۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

مصباح يزدي در نشريه‌ي ديني باكو

اين روزها كه بحث روزنامه‌ي كيهان و سايت تابناك در جريان است، گفتم بد نيست تصويري از نشريه‌ي ديرلر (به معناي ارزش‌ها) را روي وبلاگ بگذارم. ديرلر هفته نامه‌ي جمعيت دفاع از آزادي عقيده و وجدان است، رييس اين جمعيت برادر مسلمان، آقاي حاج ايلغار ابراهيم اوغلو است كه جوان و با آتيه‌اي است. در چند شماره‌ي آن مقالاتي از شهيد مطهري درباره‌ي امام حسين (ع) ديدم، و جالب اينكه به غير از آن، چندين مقاله هم از آيت الله مصباح يزدي در چند شماره‌هاي آن منتشر شد با عنوان «استاد مصباح يزدي» كه درباره‌ي شرايط قيامت عاشورا و مشابهت‌هاي دوره‌ي كنوني و دوره‌ي آن امام. بالاخره افكار آقاي مصباح چه موافق او باشيم چه نباشيم در مناطق شيعي در حال انتشار است و مثلا اين دوست ما او را هم سطح شهيد مطهري مي‌داند، هر چند فاصله بسيار باشد. البته اين را اضافه كنم كه اين دوست ما ديدگاه نسبتا روشني دارد.

ديرلر يكي از معدود رسانه‌هاي طيف فكري مذهبي جمهوري آذربايجان است كه با محدوديت‌هايي مواجه مي‌شود.
اين روزها سالروز شهادت شهيد مطهري است، يادش گرامي باد. واقعا كنار هم گذاشتن شهيد مطهري كه معتقد بود حتي كمونيست‌ها هم مي‌توانند در دانشگاه‌ها ديدگاه‌هاي خودشان را ترويج كنند، با آقاي مصباح كه درباره‌ي دانشگاه‌ها طوري صحبت مي‌كند كه انگار مركز فساد در جامعه است و بايد پشت سر هم انقلاب فرهنگي كنيم تا تنها ديدگاه خاصي در دانشگاه تدريس شود.
متاسفم كه ديدگاه‌هاي روشن و باز ديني همانطور كه در ايران امكان بازتاب ندارد، در مناطق و كشورهاي شيعي مثل جمهوري آذربايجان بازتاب خوبي ندارد. اگر بتوانم حتما با آقاي حاج ايلغار در اين باره صحبت مي‌كنم و نتيجه را روي وبلاگ مي‌گذارم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

حجاب، زارعي و اين برادران ما

خوشم مياد كه اين برادران ما اينقدر بزدل هستند كه اصلا نمي‌توانند درباره‌ي اظهارات آقاي رحيم مشايي اظهارنظر كنند، يعني اگر الان يكي از اصلاح‌طلبان يا يكي از مسوولان دولتي زمان اصلاحات چنين حرفي را مي‌زد، حتما يا او را آتش مي‌زدند يا خشتكش را به سرش مي‌كشيدند، اما الان در سكوت مي‌گذرانند و نمي‌گويند كه واقعا اصولگرايي آنها اگر اين است كه «هنوز فكر مي‌كنند روسري يك ذره تكان بخورد، همه عالم به هم مي‌ريزد در حاليكه اين توهمه، دروغه»، پس بابا ما از اولش اصولگرا بوديم، دمتان گرم، بزن قدش برادر اصولگرا. البته شايدم نه، اولش شيفته‌ي خدمت بودين، گفتين زيرآب سوارها رو بزنيد تا خدمت كنيد، بعد شيفته‌ي قدرت شدين و همه‌ي اون حرف‌هايي كه مي‌زدين فراموش شد!

راستي من توي يادداشت قبلي‌ام درباره‌ي آقاي رحيم مشايي، پيش بيني كرده بودم كه اين حرف‌هاي قبل از يك سخت‌گيري خواهد بود، ديديد كه در استان مازندران ما دو تا هم استاني (من و برادر اسفنديار)، دولت دارد كساني را كه بدحجاب تشخيص مي‌دهد از ادارات اخراج مي‌كند! من كه گفته بودم، نگفته بودم، حالش رو بردين؟ تو را به خدا «"شهيد بهشتي"+"حجاب"» رو توي سرچ گوگل بزنيد و ببيند ديدگاهش در اين باره چه بود، آن هم سال 1349، واقعا خود را بالاتر از او مي‌دانيد؟ همسر و دخترش با مانتو، روسري و جوراب در فرنگستان زندگي مي‌كردند، او حجابشان را كامل مي‌دانست، تازه مي‌گفت مانتو نبايد آنقدر هم گشاد و امل مآب باشد. خدا بيامرزدش و خدا لعنت كند خشك مذهب‌هايي كه ديدگاه‌هايشان فقط جوانان ما را از دين زده مي‌كند.

ماشالله اصولگرايي ته نداره، افتخار اصولگراها تمامي نداره، به خدا من هيچ اهل مچ گيري و بزرگ كردن قضايا نيستم اما گزارش اشپيگل درباره‌ي سردار زارعي را خواندم، خيلي ناراحت شدم كه آبروي ما بد جوري بر سر اين آقا دارد مي‌رود. هر چقدر هم آقاي احمدي‌مقدم تكذيب‌هاي آنچناني كند، اما برادر، دوست، رفيق، آهاي، مي‌شنوي؟! تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها. اصلا مردم هم هيچي، الان چند وقته كه جناب سردار مبارزه با مفاسد اخلاقي سر كار نمي‌آيد؟ اين را تكذيب نكرده‌ايد كه ايشان دارد آب خنك مي‌خورد، آن هم در زندان! خب، براي بازديد كه احتمالا به زندان تشريف نبرده‌اند، دستگير شده‌اند. پس مي‌ماند علتش، يا دزدي كرده، يا همان كاري كه براي مبارزه با آن مامور شده بود را خودش انجام داده، يا از دولت كريمه‌ي آقاي احمدي‌نژاد انتقاد كرده! نمي‌دانم، شايد يكي از اين‌ها باشه، شايد هم چيز ديگري، اما بهتر نيست حداقل با تكذيب‌ها آبكي آبروي كشور را بيشتر نبريد لطفا. خيلي ممنون، امضا.

برادران اصولگرا هم اينقدر سرشان شلوغه كه اصلا چون نمي‌صرفه دنبال اين خبرها رو نمي‌گيرند و توي اين موضوع يك آلرژي به نام لال موني گرفتند. كساني كه درباره‌ي هر كسي حرف مي‌زنند و ديگران را متهم مي‌كنند، ... اصلا شايد ماجرا طور ديگري باشه، برويد تحقيق كنيد و در دفاع از آبروي سردار حداقل مطلبي بنويسيد، اينطوري خودتان را به خريت بزنيد كه شايسته‌ي شما نيست!

بگذريم، اما برادران اصولگرا نزنين قدش كه شرمنده‌ام، اول برويد مرد شويد و شهامت پيدا كنيد، بعد بياين، گردن ما از مو نازك‌تره.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

خط فقر و وزير رفاه دولت اصولگرا

«قانون به من نگفته خط فقر را به مردم اعلام كنم»! منم هر چي گشتم در قانون اساسي چنين وظيفه‌اي را براي وزير رفاه دولت اصولگرا نديدم!

اما حضرت آقاي عبدالرضا خان مصري، قبل از اين كه وزير شود، نيست كه توي مجلس بود، خيلي رفاه رفاه مي‌كرد، اگه شما هم بوديد بدتان نمي‌آمد كه از تريبون مجلس هي شعار بدين و بخواهيد ديگران بدوند و عمل كنند. اين كه اشكال نداره، منم بودم همين كار را مي‌كردم.

ارديبهشت 83 آقاي مصري هنوز رييس كميسيون اجتماعي مجلس بود و دولت خاتمي بر سر كار (يا از اون نظر بر سر كار!). مصري گير داده بود كه وزير تعداد دقيق جمعيت زير خطر فقر را اعلام كند وگرنه از وزير در «صحن علني مجلس» در اين باره سوال خواهد كرد. من توي پاييز و زمستان آن سال دبير سرويس پارلماني ايسنا بودم، يادم هست كه آقاي مصري هي مصاحبه مي‌كرد و اين رقم زير خط فقر را اعلام مي‌كرد، رقم 12 ميليون نفر را دقيقا به ياد دارم كه دائم به نقل از ايشان در رسانه‌ها منتشر مي‌شد.

تا اينكه در زمان آقاي احمدي‌نژاد، بعد از اين كه وزير اولش كنار رفت، آقاي مصري شد وزير رفاه دولت اصولگرا، واقعا چه كشف بزرگي، البته بالاخره به قول معروف خدا در و تخته رو به هم جفت و جور مي‌كنه! حالا امروز ببينيد كه واهمه دارد تا بگويد عدد چند است؟! با پول نفت 120 دلاري، چقدر از آن فقرا كم شده‌اند؟ اصلا كم شدند يا زياد شدند؟

بالاخره، حضرت آقاي مصري مصر نديده، نمي‌تونه مردم رو سياه كنه! به جاي او، دوستانش كه هنوز در مجلس هستند، راه سابق آقاي مصري را بلدند و مانند همان زمان‌هاي وزير كنوني، در رسانه‌ها تعداد را اعلام مي‌كنند و از وزير جواب مي‌خواهند كه چه كرده؟

همين امشب، يا شايدم ديشب؛ منظورم دوشنبه شب است، جناب وزير، ضيافت شامي براي نمايندگان مجلس داشت. بماند كه از اين جلسات چيزي براي «رفاه» درنمي‌آيد و چه بهتر بود اين شام را بين نيازمندان پخش مي‌كردند يا به كهريزك مي‌دادند، مثلا چند تا نماينده دور هم جمع شوند و با بودجه‌ي وزارت رفاه غذايي بخورند، رفاه باهاش تامين ميشه؟ حتما ميشه ديگه! حتما رفاه اسلامي اصولگرايانه!

به هر حال، خبرگزاري فارس كه توي اصولگرايي صفحه كلاچ سوزونده، نوشته كه «طي روزهاي اخير موضوع ادغام وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و وزارت كار، بركناري مصري و عدم اعلام خط فقر از سوي وزير رفاه و تأمين اجتماعي در رسانه‌ها مطرح شده است و برخي نمايندگان مجلس نيز در اظهار‌نظرهاي خود از عملكرد وزارت رفاه در راستاي گسترش رفاه عمومي و فقرزدايي رضايت چنداني ندارند.»

اين خبر رو همه مي‌فهمند، يعني احتمالا مصري دهمين وزيري است كه بايد باي باي كنه! مطمئن باشيد اگه اين طوري بشه، مصري برگرده اون روي سگش (توهين تلقي نشه ها) بالا بياد از دانش جعفري بدتر خواهد بود. مصري همان كسي است كه تا چند ماه قبل از نشستن بر تخت وزارت، وضعيت اقتصادي رو گردن دولت احمدي‌نژاد مي‌انداخت ولي بعدش به عنوان بازيكن مدافع فرستادنش توي زمين، اونم دفاع كرد و مي‌كند اما تا زماني كه كنارش نگذارند!

نمونه‌ي حرف‌هاي مصري در تير 85 قبل از اين كه وزير شود و توي پست مدافع احمدي‌نژاد بازي كند، بازيكن مهاجم مقابل دولت بود و حمله مي‌كرد:

« سياست هاي غلط اقتصادي و تبليغات پيش ازاجراي تصميمات عوامل گراني‌ها هستند. هميشه تزريق نقدينگي بي هدف و مهار نشده موجب افزايش تقاضا و برهم خوردن عرضه و تقاضا مي‌گردد که نتيجه آن نيز افزايش تورم است. به عنوان مثال قرار شده امسال (سال 85)، 50 هزار وام مسکن در سراسر کشور پرداخت شود که اين تعداد در مقابل سيل انبوه متقاضيان همانند سنگ ريزه اي است که در دريا بياندازيم، ولي اين موضوع آنچنان در بوغ تبليغاتي رفت که قبل از پرداخت اين وام ها قيمت مسکن تا 25 درصد افزايش يافت و در واقع پيش از آنکه اين پول بدست افراد برسد کيسه تورم به جان آنان ماليده شد. اين نوع رفتارها آثار رواني در جامعه ايجاد مي کند. مهمترين عامل ايجاد گراني‌ها در کشور ما ناشي از محبوبيت طلبي برخي مسئولين کشور است، هر مسئولي خبري يا قولي مي دهد که مي‌خواهد به اسم خودش تمام شود، بدون آنکه به آثار آن وعده در جامعه فکر کند. »

حالا تازه اين حرف‌هاي سال 85 بود كه قيمت خانه تنها 25 درصد بالا رفته بود نه اين كه مثل حالا چند برابر شده باشد. يا در آن سال هنوز تورم اين طوري نبود، 20 درصد! آها، يادم رفت، تورم 20 درصدي رو نبايد مسخره كنيم، بايد تشكر كنيم كه تورم از دشمن و عوامل داخليش پول گرفته بود و داشت بالا مي‌رفت، آقا محمود ميگه، «كــــجـــا، هفتاد؟ عمرا بذارم»! ميشينه پشتش و ترمز رو 20 درصد. فقط يكي از دوستان مي‌گفت نيست كه محمود زياد ميره سفر، بلكه يكي از اعضاي مافيا بياد يواشكي دستي رو بخوابونه و تورم امسال باز بره بالا، بره بالا، بعدش بدبخت اون وزير رفاه كه بايد جواب بده به اين ملت كه «داداش فقرا رو استاد كردي ديگه، ها؟».

البته بايد فكر كنم، الان داره يه چيزهايي به ذهنم خطور مي‌كنه، باشه براي بعد، ميشه اونها رو بنويسم و براي آقاي مصري يا وزراي انقلابي ديگه بفرستم، آره براي همين كاهش فقرا تا وزير روش بشه خط فقر رو اعلام كنه. مثلا طرح سوزاندن فقرا، يا صادراتشون جاي نخبه! البته از اين طرح‌ها زياده، باشه براي بعد كه قشنگ جمع‌بنديشون كنم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه

براي رحيم مشايي يك كف مرتب

اين هم استاني بنده، اسفنديار خان رحيم مشايي، با جرات مثال زدني پلنگ مازندراني گفته كه با «يك ذره تكان خوردن روسري» عالم به هم نمي‌ريزد. خب خدا پدرش را بيامرزد، اصلاح‌طلب‌ها هم سال‌ها مي‌گفتند، ولي خشك مذهبي‌ها با نگاهي بسته آن را قبول نمي‌كردند و موضع مي‌گرفتند.
اميدوارم آقاي رييس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كه يك هفته است دخترش عروس رييس جمهور شده فكر تبعات اينقدر ريلكس حرف زدنش در اين باره را هم كرده باشد. صبح واكنش محمود خان احمدي‌نژاد جالبه، نه؟ چه تلفن‌هايي كه از دفتر آقايون نمي‌شه، يا دوستان اصولگرايشان. البته تصور نمي‌كنم در عمل زياد اتفاق خاصي بيافته، احتمالا بنابر قاعده‌اي كه آقا محمود خودش هم در تبليغات انتخابات رياست جمهوري حرف‌هاي مشابهي را درباره‌ي «عقب رفتن روسري يك دختري» زده بود و بعد طرح‌هاي امنيت اجتماعي را وزير كشور خودش اجرا كرد، احتمال مي‌رود كه فردا پس فرداي انتشار اين حرف‌هاي آقا رحيم هم طرح تابستاني امسال يواش يواش شروع بشود!
به هر حال اي والله داره آقا رحيم به خاطر شجاعت بيان همين حرف‌هاي روشن‌بينانه، هر چقدر هم اجرا نشود، اما تكرار اين بحث‌ها مي‌تواند توجيهش را هم به دنبال خودش بياورد و جامعه يك نفسي بكشد.

خبرگزاري فارس به نقل از رحيم مشايي(يكشنبه 8 ارديبهشت 87) : «هنوز فكر مي‌كنند روسري يك ذره تكان بخورد، همه عالم به هم مي‌ريزد در حاليكه اين توهمه، دروغه. بعضي‌ها مي‌گويند در بازار كه راه مي‌روي گوش‌هايت را ببند و اگر ناچار شدي گذرت به بازار افتاد، بدان كه اولاً اين اراده شيطان است كه تو گذرت به بازار افتاده سرت را پايين بينداز، گوش‌هايت را ببند. يك تسبيح هم بگير، چپ و راستت را نگاه نكن چون همه طرف شيطان است. زيبايي وسيله شيطان نمي‌شود. اين منطق، خيلي وارونه است. منجلاب وسيله شيطان است، سياهي، فقر، زشتي، پلشتي و پليدي وسيله شيطان است. در زيبايي و علم بايد خدا را جستجو كرد در قدرت بايد خدا را جستجو كرد، عرفان اين است. البته معنايش اين نيست كه از فردا هر كسي در خيابان اين طرف و آن طرف را نگاه كند و بگويد كه من عرفان دارم.»

۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

چه شكستيم تو انتخابات ها

  1. بعد از يك دوش آب گرم، يك ليوان شربت خنك مي‌چسبه، اما بعد از شكست فجيع روز جمعه توي تهران، فقط يادداشت «بزن بريم، به سرعت برق و باد» آقاي پورنجاتي تونست كاري بكنه كه از سرما يخ نزنم. اميدوارم از دوستان اصلاح‌طلبم كسي نااميد نشده باشه.
  2. شركت 11 درصدي تهراني‌ها در دور دوم انتخابات يعني اين كه ما اصلاح‌طلب‌ها كاملا از مردم دور افتاده‌ايم، انگار فرسنگ‌ها با آنها فاصله داريم و هر چه فرياد زديم، هيچ كس نشنيد يا شنيد و باور نكرد يا باور كرد ولي فكر كرد به خاطر موانع نتوانيم از پس كار برآييم. (اين كه تقصير كي بود مهم نيست، مهمه؟)
  3. بالاخره در همين انتخابات غير رقابتي حدود 50 اصلاح‌طلب رفتند مجلس، مباركه. انشالله بتوانيم از شرمندگي راي دهندگان به آنها دربياييم و آنها هم خواسته‌هاي مردم رو به قول معروف استاد كنند.
  4. مخالف اين نيستم كه مثلا نيك‌آهنگ كوثر چرا آنطوري نوشته، بالاخره او هم حق دارد مثل خيلي‌هاي ديگر نظرش را بدهد و اتفاقا آنچنان هم بي راه نگفته، زبانش يه مقدار تند مي‌زند. بالاخره كيهان هم امروز تيتر زده بود كه «ناكامي مطلق اصلاح طلبان در تهران»، اشكال نداره، برداشتش اينه ديگه. مهم اينه كه ما شكستمان را بپذيريم كه مي‌پذيريم.
  5. بايد يك اعترافي كنم، توي مرحله‌ي اول كه از باكو بلند شدم رفتم تهران كه به ليست سي نفره‌ي كانديداها راي بدهم، به يك نفر راي ندادم، يعني هر كاري كردم نتوانستم راضي شوم كه اسمش رو به عنوان يك اصلاح‌طلب بنويسم، اون آقا رفت مرحله‌ي دوم و جزو 10 كانديداي اصلاح‌طلبان بود، همون يك نفر هم از اون ليست راي آورد و نفر سي‌ام تهران شد! (نمي‌دانم آيا خبر خبرگزاري فارس درست بوده كه اين شازده به حول و قوه‌ي 350 هزار بن كه روز انتخابات بين تهراني‌ها پخش مي‌كرده راي آورده يا نه؟!)
  6. باشه، چشم، فقط كار سياسي نمي‌كنيم، از اين به بعد بيشتر از قبل سعي مي‌كنيم وارد جامعه بشيم، از هيچ طرفي راهي نداريم، نه رسانه داريم نه مي‌گذارند وارد قدرت بشيم. اما به خدا قدرت را براي قدرت نمي‌خواستيم، كم نيستند دوستانمان كه براي اين راه هزينه‌هاي سنگين دادند. (قبوله، چند نفر هم شايد اون طوري بودند، مثل شيخ كه ديديد چطوري زمين خورد)
  7. اي مرگ بر آمريكا كه به خواستش رسيد و با هزار حيله و فريب، مردم پايتخت به پاي صندوق‌ها نيامدند و هر چه مقامات عاليه‌ي نظام ما از ملت خواستند، فايده‌اي نداشت و از هر 10 پايتخت نشين فقط يك نفر «انتخاب» كرد.
  8. جناح راستي‌ها يا همون اصولگراها از انتخابات - به ويژه تهران- خوشحالند و جشن گرفته‌اند، به خدا قسم كه كاخ سفيد و صهيونيست‌ها هم از اين نتيجه خوشحالند. در مقابل، اصلاح‌طلب‌ها نگران فاصله‌ي ملت دولت هستند و ملت هم اگر راضي بود با تمام قوا شركت مي‌كرد. بد نيست برادران اصولگراي ما در اين همراهي كمي هم شك كنند.

قضاوت دعواي تابناك و كيهان

دعواي سايت تابناك و روزنامه‌ي كيهان حكايت جالبي است، ببينيد دو مدعي چطور آبروي هم را مي‌برند كه انگار اخلاق رسانه‌يي از اين وادي به كل رخت بربسته است.

آقاي شريعتمداري، هر چه مي‌توان و نمي‌توان به سردار جنگ مي‌بندد و تابناك را به توبه كردن فرامي‌خواند و تابناك هم شريعتمداري را متهم مي‌كند كه صحيفه‌ي بنيانگذار نظام را جعل مي‌كند. داستان از «آخرين خاطره آيت‌الله توسلي چه بود؟» شروع شد و با پاسخ كيهان و واكنش دوباره‌ي تابناك( 1 و 2) ادامه پيدا كرد و دوباره كيهان و نامه‌ي امروز محسن رضايي به كيهان و يادداشت دوباره‌ي امروز شريعتمداري.

نكته‌ي مورد اختلاف اين بود كه پس از شهادت شهيد محلاتي در سال 64، آيا امام خميني با منصوب كردن آقاي محمدي عراقي به عنوان نماينده‌ي خود در سپاه مخالفت كرده بود يا نه؟


تابناك با اين ادعا كه مخالفت شده بوده، علت مخالفت را به رابطه‌ي فاميلي آقاي عراقي با آقاي مصباح يزدي - پدر زن آقاي عراقي - عنوان كرده بود و خوف اين مي‌رفت كه ديدگاه‌هاي آقاي مصباح در سپاه ترويج پيدا كند. كيهان هم با به قول خود اثبات خلاف بودن ادعاي تابناك، در دفاع از آقاي مصباح درآمده است.


در حكم امام براي منسوب كردن آقاي عبدالله نوري به عنوان نماينده‌ي خود در سپاه از سال 67، امام ضمنا نوشته بود «با تشكر از قائم مقام مرحوم شهيد محلاتي، حجت الاسلام آقاي عراقي». اين نشاندهنده‌ي اين است كه اولا در خلال آن سه سال امام در سپاه نماينده نداشته و ثانيا آقاي عراقي در آن سالها به همان شكل سابق كه در زمان شهيد محلاتي، با حكم آن مرحوم قائم مقام نمايندگي بوده، باقي مانده بود.


اگر سرپرست بود كه امام خود مي‌نوشت سرپرست، پس عنوان سرپرست هم نداشته است و تفاوت بين عنوان سرپرستي با نمايندگي خود بسيار ظريف است چه رسد به اين كه آقاي عراقي تنها قائم مقام كسي بوده كه قبلا نماينده بوده و حالا شهيد شده است.
اما آقا محسن رضايي در نامه‌ي امروزش به آقاي شريعتمداري، نوشته كه در مقطعي آقاي محمدي عراقي سرپرست هم بوده است. احتمال قوي آقا محسن منظورش اين بوده كه در فقدان نماينده‌ي امام(شهيد محلاتي)، مسووليت آن امور بر عهده‌ي بالاترين مقام بعد از شهيد محلاتي باقي مانده بود.

اما نكته‌ي اصلي: آقا محسن در نامه‌ي امروز گفته كه آقاي عراقي را براي نمايندگي به امام معرفي كرده بود. بعد مي‌گويد كه در مقطعي آقاي عراقي سرپرست بوده است. تابناك هم گفته بود كه امام با معرفي آقاي عراقي به عنوان نماينده‌ي خود مخالفت كرده بود.
به نظرم مساله حل است، آقاي رضايي آقاي عراقي را به امام پيشنهاد مي‌كند، امام به هر دليلي نپذيرفته اما تا سه سال كس ديگري را هم به آن عنوان معرفي نكرد. تا اين كه در سال 67 آقاي عبدالله نوري به عنوان سومين نماينده‌ي امام پس از آقايان طاهري و محلاتي، منصوب شد.


اگر تا اينجاي كار به نفع تابناك باشد، پس علت مخالفت امام هم كه سايت تابناك آن را از قول مرحوم آيت الله توسلي نقل كرده قابل باورتر خواهد بود.

تا چند ساعت ديگر درباره‌ي انتخابات كه چه عرض كنم، درباره‌ي هموني كه ديروز اتفاق افتاد يادداشت مي‌نويسم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

احمدي‌نژاد را استيضاح مي‌كنيم

«استيضاح رييس جمهور : برنامه‌ي كانديداهاي اصلاح‌طلب تهران»
آخرين خبري كه در بامداد پنج‌شنبه منتشر شد: 10 كانديداي اصلاح‌طلب تهران در دور دوم انتخابات، استيضاح آقاي احمدي‌نژاد را در صدر اولويت برنامه‌ي خود پس از ورود به مجلس هشتم قرار مي‌دهند.
به لحاظ اين كه تنها ساعاتي تا شروع انتخابات باقي مانده، هر كسي مي‌تواند اين خبر را براي ديگر همشهري‌هاي تهراني بفرستد، چه از طريق اس ام اس، چه تلفني، چه حضوري، در كوچه و خيابان و تاكسي و اتوبوس و مسجد محل يا مهموني و سالن ورزشي، هر جا و هر كسي كه حق راي داره. اگه اين خبر به گوش آن 70 درصد آراي خاموش برسد بعيد نيست يخ بخش‌هايي از آنها آب شود و جمعه همه به پاي صندوق‌ها بيايند.

فكرش را بكنيد كه اگر در دور دوم، تعداد آراي مردم به اصلاح‌طلبان يعني به استيضاح رييس جمهور بالا باشد، مي‌توانيم اميدوار باشيم كه آقاي احمدي‌نژاد از اين كارهايي كه حتي وزير اقتصادش را به فرياد آورد دست بكشد.
خيلي وقت است صداي اين مردم كه در انتخابات تهران ( و ديگر شهرهاي بزرگ ) شركت نمي‌كنند شنيده نمي‌شود، آنها اگر از شرايط راضي بودند كه خود مي‌گفتند، سكوت آنها علامت رضا نيست، اما چه كنيم كه اين گونه برداشت مي‌شود، براي همين بهترين راه شايد اين باشد كه جمعه در خانه ننشينيم و به طرفداران استيضاح اين رييس جمهور راي بدهيم.

(شايد پرسيده شود: چرا اين برنامه‌ي اصلاح‌طلبان تا قبل از روز پنج‌شنبه اعلام نشد؟ پاسخ : همه مي‌دانند كه بايد جناح حاكم را در مقابل كار انجام شده قرار مي‌داديم، اگر آنها حتي چند ساعت وقت داشتند، در روزنامه‌هاي صبح پنج‌شنبه‌ي خود، پنبه‌ي آن را مي‌زدند! همانند چهارشنبه‌ي قبل از دور اول انتخابات كه از سخنان رهبري به نفع خود استفاده كردند كه گفته بود مردم به مجلسي راي دهند كه راه را براي خدمت بيشتر دولت كنوني هموارتر كند)

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

بیانیه ی تحلیلی جبهه ی مشارکت درباره ی انتخابات

جبهه مشاركت ايران اسلامي در آستانه برگزاري مرحله دوم انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي بيانيه‌اي تحليلي منتشر کرد. متن كامل اين بيانيه بدين شرح است:

به نام خدا

انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي يكي از مهمترين رخدادهاي سياسي سال‌هاي اخير بود كه از ابعاد مختلف قابل تحليل و بررسي است. هدف‌گزاري‌هاي جريان حاكم در اين انتخابات و نقش و تأثير حاكميت در روند برگزاري و اعلام نتايج اين انتخابات، صف‌بندي هاي نيروهاي سياسي از جناح‌هاي مختلف پيش و پس از برگزاري انتخابات، مداخلات قانوني و غيرقانوني نهادهاي مختلف در روند رقابت‌هاي انتخاباتي و برگزاري انتخابات، چالش هايي كه پيرامون اعلام نتايج اين انتخابات خصوصاً در شهر تهران به وجود آمد ، تركيب مجلس هشتم حاصل از نتايج انتخابات در دور اول و فضاي رقابت در دور دوم انتخابات و نهايتاً چشم‌انداز فضاي سياسي كشور با توجه به نتايج انتخابات مجلس‌.

جبهه مشاركت ايران اسلامي پيش از برگزاري انتخابات در بيانيه تحليلي نگاه كلي خود به شرايط سياسي كشور در آستانه انتخابات و ديدگاه اعتراضي خود در مورد اين انتخابات و چرايي حضور پيدا كردن در ‌چنين انتخاباتي را به تفصيل بيان نمود و اكنون پس از روشن شدن نتايج لازم است بار ديگر ‌مروري روي مسائل انتخابات داشته باشيم.

ادامه ی بیانیه در سایت نوروز ...

۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

صداي راي پنج ميليون نفري تهراني‌ها

مردم تهران در مرحله‌ي دوم چه شركت كنند و چه نكنند بالاخره 11 نفر از 22 كانديداي راه يافته به اين مرحله به مجلس راه مي‌يابند. اين يازده نفر چه از اصلاح‌طلبان باشند و چه از اصولگرايان، به خودي خود تاثيري در راي‌گيري‌هاي كلان مجلس شايد نداشته باشد، چون نسبت اصلاح‌طلبان راه يافته ناچيز است. اما ...


اما بر خلاف دور اول كه تقريبا سي درصد تهراني‌هاي واجد شرايط شركت كردند، اگر حضور تهراني‌ها كه سياسي‌ترين حوزه‌ي انتخابيه‌ي كشور است در دور دوم بالاي پنجاه يا شصت درصد باشد، مي‌تواند يك پيام سياسي خوبي داشته باشد كه اولا از اوضاع سياسي و اقتصادي كشور منظورم دولت آقاي احمدي‌نژاد است، راضي هستند يا نه؟


البته در دور اول تهراني‌ها با شركت نكردن در انتخابات به نظرم اعتراض خود را اعلام كردند، اما اگر در دور دوم شركت بالايي داشته باشند در واقع به صورت ايجابي گفته‌اند كه كدام رويكرد را براي اداره‌ي كشور بيشتر مي‌پسندند.


به هر حال مفسران شركت نكردن تهراني‌ها را به انواع مختلفي تفسير مي‌كنند، مثلا حاميان دولت مي‌گويند كه اكثريت شركت‌كنندگان به ما راي دادند كه حرف درستي است، اما اصلا به كساني كه راي نداده‌اند اشاره‌اي نمي‌كنند، از اين موضوع هم راضي هستند كه مخالفان اصلا در انتخابات شركت نمي‌كنند، در واقع اگر مخالفانشان در انتخابات شركت كنند و بخواهند راه ديگري را رقم بزنند آنها ناراحت مي‌شوند وگرنه اصلا مخالفانشان بميرند هم مهم نيست، فقط اكثريت آنها كه شركت مي‌كنند، حتي اگر 100 هزار نفر هم باشند به آنها راي بدهند!

من در دور اول براي راي دادن از باكو به تهران آمدم، اما واقعيتش براي اين دور اصلن امكان شركت را ندارم، خيلي ناراحتم، يك ماشين بار از ابوظبي برايم مي‌آيد كه بايد خودم اينجا باشم، يك نفر فني براي تعمير دستگاهي از ايران به اينجا مي‌آيد كه بايد اينجا باشم، بعد از تعطيلات كمي سفارش‌هايم زياد شده و بايد بالاي سر توليد و فروش باشم، تهراني‌ها جاي من را خالي كنند، يعني حداقل چند صد هزار نفر از تهراني‌هاي عزيز كه در دور اول راي نداده بودند به جاي من در انتخابات شركت كنند.


شركت نمي‌كنيد؟ ببينيد در يك كشتي هستيم، اگر مجلسيان درباره‌ي مثلا بنزين تصميم بگيرند اثرش را روي همه‌ي ما خواهد گذاشت، نمي‌گويند كه اين قانون مخصوص آنهايي است كه راي داده‌اند يا نه! شايد برخي از آنهايي كه راي مي‌آورند بتوانند از برخي كارهاي اشتباه دولت جلوگيري كنند.


حتا بيشتر از همه فكر مي‌كنم بحران رواني فعلي در اداره‌ي كشور كه بيشتر از همه ناشي از وضعيت اقتصادي است، مي‌تواند با راي بالاي مردم تهران سر و سامان پيدا كند. مثلن تصور كنيد كه پنج ميليون نفر در پايتخت در دور دوم به حاميان دولت راي بدهند، قطعا دولت تكليفش را مي‌داند كه چه كار كند. يا مثلن اگر پنج ميليون پايتخت نشين به كانديداهاي اصلاح‌طلبان در دور دوم راي بدهند دولت قطعا مجبور مي‌شود كه به سرعت در رويكردهاي اقتصادي و سياسي كنوني‌اش تجديدنظر كند تا كشور از بحران فعلي نجات يابد. تصور كنيد كه الان آقاي حداد عادل كه احتمالا دوباره رييس مجلس مي‌شود در تهران تنها 870 راي آورده است، اگر تعداد بالايي از مردم تهران در انتخابات شركت كنند و كانديداهايي دو، سه يا چهار برابر او راي بياورند چه تاثيري مي‌تواند داشته باشد و چه پيامي خواهد داشت؟


درك مي‌كنم كه راي ندادن هم صدا دارد، اما راي دادن صدايش بلندتر از راي ندادن است كه هر تفسيري از آن مي‌توان كرد. به هر حال من حضور كم تهراني‌ها مثل دور اول را باعث گرگيجه‌ي مسوولان و آمدن به صحنه‌ي پنج شش ميليون تهراني در دور دوم را راه حل بحران فعلي كشور مي‌دانم، بحراني كه يا مسكن، يا بنزين، يا برنامه‌هاي اجتماعي يا سياست‌هاي حوزه‌ي سياسي‌‌اش بالاخره حداقل يكي از آن‌ها روي زندگي هر كدام از ما تاثير مي‌گذارد.


اگر من به شخصه جزو كساني بودم كه راي نداده بودم و چنين پيشنهادي به من مي‌شد، اول از همه مي‌گفتم حالا شايد هم چنين روشي صداي خوبي داشته باشد اما از كجا معلوم كه يك دفعه اين همه شركت كنند و صدايي كه مي‌خواهيم را بدهد؟ خب اينجا نمي‌شود منتظر ماند تا همه بيايند و از قبل ثبت نام كنند تا ببينيم آيا همه قبول مي‌كنند يا نه؟! هر كسي به اين نتيجه رسيد، يا علي بگه و جمعه به پاي صندوق‌ها برود.

۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

دو كلمه حرف حساب با آقاي احمدي‌نژاد

با كمتر كسي كه حشر و نشر داشتم درباره‌ي ضرورت انتخاب كانديداهاي اصلاح‌طلب در انتخابات رياست جمهوري اختلاف نظر داشتم، اما وقتي يك بار با دو نگهبان اداره هم‌صحبت شدم فهميدم كه ته دل آنها چيست؟ فقط احمدي‌نژاد بود، اميد به آينده با شعارهاي عدالت‌خواهانه‌ي او.

آقا محمود احمدي‌نژاد ديروز در قم گفت كه: «ائمه‌ي اطهار(ع) ما همگي شهيد راه عدالت بودند و همه‌ي‌ آن‌ها در راه عدالت شهيد شدند. من اين‌ها را شنيده بودم، اما شنيدن با ديدن و لمس كردن تفاوت بسيار دارد. پيش از اين مي‌دانستم كه برپايي عدالت سخت‌ترين مرحله‌‌ي انقلاب اسلامي است. اما بايد اعتراف كنم كه آن‌چه مي‌بينم و آن‌چه تجربه مي‌كنم بسيار سنگين‌تر است».

خب، آن كساني كه به تو اميد بسته بودند چه گناهي كرده‌اند كه جناب عالي تازه فهميده‌ايد چقدر سخت است؟ حالا مرثيه خواني به چه درد اين جماعت مي‌خورد؟ مشكل آن بود كه به گفته‌ي خود، تنها «شنيده» بودي و شعار مي‌دادي، در حالي كه به اعتراف خودت «شنيدن با ديدن و لمس كردن تفاوت بسيار دارد».

در اين سخنراني از سوءاستفاده‌هايي كه در مجوزها و انحصارات اقتصادي شده و باعث تشكيل شبكه‌هاي انحصاري است سخن گفته، شبكه‌هايي كه «آن‌قدر قدرتمندند كه حتي مي‌توانند در مراجع تصميم‌گيري مصوباتي داشته باشند».

عمه جان بنده هم مي‌داند كه شبكه‌هاي دلال مآب اقتصادي و سوءاستفاده‌چي از جمله قاچاقچيان سيگار وجود دارند، نياز به بازگويي آنچه مردم خود مي‌دانند نيست، اما اگر تازه كشف كرده كه واويلا.

«اواخر سال 85 ... خواستم كه موضوع افزايش قيمت مسكن را پيگيري كنند ... در روند تحقيقات برخي عوامل شروع به مقاومت كردند و تا امروز اين مقاومت‌ها ادامه دارد، اما بالاخره ... گزارش اين تحقيقات ديروز (سه‌شنبه 27 فروردين 87) به دست من رسيد و در شوراي راهبردي ارائه شد و مشاهده كرديم كه تحليل روز اول ما حقيقت داشت».

آقاي رييس جمهور! شما كه شعارهاي انقلابي مي‌دهيد، تحقيقات درباره‌ي مسكن بايد از 85 تا 87 ادامه داشته باشد؟ چرا اين همه عجله؟ يكهو مي‌گذاشتيد آخر دوره نتيجه‌ي تحقيقات را اعلام مي‌كرديد!

و درباره‌ي وزراي پيشنهادي اول و دوم و سوم براي وزارت نفت گفته كه آدم‌هاي حزب اللهي و ضد فساد بوده‌اند كه مي‌خواستند با فساد و مافيا در وزارت نفت مبارزه كنند! اما كساني مقاومت كردند و شما عقب نشستيد تا وزيري هامانه وزير شد (كه او هم سال گذشته كنار گذاشته شد).

خب، اولا با اين حرف در واقع گفته كه وزيري هامانه آن مشخصات را نداشته. خوش انصاف! او وزير خودت بود، نبايد اينطور خرابش كني. دوم اينكه مگر رييس جمهور انقلابي عقب مي‌كشد؟ تو كه در برابر «مافياي وزارت نفت»، عقب نشستي، چه بسا در مقاطع مهم‌تر عقب بنشيني يا كه نشسته‌اي و صدايش را درنياوردي؟

منم مي‌توانم ادعا كنم كه در سال 83 گروهي تلاش كردند كه براي زمين زدن دولت اصلاحات، تورم را به 200 درصد برسانند اما با تلاش و مجاهدت شبانه روزي آقاي خاتمي و هيات دولت، تورم به 12 درصد «تنزل يافت»!

اين چه حرفي است كه به عنوان رييس جمهور مملكت مي‌گوييد تورم 70 درصد بوده و دولت شما آن را «به 18 درصد تنزل» داده‌ايد!

آقاي احمدي‌نژاد گفته كه «در روز انتخابات در پاي صندوق راي يكي از خبرنگاران رسانه‌هاي آن‌ها در ميان فشار جمعيت به من نزديك شد و گفت اين انتخابات رفراندومي است كه نشان مي‌دهد مردم چقدر به سياست‌هاي دولت علاقه دارند. من به او گفتم اين جمعيت را ببين! ازدحام اين جمعيت نشان دهنده اين مساله است».

شما در تهران راي دادي، مردمي هم كه پاي صندوق آمده بودند و به آن خبرنگار آنها را نشان دادي، جزو همين يك ميليون و نهصد هزار نفري بودند كه در تهران از بين شش ميليون و پانصد هزار واجد شرايط در انتخابات شركت كرده بودند. از اين راي دهندگان، البته اكثريت آنها به طرفداران دولت راي دادند( راي آقاي حداد عادل راي اول تهران و صدر ليست اصولگرايان 820 هزار نفر بود ).

رييس جمهور هم مانند آن خبرنگار قبول كرده كه رفراندوم است، پس آن چهار ميليون و ششصد هزار نفر كه در انتخابات تهران شركت نكردند را چطور تحليل مي‌كنيد؟ موافق دولت بودند يا مخالف آن؟

گفته كه «دو مسووليت داريم؛ ساختن ايران و اصلاح وضعيت جهان». البته كه ما هم اين مسووليت را براي خود متصور هستم، اما تو اولي را انجام بده، دومي پيشكش!

محمود عزيز! بعد از از انتخابات چند بار آن نگهبان‌هاي اداره را ديده‌ام اما وقت نشد از آنها بپرسم الان چه برداشتي از عملكرد منتخبشان دارند، اما اگر اين بار آنها را ببينم مي‌پرسم و جوابشان را مي‌نويسم، گه گاهي سر بزن تا اگر نوشتم آن را بخواني! اما دوست دارم حدس بزني نظرشان چيست؟

علي‌اف‌ها و آقاي علي‌آبادي

در اكثر كتاب‌فروشي‌هاي باكو، در كنار قفسه‌هاي علم، ادبيات، هنر، تاريخ، سياست و چند تاي ديگر، معمولا قفسه‌اي از كتاب‌هاي بيشتر تصويري هست كه تصوير درشت حيدر علي‌اف، رييس جمهور فقيد جمهوري آذربايجان و پسرش الهام علي‌اف، رييس جمهور فعلي ديده مي‌شود.


من هر وقت به كتاب فروشي‌ها مي‌روم بعضي از اين دست كتاب‌ها را ورق مي‌زنم، كتاب‌هايي معمولن بسيار نفيس و پر از عكس است، يا فقط عكس است و نوشته‌ي بسيار كمي دارد. اكثر يا همه‌ي عكس‌ها هم از اين دو شخصيت است. زياد توضيح نياز ندارد، حداقل براي مخاطب ايراني كه اين يادداشت را مي‌خواند خيلي طبيعي است كه اصحاب قدرت آلبوم‌هاي عكس خود را در قالب كتاب‌هاي نفيس چاپ كنند.

عكس بالا، تصوير جلد كتابي است كه فقط عكس‌هاي حيدر علي‌اف و مصطفي كمال پاشا (معروف به آتاتورك) در آن چاپ شده است، در تمام صفحات آن، در سمت چپ عكسي از آتاتورك و در سمت راست عكس حيدر علي‌اف با همان ژست؛ مثلا اگر عكس سمت چپ آتاتورك را در يك مدرسه يا در ارتش يا در حال عصبانيت و يا در يك سخنراني در بين جمعيت نشان مي‌دهد، عكس تقريبا مشابهي از حيدر علي‌اف در سمت راست آن ديده مي‌شود.


اين شبه كتاب حدود دويست صفحه‌يي چه چيزي را مي‌خواهد اثبات كند؟ يعني منظورش اين است كه آن دو خيلي به هم شبيه بوده‌اند؟ از اين كتاب‌ها درباره‌ي هر حركتي كه آقاي الهام علي‌اف هم كرده بسيار است كه به نظرم ريشه‌ي آنها هم بيشتر تملق است تا خواسته‌ي خود علي‌اف. تصور مي‌كنم بدون اين همه عكس كه چاپ مي‌شود آقاي علي‌اف جوان بيشتر مي‌تواند مقبوليت كسب كند و چنين كارهايي باعث افزايش مقبوليت او نمي‌شود.


امروز خبر انتشار كتاب «گزارش مصور سفرهاي استاني علي‌آبادي» را از سوي سازمان تربيت بدني ديدم كه به نوشته‌ي سايت تابناك، بيشتر شبيه آلبوم تصاوير شخصي مهندس علي‌‌آبادي است، در صد صفحه تنظيم و چاپ شده و در هر صفحه آن، چهار تصوير از وي آمده و تقريبا در پاورقي صفحات به نام استان و بخش‌هاي بازديد شده از استان‌ها، اشاره كوتاهي شده است.


پس براي من بايد طبيعي باشد، تعجب هم نمي‌كنم چون در اين باره به جاي اين كه جلو برويم، قشنگ داريم پس پس مي‌رويم و تصور نمي‌كنم آقاي مهرعليزاده در زمان رياست بر تربيت بدني اجازه‌ي اين كار سبك را به خود و مجموعه‌ي زيرنظرش مي‌داد.


350 عكس از آقاي علي‌آبادي در 100 صفحه با تيراژ 2500 نسخه، تنها ضعف شخصيتي آقاي علي‌آبادي را نشان مي‌دهد، تصور كنيد اگر اين بابا رييس جمهور شود چه خواهد كرد، يا ...؟! تنها دعا مي‌كنم كه خود علي‌آبادي اعلام كند بدون اجازه‌ي او اين پول هنگفت از بيت المال براي چاپ آلبوم عكس‌هايش هزينه شده است. چون اين كار خيانت در بيت المال است.

دوستان خبرنگاري كه به آقاي احمدي‌نژاد دسترسي دارند، به ايشان بگويند همانطوري كه درباره‌ي رييس فدراسيون فوتبال حساس بودند و سال گذشته دستور دادند كه آقاي علي‌آبادي خود رياست آن را برعهده بگيرد، يك كمي هم درباره‌ي وظايف اصلي آقاي علي‌آبادي به ايشان يادآوري كنند و بگويند كه اگر اين كتاب چاپ نمي‌شد چند خانواده‌ي فقير در روستاهايي كه آقاي احمدي‌نژاد همين امروز به آن سفر كرده بودند مي‌توانستند سر و سامان بگيرند يا براي چند نفر كارآفريني مي‌شد؟

۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

جشن پيروزي در گود بي حريف!

از برادران اصولگرا انتظار مي‌رفت حداقل اگر در رقابت بي رقيب انتخابات به پايان خط مسابقه رسيدند، ديگر ذوق نكنند، حداقل براي شخصيت خودشان خوب نيست، باعث خنده مي‌شود، حالا هي مي‌گويند رفراندوم بود!

من دو تيتر روزنامه‌ي كيهان را انتخاب كرده‌ام تا خود اصولگرايان قضاوت كنند. يكي مربوط به روز پايان ثبت نام كانديداهاست كه تيتر زد :

22 دي مــاه 86 : حريفان در گود، زنگ انتخابات نواخته شد


در زير تيتر يك روزنامه، شش عكس هست از دو جناح، «حداد عادل، باهنر، توكلي، لاريجاني، آقا تهراني» از جناح اصولگرا و «بهزاد نبوي، تاج‌زاده، ابوالفضل شكوري، عبدالله ناصري و عارف» از اصلاح‌طلبان. تيتر كيهان به اين معني است كه اينها رقيب هستند. حالا از اصولگرايان كه كسي صلاحيتش رد نشد، اما از اصلاح‌طلبان تقريبا اكثريت مطلق چهره‌هاي شناخته شده ردصلاحيت شدند. از همين پنج نفر كه در عكس كيهان چاپ شده بود تنها عارف تاييد شد كه در اعتراض به اين ردصلاحيت گسترده انصراف داد. البته بعد از انصراف آقاي عارف، تعداد اندكي تاييد شدند از جمله ابوالفضل شكوري. بنابراين در انتخابات از پنج نفري اصولگرايان هر پنج نفر بودند، از پنج نفر اصلاح‌طلبان تنها يك نفر ماند!


حالا تيتر يك كيهان در روز بعد از انتخابات را ببينيد:


26 اسفندماه 86: مردم بار ديگر مجلس را به اصولگرايان سپردند


يعني واقعا راه ديگري هم مانده بود كه انتخاب كنند، مثلا مردم بايد به چه كسي به غير از اصولگرايان راي مي‌دادند؟ در خيلي از حوزه‌هاي انتخابيه تنها كانديداها اصولگرا بودند و رقيب نداشتند. در تهران هم كه اصلاح‌طلبان تعدادي از كانديداهاي تاييد صلاحيت شده‌ي باقي مانده‌ي خود را معرفي كرده بودند متاسفانه از هر 100 شهروند واجد شرايط تنها 35 نفر در انتخابات شركت كرد كه آمار بسيار نگران كننده‌اي است و لذا اساسا در تهران انتخابات زير سوال است، هر چند از لحاظ قانوني به نظر اكثريت شركت كننده عمل مي‌شود.
هر چند هيچ عقل سليمي ادعا نمي‌كند كه ممكن بود اگر تمام اصلاح‌طلبان تاييد مي‌شدند، همگي راي بياورند، اما اينجا بحث من اين است كه رقابتي نبود كه آقايان خود را تحويل مي‌گيرند، اگر با سرعت لاكپشت هم راه مي‌رفتند كسي نمي‌توانست از آنها جلو بزند! با حريف بايد در گود رقابت كرد، اين اخلاقي نيست كه آنها را با كمك داور از گود بيرون كنيم و بعد از پيروزي در گود بي حريف جشن بگيريم!

۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

چالش با دوستان بر سر انتخابات

گويا دوستان اصلاح‌طلب براي تحليل دور اول انتخابات و شركت يا عدم شركت در دور دوم در ترديد هستند. گويا براي تهران به غير از برخي كانديداها يا بخش از حاميان آنها كه به دور دوم راه يافته‌اند، مشي مشاركت غيرفعال اتخاذ خواهد شد.

فقط يك لحظه تصور كنيد كه اگر به جاي 30 تا 35 درصد ميزان مشاركت در تهران در دور اول، در دور دوم بيشتر از 50 يا 60 درصد مردم شركت كنند چه نتيجه‌اي حاصل مي‌شود؟ مثلا شايد كساني از كانديداهاي اصلاح‌طلب بتوانند چند برابر آقاي حداد عادل راي بياورند، فقط تاثير رواني چنين آرايي را را در نظر بگيريد.

«شتر در خواب بيند پنبه دانه»، اما اينجا ايران است و مانند سال‌هاي 76 و 84، كه نتيجه‌ي انتخابات تا يك هفته‌ي قبل قابل پيش‌بيني نبود، شايد اين تعداد در دور دوم شركت كنند. تهران بالاي 6.5 ميليون واجد شرايط راي دادن دارد كه تنها 1.9 ميليون نفر از آنها در دور اول شركت كردند و 200 هزار راي آن هم باطله بود.

فكر كردن درباره‌ي مسائلي كه مردم كلان‌شهر تهران را به پاي صندوق‌ها نكشاند، آدم را به اين نتيجه مي‌رساند كه از آن طرف چه پتانسيلي هم اين شركت نكرده‌ها دارند كه اگر به پاي صندوق‌ها بيايند غوغايي مي‌شود. مشكل اينجاست كه ما هنوز درست درك نكرده‌ايم كه نيامدنشان بهر چه بوده تا بگوييم بهر فلان شعار ما بياييد. در دور اول هر آنچه شعار بود همه دادند و تبليغات صدا و سيما هم كه گوش همه را كر كرد، اما در سياسي‌ترين شهر ميزان مشاركت تكان نخورد.

كمتر كسي در شهرستان‌ها متوجه ردصلاحيت‌هاي گسترده‌ي اصلاح‌طلبان شده كه ما با اين آب و تاب مي‌گوييم، نتيجه‌ي كلي انتخابات را دست راستي‌ها با تبليغاتشان بر سر ما مي‌كوبند و خيلي‌ها هم باور مي‌كنند كه ما اصلا راي نداشتيم! برداشت كلي را مي‌گويم كه تصور نكنيم همه نشسته‌اند و براي ما غصه مي‌خورند، خير، زندگي جريان دارد و آب از آب تكان نخورده. ما نيازمند يك تحول در نحوه‌ي نگاهمان به آنچه هستيم كه بر ما مي‌گذرد.

ترس اصلي ما شايد اين است كه اصلا كسي در تهران در انتخابات شركت نمي‌كند كه بخواهد به ما راي بدهد، تنها همان 30 درصد در انتخابات مشاركت دارند كه همه جزو طرفداران سنتي جناح اصولگرا هستند. وقتي همگي مي‌دانيم كه در دور اول اينطوري بوده، پس چطور به اشتباه اينقدر فكر مي‌كنيم بايد نسبت آراي ما در دور اول در صندوق‌ها بيشتر مي‌بود؟ خب اين آراي سنتي آنهاست.
ننه من غريبم بازي فايده ندارد كه برخي از دوستان - البته از اين بهانه برخي از جناح رقيب هم كه انتخاب نشدند استفاده كردند - مانند داستان دو سال پيش آقاي كروبي مي‌گويند رايشان جزو نفرات اول بوده اما نشمرده‌اند، يا يكي گفته بود در نظرسنجي‌هاي قبل از انتخابات فلان طور بوده ولي نتيجه متفاوت است، خب شايد نظرسنجي درست نبوده يا نظرسنجي اينترنتي انجام شده كه من بارها از به دام افتادن در اين گونه توهمات هشدار داده بودم.

همه‌ي آنهايي كه در انتخابات سر صندوق‌ها حاضر مي‌شوند مي‌دانند كه احتمال تقلب در راي‌گيري چقدر كم است، و انگ تقلب در آرا پذيرفتني نيست، البته از آن طرف اگر به هر دليلي شبهه‌اي به وجود بيايد مشوولان بايد رفع شبهه كنند كه در مورد دور اول در تهران زير بار نرفتند. به شخصه مطمئنم كه نتايج اعلام شده از سوي وزارت كشور و شوراي نگهبان درست است.

اعتراض ما به ردصلاحيت‌ها به جاي خودش باقي است و واقعا شوراي نگهبان در اين زمينه كار را از بدسليقگي گذرانده و نمي‌دانم كه بايد از دست كارهاي آنها به كجا شكايت كرد؟ ادعا ندارم كه اگر سر كانديداهاي پاك و مسلمان اصلاح‌طلبان با تيغ رد صلاحيت نمي‌بريدند، حتما آنها همگي راي مي‌آوردند كه اين خيالي باطل است و خود اين را مي‌دانيم، اما شوراي نگهبان با اين كارها هر روز وجاهت قانوني و شرعي خود را تنزل مي‌دهد. طبق اخبار منتشر شده‌ي موثق، براي تعدادي از ردصلاحيت‌شدگان هيچ دليل قانع كننده‌اي نداشته‌اند. از اين بگذيرم.

انگار دوستاني مي‌ترسند كه ما در دور دوم راي نياوريم، كسي كه مي‌گويد من اصلاح‌طلبم، بايد پوست كلفت داشته باشد، كي خسته شده؟ «دشمن»! نااميدي از توانايي ترغيب مردم به حضور در پاي صندوق‌ها را به كناري بگذاريم و در قدم اول بگرديم دو برنامه را در دستور كارهاي خود بگذاريم، يكي جلب آراي كساني كه قصد شركت دارند و دوم ترغيب آراي خاموش به شركت. و بدانيم كه در دور اول، از هر 10 نفر تهراني واجد شرايط، تنها 3 نفر شركت كرده و نتيجه‌ي دور اول حاصل آن است.

البته كه راه اصلاحات هميشه از هر انتخاباتي با هر ويژگي‌هايي كه داشته باشد نمي‌گذرد، اما در نبود نهادهاي اجتماعي قوي، نداشتن جاي پا در نهادهاي قدرت براي پا گرفتن و پايدار كردن نهادهاي اجتماعي لازم است. بنابراين تصور مي‌كنم حضور اقليتي قدرتمند در مجلس هشتم كه حساب شده كار كنند، مي‌تواند در اصلاحات مورد نظر ما موثر باشد.

به هر حال دوست دارم در اين باره كساني كه نمي‌خواهند در انتخابات شركت كنند هم نظر خود را مطرح كنند، يا ما آنها را قانع مي‌كنيم و يا آنها ما را!

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

سهل‌انگاران انفجار شيراز محاكمه شوند

تاكنون از اخبار اينطور برمي‌آيد كه علت انفجار در حسينيه‌ي كانون رهپويان شيراز، به خاطر سهل‌انگاري در نگهداري اقلام تسليحاتي جنگي بوده كه براي برگزاري يك نمايشگاه در روزهاي آينده در آنجا نگهداري مي‌شده است.

فرماندار شيراز و معاون استانداري فارس و مسوول نيروي انتظامي فارس هم تاكنون هر سه تاكيد كرده‌اند بمب‌گذاري منتفي است و احتمالا ناشي از سهل انگاري بوده است. از طرفي آقاي انجوي‌نژاد، سخنران جلسات حسينيه كه در موقع اتفاق آنجا بوده مي‌گويد چنين چيزي نيست و قطعا بمب‌گذاري بوده است.

اظهارات آقايان مسوول نمي‌تواند حتي به فرض مبتني بر جهل به موضوع يا مصلحت سنجي آنها باشد و اگر چنين باشد كه اينگونه برداشت خواهد شد خانه از بنياد ويران است، اما من كوچكترين احتمالي در اين زمينه نمي‌دهم. ولي ادعاي آقاي انجوي‌نژاد كه كارشناس موضوع نيست، به نظرم يا از روي جهل به قضيه است كه در اين صورت نمي‌توان به او ايرادي گرفت، جز اين كه نبايد حدسيات خود را اينچنين رسانه‌يي مي‌كرد تا حرف مسوولان بيشتر اعتماد عمومي را اقنا كند. شايد هم كه احتمالش خيلي كم است، خواسته حادثه‌ي ناشي از سهل‌انگاري را لاپوشاني كند و تقصيرش را به گردن «دشمن فرضي» حواله دهد.

به هر حال فرقي نمي‌كند، اگر سهل‌انگاري بوده كه بايد با سهل‌انگاران برخورد جدي كرد. با شلوغ كردن و گفتن اين كه «بله، شهادت چيز خوبي است»، نمي‌شود سهل‌انگاري را توجيه كرد. اگر سهل‌انگاري بوده كه اين به شهادت رساندن نيست، كشتن افراد است، هرچند غير عمد باشد. نمي‌شود يك مشت تسليحات نظامي و مهمات جنگي را بريزيم يك جا و بي احتياطي كنيم و با خود بگوييم كه اشكال ندارد، اگر منفجر شد موجب شهادت كساني مي‌شود كه طالب شهادت هستند يا نيستند و به هر حال خوش به حالشان مي‌شود!

البته من اين يادداشت را زماني دارم مي‌نويسم كه علي‌رغم گذشت بيشتر از 27 ساعت از انفجار، هنوز علت آن به طور كامل اعلام نشده است، جز همان كه گفتم، همه‌ي مسوولان امر، گفته‌اند «امكان بمبگذاري در حادثه‌ي شيراز منتفي است». همچنين در پيام‌هاي تسليت امام جمعه‌ي شيراز و نماينده‌ي خبرگان به اين مناسبت، هيچ اشاره‌اي به دليل حادثه - مثلا محكوميت عاملان - نشده است.

نمي‌شود كه براي جبران كوتاهي خودمان به همه مدال شهادت بدهيم و زمين‌هاي بهشت را به خانواده‌هاي آنها حواله كنيم. از طرفي در خبرهاي امشب خواندم كشته شدگان حادثه را روز سه‌شنبه تشييع مي‌كنند، به نظرم صحيح نباشد كه پيكر اين بندگان خدا را چند روز نگه دارند، علتي ندارد، هر چه زودتر بايد به خاك سپرده شوند. خدا رحمتشان كند.

خبر شيراز در منابع غيررسمي

انا لله و انا اليه راجعون. انفجار چند ساعت پيش حسينيه‌اي در شيراز بسيار ناراحت كننده بود و باعث كشته و زخمي شدن بسياري شد. خبرش را از لحظه‌ي اولي كه فارس منتشر كرد تا دقايقي پيش پيگيري مي‌كردم و الان ديگر خوابم گرفت. آن طور كه مسوولان گفته‌اند تا به حال به اين نتيجه نرسيده‌اند كه بمب‌گذاري در كار بوده است، بنابر اين بايد منتظر بررسي آنها باشيم.

بمب‌گذاري كه جنايت است و جاي خود را دارد، اما اگر بمب گذاري نبوده و بر اثر سهل انگاري، دليل ديگري داشته، آنوقت باز هم جنايت است. پيش داوري نكنيم در اين شرايط بهتر است، منتظر نتيجه‌ي تحقيق بمانيم.

اما با چند تا از شيرازي‌ها كه صحبت كردم مي‌گفتند احتمالا كار بهايي‌هاست كه از دست روحاني جوان آقاي انجوي ناراحتند چون اين حسينيه جوانان و نوجوانان شيرازي رو جلب كرده بود. انگار جلسات آقاي انجوي مورد استقبال نسل جوان شيراز قرار گرفته و يك كانون فرهنگي كه در آن حسينيه فعال است به نام رهپويان وصال، سايت خوبي هم دارد كه بسيار پيشرفته است و حتي امكان پخش مستقيم سخنراني‌هاي آقاي انجوي روي اينترنت را هم داشتند.

در اين بين اخبار اين حادثه‌ي ناگوار، يكي از سايت‌هاي سياسي راست‌گرا متن يك سخنراني آقاي انجوي را روي اينترنت قرار داد و نوشت كه انجوي به دليل چنين سخناني در تلويزيون ممنون التصوير شده است. يكي از دوستان هم مي‌گفت كه ديدگاه مستقلي دارد و به آقاي خاتمي هم ارادت خاصي دارد.

دوستي از جهرم مي‌گفت كه شيراز و حتي شهرهاي ديگر اطراف آن هم حالت فوق العاده‌اي دارد و تلفن‌ها خوب كار نمي‌كنند. گفتم ببين هر چند كشته‌ها و زخمي‌هاي اين حادثه خيلي مهم هستند، اما به هر حال اتفاقي اينچنين شهر را برهم مي‌ريزد و مثلا كمبود خون و بيمارستان و پزشك و خدمات مي‌تواند خيلي راحت باعث بحران‌هايي شود و كساني از روي عصبانيت نظم شهر را دچار اختلال كنند. همين كه الان بايد شهر خلوت باشد تا بتوان به بيشتر از 100 مجروح حادثه خدمات پزشكي داد، با حضور مردمي كه يا فك و فاميل و دوست مجروحين هستند يا مشتاق هستند بدانند كه در شهر چه خبري شده است، امكان ندارد، همه دور و بر محل حادثه و بيمارستان‌ها جمع شده‌اند، خب حالا مشكل امنيتي به وجود مي‌آيد.

به هر حال براي پيگيري خبرها بيشتر از خبرگزاري‌ها مجبور بودم از طريق سيستم بالاترين دنبال كنم چون تازه ترين خبرها را از منابع متنوع جمع‌آوري مي‌كرد. يكي ديگر از منابع جالب، تالارهاي گفت‌وگويي بود كه شيرازي‌ها در آن مي‌نوشتند و خبرهاي آنها بيسار جالب بود. مثلا يكي به نقل از خاله‌اش يه برادرش و يا دوستش كه شاهد قضيه بوده تعريف مي‌كرد.

بعد از منتشر شدن تعدادي خبر، دنبال عكس بوديم كه آن هم از حوزه‌ي شخصي منتشر شد، يك بلاگر عكاس كه با دوربين خودش چند عكس گرفته و روي وبلاگ گذاشته بود. در اين اتفاق من اخبارم را بيشتر از منابع رسمي از غير رسمي‌ها گرفتم و راضي هم بودم و هيچ احساس نكردم كه بايد حتما مورد تاييد منابع رسمي قرار بگيرد و به راحتي براي من قابل باور بود، حتي بيشتر از خبرهايي كه خبرگزاري‌ها منتشر مي‌كنند. هرچند آن كساني كه از حادثه نوشته بودند خبرنگار نبودند و آن عكس‌ها را هم با آن موبايل، هيچ عكاسي از لحاظ حرفه‌يي تاييد نمي‌كند!

۱۳۸۷ فروردین ۲۴, شنبه

بحث سر عكاسي

در كنار خيابان شهيدلر باكو، يك مسجد اهل تسنن هست كه شنيدم بعد از فروپاشي شوروي، تركيه آن را بنا كرد. به هر حال در كشوري با اكثريت مطلق شيعه، جالب است كه در بهترين نقطه‌اش اهل تسنن مسجد احداث كرده است! در روزهاي جمعه هم نماز جمعه‌ي آنها رونق دارد.

از كنارش منظره‌ي زيبايي از شهر ديده مي‌شود. علي شمس كه آمده بود به آنجا رفتيم تا هم آنجا را ببينيم و هم عكسي بگيريم. از علي چند تا عكس گرفتم، بعدش از يك جوان كه گوشي در گوش داشت و چيزي را گوش مي‌كرد خواستم تا از ما دو تا عكسي بگيرد «زحمت اولماسا، بير شكيل چك»، گفت «نمي‌شود!» گفتم «چه نمي‌شود؟» گفت «من عكس نمي‌گيرم!» وقتي ديد كه خيلي تعجب كرده‌ام و اصرار دارم كه حداقل همانطور كه نشسته زحمت بكشد و اين دكمه‌ي دوربين ديجيتال من را بچكاند، گفت كه «در اسلام عكس گرفتن حرام است»!

به نظر سني مي‌رسيد، نمي‌خواستم با او وارد بحث شوم، اما گفتم كه در اسلامي كه من مي‌شناسم گرفتن عكس حرام نيست، گفت هست! گفتم تو كارت شناسايي ملي نداري؟ گفت دارم و شروع كرد به گشتن دنبال آن. گفتم رويش عكس ندارد؟ با مكثي گفت كه «دارد، ... اما آن را اداره‌اي كه در آن كار مي‌كنم مجبور كرده است، اما شما كه مجبور نيستيد، اين عكس به چه دردتان مي‌خورد؟»

گفتم نظرت درباره‌ي تصوير تلويزيون چيه؟ گفت «آن فرق مي‌كند، چون تصوير در تلويزيون حركت مي‌كند اشكال ندارد»! دوربينم را گذاشتم روي ضبط فيلم و به علي گفتم يك تكاني بخورد، دستش را تكان داد و آن را ضبط كردم، آن را به جوان نشان دادم و پرسيدم «حالا حل شد؟ از نظرت اين اشكال ندارد؟» گفت «دارد، چون نيازي نداريد كه الان از اين فرد فيلم بگيريد»!

گفت «ببين، طبق اسلام اينطوري است كه من مي‌گويم»، گفتم «در كجاي اسلام؟» گفت «هست، تو يك سند بياور كه كسي از پيامبر عكسي كشيده باشد». گفتم «طبق همان اسناد و رواياتي كه تو به آنها استناد مي‌كني، تصوير و هر اثري كه مشابه سازي انسان يا حيوان باشد چون روح ندارد داراي اشكال است، اگر براي تصوير دليلي مي‌تواني بياوري، يا براي عكسي كه روي كارت شناسايي خودت هست، مي‌توان گوش كردن به صدايي كه داري مي‌شنوي را توجيه كرد اما در غير اين صورت آن صدايي كه داري مي‌شنوي هم همان حكم عكس را دارد».

گفتم «در آن اسلامي كه تو به آن اعتقاد داري نبايد ريشت را از ته بتراشي، بلكه بايد بلند نگه داري». جوان در حالي كه فكر كرد سوال‌ها ادامه خواهد داشت و به پست بد كسي خورده كه گير است، بلند شد و همانطور كه عقب عقب مي‌رفت و دور مي‌شد گفت «درست است اما اداره اجازه نمي‌دهد»!
اينم داستان يك عكس گرفتن، البته علي آقا بنده‌ي خدا چيزي نگفت اما در آن چند روز از دست من خيلي سختي كشيد، شايد اشكال از من است كه اينقدر بحث مي‌كنم، هر چند شايد كس ديگري شروع كننده باشد. يك بار به يك مغازه رفتيم تا يك پيراهن قيمت كنيم، بحث با آقاي فروشنده اينقدر طولاني شد كه نشستيم روي مبل و چايي و بحث از يك پيراهن به تاريخ و سياست كشيد. به هر حال، يا علي، تا بعد.

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

ما، شما، بن لادن و حمايت بوش

جورج بوش: «اولاً عقيده‌ي من اين است كه طرفداران اصلاحات در ايران افراد شجاعي هستند. آنها دوستي بهتر از جورج بوش ندارند، و من براي آنها از خداوند بزرگ طلب خير و بركت و موفقيت مي‌كنم. دوم اينکه من هيچ عملي انجام نمي‌دهم كه به تلاش آنها آسيب برساند»!

چند روزي است كه اين بخش از مصاحبه‌ي چند هفته قبل صداي آمريكا با جورج بوش، دستمايه‌ي سياسيون اصولگرا شده است تا به ضرباهنگ حملاتشان عليه اصلاح‌طلبان بيافزايند، در اين باره ذكر چند نكته را خطاب به برادران اصولگرا لازم ديدم:

في الواقع اين اظهار حمايت دروغين بوش نيست كه موجب تعجب مي‌شود چون آنها سياست را خوب مي‌دانند و تاثير آن كلمات در داخل كشور را؛ اين خود را به نفهمي زدن بعضي‌هاست كه وانمود مي‌كنند بوش به اصلاح‌طلبان علاقه دارد. شادماني شما براي سوءاستفاده‌ي جناحي از موضوع موجب تعجب و خجالت است.

شما آنقدر در اين چند سال دهن بين حرف‌هاي زيركانه‌ي بوش و دار و دسته‌اش شده‌ايد كه وقتي گزارش سازمان‌هاي اطلاعاتي آمريكا منتشر مي‌شود و ايران را متهم مي‌كند كه تا سال 2003 ميلادي به دنبال اهداف غير صلح آميز هسته‌يي بوده، ذوق زده مي‌شويد و آن را پيروزي بزرگ مي‌خوانيد و جشن مي‌گيريد، به صرف اين كه تنها يك بخشي از روند طي شده را فاقد خدشه دانسته است، و باز هم خودش تاييد كننده قلمداد مي‌شود.

در واقع آمريكا با اين كارش دارد غير مستقيم از شما اصولگرايان در مقابل اصلاح‌طلبان حمايت مي‌كند كه اين خطرناك است و بايد از اين ترسيد. بوش ... مي‌خورد كه در مسائل داخلي ما دخالت كند و با اين كار بين ما اختلاف بياندازد. شما كه حتي نمي توايید يك نانوايي را اداره كنيد اين دور روزه ي در قدرت را به احترام راي و اعتماد مردمي كه به پاي صندوق ها آمدند در حفظ كشور بكوشيد.

آیا شما همان‌هايي نيستيد كه امام خميني گفت اسلامتان اسلام آمريكايي است و ناراحت شديد؟ مسلمان بودن كه به ادعا كردن و ريش داشتن نيست، كه اگر باشد طالبان آخر مسلماني هستند. بن لادن كه اصلا مسلمان نيست، اسلام او اسلام آمريكايي است و مانند عروسكي در دست آمريكا حركت مي‌كند. اسلام بن لادني، جزو برنامه‌ي نومحافظه‌كاران كاخ سفيد است تا بتوانند با آن اسلام را بدنام كنند و بين اديان اختلاف بياندازند تا جنگ تمدن‌ها محقق شود.

آن پير جماران وقتي درباره ي برداشتتان از اسلام هشدار مي‌داد كه «اينها مروج اسلام آمريكايي‌اند»، مي‌ديد امروز را كه در عرصه ي سیاسي هم براي مذاكره با آنها سر از پا نمي‌شناسيد و حتي حاضر نيستيد به آن عده از دانشجويان جوان طرفدار خودتان كه خواستار توجيه اين كارتان در مقابل آن شعارهاي پيشين هستند توضيح دهيد. درك مي‌كنم، قادر نيستيد، چون شما در شعارهاي پيشينتان رابطه را تا ابد الدهر منتفي مي‌دانستيد و نمي‌دانستيد كه مي‌شود در عين مذاكره و ايجاد رابطه با آمريكا، منافع را حفظ كرد، چون اين كار را شايد بلد نبوديد و نيستيد. و اين خطرناك است، بلكه در اين مذاكرات حول حولكي در شرايطي كه هر روز فشار آمريكا بيشتر مي‌شود، خداي ناخواسته بفروشيد هر آنچه نبايد را.

اي خاك بر سر ما كه گروهي هنوز شيطان بزرگ را نشناخته‌اند. در اين سال‌ها ديديم كه آمريكايي‌ها از مواضع عجيب و غريب خوششان مي‌آمد و اتفاقا خيلي دوست داشتند كه چنين كساني روي كار بيايند تا بتوانند به اهداف خود برسند و ديديم كه در اين دوره‌ي كوتاه دو و نيم ساله توانستند سه قطعنامه‌ي تحريم عليه ايران در شوراي امنيت به تصويب برسانند در حالي كه در هست سال دوره‌ي اصلاحات نتوانسته بودند چنين غلطي بكنند.

مگر بوش و بن لادن در یک مسیر نيستند و از وجود دیگری استفاده نمی کنند؟ مگر ما تصوري نداريم كه خود آمريكا پديدآورنده‌ي بن لادن است و الان هم دستشان در دست هم است؟ اما در ظاهر؟ نخير، در ظاهر بوش مخالف بن لادن است و دوست مردم افغانستان! آيا به شما برنمي‌خورد كه فقط تصور كنم شايد بوش با ما و شما هم دارد آنچنان رفتار مي‌كند؟


من هم در یادداشت نوشتن کمی پیاز داغش را اضافه کردم اما دوستان محافظه کار هم بزنم به تخته خیلی خنگ، ظاهر بین یا سوءاستفاده چی تشریف دارند.

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

گراني و مسوولان عصبي

  1. «ضمن تأكيد بر سهم دولت نمي‌توان و نبايد سهم مجلس و دستگاه قضايي را نيز در پيدايش گراني ناديده گرفت»
  2. «نمي‌توان تلاش و اراده‌ي مسئولان پاكدست نظام براي مهار غول گراني و تورم را ناديده گرفت»
اين دو جمله را دو نفر نگفته‌اند، يك نفر گفته، آن هم نه در دو مقطع مختلف، در يك پاراگراف. تصور مي‌كنم علتش به آثار بد رواني گراني‌ها بر مسوولان و حاميان آنها برمي‌گردد.
اين گراني‌هاي امروز آنقدرها هم ادامه پيدا نمي‌كند، موجي است كه به غير از سياست‌هاي دولت و مجلس، احتمالا وضعيت خراب اقتصاد جهان بر آن بي تاثير نيست و تا حدي كاهش پيدا خواهد كرد، اما همين قدرش هم همه را عصبي كرده و بيشتر از آن كه بحث‌هاي فعلي كارشناسي باشد، سياسي شده، دخالت سياسيون در اقتصاد هم نتيجه‌اش معلوم است، بدتر مي‌شود كه بهتر نمي‌شود. اتفاقا وضعيت فعلي اقتصاد كشور به خاطر دخالت كساني است كه هيچ سابقه و نگاه كارشناسي به حوزه‌ي اقتصادي نداشته‌اند و به نام طرح‌هاي ابتكاري و نوآورانه و انقلابي، كارهاي اشتباهي انجام دادند.
حالا چون مثل هر موضوع ديگري سياسي شده، سياسيون را به شدت با خود درگير كرده، طرفداران دولت و مجلس اينقدر عصبي هستند كه حتي به جان هم مي‌افتند و بخشي از مخالفان سياسي آنها از يك منظر، معارضان و دشمنان آنها هم از موضعي ديگر از اين موضوع استفاده مي‌كنند.
برادر عزيز آقاي شريعتمداري كيهان در يادداشت روز 19 فروردين، تقصير گراني را گردن همه مي‌اندازد و آقاي مصباحي مقدم در جوابش يادداشتي مي‌نويسد كه نخير، موضوع گراني‌هاي فعلي را پيش بيني كرده بود و همه‌ي تقصيرها را بر گردن دولت مي‌داند و گفت كه مجلس هفتم وقتي شروع به كار كرد در دو سال اول توانست حدود پنج يا شش درصد تورم را كم كند ولي بعد از دوره‌ي دولت آقاي احمدي‌نژاد تاكنون وضعيت اينطوري شده است! اقاي مصباحي مقدم توضيح نمي‌دهد كه اگر وضعيت اقتصاد در دو سال اول كار مجلس هفتم كه دولت خاتمي روي كار بود، به خاطر مجلسي‌ها بود كه پس بايد در دولت احمدي‌نژاد هم ادامه پيدا مي‌كرد و حتي بهبود مي‌يافت، لذا حرف آقاي مصباحي از اين نظر درست نيست، در ثاني تا آنجا كه همه به ياد دارند طرح تثبيت قيمت‌ها شاهكار سال اول كار مجلس هفتمي‌ها بود كه خودشان بعد از اجرا فهميدند اشتباه كرده‌اند و اقتصاد بچه‌بازي نيست.
مي‌بينيد كه اين آقايان قبل از اين كه وضعيت به اين شكل درآيد و بحث گراني نقل همه‌ي محافل شود، هيچ وقت تصور نمي‌كردند روزي برسد كه دنبال مقصر بگردند و نتوانند آن را به گردن اصلاح‌طلبان بياندازند. ولي الحمدالله در اين يك مورد اصلاح‌طلبان تقصيري ندارند و شايد يكي از بدي‌هاي حاكميت يكدست همين باشد كه دو طرف چون يكي هستند سياست‌هاي هم را نظارت نمي‌كنند و بعد از چند سال كه اينطوري وضعيت خراب شد هم بر سر خود مي‌زنند و هم ديگري.
پاسخ كيهان به آقاي مصباحي مقدم آنقدر جالب است كه نياز به توضيح بيشتر نيست:

«در يادداشت روز كيهان، سخن از واقعيت تلخ گراني و بار سنگين آن بر شانه هاي مردم و مخصوصاً محرومان و مستضعفان به ميان آمده بود و ضمن تأكيد بر دخالت عواملي كه بيرون از حوزه اختيارات داخلي است، به نمونه هايي از كم توجهي و غفلت مسئولان محترم نظام - دولت، مجلس و دستگاه قضايي- در برخورد با غول گراني اشاره شده بود. ولي نوشته برادر عزيزمان جناب مصباحي مقدم به گونه اي است كه شايد تصور شود از نگاه ايشان همه تقصيرها متوجه دولت بوده و مجلس محترم در اين ميان سهمي نداشته است! و حال آن كه ضمن تأكيد بر سهم دولت نمي توان و نبايد سهم مجلس- در كليت آن- و دستگاه قضايي را نيز در پيدايش پديده پلشت و كمرشكن گراني ناديده گرفت. كه اميدواريم ساير صاحبنظران نيز به اظهارنظر گره گشا در اين عرصه بپردازند. و اگر اين صاحبنظران در زمره مسئولان محترم نظام هستند، سهم خود و يا سازمان و مركز متبوع خويش را در اين زمينه ناديده نگيرند. و بالاخره همانگونه كه در يادداشت روز كيهان آمده و جناب آقاي مصباحي مقدم نيز برآن تأكيد ورزيده اند، نمي توان تلاش و اراده مسئولان پاكدست نظام براي مهار غول گراني و تورم را ناديده گرفت»!

چه خوب است كه اصولگرايان به دور از جنجال و با كنترل و تسلط بر خود، حداقل به فكر طرح‌هاي يك شبه براي سامان دادن وضعيت اقتصادي پيش آمده نباشند كه خداي ناكرده بدتر مي‌شود.

همين امروز آقاي احمدي‌نژاد مدعي شده كه تورم فعلي نتيجه‌ي كوشش و مجاهدت شبانه روزي دولت‌مردان است وگرنه الان تورم 60 - 70 درصد مي‌بود! و قول داده است كه «ان‌شاءالله معضل گراني نيز به زودي سر و سامان خواهد گرفت»!

واقعا از اين كه تورم 70 درصد نيست رسما از آقاي رييس جمهور تشكر مي‌كنم، به به، خيلي متشكرم ;)

حاشيه:

آقاي رييس جمهور مطابق اين چند سال، باز هم گفت كه مي‌خواهد با گردن كلفت‌هاي مفاسد اقتصادي دربيافتد، گرچه دشوار است اما دولت در قطع دست‌هاي فاسد «كاملا جدي» است. از نظر من كه اين مبارزه با مفاسد اقتصادي بيشتر به طنز شبيه است، مثلا وقتي مي‌گويد كه «دولت در انجام اصلاحات اساسي و مبارزه با مفاسد تنهاست»، يعني چي؟ يعني مجلس و قوه‌ي قضاييه و مقامات عالي رتبه در اين باره به او كمك نمي‌كنند؟! آقاي احمدي‌نژاد كه هم خط همه‌ي آنهاست، پس مشكل كجاست؟ و باز هم مثل هميشه گفته «مفسدان اقتصادي با فتنه‌گري‌هاي گوناگون، قصد دارند خود را از اتهامات مبرا كنند، وقتي قرار مي‌شود با يكي از دست‌هاي آلوده برخورد شود هزاران دست به حمايت از وي برمي‌خيزند و به انحاء مختلف به اعمال فشار مي‌پردازند».

البته آقا محمود ابراز اميدواري كرده كه در اين راه « پيروزي دور از دسترس نيست»، من هم اميدوارم، به شرطي كه مانند استقلال و پرسپوليس كه امروز گند زدند، آقا محمود ما به مفاسد اقتصادي 4 - 1 نبازد!

وزراي يكي دو ساله

  1. وزراي كشور و اقتصاد در حالي قرار است بركنار شوند كه تنها يك سال از عمر دولت نهم باقي مانده است. آيا افراد جايگزين مي‌توانند در اين دو حوزه طي يك سال آتي سياستي جديد را پي بگيرند كه به نتيجه برسد؟ اداره‌ي يك وزارتخانه و سياست‌گزاري براي جهت‌گيري در آن حوزه كه مانند گرداندن يك بقالي نيست تا بشود به اين سرعت به نتيجه‌ي مورد نظر رسيد، از اين لحاظ هدف آقاي احمدي‌نژاد اگر اين است كه قطعا به خطا مي‌رود و به ايشان بگويند منصرف شود.
  2. شايد هدف آقاي رييس جمهور، خداي نكرده فرار از قبول مسووليت عملكرد اين وزرا و يا اين كه هدفش تنها نشان دادن مخالفت خود با جهت‌گيري‌هاي پيش گرفته شده‌ي آنها باشد، هرچند تغيير چنداني در مدت باقي مانده به وقوع نپيوندد. پذيرفتني نيست، الان بيشتر از دو سال و نيم گذشته و حالا تازه ياد پايان رسيدن دوره در يك سال آينده افتاده‌اند كه بايد نتيجه‌ي كارها را با شعارها مقايسه كرد؟! متاسفانه جهت‌گيري آقاي رييس جمهور و وزراي اقتصاد و كشور در اين حوزه‌ها كاملا در يك راستا بوده و اتفاقا خيلي از سياست‌هاي كلان در اين حوزه‌ها توسط شخص آقاي رييس جمهور اعلام عمومي مي‌شد و آن وزرا هم آن را پيگيري مي‌كردند.
  3. تا دو ماه ديگر اعضاي جديد وارد مجلس مي‌شوند، به نظرم مي‌رسد رييس جمهور از بيم اين كه نمايندگان تازه نفس بخواهند عملكرد وزراي اقتصاد و كشور در دوره‌ي طي شده را به چالش بكشند، آنها را از اين طريق به دست مجلس يكدست هفتم تغيير دهد كه اتفاقا خود هم در اين سياست‌ها همراه با دولت نهم بوده است.
  4. پيشتر وزراي تعاون، نفت، رفاه، صنايع و آموزش و پرورش هم طي اين دو سال و نيم از دولت كنار گذاشته شده بودند. به قول آقاي مرعشي كارگزاران، تا به حال آقاي احمدي‌نژاد دليل موجهي براي بركناري آنها اعلام نكرده و من هم اميدوارم كه حداقل در خواب ببينم ايشان مردم را قابل دانسته و در بين سخنراني‌هاي پرشوري كه مي‌كنند در اين باره هم توضيح كوتاهي بدهند، حتي در حد يك جمله!
  5. تغيير هفت وزير در اين دو سال و نيم، اين پرسش را به ذهن متبادر مي‌كند كه آيا آقاي احمدي‌نژاد از ابتدا برنامه‌ي مشخصي براي اداره‌ي دولت در حوزه‌هاي مختلف نداشته؟ يا اين كه ايشان از توانايي لازم در انتخاب افراد كارآمد براي اجراي برنامه‌هايي مشخص برخوردار نبوده؟ يا افرادي كه به كار گمارده شدند پس از مدتي باور خود را به شعارهاي دولتي كه با آن همراه بودند از دست دادند، مانند آقاي لاريجاني كه بيرون گود شوراي عالي امنيت ملي شعار معروف آب نبات را مي‌داد و بعد متوجه شد كه شعارهاي دولت نهم با واقعيت نمي‌خواند كنار گرفت. به هر حال برادرانه مي‌گويم كه تصور عمومي از اين كار آقاي احمدي‌نژاد اين است كه اعتماد مردم را به بازي گرفته است چون اين تغييرات متوالي دولت را بي ثبات نشان مي‌دهد و بازتاب مثبتي هم ندارد.
  6. قبلا يادآور شده بودم كه عملكرد ضعيف آقاي احمدي‌نژاد به سرمايه‌ي اجتماعي ضربه مي‌زند و اعتماد مردم را به شعارهاي انتخاباتي كانديداها در انتخابات به اندازه‌ي قابل توجهي كاهش مي‌دهد. لذا هر چند با منطق برخي از اصولگرايان، من بايد از اين اتفاقات خوشحال شوم، برعكس تصور مي‌كنم هيچ اصلاح‌طلبي از اين قضيه خوشحال نمي‌شود.
  7. راستي با اين حرف‌هايي كه آقاي احمدي‌نژاد ديشب درباره‌ي وضعيت مسكن زد، به نظرم وزير مسكن در اولويت باشد، نه؟ اگر جواب رييس جمهور به اين سوال «نه» باشد، پس وضع در حوزه‌ي وزارتخانه‌هاي اقتصاد و كشور را بدتر از وضعيت مسكن مي‌داند كه قرار بر تعويض آنها دارد، آيا اينطور است؟
  8. و در پايان يك سوال مقدماتي؛ حركت‌هاي رييس دولت در اداره‌ي كشور بر چه منطقي استوار است كه من بر اساس همان منطق آن را بررسي كنيم؟

۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

گزارش سفر نوروزي به ايران

نهم فروردين آخر شب از باكو به تهران رفتم و بامداد سه‌شنبه به باكو برگشتم. قسمت سفر از باكو تا تهران جالب نبود، با يك ايرباس كوچك ملخ‌دار كه يكي از مسافران به طنز مي‌گفت اولين تجربه‌ي سفر با هواپيماي بدون خلبان بود! داستان كرايه‌ي تاكسي فرودگاه امام تا شهر هم كه همچنان ادامه دارد و براي تا ميدان جمهوري حدود سيزده هزار تومان كرايه مي‌گيرند. تازه آقاي راننده مي‌گفت كه قرار است تاكسي راني همين روزها نرخ جديد آنها را كه پانزده درصد افزايش قيمت است به آنها ابلاغ كند. بد نيست دوستان خبرپراكن در اين باره هم خبري بپراكنند تا بلكه فرجي شود.

دهم و يازدهم به همراه مطهره خانم در تهران به ديدار اقوام و دوستان رفتيم. صبح روز دوازدهم هم به خانه‌ي پدرم در نوشهر رفتيم، دو روز مانديم، سيزده را در روستاي هچيرود به در كرديم و چهارشنبه به تهران برگشتيم. اين جاده‌ي كندوان اينقدر زيباست كه هرچقدر بروي و برگردي از آن سير نمي‌شوي و خسته كننده نيست، شمال هم كه جاي خودش را دارد، به ويژه براي كساني مثل من كه در طبيعت و حياطي بزرگ شده‌اند كه درختان و سرسبزي‌اش كمي از جنگل ندارد. براي همين است كه در تهران و حتي در باكو از اين لحاظ دلم مي‌گيرد.

آقاي دكتر فاتح كه دانشجوي دوره‌ي دكتراي رسانه در دانشگاه آكسفورد است براي انجام بخشي از تحقيقات تحصيلي‌اش در ايام عيد به ايران آمد، سري به شهرستان خود - شاهرود - زد و جمعه شب به تهران برگشت. دوستان و همكاران سابق او چه در جهاد دانشگاهي، دانشگاه تهران، انجمن‌هاي اسلامي و ايسنا، همين كه خبردار شدند به ديدارش رفتند. دوستاني كه سال‌ها همديگر را نديده بودند مي‌توانستند هم را ببينند، دكتر ابراهيم عباسي و دكتر مصطفي فاطمي را سال‌ها بود كه نديده بودم. نگاه دكتر فاتح در زمينه‌ي رسانه خيلي به روز شده و به غير از حال و احوال كردن‌هاي مرسوم، واقعا از شنيدن حرف‌هاي او در اين باره لذت بردم. به هر حال دو سال و نيم بود كه او را از نزديك نديده بودم، انرژي دوباره‌اي گرفتم و گرفتيم. ما مثل يك خانواده هستيم، خيلي‌ها ارتباط بين ما را با هم درك نمي‌كنند، خدا هم آنها و هم ما را به راه راست هدايت كند.

مطهره خانم چند بار به ايسنا رفت، يك بار كه به دنبال او رفته بودم، به بچه‌ها سري زدم و چند تا از دوستان - از جمله آقايان رحيميان و حسن‌زاده - را ديدم.

تورم و گراني بد جوري اذيت مي‌كند، قيمت مسكن افتضاح شده، هرچند مي‌دانستم كه بالا رفته اما تا وقتي چند مورد را نديدم به عمق فاجعه پي نبردم، واقعا يك زوج جوان كه حقوق كارمندي مي‌گيرند اصلا نبايد فكر خانه‌دار شدن را تا آخر عمر داشته باشند، مگر هميشه به اميد دستي از غيب باشند تا دري به تخته بخورد و يك آپارتمان از آسمان برايشان به زمين فرو آيد!

از يك كارخانه‌ي دولتي مي‌خواستم چيزي را براي كارم در باكو خريداري كنم، شش ماه پيش آن چيز را هر تن «هزار و پنجاه دلار» از آنها خريدم، روز شنبه كه به دفتر آنها مراجعه كردم گفتند هر تن آن را حدود «دو هزار و دويست دلار» مي‌فروشند. من مجبور نيستم از آنها بخرم، از كشور ديگري تهيه مي‌كنم، اما كساني كه در داخل از آن استفاده مي‌كنند مجبورند، اين جوابي بود كه خود مسوول فروش آن شركت دولتي به من گفت.

عصر يكشنبه به اتفاق مطهره خانم و علي سميع‌زاده به دفتر جبهه مشاركت رفتيم و به رسم نوروز با دوستان ديداري تازه كرديم. امروز شنيدم كه حاج آقا قابل بالاخره روانه‌ي زندان شد، او در جلسه‌ي پريروز جيهه، مجري جلسه بود، خيلي كوتاه عيد را تبريك گفت و بعد از او چند نفر از اعضا خاطراتي تعريف كردند، هر چند بنابر خواهش آقاي قابل قرار نبود كه سياسي شود، اما غير از آقاي تاج‌زاده، دو سه نفر ديگر هيچ خاطره‌اي را هيرت‌انگيز‌تر از جلسه‌ي توجيهي شوراي نگهبان درباره‌ي علت ردصلاحيت خود در انتخابات اخير مجلس نديدند. اما آقا مصطفي خاطره‌ي بانمكي تعريف كرد. گفت وقتي او معاون سياسي وزير كشور بود و مرحوم آقاي موحدي ساوجي عضو كميسيون ماده‌ي ده احزاب بود، در اوج درگيري‌هاي سياسي دو جناح در آن زمان، در جلسه‌اي آقاي موحدي ساوجي موبايلش در اتاق بوده و خود بيرون رفته بود كه زنگ مي‌خورد و آقاي تاج‌زاده گوشي را جواب مي‌دهد تا به طرف بگويد كه آقاي موحدي مثلا چند دقيقه‌ي ديگر مي‌آيد، طرف مي‌پرسد آقاي ساوجي؟ و وقتي مي‌فهمد به جاي او آقاي تاج‌زاده جواب داده خشكش مي‌زند. مثل اين ماند كه شما امروز با موبايل آقاي تاج‌زاده تماس بگيريد و آقاي جنتي جواب بدهد!

تعطيلات خوبي بود، از يك طرف حيف كه تمام شد و از طرف ديگر چون كارم زياد است دوست داشتم كار مي‌كردم. صبح كه به باكو رسيدم ساعت شش بود، يك چرتي زدم و كار دوباره شروع شد.