دلم برای همه ی دوستانم تنگ شده، اقوام که جای خود دارند، همسایه ها و هم محله یی ها و همشهری های نوشهری و تهرانی و بوی وطن، ایران. نمی دانید که وطن چقدر به آدم آرامش می ده. شماره موبایلم اینه، اگه خواستین sms بزنین: 00994504330268
۱۳۸۵ شهریور ۹, پنجشنبه
۱۳۸۵ شهریور ۶, دوشنبه
قلیون تو باکو
امروز تولید رو کلید زدم، فعلا با چهار کارگر و خودم! شنیدم که امید شریف موسوی دوست بسیار خوبم در ایسنا هم از تولید خبر به تولید فیلم کشیده شده، خیلی خوشحال شدم، البته قبلا کوتاه تولید می کرد، حالا قراره فیلمی بلند به نام آگهی رو کلید بزنه، خبرش رو تو وبلاگ دوست عزیزم محمد تاجیک خوندم که خیلی دلم برایش تنگ شده، به ویژه برای فحش های آبدارش که به شوخی نصیب آدم می کنه! خدایی ببین مردم چی تولید می کنن، ما چی، دستمال کاغذی!
عصری با مطهره خانم رفتیم یه جا قلیون کشیم، به یاد بر و بچ افتادم، اس ام اسی برای حسین نورانی فرستادم و دلش رو سوزوندم! قول داده یه سری بیاد اینجا. حسین آقا منتظریم. راستی تولد امام حسین(ع) مبارک و درود بر پیروانش که آزادگی را از او آموخته اند.
با این حرف باهنر که گفته 'غرب بترسد از روزی که سلاح اتمی خواست ملی شود' خیلی حال کردم، خدا کنه این اتفاق بیافته و کار تموم بشه، والله ما که داریم هزینه اش را می دهیم، چرا نداشته باشیم، نه خلاف اخلاقه که بقیه ی کشورها هم دارند از جمله دشمنان ایران، نه خلاف قانونه که کشورهای قانونمدار! هم دارند، نه داشتنش خلاف شرعه. اگه بعضی ها هم چنین دلایلی دارند بهتره مستند بگن کجای قرآن نوشته؟
کسی اینجا کاری نداره؟
۱۳۸۵ شهریور ۵, یکشنبه
احسنت به عبدی
اول بگویم که از تاخیر معذرت می خواهم، از عرصه ی خبر سیاسی در ایران به مدیریت تولید و توزیع دستمال کاغذی در باکو رسیده ام! ولی با این که الان هیچ چیزی برای هم مهمتر از راه اندازی کارخانه نیست، اما سیاست را که نمی شود ترک کرد! راستی دلم برای وطن خیلی تنگ شده، مطهره خانم هم برای خانواده اش خیلی دل تنگی می کند. به چند تا از دوستانم اس ام اس زده ام، چند نفر از آنها هم ای میل فرستاده اند. aliasghar55@gmail.com
سیاست ورزی آن هم از سوی اصلاح طلبان و آن هم در این شرایط کار هر کسی نیست و البته شاید امسال عباس عبدی کم باشند که می توانند به این خوبی خودشان را با شرایط وفق دهند، من یکی که به او حسادتم می شود وقتی می بینم به این خوبی توانست بحث توزیع مستقیم درآمد نفت بين مردم را جا بیاندازد. این اواخر که در ایران بودم وقت نشد به پیشش بروم ولی از دوستانم خواستم این کار را بکنند، بحثش بسیار جدی است و چه خوب است دوستانم جلسه ای پرسش و پاسخ برای بازتر شدن آن با حضورش بگذارند.
اصلاح طلبان باید پیشنهاد او را به دقت بررسی کنند، نه پوپولیستی است و نه غیر عقلایی، فقط شاید لازم باشد کمی صیقل بخورد، وگرنه شاید یگانه راه اساسی اصلاح نظام مدیریتی و البته سیاسی جامعه همین باشد.
این هم اظهارات جدید عبدی و این هم وعده ی غنی سازی نه درصدی اورانیوم
۱۳۸۵ مرداد ۲۹, یکشنبه
مسالهي توالت فرنگي
راستش تو ديار غربت اين توالت فرنگی از هر چيزي براي ما ايرانيها بيشتر مساله ساز ميشه، اتفاقا مسالهي مشترك همه هم هست، از پولدار و فقير گرفته تا سياستمدار و بازرگان! وقتي دور هم مينشينيم از سختي و تجربهي حل اين مسالهي مشترك معمولا صحبت ميشه. نحوهي نشستن كه خيلي شنيدني است، بيشتر ايرانيها اصلا براي نشستن روي توالت فرنگي لخت ميشن، آويزان كردن لباسها و بعدش هم پوشيدنشون هم بماند. يكي ميگفت كه مثل مرغ ميره روي توالت ميشينه، يعني پاهاش رو ميگذارد روي آنجايي كه بقيه باسنشان را ميگذارند! از اينها بگذريم، تو بعضي كشورها شلنگ آب هم نيست، ديگه واويلاست، حالا بايد دنبال يه بطري خالي نوشابه بگردي تا بتوني خودت رو بشوري، آن هم با هزار تا دنگ و فنگ براي استفاده از آن. من خودم هم مثل يقيه هستم، اما مثل خيليها از تعريف تجربه شرمندهام! تو ونزوئلا و هند كه آب نبود، الحمدالله تو آذربايجان اين مشكل رو حداقل ندارم، فقط مشكل نشستن و شستن است، همين و بس!
۱۳۸۵ مرداد ۲۸, شنبه
نقد استراتژي انتخاباتي اصلاحطلبان
اولا اين كه نوشتهام اصلاحطلبان، انتقاد به ديگران نيست، خودم هم جزو آنها هستم. دوم اين كه فقط نميخواهم منتقد باشم، راهكار جايگزين هم پيشنهاد دارم. و اما اصل مطلب:
در چند انتخابات گذشته اصلاحطلبان تنها به شرط گذاري براي شركت در انتخابات پرداختهاند، در انتخاباتي مثل مجلس هفتم بخش قابل توجهي از آنها در انتخابات شركت نكردند ولي به همان ميزان اين عدم شركت بر مردم تاثير نداشت، چرا كه اتفاقا همين ميزان شركت آنها اولا چشم طمع بيگانگان را به مردم بي اعتبار كرد و هم اندك نمايندگان اقليت مجلس كه برخي مواقع از مردم حمايت ميكنند نتيجهي قهر نكردن همهي مردم از صندوق راي بود. حضور آقاي شجاع پوريان، عضو دفتر سياسي جبههي مشاركت هم از همين دست فوايد است.
در انتخابات رياست جمهوري نهم هم اين شرط گذاريها نتيجهاش كاهش راي اصلاحطلبان بود، معتقدم تاثير رواني چنين شرط گذاريهايي بيشتر منفي است تا مثبت؛ براي همين هم به نظرم اتفاقا بايد محكم بر حضور در انتخابات تاكيد كنيم، اما به شدت در مقابل كساني كه ميخواهند شرايط عدم حضورمان را پيش بياورند ايستادگي كنيم، وگر آنها كه دلشان ميخواهد ما شركت نكنيم كه هيچ، اصلا بميريم! مردم هم اين شرط گذاريها را بي انگيزگي و لوس بازي تلقي ميكنند.
چه خوب است كه دوستان خوبم در اين باره فكر كنند تا بحث پخته شود.
۱۳۸۵ مرداد ۲۷, جمعه
دوري از وطن
الان يك روز است كه به باكو آمدهام و دارم دنبال خونه ميگردم تا مطهره خانم كه آمد تهيه شده باشه. وقتي به اينترنت وصل شدم اخباري را ديدم كه حالم گرفته شد. فوت پدر مهندس موسوي و ممانعت از سخنراني دكتر سروش. واقعا متاسفم.
۱۳۸۵ مرداد ۲۴, سهشنبه
مشغلهي شخصي
همين پنجشنبه اگه خدا بخواهد به باكو ميروم، حداقل تا سه ماه هم مرخصي ندارم كه برگردم، مطهره خانم هم چند روز ديگر بعد از من ميآيد تا خانهاي تهيه كنم. تغيير شرايط زندگي خيلي دنگ و فنگ و البته گرفتاري و تبعات عجيب و غريب داره، به خصوص براي خانمها؛ مثلا الان داريم خونه رو تخليه ميكنيم، تمام زندگي مطهره به هم ريخته! از طرفي مطهره به مادرش پدر و مادرش خيلي وابسته است، مثل هر دختر ديگري، اين هم قطعا برايش استرسزاست. اين چند روز سرم خيلي شلوغ بود، نه از كنگرهي مشاركت نوشتم و نه از آتش بس لبنان و نه از هزار تا چيز ديگه؛ اما همين كه تا چند روز ديگه وضعيتم ثبات نسبي پيدا كنه قول ميدم كه حتما بنويسم.
۱۳۸۵ مرداد ۱۹, پنجشنبه
خبرنگاري يا هوچيگري
روزنامهنگاري هم يك جورايي با مشروطيت در ايران متولد شد، در آن زمان به خبرنگار و روزنامهنگار جماعت ميگفتند هوچيگر. تا آن زمان اصلا چنين واژهاي در زبان فارسي نبود اما به دليل نوع كارشان به اين صفت متصف شدند «هوچيگري». في الواقع هم تا همين الان بيشتر اذناب رسانههاي ايراني اينچنيناند. فضا مناسب نيست، اين را ميدانم، خودم هم جزو همين جماعتم، فقط الان غلظتش كم شده، جرات نداريم، ابتكار نداريم، رزق و روزيمان در خطر است، امنيت شغلي هم كه كشك است، مهمتر از همه باورمان شده كه هوچيگري تنها وظيفهي ماست، «رسالت» چند منه؟ برو جلو بابا بوق بزن! بعضيهامان هم فقط زر ميزنيم كه اكبر گنجي چه چيزهايي مينوشت!
دوست نداشتم به مناسبت روز خبرنگار تبريك بگويم چون خبرنگار به معناي حتي نزديك به معناي واقعي كلمه نداريم، فقط ادعا ميكنيم، بعضي از ما اين قدر بعد از چاپ شدن مطالب و عكسهايمان جوگير ميشويم كه براي عالم و آدم نسخه ميپيچيم اما يادمان ميرود چگونه بايد در همان حد وظايفمان بنويسيم، خود را رهبر جنبشها و حركتها ميبينيم، ديگراني كه در حال زندگي خويشاند را هم هوايي ميكنيم كه بيايند و دست از كار بكشند و مثل ما به هوچيگري بپردازند! هوچيگري براي پيش بردن امور به جاي كار كردن و كمتر حرف مفت زدن!
القصه نميدانم چطور بخواهم از هم صنفهاي هوچيگر محترم و محترمه كه به جاي فالوده خوردن به اصحاب قدرت، با يك يا علي دل از قدرت نمايي جدا كنيد و به وظيفهي اصلي بپردازيد. چرا بايد طيفي از خبرنگاران خوب اين مرز و بوم امروز در شرق براي هاشمي بنويسند و او را خط قرمز بدارند، عدهاي ديگر در اعتماد ملي خط قرمزشان كروبي باشد و باقي همچنين. اينچنين است كه كروبي روزي از اسكلههاي نامرعي سخن ميگويد اما فردا كسي آن را پي نميگيرد، طرح آن قطعا براي گوينده مفيد فايده آمده و اصحاب قدرت نياز به كش دادن آن نميبينند، ما جماعت خبرنگار هم انگار شده بوديم ابزار تهديد به افشاگري! باقي موارد هم شكلي مشابه اين دارند، از داستان مبارزه با مفاسد اداري، سياسي، اقتصادي، قاچاق مواد مخدر، قاچاق كالا، ...
شايد هوچيگران هم تقصير نداشته باشند، واقعا هشتشان گروي نهشان است، براي يك هديه يا رانت چهها كه نميكنند، دوست دارم حاشيهي برنامههاي سياسي را فيلمبرداري كنند تا ببينيد، يا پشت پردهي كثافت بازي فروش كاغذ يارانهيي روزنامهها افشا شود، سانسورهاي درون سازماني صاحبان رسانهها براي منافع اقتصادي براي مردم رو شود، روند گرفتن آگهي از شركتها و سازمانهاي دولتي برملا شود، و و و
روز هوچيگران مبارك، كمي خبرنگاري كنيم!
۱۳۸۵ مرداد ۱۸, چهارشنبه
كنگرهي جبههي زنده مشاركت
الحمدالله كنگرهي جبههي مشاركت در پايان هفته طبق برنامه برگزار ميشود و اعضا و هواداران شايد از گذشته آسودهتر هستند. ديگر حزب درون حكومتي، دولتي و از اين دست انگها با سريش هم به مشاركت نميچسبد، و من خوشحالم كه در موقعي به عضويت رسمي آن در آمدهام كه در قدرت نيست و اتفاقا كمترين شانس را در آيندهي نزديك براي آن ميتوان پيش بيني كرد. چه بدي دارد، مگر سر ميبريم كه حتما بايد امروز به قدرت برسيم، البته بايد براي دستيابي به قدرت تلاش كرد تا اهداف حزبي را پيش برد، اما مهم توان تاثيرگذاري بر قدرت است كه با سازماندهي نيروها و شور و مشورت قطعا قابل دست يابي است. قطعا ايراداتي به مشاركت وارد است، همچنان كه به هر حزب و گروه ديگري ميتوان ايراداتي گرفت. مهم اين است كه براي آينده تصميم درست بگيريم، مهمترين برنامهي كنگرهي پيش رو انتخابات شوراي مركزي و دبيركل است، از ماههاي پيش با مطرح شدن اصرار آقاي خاتمي براي كناره گيري از دبيركلي، ولولهاي در درون حزب افتاد و امروز كه ميبينم عدهاي از جوانان حزب از آقاي رمضانزاده، عدهاي از زنان حزب از كانديداي زن و عدهاي ديگر هم از ميردامادي، صفايي فراهاني، صفدر حسيني و حجاريان سخن ميگويند، با خودم ميگويم كه چقدر آدم توانا البته با ويژگيهاي متفاوت در درون حزب وجود دارد كه در صورت كنارهگيري آقاي خاتمي توانايي جايگزيني دارند؛ هر چند دلم ميخواهد تلاشي صورت بگيرد تا فاصلهاي كه به هر دليلي ـ فرقي ندارد به چه دليل ـ بين برخي از اعضاي اوليهي حزب بين آنها و حزب فاصله افتاده، برداشته شود؛ مثل عباس عبدي. روي اين جلوگيري از ريزش نيروها خيلي حساس هستم. حتي اميدوارم نيروهاي سياسي خوب و همسويي كه در اين سالها به هر دليل به عضويت حزب در نيامدند را بتوان جذب كرد. نيروهاي جوان هم كه جاي خود را دارند، اين چند وقت كه به صورت تشكيلاتي با حزب كار ميكنم برداشتم اين است كه فرصت نسبتا براي كار فراهم است، براي همين به جوانان با مشي اصلاحي كه فعاليت حزبي ندارند توصيه ميكنم بنا به علاقهي خودشان به بخشي از حزب متصل شوند، حتي بروند در احزاب ديگر كه با آنها همسو هستند، اگر به موتلفه نزديك هستند بروند، اگر به ادوار تحكيم يا به انصار حزب الله و هر گروهي كه نزديكتر هستند. عضويت فعال من و تو شايد بيشترين كمك ممكني است كه ميتوانيم در اين برهه به تقويت سياستورزي در ايران كنيم؛ نه اين كه مثل بيشتر پدرانمان به اين افتخار كنيم كه عضو هيچ گروهي اعم از چپ يا راست نبودند!به هر حال من از آن دست آدمهاي استحاله شدهاي هستم كه شايد خيلي اصلاحطلب هستم و در مشاركت با انتخاب دبيركل جديد به دنبال انقلاب در جبهه نيستم، بهتر ميدانم با انتخاب هر كدام از كانديداها، نبايد انتظار دست زدن به كارهاي ضربتي را داشته باشيم كه جامعه را وارد شوكهاي پي در پي كند، بايد دنبال كار عمقي و سازماندهي خوب حزبي باشيم، در واقع براي اصلاحات مثلا دورهاي 20، 30، 50 يا 100 ساله برنامهريزي كنيم.
۱۳۸۵ مرداد ۱۱, چهارشنبه
انتقاد به امام خميني
چند روزي است كه يكي از دوستانم را به دليل اعتقادش به اين كه خط قرمزش براي نقد، همهي انسانها را به جز پيامبر اكرم و امامان شيعه در بر ميگرفت، از مجموعهاي كه صلاح نميدانم نامش را بياورم به بيرون پرت كردهاند! مصداقي كه بر آن تاكيد شده بود، امام خميني بود، از او پرسيده شده كه نظرت دربارهي امام خميني چيست؟ گفته كه خط قرمزم او را در بر نميگيرد.
اما سوال كننده تصور ميكند كه چنين نيست، امام خميني هم «امام» ديگري است كه حتي به يكي از اعمال در طول عمرش هم انقاد وارد نيست! اين يعني اين كه معصوم بوده، در حالي كه خود آقاي خميني كه براي همهي ايرانيان قابل احترام بود هيچ گاه چنين ادعايي نداشت. برخي به اشتباه و يا در صورت بدبينانه از روي نفاق به نام دين خدا برخي را تا مقام خدايي بالا ميبرند، نمونهاش هم همين دوستان دوآتشهي ما هستند؛ خدا هدايتشان كند كه با روزي بچههاي مردم چهها كه نميكنند و روزي آنها را به قبول مقام خدايي انسانهايي معمولي منوط ميكنند.
اشتراک در:
پستها (Atom)