حکم 16 سال زندان حمزه کرمی را که دیدم جگرم کباب شد، مانند زمانی که مسعود باستانی به 6 سال و محمد رضا نوربخش به 3 سال محکوم شده بودند؛ هر سه در ارتباط با پرونده ی سایت جمهوریت هستند، سایت آقازاده ی آقای هاشمی رفسنجانی. و ناخداگاه لعنت فرستادم بر مهدی هاشمی که از مهلکه گریخته و اکنون خوش و خندان یا در لندن است یا کشورهای دیگر؛ دند این بچه ها هم نرم که می خواستند سایت را نچرخانند!
سال گذشته برای همکاری با روزنامه ی فرهیختگان دعوت شده بودم، دفتر فرهیختگان و جمهوریت در یکی از ساختمانهای دانشگاه آزاد بود! مسعود که از دوستان روزنامه نگار است و می شناختمش. در آنجا با نوربخش و کرمی آشنا شدم. البته قسمت نبود و به دلیل مشکلی که برایم پیش آمد، صرفا یکی دو جلسه ی مقدماتی داشتیم؛ بعد از نوروز هم که باید وقتم را برای قلم نیوز می گذاشتم. خب مسعود را که می شناسم، مثل مردم عادی دنبال یک لقمه نان بود، نوربخش و کرمی را هم در آن دو جلسه که دیدم، همین طور بودند. اساسا از این سه نفر برنمی آمد کارهای عجیب و غریب کرده باشند که مستحق این مجازات ها باشد.
خدایا! آیا این عدالت است؟ آیا دوستان ما باید چوب فرار مهدی هاشمی را بخورند؟ مگر مهدی هاشمی کیست؟ صرفا چون پدرش در این کشور مسوول است باید بتواند هر کاری بکند و دیگران چوبش را بخورند؟ مگر این دوستان غیر از عمل به برنامه ای که مهدی هاشمی برای سایت جمهوریت به آنها داده بود کار دیگری کرده اند؟ اینها که کارشان روزنامه نگاری است، سیاستگزار کس دیگری بوده، پس تقصیرشان چیست؟
به نتیجه ای نمی رسم الا اینکه مهدی هاشمی به دلیل استفاده از رانت قدرت و آقازادگی توانسته از زیر بار مسوولیت عمل خود فرار و کسان دیگری را فدا کند. و متاسفانه دوستان ما در قوه ی قضاییه هم که دستشان به آقازاده نمی رسد، عوامل پرونده را مورد بازخواست قرار داده اند و اینچنین محکومشان کرده اند.
هر چند من امیدوارم این فشارها بر آنها سیاسی باشد و در دادگاه تجدیدنظر تقلیل پیدا کند، اما عاجزانه از مسوولان قضایی درخواست می کنم در این باره به دنبال سیاستگزار و کارفرما باشند نه عوامل کارمند سایت جمهوریت.
البته بحث درباره ی این که آیا تخلفی اساسا در عملکرد سایت جمهوریت بوده یا خیر، خود موضوع دیگری است که آقای مهدی هاشمی باید بیاید و در مقابل آن اتهامات دادگاه از خود و دست اندرکاران آن دفاع کند. و البته آقای این که گفته شود نیت فشار آورندگان به مهدی هاشمی به خاطر پدرش است، آن هم به ما مربوط نمی شود، اما این که دوستان ما که نه ته پیازند و نه سر پیاز اینگونه فدای یک آقازاده شوند، دور از عدالت است.
به خدا اگر جای مهدی هاشمی بودم، لحظه ای خوابم نمی برد که الان کرمی و باستانی و نوربخش کجایند؟ خانواده هایشان چه می کشند؟ نمی دانم مهدی هاشمی چطور به دروغ می گوید که دارد هم در خارج دکترا می خواند که معلوم نیست کدام کشور و کدام دانشگاه است و هم مدعی است که همزمان دارد در کشورهای مختلف به شعبه های دانشگاه آزاد سر می زند. یعنی یا دروغ می گوید که دارد در آنجا درس می خواند چون با این همه گرفتاری که مدعی است، نمی شود دکترا گرفت؛ یا مدرک آن دانشگاه مانند مدرکی است که مرحوم کردان گرفته بود.
برای ما نباید مهدی هاشمی با مشایی فرقی داشته باشد، اگر ایرادی دارد فریاد می زنیم، چه در ستاد موسوی بوده و چه نبوده باشد. رحیم مشایی جای خود، آقازاده ی آقای هاشمی رفسنجانی هم جای خود. اتفاقا معتقدم چون پسر آقای هاشمی است باید به او سخت تر گرفت، نه اینکه زمینه را فراهم کنیم که مردم از هاشمی رفسنجانی به خاطر کینه از پسرش متنفر شوند. مردم ما حساسند، مردم عادی به راحتی با هر شکایتی دادگاهی می شوند و باید بروند و جواب پس بدهند، اما وقتی می بینند که پسر فلانی یا بهمانی اصلا به جایی جوابگو نیست و به راحتی از کشور خارج می شود، هم از دستگاه قضا تنفر پیدا می کنند، هم آن شخصیت!
به آقای مهدی هاشمی توصیه می کنم که بعد از این چند ماه شبه فرار از میدان و پناه به دیار فرنگ، مرد و مردانه بیاید و مسوولیت کار خود را بر عهده بگیرد. از آیت الله هاشمی رفسنجانی هم درخواست می کنم برای حفظ شان خویش، از فرزند دلبندشان بخواهند که هر چه سریعتر به وطن برگردد تا فشار بیجا از روی دوستان ما که هیچ کاره بوده اند، برداشته شود.
پی نوشت:
البته جدا از این موضوع، خانواده ی هاشمی باید درباره ی تمام شبهاتی که نسبت به مسائل اقتصادیشان در جامعه هست جواب بدهند. تا این گونه شبهات برطرف نشود، بین بخش هایی از مردم و مسوولان فاصله ها باقی می ماند. اینچنین است شبهه ای که درباره ی انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایجاد شد و هنوز برای بخش های قابل توجهی از جامعه برطرف نشده است. و شبهات دیگر که یا به درست چیزکی بوده یا به اشتباه ایجاد شده، اما به هر حال باید اصل قضایا روشن شود تا اعتمادها برگردد.