیدگی به پرونده ها به بخش خصوصی!

ناگفته پیداست و البته در خبر مربوط هم اشاره ای به تحت فشار بودن و احتمالا ضرب و شتم پدر شما شده است؛ در این باره به ادعاهای بازداشت شدگان نهادهای قانونی اشاره نمی کنم که شاید تکذیب بفرمایید، اما اتفاقا آقای محسنی اژه ای(دنیای اقتصاد  2/9/89) در جمع خبرنگاران گفته که "ضرب و شتم متهمان و به کار بردن کلمات تند را تا زمان ورود به زندان" نفی نمی کند. پس وقتی قانون ما این باشد، اینکه کسانی که نهاد قانونی نیستند با پدر شما چنان برخوردی کرده اند اصلا غیر طبیعی به نظر نمی رسد. خدا بیامرزد امام خمینی را که می گفت حتی به صورت یک محکوم به اعدام نمی توان سیلی زد.

راستی! فرضیه های مختلفی را می توان درباره ی علت این ربایش مطرح کرد اما خبرگزاری فارس تلاش کرده که به رابطه ی شما با پرونده ی کهریزک اشاره ی ویژه ای کند و در آن خبر آمده که ربایندگان به دنبال پیدا کردن آدرس شما بوده اند، چرا دنبال آدرس شما بوده اند؟ شما که در مورد پرونده ی جنایات کهریزک متهم هستید و پرونده در دست رسیدگی است. اتفاقا بیش از هر زمانی سلامتی شما برای پاسخگویی درباره ی اتهامات برای خانواده های جوادی فر، روح الامینی و کامرانی و افکار عمومی اهمیت دارد، مگر برای کسانی که نمی خواهند واقعیت های کهریزک از زبان شما در دادگاه مطرح شود، مانند فرضیه ی مرگ مشکوک سعید امامی. الله اعلم.

به هر حال، آقای حیدری فر عزیز! آرزوی من و بخشی از بازداشت شدگان نهادهای قانونی امنیتی و انتظامی و قضایی این بود که مانند پدر شما ربوده می شدیم و پس از 12 ساعت آزادمان می کردند. آن چند ساعت نگرانی فرد ربوده شده و خانواده اش اصلا قابل مقایسه با اتفاقاتی نیست که برای بخشی از بازداشت شدگان نهادهای قانونی افتاده است.

امیدورام که اتفاق ناگوار پیش آمده بتواند اندکی به درک نقاط ضعف عملکرد بخشی از مسوولان و نهادهایی منجر شود که مرتبط با احساس امنیت مردم هستند؛ همچنانکه کشته شدن فرزند آقای روح الامینی هر چند ناگوار بود اما بر جلب توجه نسبت آن نقاط ضعف بی تاثیر نبود. انشالله روزی برسد که قانون و مجریان قانون آن قدر قابل اطمینان باشند که برای همگان امنیت خاطر بیاورند و این امنیت باعث شود که دیگر آب در دل کسی هم تکان نخورد.

علی اصغر شفیعیان
تهران – 2 آذرماه 1389



پی نوشت وبلاگسایت اصولگرای آینده، خبر خبرگزاری فارس را در این باره، به سخره گرفته و در ابتدای آن با تیتر " متهم پرونده كهریزك: پدرم را ربودند! " نوشته است: "حیدری فر، متهم پرونده كهریزك كه بنا بر اظهارات دادستان تهران از مقام قضایی تعلیق شده و پرونده او در دادسرای كاركنان دولت در حال رسیدگی است و پیش از این با انتشار بیانیه ای در مطبوعات صدور قرار بازداشت قربانیان بازداشتگاه كهریزك را پذیرفته بود، در مصاحبه با فارس مدعی ربودن پدر خود شد."

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

چرا ماجرای مهدی هاشمی به اینجا رسید

دوستانی که به خاطر مهدی هاشمی زندانی شدند
زمستان 88 در یادداشتی با عنوان "قربانیان ناخواسته ی مهدی هاشمی رفسنجانی" نوشتم و امروز که مهدی هاشمی هنوز بازنگشته از علتی می نویسم که ماجرای او را به اینجا کشانده است.

آن روز می گفتم که که دوستان روزنامه نگاری به خاطر در دسترس نبودن مهدی هاشمی به زندان افتاده اند و تحت فشارند و انتظار می رود تا بیاید و به اتهاماتش پاسخ بدهد و از خود دفاع کند. امروز می گویم که دوستان ما مانند مرد آن دوران سخت را بین دادگاه و زندان سپری کردند، همان زمانی که مهدی هاشمی بین لندن و دوبی در رفت و آمد بود.

آن زمان پرونده آنقدر سنگین نبود، تبلیغات طرفداران افراطی دولت به این حد نرسیده بود اما امروز دیگر دفاع های آن زمان کارایی خود را از دست داده اند؛ همین اتلاف وقت خود بر اصل اتهاماتی که شاید واهی هم بوده اند، سنگینی می کند و همه می پرسند به راستی چرا پسر فلانی از مهلکه گریخت؟

زمستان پارسال نوشتم مهدی چون پسر آقای هاشمی است باید به او سخت تر گرفت، نه اینکه زمینه را فراهم کنیم که مردم از هاشمی رفسنجانی به خاطر کینه از پسرش متنفر شوند. مردم ما حساسند، مردم عادی به راحتی با هر شکایتی دادگاهی می شوند و باید بروند و جواب پس بدهند، اما وقتی می بینند که پسر فلانی یا بهمانی اصلا به جایی جوابگو نیست و به راحتی از کشور خارج می شود، هم از دستگاه قضا تنفر پیدا می کنند، هم آن شخصیت!

بخشی از مردم قبول؛ آنها راضی می شوند اما اکثریت مردم ما این دیرکرد را نشانه ی قلدری، زورمداری و بی قانونی می دانند؛ وقتی فرزند آقای هاشمی از کشور فرار می کند و به دادگاه نمی رود چطور می توان انتظار داشت که آقا به مر قانون عمل کنید و قاضی مرتضوی و سردار مشفق را هم محاکمه کنید! حق دارند، ندارند؟ اگر زور قانون باشد آنها بیشترش را دارند.
این شبه فرار آقا مهدی بیش از همه به وجاهت آقای هاشمی ضربه می زند، از آن طرف افتادگی حسین آقای مرعشی که از نزدیکان آقای هاشمی است البته کمی توانست تاثیر مثبت داشته باشد اما معلوم بود که ضرر نبود مهدی را هیچ چیزی پر نمی کرد و نکرد.

حالا تصور کنیم که در کشور می ماند یا اگر سفری از قبل برنامه ریزی داشت، می رفت و به موقع بر می گشت، چه اتفاقی می افتاد؟ مطمئنم مانند فائزه ی هاشمی می توانست به زندگی خود ادامه بدهد و بر فرض محال به خاطر یک پرونده شاید دادگاهی می شد اما می توانست به راحتی از خود دفاع کند؛ کاری که با نبودش بسیار دشوار شده است. طرف مقابل هم آن بچه های سایت جمهوریت را که زیر نظر مهدی هاشمی بود محاکمه و زندانی کرد و هم حالا منتظر مهدی هاشمی است.

حداقل اتفاقی که افتاده این است که متاسفانه خیلی ها که عمری به دنبال بهانه بودند امروز رویشان به آقای هاشمی باز شده و هر چه توانستند به این بهانه نثار او کردند، ایشان هم مجبور به مداخله و پادرمیانی شده است، اما با این حال جو کاملا علیه اوست و طرفداران دولت به اندازه ی کافی علیه مهدی و خانواده ی هاشمی فضا سازی کرده اند. آن زمان هیچ کسی نمی گفت که در فرودگاه دستگیرش کنید الان اما از تریبون های رسمی می گویند که هر لحظه گرفتیدش به قل و زنجیرش بکشید تا درنرود؛ انگار که دارند درباره ی حیوانی وحشی حرف می زنند.

این نوشته ها از روی دلسوزی است، بخشی هم دلسوزی برای جماعتی که به بهانه ی مهدی هاشمی فحش ها می خورند، آنها یک مهدی هاشمی می گویند و به بهانه ی نام او همه ی اصلاحات و سبز و همه چیز را زیر سوال می برند؛ مهدی هاشمی خود بهانه بود، بهانه سازی هم کرد تا بیشتر به منتقدان دولت فشار بیاید متاسفانه.

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

بی مبالاتی اخلاقی و سیاسی رایج در رسانه ها

چندی پیش در سایت "گوگل ریدر" بحثی درگرفت درباره ی شباهت ادبیات و مشی روزنامه ی کیهان و سایت جرس. ضمن تایید وجود آن درد، می خواهم به وجه دیگری از نقص در رسانه های موجود اشاره کنم و آن بی مبالاتی های اخلاقی و سیاسی است.

متاسفم که بگویم در محیط روزنامه ها و خبرگزاری ها و سایت های خبری و یا بین کارکنان آنها کم و بیش اعمال خلاف عفت عمومی و ارتباطات غیر اخلاقی وجود دارد؛ از سیاسی های اصلاح طلب گرفته تا اصولگرا و از ورزشی گرفته تا نشریات زرد و نیز تخصصی ها. در این بین قطعا محیط های سالم تر و ناسالم تری وجود دارند اما طبقه بندی آنها به هیچ عنوان ربطی به تقسیم بندی اشاره شده ندارد.

ذکر نمونه از بی اخلاقی های موجود یا پیشنهادهای بی شرمانه ی رد و بدل شده قطعا مناسب اینجا نیست اما به شخصه از روزنامه نگار گرفته تا دبیر و سردبیر و مدیرعامل خبرگزاری و روزنامه مثال هایی را از دور و نزدیک شنیده ام که تاسف بار است. تاسف از این بابت که چرا افرادی با ادعاهایی که به سقف آسمان می رسد دین و مذهب و حتی اخلاق را قربانی می کنند؟

در اینجا بحث راست و چپ نیست، نمونه اگر بخواهید از مدیر فلان مجموعه ی رسانه ای منتسب به اصلاح طلبان دچار این مشکلات اخلاقی هست تا سردبیر شیفت شب - یا دبیر - فلان مجموعه ی رسانه ای اصولگرا که البته این دومی اکنون در بازداشت به سر می برد.
اولی اصلا معلوم نیست چطور از رسانه سر درآورده است و مدیر رسانه شده، چرا آن هم اصلاح طلب؛ آیا اتهامات غیر اخلاقی او در زمان فعالیتش در فلان موسسه ی دانشگاهی حقیقت نداشت؟ رفتار امروزش که تایید کننده ی آن است.
دومی هم جوک قضیه اش اینجاست که وقتی تشتش از پشت بام بر زمین فرود آمد و بازداشت شد شایع کردند که وابسته به طیف سیاسی مقابل بوده و اتهامش سیاسی است!

نمونه بسیار است، از دبیر و سردبیر نشریه ای نزدیک به اصولگرایان که نمی توانم نامش را بیاورم تا دبیر و سردبیر نشریه ای نزدیک به آقای کروبی که آن را هم نمی توانم نامش را بیاورم؛ و پیشنهادهای غیر اخلاقی و برخی موارد موفقیت هایشان در به دام انداختن خبرنگاران. اگر طرف مقابل پایه باشد که فبه المراد! و اگر طعمه باشد، دو راه دارد: تن دادن یا کندن از نشریه؛ که نمونه های دومی بسیارند الحمدالله.

بماند که گاهی اتهام مساله ی اخلاقی شاید بهانه هم بشود برای اخراجی سیاسی، اما اصلا به این بحث مربوط نمی شود؛ فروردین پارسال یکی از خبرنگاران خبرگزاری فارس در وبلاگ خود فاش کرد که بیش از 50 نفر به خاطر مشکل اخلاقی و مالی از فارس اخراج شده اند.

و اما از لحاظ سیاسی هم بخشی قابل توجه از روزنامه نگاران فقط من باب دریافت حقوق و وعده ای مادی حاضرند تن به هر ذلتی بدهند، از میهن فروشی گرفته تا دروغ و تهمت و توهین. برای انجام آن فقط کافی است کمی سیبیلشان چرب شود، حقوقشان بالا برود، یا الان که مد شده به خارج پناهنده یا جذب رسانه های بیگانه شوند و یا جذب خط کیهان و دوستان شوند و مشی آنها را در پیش بگیرند.

سفارشی نویسی برای رسانه ها مانند همان کاری است که برخی فیلمنامه نویسان می کنند؛ یا به عبارت عامیانه، سناریوی طرف را می نویسند، نسخه اش را می پیچند، فقط به خواسته ی سفارش دهنده که یکی از صاحبان قدرت است. این حرفه ای گری نیست به خدا؛ حداقل من هر چند روزنامه نگاری را در دانشگاه نخوانده ام اما حتی به گوشم هم نخورده که به این روش روزنامه نگاری بگویند، این غیر از بی اخلاقی رسانه ای نامی ندارد.

تعدادی از روزنامه نگاران فعال در رسانه ها به راحتی با بهانه های گاهی حتی ساختگی پناهنده می شوند، تعدادی از آنها حتی کوچکترین مشکلی برای فعالیت در داخل نداشتند اما با دروغ به قول خودشان پناهنده شده و در واقع شرافت خود را فروخته اند. تعدادی هم در صف انتظار هستند تا قانونی یا غیر قانونی از کشور خارج شوند. اینها نه همگی فعال در رسانه های اصلاح طلب که حتی پارسال تعدادی از عکاسان و خبرنگاران فارس هم در بینشان بودند؛ گروهی از آنها هم اصلا خبرنگار نبودند ولی در شلوغی های سال گذشته خود را فعال رسانه ای جا زدند!

اینها بدبختی است؛ فقط گردن این یا آن یکی نیاندازیم؛ این خصلت ماهی گرفتن از آب گل آلود انگار در بین ایرانیان خوب جا افتاده، روزنامه نگاری زپرتی از چپ می رود به راست و رادیکال تر از همه ی راست ها می نویسد و جایزه می گیرد، دیگری از راست به چپ می آید و رادیکال تر از همه ی چپ ها می نویسد و زندانی می شود. مثالی می زنم و به اسامی کاری ندارم، عباس آقای عبدی چون سخنش از ته دلش بر می آید شنیدنی است، چه در روزنامه ی شرق باشد و چه در جای دیگر و حسین آقای شریعتمداری ارزشش به این است که حرف خود می زند هر چند من محتوایش را نمی پسندم، برای همین کیهانش خواندنی است ( الهی همه بتوانند مانند شریعتمداری در نوشتن عقاید خود آزاد باشند ).

امروز درصد بالایی از خبرنگاران و روزنامه نگاران ایرانی چه آنها که در صدا و سیما هستند و چه آنها که در روزنامه ها و خبرگزاری ها و سایت های خبری هستند، آنی نمی نمایانند که هستند بلکه قلم خود را می فروشند "فقط برای مشتی پول".

پی نوشت:
امروز با بنده ی خدایی که در مکه ی منوره بود حرف می زدم؛ او که چندی بود آرام و قرار نداشت و دلش آشوب بود از جفاهای زمین و زمان و نامردمی هایی که دیده بود، امروز اما آرام بود، آرامشی داشت که از این راه دور به من منتقل می شد، وقتی با او حرف می زدم عظمت کعبه را حس می کردم و اشک هایم جاری می شد.

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

تهدید مرجعیت ناموزون با خط کیهان


شفاعت آیت الله شبیری زنجانی - یکی از مراجع تقلید اهل تشیع - برای آزادی تنها یک نفر از بازداشت شدگان سیاسی مخالف دولت آن قدر برای جریان مشکوک اقتدار طلب - که بخش افراطی اصولگرایان هستند - سنگین آمد که به انتشار اخبار و یادداشت هایی هتاکانه و وقیحانه ای در این باره روی آوردند.

این تلاش ها دو هدف مشخص را پیگیری می کند: در درجه ی اول خط و نشان کشیدن برای فقهایی که سازشان با ساز کیهان کوک نشده باشد و هدف دوم تخریب شخصیت و دروغ پردازی درباره ی اصلاح طلبان در نزد مراجع و مذهبی ها.

سناریو اینچنین نوشته شده بود که ابتدا دلیل آزادی علی شکوری راد - عضو جبهه ی مشارکت - را علنی کردند؛ گفتند که وی با وساطت یکی از علمای قم آزاد شده است. سپس از آقای شبیری نام بردند و به دنبال آن "همشهری" بودن و "آشنایی" آقای شبیری و پدر مرحوم آقای شکوری راد را تنها دلیل این شفاعت خواندند تا اینگونه القا کنند که آقای شبیری به دلیلی چنین سطحی و سبک اقدام به وساطت کرده است.

چنین القایی دو نتیجه می توانست داشته باشد: از سوی افکار عمومی به آقای شبیری اشکال وارد می شود که چرا یک مرجع تقلید عدالت را درباره ی دیگران و نیز قانون را رعایت نکرده و نتیجه ی دوم این که به اصلاح طلبان ایراد گرفته می شود که چرا زیر بار چنین تبعیضی رفته اند در حالی که جماعتی به دلایلی مشابه در زندان ها هستند.

اتفاقا در این مورد خط کیهان به نتیجه ی ناچیزی دست یافت؛ آنها با رصد برخی وبلاگ ها و نوشته های کم بیننده در فضای مجازی و بزرگ کردن آنها که تحت تاثیر این القائات قرار گرفته بودند، تا حدی توانستند در تهیه ی ابزار تحریک بخشی از افکار عمومی موفق باشند. البته در این بین انتشار چند ساعته ی یادداشتی از همین دست در سایت آقای کروبی اشتباهی بود که خط کیهان از آن به خوبی سود برد؛ از جمله خبری که با تیتر "حمله سایت کروبی به آیت الله شبیری زنجانی" در سایت جوان آنلاین تهیه و در بیش از 60 سایت وابسته به این خط عینا منتشر شد.

در سوی دیگر، این واکنش های تند و تخریبی نه تنها نتوانست باعث پشیمانی آیت الله شبیری شود که بالعکس انگیزه ای است برای درک این که چرا جماعتی اینگونه دستپاچه شده اند آن هم در پی شفاعت آیت الله شبیری برای علی شکوری راد که به سبب آشنایی خانوادگی از ایمانش به اهداف انقلاب و دلبستگی به جمهوری اسلامی مطلع است.

از این زاویه هر چه جریان مشکوک اقتدارطلب بیشتر به انتشار چنین مطالبی بپردازد به همان نسبت بیشتر می تواند جریان اصلاحات را از اتهامات یک سال و نیم علیه خود تبرئه کند؛ تصویری که خط رسانه یی کیهان با دروغ و توهین و تهمت از اصلاح طلبان ترسیم کرده بود تا بتواند یک جریان اصیل مردمی معتقد به اهداف انقلاب اسلامی را در نزد علما و مذهبی ها به صورت وارانه جلوه دهد.

ادعای خط رسانه یی کیهان درباره ی درخواست شکوری راد از آقای شبیری برای وساطت آزادی فرزند شهید بهشتی – که زمستان پارسال آزاد شده است - آنقدر مضحک بود که مخاطبان آنها نیز در فضای مجازی آن را به سخره گرفتند. شکوری راد در وبلاگ شخصی خود البته درباره ی نحوه ی آزادی اش توضیح داده که در دیدار با آقای شبیری متوجه شده درخواست آزادی از طریق ارسال پیامی به دفتر رهبری پیگیری شده و شکوری راد با دستور شخص رهبری آزاد می شود.

این در حالی است که جوان آنلاین - که متاسفانه منتسب به سپاه هم هست - در یادداشتی وقیحانه و هتاکانه، پادرمیانی آقای شبیری را "پارتی بازی"، "سفارش" و "تبعیض" و "فشار" برای آزادی فردی "برانداز" خواند و این پرسش تحریک آمیز افکار عمومی را مطرح کرد که تکلیف آنهایی که "هیچ «آشنا» یی در دستگاه قضائی ندارند" چه می شود؟ و البته تهدید کرد که " افراد و گروه‌هایی که به قوه قضائیه فشار می‌آورند، بدانند که از این پس نامشان محفوظ نخواهد ماند و خود باید پاسخگوی مردم باشند".


دیدار با رهبری - آبان 1389
چنین تهدیدی البته در آقای شبیری تاثیری نخواهد داشت و اگر چنین اقدامی نمی شد شاید مردم از ایشان سوال می کردند، اما اولا مانند روز روشن است که اگر عدالت یا بی عدالتی در آزادی شکوری راد صورت گرفته دستور آن را رهبری شخصا صادر کرده اند؛ تصور نمی کنم که رهبری بدون استدلال چنین دستوری صادر کرده باشند. از سوی دیگر خط رسانه یی کیهان نمی گوید که چطور آن همه فشار بر قضات شریف دستگاه قضایی برای اعمال بی عدالتی و نادیده گرفتن حق متهمان را عین عدالت می خوانند اما شفاعت بی گناهان را تبعیض می نامند و برای تکرار نشدن آن زنگ خطر به صدا در می آورند؟ آیا برای عدم رسیدگی قانونی به شکایت از سردار مشفق و یا عدم محکومیت قاضی مرتضوی و دیگرانی از این دست هیچ فشاری بر دستگاه قضایی نیست؟!


دیدار با مرحوم منتظری - تابستان 1388
و اما استقلال مرجعیت می بایست موضوعی غیر قابل باشد؛ تلاش جمهوری اسلامی نیز همواره چنین بوده است و غیر از برخی اتفاقات که می توانست بهتر مدیریت شود اما نگاه کلان حفظ این استقلال به عنوان یک سرمایه ی گرانبها بود. در سفر اخیر رهبری به قم شاهد بودیم که بخش قابل توجهی از مراجع و علمای قم با ایشان دیدار داشتند؛ اما غیر از بخش رادیکال اقتدار طلب هیچ کس به دیگر علما و مراجع که دیداری نداشتند در این مورد اشکال وارد نمی کند. خط نشان کشیدن برای علما و مراجع تنها خط بخش اقتدار طلبی است که از ابتدای روی کار آمدن آقای احمدی نژاد به دنبال تفکیک آنها به خودی و غیر خودی بوده است.



از اصولگرایان سنتی، معتدل و معقول انتظار می رود که در مقابل این جریان اقلیت اقتدار طلب منتسب به این جناح سکوت خود را بشکنند؛ و بدانند که بر خلاف اصولگرایان واقعی که اسلام و روحانیت شیعه را از هم تفکیک ناپذیر می دانند، جریان اقلیت اقتدار طلب به دنبال اسلام منهای روحانیت است و بس.

بحمدالله مراجع عظام تقلید نشان داده اند که در وقایع پس از انتخابات اسیر تبلیغات دروغین جریان اقتدار طلب نشده اند و همچنان یکی از ستون های قابل اتکای مردم از جمله اصلاح طلبان هستند؛ هر چند جا دارد تا برای کم رنگ تر کردن این تبلیغات منفی بیش از پیش برای تقویت ارتباط با نهاد مرجعیت تلاش کنیم. در این مسیر تلاش اصلاح طلبان باید بیش از پیش به خنثی کردن تبلیغات دروغین خط رسانه یی کیهان و تاکید بر چارچوب های اعتقادی و اهداف ملی و اسلامی اصلاحات معطوف شود.