۱۳۸۴ بهمن ۵, چهارشنبه

لحنم تغيير كرده؟

علي آقا: «از حدود يك ماه قبل خيلي لحنت در مورد احمدي نژاد عوض شده چه تغييري پيش آمده؟ حمايت از يك كنفرانس دولتي با اهداف سياسي؟!! خيلي عجيبه؟ راستي چقدر در مورد هولوكاست مي دوني كه انجور در موردش موضع مي‌گيري؟» (با اشاره به يادداشت «مخالفان هولوكاست در ايران»)

احمد آقا: «چيزي كه در مورد نوشته‌هاي تو در وبلاگت منو از همه بيشتر متعجب كرده اين ليست سايت‌ها و وبلاگ‌هايي هست كه در ستون دست راست گذاشتي. من همه رو مرور كردم و همه رو بدون استثنا سر زدم و تا اونجايي كه وقتم اجازه مي‌داد مطالبشون رو خواندم. حالا تعجب و حيرت من اينه كه ۹۹ درصد اين آدم‌هاي كه تو بهشون لينك دادي با حرف‌ها و نظرات تو هيچ سنخيتي ندارند و مي‌تونم حدس بزنم كه اكثرشون اصلاً شرم دارند كه تو بهشون لينك دادي. حالا ميگي نه؟ يه نظرخواهي بكن و ببين چند نفرشون مايل هستن كه تو بهشون لينك بدي.»

كامنت‌هاي اين دو نفر برايم جالب بود، صريح و بي‌پرده، اما اصلا جا نخوردم چون كاملا قابل پيش‌بيني بود. نمي‌دونم كه اين علي آقا چند وقته بلاگم رو مي‌خونه، همين طور احمد آقا. معتقدم نبايد با هم تعارف داشته باشيم، نبايد من چيزهايي رو بنويسم كه بهش معتقد نيستم يا به خاطر ملاحظات الكي هي قايم موشك بازي كنيم و به هم دروغ بگيم، براي همين نوشته‌هايم واقعا از درونم است، بدون ملاحظه و تعارف. يه يادداشتي حسين درخشان نوشته با عنوان «شوريدن»، احتمال داره پي ببريد كه چقدر لازمه آدم با خودش تعارف نداشته باشه چه برسه با ديگران! اگه همه عليه خودمون بشوريم دنيا گلستان مي‌شود، نه؟

علي آقا! مگه گفته‌هاي آقاي خاتمي كه رييس جمهور بود حمايت چشم و گوش بسته از دولت محسوب مي‌شد كه حالا حمايت از يك گفته‌ي احمدي‌نژاد اين طوري باشه؟! از طرفي خود تو درباره‌ي هولوكاست چقدر مي‌دوني؟ واقعا تو معتقدي روايت صهيونست‌ها از هولوكاست متني است مقدس كه نمي‌شود در آن شك كرد؟ قطعا تو هم قبول داري كه هر چيزي قابل بررسي است از جمله هولوكاست. تازه اگه يه ذره تحقيق كني مي‌بيني كه خيلي‌ها تو دنيا هستند كه با تحقيق ثابت كرده‌اند حداقل جنايات در قضيه‌ي هولوكاست در اون حد نبوده.

و احمد آقا! واقعا از اين كه وقت گذاشتي و موشكافانه بلاگم رو بررسي كردي ممنون. اما قبول كن كه افكار اينقدر متكثر شده كه درباره‌ي مسائل سياسي مختلف في‌الواقع نظرات هيچ دو نفري دقيقا شبيه به هم نيست. از طرفي من چند وقت پيش در يادداشت «اصلاحات دوم را كليد بزنيم» نوشتم كه مي‌خواهم نقد كنم، نقد خود و دوستانم، آن هم نقدي بي‌رحمانه، قضاوت‌هايم هم فارغ از پيش‌زمينه‌هاي ذهني خواهد بود. مثلا من به روش‌هاي دموكراتيك براي حكومت معتقدم و مصباح يزدي به غير دموكراتيك، اما اين دليل نمي‌شه كه وقتي مي‌خواهم درباره‌ي اظهارات اخير او و غرويان قضاوت كنم، جوگير بشم و نگويم كه حرف او منطقي‌تر است تا حرف خيلي از به اصطلاح اصلاح‌طلب‌ها. كسي با اين حرف مخالفه؟

۱۳۸۴ بهمن ۴, سه‌شنبه

مخالفان هولوكاست در ايران

حرف‌هاي احمدي‌نژاد درباره‌ي هولوكاست چه سر و صدايي كرده، اصلا فكر نمي‌كردم اينقدر مهم باشه، آسوشيتدپرس‌ نوشته كه «بسياري از سياستمداران آلماني خواستار ممنوعيت سفر نئونازي‌هاي اين كشور به ايران به منظور شركت در كنفرانس هولوكاست شدند».

اولا اين خبر نشون مي‌دهد كه حرف‌هايش توي اروپا خريداراني دارد، ثانيا كشورهاي به اصطلاح آزادي مثل آلمان تحمل برگزاري يك كنفرانس براي بررسي هولوكاست رو هم ندارند.

هولوكاست، همان داستاني است كه بر مبناي آن يهوديان بسياري در جنگ جهاني دوم به دست نازيان كشته شدند، اما اين داستان قطعا در آن حد و اندازه‌اي كه غربي‌ها مي‌گويند نبوده.

توي اروپا كسي مثل سلمان رشدي مي‌تواند به بهانه‌ي آزادي بيان به اعتقادات بيش از يك ميليارد مسلمان توهين كند، اما كسي حتي نمي‌تواند به هولوكاست شك كند، حالا قراره كنفرانسي به ابتكار ايران تشكيل بشه، حتما جذابه، اما قطعا صهيونيست‌ها سنگ‌هاي زيادي جلوي آن خواهند انداخت.

متن خبر آسوشيتدپرس رو كه سايت فارسي راديو آلمان نقل كرده بخونيد، بخنديد و كيف كنيد!

۱۳۸۴ بهمن ۳, دوشنبه

300 تومان به جاي لب‌تاپ!


حتما يادتان هست آقاي مستر خاتمي در سال آخر مسووليتش وعده داد به خبرنگاران يك لب تاپ (نوت بوك) هديه مي‌دهد! البته مبلغ آن را تهيه كرد اما دولت او و انجمن صنفي روزنامه‌نگاران با بي‌عرضه‌گي نتوانستند آن را تقسيم كنند.

بالاخره اين كار به دولت فعلي سپرده شد، دولت «عدالت»! اما تقسيم كه شد، به خيلي از همكارانم نرسيد، شنيدم خبرنگاران ديگري در خبرگزاري‌هاي ديگر هم هستند كه از اين هديه بي‌بهره ماندند و اين يعني عدالت؟!

به طور غير مستقيم از يكي از بچه‌هاي فارس شنيدم كه به همه‌ي آنها داده‌اند، بالاخره بايد يه فرقي بين نور چشمي‌ها با ديگران باشد لااقل! او گفته كه ناراحت نباشيد، بالاخره مي‌دهند.

من كه هر جا بنشينم اين گونه عدالت گستري دولت فعلي و بي‌عرضه‌گي دولت قبلي را به تمسخر خواهم گرفت و به دوستانم هم پيشنهاد كرده‌ام حقشان را از متوليان تقسيم بيت المال مطالبه كنند، حالا يا با فرياد يا با نامه يا از راه‌هاي ديگر؛ چون انجمن‌هاي به اصطلاح صنفي كه انگار عرضه‌ي اين كار را ندارند.

از طرفي خيلي جالبه، به جاي لب‌تاپ كه آن همه تبليغ كردند فقط نفري 300 هزار تومان داده‌اند، آن هم نه به همه! خوش به حال آقاي خاتمي كه نفع تبليغاتي اين هديه را برد و بد به حال آنهايي كه يك قران هم نگرفتند و به حسابشان گذاشته شد و ما كه 300 تومان گرفتيم ولي لب‌تاپ به حسابمان نوشتند، بدتر به حال مردمي كه به امثال ما اعتماد كرده‌اند تا حقشان را پاس بداريم. آخر ما حق خودمان را نمي‌توانيم بگيريم، چه برسد به حق مردم!

۱۳۸۴ بهمن ۲, یکشنبه

شرمنده‌ي حسن و اسمائيل


كنون بيش از چهل روز است غمگينيم تنها
اداي دين ما را سخت دشوار است
يكي نيست پاسخگو، مقصر كيست؟
چه پيام‌ها، سخنراني، محفل‌ها
بزرگ مي‌دارند «خود» را، نه حسن نه اسمائيل
ناراحتم خيلي، بغضي دارم در گلو
در چله‌ي همكاران رفته از دست،
دايي حسن پرسيد «مقصر كيست؟»
بايد چه مي‌گفتيم؟ چه داشتيم براي گفتن؟ هيچ، هيچ و هيچ!
پس خاك بر سر ما، بر اين ماي پر ادعا
ناتوانيم گويا از اداي دين! چه بايد كرد؟
حسن جان، اسمائيل! شرمنده، تمام!

۱۳۸۴ بهمن ۱, شنبه

خانم امانپور!


اين خبرنگاران رسانه‌هاي خارجي خيلي باحالند، يه نمونه‌اش همين هموطن ما كريستين امانپور كه از بهترين و حرفه‌يي‌ترين گزارشگران CNN است؛ البته رسالتش با رسالت ماها فرق داره، مثلا بايد توي اطلاع رساني، در اين موقعيت كه تمام جهان به ما شك دارند، يكهو حرف‌هاي رييس جمهور ايران رو تحريف كنه و بگه كه احمدي نژاد گفته ما به دنبال سلاح هسته‌يي هستيم!

اين استراتژي آمريكا و رسالت CNN است همانطور كه انگليس براي BBC چنين نقشي تعريف كرده و خود به آن معترف است كه از کودتا عليه دولت مصدق حمايت كرده بود؛ ايرادي نمي‌توان به آن‌ها گرفت، اما مي‌توان گلايه كرد كه:

خانم كريستين! تو خبرنگاري، بايد رسالت خبرنگاري را فارغ از شغل خبرنگاري پاس بداري، هر چند عوامل درون سازماني و برون سازماني تلاش كنند كه تو را از رسالتت دور كنند.
و تو يك ايراني هستي و ايران وطن توست، اگر دين هم نداري – كه فرش مي‌دانم داشته باشي - لااقل آزاده باش.

از نحوه‌ي برخورد تو به در مصاحبه با احمدي‌نژاد بسيار ناراحت شدم كه شش بار به او گفتي «Do you understand»! واقعا خودت مي‌پسندي كه براي همين جملات ساده‌اي كه به تو نوشته‌ام بگويم «مي‌فهمي چه مي‌گويم؟» اما ديدي وقتي آن اشتباه فاحش را در انعكاس سخنان او كردي و وزارت ارشاد خواست دفتر CNN را تعطيل كند، احمدي‌نژاد به پشتوانه‌ي فرهنگ و تمدن ايراني راضي به اين كار نشد.

قطعا مي‌داني كه غرب براي تهاجم به ايران - منظورم تنها نقشه‌ي ايران نيست، فرهنگ و تمدن ايراني و اسلامي ماست – هيچ مدرك قانوني ندارد ولي دندان تيز كرده و اميدش به تبليغات رسانه‌يي است. و حتما مي‌داني كه تمام روشنفكران جهان با چنين بهانه‌جويي‌هايي براي افروختن شعله‌هاي جنگ مخالفند، پس چرا در اين موقعيت حساس بهانه‌اي فراهم شود براي چنين كاري، به ويژه از سوي امثال جنابعالي كه ايراني هستي، الان وقت آن است كه تمام ايراني‌ها از هر قوم و مذهب و زباني و از هر كجاي دنيا كه هستند كمك كنند تا جلوي جنگ افروزي گرفته شود.

ايران و ديگر كشورهاي توسعه نيافته با چنين روش‌هايي توسعه پيدا نمي‌كنند، نمونه‌اش افغانستان و عراق. در افغانستان بعد از جنگ توليد ترياك به بيش از 20 برابر رسيد! هنوز هم در هيچ زمينه‌اي توسعه پيدا نكرده. وضع كشت و كشتارها در عراق هم كه ديگر نياز به توصيف ندارد.

خانم امانپور! همه‌ي ما مانند آقاي عبدالله شهبازي نيستيم كه تو را به خاطر دين و مسلك و رفتار پدرت – كه نمي‌دانم چقدر درست نقل شده باشد – برانيم. حتي اگر خودت هم تاكنون اشتباهي كرده باشي، انتظار داريم كه يك ايراني در هر جايي كه هست صادق و آزاده، هويتش را فراموش نكند، و نگران باش از روزي كه ايرانيان از ايراني بودن هر كدام از ما خجل شوند.

۱۳۸۴ دی ۲۵, یکشنبه

حاشيه‌ي فوت مادربزرگ


مادر مادرم كه به او مامان‌جون مي‌گفتيم امروز فوت كرد، خدايش بيامرزد، آدم بسيار خوبي بود، خيلي راحت و خوب در خانه‌ي خودش مرد، در حالي كه دو تا از بچه‌هايش از جمله مادرم در كنارش بودند.

اما يك ماجراي تاسف‌بار و البته بسيار عادي! وقتي ظهر امروز حال مامان‌جون به هم خورد، مادر، خاله و برادرم كه در كنارش بودند با اورژانس تماس گرفتند و آمبولانس خواستند، آمبولانش كه با تاخير آمد، پدر و عمويم هم پس از چند دقيقه رسيدند، يكي از تيم پزشكي به پدرم گفت كه فلاني اين مادر فوت شده، اما براي اطمينان به بيمارستان ببريمش، پدرم هم قبول كرد، بردندش و طي ده دقيقه در بيمارستان نوار قلب گرفتند و گفتند كه تمام كرده، اما به پدرم گفتند چون بيمارستان مرده را نمي‌پذيرد اگر الان صدايش را در بياوريم كه او مرده است بايد متوفي را به پزشكي قانوني ببرند و بدنش را براي تشخيص علت مرگ قطعه قطعه مي‌كنند، تازه دو سه روز طول مي‌كشد تا جسد را تحويل دهند. بعدش به پدرم راهي پيشنهاد مي‌كنند كه ما جسد را به خانه مي‌بريم، پزشكي را كه آشناست به آنجا مي‌فرستيم تا گواهي فوت صادر كند، بعد مي‌توانيد متوفي را به بهشت زهرا ببريد. پدرم قبول مي‌كند، جسد را فوري به منزل منتقل مي‌كنند، هنوز به منزل نرسيده، آقاي دكتر كراوات زده با ماشين پژوي 206 خود سر كوچه منتظر است، توي خانه مي‌آيد و 10 دقيقه طول نمي‌كشد كه گواهي را صادر مي‌كند بدون اينكه حتي چهره‌ي متوفي را ببيند، بعد هم مي‌گويد كه «قابل نداره، 90 هزار تومان»!

به همين راحتي؛ بعد من بايد از صبح تا شب كار كنم براي شش هزار تومان. باز جاي شكرش باقي است، چند روز پيش رفته بودم اصفهان، گليمي را ديدم كه 70 هزار تومان قيمت داشت، فروشنده مي‌گفت 15 تا 20 تومانش مواد اوليه است، بيشتر از دو ماه هم كار برده!

خدا اموات همه را بيامرزد، از اين مساله‌ي حاشيه‌يي كه بگذريم، چه روز سختي بود براي من و خانواده‌ام.

۱۳۸۴ دی ۲۴, شنبه

آش هسته‌يي، روغن انداخته

چه غوغايي تو دنيا به‌پاست، تيتر يك همه‌ي رسانه‌ها هستيم، آش هسته‌يي ما انگار چه بخواهيم و چه نخواهيم، چه صلح‌آميز باشد چه نباشد، دارد بدجوري مي‌پزد، روغن هم انداخته، هفت وجب!

الهي! چه مي‌شد كه ما نفت نداشتيم؟ خدا دكتر مصدق را بيامرزد كه نفت را عامل تمام بدبختي‌هاي داخلي و خارجي ما مي‌دانست. به خدا اگه ما نفت نداشتيم به هيچ‌چيز گير نمي‌دادند.

چون ايران در مركز منبع انرژي فسيلي جهان است، در واقع دولت در ايران به پشتگرمي همين نفت، دولتي رانتير(رانت‌گير) است كه باعث فاصله‌ي طبيعي دولت - ملت شده. در سياست خارجي هم همه ما را به چشم يه جاي خوب كه بايد آن را در اختيار خودشون بگيرند نگاه مي‌كنند، براي همينه كه 100 ساله دنبال توطئه هستند.

قيمت نفت اين روزها به يمن اظهارات رييس جمهور و سياست خارجي جديد باز هم بالاتر رفته و اين اصلا شوخي خوبي براي غرب نيست كه همه‌ي صنايعش به نفت بسته است.

من كه واقعا از آينده هيچ تصويري ندارم، جنگ مي‌شود، نمي‌شود، اما به ياد افغانستان و عراق مي‌افتم كه علي‌رغم تظاهرات ميليوني مردم مخالف جنگ در سراسر جهان، اتفاق افتاد و همه چيز در آن دو كشور به هم ريخت.

ولي اتفاقا آمريكا در عراق به نتيجه‌ي عكس رسيد و شرايط به طوري رقم خورد كه شيعيان متحد ايران به طور كاملا دموكراتيك سر كار آمده‌اند و اين براي آمريكايي‌ها خيلي سوز داره. خدا كنه ما مجبور نشويم هزينه‌ي شكست آمريكا تو عراق رو بدهيم اما اگر من رييس جمهور آمريكا بودم(آخه مي‌دونيد كه تو آمريكا مي‌توان گاوباز بود و رييس جمهور شد، چه برسه به من!) براي منافع مردم آمريكا هم كه شده اجازه مي‌دادم مردم خاورميانه به حال خودشون باشند چون قطعا هزينه‌ي تحريك مردم منطقه رو و دخالت آنها را، آمريكايي‌ها خودشان بدجوري بايد بپردازند؛ همون جوري كه در عراق مي‌پردازند.

همين عدم ارتباط اقتصادي با ايران در اين سال‌ها واقعا به ضرر آمريكايي‌ها تمام شد، هر چند ما هم قطعا ضرر كرده‌ايم. از لحاظ سياسي هم اين نگاه خصمانه به ما ايراني‌ها و نيز نگاه قهرآميز براي ايجاد تغييرات با مدل غير بومي در خاورميانه واقعا شرايط را براي خود آمريكايي‌ها هم اصلا بهتر نكرده، چه برسد براي مردم منطقه؛ تنها تاثيرش افزايش تنفر مردم خاورميانه به آمريكاست.

الان هم نمي‌دانم سناريوي پرونده‌ي هسته‌يي ما را چه كسي مي‌نويسد و چه وضعي در انتظارمان است؟ از خودم مي‌پرسم ما ايراني‌ها ـ اعم از عامه‌ي مردم، فعالان سياسي و اجتماعي و دولت ـ اصلا مي‌توانيم در آن تاثيرگذار باشيم؟

واقعا مردم ديگر كشورها هم مثل ما هستند كه نمي‌دانند فردا در كشورشان جنگ مي‌شود يا صلح است؟ آيا مردم عادي از تمام كارهايي كه حكومت‌هايشان مي‌كنند و در آينده‌ي آنها و يا مردم ديگر كشورها تاثيرگذار است اطلاع دارند يا نه؟ مردم جهان به اين فكر مي‌كنند كه ديگر كشورها هم انسان هستند و تنها منافع خودشان نبايد ملاك تصميم‌گيري دولتشان براي جنگ افروزي قرار بگيرد؟ به هر حال اميدوارم گاومان نزايد، حداقل چندقلو نباشد!

۱۳۸۴ دی ۲۳, جمعه

داستان تلويزيون خصوصي


سال 83 براي چند ماهي تو سرويس پارلمان فعاليت مي‌كردم، يكي از سوژه‌هايي كه پيگيرش بودم بررسي امكان راه اندازي راديو تلويزيون خصوصي طبق قانون اساسي بود، بچه‌ها از خود طرح بحث تعجب كرده بودند كه اصلا چه ارتباطي با شرايط داره؟! اما چند ماه نگذشت كه احساس نياز به رسانه‌اي صوتي تصويري غير از دولت، مي‌رفت تا حتي كروبي را به خاطر تاسيس يك تلويزيون ماهواره‌يي در مقابل نظام قرار دهد.

كروبي البته دومين كسي بود كه چنين نيازي را البته پس از انتخابات مطرح كرد، پيش از انتخابات، طرفداران دكتر معين گفته بودند كه احتمال دارد براي پخش برنامه‌هاي تبليغاتي او از طريق شبكه‌هاي ماهواره‌يي با مردم ارتباط برقرار كنند اما انگار در آن مقطع با صدا و سيما كنار آمدند؛ هر چند آنها پس از شكست در انتخابات اعلام كردند كه به راه‌اندازي رسانه‌يي مثلا راديويي تمايل دارند و آن را بررسي خواهند كرد.

راه‌اندازي راديو تلويزيون ماهواره‌يي در خارج به هيچ قانون داخلي اصلا ربط پيدا نمي‌كند اما آقاي كروبي كه مصر بود تلويزيون خود را اول دي ماه راه‌اندازي كند معلوم نيست با استناد به كدام اصل و ماده‌ي قانوني چنين كاري را نكرد و در واقع اين را باب كرد كه طبق قوانين نوشته يا نانوشته‌ي ما كسي نبايد حتي در خارج راديو تلويزيون ماهواره‌يي راه‌اندازي كند!!! واقعا كروبي مي‌خواست براي چنين كاري هم اجازه بگيرد؟!

اما به نظرم راه درست اين است كه بر امكان راه‌اندازي راديو تلويزيون خصوصي طبق قانون اساسي پافشاري شود، طبق اصل 44 قانون اساسي، بخش‏ دولتي‏ شامل‏ بانكداري‏، بيمه‏، راديو و تلويزيون‏ و ... است‏، اما با تفسير مجمع تشخيص مصلحت نظام، بانك، بيمه و چند تاي ديگر از انحصار دولت خارج شده‌اند الا راديو تلويزيون كه قطعا با همان دلايل امكانپذير خواهد بود.

نمي‌دانم پافشاري برخي بر دولتي ماندن رسانه‌ي صوتي و تصويري به صورت انحصاري چقدر پايدار بماند؟

۱۳۸۴ دی ۲۱, چهارشنبه

برف شمال و سيل جنوب شهر

برف هم نعمتي است كه از آن شمال نشينان تهران است. امروز عيد سعيد قربان و تعطيل بود؛ من و مطهره خانم هم به عادت مالوف براي ديد و بازديد و تبريك عيد به فاميل سر زديم؛ در چند نقطه‌ي تهران. كمي بالاتر از فلكه‌ي صادقيه، توي محله‌ي باغ فيض، برف چند سانتي نشسته و همچنان مي‌بارد، اما چند ساعت بعد آب مي‌شود و ارتفاع آن از دو سه سانت بيشتر نمي‌شود.

بالاتر كه رفتيم، ارتفاع بيشتر و بيشتر مي‌شد، منطقه‌ي ولنجك و بام تهران؛ اصلا انگار پيست اسكيه، تو پارك‌ها بچه‌ها و بزرگترها مشغول برف بازي بودند، دختر و پسرهاي به ظاهر با وضع اقتصادي خوب با هم بازي مي‌كردند، پسرها با ماشين‌هاي گران‌قيمت در بخش‌هايي از خيابان‌ها روي برف سر مي‌خورند، توي بعضي از سراشيبي‌ها هم كه برف زيادي جمع شده يه مشت آدم رو مي‌ديديم كه با لاستيك و كيسه و هر چي مي‌توانستند سر مي‌خوردند. اسكي به دست‌ها و ماشين‌هايي كه چوب اسكي حمل مي‌كردند را هم زياد مي‌شد ديد كه در راه رفتن يا آمدن از توچال بودند و خلاصه در بالا بالاها همه با برف حالي مي‌كردند و خوش مي‌گذراندند.

وقتي رفتيم به خيابان هاشمي كه از ميدان جمهوري پايين‌تر است، كمي باران مي‌باريد. به محسن كه بچه‌اي حدود 10 ساله است گفتم برف بازي كردي؟، گفت اينجا كه برف نيامده! نمي‌دانم اصلا او تا آخر زمستان برف مي‌بيند يا نه؛ فقط بايد دود تهران مال او باشد؟

پايين‌تر نرفتيم، نمي‌دانم آيا پايين‌تر اين حداقل باران مي‌بارد يا فقط نصيبشان سيل‌هاي ناشي از برف و باران است؟

راستي؛ خوشا به سعادت آنهايي كه امروز در حج بودند؛ كنار خانه‌ي خدا. مطهره خانم توي تيرماه عمره رفته بود و خيلي حال كرده بود؛ دوست دارد كه سال آينده هم برود؛ نمي‌دانم آيا امكان اقتصادي آن را داشته باشيم. البته مي‌گويند كه تا نروي نمي‌توان معنويت آن را درك كرد، پس براي همه آرزو مي‌كنم كه اگر تمايلي داشتند امكانش فراهم شود و يا به قول معروف «بطلبد».

كاريكاتور رييس جمهور

آقای محمود احمدي‌نژاد شايد اولين رييس جمهور ما باشد كه كاريكاتوريست‌هاي ايراني از انتخاب شدنش خوشحالند! معلومه چون مكلاست و آنها اين اجازه را دارند تا كاريكاتورش را بكشند. البته خارجي‌ها تا به حال هم آزاد بودند و چه بسيار كاريكاتورها كه رواساي جمهور سابق نكشيده‌اند. هادي حيدري چند سال پيش به خود جرات داد و كاريكاتوري از آقاي خاتمي را ـ البته نه به صورت تمسخر آميز ـ طراحي كرد و آن را به او هديه داد.

چند نمونه‌ي كاريكاتورهاي احمدي‌نژاد رو پيدا كرده‌ام؛ جالبند اما بعضي‌هايش را نمي‌پسندم چون توهين‌آميز است! واقعا در بعضي از آنها آدم به شمه‌ي دقيق سياسي كاريكاتوريست پي مي‌برد. به نظرم كاريكاتور هم واقعا زباني است گويا، تلخ و تاثيرگذار.

چـنـد نـمـونـه رو بـبـيـنـيـد:

۱۳۸۴ دی ۲۰, سه‌شنبه

سقوط هواپيمايي ديگر؛ من مقصرم

امروز هواپيماي ديگری سقوط كرد و 12 نفر كشته شدند. هر چه فكر كردم كه سقوط پي در پي هواپيما در كشوري مثل ما كه تعداد پروازهايش به نسبت بسيار كم است چه دليلي دارد و مقصر آن چه كسي است، به جوابي نرسيدم الا اينكه خودم را مقصر ديدم.

خبرنگارم اما حتي نتوانستم دين دوستان از دست رفته‌ام در حادثه‌ي سي‌130 را كه پيگيري وقوع آن حادثه بود ادا كنم؛ به خدا رويم نمي‌شد اين را بگويم اما نمي‌توانستم هم اعتراف نكنم.

اگر من و ديگر دوستان خبرنگارم كه شايد اكنون به حق به مثابه عناصري بي خاصيت از طرف مردم تصور مي‌شويم، تنها به رسالت خودمان آگاه مي‌بوديم چقدر خوب بود، ...

واقعيت اين است كه ما جماعت خبرنگار الان چشم جامعه نيستيم، نمي‌دانم چه هستيم اما هر چه باشيم آن كه بايد، نيستيم!

روند توسعه‌ي ايران خيلي به ما اصحاب رسانه‌ها بستگي دارد، اما نه به ماي كنوني، ماي متحول شده كه خوب ببيند و بنمايد.

من احساس شرم مي‌كنم، در مقابل همه‌ي مردم، وطن، دين، فرهنگ و تمدنم، بايد به خود بياييم؛ و اول از همه اين را به خودم مي‌گويم.
يادداشت‌هاي مرتبط:

۱۳۸۴ دی ۱۹, دوشنبه

نظر رهبری درباره‌ي مشروعيت نظام

واكنش‌ها به اظهارات و عقايد آقاي مصباح ادامه دارد. امروز آقای غرویان با تلویزیون هما مصاحبه کرد و الحق که حرف‌هایش را منطقی مطرح می‌کرد، و من همچنان در حسرت يك واكنش منطقي از سوي اصلاح‌طلبان! به اين موضوع هستم نه واكنشي احساساتي.

مصاحبه‌ي آقاي كروبي با شرق هم كه گفته مي‌شد خيلي مهم باشه، به نظرم بسيار ضعيف بود. ايشان بيشتر از اينكه از با سند و مدرك به نقض حرف‌هاي مصباح بپردازد، در واقع نظرات خود را درباره‌ي خود شخص مصباح گفت كه من نمي‌فهمم چه ربطي دارد. حتي برخي از پاسخ‌هايش تاييد حرف‌هاي مصباح و غرويان است مثلا «نظام شاهنشاهى از نظر امام مشروع نبود ولو آنكه اكثريت آن را مشروع بدانند». از اين که بگذريم وقتي خواندم كه خواستار برخورد با مصباح شده خيلي ناراحت شدم، اين ديگه آخرشه: «در اين مورد كه كسى آمده و اينگونه از امام حرمت شكني مي كند، قداست امام را زير سئوال مى برند، هيچ برخوردى صورت نمى گيرد؟ آيا زير سئوال بردن امام و ولايت فقيه جايز است؟».
ديدم چند نفر از اصلاح‌طلبان از جمله كروبي و تاج‌زاده خواسته‌اند كه مقام رهبري وارد بحث در اين باره شود، چند جمله از ايشان يافته‌ام؛
خرداد 71 : مشروعيت مجلس به رعايت احكام الهى است، و در نظام اسلامى همه‏ى اركان و اجزاء نظام، چنين‏اند.
خرداد 78 : هيچ كس در نظام اسلامى نبايد مردم، رأى مردم و خواست مردم را انكار كند. حالا بعضى، رأى مردم را پايه مشروعيت مى‏دانند؛ لااقل پايه اِعمال مشروعيت است. بدون آراءِ مردم، بدون حضور مردم و بدون تحقّق خواست مردم، خيمه نظام اسلامى، سرِ پا نمى‏شود و نمى‏ماند. البته مردم، مسلمانند و اين اراده و خواست مردم، در چارچوپ قوانين و احكام اسلامى است.
بهمن 82: در اين كشور و در اين نظام، اسلام با جمهوريت همراه است. جمهوريتِ ما از اسلام گرفته شده و اسلامِ ما اجازه نمى‏دهد در اين كشور مردم‏سالارى نباشد. ما نخواستيم جمهوريت را از كسى ياد بگيريم؛ اسلام اين را به ما تعليم داد و املاء كرد. اين ملت، متمسّك به اسلام و معتقد به جمهوريت است. در ذهن اين ملت و در اين نظام، خدا و مردم در طول هم قرار دارند و خداى متعال اين توفيق را داده است كه مردم اين راه را طى كنند.
بهمن 83 : هر دولتى در ايران اسلامى كه به مردم خود تكيه نداشته باشد، مشروع نيست.
اردیبهشت 84 : حضور مردم در انتخابات وسیله ای برای تجلی مشروعیت، نموداری از اقتدار کشور و ملت و باعث مستحکم شدن نظام اجرایی است
مرداد 84 : از طرف كسانى سعى شده كه بين جمهوريت نظام و اسلاميت، رقابتى به وجود بياورند. يك‏جا بعضى‏ها بگويند روى اسلاميت تكيه شد، جمهوريت تضعيف شد؛ يك عده هم بگويند روى جمهوريت تكيه شد، اسلاميت تضعيف شد. اين‏طورى نيست. در كشور ما جمهوريت از اسلاميت جدا نيست ... جمهوريت - يعنى مردم‏سالارى به معناى واقعى كلمه - در اين كشور همواره با اعتقاد به اسلام و حركت در جهت اسلام همراه است

خواندن اين جمله از مصباح در سال 79 نيز خالي از لطف نيست: «كسانى فكر می كنند جمهورى اسلامى دو چيز مركب است، يعنى جمهوريت و اسلاميت، ... برخى آنقدر گستاخ شده اند كه گفته اند اگر جمهوريت با اسلاميت تضاد پيدا كند، جمهوريت مقدم است. اينها در بهترين تعبير، متأسفانه اسلام را نشناخته اند. حكومت اسلامى، نظام اسلامى و جمهورى اسلامى قالب هايى هستند كه اسلام در آنها جلوه مى كند.»
داشتم اظهارات مخالفان غرويان و مصباح را مي‌خواندم كه به دو جمله از قول امام خميني برخوردم كه برايم جالب بود. 1 - بيانيه‌ي دفتر جمعيت زنان جمهوري اسلامي ايران به نقل از امام: «در جمهوري اسلامي جز در مواردي نادر كه اسلام و حيثيت نظام در خطر باشد، آن هم با تشخيص موضوع از طرف كارشناسان دانا، هيچ كس نمي‌تواند راي خود را بر ديگري تحميل كند و خدا آن روز را هم نياورد.» 2 - امام در سخنراني به تاريخ 25/8/60 فرموده‌اند: «حفظ جمهوري اسلامي از حفظ يك نفر ولو امام عصر باشد اهميتش بيشتر است.»
معتقدم با ادامه ی این بحث ها قطعا دیدگاه ها شفاف می شود و شبهات بسیاری که در این سال ها وجود داشته اما علنی نمی شد شاید رفع شوند. همین جملات و آنهایی که در یادداشت قبلی ام در این باره با عنوان «احسنت به آقای غرویان» نقل کرده بودم نشان از تناقضاتی دارد که باید به بحث گذاشته شود.

۱۳۸۴ دی ۱۷, شنبه

جنگولك بازي وبلاگي سياسيون

آخه يه سياستمدار چه مي‌دونه اينترنت چيه؟ وبلاگ به چي مي‌گويند؟ اما يه چيز رو خوب مي‌دونه، هر چيزي قابليت استفاده! رو داره، خواه دين باشه، خواه وبلاگ!

قبل از انتخابات نهم چند تا از سياسيون اصلاح‌طلب يكهو به اينترنت علاقه‌مند شدند و وبلاگ راه انداختند. از جمله دكتر معين عزيز كه كانديداي اصلاح‌طلبان بود، و البته انتظار مي‌رفت كه به عنوان يك اصلاح‌طلب بعد از انتخابات هم وبلاگ را مثل وبلاگ سر پا نگه داره كه اين كار را نكرد و الان هر از گاهي حدودا ماهي يك بار مي‌نويسد، اما از آنجايي كه با ادبيات وبلاگ نويسي آشنا نيست، يه چيز هچل هفتي در مي‌آمد بين ادبيات وبلاگ و مقاله! چند روز پيش هم بهانه آورد كه وبلاگم را هك كرده‌اند اما متاسفم كه من باورم نمي‌شود كسي براي هك كردن وبلاگ كانديداي شكست خوده در انتخابات انگيزه‌اي داشته باشه!

احمد شيرزاد نماينده‌ي دور ششم مجلس و عضو جبهه‌ي مشاركت هم كه وبلاگش گاه به گاه به روز مي‌شود، اعتراف كرده كه وبلاگ‌داري کار آسانی نيست. بخش زيادي از همين اندك يادداشت‌هايش هم مقالات و يادداشت‌ها و يا مصاحبه‌هاي خودش است كه خواندن آنها در قالب وبلاگ جالب نيست، حداقل از نظر من.

فيض الله عرب سرخي از اعضاي ارشد سازمان مجاهدين انقلاب وبلاگي دارد كه استارت آن را با پرداختن به موضوع انتخابات زد و هفت يادداشت در طول 6 ماه نوشت تا در مردادماه از نوشتن دست برداشت! واقعا كه خسته نباشد!

24 آذر مكتوب يك ساله شد اما چه فايده كه جميله خانم كديور بيست روز است چيزي ننوشته! عطا خان مهاجراني هم در يك ماه اخير زحمت كشيده و سه يادداشت نوشته است.

رجبعلي مزروعي هم طولاني مي‌نويسد و هم به شيوه‌ي مقاله نه وبلاگ، شايد هم براي اين است كه كمتر كسي از وبلاگش بازديد مي‌كند و برايش پيام مي‌گذارد. مزروعي البته هر دو، سه، چهار يا پنج روز مي‌نويسد!

اما وب نوشته‌هاي محمدعلي ابطحي را شايد بتوان تنها مصداق وبلاگ نويسي در اين جماعت سياستمدار ناميد كه بدون وقفه هر روز مي‌نويسد و بهانه نمي‌آورد كه امروز به اين دليل و ديروز به آن دليل نتوانستم يا نگذاشتند بنويسم!
مراد ويسي كه يك روزنامه‌نگار مشاركتي است آخرين يادداشتش با عنوان «مزيت‌هاي معين» مربوط به 11 خرداد است!
سعيد شريعتي هم بعد از انتخابات ديگر ننوشت تا اينكه اخيرا گويا هوس كرده هر از گاهي بنويسد «وبلاگ»!

عمادالدين باقي اما از روز اول هيچ گاه در وبلاگش يادداشت ننوشت! او فقط مقاله‌ها و متن سخنراني‌هايش را در وبلاگ مي‌گذارد.

اما پس از انتخابات چند عنصر سياسي وارد عرصه‌ي وبلاگ نويسي شدند از جمله يدالله اسلامي كه واقعا خوب و روزانه مي‌نويسد. بر خلاف مصطفي تاج‌زاده كه مقالات و سخنراني‌هاي جدي‌اش خيلي بيشتر از اندك يادداشت‌هاي وبلاگي اوست.

«محمدرضا زائري» مدير مسوول روزنامه‌ي همشهري شايد تنها نيمچه شخصيت سياسي جناح راست است كه جرات كرده به وبلاگ دست بزند تا بلكه ديگر دوستانش هم قبول كنند كه وبلاگ گاز نمي‌گيرد و ترس ندارد! هر چند او خوب شروع كرد اما او هم در يك ماه گذشته تا به حال تنها يك يادداشت نوشته است.

۱۳۸۴ دی ۱۶, جمعه

دانشجوي كارگر

ديشب به خانه‌ي عمه‌ام رفته بودم. او معمولا هر چند روز كارگري را استخدام مي‌كند براي نظافت ساختمان خانوادگي چهار طبقه‌اي كه در آن سكونت دارد.

تاكنون دو برادر افغان به نام‌هاي اسد و عزيز براي او كار مي‌كردند اما با رفتن آنها، عمه خانم به يك جواني كه لباس كارگري شهرداري بر تن داشت و در كوچه داشته نظافت مي‌كرده گفته براي نظافت خانه، او را كمك كند.

عمه مي‌گويد وقتی ديدمش احساس كردم اين با بقيه تفاوت دارد، اين مساله از حرف زدنش پيدا بود.

وقتي پسر كمي درباره‌ي خودش گفت معلوم شد كه دانشجوي شيمي در يكي ازدانشگاه‌هاي آزاد شهرهاي آذربايجان است و تاكنون توانسته با همين درآمدها، هزينه‌ي دانشگاه آزاد را تامین کند.

با خود فكر مي‌كنم كه من چگونه درس خواندم و اين جوان چطور؟ من فرصت كار سياسي را هم داشتم، او قطعا وقت سر خاراندن ندارد، كار براي تحصيل! كار براي زنده ماندن! ...

و اين واقعا بهترين راه كنترل يك جوان است كه بايد پرسشگر باشد. «برو كار كن مگو چيست كار، چون گر نكني موي دماغ مي‌شوي»!

۱۳۸۴ دی ۱۳, سه‌شنبه

احسنت به آقاي غرويان


آقاي محسن غرويان، شاگرد آقاي مصباح يزدي، روز گذشته 10 سوال اساسي درباره‌ي جمهوريت و حكومت از ديدگاه بنيانگذار جمهوري اسلامي مطرح كرده كه به نظرم پاسخ منطقي و به دور از احساسات به آن بسيار روشنگر خواهد بود. استقبال من از طرح اين پرسش‌ها از اين جهت است كه تا به حال كسي به اين صراحت درباره‌ي اين مساپل سخن نگفته بود يا جراتش را نداشت حتي ترديدها يا شبهاتش را بپرسد.
يك - آيا حضرت امام(ره) در نجف درس «حكومت اسلامي» مي دادند يا درس «جمهوري اسلامي»؟
پاسخ من: همه مي‌دانند كه حكومت اسلامي درس مي‌داده‌اند ولي بعد از پيروزي انقلاب ديگر به آن اشاره‌اي نكردند و فقط درباره‌ي جمهوري اسلامي صحبت كردند. ايشان مانند هر متفکري در حيات فکري و سياسي خود مراحل و مقاطعي را طي کرده است . حال اين مراحل را چه نشان تکامل و پخته تر شدن افکار بدانيم (که به نظر همين گونه باشد) و چه فراهم آورنده‌ي شرايط و زمينه‌هاي بسط و نعيين ابعاد مختلف آن تفادتي نمي‌کند. حتي در ايامي که در پاريس اقامت داشتند جمعي از بنياد گرايان مسلمان کشورهاي همسايه طي پيغامي به ايشان پيشنهاد دادند خلافت اسلامي را اعلام کند تا با او بيعت کنند و ايشان نپذيرفت.

دو- راي مردم و جمهوريت در نظر امام(ره) مربوط به «مدل حكومت» است يا «محتواي حكومت»؟
پاسخ من: طبق گفته‌ي خود ايشان پيش از رفراندوم جمهوري اسلامي « به زودي درباره‌ي شكل حكومت رفراندوم خواهد شد ». هر چند در باره‌ي شكل حكومت تاكيد كرده‌اند كه « جمهوري اسلامي، نه يك كلمه زياد و نه يك كلمه كم ». و در پاريس در پاسخ با خبرنگاران گفته بودند: « ...اما جمهوري اسلامي به همان معنايي است که همه جا جمهوري است ... اينکه ما جمهوري اسلامي مي گوييم براي اين است که هم شرايط منتخب و هم احکامي که در ايران جاري مي شود ، اينها بر اسلام متکي باشد لکن انتخاب با ملت است.طرز جمهوري همان جمهوري که در همه جاست» صحيفه نور ج 4 . ص 479
«از حقوق اوليه هر ملتي است که بايد سرنوشت و تعيين شکل و نوع حکومت خود را در درست داشته باشد». ج 4 . ص 367
«رژيم سلطنتي رژيمي است تحميلي زيرا متکي به آراي ملت نبوده و از اين جهت به شکل بنيادي ، مخالف با اراده و خواست مردم است...» ج 5 صفحه 235
اما بوانيد درباره‌ي محتواي حكومت؛ كه شهيد مطهري در آستانه‌ي رفراندوم جمهوري اسلامي گفته بود: «كلمه‌ي جمهوري حاكي از شكل اين حكومت است و كلمه‌ي اسلامي حاكي از محتواي آن»

سه - در نظر امام(ره) «مشروعيت» نظام براساس راي مردم است يا «مقبوليت» نظام؟
پاسخ من: به نظر من مي‌رسد كه مشروعيت در جهانبيني ايشان به راي مردم بستگي نداشته اما تاكيد بر «ميزان راي مردم است» نشان دهنده‌ي بستگي مقبوليت در نگاه ايشان به راي مردم دارد.
هر چند گفته‌اند: « هيچ وقت نبوده که مردم اراده داشته باشند در تعيين يک سلطان - چي معني دارد که يک نفر ادم که مثل همه ماها است شد شخص اول وشد شاه....بي انتخاب مردم چرا باشد اخر؟چه معنا دارد؟هرکسي هر جمعتي هر اجتماعي حق اولي اش اين است که خودش انتخاب بکند يک چيز را که راجع به مقدرات خويش است.»
آيت الله جوادي آملي ديروز گفته است: « در حكومت اسلامي، مقبوليت رهبر جامعه ناشي از اراده‌ي مردم است »؛ توجه كنيد، مقبوليت نه مشروعيت! لذا گفته كه « مشروعيت حاكم اسلامي از سوي خداوند است ».

چهار - اگر مقصود امام(ره) از جمهوريت «مدل حكومت» باشد و كسي آن را به «محتواي حكومت» نيز سرايت و تعميم دهد، آيا نظرات امام(ره) را تحريف نكرده است؟
پاسخ من: بايد ديد نظر ايشان درباره‌ي محتوا با مدل متفاوت بوده است يا خير؟ هر چند ايشان در پاريس گفته بودند كه «منظور از جمهوري، همان جمهوري است كه در غرب وجود دارد»، اما در صورتي كه از نظر ايشان مدل و محتواي حكومت يكي باشد، عملا مقصود از جمهوريت از ديدگاه ايشان همين است كه الان جاري است. اگر هم منظور ايشان از مدل و محتوا متفاوت بوده است كه بايد به دنبال مستندات آن بود.
پنج- آيا وقتي حضرت امام(ره) خواستند حكم سلمان رشدي را اعلام كنند، از مردم و يا نمايندگان مردم راي گيري كردند؟ و اگر راي گيري نكردند، آيا اين حكم مشروعيت داشت يا نداشت؟
پاسخ من: به نظر مي‌رسد آن حكم، فتواي يك مرجع تقليد بوده و به حكومت و دولت ربطي نداشته است. من در اين باره پاسخي مناسب پيدا نكردم اما به نظرم مي‌رسد ايشان به نوعي منتخب و برخاسته از بين مردم بود، حتا اگر كسي مانند رييس جمهور منتخب مستقيم مردم هم باشد، براي همه‌ي كارها كه نبايد از مردم راي بگيرد. از سوي ديگر، گرچه حکم ارتداد سلمان رشدي پاسخي تاريخي بود به بريتانيا، يعني بيشتر سياسي بود تا فقهي و به همان دليل هم دولت به عنوان بالاترين نهاد سياسي اجرايي کشور وارد کار به صورت مستقل نشد.

شش - اگر در روز ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ اكثريت مردم به نظام جمهوري اسلامي راي «نه» مي دادند، آيا حضرت امام(ره) براي راي اكثريت مخالف، «مشروعيت» قائل مي‌شدند؟
پاسخ من: بالاخره برگزاري رفراندوم قطعا فلسفه‌اي داشته، نمي‌شود كه كسي رفراندوم بگذارد و اگر راي نياورد هم زير بازي بزند! اما به نظر من هم ايشان قاعدتا براي راي اكثريت مخالف، «مشروعيت» قائل نمي‌شدند هر چند گفته بودند كه « كساني كه مخالف هستند آزاد و مختارند كه اظهار مخالفت نمايند ».
هفت - امام فرموده اند: «ميزان راي ملت است.» اگر الان رفراندوم برگزار كنيم و اكثريت ملت بگويند كه ما بار ديگر نظام شاهنشاهي را مي خواهيم، آيا حضرت امام(ره) مي فرمايند نظام شاهنشاهي مشروع است؟
پاسخ من: در اين مورد به جز پاسخ به پرسش قبلي، به عقلم چيزي قد نمي‌دهد! البته ايشان با تاکيد بر" عدم خطا و اشتباه آراي عمومي" (ج 5 . ص 323) مي‌گفت: « اکثريت هر چه گفتند آرايشان معتبر است ولو به ضرر خودشان باشد . شما وليشان نيستيد که بگوييد اين بر خلاف و به ضرر شما هست. ما نمي خواهيم [تحميل] بکنيم. آن مسيري که ملت دارد، روي آن مسير راه برويد. ولو عقيده تان اين است که مسيري ملت رفته خلاف صلاحش است. خب، باشد. مي خواهد اين طور بکند. به من و شما چکار دارد؟ خلاف صلاحش را مي خواهد[فرضاً بخواهد] ملت راي داده.رايي که ملت داده است متبع است». ج 2 . ص 137

هشت - اگر مشروعيت نظام براساس راي مردم است، فلسفه و مبناي فقهي و اصولي تنفيذ حكم رئيس جمهور توسط ولي فقيه _ از ديدگاه حضرت امام(ره) _ چيست؟
پاسخ من: چه بگويم؟ نمي‌دانم! يعني در نگاه اول پاسخ مشخص است! مگر تفسير و برداشت ديگران معجزه‌اي كند!
نه - «اتكا»ي حكومت به راي مردم _ از ديدگاه امام(ره) _ به معناي مشروعيت است يا مقبوليت؟
پاسخ من: اگر نگويند كه كفر گفته‌ام، جوابم مقبوليت است. البته بعضي معتقدند كه مقبوليت، مشروعيت مي‌آورد و بعضي ديگر مي‌گويند كه مشروعيت، مقبوليت مي‌آورد!
ده – امام(ره) تعارف نداشت! شما آقايان كه بيش از ربع قرن با امام(ره) بوده ايد چرا با تعارف و بدون دقت علمي سخنان و آراي حضرت امام(ره) را شعارگونه تفسير مي‌كنيد؟
پاسخ من: اين گونه سخن گفتن در بين ما كاملا معمول است، خود آقاي غرويان هم حتما گاهي چنين سخن گفته‌اند اما بايد بررسي كرد كه آيا در عمل ايشان هيچ گاه در برابر آن ايستادند يا آن را وتو كردند؟

و بخوانيد كه آيت الله مصباح يزدى اخيرا گفته: «ملاك اعتبار قانون اساسى و مصوبات مجلس خبرگان، رضايت ولايت فقيه است. ولى فقيه جانشين امام معصوم، يعنى كسى كه مى خواهد حق را تعيين كند است، او گاهى مصلحت مى بيند بگويد شما راى بدهيد، هرچه شما راى داديد من قبول مى كنم. حقيقت آن است كه آنها دارند پيشنهاد مى‌كنند و مى گويند كه ما اين فرد را مى‌خواهيم اما الامر عليكم، شما بايد نصب كنيد. نخواستى نصب نكن. به نظر ما تمام مقرراتى كه در كشور اسلامى ايران اجرا مى شود، همه اعتبارش به امر ولايت فقيه و امضاى او است. اگر بدانيم در جايى در يك مورد راضى نيست، هيچ اعتبارى ندارد. مردم فقط شخصيتى را كه ولايت دارد، كشف مى‌كنند.»(منبع)

اما واقعا چرا برخي از دوستان خود ما براي پاسخگويي به چنين كساني به راحتي آنها را به بي‌سوادي متهم مي‌كنند؟ غرويان خود «ولايت فقيه» را درس مي‌دهد و « درسهاي فلسفه اخلاق از ديدگاه امام» عنوان يكي از كتاب‌هاي اوست. [گزارشي درباره‌ي او]

اشتباه نشود، من از ديدگاه‌هاي مصباح و غرويان دفاع نمي‌كنم، بلكه از گفت‌وگوي منطقي دفاع مي‌كنم، از طرفي اين پرسش‌هاي غرويان را بسيار اساسي مي‌دانم كه تا به حال به آن جوابي داده نشده، آيا حق دارم بگويم كه بايد پرسشي را كه او مطرح كرده و حداقل من را به فكر فرو برده پاسخ داد و نبايد سياسي با اين مساله برخورد كرد؟!

خدايي اظهارت و واكنش‌هاي کروبی(یک و دو مركز نشر آثار امام، و ديگران (يك - دو - سه) رو ببينيد كه همه احساسي است و منطقي در آنها ديده نمي‌شود و من از اين گونه سخن گفتن بيزارم، مگر منطقي پاسخ داده شود كه از آن استقبال مي‌كنم. امروز آقاي آيت الله نجمي، عضو مجلس خبرگان گفته كه « اصلاح‌طلبان به جاي پاسخ‌گويي مغلطه مي‌كنند ». فكر كه مي‌كنم مي‌بينم راست مي‌گويد.

دوستان اصلاح‌طلب من! دوره‌ي سوت و كف گذشت، ديگر براي هر چه ما بگوييم دست نمي‌زنند! امروز بايد منطقي سخن گفت.
[ببخشيد كه اين يادداشت طولاني بود، جبران مي كنم! راستي از دوستم صادق كه در پيدا كردن منابع كمكم كرد ممنونم]

چت با يه دوست مشاركتي شهرستاني

اين پست كه گزارشي از چت من با يكي از دوستان مشاركتي‌ام در يك شهرستان است رو دوباره ارسال كردم، چون اين دوستم وقتي تو وبلاگ اون رو خوند، يه اصلاحاتي توش انجام داد! چون به قول خودش «موجب حرف و حدیث‌هایی!! مي‌شود». البته چند جمله هم به انتهاي آن اضافه كرد. توصيه مي‌كنم بخونيدش، خيلي جالبه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
sadegh: ما دهه فجر ميخوايم رسماً فعاليت شاخه جوانان جبهه مشاركت حوزه‌ي [...] رو شروع كنيم(به عنوان اولين كار حزبي) چون هنوز مشاركتش هم فعال نيست. واقعا خيلي اوضاع بده، جوونا يه تشكل منسجم برا فعاليت ندارن، مشاركت حوزه‌ هم بد جور بينشون اختلافه
aliasghar: فقط تو را به خدا حواست رو جمع كن، مواضع درستي بگير، جوگير نشو، احساسات رو كنار بگذار، الان وقت كار منطقي است
sadegh: از مركز و منطقه‌ي [...] بعد از مذاكره با من قرار شد شروع كنم تا ببينيم چي ميشه، فقط كار ما سازماندهي و آموزش هست، والسلام، حتي بيانيه و جلسات عمومي هم نداريم، فقط برا اعضا، چون فضا فضاي جو گير شدن نيست چون يه اشتباه آخرين اشتباهه
aliasghar: مردم قاضي خطرناكي هستند، البته به معناي عادل بودن
sadegh: هنوز هيچ كاري نكرده اداره اطلاعات بدجوري حساس شده، گرچه من تا حالا 2-3 بار باهاشون صحبت كردم و به اصطلاح حساسيت زدايي كردم، چون توي شهر تا حالا كارهاي سياسي سنتي و صنفي بوده، خيلي ترسيدن كه ما شهر رو بهم نزنيم ... منم اطمينان دارم بعد از بيانيه‌ي اعلام موجوديت فقط كار دروني داريم نه عمومي
aliasghar: الان متاسفانه دوستان ما در مشاركت هم گاهي تصور مي‌كنند كه مي‌توان مردم را با شعار سياسي نگه داشت، دوره تغيير كرده، مردم تغيير كرده اند، نبايد از مردم جا ماند، انتخابات سوم تير بسيار مهم بود، بايد درس گرفت، مگر مي‌توان مثلا دين مردم را ناديده گرفت؟ مگر مي توان مشكلات اقتصادي مردم رو نديد؟
sadegh: بله، درسته، حق با شماس، متاسفانه بعضي دوستانمون هنوز نفهميدن به كجاشون خورده......هنوز نمي‌خوان باور كنن پنجم شدن...همه اش نخبه نخبه ميكنن، حتی بعضی با لحن پیروز مندانه صحبت میکنن هنوز!!
aliasghar: بايد به دنبال يك نوع نگاه جامع تر بود
sadegh: بله درسته
aliasghar: البته نبايد از مواضع قبلي كاملا كنار آمد اما، بايد به ميان مردم رفت و خواسته هاي آنها درك كرد
sadegh: مواضع احتياج به كمي باز سازي و تطبيق بيشتر با جامعه داره
aliasghar: احسنت، بايد نقد خود را جدي گرفت، نقد بي رحمانه، نيازي به محافظه كاري نيست، بايد در اصلاحات اصلاحات كرد، همين و بس، اصلاحات در اصلاحات
sadegh: من ديروز تو جلسه شوراي شاخه كه صحبت مي‌كردم گفتم همه‌اش نگيم نيمه پر ليوان خاتمي رو ببينيم. اقلا خودمون تو جلساتمون نيمه خالي رو نقد كنيم، چرا؟چون بايد چراغ راه آينده باشه تجربه مون از خاتمي، علي رغم اينكه كه ميگيم خاتمي در خيلي امور موفق بود، در اموري كه موفق نبود هم بايد علت يابي بشه تا ديگه تكرار نشه، يعني همان كه ميگن آزموده را آزمون خطاست
aliasghar: يه سري به وبلاگم بزن و ببين به خاطر يه ارزيابي مستقلانه چه پيام‌هايي برايم گذاشته اند!
sadegh: بله دارم مي‌خونم ادبيات چهار تا خواننده رو
aliasghar: تصميم گرفته ام نسبت به گذشته ي خودم نقادانه نگاه كنم، به دوستانم هم گفته ام، با خودم تعارف ندارم، اين تعارف ها پدر ما رو در آورد، مردم به تعارفات ما كاري ندارند، مردم قضاوت مي‌كنند و مي‌گويند كه اينجاها تو راست مي‌گويي و آنجاها اشتباه مي كني، نمي گويند هر چه تو مي گويي درست است و هر چه او مي گويد غلط، چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد. راستي يادداشتم با عنوان «چارچوب اصلاحات؟» را بخوان و رويش فكر كن، اگه به جوابي رسيدي به من هم بگو، نمي شود به دنبال هيچ دويد
sadegh: خوبه. چون نقادي گذشته ميتونه تجربه آينده باشه ولي اعصاب آدم رو خورد ميكنه، خودم بعضي كارام رو روش فكر كردم بعد از مدتي يا همون نقادي كه شما ميگي خيلي اعصابم خورد شد كه چرا اين كارا رو كردم، يادداشت چهار چوب اصلاحات رو قبلا خوندم
aliasghar: جوابت چيه؟
sadegh: اول بايد تعريف كرد كه اصلاح طلب كيست؟ يعني اينكه هر 2 خردادي اصلاح طلب نيست
aliasghar: اصلا دوم خرداد چيست؟ هيچ كس با صراحت پاسخ نمي‌دهد
sadegh: منظورم من از 2 خردادي يعني نيروهاي چپي
aliasghar: چپي يعني چي؟
sadegh: يعني اينكه من امثال منتجب نيا و يا اصلا حتي بعضی اصلاح طلبان پیشرو را اصلاً اصلاح طلب نميدونم، يعني اصلاح طلب كليات تفکرات نيست جزئيات است، چپي همون نيروهاي خط امامي يا حامي خاتمي در 76
aliasghar: به غير از خط امامي‌ها كسي در 76 از خاتمي حمايت نكرد؟!
sadegh: چرا، حمايت كرد، من ميخوام بگم، اونايي كه اومدن و شدن جبهه اصلاحات دليلي بر اصلاح طلب بودن اونا نيست و اونايي هم كه نشدن دليلي بر اصلاح طلب نبودن اونا نيست مثلا من عماد افروغ رو نزديك تر ميدونم به افکار اصلاح طلبانه تا سيد محمود دعايي، چرا؟ چون اقلا توي اين قضاياي راي اعتماد به وزرا يه صحبتي كرد و خودي نشون داد اما دعايي 6 دوره مجلس بود من يكي كه سراغ ندارم كاري كرده باشه، مشكل و درد جبهه اصلاحات هم همينان.کسی که مسائل فلسطین براش مهمتر از مسائل کشورمونه میتونه در 4 چوب اصلاح طلبا باشه؟
aliasghar: درسته، بالاخره بايد به چارچوب درست و شفافي رسيد
sadegh: الان تو همين حوزه‌ي [...]، مشاركتي هاش چند تاشون به خدا به احمدي نژاد نزديك تر بودن تا معين، يه عده شون كه اصلا به هاشمي راي دادن، و بعضي كروبي، اينا مثلا شوراي حوزه هستن، همه اين حرفا رو تو دفتر مركزي كه ميگفتم فهميدم حوزه‌ي ما مشتي نمونه خروار است، رئيس شاخه [...] مركز از ستادي ديگه سر در آورده يا اصلا مشاركت كرمان مرحله اول برا هاشمي اطلاعيه داده یا اصلا همین رئیس منطقه ما تو ستاد کسی دیگه سینه میزده . اين برميگرده به عدم شناخت درست نسبت به تفكرات نيروهاي اصلاح طلب، يعني هر كي گفت درود بر خاتمي گفتن بيا، يعني تعبير من اينه كه به جاي حزبي عمل كردن هيئتي عمل كردند، واقعا تعبيري از اين بهتر سراغ داري؟
aliasghar: بايد مشاركت رو دوباره زنده كرد، با نقد، بايد پالايش شود، به همين صراحت، تصميم گيران آن در انتخابات اشتباه كردند، اما اين را نمي گويند، فقط به گردن ديگران مي‌اندازند
sadegh: مثلا من براي تشکیل شوراي شاخه و انتخاب نيرو ميدوني چيكار كردم....روي وايت برد نوشتم امير انتظام.....هر كس بگه ايران براي همه ايرانيان شامل او ميشه؟ بله، درسته، مثلا يكي ميگفت خائنه، يكي گفت حتي ميتونه رئيس جمهور بشه اگه مردم رايش دادن، يعني قشنگ 180 درجه اختلاف نظر
aliasghar: و اين فاجعه است
sadegh: طبق اين مثال من، بايد چنين كارايي در سطح كلان انجام بشه، واقعا لازمه، حتي ميخوام بگم اگه به جاي پرداختن به موضوع انتخابات اين كار انجام بشه خيلي واجب تر و لازم تره، حتي اگه به قيمت واگذار كردن يه انتخابات باشه
aliasghar: موافقم با اين ديدگاه
sadegh: چون تكليف معلوم ميشه. معلوم ميشه نيروهايي كه مثلا 90% همفكر هستن كيا هستن، بعد ميشه بد جور حالگيري سياسي از احزاب دیگه (غیر همفکر) كرد، حتي بعد از اين مرحله، كسايي كه وارد سياست و حزب شدن برا اقتصاد يعني از دريچه اقتصاد به سياست و تحزب نگاه ميكنن علاوه بر مرز بندي بايد بصورت شفاف از بدنه جدا بشن و رسوا، چون عامل اصلي بد بيني مردم به تحزب اينا هستن
aliasghar: راستي نگاه مشاركت به دين رو چطور مي بيني؟ مردم چه نظري دارند؟ دين از نظر اعضاي مشاركت چه نقشي در عرصه ي اجتماعي داره؟ اصلا به اندازه‌ي كافي اعضا به دين توجه دارند؟
sadegh: يعني ميخواي بگي كه دين در بين اعضاي مشاركت محلي از اعراب داره يا نه؟
aliasghar: آره و اينكه مردم از نوع نگاه مشاركتي ها به دين تاكنون راضي هستند؟
sadegh: در سطح مسئولين مركزي و استاني و شهرستاني خوبه ولي بعضی اعضای شاخه هاي جوانان چه اونايي كه در مركز چه منطقه و چه در حوزه خودمون ديدم خيلي ضعيف، يعني حتي يه چيزي مثل نماز رو اصلا پايبند نيستن
aliasghar: و چه بايد كرد؟
sadegh: نميدونم، ، چون دست حزب نيست، یعنی بوجود آمدن این تفکرات به خاطر جو جامعه است، مثلا يكي به من و يكي ديگه اعضاي شوراي مركزي حوزه‌ي [...] ميگفت، من نماز نميخونم، هم از شما خوشگل ترم، هم پولدارتر، هم مرفه‌تر، هم درسام بهتر، خلاصه به قول معروف 30 تموم. اما شما كه نماز رو حتما ميخونين و بعضي كاراي ديگه دين هم انجام ميدين هيچكدوم اينا رو ندارين! ما جواب اين رو چي بديم، جدا چي بديم؟ جفتمون به هم نگاه كرديم، و حرف عوض كرديم، ميگفت وقتي ميبينم دين مداران ما يه چيز خيلي ساده مثل اخلاق و ادب رو عايت نميكنن دليلي نميبينم ديندار باشم، نظر خودتون چيه؟
aliasghar: تو اين سال‌ها نه اينكه به دين بي‌اعتقاد شده باشند، اما تصور كردند بايد شيك بود و روشنفكري يعني اينكه دين را خرافات دونست
sadegh: يعني به جاي پرداختن به سه شعار "معنويت و عدالت و آزادي" فقط گفتن " آزادي و آزادي و آزادي"
aliasghar: بله و اين اشتباه فاحشي بود، چه بايد كرد؟
sadegh: چون متوازن عمل نکردیم. كارامون بالانس نداشت
aliasghar: حتما بايد روي اين مساله فكر كرد كه از اين پس چه بايد كرد؟
sadegh: در همین حوزه ما حالا که من شروع به کار کردم (حتی هنوز اعلام موجودیت نکردیم) دست به کار شدن دوستان دیگر شورای حوزه برای به اصطلاح زیر اب زنی ما.یعنی نوعی رقابت درون حزبی!!؟ یعنی حتی حاضر نیستن کاری رو که طی 6 سال خودشون نکردن یکی دیگه هم بکنه. اینم یه آفت دیگه است که به همین دلیل من زیر بار نمیرفتم برا تشکیل شاخه جوانان حوزه.
کسی که یه حرفایی میزنه مثلا: شیرین عبادی و دکتر احسان نراقی رو طاغوتی میدونه و میگه ما با اینا مرز بندی داریم و نمیتونیم با هم فعالیت کنیم،خدایی باورت میشه مشارکتی باشه؟اونم تو شورای حوزه؟