۱۳۸۴ دی ۱۰, شنبه

ادبيات چهار تا خواننده!

* هر كسي حتي يك گفته‌ي احمدي‌نژاد را تاييد كنه، «كيهاني» است!
* هر كسي حتي يك گفته‌ي احمدي‌نژاد را تاييد كنه، «كاملا تحت تاثير صدا و سيما» است!
* هر كسي حتي يك گفته‌ي احمدي‌نژاد را تاييد كنه، «ساده‌لوح» است و «فريب» مي‌خورد!
* هر كسي حتي يك گفته‌ي احمدي‌نژاد را تاييد كنه، «حماقت از سر و روي» او مي‌ريزد!
* هر كسي حتي يك گفته‌ي احمدي‌نژاد را تاييد كنه، اگر خبرنگار باشه كه اصلا نبايد روزنامه‌اش را خريد!
* هر كسي حتي يك گفته‌ي احمدي‌نژاد را تاييد كنه، بايد «جداً شرم کند»!
به خدا اين نظرات «اصلاحي» نيست، غير اخلاقي، انحصار طلبانه و احساساتي است.

بخوانيد چهار پيامي كه براي يادداشت قبلي‌ام با عنوان «پاسخي به خسرو ناقد» نوشته شده:

نويسنده: Choixe
soie_so[at]prohost[.]com
جالبه کاملا تحت تاثير صدا و سيما و بخش تبليغاتي اين رژيم قرار گرفته ايد تصور مي کردم روزنامه نگاران افراد باهوش تري نسبت به ساير قشرها باشند و تحت تاثير تبليغات فريبنده قرار نگيرند. يک کم تو همين اينترنت بگرد چند تا مطلب در مورد هولوکاست بخون تا مطمئن بشوي که چنين چيزي وجود داشته و خرافات نيست بلکه اين رييس جمهور محبوب شماست که مشکلات مردم کشورش را گذاشته رفته دنبال موضوعي که فقط نئونازي ها تکرارش مي کنند.

نويسنده: بالام جان
nadaram[at]yahoo[.]com
آقای علی اصغر شفیعیان حماقت از سر و روی این پست و وبلاگت می باره. این پستت که در نوع خودش بی نظیره با اون دلایلی که آوردی. آدم خنده اش می گیره. راه حل رفع ظلم از فلسطینیان قطعا انکار هولوکاست نیست. می تونی اینو بفهمی؟! راستی به نظرم اگه عنوان وبلاگت رو از گذر به دموکراسی به گذر به نئونازی تغییر بدی خیلی با فضا زندگیت هماهنگ تره.
نويسنده: چه فرقی داره
آقا شما تو کدوم روزنومه کار میکنی بگو دیگه نخریمش با این افاضاتت شرط می بندم کیهان باشی نه؟
نويسنده: شيرين
shirin62[at]hotmail[.]com
آقای شفیعیان راستش اگر من جای آقاي خسرو ناقد بودم اصلاْ حرفهای شما را جدی نميگرفتم. برين در يک از همين ماشين های جستجو ببينين آقای رئيس جمهورتان چطور آبروی ما را در دنيا برده. آدم ديگه نميتونه سرشو جلو اين و اون بلند کنه. آقای محترم که به اصطلاح خبرنگار هم هستید جداً شرم کنيد.

۱۳۸۴ دی ۹, جمعه

پاسخ به آقاي خسرو ناقد


جناب «خسرو ناقد» در اي‌ميلي درباره‌ي يادداشتم با عنوان «حمايت از موضع رييس‌جمهور؟!» به من يادآور شدند:

«برادر گرامي. صحبت سر مظلوميت فلسطيني‌ها نيست كه همه دنيا باور دارند بلكه سخن بر سر نفي يك واقعيت تاريخي است كه آقاي احمدي نژاد يا بي اطلاع است و يا عوام فريب. درباره كشتار يهوديان / و نه تنها يهوديان بلكه اصولاً دگرانديشان/ در دوران رايش سوم و فاشيسم هيتلري آنقدر اسناد و شواهد هست كه قابل كتمان نيست. كافي است سري به بقاياي اردوگاه هاي كار اجباري و كوره هاي آدم سوزي در آلمان بزني تا براي شما حقيقت مسلم شود. حالا آقاي احمدي نژاد در عوض دفاع از مردم فلسطين و محكوم كردن جنايات اسرائيل به نفي و كتمان يك جنايت تاريخي كمر بسته است و كشتار مظلومانه ي يهوديان را افسانه مي‌خواند. اين حرف را فقط نئو نازي‌ها و فاشيست‌ها مي‌زنند. و شما دوست جوان من چرا در دام اين سياست بازي ها و مردم فريبي هاي افتاده اي؟»

اولا از ايشان براي اينكه لطف كرده و تذكر داده‌اند تشكر مي‌كنم. ثانيا با كمال احترام براي آقاي ناقد، بايد بگويم متاسفانه گويا ايشان اطلاع ندارند كه اظهارنظر درباره‌ي هلوكاست و زير سوال بردن آن، حتي كوچكترين نظر متفاوتي از آنچه رسما در غرب روايت مي‌شود، در تعدادي از كشورهاي غربي جرم تلقي مي‌شود و مجازات دارد. يعني حتي كسي نمي‌تواند در اروپا بگويد تعداد قربانيان آن شش ميليون نفر نبوده، بلكه پنج ميليون و 999 هزار و 999 نفر بوده!

از طرفي بوده‌اند و هستند محققيني كه چنين به چنين روايتي رسمي اعتقاد داشته‌اند داشته‌اند كه با بسياري از آنها برخورد شده است. اكنون با اظهارات آقاي احمدي‌نژاد تعدادي از آنها سر بر آورده‌اند و خواهند آورد، براي من كه مثل روز روشن است. نمونه‌هايي از آن را مي‌توانيد اين روزها در رسانه‌ها ببينيد.

پروفسور «نورمن فينكل اشتاين»، يهودي سكولار و استاد دانشگاه «دپال» شيكاگو، در پرفروش‌ترين كتاب خود؛ يعني «صنايع هالوكاست» مي‌گويد: پناه بردن به هالوكاست، محملي براي رهايي از بحران‌ها در برابر اسرائيل است و با توجه به سرزنش‌ هالوكاست از سوي يهوديان، اين واقعه، اسرائيل و آمريكا را از سرزنش بيشتر در امان نگه مي‌دارد.

راستي، بحث اصلي احمدي‌نژاد كه از نظر من بسيار منطقي بود اين است كه در صورت وقوع چنين جنايتي با اين گستره از سوي اروپاييان، خود جنايت كاران بايد تاوان آن را بدهند، از آنها معذرت خواهي كنند و بخشي از خاك خود را به آنها ببخشند نه اينكه از كيسه‌ي خليفه، دياري ديگر را به زور از دستشان به در آورند و بخواهند جبران مافات كنند!

بالاخره همين طور كه آقاي ناقد نوشته‌اند، فلسطيني‌ها امروز مظلومند و يهوديان نيز ديروز مظلوم بوده‌اند، راه حل رفع ظلم از فلسطينيان چيست؟

۱۳۸۴ دی ۶, سه‌شنبه

بعد از آزادي گنجي


برايم جالبه بدونم اكبرگنجي بعد از اتمام دوره‌ي زندان چه كار مي‌كنه يا با اون چه كار مي‌كنند؟!

اصلا آزاد ميشه؟ يا پرونده‌هاي ديگري هم داره، البته مثل اينكه داره!

حبس گنجي تاكنون به نفع و ضرر چه كساني بوده و آزادي او در نهايت به سود و ضرر چه كساني است؟

رابطه‌ي اصلاح‌طلب‌ها و مرزهايشان با گنجي كجاست؟ آيا مرزها مشخص مي‌شود؟

چرا گنجي به اينجا رسيده كه چنين موضع مي‌گيرد؟

اگر هر كدام از ما كاره‌اي بود در قبال موضع‌گيري گنجي نسبت به نظام چه مي‌كرد؟

به اعتقاد من اكبر گنجي به يك مساله تبديل شده است، اما راه حل اين مساله چيست؟

۱۳۸۴ دی ۵, دوشنبه

انتخابات و تركمن‌هاي گلستان


امروز يكي از دوستانم به نام رضا ولي پور آمده بود پيشم. او تركمن و ساكن گرگان است، با او وقتي كه در دانشگاه آزاد علي آباد كتول درس مي‌خواندم آشنا شدم. عمويش در دور ششم مجلس نماينده‌ي مردم بندر تركمن بود.
از اوضاع و احوال سياسي منطقه پرسيدم و اينكه در انتخابات براي چه كسي فعاليت مي‌كرده؟ گفت ما كه تكليفمان معلومه، همه‌ي تركمن‌ها با دكتر معين بودند، اما فكر نمي‌كنم كه ديگر راي بدهند، چون به صندوق راي كاملا بي‌اعتماد شده‌اند. البته او چيزهايي هم گفت كه حكايت از تخلفات شديد و جابجايي افراد در انتخابات مجلس هفتم داشت ولي نمي‌توانم در اينجا بنويسم، در صورت صحت اين گفته‌ها اگر من هم بودم ديگر راي نمي‌دادم.
پس دو حالت دارد يا درست مي‌گويد و تخلف شده كه در آن صورت بايد واقعا دنبال راه چاره براي چنين تخلفاتي بود چون مردم را كاملا نااميد مي‌كند. اگر هم اين حرف‌هاي آقا رضاي ما نادرست است، باز هم بايد با برنامه‌هاي حساب شده در بين مردم منطقه به ويژه اقوام اعتماد سازي كرد و اين مساله را جا انداخت وگرنه چنين تصوري در مردم مي‌تواند تبعات امنيتي بدي داشته باشد.

۱۳۸۴ آذر ۳۰, چهارشنبه

چارچوب اصلاحات؟

دبير كل موتلفه به درستي گفته كه اصلاحات اصلا معني نشده است، مگر نه؟! من كه نمي‌توانم با اين گفته مخالفت كنم، چون هيچ تعريف واحدي از آن در اين چند سال از زبان اصلاح‌طلبان نشنيدم.

اگر كسي منكر آن است بگويد كه اشتراك مثلا قدرت الله عليخاني كه مي‌گويد ما مطيع مقام معظم رهبري هستيم با ابراهيم يزدي كه اصلا اعتقادي به ولايت فقيه ندارد در چيست؟ كروبي كه مي‌گويد اين قانون اساسي مطلوب است با علوي‌تبار كه اعتقاد دارد قانون اساسي فعلي ديگر جوابگو نيست، هاشمي رفسنجاني طرفدار اقتصاد آزاد و ميرحسين موسوي طرفدار اقتصاد دولتي، ... در چيست؟

تازه هنوز تعريف اصلاحات مشخص نشده كه گروهي معتقدند نظام اصلاح‌پذير است و گروهي معتقدند نيست!

بد نيست حالا كه همگي فراغ بال دارند بنشينند و مخاطبان را روشن كنند كه منظور از «اصلاحات» چيست؟

البته به شرطي كه معيارهايي قابل اندازه‌گيري ارائه شود نه اينكه مثلا يكي بگويد اصلاحات يعني اصلاح وضع موجود! اين را عمه جان بنده هم مي‌تواند بگويد و معناي واقعي آن اين است كه اصلاحات يعني راي به من!!!

معتقدم اگر معناي اصلاحات مشخص نشود هر روز از طرفداران آن كاسته مي‌شود.

مطمئن هستم اصلاح وضع موجود را همه مي‌خواهند، لذا من اين تعريف از اصلاحات را فريبنده ترين كار مي‌دانم چون مردم بسياري دل به آن خوش كرده بودند و به حتم واژه‌ي اصلاحات بدون تعريف و تعيين چارچوب آن، به حذف ابدي چنين اصلاح‌طلباني از سوي مردم مي‌انجامد.

پس بياييم يك بار هم كه شده تكليف خود و مردم را با تعريف اصلاحات، مشخص كنيم، نترسيم كه شايد اين كار به وحدت لطمه مي‌زند، معتقدم عدم شفافيت در اين عرصه بيشتر به وحدت لطمه خواهد زد.

۱۳۸۴ آذر ۲۸, دوشنبه

از استيضاح وزير دفاع حمايت كنيم


من به عنوان يكي از اعضاي جامعه‌ي رسانه‌يي كشور از استيضاح وزير دفاع، حمايت مي‌كنم چون:

1 - بايد به هر نحو ممكن براي پاسداشت ياد از دست رفته‌گانمان در حادثه‌ي سقوط هواپيما، پيگير علت وقوع آن باشيم، من به شخصه هيچ ديني را سنگين‌تر از اين بر دوشم احساس نمي‌كنم.

2 - استيضاح وزير دفاع اولين و ساده‌ترين و عملي‌ترين راه پاسخ خواستن از مسوولان در اين باره است تا حتي در صورت كوتاهي، وزير عزل شود.

3 - براي اولين بار نمايندگان مجلس براي چنين اتفاقي دست به استيضاح وزير زده‌اند و به نظر مي‌رسد به خواست مردم بسيار نزديك باشد، حداقل آنهايي را كه من مي‌شناسم از اين كار خشنود شده‌اند.

4 - چون استيضاح‌كنندگان اعضاي فراكسيون اقليت مجلس هستند، قطعا از اين دست اعلام حمايت‌هاي مردمي مي‌تواند نشان‌دهنده‌ي حساسيت‌ها باشد و موضع آنها را تقويت مي‌كند.

5 - بر خلاف تصور برخي كه اين كار تبعات منفي بين المللي دارد، به نظر من بسيار هم مثبت است!

مي‌تونيد توي سايت استيضاح که از طرف استیضاح کنندگان راه افتاده، فراخوان را بخوانيد. حتما مي‌دانيد كه استيضاح قرار است يكشنبه‌ي هفته‌ي آينده انجام بشود، آخرين خبر اينكه اطلاعات خلبانان در اختيار استيضاح كنندگان قرار گرفته. طبق فراخوان استيضاح كنندگان، اگه كسي اطلاعاتي درباره‌ي سانحه داره مي‌تونه به اين آدرس c130@estizah.com اي‌ميل كنه.

۱۳۸۴ آذر ۲۵, جمعه

آقاي سحرخيز! چرا؟


روز پنج‌شنبه، عيسي سحرخيز توي روزنامه‌ي شرق به طور وقيحانه‌اي اسماعيل عمراني، يكي از همكاران از دست رفته‌ام در سانحه‌ي اخير هماپيما را متهم كرد كه به ناچار به آن ماموريت رفته بود و بعد پرسيده بود كه «چه كسي مسوول است؟»! ما را هم متهم كرده بود كه قديمي‌ترها تمايل نداشته‌اند بروند و براي همين او را كه تازه كار بوده به جاي خود فرستاده‌اند!

ظهر جمعه يكي از همكاران اين مطلب را به بقيه اطلاع داد، بعضي‌ها گفتند بريم شرق و اعتراض كنيم، چند نفر گفتند طومار بنويسيم، بعضي هم پيشنهاد كردند كه از سحرخيز شكايت كنيم.

خيلي عصباني بودم، به موبايل سحرخيز زنگ زدم، گويا يكي از مديرانم دقايقي پيشش با او تماس گرفته بود و او را در جريان اعتراض ما قرار داده بود.

«10 دقيقه ديگر تماس بگير»
«چرا؟»
«مي‌خواهم به سايت بروم و مطلب رو بخونم»
«شما كه خودت مي‌دوني چي نوشتي»
«گفتم كه 10 دقيقه ديگه»
«چطور همه‌ي عالم و آدم فهميدن شما چي نوشتي، خودت نفهميدي؟!»
(و تلفن رو قطع كرد)

چند دقيقه بعد به يكي از مديران تماس گرفت و خواست كه توجيه كند، گوشي را گرفتم و با عصبانيت گفتم بايد بيايي اينجا و معضرت خواهي كني، همين مي‌خواهي با يك تلفن سر و ته قضيه را هم بياوري؟

گفت كه تا ده دقيقه ديگه مياد ايسنا، اما حدود ساعت دو بعدازظهر آمد، بچه‌ها در را بسته بودند، همين كه شنيدم آمده، رفتم جلوي در، چند نفر از بچه‌ها از پشت پنجره‌ها داشتند او را تماشا مي‌كردند، چند تايي هم توي حياط بودند اما جلوي در نمي‌آمدند، از پشت در با يكي دو نفر داشت حرف مي‌زد و مي‌گفت كه در را باز كنيد تا بيام تو و حرف بزنيم، اما ما مي‌دانستيم كه او حرف خود را در يادداشتش زده، به همه‌ي ما و مهم‌تر از همه مرحوم سماعيل عمراني، حالا اگر برداشتش از راه ندادن به داخل ايسنا، بي‌احترامي به خودش است، اشكال ندارد بگذار تا احساس كند كه بي‌احترامي چقدر بد است.

از پشت در مدعي بود كه نوشته‌اش در شرق همه‌ي آن چيزي كه نوشته است نبوده، شرق سانسور كرده است، اما جملاتي را كه نوشته بود و بخش‌هايي از آن را خواند، هيچ فرقي با اصل آن نداشت، هر چند كه من باورم نمي‌شود جرات كرده باشند نوشته‌ي او را بدون اطلاعش تغيير دهند چون ما خودمان اين تجربه را داريم كه اگر يك كلمه از حرف‌هاي ايشان در خبرها اشتباه باشد به پنج دقيقه نمي‌رسد كه از نگهبان دم در تا مديرعامل مي‌فهمند چه شده! كمي سرش داد زديم و نشان داديم كه او حرفش را در يادداشت زده، الان وقت معذرت‌خواهي است، خوب شد كه در باز نبود چون شايد دوستان جوانم كه هنوز در غم از دست دادن دو همكار خود هستند احساساتي مي‌شدند و اين براي آقاي سحرخيز بهانه‌ي خوبي مي‌شد تا آسمان را به ريسمان ببافت و چيزي هم به ايشان بدهكار شويم! دقايقي بعد ما جلوي در را خالي كرديم و او هم رفت.
.
آقاي سحرخيز! يادت هست چند ماه پيش با هم در مقابل مجلس خواستار معذرت خواهي رسمي به خاطر توهين يكي از نمايندگان به خبرنگاران شده بوديم، حالا موقع پس دادن امتحان خودت است!

در يادداشت سحرخيز به وبلاگي اشاره شده بود كه اين كشف را از آن نقل كرده است، مي‌گفت كه «شهرام شريف» آن را نوشته، به وبلاگش رفتم و مطلب را پيدا كردم. نوشته «تازه چند روزي بود كه براي كار به اين خبرگزاري آمده بود. بچه‌ها مي‌گويند وقتي كسان ديگري در سرويس سياسي حاضر به رفتن به اين سفر نشدند خيلي اتفاقي نوبت به او رسيد كه اولين و آخرين مسافرت خبري خود را رفت...»

با شهرام از سال 82 آشنا شدم كه براي حدود 40 روز به سرويس آي‌تي رفته بودم، خبرنگاري است كه به حوزه‌ي آي‌تي آشنا، اما متاسفانه برخي مواقع به مسائلي مي‌پردازد كه در حوزه‌ي تخصصش نيست، از جمله همين موضوع، توجيه او را بخوانيد. حدود ساعت سه و نيم بعدازظهر با او تماس گرفتم.

«سلام، فلاني هستم، خوبي»
«سلام، نه، خوب نيستم»
«چرا؟»
«با اين چيزهايي كه دوستانتون مي‌گويند...»
«آخه اين چيه نوشتي؟»
«مگه عمراني تازه‌كار نبوده، مگه نرفته»
«اين‌ها كه آره، يه روزنامه‌نگار بايد به رسالتش پايبند باشه، خودت مي‌دوني غير از اين چي نوشتي، ... اين رو از كجا كشف كردي؟!!!»
«شما هم برويد ثابت كنيد!»
(و تلفن رو قطع كرد)

آقاي شريف! اگر اسماعيل تازه كار بود، حسن قريب عزيز كه قديمي بود، تو كه پشت سر يكي از آنها بدون هيچ مسووليتي مطلب مي‌نويسي، درباره‌ي آن يكي هم چيزي بنويس، بلكه ثوابش را ببري!

روزي كه قرار بود يكي از خبرنگاران را بفرستند، به يكي از بچه‌ها كه بايد خبرنگار را معرفي مي‌كرد گفتم من داوطلبم كه بروم. امروز دو تا از بچه‌ها از جمله يكي از همكاران خانم هم مي‌گفت كه دوست داشته‌اند و پيشنهاد هم كرده بودند كه بروند، هر سه‌ي ما از سال 78 در ايسنا بوده‌ايم و قديمي محسوب مي‌شويم، البته من در آن سال به صورت افتخاري همكاري مي‌كردم.
.
اسماعيل عزيز! ببخش، ما را ببخش كه برخي دانسته يا ندانسته ارزش كار تو را كه همگي سعي مي‌كنيم مثل تو باشيم زير سوال مي‌برند و نمي‌دانند كه بچه‌هاي ايسنا، بي‌ادعا كار مي‌كنند و اكنون نيز به پاي صداقت و خلوص تو ايستاده‌اند.

حمايت از موضع رييس‌جمهور؟!

آيا بايد تا آخر عمر با تمام مواضع احمدي‌نژاد مخالف بود؟ مثلا مواضعش اخيرش درباره‌ي فلسطين كه خشم «دولت» هاي غربي را برافروخته!

وقتي دو روز پيش به چند تا از دوستانم گفتم كه موضع احمدي‌نژاد را درباره‌ي فلسطين و قضيه‌ي «هولوكاست» قبول دارم، البته اگر بتواند ماجرا را درست هدایت کند؛ آنها با من مخالفت كردند، يكي گفت چي شده رنگ عوض كردي؟ ديگري گفت كه شوخي مي‌كني! يكي هم به طنز روي يك كاغذ متني نوشت با اين مضمون كه احمدي‌نژاد به پاس قدرداني از اين پاچه‌خواري من را به مشاورت خود انتخاب كرده!

يكي ديگر از دوستان عضو يكي از احزاب اصلاح‌طلب هم به من توصيه كرد كه هيچ‌گاه موضعي همراه با احمدي‌نژاد نگيرم!

البته درك مي‌كنم كه به دليل عدم داشتن تجربه‌ي لازم، همه‌ي ما جماعت ايراني به جاي اينكه حرف آدم‌ها را بررسي كنيم، حرف‌ها را با گوينده‌ي آن مي‌سنجيم، مثلا چون احمدي‌نژاد مخالف سياسي ماست، تمام ديدگاه‌هايش غلط است!!!

متاسفم براي بخش عظيمي از دوستان اصلاح‌طلب كه در دوره‌ي خاتمي اين ايراد را به مخالفان اصلاحات مي‌گرفتند و الان خود پايبند اخلاق و سياست صحيح مبتني بر منافع ملي نيستند.

چرا نبايد حتي از یک كار احمدي‌نژاد حمايت كرد؟

و اما من تاثير حرف‌هاي منطقي احمدي‌نژاد درباره‌ي فلسطين قرار گرفتم و از آن حمايت مي‌كنم، هر كه هر چه مي‌خواهد بگويد. ما باید بتوانیم در هولوکاست شک کنیم، مگر شما آن را مقدس بدانید!
البته معتقدم اگر احمدی نژاد نتواند بازی را درست اداره کند، اتفاقا طرح این موضوع می تواند نتیجه ی معکوس بدهد و به ضرر مردم فلسطین تمام می شود.

۱۳۸۴ آذر ۲۳, چهارشنبه

معيشت

چه دليلي دارد كه از همه چيز بنويسم به جز وضع خودم و آنچه دغدغه‌ي زندگي‌ام است؟ امروز از عصري تا يك ساعت پيش مطهره خانم - همسر مهربانم - داشت با من درباره‌ي وضع معيشت و درآمدمان صحبت مي‌كرد.
حق دارد، حقوقم زير خط فقر است، در تهران خط فقر 250 هزار تومان است و من حدود 210 تا 230 مي‌گيرم، پس فقير به حساب مي‌آيم!

خدا را شكر كه مطهره هم كار مي‌كند، اما او به دليل استرس شديد كاري كه باعث بيماريش شده، خيلي دوست دارد كه مانند بسياري زنان ديگر خود را از كار خلاص كند، هر چند باورم نمي‌شود كه روزي از كار كردن دل بكند.

چند روز پيش يكي از همكاران سابقم را ديدم، مي‌گفت الان به طور همزمان در دو اداره‌ي دولتي كار مي‌كند، البته در يكي به صورت قراردادي، از يكي حدود 350 مي‌گيرد و از ديگري بيشتر از 400 يعني در مجموع ماهيانه بيش از 750 تومان درآمد دارد.

مطهره مي‌گويد كه «ببين، اون به فكر زندگي است، تو چي؟». البته حق داره كه مقايسه كنه، اما ...

با خودم فكر مي‌كنم آيا اين عدالت است كه دو نفر با يك سطح سواد، يك ميزان كار در روز، اينقدر اختلاف حقوق داشته باشند؟

البته آدم چيزهايي مي‌شنود كه شاخ درمي‌آورد، مثلا يكي از آشنايان چند وقت پيش مي‌گفت تو وزارت نفت بعضي‌ها هستند كه چند تا سمت دارند و به خاطر هر كدام جداگانه حقوق دريافت مي‌كنند و سر جمع آن سر به فلك مي‌گذارد!

واقعا من به چي دل خوش كنم، شانس، اقبال، ... برم دزدي، كلاه ديگران را بردارم، ... دستمال دست بگيرم و پاچه‌خواري كنم، ... ؟

از خودم مي‌پرسم حالا گيريم پاسخ مطهره را دادم، اما آيا اين عدالت است كه من دويست و خورده‌اي بگيرم و بعضي‌ها كه چند سر عائله هم دارند با 50 يا 80 و يا 100 زندگي كنند؟ پس آنها كه بي‌كار هستند چه مي‌كنند؟!
به راستي بعضي وقت‌ها همين معيشت در اولويت بالاتر از خيلي ارزش‌ها از جمله آزادي و مازادي و كوفت و زهرماري قرار مي‌گيرد، البته نه به اختيار بلكه جبر حكم مي‌كند!

۱۳۸۴ آذر ۱۹, شنبه

حق ما و حق فلسطينيان!

مطهره خانوم ـ همسر گرام بنده ـ توي رفتار و حركات من به يه چيزي از همه بيشتر حساسه، ميگه «چطور حواست به ديگران هست، اما من ...»

مردم هم نسبت به حكومت چنين نگاهي دارند، به كرات در بين مردم تو تاكسي و جمع‌هاي خصوصي مي‌شنويم كه گلايه‌هاي سياسي‌شون همراه با مثال‌هاي ساده‌اي است به اين مفهوم. مثلا مي‌گويند چرا بايد آب كارون رو به كويت بفروشيم در حالي كه مردم خوزستان با مشكل آب مواجه هستند؟ حالا كه به فكر فلسطين هستيد، حداقل كمي هم به فكر مردم خودمان باشيد! ...

حالا اشاره‌ام به حرف‌هاي آقاي احمدي‌نژاد است كه به حق درباره‌ي فلسطين اشغالي حرف‌هاي درستي مي‌زنه كه فلسطين مال فلسطينيان است و بس، اين حرف تازه‌اي نيست، خيلي‌ها مي‌زنند، اصلا دفاع از ملت فلسطين يكي از محور‌هاي دفاعي روشنفكران ما قبل از انقلاب بود، اما ...

اما آيا داشتن آسايش و امنيت حق مردم خودمان نيست، پس هر عملي و سخني كه اين حق را متزلزل كند مورد قبول نمي‌تواند باشد.
يا همه مي‌دانيم كه مرزهاي امروزين ايران نسبت به گذشته بسيار تنگ‌تر شده است، مثلا بسياري از كشور‌هاي آسياي مركزي بخشي از خاك ايران بوده‌اند، همچنين كشور‌ي شرقي و حاشيه‌ي خليج فارس.

اگر كسي مي‌خواهد حق سرزميني مردم جهان را از اشغالگران بگيرد، من كه شديدا استقبال مي‌كنم اما حقوق ايران عزيز و ايراني‌ها مقدم است!

۱۳۸۴ آذر ۱۶, چهارشنبه

در غربت قريب و يك سوال


«حسن قريب» امروز در اثر حادثه‌ي هواپيماي سي‌130 براي هميشه از پيش ما رفت، يك هم ولايتي، عكاسی جوان، خوش سليقه و درد كشيده‌ي روستايي، ساده و بي تكلف، ...

وقتي خبر حادثه رو شنيدم سريع به سرويس عكس رفتم، اشك‌هاي همكارانم خبر را تاييد مي‌كرد، اما تا دو سه ساعت هنوز انگار دلمون مي‌خواست خبر بياورند كه زنده است، تا اينكه حجله بر پا شد و صداي قرآن ...

قريب عزيز همولايتي‌ام بود از ديار مازندران، براي همين از وقتي به ايسنا آمد يه احساس نزديكي خاصي بين ما بود، انگار بايد هواي هم رو مي‌داشتيم. «حسن جان! كجه بوردي؟ امه دل ته ره تنگ وونه»

اما «اسماعيل عمراني» همكار كرماني كه تازه يك هفته بود به صورت آزمايشي كارش را شروع كرده بود را بيشتر بچه‌هاي ايسنا نمي‌شناسند ولي من اتفاقي شب قبل، آخر وقت كه مي‌خواستم برم خونهُ، يعني كمتر از 24 ساعت پيش از حادثه به اتاقي كه كار مي‌كند رفتم و با او هم صحبت شدم. يه خبر داشت مي‌نوشت كه بايد به من تحويل مي‌داد، حدود بيست دقيقه پيشش نشستم و براي او و يكي ديگه از بچه‌هاي آزمايشي درباره‌ي خبرنويسي صحبت كرديم. بچه‌ي شهرشتاني، ساده و باحالي بود، تو همين چند دقيقه خيلي خنديديم، آخه روش‌هايي كه من براي خبرنويسي به بچه‌هاي تازه كار مي‌گويم يه جورهايي خنده‌داره، مثلا براي توضيح قالب خبر عكس يه آدمك كشيده بودم، اسماعيل آخرش گفت كه دوست داشتم يه نفر ساده برام خبر نويسي رو توضيح بده. من رفتم خونه و اون نشست تا خبرش رو تموم كنه چون بايد صبح زود براي سفر آماده مي‌شد. اما چه كسي مي‌دانست كه مقصد اين سفر كجاست؟

و همكاران رسانه‌يي ديگرم «بقايي، افشار، برادران، ...» كه از آنها تنها خاطراتي مانده بر جاي! خدايشان بيامرزد، همه‌ي ما رفتني هستيم، اما ...

جالبه وقتي يه حادثه تو كشور ما اتفاق مي‌افته همه‌ي مسوولان لطف مي‌كنند و تسليت مي‌گويند تا نهايت ناراحتي خودشون رو نشون بدهند، البته ما هم عادت كرده‌ايم و فقط به دنبال آمار كشته‌شده‌‌ها هستيم تا علت كشته شدن! به جاي اينكه آماده‌ي بر سينه و سر زدن باشيم، بپرسيم چه شده و چرا؟

۱۳۸۴ آذر ۱۱, جمعه

اگر «دشمن» وجود نداشت!


حرف‌هاي بعضي از سياستمدارهاي خودمون، منو ياد فيدل كاسترو مي‌اندازد، او بيشتر از 50 سال است كه به بركت وجود «دشمن»، كوبا را سر پا نگه داشته و در سراسر دنيا هم كساني طرفدار او هستند.

كاسترو بسيار پير و بيمار است، اما وقتي چند روز پيش سازمان سيا از وخامت بيماري او شايعاتي را منتشر كرد، براي زنده نگه داشتن روحيه‌ي طرفداران و مردم كوبا، در يك مراسمي حدود پنج ساعت ايستاده سخنراني كرد.

البته وقتي جوانتر بود برخي از سخنراني‌هايش حدود هفت ساعت طول مي‌كشيد و همين كار نماد ايستادگي او در برابر دشمن و نظام سرمايه‌داري بود! طرفدارنش در سراسر دنيا حرف‌هاي او را مي‌خواندند.

اما مهم نتيجه‌ي كار است، وضع كوبا چطور است؟ تا آنجا كه شنيده‌ام معمولا در آمارهاي جهاني يكي از آخرين‌هاست! به به، چه نتيجه‌اي دارد اين دشمن تراشي!!! به نظر من كه سيستم فيدلي ديگر ناكارآمد است.

ما هم دچار بيماري كاستروييسم هستيم، هم در بين مسوولان و هم فعالان سياسي. در اظهارات مسوولان هميشه موانع به دشمن نسبت داده مي‌شود، اين هم به دولت جديد تنها مربوط نمي‌شود، مسوولان قبلي هم چنين فرافكني‌هايي داشتند.
همچنين فعالان سياسي حتي اصلاح‌طلب هميشه مشكلات و موانع را در دشمن مي‌ديدند و نه در خود! يادم هست كه چند وقت پيش دكتر آقاجري، اصلاح‌طلبان را به دوري از چنين روشي توصيه كرده بود.

«من و دوستانم پاك و منزه هستيم و دشمنان مانع رسيدن ما به اهداف متعالي هستند!». يه سوال: اگر «دشمن» وجود نداشت چي مي‌شد؟!