۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

پاسخ مدير سيماي آذري شبكه سحر

دوست عزيز ناديده‌ام، آقاي «برهان حشمتي» مدير سيماي آذري شبكه سحر به يادداشت «پاسخ ايراني مقيم باكو به محقق تبريزي» كه در آن نكاتي را درباره‌ي «نامه‌ي يك محقق تبريزي به علي‌اف» نوشته بودم، جوابي داده‌اند. آقاي حشمتي در سال 85 كه تازه به باكو آمده بودم تا پارسال نماينده‌ي برون مرزي صدا و سيما در باكو بود و غير مستقيم از طريق مطهره خانم ايشان را مي‌شناختم. جواب ايشان را عينا در زير مي‌نويسم، اما خدا شاهد است كه چه حالي پيدا كردم وقتي اين را ديدم؛ خيلي ناراحتم و اصلا حالم خوب نيست. سعي مي‌كنم به آن پاسخ بدهم. فقط بگويم كه من آن يادداشت را فقط براي نصيحت به كساني نوشتم كه تصوراتي گاه تخيلي از بيرون ايران دارند. نه به انگيزه‌ي آن محقق تبريزي كار داشتم و مي‌دانستم كه براي چه آن را نوشته، نه مي‌دانستم سايتي به نام مديا فروم وجود دارد و اين يادداشت وبلاگ بنده در آن هم منعكس شده است. جوابش را تا فردا روي وبلاگ مي‌گذارم.
متن نظر آقاي حشمتي:
دوست عزيز آقاي شفيعيان
ما ايراني ها تا وقتي که امثال شماها که بخاطر بازکردن دکان و راه انداختن کاروکاسبي بخور و نمير در باکو به هر شرايطي جهت زندگي در باکو تن مي دهيد / نيازي به ارسال نامه هاي گزنده و فحش آلود از باکو نداريم. نامه آن محقق تبريزي به الهام علي اف در واقع پاسخ به نامه صابر رستمخانلو بود. کاش همانقدر که از نامه آن محقق تبريزي عصبي شده ايد/ از نامه صابر رستمخانلو که مملو از دروغ و جفنگيات بود و آذريهاي ايران را همانند برده و توسري خور و منگل جلوه مي داد ، ناراحت مي شديد و پاسخي به آن مي داديد.
شما چطور فرق ميان مناقشه قره باغ و فلسطين را تشخيص نمي دهيد. در مناقشه قره باغ / خود جمهوري آذربايجان بطور دوآتشه به دنبال صلح و مذاکرات با ارمنستان است و هيچ گونه ترديدي در مورد اصل موجوديت و مشروعيت دولت ارمنستان ندارد و حتي به موازات مذاکرات صلح / بطور قاچاق منابع استراتژيکي همچون بنزين و گازويين از جمهوري آذربايجان به ارمنستان ارسال مي شود. ايران نيز مساله اشغال اراضي جمهوري آذربايجان را محکوم کرده و حتي بطور عملي کمکهاي زيادي به جمهوري آذربايجان براي خارج شدن از اين وضعيت کرده است که هنوز کمکهاي نظامي ايران به جمهوري آذربايجان براي مقابله با هجوم ارامنه و حتي آزادي اراضي اشغالي قره باغ از يادمان نرفته است. اما دولت باکو با پيش گرفتن مشي نزديکي به غرب و امريکا و رژيم صهيونيستي از اين کمکهاي ايران امتناع کرد. اما موضع اصولي ايران هنوز تغيير نکرده است.
نمي شود چون يک ديپلمات ايراني خوب نمي تواند حرف بزند/ کل موضع نظام اسلامي را زير سئوال برد و به بهانه نامتناسب بودن سخنان سفير ايران بگوييم که ببينيد چطور مي پيچانيم.
بيسوادي يکي از سخنراناني که به گفته شما ( البته اگر راست گفته باشيد) توسط رايزن فرهنگي ايران به باکو دعوت شده است / چه ارتباطي با موضوع بحث ان نامه داشت که شما سعي کرده ايد با طرح ان اصل مطالب ذکر شده در آن نامه را زير سوال ببريد.
اينکه بالانشينان در جمهوري آذربايجان به شهدايشان احترام نمي گذارند / درددل هزاران شهروند جمهوري آذربايجان مي باشد که شما برغم اقامت و کسب و کار منجر به وابستگي تان در باکو متوجه آن نشده ايد. چطور مي شود که بالانشينان در باکو حتي حاضر مي شوند در روز اشغال شوشا و لاچين جشن گشايش خيابان دوستي با اسراييل در باکو برگزار کنند و خيابان دوستي با اسراييل بگشايند.
در نهايت استقبالي که سايت مديافوروم از به اصطلاح جوابيه شما به محقق تبريزي کرده است / با توجه به ضدايراني بودن اين سايت قوم گرا که دائما به تحريکات قومگرايانه عليه ايران و بخصوص فارسهاي ايران مشغول است / انشاء الله که شما را به خود آورد و براي رسيدن به يک لقمه نان بخور و نمير در باکو اين گونه عليه ميهن خود فعاليت نکنيد.
برهان حشمتي

۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه

نقد امام، حق نسل جديد

آقاي رضا خاتمي گفته كه بحث نقادي امام خميني بايد طرح شود. حرفش از چند جهت درست است. يكي اينكه نسل بعد از انقلاب بدون بررسي آزادانه‌ي عملكرد و ديدگاه‌هاي ايشان، قطعا نمي‌توانند به بزرگي كار بنيانگذار جمهوري اسلامي پي ببرند، البته از توي اين بررسي حتما نقدهاي بجايي هم بيرون مي‌آيد. اگر كسي مي‌خواهد آن بزرگي‌هاي شخصيتي باور شود، اتفاقا بايد از باز شدن باب نقد ايشان استقبال كند. اگر كساني از اين مي‌ترسند كه نقد امام به ايشان ضربه مي‌زند، خودشان بزرگي آن شخصيت را درك نكرده‌اند و تصور مي‌كنند جواب‌هايي براي آن وجود ندارد.
نسل امروز قبول نمي‌كند كه كسي را معصوم بخوانيم، سوال‌هايش را مي‌پرسد، در دلش نگه نمي‌دارد، بهتر است نقدها را به رسميت بشناسيم. شايد برخي مي‌ترسند اگر انتقاد از امام را به رسميت بشناسند بعد نوبت به ديگران مي‌رسد، مقام رهبري. خب معلوم است، همين الان سوالات زيادي وجود دارد، اتفاقا سال گذشته خود رهبري در جمعي عمومي گفت كه از رهبري هم مي‌شود انتقاد كرد. يعني ايشان خود هم نقدپذيري خود را مجاز مي‌داند، هر چند ديگراني هستند كه حتي نقد به سطوح پايين‌تر را تحمل نمي‌كنند.
يك حاشيه بزنم به سخنان آقاي كديور؛ پيارسال بحث خوبي را درباره‌ي ائمه‌ي معصومين و ائمه‌ي طاهرين مطرح كرد. او با استناد به قرآن مجيد ثابت كرد كه اساسا در قرآن واژه‌ي معصوم براي پيامبر(ص) و ائمه‌ي ما به كار نرفته است، تنها از «طاهر» در قرآن براي پيامبر و اهل بيت استفاده شده است كه دو مفهوم متفاوت دارد. اعتقاد به وجود معصوم، يعني اساسا دو نوع بشر وجود دارد، معصومان از بدو خلقتشان نمي‌توانسته‌اند معصيت كنند. در حالي كه پيامبر مكرم اسلام و ائمه‌ي ما از جمله‌ي طاهرين هستند، يعني از جنس بشر هستند اما به رتبه‌اي از طهارت معنوي رسيده‌اند كه معصيت در آنها راه پيدا نمي‌كند، لذا هر انساني از اين لحاظ مي‌تواند با جهد و كوشش به طهارت معنوي برسد. هر چند همانطور كه آقاي كديور تاكيد كرده، معتقديم پيامبر ما و بعد از ايشان حضرت علي(ع) در اين مسير به بالاترين مرتبه رسيده بودند. براي اين كه شبهه ايجاد نشود و مطلب به صورت كامل منتقل شود، به سخنراني آقاي كديور به نظرم با عنوان طاهرين قرآني مراجعه كنيد. بگذريم.
جمله‌ي كامل آقاي محمدرضا خاتمي اين بود: «وقتي مطالب امام خميني را بررسي مي‌كنيم، چيزهايي به سود و چيزهايي هم به ضرر ما است. متاسفانه ما امام را به يك شخصيت دست نيافتني تبديل كرديم كه حتي بحث در مورد ايده‌ها و افكارشان، امروز مجاز شمرده نمي‌شود. ممكن است چند سال ديگر خيلي دير شده باشد. بحث نقادي امام بايد طرح شود تا ديدگاه‌هاي اصلي ايشان مشخص شود. ما كه امام را معصوم نمي‌دانيم. امكان دارد كه ايشان هم در دوره‌اي كمي و كاستي داشته باشند. افكار امام از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب خيلي تغيير كرد.»[منبع: كيهان به نقل از ماهنامه‌ي رويش]
طلبه‌ي جواني با خبرگزاري فارس در اين باره مصاحبه كرده، جالب است كه اين جوان بعد از خبر ديدار آقا رضا با سفير آلمان هم با فارس مصاحبه كرده بود، به هر حال اين پيشنهاد نقادي امام را پيشنهادي وقيحانه خوانده و گفته كه «ديدگاه‌هاي امام همواره مورد نقد دشمنان اسلام قرار گرفته». خب جوان جان چه اشكالي دارد حالا به غير از دشمنان كه معلوم است از چه زاويه‌اي نقد مي‌كنند، خودي‌ها به نقد منصفانه بپردازند؟ نقد و بررسي كه اشكال ندارد، مطمئنم خود اين طلبه‌ي جوان هم سوالاتي درباره‌ي عملكرد امام دارد، لازم باشد درباره‌ي آن هم مي‌شود حدس زد. اين طلبه در دانشگاه امام صادق(ع) تدريس مي‌كند، رياست دانشگاه بر عهده‌ي كيست؟ مگر رييس همين دانشگاه بعد از بحث اسلام آمريكايي عصبي نشده بود؟ جناح اين جوان بنده‌ي خداي كه در زمان زندگي مرحوم امام آنچنان بود ديگر چرا اين حرف را مي‌زند؟ مشكوك است نه؟ اجازه مي‌دهيد حدس بزنم؟ - خونمون؟ - خونتون؟ - اتقا تمساح‌ها؟ - آها، چون مي‌خواهند با بسته نگه داشتن باب انتقاد، برداشت‌هاي خود را از امام به مردم غالب كنند.
اين تنها ديدگاه آقا رضا نيست، معصومه خانم ابتكار هم همين ديروز گفت اتفاقا فرصت خوبي است پس از 30 سال؛ چون ناگزيريم از اين نقد بررسي؛ و تاسف خورده كه يا از سر غرض و يا از سر دوست داشتن، عده‌اي امام را در هاله‌اي از تقدس قرار دادند، عوارض اين تقدس هم اين است كه ايشان براي بسياري از ما به ويژه نسل آينده قابل درك نيست چرا كه او را فردي ماورائي و غيرقابل دسترس جلوه مي‌دهد.
خلاصه به خاطر خود امام هم باشد بايد باب نقد را باز كرد، وگرنه قدم به جلو نمي‌توان برداشت، بايد در همان گذشته بمانيم و به زور به همه بگوييم سوال موقوف!

اقليت مجلس راديكال باشد

تا وقتي دولت آقاي احمدي‌نژاد سر كار است و راديكال حرف مي‌زند و عمل مي‌كند، اقليت اصلاح‌طلب مجلس هشتم هم بايد تندروي كنند، چون جواب احمدي‌نژاد را نمي‌توان با آرامش داد، فضا فضاي تندروي است. به قول معروف «موشك جواب موشك»
اقليت مجلس قدرت قابل توجهي در سوال از وزرا، رييس جمهور، تذكر به آنها، و نطق پيش از دستور و ارائه‌ي طرح‌هاي قانوني دارند، بايد به همين تندي كه در اظهارات دوتي‌ها هست، به آنها برخورد كرد.
آقاي احمدي‌نژاد شب مي‌خوابد و صبح بلند مي‌شود، بعد از صبحانه به سر كار كه مي‌رسد يكهو چند تا بانك را با هم ادغام مي‌كند، اما نتيجه‌ي اين تصميمات شوك آور حتي حدس هم زده نمي‌شود، تورم به خاطر همين كارها بالا رفته، نمي‌شود گفت گور پدر مردم.
اتفاقا براي مقابله با چنين تصميماتي، اقليت مجلس از هر ابزار متعارفي كه مي‌شود بايد استفاده كند و هيچ مصلحت سنجي بيجا نكند، مصلحت فقط بايد مصلحت مردم باشد، نه هيچ دغدغه‌ي ديگري. وقت هم بسيار مهم است، واقعا از طلا براي حركت اصلاحي بارازش‌تر است، هر روز كه از دست برود بعدا بايد تاوانش را بپردازيم.
اگر اقليت مصمم باشد، گروهي عمل كند نه فردي، قطعا مي‌تواند تاثير خوبي داشته باشد. راه فعلي طرفداران دولت به تركستان است، اگر حركت درست مديرت شود مي‌توان جلوي ضرر و زيان‌هاي ناشي از مديريت غلط دولت آقاي احمدي‌نژاد را گرفت يا حداقل از آن كاست.
كارهاي زيادي مي‌شود كرد، نمي‌شود؟

۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

خواب و بيداري آقاي كروبي

در تكميل حرف آقاي عبدي و در واقع براي رفع كاستي كه او اشاره كرده نكته اي را مي نويسم. بايد با صداي بلند و به هر بهانه اي كه شده بحث را دوباره باز كنيم و در افكار عمومي درست و حسابي جا بياندازيم كه اصلاح طلبان علت شكست در انتخابات هاي اخير را قهر مردم با صندوق ها مي دانند نه تقلب در شمارش آرا و دخالت در ريختن غير قانوني؛ که يا اصلا نبود يا بسيار جزيي بود، به حدي كه هميشه در همه ي انتخابات ها بالاخره هر چند ناچيز اتفاق مي افتد اما در نتيجه تاثير ندارد.
تقلب گسترده اصلا ممكن نيست، با وجود اين همه ناظر و بازرس و عوامل اجرايي و نمايندگان كانديداها، تصور تقلب گسترده هم خيالي بيش نيست. هر كسي كه تاكنون در انتخابات پاي صندوق بوده مي داند كه نمي شود تقلب گسترده بشود، همه پاي صندوق هستند، هر كسي از طرف يك جايي نماينده است، صندوق را هم بعد از پايان راي گيري مي شمارند و تمام مي شود، فرآيند خصوصي بين يكي و دو نفر نيست كه بشود هماهنگشان كرد.
درباره ي علت قهر مردم با صندوق راي، يا نا اميدي از نحوه ي عمل اصلاح طلبان در هشت سال دوره ي خاتمي بود و يا رد صلاحيت شدن كانديداهاي مورد نظر. اين هر دو راهكار خود را دارد، اما اگر بتوانيم جابياندزيم كه بله، تقلب شده بود وگرنه ليست ما با همين تعداد شركت كننده هم راي مي آورد، خودمان را گول زده ايم.
از اين لحاظ شايد نامه ي مشترك آقايان خاتمي و كروبي هم اشتباه بود، چون همه ي اصلاح طلبان مي دانند در تهران اين تعداد شركت كننده جزو راي سنتي جناح راست هستند و در همه ي انتخابات ها هم شركت مي كنند و رايشان مشخص است. شايد بهتر بود آن نامه ي مشترك هم به خودمان نوشته مي شد كه چرا نتوانستيم زمينه ي حضور مردم را از طرق اصلاحي مهيا كنيم و اگر هم معتقد بوديم كه زمينه مهياست، بايد نامه اي خطاب به مردم نوشته مي شد و با آنها وارد گفت و گو مي شديم كه چرا شركت نكردند؛ كه البته اين دومي به خودمان هم برمي گشت كه چرا نتوانستيم آنها را به پاي صندوق ها بكشانيم.
احتمال مي دهم آقاي خاتمي در باره ي آن نامه ي مشترك با آقاي كروبي كمي عجله كرد. آقاي كروبي بيشترين نفع را از آن نامه برد كه توانست آقاي خاتمي را با خود هماهنگ كند و بقبولاند كه تقلبي شده است!
بعد از شكست آقاي كروبي در انتخابات رياست جمهوري، او كه بسيار جوگير شده بود شكست خود را به گردن تقلب در انتخابات در يك ساعتي انداخت كه شب شمارش آرا خوابش برده بود! خب، گيريم به همه قبولاند كه خوابش مشكل زا بوده است، اين بار در انتخابات مجلس كه ليستش در تهران راي نياورد آيا باز هم خوابش برده بود؟ اگر دوباره خوابيده بوده و فكر مي كند تقلب شده، كه افتضاح است، حتي نمي تواند از يك ساعت خوابش براي مملكت بزند! اگر هم اين بار نخوابيده بود و باز هم ادعا مي كند تقلب شده، كه باز بدتر، يعني خواب و بيداري آقاي كروبي تاثيري ندارد، پس خاصيت اين بنده ي خدا چيست؟ تنها از بين بردن اعتماد مردم به صندوق راي است.
عزيز دل من! آقاي منتجب نيا سر ليست حزب آقاي كروبي در انتخابات اخير جزو شصت هفتاد نفر اول هم نشده، بعد مي رود نامه مي نويسد كه من نفر اول تا پنجم بودم. اين حرف مثل سم مي ماند براي انتخابات، ديگر كسي اعتماد نمي كند كه در انتخابات شركت كند. بعد اسم خود را مي گذارند «اعتماد ملي»!
لذا حرف آقاي عبدي كاملا صحيح است كه مي گويد يا تقلب مي شود كه بنابر اين دعوت كردن به شركت در چنين انتخابات هايي غير اخلاقي است، يا تقلب نمي شود كه در آن صورت چنين تبليغاتي كاملا غير اخلاقي است. البته من اضافه مي كنم كه حتي هر كدام از اين دو مورد باشد، به غير از غير اخلاقي بودن، خيانت به دموكراسي هم است. اين ملت براي اين كه به همين حد از انتخابات هاي دست و پا شكسته هم برسند، حبس كشيدند، شكنجه شدند، انقلاب كردند، جانباز و شهيد دادند، و همچنان هم مبارزه ي سياسي مي كنند، يك شبه براي اين كه در يك انتخابات شكست خورديم كه نبايد بزنيم زير بازي.
البته شكست ما گاهي شكست در جلوگيري از فيلترهاي اشتباه شوراي نگهبان است، گاهي شكست در عملي كردن وعده هايي است كه به مردم داديم و هكذا.
« شكست ما، قهر مردم با صندوق هاي راي بود، مردم را نتوانستيم بياوريم، در شمارش آرا تقلب نشد »
توضيح: منظورم از تقلب فقط در شمارش آراست، وگرنه ردصلاحيت غيرقانوني مخالفان سياسي كه بسيار رواج دارد، خودش تقلب است. تاكيدم بر امكانپذير نبودن دست بردن در شمارش آرا از اين لحاظ است كه اگر تقلب در آن بخش را بخواهيم ممكن بدانيم، آن وقت وقتي در يك انتخابات كانديدايي داشتيم رويمان مي شود ملت را دعوت به مشاركت كنيم وگرنه به قول عبدي چوپان دروغگو مي شويم!

۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

آقایان! علی کریمی را نبخشید

آقای علی آبادی و آقای کفاشیان! علی کریمی را به خاطر انتقاد صریحش به فدراسیون فوتبال نبخشید، چرا؟ چون انتقاد کردن جرم نیست که به خاطرش او را از گناه ناکرده ببخشید، انتقاد کردن حق است.
شما حق ندارید علی کریمی را که در تیم ملی هنرنمایی می کند و مردمی که یکی از تنها تفریحاتشان تماشای فوتبال است را از این حداقل ها محروم کنید، به خاطر چه؟ فقط چون گفته بالای چشمتان ابروست؟!
بماند که انتقاد او کاملا هم بجا بوده، فدراسیون و دولتی که نتوانسته بود در طول چند ماه یک بازی تدارکاتی برگزار کند، حتی بوسنی هم حاضر نشد با تیم ما بازی کند و تنها هول هولکی یک تیم ناقص به نام زامبیا یکی دو شبه جور شد و از آسمان افتاد وسط آزادی، خب باید هم این فدراسیون ضعیف را نقدش کرد.
البته این دولت اساسا با نقدپذیر بودن مشکل دارد، اما چه کنیم که به عملکرد خودش برمی گردد که حتی وزیر اقتصادش حرف رییس جمهور را گوش نمی داد و بعد از برکناری خود گفت که چون تصمیمات آقای احمدی نژاد را هر دم بیلی می دانست.
به هر حال دیشب علی دایی صراحتا گفت: اخراج کریمی تصمیم فدراسیون بود، من به هيچ عنوان از كنار گذاشتن كريمي اطلاع نداشتم و اگر او را نمي‌خواستم به تيم ملي دعوتش نمي‌كردم. من از خدا مي‌خواهم كه بازيكني چون كريمي در تيمم باشد و به تیم ملی برگردد.
پس معلوم می شود آقای کفاشیان پریروز دروغ گفت که «محروميت "علي كريمي" با هماهنگي "علي دايي" صورت گرفت». دایی گفته که خود کفاشیان باید درباره ی ادعایش جواب بدهد!
مگر همه بید بله قربان گو باشند، مگر همه بايد از فدراسيون تعريف كنند؟ من در این باره سه خواهش دارم:

  1. علی کریمی به خاطر کاری که کرده معذرت خواهی نکند.
  2. همه از علی کریمی دفاع کنیم و از حق او برای این که می توانسته انتقاد کند.
  3. دولت(آقای علی آبادی معاون رییس جمهور) و فدراسیون فوتبال(آقا کفاشیان) هر چه سریع تر از خر شیطان پایین بیایند و تصمیم اشتباه خود را پس بگیرند و از مردم معذرت خواهی کنند.

حاشیه: اعضاي دفتر سياسي جبهه‌ي مشاركت در جلسه‌ي شنبه شب با ارزيابي موارد متعدد بي تحملي هاي جريان دولتي و اعمال فشار به منتقدان كه حتي دامنه آن به عرصه هاي غيرسياسي كشيده شده، آخرين نمونه‌ي آن را حذف بي جهت يكي از بهترين بازيكنان تيم ملي فوتبال كشورمان به سبب پاره اي از انتقادات وي از فدراسيون فوتبال توسط اين فدراسيون دانستند كه در حقيقت بازتوليد رفتار جريان حاكم با منتقدان در عرصه‌ي سياستگذاري ورزش كشور است ... [ادامه]

۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

پاسخ ايراني مقيم باكو به محقق تبريزي

جناب آقا يا سركار خانم محقق تبريزي

سلام. نامه‌ي شما با عنوان «نامه‌ي يك محقق تبريزي به علي‌اف» را در سايت تابناك خواندم. حرف شما حق است، اما نقص دارد، به عنوان يك ايراني مقيم باكو، نكاتي را يادآوري مي‌كنم تا مخاطب با خواندن نامه‌ي شما يك طرفه به قاضي نرود.

مثالي بزنم از اين كه اگر واقعيت درست جا نيافتد باعث گرفتاري مي‌شود. گويا در سال 1997 فردي از باكو خبر مي‌برد خدمت مرحوم آيت الله مشكيني و آن بنده‌ي خدا هم با حساب كردن روي آن حرف، علما را جمع مي‌كند كه بله، دارد در جمهوري آذربايجان انقلاب اسلامي مي‌شود!

محقق گرامي!

گفته‌ايد كه انگيزه‌ي شما از آن نامه تنها کمک كردن به ملت و دولت جمهوري آذربايجان است. من هم ايراني‌ام و تمدن ايراني تنها در مرزهاي ايران كنوني نمي‌گنجد، بلكه تعدادي از ديگر كشورهاي مجاور نيز از اين نظر با ما آميخته‌اند، لذا فارغ از به رسميت شناختن استقلال آن ديگران، دغدغه‌ي شما درباره‌ي آنها طبيعي است و جاي تقدير دارد.

در ابتداي نامه به آقاي علي‌اف، سير تاريخي چند سده‌ي اخير منطقه‌ي «اران» را كه امروزه «جمهوري آذربايجان» ناميده مي‌شود به درستي مرور كرده‌ايد. اما نگراني خود را اينگونه برشمرده‌ايد: رابطه با اسرائيل، بلاتکليفي آوارگان قره‌باغ، سياست هويت زداي تاريخي مردم، وضعيت اقليت‌ها، شکاف بين نسل‌ها، محدوديت فعاليت‌هاي ديني و برخي اقدامات تحريک‌آميز در قبال مردم ايران.

اول اين كه مردم اين سرزمين به اندازه‌ي مردم ايران نسبت به موضوع فلسطين در جريان نيستند و حساسيت ندارند. در ثاني آذربايجان تنها عضو سازمان كنفرانس اسلامي نيست كه به اسرائيل چنين ارتباطي دارد. اما همانطور كه اشاره كرده‌ايد 20 درصد خاك كشورشان در اشغال بيگانه است، منطقه‌ي قره باغ در اشغال ارمنستان.

همانطور كه ما نسبت به خليج فارس حساس هستيم و تنب كوچك، تنب بزرگ و ابوموسي را خاك ايران مي‌دانيم، مردم اين ديار هم قره باغ را خاك خود مي‌دانند.

جناب محقق!

اما تصور نمي‌كنيد سياست دوگانه‌ي جمهوري اسلامي ايران در قبال دو اشغالگر متضاد است، از طرفي مخالف صهيونيست‌هايي است كه ملت اهل تسنن فلسطين را آواره كرده است و از طرفي در كنار ارامنه‌اي است كه قره باغ را در اشغال دارد و يك ميليون شيعه‌ي آن آواره هستند. خب حق دارند اينها كه نتيجه بگيرند سياست پدر و مادر ندارد، پس با اسرائيل رابطه برقرار مي‌كنند، به راحتي آب خوردن هم توجيه مي‌شود.

هفته‌ي پيش خبرنگاري از آقاي سفير ايران در باکو پرسيد: «چرا ايران از ارمنستان متجاوز که سرزمين آذربايجان را اشغال کرده حمايت مي‌کند؟». ببينيد چطور مي‌پيچانيم: «ميان غصب و اشغالگري تفاوت هست و رژيم صهيونيستي سرزمين اسلامي را غصب و مردم آن را آواره و نام کشور فلسطين را پاک کرده است. اين وضعيت در خصوص دو کشور ارمنستان و آذربايجان صادق نيست و ايران از تماميت ارضي جمهوري آذربايجان حمايت مي‌کند».

جناب محقق!

اتفاقا مردم ديندار جمهوري آذربايجان بيشترين فشار را در اين باره تحمل مي‌كنند، آنها نمي‌دانند كه بايد چه جواب بدهند؟ يكي از موانع گسترش اسلام و تمدن ايراني و اسلامي هم همين است، كساني هستند كه اينقدر از ارتباط ما با ارمنستان ناراحت مي‌شوند كه بهتر است خود جهت تكميل تحقيقاتتان قدم رنجه فرمائيد و چند وقتي حرف‌هاي آنها را بشنويد.

همكار نخجواني‌ام جمعه مي‌گفت شنيده ايران دارد در گسترش شبكه‌ي موبايل قره باغ با ارمنستان همكاري مي‌كند. خبر را ديدم، راست مي‌گفت، شرکت تله کامیونیکیشن کیش اپراتور تلفن همراه ایران یک توافق نامه‌ي رومینگ را با شركت «قره باغ تله كام» امضا كرده است كه در منطقه‌ي اشغال شده‌ي قره باغ مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. خب فقط كلك ما اين بوده كه در قالب يك شركت خصوصي داريم اين كار را مي‌كنيم.

واقعا مردم اين ديار نمي‌توانند درك كنند كه چطور مثلا آقاي احمدي‌نژاد كه آنطور درباره‌ي اسرائيل دو آتشه مي‌شود، براي آواره‌هاي شيعه‌ي قره باغ يك سخنراني نمي‌كند؟! سياست است؟ خب پس مال آنها هم اسمش سياست است، آنها هم حداقل دلشان به لابي يهود خوش است تا در آمريكا و ديگر جاهايي كه نياز به قدرت دارند از آنها در مقابل ارمنستان دفاع كند! سياست پيچيده است، واقعا پيچيده.

محقق گرامي!

گفته‌ايد براساس نظرسنجي يک مؤسسه‌ي بين‌المللي 92 درصد مردم اعتقادي به دولت آذربايجان ندارند، اولا به ما چه ربطي دارد كه چند درصد آنها چه فكر مي‌كنند وگرنه آنها هم چنين آماري درباره‌ي ما مخابره مي‌كنند. هر چند آنها از لحاظ دموكراسي چندين پله از ما عقب‌تر هستند اما با درآمد نفد در اين يك سال و نيم كه من اينجا هستم مي‌بينم چه ساخت و سازي در حال انجام است و زمينه‌ي خوبي براي جذب سرمايه‌ي خارجي فراهم كرده‌اند و دور نيست كه پيشرفت خوبي داشته باشند. بنابر اين من آن عدد و رقم را درست نمي‌بينم.

درباره‌ي برخورد با متهمان داخلي و بيگانه؛ از اين تناقض‌ها ما هم در كشورمان داريم، يادتان مي‌آيد كه سال گذشته 15 ملوان انگليسي(روباه بزرگ) را كه به جرم جاسوسي دستگير كرديم آقاي احمدي‌نژاد با اهداي كت و شلوار آنها را بدرقه كرد؟ پس چطور با دانشجويان آنطور برخورد مي‌شود؟ آقاي قابل به زندان مي‌افتد و آقاي شريعتمداري به عنوان بهترين منتقد دولت جايزه مي‌گيرد!

نگران نشر افكار مخالف و افكار مذهبي نباشيد، حتي آنها كه روحيه‌ي جنگيدن و شهادت را تقويت كند. نشرياتي در همين كشور منتشر مي‌شود كه افكار آقاي مصباح يزدي را به راحتي منتشر مي‌كند، گروه‌هايي هم آنها را ترويج مي‌دهند. اينجا از لحاظ تندروي به دليل همين تصورات، زود رشد مي‌كند. حضور وهابيون هم پر رنگ است، خرافه هم بسيار رواج دارد. وقتي رايزن فرهنگي ما سخنراني را از تهران براي عيد غدير آورده بود كه مي‌گفت حضرت علي(ع) گوش بچه‌هايي كه به پيامبر(ص) توهين مي‌كردند را گاز مي‌گرفت، مخاطبان هم باور مي‌كردند و مي‌خنديدند، ببين اينجا چه خبر است و ما چه مي‌كنيم.

محقق عزيز!

گفته‌ايد كه سفري اخيرا به باكو داشته‌ايد اما مجسمه‌اي از شهدا نديديد. درباره‌ي كشته شده‌هاي آنها به دست ارامنه، هم مجسمه از آن قضيه در شهر هست، هم در گوشه و كنار و خيابان‌هاي فرعي مي‌بيني كه مجسمه يا يادماني از شهدا قرار دارد. خيابان شهيدلر هم كه يادمان شهداي آنهاست، در بهترين نقطه‌ي شهر است و هر كسي كه به باكو مي‌رود از آنجا ديدن مي‌كند. به مناسبت سالروز كشتارهاي مناطق شوشا و خوجالي و غيره، برنامه‌هاي تلويزيون پشت سر هم درباره‌ي آن واقعه برنامه نشان مي‌دهد.

مشكل اينجاست كه ما كشور خود را به خوبي نساختيم تا روشمان خود به خود صادر شود، براي همين مردم آن كشور دل خوشي از عملكرد ما ندارند، اما شما طوري نامه را نوشته‌ايد كه انگار اگر امروز در جمهوري آذربايجان رفراندوم برگزار شود آنها به رفتن زير چتر جمهوري اسلامي ايران راي مي‌دهند! نخير، از اين خبرها نيست، دوست محقق، صدور انقلاب با نامه از طريق پست ممكن نيست!

در پايان مجددا نكته‌اي را كه تابستان گذشته در باكو به آقاي متكي گفته بودم تصريح مي‌كنم كه قره باغ براي مردم اين ديار كم از قدس براي فلسطينيان ندارد، جمهوري اسلامي بايد به اين نكته توجه ويژه‌اي داشته باشد.

علي‌اصغر شفيعيان

باكو - 25 مي 2008

تحول دكتر فاتح

ايسنا يك تحول بود، منظورم دقيقا همينه كه «بود». اصلا برادر ما دكتر فاتح خودش يعني تحول. دو ماه پيش از انگليس به ايران رفت و چهل روزي در تهران بود تا قسمتي از تحقيقش را انجام بدهد، او از دو سال پيش كه از ايسنا رفت، دارد در انگليس در رشته‌ي رسانه دكترا مي‌خواند. از شانس خوب من وقتي براي تعطيلات نوروز به تهران رفتم كه او هم آنجا بود، تازه رسيده بود، دو سه روزي توانستم در روز چند بار دور و برش بپلكم و يك كمي از آنچه به دست آورده است جويا شوم. بد جوري، يا خوب جوري ديدگاهش درباره‌ي رسانه علمي شده و ويژگي‌هاي رسانه‌هايي كه الان مي‌توانند تحول باشند را برمي‌شمارد. اين تحول علمي، آميخته با تجربه‌اش معجون شيريني مي‌شود. از اين موضوع بگذرم.

حضور ابوالفضل خان فاتح، بچه‌هاي دوره‌هاي مختلف ايسنا را دور هم جمع كرد، در طول زماني كه در تهران بود بچه‌هايي كه حتي چند ماه در يك مقطعي در ايسنا بودند به ديدار او مي‌رفتند و همديگر را مي‌ديدند و خاطره‌ها تازه مي‌شد. من كه زياد نصيبم نشد اما همان دو سه روز هم غنيمت بود. تاكيد صريح او در اين جلسات اين بود كه فقط درباره‌ي اوضاع و احوال خود و شرايط زندگي صحبت شود، هيچ نمي‌خواست درباره‌ي آن همه حواشي كه در اين سال‌ها براي ايسنا مطرح كرده بودند حرفي به ميان بيايد.


خيلي‌ها ارتباط خانواده‌ي ايسناييان را درك نمي‌كنند، يكي از دوستان كه الان در روزنامه‌ي همشهري است چند وقت پيش مي‌گفت كه وقتي من از ايسنا صحبت مي‌كنم و ارتباط بچه‌ها با هم، او اصلا درك نمي‌كند، حق هم داشت، اصلا مهم نيست كه الان من در ايسنا هستم يا نه، ارتباط بچه‌هاي ايسنا با هم عالمي دارد كه با ارتباط كارمندان يك اداره متفاوت است، بچه‌هاي ايسنا با هم زندگي مي‌كنند، ارتباطشان در اوج پايبندي به اخلاق شكل مي‌گيرد، هر چند ايسنا امروز بزرگ شده و تعداد اعضاي آن مانند قبل كم نيست. به هر حال تا كور شود هر آنكه نمي‌تواند ببيند.


تقريبا ده روز پيش، شبي كه دكتر فاتح داشت از ايران مي‌رفت، برنامه‌اي به ياد او برگزار شد كه بچه‌هاي دوره‌هاي مختلف در آن دور هم جمع شدند، همه بودند، حتي مدير عامل جديد، آقاي رحيميان هم بود. مطهره خانم هم رفته بود، برايم تعريف كرد، گفت كه بچه‌ها لطف داشتند و جاي من را هم خالي كردند. دكتر اين بار با خاطره‌ي خوبي رفت، هم با خاطره‌ي خوبي از بچه‌ها، و هم بچه‌ها با خاطره‌ي خوبي از اين مدت كوتاه.


آق مجيد انتظاري، يكي از اعضاي دوست داشتني ايسناست، پريشب بهم گفت كه جمله‌اي از آقاي فاتح شنيده، اين جمله را به نقل از مجيد از آقاي فاتح مي‌نويسم:

اين بار جدا شدن برايم از گذشته سخت‌تر بود و بچه‌ها از گذشته زلال‌تر. اگر
مي‌خواهيد صفاي ايراني را ببينيد سري به بچه‌هاي ايسنا بزنيد. اگر مي‌خواهيد زلالي
نسل فعلي را ببنيد سري به عزيزان ايسنا بزنيد تا دريابيد كه ايسنا يعني: يه گردان
شرف.

خاتمي زمانه و خرمشهر زمانه

يكم: به مناسبت دوم خرداد، انتخاب خاتمي
شرايط دوم خرداد سال 76 يك طوري بود و شرايط امروز طوري ديگر. زمانه آن زمانه نيست، دولت آقاي هاشمي از بس دنبال توسعه بود توان قشر‌هاي كم‌درآمد را بريد و امروز دولت آقاي احمدي‌نژاد به هواي تامين عدالت، از بس ضد توسعه است امان مردم را بريده.
انرژي‌هايي در اين سال‌ها تخليه شده كه نمي‌دانم هنوز بازسازي شده‌اند يا خير؟ مثلا دانشجويان در اين سال‌ها اينقدر لطمه خوده‌اند كه تاكنون به وضعيت طبيعي نرسيده‌اند، در انتخابات‌هاي سال‌هاي اخير به خوبي كسل بودن و سرخوردگي در آنها مشهود بود، آنها هيچ تاثيري در پويايي فضاي سياسي نداشتند.
از طرفي مخالفان اصلاح امور، راه‌هايي براي مخالفت پيدا كرده‌اند كه در اثر هشت سال تجربه كسب شده. آنها از قبل بهتر مي‌توانند مقاومت كنند، نحوه‌ي ردصلاحيت در انتخابات مجلس هفتم و هشتم كاملا اين حرف را تاييد مي‌كند.
و اما درباره‌ي چگونگي تغيير اين شرايط هم نگاه‌ها تغيير كرده است. كساني هستند كه تصور نمي‌كنند با انتخابات بايد درصدد تغيير شرايط موجود برآمد، در حالي كه در سال 76 خيلي‌ها چنين تصوري داشتند و براي همين به پاي صندوق‌ها آمدند و به آقاي خاتمي راي دادند.
الان تصور مردم هم درباره‌ي خاتمي تغيير كرده، گروهي روي كار آمدن امثال خاتمي را راه چاره نمي‌دانند، از طرفي هستند كساني كه در واقع بعد از سال‌ها مخالفت با او، الان به برگشت جريان او دل بسته‌اند، چون كاملا راه او را مي‌شناسند و آن شرايط آرام را به شرايط هيجاني و ماجراجويي دويا احمدي‌نژاد ترجيح مي‌دهند.
نگاه خود خاتمي و يارانش و تجربه‌ي آنها هم نسبت به سال 76 كاملا دگرگون شده است. هشت سال بودن در دولت، آشنايي به قابليت‌هاي دولت با شرايط فعلي و وجود نهادهايي كه مي‌توانند مقاومت‌هايي براي دولت ايجاد كنند، تجربه‌اي است كه همه‌ي ملت ايران هزينه‌ي بالايي براي آن پرداخت كرده‌اند.
قصد من نوشتن مقاله در اين باره نيست، مي‌خواستم در دو خط بگويم شرايط ما متفاوت با گذشته است، مي‌پرسم خاتمي زمانه‌ي ما كه همه‌ي دل‌ها به او بسته بود تا شرايط تغيير كند كيست؟

دوم: به مناسبت سوم خرداد، فتح خرمشهر
في الواقع صدام زمانه كيست؟ خرمشهر زمانه كجاست؟ آنكه به ايران حمله كرده بود و جوانان وطن سوم خرداد روزي با افتخار خرمشهر را از دست آن دشمن آزاد كردند. فكر مي‌كنم الان دشمن زمان ما هم شايد مثلا كساني هستند كه با هر نيتي اجازه مي‌دهند جوانان ايران ما در منجلاب اعتياد دست و پا بزنند. اعتياد البته هدف معتاد نيست(منظورم بيشتر جوان معتاد است)، بي خيالي از واقعيت‌ها هدف يك جوان معتاد است، وگرنه هيچ عاقلي دنبال ضربه زدن به خود نيست. بيكاري، اقتصاد نابسامان و فقر، نداشتن هيچ تفريح و شادي، محدوديت‌هاي اجتماعي و سياسي، و در آخر فت و فراواني مواد مخدر.
بي كاري آدم را ديوانه مي‌كند، جواني كه مي‌خواهد ازدواج كند و كار ندارد يا درآمدش پايين است، سنگ كه نيست، روحيه‌اش آمادگي پذيرش هر مسكني را دارد، چه مسكني در دسترس‌تر از كراك و شيشه و ترياك و هروئين و هشيش؟ جوان پر است از انرژي، نه تفريحي نه چيزي، به خدا طبيعي است كه به سمت اين چيزها كشيده شود. تكان بخورد مي‌گوييم خلاف قانون است، آن كار را نكن. تنگ نظري‌هاي اجتماعي و سياسي به هر نامي انجام شود محكوم است چون نتيجه‌اي جز سرخوردگي براي جوانان ندارد، جواناني كه سرمايه‌ي كشور هستند. مگر به اعتياد كشاندن اين همه جوانان ايران به اعتياد، از حمله‌ي عراق و گرفتن خاك ايران بي ارزش‌تر است؟ والله كه نيست.

۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه

پرده‌ي سوم داستان پرچم در باكو

يادداشت «همنشيني پرچم ايران و اسرائيل» را كه نوشتم، البته مي‌دانستم بايد نتيجه‌اي در پي داشته باشد و داشت، همچنانكه در يادداشت پريشب با عنوان «پرچم اسرائيل برداشته شد» نوشتم.
اما موضوع جالب اينكه تصور مي‌كردم تنها هتل آبشرون براي اين كه آن قضيه مطرح شده بود آن پرچم‌ها را برداشته است، در حالي كه همان ديروز ظهر يكي از دوستانم كه او هم در باكو زندگي مي‌كند تماس گرفت و گفت كه «فلاني من با يكي از مديران هتل اكسلسيور كه آشنا هستم صحبت مي‌كردم، گفت سه چهار روز است به همه‌ي هتل‌هاي باكو ابلاغ شده كه فقط حق دارند پرچم جمهوري آذربايجان را نصب كنند»!
من حرف آن دوست را شنيدم اما آن را در وبلاگ ننوشتم چون مطمئن نبودم، يا حداقل مي‌خواستم شاهدي براي آن داشته باشم. امروز كه براي كار در شهر مي‌گشتم، هم از جلوي هتل اكسلسيور رد شدم هم از مقابل هتل ماسادو و هتل پاركيين. هر سه‌ي آنها را قبلا با پرچم‌هاي ديگر كشورها ديده بودم، آنها ميله‌هايي را براي افراشتن پرچم چند كشور در جلوي خود نصب كرده‌اند، اما امروز جاي آن پرچم‌ها خالي بود و فقط پرچم آذربايجان نصب بود.
به هر حال من تصور نمي‌كردم قضيه اينچنين شود، قصدم از آن اعتراض، فقط به كنار هم بودن با غرض پرچم اسرائيل و ايران در بالاي سردر هتل آبشرون بود، همين.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

صفايي، علي كريمي را دريابد

چرا علي كريمي به خاطر «انتقاد از فدراسيون فوتبال» بايد از تيم ملي كنار گذاشته شود؟ مگر فدراسيون و سازمان تربيت بدني كه در آن دخالت شديدي دارد از مقدساتي هستند كه نمي‌شود از آنها انتقاد كرد؟

اتفاقا در همان پريروز كه علي كريمي انتقاد كرده بود، علي دايي مربي لنگ در هواي تيم ملي كه هنوز فدراسيون با او قرار داد نبسته، هم انتقادهايي را در جمع خبرنگاران مطرح كرد. اين حق هر كسي است كه در باره‌ي عملكرد فدراسيون فوتبال و سازمان تربيت بدني اظهار نظر كنند، پس چرا آنها جلسه گذاشتند و كريمي را از تيم ملي تا اطلاع ثانوي اخراج و حتي باشگاه‌هاي کشور را به مدت دو سال از جذب کريمي منع کردند!

علي كريمي فقط گفته بود كه بالاي چشم شما ابروست، «هيچ برنامه‌ريزي مناسبي نداريم. در اين مدت ده سالي كه در تيم ملي بوده‌ام، چنين چيزي را نديده‌ام... فوتبال ايران در حال پس رفت است
خب دايي هم گفته بود كه «مردم مشكلات را مي‌دانند، من هم ناراحتم... متاسفانه ما (!) در فوتبال ايران همه چيز را با هم مي‌خواهيم. مي‌خواهيم ليگ‌مان را سريع تمام كنيم. مي‌خواهيم تيم ملي خوبي داشته باشيم و مي‌خواهيم قدرت‌مندانه به جام جهاني صعود كنيم

فدراسيون ضعيفي كه رييس و اعضاي هيات مديره‌اش با دخالت شديد دولت انتخاب شد، بهتر از اين هم نمي‌شود كه در اين موارد اينگونه دستپاچه شود و با صلاحديد دولتي‌ها با يك بازيكن كه اين همه ايراني چشم اميدشان به اوست، برخورد چكشي غير منطقي مي‌كند.

فدراسيون كه آن شكلي تشكيل شد را اضافه كنيم به دستورات كشكي آقاي رييس جمهور به آقاي علي آبادي كه شخصا برود و تكليف فوتبال را روشن كند و امثال اين كارهاي عجيب و غريب، نتيجه‌اش اين شد علي دايي عزيز را كه در حال تجربه كردن مربي گري بود، در بدترين شرايط وضعيت تيم ملي، به مربي‌گري انتخاب كردند تا مسووليت را از خود ساقط كنند، حالا هم بدون برنامه ريزي براي يك بازي تداركاتي درست و حسابي، دارند تيم را راهي مقدماتي جام جهاني مي‌كنند!

خب، آقاي احمدي‌نژاد كه اينقدر به همه‌ي كشورهاي جهان نامه مي‌نويسد و مدعي است كه با همه‌ي دنيا دوست شده است، دولتش از تدارك يك بازي تداركاتي عاجز است، آخه بوسني هم شد تيم؟ آن هم كه جور نشد و حالا دارند بي عرضه بودن خود را با شكايت به فيفا مي‌پوشانند كه چرا بوسني حاضر نشده با ما بازي كند!

اميد ما فقط بايد به افكار عمومي باشد كه دولت آقاي احمدي‌نژاد پايش را از دخالت در فوتبال بيرون بكشد. از علي دايي هم مي‌شود انتظار داشت. كانال نمايندگان اقليت مجلس هم هست، براي فشار بر آنها مي‌شود از آنها كمك گرفت. از طرفي تصور مي‌كنم اگر آقاي صفايي فراهاني با استفاده از روابطش حركتي كند شايد بتواند جلوي اجرايي شدن اين تصميم احمقانه را بگيرد.

حاشيه: اين هم از آن كارهاست ها، يك هوادار استقلال، از يك پرسپوليسي دفاع مي‌كند! اشكال ندارد، اين عين حركت اصلاحي است. راستي قهرماني پرسپوليسي‌ها را به آنها تبريك مي‌گويم، شما هم دعا كنيد ما در حذفي قهرمان شويم. شعار ما هميشه اين باشد كه «بي رقيب هرگز»

پي نوشت، پنج روز بعد از درج يادداشت: اعضاي دفتر سياسي جبهه‌ي مشاركت در جلسه‌ي شنبه شب با ارزيابي موارد متعدد بي تحملي هاي جريان دولتي و اعمال فشار به منتقدان كه حتي دامنه آن به عرصه هاي غيرسياسي كشيده شده، آخرين نمونه‌ي آن را حذف بي جهت يكي از بهترين بازيكنان تيم ملي فوتبال كشورمان به سبب پاره اي از انتقادات وي از فدراسيون فوتبال توسط اين فدراسيون دانستند كه در حقيقت بازتوليد رفتار جريان حاكم با منتقدان در عرصه‌ي سياستگذاري ورزش كشور است ... [ادامه]

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

پرچم اسرائيل برداشته شد

سه شنبه‌ي هفته‌ي گذشته بود كه يادداشت همنشيني پرچم ايران و اسرائيل را نوشتم و از دو روز بعد آن، يعني از پنجشنبه‌ي گذشته هيچ پرچمي به غير از پرچم خود جمهوري آذربايجان در بالاي سردر هتل آبشرون باكو ديده نمي‌شود. اين هم عكسي كه پريروز يعني يكشنبه گرفتم.
خب، يا آنهايي كه در يادداشت ازشان خواسته بودم، يعني سفارتي‌هاي خودمان فشار آورده‌اند و آن پرچم‌ها برداشته شده است، يا اين كه هتل آن پرچم‌ها را براي شست و شو برداشته است.
فقط توضيح بدهم كه اولا آن پرچم‌ها هميشه در سردر اين هتل نصب بوده و مي‌ـوانيد با يك جستجو در اينترنت ببينيد كه در تمام عكس‌هايي كه از هتل آبشرون وجود دارد آن پرچم‌ها نصب بوده است. ثانيا عكس‌هاي هفته‌ي پيش من نشان مي‌دهد كه آن پرچم‌ها هيچ نيازي به شستشو نداشت.
در اين قضيه من اول از همه از دست رايزني فرهنگي ايران در باكو شاكي بودم و در ثاني انتظار داشتم سفارت ايران در جمهوري آذربايجان زودتر از اينها اقدام مي‌كرد.
دلم مي‌گويد(يعني نمي‌خواهم منبع را بگويم) كه برخي(شما بخوانيد برخي!) تصور مي‌كردند(انگار بچه خر مي‌كنند) خب اين يك هتل است و خواسته پرچم چند كشور(جل الخالق، اينجا ديگه اسرائيل كشور حساب ميشه؟) را در سردر ورودي خود بالا ببرد، در ثاني همان برخي توجيه مي‌كنند يه برايشان اينگونه توجيه كرده بودند كه بر اساس ترتيب حروف الفبا آن پرچم‌ها نصب شده بوده است!
عكس بالايي را دو روز پيش گرفتم و پاييني را هفته‌ي پيش
از آنها! كه چنين توجيهي را قبول كردند مي‌پرسم بر اساس كدام حروف الفبايي؟ آذري؟ انگليسي؟ روسي؟ فارسي؟ چيني؟ ميخي؟ بابا يك كمي اون دوگوله رو به كار بياندازيد تو را به خدا، پرچم‌هاي آمريكا، روسيه، ايران و چين كدام از كدام طرف بايد اول باشد؟ چطور از سمت راست اولي اسرائيل و دومي ايران است و آمريكا و چين و روسيه سمت چپ آنها قرار مي‌گيرند؟!

من كه مي‌دانم جوابي نداريد، كوتاهي كرده بوديد، اما خيلي ممنون كه به هر دليلي بود پيگيري كرديد تا آن همنشيني غرض آلود برچيده شود.
حاشيه: تعدادي از خوانندگان محترم وبلاگ نوشته بودند كه چرا من به اين موضوع پرداخته‌ام، تصور مي‌كنم حق دارم برداشت‌ها و نيازهاي خودم را به نام خودم در وبلاگ شخصي بنويسم، همانطور كه هر كس ديگري حق دارد و اين كار را مي‌كند، من پافشاري مي‌كنم تا محيط اطرافم آن طوري كه تصور مي‌كنم بايد باشد بشود. همين حق را براي ديگران هم قائل هستم، هر ديدگاهي كه مي‌خواهند داشته باشند!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

فتوكپي ميرزا كوچك جنگلي

دو ماه پيش، توي تعطيلات نوروز كه با مطهره خانم زميني به باكو آمده بوديم، شب را در رشت در يك مهمانسرا مانديم به نام پامچال در كنار ميدان توشيبا . صبح، قبل از حركت به سمت آستارا، براي خريدن روزنامه در ميدان توشيبا داشتم مي‌گشتم، يك فلافل فروش نظرم را جلب كرد.

عكسي از ميرزا كوچك خان كه زيرش هم نوشته بود ميرزا كوچك، به همراه قيافه و شمايل فلافل فروش كه خود را شبيه هيبت ميرزا آراسته بود. ريش و گيس بلند و در هم ريخته، كه تنها چشم‌ها پيداست. اسم فلافل فروشي‌اش ميرزا كوچك بود، ميرزا كوچك جنگلي. زيرش هم نوشته بود «اگه هوس كردي عصرانه بخوري، غذاخوري ميرزا كوچك، رشت - فلكه توشيبا».

در كارت تبليغاتي كوچكي كه يكي هم به من داد، نوشته شده:

«رهدواران عزيز اگر هوس بكودي عصرانه بخوري بيا غذاخوري ميرزا كوچك، فلافل داغ. رشت - فلكه توشيبا - جنب پارس خزر»

در انگشت‌هاي دستش حدود شش انگشتر بود بهچه بزرگي، همينطور كه در عكس پيداست، وقتي ديد دارم از آنها عكس مي‌گيرم، گفت اجازه بده و شروع كرد به باز كردن يقه‌اش تا گردن‌بند‌هايش را هم دربياورد.
باهاش كه صحبت كردم، مي‌گفت سالهاست كه كارش اين است و آنجاست. به هر حال هر كسي دلش به يك چيزي بسته است.
حاشيه: امشب مطهره خانم و يكي از دوستان همشهري‌ام - اهل نوشهر مازندران - به باكو مي‌آيند.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

همنشيني پرچم ايران و اسرائيل

مي‌خواهم داستان همنشيني پرچم رژيم زوري اسرائيل و جمهوري اسلامي ايران در باكو را تعريف كنم. پريروز يكشنبه سري به بازار زدم و بعد كه بيكار شدم دوباره به «ايچري شهر» - شهر قديم باكو - رفتم. در مسير برگشت، جلوي هتل آبشرون ايستادم، هتل آبشرون هتل نسبتا ارزاني در باكوست كه بيش از نيمي از ايرانيان مسافر را ميزباني مي‌كند. شايد بيشتر از نصف مسافران خارجي هتل آبشرون ايراني هستند، بنابراين دخل هتل آبشرون به حضور ايراني‌ها بستگي زيادي دارد.
هتل آبشرون، باكو
يكي از دوستان چند روز ديگر مي‌خواهد به باكو بيايد، البته پيش خودم مي‌آيد اما گفتم از آبشرون بپرسم كه هزينه‌ي اتاقش چقدر است. گفتند كه شبي حداقل 110 دلار، اتاق يك نفره. پرسيدم چرا اينقدر گران؟ گفتند كه ميهمان زياد آمده، از سه روز بعد همين اتاق به شبي 60 دلار هم مي‌رسد، آن وقت يك نفره و دو نفره هم فرقي نخواهد داشت!
تا به حال به پرچم‌هايي كه روي پيشاني ساختمان برافتاشته شده بود توجه نكرده بودم، پرچم يا بيرق 13 كشور. يكي پرچم جمهوري آذربايجان و شش تا اين طرف و شش تا هم آن طرف. خب، حدس بزنيد در باكو اگر قرار باشد پرچم 12كشور برافراشته شود پرچم چه كشورهايي مي‌تواند باشد؟ پرچم ايران غير منتظره نيست، پرچم روسيه، چين، آمريكا، كانادا و انگليس هم بالاخره چون كشورهاي بزرگي هستند غير طبيعي نيست، اما اسرائيل چطور؟ چه ربطي دارد؟ نه بزرگ است، نه همسايه است؟ تازه به دليل اشغال خاك فلسطين، مورد تنفر مسلمانان هم هست.
هر چند توجيهي ندارد كه اصلا پرچم اسرائيل در بين آن 12 پرچم باشد، اما نكته‌ي جالب‌تر اينجاست كه از سمت راست، پرچم اسرائيل اولين و پرچم ايران دومين پرچم افراشته هستند. اين همنشيني هيچ توجيهي ندارد، قطعا از روي غرض است، آنها از روي قصد اين كار را كرده‌اند، بالاخره ايراني‌ها فارغ از اين كه موافق يا مخالف دولت تندروي فعلي باشند، اما اسرائيل را اشغالگر مي‌دانند، اين هيچ ربطي به مواضع آقاي احمدي‌نژاد نداشته و ندارد.
به هر حال علي رغم اين كه معتقدم كوتاهي سفارت ايران در باكو بوده كه اين همنشيني بيرق‌هاي اتفاق افتاده، من از همين جا از جناب آقاي سفير تقاضا مي‌كنم هر چه سريعتر براي رفع اين كوتاهي اقدام كند وگرنه از طريق اقليت اصلاح‌طلب مجلس از وزير امور خارجه سوال پرسيده خواهد شد.

حاشيه: مطهره خانم زحمت كشيد و صبح پنجشنبه‌ي گذشته به باكو آمد و صبح شنبه هم به تهران برگشت. زندگي رو حال مي‌كنيد! شوخي كردم، بنده‌ي خدا خيلي برايش سخت است، نه اينكه براي من راحت باشد، اما بالاخره گاهي روال زندگي اينطوري مي‌شود، يعني يه هم مي‌ريزد و كاري هم نمي‌شود كرد. هر دو اميدواريم درست شود. به قول شاعر كه «صبر آرد آرزو را ني شتاب».

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

چرا مصاحبه با بيگانگان؟

خبر: «ذاکراصفهاني، رييس مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري، گفت وگو با «راديو امريکا» را يکي از مصاديق جاسوسي توصيف کرد.»
مصاحبه‌ي آقاي پيرموذن با صداي آمريكا البته كه توجيهي نداشت و باعث دل خوري اصلاح‌طلبان از او شد، اين بماند، اما از آقاي ذلكر اصفهاني مي‌پرسم اگر آن مصاحبه جاسوسي است، پس مصاحبه با راديو فردا جاسوسي نيست؟
خب، آقاي افشين قطبي مربي محبوب تيم پرسپوليس همين چند ماه پيش با راديو آمريكا مصاحبه كرده بود، آيا او جاسوس هست يا نه؟ آها، درباره‌ي فوتبال انتقاد كردن اشكال ندارد؟ چي؟ تكذيب كرده؟ پس به اين لينك صدا و تصوير آقاي قطبي مراجعه كنيد، فقط بي زحمت بعد از مشاهده به سوال جاسوس بودن يا نبودنش جواب دهيد.
آها، شايد چون آقاي قطبي نماينده‌ي مجلس نيست، هر چند دليل قانع كننده‌اي نيست، اما بالاخره يك جواب متفاوت است!
راديو فردا هم از همان منبعي تغذيه‌ي مالي و مديريتي و سياسي مي‌شود كه راديو آمريكا مي‌شود. به نظر شما اين دو راديو با هم فرق دارند؟ من كه تصور نمي‌كنم فرقي داشته باشند، با اين حال به گوشم تا دليل شما را بشنوم.
آيا آقاي «محمود محمدي» نماينده‌ي اصولگراي مجلس هفتم كه رييس كميته‌ي روابط خارجي كميسيون امنيت ملي است، 27 آذر ماه (يعني حدود دو ماه قبل از مصاحبه‌ي آقاي پيرموذن) با راديو فردا مصاحبه كرده بود. اتفاقا در آخر خبرنگار مي‌پرسد:
همان طور که می دانيد برخی از دانشجويان و خانواده هايشان و کسانی که به هر صورت فعاليت های اجتماعی و سياسی انجام می دهند با رسانه های فارسی زبان خارج از کشور گفت و گو می کنند آيا در قوانين جمهوری اسلامی منعی برای گفت و گو با اين رسانه ها از جمله راديو فردا وجود دارد؟
آقاي محمدي هم به راديو فردا جواب مي‌دهد:
البته اين ممکن است منع قانونی نباشد، اما طبعا يک منع اخلاقی و روحی است.به هر حال ما با راديوها يا با رسانه هايی که توسط کشور هايی که خصومت آن ها با جمهوری اسلامی ايران بر ما روشن شده گفت و گو و مصاحبه نمی کنيم. اما اين آزادی هم در کشور ما هست که منع و محدوديت جدی برای شهروندانمان نيست که حالا اگر رسانه ای هم تماس گرفت با آن گفت و گو نکنند.هم تماس خانواده های دانشجويان با هيات اروپايی و هم گفت و گوی آن ها با رسانه های خارجی نشانه همين آزادی و همين دموکراسی در کشور است که اين گفت و گوها را انجام می دهند و اين به اين معنا نيست که ما گوش شنوا نداريم برای شنيدن مشکل خانواده دانشجوها. اما اين به معنای اين آزادی است که آن ها هم می توانند با ما صحبت کنند و هم ديگران.
به هر حال به شخصه مصاحبه با اين شبه رسانه‌ها را نمي‌پسندم، اما مي‌دانم كه كاركنان آنها كه مزدور شده‌اند تا عليه ايران فعاليت كنند، به دليل آي كيوي پايين خود، به مراتب تيغشان كند‌تر از سي ان ان و بي بي سي است كه همه‌ي دولتمردان راه به راه با آنها مصاحبه مي‌كنند و حتي گاهي با آنها چيزهايي را مي‌گويند كه اصلا در آن موارد با رسانه‌هاي داخلي هم حرف نمي‌زنند!
كسي را به ناحق رد صلاحيت كرده‌ايد، اورا را تيپا مي‌خواهيد از نظام به بيرون پرت كنيد، طاقتش سر آمده، روزنامه‌هاي داخلي مجبور به سانسور هستند، حتي صداي آقاي هاشمي رفسنجاني هم از اين قضيه درآمده، حالا آن كس كه طاقتش سر آمده وقتي بلندگويي پيدا مي‌كند هوار مي‌زند، واقعا تقصير كيست؟
پيوست:
لينك مصاحبه‌ي آقاي قطبي با صداي آمريكا VOA در سايت يوتوب
لينك به صفحه‌ي مصاحبه‌ي آقاي محمدي در راديو فردا كه فايل صوتي آن هم در گوشه‌ي بالاي چپ همان صفحه قرار دارد

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

جشن‌هاي سالروز تولد پدر آذربايجان!

الان چند روزي است كه جشن‌هاي هشتاد و پنجمين سالروز تولد مرحوم حيدر علي‌اف در جمهوري آذربايجان در حال برگزاري است. اين جشن‌ها در مناطق مختلف باكو و در شهرستان‌هاي مختلف برگزار مي‌شود و تعدادي از آنها ساعت‌ها به صورت مستقيم روي آنتن تلويزيون مي‌رود. در اين چند روز، گوشه‌ي تصوير همه‌ي شبكه‌هاي تلويزيوني اينجا عكس كوچك حيدر علي‌اف و عدد 85 و پرچم آذربايجان جا گرفته‌اند.همه‌ي برنامه‌هاي تبليغي رسمي در اين روزها تحت الشعاع سالگرد است، پارسال هم سالگرد تولد او جشن بود، اتفاقا من هم همان روز به همراه مطهره خانم به آرامگاه حيدر يك سري زده بوديم، چه دسته گل‌هايي، به نظرم هر كدام بالاي سيصد - چهارصد هزار تومان قيمتشان بود، خيلي «با شكوه».
محتواي برنامه‌ها كه سه روز ديگر هم ادامه دارد، جشن بزن و برقص است، ترانه‌خوان‌هاي آقا و خانم به نوبت روي سن مي‌روند و برنامه اجرا مي‌كنند. سن به صورت با شكوهي تزئين مي‌شود، عكس بزرگ حيدر و الهام علي‌اف هم در پس زمينه‌ي سن خودنمايي مي‌كند. محتواي تعدادي از ترانه‌ها و آوازها مربوط به حيدر علي‌اف و آذربايجان است. در رديف اول تماشاچي‌هاي اين برنامه‌ها، مسوولان محلي مي‌نشينند، مابقي مردم حاضر هم ساعت‌ها در اين برنامه‌ها از ترانه‌ها لذت مي‌برند.
حيدر علي‌اف در سال 2003 ديگر پير شده و مريض حال بود و نمي‌توانست كشور را اداره كند، انتخابات برگزار شد، پسرش آقاي الهام جاي پدر را گرفت و حيدر هم سالي ديگر فوت كرد. تا چند ماه ديگر انتخابات رياست جمهوري قرار است برگزار شود، تصور نمي‌كنم اتفاق خاصي بيافتد، يعني اينكه همين دولت ماندگاز است، تا ... نمي‌دانم، اما فقط اشاره كنم كه پسر آقاي الهام كه الان نوجوان است، حيدر نام دارد! همسر الهام، يعني مهربان علي‌يوا هم شايد از جانشيني بدش نيايد. بگذريم، قرار شد بحثم سياسي نشود.
مرحوم حيدر علي‌اف اهل بخش «اردوباد» منطقه‌ي نخجوان بوده است، يكي از كاركنان كارخانه، «سعيد» كه گاهي او را سعيد نخجواني هم صدا مي‌كنيم، اهل اردوباد است، آنها در زمان رياست جمهوري حيدر در كشور خدايي مي‌كردند، الان هم كه پسرش الهام رييس جمهور است بالاخره هم ولايتي رييس جمهور هستند و كلا همه‌ي نخجواني‌ها ارتباطات خوبي با ساختار قدرت دارند. چند روز پيش يكي از كارگران به شوخي چيزي درباره‌ي حيدر به سعيد گفت، سعيد آتش گرفت و انگار متولي دفاع از خانوداه‌ي علي‌اف است، طوري به او پريد كه نشان از خودبزرگ‌بيني و دست بالا را داشتن نخجواني‌ها دارد.

ديروز داشتم با سعيد صحبت مي‌كردم، گفتم قبول كه حيدر علي‌اف آدم بزرگي بوده، اما فكر مي‌كني درست است كه اين همه عكس بزرگ از او همه جا نصب مي‌كنند؟ سعيد گفت كه ببين مردم او را دوست دارند، تو خدا را دوست نداري؟ گفتم چرا، گفت خب ما هم حيدر را دوست داريم، گفتم آخه، گفت خب وقتي آدم كسي رو دوست دارد عكسش را نگه مي‌دارد. گفتم قبول كه او آدم بزرگي بوده، اما بالاخره يك حد مشخصي با همه تفاوت داشته، حالا هم كه مرده بايد به زنده‌ها اميد داشت، گفت حيدر نمرده، حيدر زنده است، روح حيدر بين ماست. گفتم ببين سعيد جان ما خودمون اين كاره‌ايم، اينقدر تملق نكن! گفت البته سياست هم چيز پيچيده‌اي است، مي‌داني، گاهي تعريف كردن از فلاني در يك زمان براي جماعتي نان مي‌شود، لازم باشد همان شب كه خاصيتش را از دست بدهد تابلويشان تغيير مي‌كند! بعد هم گفت شما هم كارتان مثل ماست، فقط به جاي جشن‌هاي ما، دنبال بهانه‌اي براي عزا هستيد، اما مهم بزرگ كردن افراد است، زياد فرقي با هم نداريم!

صحبت من با سعيد در مسيري انجام مي‌شد كه براي كاري به بيرون رفته بوديم و با رسيدن به كارخانه پايان يافت.

چرا رهبري مصاحبه نمي‌كند؟

روزنامه‌ي اونتيا سه روز پيش مدعي شده بود كه با رهبري مصاحبه كرده، سفارت ايران در رم در بيانيه داد و نوشت كه «انجام چنين مصاحبه‌اي با رهبري جمهوري اسلامي ايران را قويأ تکذيب کرده و جهت اطلاع يادآور مي‌شود که طي 10 سال گذشته آيت‌الله خامنه‌اي، رهبر معظم جمهوري اسلامي ايران، با هيچ خبرنگاري مصاحبه نداشته‌اند.»

به دفعات در اين باره فكر كرده‌ام كه چه مي‌شود مقام رهبري هم مثل مابقي مسوولان با خبرنگاران مصاحبه كنند؟ فقط يك چيزي هم هست، شايد تا به حال كسي چنين پيشنهادي به ايشان نداده؟ البته به نظرم اگر داخلي‌ها هم پيشنهاد نكرده باشند، قطعا خارجي‌ها چنين كرده‌اند و جواب مثبت نگرفته‌اند. اما چرا داخلي‌ها پيشنهاد نمي‌دهند؟ البته چنين مصاحبه‌اي شرايطي بايد داشته باشد.

اين را بگويم، به عنوان كسي كه از قماش رسانه‌يي جماعت هستم، هر خبرنگاري نمي‌داند كه بايد شان و شخصيت طرف مقابل را حفظ كرد، هر چند خبرنگاران تواناي بسياري هم داريم كه وقتي مصاحبه‌هاي آنها را مي‌خواني درك مي‌كني كه شرايط مصاحبه شونده را درك مي‌كند و تصور نمي‌كند كه قاضي است و هر چه از دهانش درآمد را بايد از هر كسي پرسيد. من به دفعات از سوالات و نحوه‌ي مواجهه‌ي خبرنگاران ناتوان با مصاحبه شونده خجالت كشيده‌ام. بنابر اين منظور من از مصاحبه، در قدم اول برگزاري يك مصاحبه‌ي مطبوعاتي نيست كه گروهي بيايند و دي يكي دو ساعت قرار باشد از مثلا 19 سال گذشته سوال بپرسند و نتيجه‌اي هم از آن گرفته نشود، بلكه منظورم مصاحبه‌اي با موضوع مشخص است.

حسن مصاحبه نكردن چيست؟ فكر نمي‌كنم حسني داشته باشد جز اين كه سوالات روي هم تلنبار مي‌شود. مي‌گويند كه حتما پاسخي وجود ندارد، يا نياز به جواب دادن ديده نمي‌شود! آيا مورد مشابهي هم وجود دارد؟ مقام رهبري از لحاظ شرعي، يكي از مراجع تقليد شيعه هستند، تقريبا همه‌ي مراجع با خبرنگاران مصاحبه مي‌كنند، بعضي كه هر چند روز يك مصاحبه از آنها در روزنامه‌ها ديده مي‌شود. از لحاظ قانوني هم، رهبري مسوولي است به مراتب با مسووليت مهم‌تر از روساي قواي سه گانه، آنها هم پشت سر هم مصاحبه مي‌كنند، آقاي احمدي‌نژاد كه به عنوان رييس جمهور گر و گر با خبرنگاران خارجي مصاحبه‌هايي صريح انجام مي‌دهد.

مصاحبه با مقام رهبري آن هم بعد از اين همه سال، هم نشانه‌ي باز شدن فضاي رسانه‌يي مي‌شود، هم آنچه سال گذشته خود ايشان گفته بود رهبري مانند ديگران مورد انتقاد (البته با قواعدي كه گفتم) افكار عمومي قرار مي‌گيرد. قطعا سوالات بسياري وجود دارد، به عنوان مثال، چرا ...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

وحشت راست از آمدن خاتمي است

اين حرف‌هاي آقاي خاتمي درباره‌ي اين كه «صدور انقلاب با اسلحه كار خوبي نيست»، واكنش‌هاي طبيعي نداشت، اما يك دليل كاملا طبيعي دارد، قطعي شدن «كاندياتوري خاتمي در انتخابات رياست جمهوري دهم».

اولا خاتمي حرف بدي نزده بود، بر يك حرف حسابي كه هر عاقلي آن را مي‌گويد تاكيد كرده بود، اگر معترضان منظورشان اين است كه آن كار، كار خوبي است، در اشتباهند، نخير، اصلا كار خوبي نيست، چون هيچ خيري ندارد.
در ثاني خاتمي حرف‌هاي امام خميني را تكرار كرده بود، بالاخره اگر اين حرف‌ها را خاتمي و سيد حسن خميني نگويند، پس كه بگويد؟ - آقاي مصباح يزدي كه امام حتي حاضر نشد داماد او را به نمايندگي سپاه انتخاب كند چون احتمال ترويج افكار آقاي مصباح در سپاه مي‌رفت؟ (هر چند الان نمي‌دانم چقدر موافق هستيد اما افكار آقاي مصباح به راحتي و از همه‌ي تريبون‌ها ترويج مي‌شود!)
- يا حرف‌هاي اعضاي موتلفه را كه امام توزيع روزنامه‌ي آنها «رسالت» را در جبهه‌ها ممنوع كرده بود چون خوف ايجاد ترديد در رزمندگان به وجود مي‌آورد؟ (البته آن روزنامه الان براي بقيه تعيين تكليف مي‌كند و سه قوه همفكر آنها هستند!)
- يا سخنان اعضاي كساني را كه امام مي‌گفت حتي توان اداره‌ي يك نانوايي را هم ندارند؟ يا كساني را كه مي‌گفت اسلامشان آمريكايي است؟ (الان اينها كه نانوايي را نمي‌توانند اداره كنند همه‌ي مسووليت‌ها را در اختيار دارند و آنها هم ترازوي اسلام ديگران شده‌اند!)

قطعا آقايان خاتمي و سيدحسن خميني از اينها كه شمردم در بيان و تبيين گفته‌هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي صلاحيت بيشتري دارند.

به هر حال اصل حرف آقاي خاتمي كاملا درست بود، حالا اگر كساني دنبال شيطنت‌هايي در كشورهاي ديگر باشند كه آن بحثش جداست و بايد بترسند، چون آنها مي‌خواهند صدور انقلاب را به آن شيوه تفسير كنند.

آقاي خاتمي مي‌آيد، آقاي خاتمي حتما مي‌آيد، يعني بايد بيايد، جامعه به آرامش نياز دارد، مردم مي‌خواهند زندگي راحتي را به دور از تنش داشته باشند، ايران به صلح با تمام جهان نياز دارد. تمام وحشت جناح راست از همين آمدن خاتمي است. تذكر 77 نماينده و چرنديات اين روزهاي كيهان، چيزي نيست، در ماه‌ها آينده منتظر خيلي بدتر از اينها باشيم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

سه عكس جالب در باكو

يكي از روزهاي تعطيل هفته‌ي گذشته بي كار بودم، به اتفاق يكي از بچه‌ها توي خيابان‌هاي دوري باكو زديم. عكس زير، يكي از ويترين‌هاي يك سي دي فروشي است كه آهنگ‌هاي ايراني داشت، از شهرام كاشاني و معين و داريوش و گوگوش و مهستي. جالبه كه مردم اينجا گوگوش رو از قديمي‌ها و آرش را از جديدي‌ها خيلي دوست دارند. آهنگ‌هاي آرش را در خيلي جاها مي‌شود شنيد، حتي در تلويزيون‌هايشان هم پخش مي‌كنند. ديشب يكي از خوانندگان قديمي كه آذري است داشت ترانه‌اي از گوگوش را مي‌خواند، هيچ كدام از مخاطبانش كه نمي‌فهميدند چه مي‌گويد، نمي‌دانم آيا خودش مي‌دانست معني آن ترانه چه بود يا نه؟
در يك كتاب فروشي، ويتريني داشت كه در آن مدال‌هاي قديمي و يك سري پول‌هاي كشورهاي ديگر را براي فروش گذاشته بود، ديدم جالبه، عكسش را گرفتم.
دو پسر خارجي را ديدم كه به همراه سه سگ در حال شلنگ تخته انداختن بودند، به نظر اروپايي مي‌آمدند، فقط يك لحظه از آنها خواستم بايستند تا از آنها عكس بگيرم، يكي از آنها كه آذري را شكسته صحبت مي‌كرد، با خنده گفت «بش منات». منظورش اين بود كه پنج منات بده و عكس بگير، گفتم شما هم اومدين اينجا و پولكي شدين؟ حق دارند، از بس هر كسي براي هر چيزي پول مي‌گيرد، اينها هم گفتن كاسبي كرده باشند!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

دست ايران به آذربايجان نمك ندارد

اول داخل پرانتز بگويم براي من كه در باكو زندگي مي‌كنم زياد راحت نيست كه به صورت باز درباره‌ي جمهوري آذربايجان بنويسم، همانطور كه در ايران نمي‌شود درباره‌ي هر چيزي نوشت. به هر حال ...

چند روز اخير موضوع توقف چند روزه‌ي محموله‌ي سوخت اتمي نيروگاه بوشهر در آستارا، مرز جمهوري آذربايجان و ايران، مساله ساز شده بود. آذربايجان در برابر ايران عددي نيست كه بخواهد شاخ و شانه بكشد و بگويد كه بايد بررسي كنيم كه اين چيست؟! آن هم محموله‌اي كه روسيه آن را فرستاده.

همان شب كه شنيدم، فردايش در كارخانه به يكي از كارمندهاي آذري گفتم اين طوري شده، گفت كار آمريكاست! البته نه اينكه اين به ذهن من نمي‌رسيد، مي‌خواهم بگويم كه مردم آنها هم مي‌دانند كه كار مربوط به دولت الهام علي‌اف نيست، آمريكا در اينجا حضوري قوي دارد و آنها دولت علي‌اف را جلو مي‌اندازند كه از اين قلدري‌ها بكنند.

آمريكا و غرب، اسرائيل، همگي آمده‌اند پاي كار، ما هم به اندازه‌ي كافي در اين حوزه خوب كار نكرده‌ايم، اصلا اين كه اينجا زماني جزو خاك ايران بوده را بگذاريم كنار، اما بيشتر اهالي اين كشور در آن طرف ارس قوم و خويش دارند، چطور مي‌شود كه دولتشان چنين اهانتي به ايران بكند؟

متاسفم كه بايد بگويم به تصور من دولت آقاي علي‌اف دارد بازي مي‌خورد، در اين بازي بازنده نه تنها خودش خواهد بود، بلكه ملت اين كشور هم ضربه خواهند خورد. سلام غربي‌ها بي طمع نيست. نمونه براي اثبات كم نيست، الي ماشالله.

ماه پيش بود كه يك روزنامه‌نگار روزنامه‌اي منتقد در خياباني در باكو چاقو خورده بود، سفير آمريكا كه يك خانمي است شبانه رفته بود ملاقاتش. پدر سوخته، آخه به تو چه مربوطه، مملكت خودشان است، مگر در عراق كه دخالت كرديد و يك ميليون نفر كشته شدند چه گلي به سرشان زديد كه مي‌خواهيد در اينجا دخالت كنيد؟

نمونه‌ي جديد و فاجعه آميز ديگر: حدود شش ماه ديگر انتخابات رياست جمهوري جمهوري آذربايجان برگزار خواهد شد، چند شب پيش «آن درسي» همان خانم سفير در باكو يك كنفرانس مطبوعاتي گذاشت و با وقاحت گفت كه آمريكا سه ميليون دلار براي برگزاري انتخاباتي دموكراتيك اختصاص داده است! البته دو شب است در خبرها مي‌بينم از حرف‌هاي خانم سفير به دولتي‌ها برخورده و واكنش‌هايي نشان داده‌اند.

يكي از دلايلي كه دولت علي‌اف به آمريكا بها مي‌دهد به تصور اين است كه درباره‌ي مساله‌ي قره باغ طرفشان را بگيرد، اما مثل روز روشن است كه آنها طرف ارمنستان را مي‌گيرند كه ارمني هستند، نه طرفدار مسلمان‌ها را.

بد نيست كه اعضاي دولت آقاي علي‌اف در جلساتشان با غربي‌ها بگويند كه اين است نتيجه‌ي تقويت رابطه‌ها؟ بد نيست دولت ما هم از دولت علي‌اف بپرسد كه آيا اين است نتيجه‌ي اين همه خوش خدمتي به جمهوري تازه استقلال يافته‌اي كه به اندازه‌ي يكي - دو تا از استان‌هاي ماست؟

نمونه‌ي آخر خدمات در راه رضاي خداي دولت ما به آنها را ببينيد و از دولت آقاي احمدي‌نژاد بپرسيم چرا كساني كه اين همه به آنها خدمت مي‌كنيد جوابتان را اينگونه مي‌دهند و دست كمك دهنده را گاز مي‌گيرند؟

باكو، ايرنا ۳۰/۰۱/۸۷‬ :

كاروان جديد كمك‌هاي انساندوستانه كميته امدادامام خميني (ره)جمهوري اسلامي ايران
روز جمعه وارد باكو پايتخت جمهوري آذربايجان شد. اين كاروان متشكل از ‪
۱۲‬كاميون حاوي كالاهاي مختلف از جمله ‪ ۸۵‬تن روغن نباتي ، ‪ ۹۵‬تن ماكاروني ،
مقاديري مواد شوينده و نوشت افزار است. كميته امداد امام خميني (ره) جمهوري
اسلامي ايران در‪ ۱۴‬سال فعاليت در جمهوري آذربايجان ‪ ۴۰‬هزار شهروند را در ‪
۱۹‬شهرستان اين كشور تحت پوشش خدمات حمايتي خود دارد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

نامه‌ي فارسي حيدر علي‌اف

اين روزها در جمهوري آذربايجان جشني برگزاي مي‌شود به مناسبت هشتاد و پنجمين سالگرد تولد مرحوم حيدر علي‌اف. حيدر در زمان شوروي يكي از عالي رتبه‌هاي حزب كمونيست بود، زمان فروپاشي به منطقه‌ي خود برگشت، حيدر جاي خود را در باكو تنگ ديد و به محل تولد خود يعني نخجوان رفت، نخجوان يك جمهوري خودمختار است تحت كشور جمهوري آذربايجان. حيدر رييس مجلس عالي نخجوان شد تا اينكه در سال 93 با يك شبه كودتا، «ايلچي بيك» كنار رفت و حيدر براي اداره‌ي كشور به باكو آمد. بعد هم انتخابات برگزار شد و او رسما شد رييس جمهور، تا سال 2003 كه به خاطر پيري كنار رفت و پسرش «الهام» رييس جمهور شد، تا چند ماه ديگر انتخابات جديد برگزار مي‌شود و «احتمال» ندارد او الهام دوباره انتخاب شود، «قطعا» انتخاب مي‌شود!

بگذريم، قصدم اين بود كه يك نامه‌اي را از مرحوم حيدر به آقاي هاشمي رفسنجاني اينجا بگذارم كه در زمان رياستش بر مجلس نخجوان به زبان فارسي نوشته بود.
جمهوري اسلامي ايران، شهر تهران
بخدمت آقاي محترم علي اكبر هاشمي رفسنجاني - رئيس جمهور

بر اساس معلومات راديوي تهران شما در تاريخ 4 اكتبر 1991 وقتيكه از ولايت هممرزي ايران با جمهوري آذربايجان ديدن ميكرديد، خطاب خودتان احضار به ساختن روابط عادلانه با جماهيد اسلامي شوروي و بكمك كردن به مردمي كه تازه از مفكوره‌ي كمونيسم نجات پيدا كرده‌اند، نموده‌ايد.
رهبري جمهوري خودمختار نخجوان اين احضار شما را تحسين ميگويد و حساب مينمايد كه يك ديدار عالي مقامي براي شروع مذاكرات مسائل سياسي و اقتصادي همه جانبه با شما ضروريست.
حقوق تعيين وقت و مكان ديدار به اختيار شما واگذار ميشود.
صدر مجلس عالي جمهوري خودمختار نخجوان
حيدر علي رضا اوغلو علييوف

اين هم مقبره‌ي مرحوم حيدر علي‌اف در باكو

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

افشاي امثال شهرام جزايري بدبخت

دولت محمود خان، از روز اول؛ نه ببخشين از قبل اون كه بشه رييس جمهور، همه‌اش دم از مبارزه با مفسدان اقتصادي مي‌زد، تا حالاش كه از يك نفر هم اسم نبرده، فقط با مردم لاس مي‌زنه، اما به نظرم الان كه سال آخرشه، احتمال ميده همين دوستان اصولگراش زيرآبش رو بد جوري بزنن، براي همين احتمالا سعي بكنه يا حتي با دوستانش همگي سعي بكنند چند نفر رو زمين بزنند.

ملت كه چند ساله دلشون رو به اين حرف‌ها خوش كرده بودن، الان هم شايد حدس بزنند كه بلكه كساني رو مثل شهرام جزايري بدبخت اسمش رو توي روزنامه‌ها بنويسند تا بتونن سال ديگه دوباره بر كرسي رياست جمهوري بنشينند.

دوستان، برادران، رفقا، نمي‌دونم چي بايد صداتون كرد؟ عزيزان! مبارزان، خسته نباشيد، اما اگر مردش هستيد، اون كساني رو افشا كنيد كه به احمدي‌نژاد پيغام مي‌فرستند كه «بكش كنار»، «پات رو از رو دو ما بردار»، «فلان آقا»، و نمي‌دونم از همين دست آدم‌ها رو. نه اين كه امثال شهرام جون گوگولي رو، كه بدبخت خوب باجي هم به همتون داده، از چپ گرفته تا راست. اولين نفري كه پاش توي اون قضيه گير بود، همون آقاي شاهي عربلو بود كه عضو فراكسيون راستي‌هاي مجلس ششم بود و اتفاقا نه تنها در انتخابات مجلس هفتم صلاحيتش رو احمد جون جنتي و بر و بچ تاييد كردند، راي هم آورد و در مجلس اصولگراي هفتم، شد رييس كميسيون اقتصادي!

از اون بدتر، شيخ وقت اصلاحات بود كه با راي اشتباه دوستان ما در مجلس، بر كرسي رياست مجلس تاريخي ششم نشست و كم گند نزد به هر چه اميد مردم و اصلاح‌طلبان بود. تازه آقاي كروبي ناراحت است كه چرا خوابش برده و نتوانسته دوره‌ي نهم رييس جمهور شود، الان هم دارد اسبش را براي دور بعدي نعل مي‌كند! نمي‌دانم خرج حزبش و تبليغاتش را هم امثال جزايري تامين مي‌كنند يا از راه بيل زدن و كشاورزي و كارگري درمياره؟

وقتي به كروبي مي‌رسم نمي‌تونم جلوي خودم رو بگيرم، دقيقا نقش غضنفر رو توي تيم ما بازي ميكنه، نصف بيشتر گل‌ها رو همين آقاي كروبي به خودمون زده، بخشيش رو هم داور زحمتشون رو كشيده، چند تا رو هم مردان شجاع و پر قدرت دست راستي از روي نقطه‌ي پنالتي به ما زدند، البته دروازبان نداشتيم اما گلشون واقعا قشنگ بود، نميشه از حق گذشت!

به هر حال هر آن ممكنه جناح راست، از احمدي‌نژاد گرفته تا مجلسي‌ها و بقيه، چند تا امثال شهرام جزايري رو به ملت معرفي كنند و به حساب كله گنده‌ها را زير سيبيلي رد كنند.

اين نمايش مبارزه مفاسد در دوره‌ي محمد رضا شاه هم روي صحنه مي‌رفت، اصلا چون مردم از موضوع خوششان مياد، هر كسي شعارش رو ميده، اما امثال جزايري اسمشون اعلام ميشه در حالي كه توي اين همه سال هنوز نتونستند جرم درست و حسابي براش بتراشند چون اصلا اون قدرها گنده نبوده وگرنه تا به حال پدرش رو درآورده بودند، اون فقط بدبختي بود كه قرار شد به جاي گنده‌ها نقش شاه دزد رو بازي كند و زمينش بزنند.

آقا زاده‌ها، چه حرف كشكي بود، يادمان نمي‌رود، اسامي هم كم و بيش در يادها هست، بد نيست بين مردم بروي و از آنها بپرسي، مي‌شنوي كه اصل كاري‌ها همين دور و برها هستند اما جزايري‌ها افشا مي‌شوند، نه داماد فلاني است نه پسرش آن يكي!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

دفاع از جاسبی، چرا؟

چرا ما از دكتر جاسبي دفاع نمي كنيم؟ حملات به جاسبي در اين روزها بيشتر سياسي است تا از سر دلسوزي، چرا؟ چون همين آقاياني كه گير داده اند، مثلا آقاي زاكاني كه عضو كميسيون آموزش مجلس است، به جاي اين كه به درد دانشجويان دانشگاه سهند تبريز كوچكترين توجهي كند، يا به انتصابي بودن از بالا به پايين مديران دانشگاه هاي دولتي ايراد بگيرد، يا زماني كه دانشجويان منتقد با برخوردهاي قضايي و گاهي اطلاعاتي مواجه مي شوند واكنشي نشان دهد، يا به اين ايراد بگيرد كه چرا دولت نهم از كارشناسان استفاده نمي كند، يا و يا و يا ...
بله، اين اشخاص به جاي آن كارهاي واجب، تنها زوم كرده اند تا رييس دانشگاه آزاد را هم آقاي رييس جمهور تعيين بفرمايند، لااقل تو كه مجلسي هستي و عضو كميسيون آموزش، كاري كن تا آموزش در مملكت بيشتر عزت پيدا كند، فقط چسبيده ايد به كارهاي سياسي؟!
اما چرا امثال من از دانشگاه آزاد دفاع نمي كنيم؟ من فارغ التحصيل دانشگاه آزاد هستم، در چالوس و نوشهر ما شايد الان بالغ بر 10 هزار دانشجو در دانشگاه آزاد آن واحد دارند درس مي خوانند. اگر دانشگاه آزاد نبود اين همه جوان ديپلمه بايد در كجا درس مي خواندند؟ قبول، سطح واحدهاي دانشگاه آزاد از دانشگاه تهران و شريف بالاتر نيست، اما قابل قبول است، هزينه ي آن هم شايد به نظر ما بالا باشد، اما صرفه جويي هاي آنها (منظورم بهره وري) خيلي بيشتر از دانشگاه هاي دولتي است. تازه الان شايد تنها پنجاه هزار نفر در دانشگاه هاي دولتي هستند كه رايگاه تحصيل مي كنند، مابقي دولتي ها همگي پولي شده اند.
در سال هاي 74 تا (ارديبهشت 79) كه دانشجوي دانشگاه آزاد بودم، در اوج فضاي باز سياسي در بيرون، با محدوديت هايي در دانشگاه آزاد مواجه بوديم، هر چند به هر ضرب و زوري گليم خودمان را بيرون مي كشيديم، اما بغض آن سال ها هنوز در گلويم هست و راضي نمي شوم كه سيستم شبه ديكتاتوي آقاي جاسبي را ببخشم يا آن را با بهانه اي براي خودم هضم كنم، براي همين هميشه در اين سالها به اميد گشايش سياسي در آن بودم.نوروز امسال در خيابان انقلاب تهران داشتم از جلوي انتشاراتي دانشگاه آزاد رد مي شدم كه كتابي توجهم را جلب كرد، كتابي كه روي جلد آن عكس بزرگ دكتر جاسبي خودنمايي مي كرد، اول فكر مي كني كه حتما كتاب زندگينامه ي جاسبي است! بعد كه عنوانش را خواندم ديدم درباره ي «زن در كستره ي اجتماع» است! خنده دار نيست كه من كتابي بنويسم درباره ي مثلا خرس ها، بعد روي جلد آن عكس خودم را چاپ كنم؟ خب، اين نمونه اي خود بزرگ بيني و ديكتاتور مآبي آقاي جاسبي است كه اجازه مي دهد دست در جيبمان بگذاريم و دست به يخه شدن راستي ها با جاسبي را تماشا كنيم، هر از چندي هم وقتي يكي از آن دو به ديگري ضربه اي كاري زد، از روي خوشحالي لبخندي بزنيم!