۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

صادرات ناچیز و بزرگنمایی عجیب دولت



وزارت بازرگانی با انتشار خبری تلاش کرد تا با یک عددسازی، افزایش وحشتناک واردات گوشت را تحت الشعاع قرار دهد. این وزارت خانه چند روز پیش خبر داد که « میزان صادرات گوشت قرمز در سال جاری نسبت به مدت مشابه سال قبل تا مرز 36 برابر افزایش یافت».


این خبر در رسانه های خبری برد زیادی داشت؛ خبرگزاری ها، روزنامه ها و سایت های خبری این خبر را که ظاهرا بسیار بسیار مثبت بود، منعکس کردند. برای مثال این خبر را در موتورهای جستجو  کنید تا ببینید چه بردی داشته و متاسفانه در یکی از این رسانه ها هم درباره ی این عددسازی کسی چیزی ننوشت.


خواننده ی اصل خبر مذکور البته اگر حواسش جمع باشد، برخلاف خواست عددسازان، خواهد فهمید که اصل داستان چیست. این دو پاراگراف خبر را به نقل از روابط عمومی وزارت بازرگانی بخوانید:
«طی 9 ماه امسال 8 تن گوشت قرمز به ارزش 60 هزار و 343 دلار صادر شد، در حالی که صادرات این محصول در 9 ماه سال گذشته 231 کیلوگرم به ارزش 703 دلار بوده است.
بر اساس آمار صادره از سوی گمرک ایران ، رشد صادرات گوشت قرمز در مدت مورد بررسی به لحاظ وزن 36 برابر و به لحاظ ارزش 84 برابر شده است.»
این ارقام نشان از آن دارند که صادرات هشت تنی در مقابل واردات حدود صد هزار تنی اساسا قابل قیاس نیست و این که سال پیش چند کیلو(230 کیلو) صادر شده و امسال هشت تن؛ تهیه ی خبرش برای تحت الشعاع قرار دادن این میزان واردات است.

لذا اگر قرار به مقایسه باشد، آقایان این را هم بفرمایند که نسبت واردات گوشت قرمزبیش از ده هزار (10000) برابر صادرات آن است. اگر قراری برای سرگرم کردن مردم ندارید، پس چرا این صادرات بسیار ناچیز را عدد سازی می کنید؟ اصلا وقت گذاشتن و درباره ی این مقدار گزارش تهیه کردن کاری بیهوده است.

توضیح ضروری

برخی از رسانه ها در انعکاس یادداشت قبلی، از عنوان اشتباه "عضو سابق مشارکت" استفاده کرده بودند که برداشتی اشتباه بود و بنده همچنان عضو این جبهه هستم. البته با سایت شبکه ایران و سایت خبرآنلاین تماس گرفتم و لطف کردند و تصحیح شد، اما دسترسی به دیگران ندارم. منبع بیشتر آنها هم شبکه ایران بود که زیرمجموعه ی روزنامه ی ایران است.

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

قربانیان ناخواسته ی مهدی هاشمی رفسنجانی

حکم 16 سال زندان حمزه کرمی را که دیدم جگرم کباب شد، مانند زمانی که مسعود باستانی به 6 سال و محمد رضا نوربخش به 3 سال محکوم شده بودند؛ هر سه در ارتباط با پرونده ی سایت جمهوریت هستند، سایت آقازاده ی آقای هاشمی رفسنجانی. و ناخداگاه لعنت فرستادم بر مهدی هاشمی که از مهلکه گریخته و اکنون خوش و خندان یا در لندن است یا کشورهای دیگر؛ دند این بچه ها هم نرم که می خواستند سایت را نچرخانند!
سال گذشته برای همکاری با روزنامه ی فرهیختگان دعوت شده بودم، دفتر فرهیختگان و جمهوریت در یکی از ساختمانهای دانشگاه آزاد بود! مسعود که از دوستان روزنامه نگار است و می شناختمش. در آنجا با نوربخش و کرمی آشنا شدم. البته قسمت نبود و به دلیل مشکلی که برایم پیش آمد، صرفا یکی دو جلسه ی مقدماتی داشتیم؛ بعد از نوروز هم که باید وقتم را برای قلم نیوز می گذاشتم. خب مسعود را که می شناسم، مثل مردم عادی دنبال یک لقمه نان بود، نوربخش و کرمی را هم در آن دو جلسه که دیدم، همین طور بودند. اساسا از این سه نفر برنمی آمد کارهای عجیب و غریب کرده باشند که مستحق این مجازات ها باشد.

خدایا! آیا این عدالت است؟ آیا دوستان ما باید چوب فرار مهدی هاشمی را بخورند؟ مگر مهدی هاشمی کیست؟ صرفا چون پدرش در این کشور مسوول است باید بتواند هر کاری بکند و دیگران چوبش را بخورند؟ مگر این دوستان غیر از عمل به برنامه ای که مهدی هاشمی برای سایت جمهوریت به آنها داده بود کار دیگری کرده اند؟ اینها که کارشان روزنامه نگاری است، سیاستگزار کس دیگری بوده، پس تقصیرشان چیست؟

به نتیجه ای نمی رسم الا اینکه مهدی هاشمی به دلیل استفاده از رانت قدرت و آقازادگی توانسته از زیر بار مسوولیت عمل خود فرار و کسان دیگری را فدا کند. و متاسفانه دوستان ما در قوه ی قضاییه هم که دستشان به آقازاده نمی رسد، عوامل پرونده را مورد بازخواست قرار داده اند و اینچنین محکومشان کرده اند.

هر چند من امیدوارم این فشارها بر آنها سیاسی باشد و در دادگاه تجدیدنظر تقلیل پیدا کند، اما عاجزانه از مسوولان قضایی درخواست می کنم در این باره به دنبال سیاستگزار و کارفرما باشند نه عوامل کارمند سایت جمهوریت.

البته بحث درباره ی این که آیا تخلفی اساسا در عملکرد سایت جمهوریت بوده یا خیر، خود موضوع دیگری است که آقای مهدی هاشمی باید بیاید و در مقابل آن اتهامات دادگاه از خود و دست اندرکاران آن دفاع کند. و البته آقای این که گفته شود نیت فشار آورندگان به مهدی هاشمی به خاطر پدرش است، آن هم به ما مربوط نمی شود، اما این که دوستان ما که نه ته پیازند و نه سر پیاز اینگونه فدای یک آقازاده شوند، دور از عدالت است. 

به خدا اگر جای مهدی هاشمی بودم، لحظه ای خوابم نمی برد که الان کرمی و باستانی و نوربخش کجایند؟ خانواده هایشان چه می کشند؟ نمی دانم مهدی هاشمی چطور به دروغ می گوید که دارد هم در خارج دکترا می خواند که معلوم نیست کدام کشور و کدام دانشگاه است و هم مدعی است که همزمان دارد در کشورهای مختلف به شعبه های دانشگاه آزاد سر می زند. یعنی یا دروغ می گوید که دارد در آنجا درس می خواند چون با این همه گرفتاری که مدعی است، نمی شود دکترا گرفت؛ یا مدرک آن دانشگاه مانند مدرکی است که مرحوم کردان گرفته بود.

برای ما نباید مهدی هاشمی با مشایی فرقی داشته باشد، اگر ایرادی دارد فریاد می زنیم، چه در ستاد موسوی بوده و چه نبوده باشد. رحیم مشایی جای خود، آقازاده ی آقای هاشمی رفسنجانی هم جای خود. اتفاقا معتقدم چون پسر آقای هاشمی است باید به او سخت تر گرفت، نه اینکه زمینه را فراهم کنیم که مردم از هاشمی رفسنجانی به خاطر کینه از پسرش متنفر شوند. مردم ما حساسند، مردم عادی به راحتی با هر شکایتی دادگاهی می شوند و باید بروند و جواب پس بدهند، اما وقتی می بینند که پسر فلانی یا بهمانی اصلا به جایی جوابگو نیست و به راحتی از کشور خارج می شود، هم از دستگاه قضا تنفر پیدا می کنند، هم آن شخصیت!

به آقای مهدی هاشمی توصیه می کنم که بعد از این چند ماه شبه فرار از میدان و پناه به دیار فرنگ، مرد و مردانه بیاید و مسوولیت کار خود را بر عهده بگیرد. از آیت الله هاشمی رفسنجانی هم درخواست می کنم برای حفظ شان خویش، از فرزند دلبندشان بخواهند که هر چه سریعتر به وطن برگردد تا فشار بیجا از روی دوستان ما که هیچ کاره بوده اند، برداشته شود.

پی نوشت:
البته جدا از این موضوع، خانواده ی هاشمی باید درباره ی تمام شبهاتی که نسبت به مسائل اقتصادیشان در جامعه هست جواب بدهند. تا این گونه شبهات برطرف نشود، بین بخش هایی از مردم و مسوولان فاصله ها باقی می ماند. اینچنین است شبهه ای که درباره ی انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایجاد شد و هنوز برای بخش های قابل توجهی از جامعه برطرف نشده است. و شبهات دیگر که یا به درست چیزکی بوده یا به اشتباه ایجاد شده، اما به هر حال باید اصل قضایا روشن شود تا اعتمادها برگردد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

آیا کیهان از صدای آمریکا بدتر است

دوستان ناراحتند که چرا کیهان و فارس و باقی آن مخالفان سیاسی ما از یادداشت های اخیرم نقل قول کرده اند. اولا کیهان را "دشمن" نمی دانم، هر چند شاید او ما را دشمن بداند. در ثانی، وقتی حرف های سران سبز آن طور در رسانه های بی بی سی و صدای آمریکا و سایر رسانه های غربی منعکس می شود هم این دوستان ناراحت می شوند؟


بی انصاف نباشیم، کیهان که از صدای امریکا به ما نزدیک تر است، نیست؟ یعنی می گویید بی بی سی بدون جهت گیری حرف های دوستان را منتشر می کند اما فقط فارس و کیهان با جهت؟ این تناقض است، باید این تارهای پوسیده ای که به دور خود پیچیده ایم را پاره کنیم.

البته این را متذکر شوم که بعد از نوشتن یادداشت اول، قبل از این که کسانی آن را ببینند، برای سایت کلمه فرستادم و بعد از تحسین آنها برای قرار دادن ستونی با عنوان "نقد"، خواهش کردم که این نقد درونی را نیز منتشر کنند و بگذارند راحت درباره ی مسائل صحبت کنیم. شاید دوستان تشخیص داده اند که انتشار حرف های افراطی خانم رجبی چون نتیجه ی معکوس می دهد را به نام نقد می توان منتشر کرد، اما نقدهایی از این دست به نفع ما نیست؟!

مهم نیست، من کار خودم را می کنم. اصلا به این هم توجه ندارم که برخی با دیده ی شک به نگاه من می نگرند. حتی همسرم بعد از دیدن برخی واکنشها به فکر فرو رفت و پرسید که آیا کسی اینها را به من القا کرده؟! به خدا خیلی جدی پرسید. یعنی ذوب نشدن در افراد اینقدر گناه بزرگی است؟ یعنی اجازه نداریم حرف های خودمان را بزنیم؟ مگر نمی گویند که جنبش سبز سخنگو ندارد، پس چرا انتقاد به تصمیم برخی، اینقدر ناراحت کننده و موجب تعجب شده؟ شاید تصور کرده اید که فلانی قهرمان است که سالها منتظرش بوده اید؟

من همان آدم هستم. با همان ویژگی ها، که البته برای خودم چارچوبی دارم و تکلیفم با خودم روشن است، برای خودم از اوضاع روز تحلیل مشخص دارم و تحلیل هایم دچار تناقض نیست. می دانم سیاست با روشنفکری چه تفاوتی دارد، می دانم بازی سیاست مانند طناب بازی می ماند و تعامل و مصلحت چه جایگاهی در این عرصه دارد. من فکر فردای حرکت سیاسی را هم می کنم، در عرصه ی سیاست نمی گویم که "ما مکلف به تکلیفیم" و بگذرم. شیخ اجل حضرت سعدی علیه الرحمه در گلستان می فرماید که "جز راست نباید گفت / هر راست نشاید گفت".

درباره ی جنبش سبز، موسوی، کروبی و خاتمی، نظرم تغییر نکرده، همچنان عضوی از همان حرکت سبزم، اگر چارچوب ها و تعهداتمان مانند قبل باشد؛ و اگر خطایی در آن ببینم در صدد اصلاح آن برمی آیم. من عضو جبهه ی مشارکت هستم، من اصلاح طلب هستم، اما یک مشارکتی اصلاح طلب که مرامش ساختار شکنی نبوده و نیست و نخواهد بود. اینکه مهندس موسوی می گوید " ما در اول انقلاب زیاد خوش بین شده بودیم "، حالا اگر نظرش در این چند ماهه تغییر کرده باید بگوید که آیا به دنبال اصلاح است یا تغییر بنیادی؟

شاید بگویید محافظه کارم؛ بله در این مورد هستم، چون جامعه ای که 31 سال پیش در چنین روزهایی یک نظام سیاسی را عوض کرد، اگر الان به این نتیجه برسد که دوباره باید آن را تغییر بدهد، قطعا آن جامعه روان پریش است و اساسا توان کنترل و مدیریت خود را ندارد، لذا در آن صورت مستحق داشتن آقابالاسر است. در این باره من مانند آقای موسوی دوست ندارم دنبال مردم راه بیافتم، بلکه سعی می کنم بر آنها تاثیر بگذارم. دوست ندارم مانند آقای احمدی نژاد به خاطر خوش آمد مردمی که به او رای داده اند، برنامه های اصلی کشور بخوابد و پول بین آنها پخش شود تا راضی شوند؛ فقط چون آنها عده حتی اگر اکثریت باشند، این طور فکر می کنند. بلکه باید با راه و روش درست، آن مردم را قانع کرد که راه کارشناسی و درست کدام است و کدام راه جامعه را به سعادت واقعی نردیک می کند. امروز سیاست آن کسی که عکس ما را بر تخته کشید و از مردم پرسید که کدام مار است، در بین سیاسیون ما اعم از چپ و راست رونق خوبی دارد.

این نکته را هم بگویم که کیهان و فارس برخلاف برخی دیگر از دوستانشان ، فقط بخش هایی از یادداشتم را کار کرده بودند، یعنی بخشی از آن حذف شده بود، اما الحمدالله در آن دست نبرده بودند. مثلا آنجایی که گفته بودم آقای میرحسین در فردی عمل کردن و تصمیم گیری آنقدرها بی شباهت به احمدی نژاد نیست، آن را ننوشته بودند. اما "سران سبز" را همانطور منعکس کرده بودند به جای اینکه دوباره آن اتهامات را به کار ببرند و بگویند که "سران فتنه"؛ اما چرا؟ چون آنها هم اگر ببینند ما انصاف داریم، طور دیگری برخورد می کنند، حتی زمینه فراهم می شود که خودشان هم چنین کار متقابلی را بکنند. این یکدندگی ها تاثیر بدی روی مردم و رقبا می گذارد.

هر دو طرف باید بتوانیم خود را منعطف نشاد دهیم تا وارد تعامل شویم. اگر کسی می گوید که بازی فعلی با این روند، پیروزی دارد، در اشتباه است، پیروزش نه معترضین هستند و نه طرف مقابلشان. آخر این روند، بن بست است ولاغیر. از دوستان می خواهم بیشتر گفتگو کنند، من در خیلی ها ضعف انسجام فکری را می بینم. به نظرم باید جنبش سبز را مانند سیستم رایانه ای در نظر یگیریم که یاید باگ گیری شود یعنی حفره های نرم افزاری آن باید رفع شود، برای خیلی از اظهارات و رفتارها دلایل کافی قابل دفاع وجود ندارد، یا از نتیجه ی راهی که در حال پیمایش است، چشم انداز روشن قابل اطمینانی قابل تصور نیست.

فقط خواهش می کنم دوستان از گفتن حقیقت طفره نروند و نگران هیچ چیزی نباشند؛ همانطور که از گزارش هرچند ناقص کمیته ی ویژه ی مجلس درباره ی کهریزک منتشر شد، همین کیهان به آن پرید، اما جریان سبز از آن استقبال کرد. نویسندگان آن گزارش می دانستند که دوستانشان آنها را به باد انتقاد می گیرند، اما محاسنش را بیش از معایبش می دانستند. این بازی هشت ماهه را هر دو طرف به یک موضوع ناموسی تبدیل کرده ایم، حالا عقب نیشنی ها و اعلام آتش بس برایمان سخت شده است، اما نشدنی نیست.

سعی می کنم یادداشتی درباره ی اعلام پیروزی زودهنگام مهندس موسوی در شب انتخابات و حواشی آن بنویسم.