۱۳۸۶ بهمن ۵, جمعه

عمو مهرداد


انا لله و انا اليه راجعون. عمو مهرداد عزيز، شوهر عمه‌ام، كه خيلي دوستش داشتم شب گذشته ايست قلبي كرد و به ديار باقي شتافت؛ روحش شاد. خداوند رفتگان همه را بيامرزد.

۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

عاشوراي باكو

دو رو بر كارخانه در منطقه‌ي «بلبله» و «اميرجان» چند تا مسجد است، يكي مسجد امير المومنين(ع)، يكي امام خميني و يكي هم مسجد جامع اميرجان به نام «مرتضي مختار مسجدي». ديروز يعني عاشورا رفتم به مسجد جامع، با اين كه مسجد وسيله‌ي گرم كننده نداشت اما محفل حسيني گرم بود، نوحه خوان آذري مي‌خواند و جمع همراهي مي‌كرد، بيشترشان روي پايشان مي‌كوبيدند به جاي اين كه مثل ما بر سينه بزنند. يكي از كارگران فني سابق كارخانه هم بعد از من آمد، خيلي وقت بود نديده بودمش. يك ساعتي آنجا بودم و بعد رفتم.

ماشين داشتم، رفتم به زيارت‌گاه «آقا سيد علي، مير ابوطالب اوغلو، ميرمويسوم‌زاده»، معروف به «ات آقا». «ات آقا» در زبان آذري يعني «گوشت آقا»، چون معروف است كه آن مرحوم كه بين سال‌هاي 1883 تا 1950 زندگي مي‌كرده، استخوان نداشته، عكس‌هايي از او هم كه در ماشين و مغازه‌ها و خانه‌ها مردم نگه مي‌دارند او را در حالي نشان مي‌دهد كه روي صندلي نشسته اما بدنش بسيار شل به نظر مي‌رسد. در جمهوري آذربايجان به او اعتقاد عجيبي وجود دارد كه در زمان خودش بيماران را شفا مي‌داده و بعد از فوتش هم مردم براي گرفتن حاجاتشان بر سر مقبره‌ي او حضور مي‌يافته‌اند. چند ماه پيش هم به آنجا رفته بودم، اما اين بار رفتم چون روز گذشته‌اش يكي گفته بود روز عاشورا هم خيلي‌ها به آنجا مي‌روند.


زيارت‌گاهش در «مردكان» است، منطقه‌اي در شرق شبه جزيره‌ي آبشوران؛ باكو هم در همين شبه جزيره قرار دارد اما در جنوب غربي آن. در مسير كه مي‌رفتم چندين جا در كنار خيابان نذري مي‌دادند، كنار يكي از آنها ايستادم، با رويي خوش چاييبرايم ريختند. دو تاز سماورهايشان زغالي بود و يكي برقي.

در كنار چاي، خرما، قند و شكلات، ليمو، حلوا با گردو، حلوا لاي نان لواش، و يك غذايي كه حبوبات پخته كه اينجا خيلي مرسوم است به عنوان نذري به سوگواران داده مي‌شد. خيلي هم با سليقه همه چيز را چيده بودند و روي باز استقبال مي‌كنند.


يكي از مسائلي كه ناراحت كننده است، اين كه هر جا زيارت‌گاهي شيعي هست، حتما يك مشت گدا هم جمع هستند، اين چهره‌ي خيلي بدي است كه حداقل من در چند جا به غير از ايران ديده‌ام، در دهلي هندوستان هم يك زيارت‌گاه شيعيان هست كه اطراف آن از وجود گداها موج مي‌زند، در مسجدي ديگر در همان دهلي هم كه رفته بودم باز همين وضعيت وجود داشت. بالاخره اينجا هم در چند جايي كه رفته‌ام گدا به وفور يافت مي‌شود كه براي دريافت پول هم از دين مايه مي‌گذارند.


در دور و بر زيارت‌گاه، چند نفري بودند كه از مردم براي خواندن قرآن و دعانويسي ثبت نام مي‌كردند و در ازاي آن مردم پول مي‌دادند. مي‌توانستند اسم خود يا كسي را بنويسند كه بيمار است يا حاجتي دارد.



بازار خريد و فروش شمايل ائمه اينجا خوب گرم است، همه هم چاپ چاپخانه‌هاي ايراني است، مثلا چند تا از آنها را كه ديدم چاپ «درياي پوستر» بود كه در خيابان ناصر خسروي تهران است. نمي‌دانم آيا چاپ جديد است يا قبل از ممنوعيت چاپ شده. به هر حال اين شمايل همه‌ي ائمه بود كه بين ملت به فروش خوبي هم مي‌رسيد.


پارسال هم روز عاشورا رفتم به امام زاده بي‌بي رحيمه يا رحيمه خاتون در نارداران كه روستايي است در حومه‌ي باكو. رحيمه خاتون خواهر امام رضا(ع) است و جالب اين كه مقبره‌ي يكي ديگر از خواهران امام رضا نيز در باكوست به نام بيبي هيبت كه يك ماه پيش در مسير راه زميني به طرف آستارا، وقتي از باكو خارج شديم از كنار آن گذشتيم. گزارشي از امام زاده رحيمه خاتون پارسال نوشته بودم و عكس‌هايي هم از آنجا گرفتم كه روي وبلاگ گذاشته بودم و مي‌توانيد در لينك‌هاي زير ببينيد.

۱۳۸۶ دی ۲۷, پنجشنبه

يك مدرس، مصدق يا كاشاني بس است

مي‌دانم، وقتش گذشته و بيشتر كانديداهاي ستاد اصلاح‌طلبان انتخاب شده‌اند، البته هر چند هنوز وضعيت بررسي صلاحيت‌ها مشخص نيست. اما تاكيد دارد بگويم كه كيفيت كانديداها بسيار مهمتر از آن است كه بخواهيم تعداد كرسي‌هاي بيشتري را در مجلس هشتم به دست بياوريم.

يك دليل من عملكرد ضعيف همين چهار عضو شوراي شهر تهران است كه پارسال با هزاران اميد و با سلام و صلوات به مردم معرفي كرديم و مردم هم به ما اعتماد كردند. فقط اگر اشتباه مي‌كنم خواهشم اين است كه گزارش بدهيد، من فقط مي‌پرسم آقاي نجفي در اين مدت چه كرده؟ آقاي مسجد جامعي اصلا كجاست؟ هادي ساعي كه دنبال تكواندو و تمرينات خودش است، آيا به درد شوراي شهر خورده است؟ تنها خانم ابتكار لك و لكي مي‌كند، باز جاي تشكر داره كه آبرو داري مي‌كنه.

فكر الان را نمي‌كنم ها، كسي الان نمي‌پرسه اين‌هايي را كه من پرسيدم، اما زمان انتخابات مجلس هشتم، انتخابات رياست جمهوري دهم و شوراي شهر چهارم، عملكرد همين افراد در تصميم‌گيري مردم تاثير خواهد داشت.

گاهي حسرت مي‌خورم كه چرا مثلا فلاني را در سال‌هاي اصلاحات براي فلام جايگاه انتخاب كرديم؟ يا چرا بيشتر كار نكرديم و بيشتر ژست سياسي گرفتيم؟ يعني جا نداشت كه بيشتر كار كنيم و كمتر نق بزنيم؟

الان بايد حتي اگر شد يك اقليت كوچك در مجلس هشتم تشكيل بدهيم كه بتواند كار كند، به كار گروهي اعتقاد داشته باشد، به انتخاب كنندگانش پاسخگو باشد. هي، چقدر از كساني كه در انتخابات مجلس ششم از آنها در شهرستان‌ها حمايت شد و در فهرست كانديداهاي ائتلاف جبهه‌ي دوم خرداد بودند و بعد رنگ عوض كردند. نبايد اينبار آن اشتباهات تكرار شود.

آنها كه هيچ، شيخ مهدي كروبي، شيخ خودخوانده‌ي اصلاحات كه الان دبيركل «تيتر يك روزنامه‌ي كيهان» است مگر در تهران بيست و هفتم نشد؟ مگر او را به كرسي رياست ننشانديم؟ خيلي رو مي‌خواهد كه چهار سال بر كرسي رياست بنشيني و بعد انتخاب كنندگانت را مثل خيار بفروشي. يعني واقعا مردم تهران به كروبي را به مجلس فرستاده بودند و اصلاح‌طلبان هم او را بر كرسي رياست نشانده بودند كه برود از شهران جزايري پول بگيرد تا آبروريزي شود؟!

به هر حال گذشت، اينبار بايد خيلي دقت كنيم، يك مدرس، مصدق يا كاشاني بس است، اكثريت پيشكش.

۱۳۸۶ دی ۲۶, چهارشنبه

كميته‌ي امداد به داد ما يا ديگران؟

كميته‌ي امداد امام، هم شاكي است كه چرا كسري بودجه‌ي امسالش تامين نمي‌شود و هم گفته كه اگر بودجه‌ي سال آينده‌اش مانند آنچه در پيشنويس دولت آمده به تصويب مجلس برسد قادر نخواهد بود به همه‌ي محرومان رسيدگي كند، لذا خواسته بودجه‌اش افزايش پيدا كند. (منبع: ايسنا)

در اين يادداشت كوتاه به اين نمي‌پردازم كه اصلا سيستم دولتي كميته‌ي امداد، خود هزينه‌بردار است و براي بهينه كردن كمك به محرومان جامعه، بهتر است راه براي خيريه‌هاي خصوصي بيشتر باز شود و يا نمي‌خواهم وارد اين بحث شوم كه سياست‌هاي كميته‌ي امداد تا چه اندازه در اين سال‌ها به رشد فقر كمك كرده است تا فقر زدايي. اين دو خود بحث‌هايي مفصل مي‌خواهد.

حرفم اين است كه بياييم و از مردم بپرسيم آيا اين حق را به كميته‌ي امداد مي‌دهند كه در لبنان، سوريه، افغانستان، تاجيكستان، جمهوري آذربايجان و عراق شعبه داشته باشد و به در آنجاها پول خرج كند؟

رييس كميته‌ي امداد در ديدار با وزير كار افغانستان مي‌گويد «حضور كميته‌ي امداد در ديگر كشورها در راستاي خدمت به نيازمندان است»؛ درباره‌ي نيت خير قبول، اما آيا مردم قبول كه بودجه‌اي كه دولت و مجلس ايران تصويب مي‌كنند به ديگران داده شود؟

ببينيد براساس گزارش واحد مطبوعاتی اداره کل کمیته‌ي امداد در باكو، کمیته‌ي امداد بیش از 40 هزار نفر از مستمندان جمهوری آذربایجان را تحت پوشش کمک‌های امدادی خود قرار داده و شعبات آن در دستکم 19 شهرستان جمهوری آذربایجان فعال است.

«حسين انواري» رييس كميته‌ي امداد در جشن اهداي جهيزيه به ‪ ۲۰۰‬نوعروس در باكو پايتخت جمهوري آذربايجان، يادآور شد كميته‌ي امداد در نقاط مختلف جهان، كمك‌هاي خود را به همه‌ي مظلومان و نيازمندان ارايه مي‌دهد.
در همان سفر در ديدار آقاي انواري با نخست وزير جمهوري آذربايجان گفته شد که از ابتدای فعالیت کمیته‌ي امداد در جمهوری آذربایجان در حدود 34 میلیون دلار به مهاجرین و پناهندگان آذربایجانی کمک شده است.
به هر حال مي‌گويند چراغي كه منزل رواست، به مسجد حرام است، كميته‌ي امداد پول نفت ما را با مصوبه‌ي دولت و مجلس بر سر سفره‌هاي ديگران مي‌برد، و مي‌گويد براي مردم خودمان پول كم است، خب اگر كم آمد چرا از آن خارجي‌ها نمي‌زنند؟!
اين عكس را ببينيد، در ميدان صادقيه گرفته‌ام، يك پيرزن كه دارد گدايي مي‌كند، آن هم در كنار رديفي از صندوق‌هاي كميته‌ي امداد!

۱۳۸۶ دی ۲۵, سه‌شنبه

سمينار برنامه‌ي اقتصادي اصلاحات

«جان بولتون» چهار سال معاون وزير خارجه‌ي آمريكا و از 2005 تا 2006 سفير آمريكا در سازمان ملل متحد بود؛ در حال حاضر هم در موسسه‌ي تحقيقاتي آمريكن انترپرايز مشغول به فعاليت است. چندي پيش آقاي بولتون با بي بي سي مصاحبه كرده بود، وقتي صحبت از برنامه‌ي آمريكا براي براندازي جمهوري اسلامي شد، خبرنگار از او پرسيد كه «منظورتان اقدام نظامي است؟»، بولتون جواب داد: «نه. منظورم تلاش براي سرنگوني جمهوري اسلامي با استفاده از نارضايتي اقتصادي مردم ايران، مشکل بي کاري در این كشور و ناخرسندي اقليت‌ها است ... دولت ايران خيلي شكننده است.»

شايد غربي‌ها بحث هسته‌يي را براي گمراه كردن ما از دلبستگي اصلي خود مطرح و بزرگ مي‌كنند، چون پاشنه‌ي آشيل ما نابساماني اقتصاد كشور است كه متاسفانه دولت آقاي احمدي‌نژاد نسبت به آن بي توجه است يا به عبارتي ناتوان؛ كه جمهوري اسلامي را شكننده كرده. زمينه‌هاي اعتراض بين مردم در دو سال و نيم گذشته تنها زمينه‌هاي اقتصادي بوده است نه بحث هسته‌يي و بولتون هم تاكيد دارد كه براي براندازي، آمريكا و غرب بايد از «نارضايتي اقتصادي مردم ايران» استفاده كنند. حداقل اين كه تا زماني كه وضعيت اقتصادي كشور نابسامان نباشد و زمينه‌ي اعتراض داخلي وجود نداشته باشد، زمينه‌ي دخالت خارجي فراهم نخواهد شد. بنابر اين براي جلوگيري از اين نقطه‌ي ضعف كه دشمنان به آن چشم دوخته و دل بسته‌اند، بايد راه چاره‌اي جدي بيانديشيم، راه حل‌هاي دولت نهم بيشتر فقير پرور است تا اصلاح كننده‌ي ساختار اقتصادي. با اين پول هنگفتي كه ناشي از بالا رفتن قيمت نفت تا 100 دلار است چه كارها كه مي‌شود كرد به جاي اين كه آن را بدون برنامه‌ي قوي اقتصادي خرج كنيم.

من از دوستان اصلاح‌طلب مي‌خواهم كه در اين مدت باقي مانده تا انتخابات مجلس هشتم، سميناري را براي تدوين برنامه‌ي اقتصادي جبهه‌ي اصلاحات را برگزار كنند، با برنامه‌ي مشخص اقتصادي از مردم راي بگيرند و با اولويت قرار دادن اقتصاد بر ديگر حوزه‌ها، جلوي نابساماني اقتصادي فعلي را بگيرند.

چند ماه پيش درباره‌ي ضرورت توجه دولت و مجلس به سند چشم‌انداز 20 ساله يادداشتي نوشته بودم و تذكر دادم كه بايد جلوي تخلف دولت را از سند 20 ساله و برنامه‌ي چهارم توسعه گرفت؛ ديدم آقاي خاتمي هم در يكي از سخنراني‌هاي اخيرش تاكيد كرده كه «خوشبختانه با تلاشي كه در دولت اصلاحات شد و به تأييد مقام معظم رهبري نيز رسيد چشم‌انداز 20 ساله پيشروي ماست و بايد در اين مسير حركت شود و همه‌ي دولت‌ها و دولت من نيز بايد با اين معيار نقد شوند». بنابر اين پيشنهادم اين است كه برنامه‌ي اقتصادي ما برگرداندن برنامه‌هاي دولت آقاي احمدي‌نژاد به سند و برنامه باشد و كاري كنيم كه درآمد بالاي ناشي از قيمت نفت به تسهيل و تسريع در اجراي سند 20 ساله كمك كند.

مرداد ماه كه آقاي رييس جمهور به باكو آمده بود، در جمع ايرانيان تنها شعارهاي هسته‌يي خود را تكرار كرد، هر چند انرژي هسته‌يي به واقع حق مسلم ايران است اما اشتباه آقاي احمدي‌نژاد اين است كه تنها به شعار هسته‌يي پرداخته و همه را هم تحريك كرده، بر خلاف آقاي خاتمي كه در سكوتي نسبي توانست دانش هسته‌يي را بومي كند و فقط نگهداري از آن بر عهده‌ي رييس جمهور فعلي است، اگر سياست كشور مانند دوره‌ي خاتمي پيش مي‌رفت چه بسا در انرژي هسته‌يي خيلي جلوتر از الان بوديم و تحريم‌هاي كنوني هم اينقدر ما را محاصره نكرده بود.

به هر حال آقاي احمدي‌نژاد در آن جلسه فقط شعار هسته‌يي داد، بعد از پايان سخنراني هم آقايان «متكي» وزير خارجه، «ثمره هاشمي» مشاور ارشد رييس جمهور و «دانش جعفري» وزير اقتصاد كه همراه آقاي احمدي‌نژاد بودند نيم ساعتي مشغول صحبت با كساني شدند كه دور آنها جمع شده بودند و اكثرا مشكلات شخصي خود را مطرح مي‌كردند، خيلي‌ها هم مي‌رفتند و با رييس جمهور عكس مي‌گرفتند، كمي كه خلوت‌تر شده بود من هم رفتم جلو و قبل از اين كه دوست خوبم آقاي «دنا برماس» عكس بياندازد با آقاي رييس جمهور سلام عليكي كردم و تذكر دادم كه به نظر من اشتباه است اگر تنها از انرژي هسته‌يي در جمع مردم حرف بزنيم و كشور را بدون توجه به برنامه‌ي چهارم توسعه و سند چشم انداز 20 ساله اداره كنيم. قيافه‌اش توي هم رفت و گفت «ما كه طبق برنامه جلو مي‌رويم»! اما كدام برنامه، خدا مي‌داند!

۱۳۸۶ دی ۲۳, یکشنبه

دو هفته‌اي كه گذشت

1. ننوشتن
اتفاقي افتاد كه نگران تبعات آن بودم، نه مي‌شود درباره‌ي آن سكوت كرد و نه صلاح ديده‌ام و مي‌بينم كه در وبلاگ درباره‌ي آن بنويسم، به هر حال اين دليل باعث شد حال نداشته باشم درباره‌ي چيزهاي ديگري هم بنويسم، تا اين كه به تهران رفتم و در آنجا هم دسترسي به اينترنت نداشتم تا امروز كه به باكو برگشتم.

2. راه زميني باكو به تهران
شنبه 29 دسامبر يعني دو هفته پيش آخرين روز كاري كارخانه بود اما من و مطهره براي چهار روز بعد از آن بليط گرفته بوديم تا از باكو به تهران برويم، تصميم گرفتيم همان شب برگرديم اما هواپيما جا نداشت، ظهر روز بعد با ماشين‌هاي سواري كرايه‌كش از باكو تا مرز آستارا رفتيم، يك طرف مرز آستاراي ايران و طرف ديگر آستاراي جمهوري آذربايجان است. جاده‌ي قشنگي بود اما به لحاظ تجاري براي ترانزيت زياد مناسب نيست. هوا باراني بود و راننده‌ي تاكسي به ما گفت كه نگران نباشيد، به دوستش زنگ زده و پرسيده، مرز هنوز باز است! وقتي به مرز رسيديم، از ماشين پياده شديم، راننده دوستش را پيدا كرد و ما را راهنمايي كردند، در آنجايي كه بايد از هم جدا مي‌شديم، دوستش دو بسته يكي به من و يكي به مطهره داد و گفت كه رويش نوشته كه به چه كسي بدهيم! در همان لحظه ما از جلوي سرباز مرزي رد شده بوديم و يك قدم بعد فهميدم كه راننده تاكسي و اون يارو مي‌خواستند كه از ما استفاده كنند تا مثل چتربازها جنس‌هايي كه گمركي دارد را از مرز رد كنيم. به هر حال رفتيم جلو و در قسمت گمرك مرزي طرف آذري، يكجا نفري دو منات، يكجا نفري پنج منات و يكجا هم دونفري 15 منات رشوه گرفتند، خيلي هم صريح گفتند كه چقدر بدهيد، نفر آخر تاكيد كرد كه اگر ماموري كه لب مرز ايستاده از ما پرسيد كه آنها رشوه گرفته‌اند يا نه، بگوييم كه نه!به هر حال اين پولي است كه انگار همه مي‌پردازند، البته در سفر هوايي اين برنامه‌ها نيست، يه ذره فرق دارد. از مرز كه رد شديم و وارد طرف ايراني شديم، خيلي راحت مدارك را نگاه كردند و كسي دنبال بهانه براي گرفتن پول نبود. از طرفي تازه فهميديم كه حمل اين بسته‌ها كه به نظرم در آنها پارچه يا لباس بود و حدود چهار كيلو وزن داشت رايگان هم نيست و هر مسافري كه اين كار را مي‌كند در قبال آن پول مي‌گيرد، ماموران ايراني گفتند كه كيلويي حدود سه هزار تومان مي‌شود گرفت. آمديم بيرون، صاحب كسيه‌ها آمد جلو 10 هزار تومان داد و باهاش چونه نزدم، كيسه‌ها را گرفت. شنيديم هوا بين راه خراب است، يك تاكسي منصف ما را برد تا جلوي يك اتوبوس و به دليل برفي كه بعد از رودبار تا كرج ادامه داشت، هشت ساعت طول كشيد تا به تهران رسيديم؛ خسته و خرد.

3. الهي بيمار نشين
مادربزرگم چند روزي در بيمارستان بود و روزي كه به تهران رسيديم تازه مرخص شده بود، تنفسش مشكل داره، اما الحمدالله الان بهتر شده. ما كه تهران بوديم، پدربزرگ مطهره هم چند روزي رفت بيمارستان، قلبش درد گرفته بود و يك عمل كوچكي كرد، او هم الحمدالله بهتر است. از خدا بخواهيم كه به همه‌ي بيماران شفا بدهد.

4. مقوله‌ي شيرين ازدواج
يك مجلس عروسي هم دعوت بوديم از اقوام، آن هم در برف و بوران و يخبندان. اينقدر دوست و رفيق مجرد داريم كه نمي‌دانم چرا اينقدر سخت مي‌گيرند، خيلي از آنها دارد سنشان مي‌گذرد، يا عين خيالشان نيست و به اهميت سنت پيامبر بي توجه هستند يا تصور مي‌كنند حتما بايد قبل از ازدواج به همه‌ي امكانات مثل ماشين و خونه و همه چي برسند، بعد قدم رنجه كنند، بخشي از دوستانم هم اينقدر در كار غرق شده‌اند كه وقت سرخاراندن ندارند. كار خيلي خوبه، اما «كار هم حدي دارد»، جمله‌اي كه مطهره هميشه به خود من يادآور مي‌شود!

(در ايسنا با حبيب عباسي و مجيد بشيري)

5. ايسنا
روز دوم يا سوم به ايسنا رفتيم، برف از صبح آن روز باريدن گرفته بود و چند تا از بچه‌ها داشتند توي حياط در برف عكس مي‌گرفتند. سه ساعتي آنجا بوديم و با بچه‌ها ديداري تازه كرديم. با حبيب كه سلام و احوال پرسي مي‌كردم، آقاي رحيميان (مدير جديد) آمد، حبيب معرفي كرد و چند جمله‌اي ايستاده صحبت كرديم. آدم مبادي آداب و خوش رويي است. آقاي حسن‌زاده (مدير پيشين) را هم ديدم، او هم در بخش پژوهشي مشغول بود و اميدوارم ايسنا را تنها نگذارد. عجله داشتم و وقت نشد همه‌ي بچه‌ها را ببينم.

(اكبر حداد و مريم كوچولوش)

6. ديدار با دوستان
توي غربت تنهايي پدر آدم را درمي‌آورد، به جايش تا توانستم در اين چند روز دوستانم را ديدم، هر چند ساعتي «كريم نصر»، «اكبر حداد»، «حسين نوراني»، «حكمت»، «علي سميع»، «مهدي فراهاني»، «حسين قاسمي»، «جانفشان»، «جلال»، «جواد بربريان» و چند دوست ديگر. با حاجي «نادعلي‌زاده»، «مهدي افروز»، «حامد كاظم‌زاده»، «سعيد جباري»، «علي شيخ‌الاسلامي» و «فاروق عليخاني» هم تلفني صحبت كردم. تو ايسنا كنار مير حميد كه نشسته بودم به «مسعود فاتح» تلفن زدم و در رابطه با «مقوله‌ي شيرين» به او تبريك گفتيم.

(علي حكمت و پيچ و مهره)

7. منچستر
دكتر فاتح عزيز سخت مشغول گذراندن دوره‌ي تحصيلي در دانشگاه منچستر است، او دارد پديده‌ي ايسنا در عرصه‌ي رسانه‌يي ايران را بررسي مي‌كند. براي موفقيتش دعا مي‌كنم.

(با جواد بربريان در برف راه رفتيم و يخ زديم)

8. تعطيلات احمديه
حدود 14 سال پيش برف سنگيني در نوشهر آمد و پرتقال‌هاي ما كه هنوز روي درخت بود يخ زد، برف امسال هم مجددا همان اتفاق افتاد. اولا هم آن سال و هم امسال پرتقال‌ها را روي درخت فروخته بوديم كه برف آمد، اما اگه مي‌شد آنها را بيمه كرد خيلي خوب بود تا كسي يكهو ورشكست نشود. تهران كه واقعا وضع افتضاح بود، با اين كه شهرداري از قبل مي‌دانست امسال برف سنگيني مي‌آيد و تراكت‌هاي تبليغاتي زيادي هم در سراسر شهر چسبانده بودند اما شهر يك هفته تعطيل بود، آقاي احمدي‌نژاد هم كه انگار آماده است تا «تعطيلات احمديه» اعلام كنه!

(امروز چه آفتابي بود باكو)

9. برگشت به باكو
بعد از چند روز رفت و برگشت تا فرودگاه، كه يا بليط نبود يا پرواز كنسل شد، بالاخره ديشب يعني بامداد يكشنبه آمدم به باكو و مطهره خانم ماند تا چند روز ديگر بيايد. هوا زير صفر است و مانند تهران خيابان‌هاي فرعي يخ است. امروز هر چند آفتابي بود اما سوز داشت. باد نمي‌وزد، وقتي هم در باكو باد نمي‌وزد هوا قابل تحمل است، حتي اگر پنج درجه‌ي سانتي گراد زير صفر باشد. خوشحالم كه از همين امروز كه يكشنبه بود و روز تعطيل، كارم شروع شد، كارهايي كه يك كمي تلمبار شده بود.

باز هم از دوستاني كه در اين مدت سر زدند اما وبلاگ را به روز نكرده بودم معذرت مي‌خواهم