۱۳۸۶ آذر ۱۱, یکشنبه

بسيج را بايد اصلاح كرد

بسيج فعلي در واقع لاشه‌ي بسيجي است كه فارغ از گرايشات سياسي، جايي بود براي دفاع داوطلبانه در هشت سال تهاجم خارجي. در آن زمان بسيجي مخلص بود و آلوده‌ي سياست نشده بود، اما ...

به تدريج آن داوطلب بودن‌ها به كارمندي و دريافت حقوق مبدل شد و بالتبع علايق داوطلبي هم كمرنگ شد و به پيدا شدن گرايشات سياسي تغيير يافت، هر چند بخش‌هايي از آن خود را از ورود به بازي‌ها و رقابت‌هاي سياسي دور نگه داشتند، اما همچنان كه تا پايان جنگ اصلا دعوا يا رقابت بر سر قدرت هم كمتر وجود داشت، بعد از آن بخش‌هايي از قدرت سياسي هم به سمت سوء استفاده از بسيج رفت، سازماني كه در دوره‌ي جنگ به خوبي سازماندهي شده بود حال مي‌توانست به خوبي مورد سوءاستفاده قرار گيرد.

مثلا در دانشگاه‌ها بسيج دانشجويي و بسيج اساتيد شكل گرفته بود براي دور هم جمع شدن كساني كه مي‌خواهند فارغ از گرايشات سياسي براي دفاع در برابر تهديدات آمادگي لازم را پيدا كنند، اما به تدريج به تنها نيروهايي تبديل مي‌شوند كه مي‌توانند اظهارنظر سياسي كنند و به تبليغ يك گرايش سياسي خاص بپردازند.

از آنجا كه براي تشكيل و حفظ سازماني به بزرگي بسيج، سرمايه‌هاي كشور هزينه شده و مي‌شود، بايد جلوي اين انحراف را بگيريم. حال كه دولت و مجلس فعلي برادران سياسي آنها قلمداد مي‌شوند كه با حمايت‌هاي آنها روي كار آمده‌اند، امكان اصلاح آن عملا وجود ندارد، اما اگر انشالله اصلاح‌طلبان در مجلس هشتم توانستند جايگاه مطلوبي كسب كنند، بايد اقدامي اساسي براي دور كردن بسيج از گرايشات سياسي بكنند تا بيت المال صرف پادويي يك جناح سياسي نشود.

در همين نماز جمعه‌ي گذشته آقاي هاشمي رفسنجاني تذكر بجايي داد كه «هيچ كس نبايد به خود حق بدهد نيروي بسيج را در انحصار جرياني خاص قرار دهد؛ چرا كه اين كار خيانت به كشور، مردم و خود بسيج است. البته خود نيروي بسيج نيز نبايد اجازه دهد از آن استفاده جرياني شود؛ چرا كه كل ملت اين نهاد را بايد به عنوان سرمايه‌ي ملي و ارزشي و به عنوان يك هويت حفظ كنند

۱۳۸۶ آذر ۷, چهارشنبه

فينال دو دستگا‌ه قضايي

عماد الدين باقي كه الان در اوين آب خنك مي‌خورد سالهاست كه فرياد مي‌زند دستگاه قضايي دچار حاكميت دوگانه هست، آقاي شاهرودي دست به اصلاحاتي در دورن دستگاه قضا زده اما بخشي خودمختار در آن در مقابل اين اصلاحات مقاومت مي‌كند.

در مواقع عادي اين اختلاف زياد محسوس نبود، اما از آنجايي كه به نظرم جناح احمدي‌نژاد مي‌خواهد ترتيب نتيجه‌ي انتخابات مجلس هشتم و تكليف آقاي هاشمي رفسنجاني را با اين پرونده‌ي آقاي موسويان يكجا روشن كند، پس شرايط به سمت فينال بين آن دو جناح مي‌رود.

ديروز سخنگوي قوه‌ي قضاييه صراحتا اعلام كرد كه دادسرا دو اتهام جاسوسي و نگهداري اسناد محرمانه را رد كرده و موسويان از آنها تبرئه شده است، اما امشب آقاي قاضي مرتضوي، دادستان كشور كه جزو آن يكي جناح دستگاه قضاست، اطلاعيه داده و دستور ادامه تعقيب متهم را كرده است!

اگر احمدي‌نژاد از تريبون رسمي آنچنان صريح به پرونده‌ي موسويان اشاره نمي‌كرد و پياز داغش را هم امروز بيشتر نكرده بود، شايد رهبري دخالت مي‌كرد و نمي‌گذاشت دعوا اينگونه رسانه‌يي شود، اما تصور نمي‌كنم ديگر جايي براي جلوگيري باقي مانده باشد.

از طرفي ديگر نتيجه‌ي اين فينال دروني دستگاه قضا، با شدت چند برابر بر نتيجه‌ي انتخابات آتي مجلس تاثير خواهد گذاشت، چون طرفداران احمدي‌نژاد و صدا و سيما در افكار عمومي اين گونه جاانداخته‌اند كه موسويان كه عضو تيم مذاكره كننده‌ي هسته‌يي زمان آقاي خاتمي بوده، چهره‌اي اصلاح‌طلب است، براي همين هم تعدادي از اصلاح‌طلبان در چند روز گذشته بر حمايتشان از او شدت بخشيده‌اند و برعكس، گروه‌هاي حامي دولت از جمله بسيج دانشجويي اكثرا به همراهي با تبليغات عليه اصلاح‌طلب‌ها پرداخته‌اند.

بنابر اين در چند روز آينده پيش بيني مي‌كنم كه اوج اختلافات و در واقع فينال حزفي قوه‌ي قضاييه را شاهد خواهيم بود.

حاشيه: من نگرانم براي دستگاه قضا كه دولت نهم چه فشاري را اين روزها روي قضات گذاشته است.

۱۳۸۶ آذر ۶, سه‌شنبه

موسويان «بايد» جاسوس باشد

آقاي احمدي‌نژاد خودش را كشت تا بگويد كه يك آدم وابسته به اصلاحات، يعني «حسين موسويان» كه عضو تيم مذاكرات هسته‌يي در دوره‌ي آقاي خاتمي بوده و نزديك به آقاي هاشمي هم هست، جاسوسي مي‌كرده!

امثال من كه اين پايين‌ها هستيم خر نيستيم كه، فهميديم سياه بازي است و موسويان جاسوس نيست، اما رييس هوچي‌گر دولت نهم كه دوست دارد هميشه روي آنتن باشد و از واقعيات پرونده خبر داشت به موسويان اتهام زد و وزير اطلاعاتش هم صراحتا گفت كه جاسوسي كرده است!

خب از اول هم معلوم بود كه اولا واكنش آقاي احمدي‌نژاد نسبت به جاسوسي واقعيت ندارد، همين چند ماه پيش بود كه آقاي احمدي‌نژاد آن پانزده ملوان انگليسي را كه به جاسوسي متهم بودند برايشان نفري يك دست كت و شلوار خريد و با روي خوش آنها را بدرقه كرد!

اما سحر نزديك بود و امروز صبح سخنگوي قوه‌ي قضائيه اعلام كرد موسويان از اتهام جاسوسي و نگهداري اسناد محرمانه تبرئه شده.

غلامحسين الهام - سخنگوي دوات - هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت كه دادگاه علني براي «پرونده‌ي جاسوس هسته‌يي» تشكيل شود.
هنوز خبر تبرئه‌ي موسويان تازه روي تلكس خبرگزاري‌ها رفته بود كه تجمع مثلا خودجوش بسيج دانشجويي جلوي ساختمان رياست قوه‌ي قضاييه تشكيل شد و شعارها بلند شد كه
جاسوسان را تبرئه نكنيد
جاسوس هسته‌يي اعدام بايد گردد

جوان‌هايي كه به راحتي بازي خورده‌اند و در دستان احمدي‌نژاد مانند موم به اين ور و آن رو مي‌روند.

جايي كه آقاي ناطق نوری، بزرگ آنها مي‌گويد «مطلع هستم که چنین اتهامی از ابتدای پرونده مطرح نبوده و هر کسی هم آن را مطرح کرده خود باید پاسخگو باشد». به نظرم منظورش آقاي احمدي‌نژاد است كه بي پروا از خدا، با آبروي يك انسان بازي مي‌كند.

در واقع اين بازي‌ها تنها با اهداف سياسي است، همچنانكه دوستان بسيجي احمدي‌نژاد امروز شعار مي‌دادند «ارمغان اصلاحات، جاسوسي هسته‌يي» و در تجمع خود به انواع مختلف آقاي هاشمي را بكوبند.

خودمان هستيم ها، من نمي‌فهمم جاسوس هسته‌يي يعني چه؟ مثلا رفته اطلاعات و نقشه‌هاي نطنز و كارهاي صلح‌آميزي را كه داريم مي‌كنيم به بيگانگان اطلاع داده؟ اين را كه بازرسان با اجازه‌ي رهبري گزارش مي‌كنند و با دوربين‌هاي مدار بسته به صورت بيست و چهار ساعته دارند مي‌بينند چه مي‌كنيم تا شفاف باشيم! در ثاني، نگهداري اسناد محرمانه براي من اتهام است، اما براي عضو تيم هسته‌يي اتهام كه نيست، هست؟!

در هر حال همانطور كه قبلا هم گفته بودم، آقاي احمدي‌نژاد حرف‌هايي زده كه در همه‌ي آنها مانده، مانند همين افشاي خيانت‌كاران و جاسوسان! دادگاه اين آقا را تبرئه كرده است، اگر درست عمل نكرده كه رهبري يا خبرگان رهبري بايد عملكرد آنها را بررسي كنند
در آخر سوالي از دوستاني دارم كه اين روزها دست به اتهامشان خوب است، اينكه آيا پيروزي در انتخابات مجلس هشتم اينقدر ارزش دارد كه به خاطر بيرون كردن رقبا از ميدان مجبور شده‌ايد اينچنين با آبروي ديگران بازي كنيد؟ توبه كنيد!

۱۳۸۶ آذر ۴, یکشنبه

غريبه در صدر ايسنا

سنت ورود به ايسنا چه بود؟ در هشت سال عمرش هيچ كسي وارد آن نشده بود الا از بخش خبرنگاري افتخاري يا به قول خودمان «يك دانشجو، يك خبرنگار». اول ثبت نام مي‌كرد، تست‌هاي اوليه‌ي كاري مي‌داد، چند ماه يا بيشتر از يك سال كار مي‌كرد، بعد تازه مي‌شد خبرنگار يكي از سرويس‌ها. دبيران خبر هم از بين خبرنگاران قديمي‌تر انتخاب مي‌شدند، سردبيران، مديران كل و معاونان هم همين‌طور، مديرعامل هم به طبع همينطور بود.

اين داستان تا ديروز ادامه داشت، تا اين كه آقاي «طيبي» رييس جهاد دانشگاهي حكمي صادر كرد و «جمال رحيميان» به عنوان سرپرست جديد ايسنا معرفي شد! قطعا اين كار آقاي طيبي نشانه‌ي درك ضعيف او از كار رسانه‌يي و به ويژه ايسنا بود كه چنين روند مطلوبي را نقض كرد. از طرفي ايشان تنها نه ماه پيش مديرعامل ايسنا را تغيير داده بود و خودش آقاي حسن‌زاده را جايگزين آقاي نادعلي‌زاده كرده بود. آقاي فاتح خود در زمان مديريت آقاي منتظري در جهاد، از مديريت ايسنا كنار رفت تا بلكه فشارهاي دولت جديد از روي ايسنا برداشته شود و رسانه‌ي ايسنا بتواند كار رسانه‌اي خود را به دور از حاشيه‌ها ادامه بدهد، چقدر هم تلاش كرد تا مجموعه‌ي جهاد قانع شود كه جانشينش از درون ايسنا باشد كه شد. هر چند به نظر افراد منصف رسانه‌يي، ايسنا خطي عمل نمي‌كرد، اما با اين حال در زمان آقاي نادعلي تا حدي تغييراتي به نفع دولتي‌ها مشاهده شد تا از خر شيطان كوتاه بيايند و رفتن من هم به همين دليل بود، اما باز فشار‌ها اضافه شد، اينقدر كه وقتي پارسال در ايسنا به ديدار آقاي نادعلي‌زاده رفتم جيغش به هوا بود. با آمدن آقاي طيبي به جهاد، نادعلي هم تحمل نشد، اما با تلاش دوستان آقاي طيبي حداقل در ظاهر قانع شد كه جايگزين را از درون ايسنا انتخاب كند، دوست خوبمان آقاي حسن‌زاده انتخاب شد و در اين نه ماه باز هم تغييرات ديگري متوجه سياست‌هاي ايسنا شد ولي دوباره اين بار با يك پروژه‌ي جالب و خنده‌دار، با خبرسازي‌هايي در برخي رسانه‌هاي حامي دولت وانمود شد كه دولتي‌ها مي‌خواهند طيبي را به خاطر ايسنا بركنار كنند تا زمينه‌سازي لازم انجام شود و اين ايسنا باشد كه به پاي آقاي طيبي قرباني شود. معتقدم كه متاسفانه مديريت آقاي طيبي شديدا ضعيف است وگرنه يا از ابتدا آقاي حسن‌زاده را نبايد به مديريت مي‌گمارد، يا پس از نه ماه نبايد دست به تغيير دوباره مي‌زد. من اگر به جاي آقاي طيبي بودم و تحت تاثير فشارهاي دولت، از خود مي‌پرسيدم در كجاي مديريت جهاد دانشگاهي قرار دارم؟! آيا بايد در مقابل هر درخواستي براي تغييرات در زيرمجموعه، سر فرود آورد؟ نبايد از ايسنا كه دسترنج جهاد دانشگاهي است دفاع كرد؟

به هر حال اين تغيير ناميمون انجام شد (آن اميدي هم كه به آن در يادداشت قبل دل بسته بوديم وصال نداد!) و امروز جلسه‌اي به منظور تقدير از آقاي حسن‌زاده در ايسنا برگزار شد ولي احتمال قوي از ايسنا نخواهد رفت و همچنان مي‌ماند. پيام آقاي دكتر فاتح به بچه‌ها را هم مي‌گذارم و مانند او همچنان اميدوارم كه ميهمان جديد حرمت ميزبان را پاس بدارد، همچنان كه ايسنا همواره ميزبان ميهمان‌هاي عزيزي بوده است که در برابر صداقت و غناي آن مجموعه کم بضاعت، سر تعظيم فرود آورده‌اند.

پيام آقاي فاتح به بچه‌ها:

«ايسنا نقطه عطف و آغاز دوران جديد رسانه‌اي، داراي «نقش تاسيسي و الگويي»، معرف نسلي جديد و منحصر به فرد از خبرنگاران و نقطه اميد براي يافتن «تئوري رسانه‌اي بومي» است. ايسنا با تعريف متفاوت از خبر و خبرگزاري و با پوشش عرصه‌ها و ايده‌هاي مورد غفلت، به اتکاء نيروهاي به ظاهر غير حرفه‌اي اما خلاق و با نشاط، معمار عبور از راه‌هاي نپيموده و گشودن عرصه‌هاي ناشناخته در حوزه خبر و خبررساني شناخته مي‌شود.

انحصار شکني، اعتماد آفريني، تعهد به چند صدايي، پيشتازي، فراتر از هويت و گفتمان دولتي، نگاه انساني، شجاعت، همگوني و تواضع با مخاطب، نکته سنجي، مناعت طبع سازماني، بهسازي ادبيات رسانه‌اي، ادب و اخلاق خبرنگاري، پاک دستي و امتناع از رانت، شفافيت و يک‌رويي، اعتدال بخشي، استقلال تحريري، سرعت و دقت، دفاع از منافع ملي، حرکت در مرزهاي ديني و ميهني، اهتمام به آزادي و آگاهي و حقوق انساني، ايفاي مسئوليت در نقش يک نهاد مدني و ارائه چهره‌اي مدرن از هويت دانشجويي از جمله ديگر ويژگي‌هايي است که اصحاب فن براي اين خبرگزاري برشمرده‌اند و افتخارآميز آنکه اين همه در دل و سايه ارزشهاي بنيادي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي حاصل شده است.

دامنه دستاوردها و تاثيرگذاري ايسنا تا آن اندازه وسيع و عميق است که گزافه نيست اگر گفته شود ايسنا آبروي رسانه‌اي ايران و فرزندان اين خانواده سربلند، از برترين نسل رسانه‌اي بوده‌اند. تا مدتها اين دوران کوتاه هشت ساله چون الماس بر تارک رسانه‌هاي ايران خواهد درخشيد و رازهاي نهفته در دل اين سالها، تحصيل‌کردگان و دانش‌‌پژوهان علم ارتباطات، جامعه شناسي و سياست را به تکاپو وا خواهد داشت. اين همه به روشني يادآور مي‌شود که ايسنا با همه فراز و فرودهايش، سرمايه‌اي ملي بوده و از اين رو صيانت از آن مسئوليتي همگاني است.

به لطف خدا و به دست تواناي شما دانشجويان پرمايه و بي‌ادعا، ايسنا از چنان معماري سنجيده و مستحکم و بناي رفيعي برخوردار است که آسيب به آن، چندان آسان نمي‌نمايد، گرچه نمي‌توانم اندوه و نگراني عميق خود را از دشواري راه پيش رو و آن چه بر ايسناي عزيز مي‌گذرد پنهان کنم و اين همه تغييرات پيوسته سازماني، مانع تراشي‌هاي فرساينده و تحميلي در کنار طلبکاري‌هاي ناموجه سياسي را بي تاثير معرفي کنم. همه بايد بدانيم که ايسنا به عنوان سرمايه ملي در معرض داوري همگان قرار داشته و اخذ هر تصميمي در قبال آن بايد منطبق با ارزشهاي يک سرمايه ملي، خواست همگاني و احترام به مخاطبان و فرزندان آن صورت پذيرد. سرگذشت و سرنوشت ايسنا و آنچه در آينده بر اين رسانه و فرزندان آن مي‌گذرد، براي اهل خرد و دلسوزان کشور، آموزه‌هاي فراوان خواهد داشت. سرنوشت ايسنا مي‌تواند رموز ماندگاري يا نيستي سرمايه‌هاي گذشته را واگو و پاسخي روشن به اين پرسش مهم باشد که «ما با سرمايه‌هايمان چه کرده و چه مي‌کنيم؟».

اينک که حسن زاده عزيز بايد مسئوليت خود را رها کند، براي من دو دريغ بزرگ باقي مي‌ماند؛ يکي آنکه او پايان يکي از مبارکترين سنت‌هاي ايسناست، سنتي که فرزند افتخاري ايسنا را به مسئوليت مدير عاملي نشاند و يکايک خبرنگاران، دبيران و سردبيران سرفراز امروز، محصول همين سنتند. سنت مهم و مبارکي که وفاداري به آن، از اصلي‌ترين رموز ماندگاري ايسنا بوده است و ديگر آن که او نماد صداقت ايسنا و فرزند واقعي اين مکتب بود.
و چيزي که به من آرامش و دلداري مي‌دهد، خداي مهرباني است که همواره لطف و رحمتش شامل و کامل بوده است و شما جوانان مومن و پاکنهاد که همواره قدرشناس مجموعه‌اي بوده‌ايد که خود به خون دل تاسيس و نهالش را آبياري کرده‌ايد و انشاءالله در دل جهاد پر افتخار دانشگاهي، همچنان منشأ خير و برکت خواهيد بود.

بگذار کساني گذشته و حال و مجاهدت شبانه‌روزي هشت ساله شما را ناديده بگيرند و بگذار به خاطر سوداي يکي دو روزه، آنان که فرق نقد و مجيز را نمي‌دانند و اطلاع به مردم ر ا گناه مي‌دانند، وفاداري ما به ارزشهاي امام، رهبري، شهيدان و مردم شريفمان ر ا به قلم نامبارکشان تحريف و تخريب کنند تا توجيهي براي اين و آن بتراشند. بگذار آنان که حتي عطسه‌اي براي اين مجموعه نزده‌اند و اين رسانه محصول انديشه و عمل آنان نيست براي آن سوداگري کنند، شما نام و يادتان نيک بوده و نيک خواهد ماند و تاريخ به صداقت، بزرگي، بزرگواري و ماندگاريتان شهادت خواهد داد؛ همان گونه که نام نيک شهيدانمان قريب و عمراني و عزيزانمان منتظري، نادعلي و حسن زاده از يادهايمان نخواهد رفت.

ايسنا همواره ميزبان ميهمان‌هاي عزيزي بوده است که در برابر صداقت و غناي آن مجموعه کم بضاعت، سر تعظيم فرود آورده‌اند. اينک نيز به سنت ديني و ملي‌مان، ميهمان خود را محترم داريد؛ ايشان نيز حرمت ميزبان، پاس خواهند داشت، انشاءالله.

خداوندا تو مي‌داني که اين جوانان انگيزه‌اي جز خدمت به دين و ميهن در تاسيس اين رسانه نداشته‌اند و تو از همت‌ها و خون دل‌هايي که مصروف آن کرده‌اند، با خبري. تو مي‌داني که هيچ‌گاه حتي در سخت‌ترين لحظه‌ها و تنگنا‌ها اهل شکوه و شکايت نبوده و جز شکيبايي پيشه نکرده‌اند و تو نيک مي‌داني که اين قلب‌ها و قلم‌ها براي چه مي‌تپند. اينک به تلاش صادقانه و معصوميت آگاهانه اينان که مي‌خواستند نمونه‌اي از ايفاي مسئوليت و اثبات توانمندي، حريت و شرف جوانانه باشند، از تو هيچ نمي‌خواهيم جز آنکه خداوندا! حافظ اين سرمايه و عزت فرزندانش باش».

۱۳۸۶ آبان ۲۹, سه‌شنبه

اميد براي ايسنا

ديشب درباره‌ي ايسنا خواب ديدم! همه از همه چيزهايي كه اين روزها مي‌گذرد خبر دارند، براي همين زياد توضيح نمي‌دهم، فقط يكي تو خواب بهم گفت :

«دوست دارم بچه‌هاي ايسنا توي اين موقعيت صبورتر باشند، آنها تنها نيستند، هميشه ايسنا ثابت كرده با منطق خود نتيجه‌اي غير قابل باور گرفته، اميدهايي هست كه نمي‌تونم بيانشان كنم. اما هنوز كسي هست كه ما را دوست دارد و هميشه با ما بوده، او ياريمان خواهد كرد. فقط بچه‌ها مثل هميشه صبور باشند، هر چه مي‌شد انجام شد، اما ...
شايد خبر خوشي بيايد، نمي‌توانم از بچه‌ها بخواهم حرفم را گوش بدهند، اما در دلم اميدي هست كه فكر مي‌كنم اگر بچه‌ها اجازه بدهند شايد به جايي برسد و خيلي هم دور نيست.»

البته بعد از ديدن سريال اغما، ديگه آدم به حرف كسي نمي‌توند اطمينان بكند، و من هم نمي‌دانم چطوري بگم كه اين يكي الياس نبود فلاني بود!

۱۳۸۶ آبان ۲۷, یکشنبه

پيشنهاد فراموشي موقت دفتر تحكيم

چهار ماه تا انتخابات مجلس هشتم وقت باقي است، پيشنهاد مي‌دهم كه از همين امروز براي مدتي مثلا دو ساله، دفتر تحكيم وحدت را فراموش كنيم، هم به خاطر خود تحكيم، هم به خاطر دانشگاه و هم به خاطر سرنوشت كشور.

توضيح مي‌دهم چرا، اول اين كه شايد با اين كار، محافظه‌كاران هم دست از سر آنها بردارند و انجمن‌هاي اسلامي و تحكيم بتواند دوباره خود را پيدا كند و روي پاي خود بايستد.

اكنون از يك طرف انتظارها از آنها بسيار زياد است چون آنها نزديك‌ترين و تنها تشكل به دانشجويان و موثر در جامعه بوده‌اند و وابستگي به نهادها و جريانات سياسي صاخب قدرت نداشته‌اند، ولي توانايي پاسخگويي به همه‌ي انتظارات را ندارند، ساختار آن هم قديمي و نيازمند بازسازي است، براي همين همه مي‌خواهند با زور هم شده به درون آن بروند، از هر نحله و تفكري، حتي ماركسيست‌ها. در اين چند سال اخير بعد از دوم خرداد اينقدر همين انتظارات نابجا آنها را به رقص درآورد كه از متن جامعه هم فاصله گرفتند، الان سالهاست كه انجمن‌هاي اسلامي و تحكيم ديگر سخنگوي عموم دانشجويان نيست، سياست دوري از قدرت را هم به همين دليل شعار مي‌دهند تا بلكه اين آفت دست از سرشان بردارد اما هنوز موفق نبوده‌اند، اگر در سال 77 «ابراهيم اصغرزاده» كانديداي آنها به شوراي اول شهر تهران رفت و در سال 78 چند تا ديگر از نمايندگانشان به مجلس راه پيدا كردند، سال 84 هم «علي افشاري» و «اكبر عطري» وارد صداي آمريكا شدند.

البته سال 76 واقعا در نزديك‌ترين حد به دانشجويان و مردم بودند و اين تغيير وضعيت خواسته نبود، فشارهاي محافظه‌كاران در مقابل انتظارهاي عمومي پيروز شد و انجمن‌هاي اسلامي و تحكيم را به وضع فعلي كشاند تا ديگر آن ويژگي‌هاي سابق را نداشته باشند و موفق هم شدند.

اين خط و اين نشان، محافظه‌كاران نمي‌گذارند به اين راحتي دانشجويان تحكيمي به وضع سابق برگردند، حتي آنها نمي‌توانند در دانشگاه نشست داشته باشند و تا وضع به اين شكل است تاثيرگذار نخواهد بود و فقط مي‌توانند در اينترنت بيانيه بدهند، تجمعاتي ضعيف را برگزار كنند كه تحت كنترلشان نيست و خواست‌هايشان هم تحت تاثير مخالفانشان فقط واكنشي است، مثلا ماه‌ها بايد دنبال برنامه‌اي باشند كه ديگران برايشان نوشته‌اند، منظورم قضيه‌ي چاپ جعلي آن چند نشريه‌ي دانشجويي دانشگاه اميركبير است كه آنها را با آن مشغولشان كردند.

از قبل از انتخابات سال 76، در واقع اين همكاري نيروهاي تحول‌خواه از جمله دانشجويان تحكيمي بود كه موفقيت آنها را به دنبال داشت، انصافا اگر قدرت‌طلبي برخي - امثال آقاي اصغرزاده - و شيطنت‌هاي «كيهان و دوستان» نبود، چه بسا كه اصلاحات به آن صورت شكست نمي‌خورد. توجه كنيد كه مي‌گويم اصلاحات، منظورم خود اصلاح‌طلبان نيست، دانشجويان تحكيمي مي‌توانستند اصلاحات را نظارت كنند و آن جريان را صيغل بدهند تا همچنان نزديك مردم حركت كند.

مشكل رسانه‌يي اصلاح‌طلبان كه اينقدر اين روزها بر آن تاكيد مي‌شود اصلا در سال 76 مطرح نبود، چون همين دانشجويان تحكيمي بودند كه ارتباط دهنده‌ي مردم و تمام اصلاح‌طلبان بودند. مي‌دانم شايد برخي از دانشجويان روي اين كه مي‌گويم «اصلاح‌طلبان»، حساسيت دارند، اما در ابتدا از هم جدا نبوديم، جدا شديم يا جدايمان كردند تا به اينجا رسيديم كه هستيم.

اما الان وضعيت كشور را كه مي‌بينيد، وحدت همه براي اصلاح روش اداره‌ي كشور ضروري است، تجربه‌ي دوره‌ي اصلاحات هم پيش روي ماست، تصور نمي‌كنم كسي معتقد باشد كه آدم‌هاي فضايي بايد براي اصلاح امور از آسمان به زمين بيايند، لذا تنها جايگزيني كه وجود دارد اصلاح‌طلباني هستند كه علي رغم ايراداتي كه دارند و نمي‌توان منكر آن هم بود، اما اگر دست به دست هم بدهيم و نظارت خوبي داشته باشيم قطعا مي‌توانيم بهتر از گذشته در اداره‌ي امور كشور موثر باشيم.

پس منظورم از پيشنهادم فراموشي تحكيم براي مثلا دو سال چيست؟ البته اصلاح‌طلبان به ارتباط با دانشجويان نياز دارند تا از طريق آنها هم مطالبات مردم را مانند يك ميزان الحراره درك كنند و هم بتوانند حرف خود را از طريف آنها به مردم برسانند؛ اما معتقدم در حال حاظر بهتر است از تحكيم انتظار نداشته باشيم، آنها را به حال خود واگذاريم تا به خودسازي بپردازند. طرف ديگر اين پيشنهادم به خود تحكيمي‌ها برمي‌گردد كه خودشان هم مدتي بروند و به خودسازي بپردازند، اگر به هر نحوي بخواهند در اين انتخابات فعاليت كنند ـ به خصوص در همراهي با جريان اصلاحات ـ ، قلم پاي آنها را مي‌شكنند، مگر قلم پايشان خيلي محكم باشد!

براي انتخابات اسفند ماه بهتر است منتظر ماند تا از دل دانشگاه‌ها دانشجويان به صورت خودجوش كميته‌هايي را براي همكاري تشكيل دهند، اصلاح‌طلبان هم تنها عموم دانشجويان را مخاطب قرار دهند. فكر مي‌كنم اين امكانپذير باشد، اگر دانشجويان به خود اطمينان داشته باشند، يادم مي‌آيد در سال 76 در واحد دورافتاده‌ي دانشگاه آزاد با نوشتن يك طورمار و جمع‌آوري امضا براي آن، جرياني راه انداختم كه تنها موتور محركه‌اش اعتماد به نفس و اطمينان به راهي بود كه پيش گرفته بودم. و حالا هم دانشجويان مي‌توانند.

فقط يك نكته، اگر تحكيمي‌ها هم خواستند فعاليتي درانتخابات آتي داشته باشند، هر موضعي خواستند بگيرند، شخصي باشد، فقط تشكيلات نحيف شده‌ي تحكيم را موقتا درگير نكنند.

۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

بارخواني حمله به عراق

از آنجايي كه زمينه‌سازي حمله‌ي آمريكا به عراق مشابهت‌هاي زيادي دارد به كارهايي كه با مي‌كنند، پيشنهادم اين است كه دوباره و چند باره خبرهاي آن زمان را بخوانيم، شايد از آن بين بتوانيم بخشي از سياست زمينه سازي و برخورد آمريكا به دستمان بيايد. خبرهاي زير در 14 ماه قبل از حمله‌ي آمريكا به عراق منتشر شده بودند.

17/01/2002: هشدار بوش به صدام حسين
07/03/2002: عراق مذاکره برای پذيرش بازرسان تسليحاتی را ادامه می‌دهد
01/05/2002: دور جديد مذاکرات عراق با سازمان ملل متحد
05/07/2002: ادامه گفتگوهای عراق و سازمان ملل
06/07/2002: شکست مذاکرات عراق با سازمان ملل
04/08/2002: پيشنهاد عراق برای مذاکره رد شد
04/08/2002: انتقاد عراق از موضع آمريکا و بريتانيا
07/08/2002: تاکيد عراق بر موضع خود در برابر تهديد آمريکا
16/08/2002: عراق خواهان مذاکره بيشتر
29/08/2002: فرانسه با حمله به عراق مخالفت کرد
29/08/2002: اعمال فشار بريتانيا به عراق
02/09/2002: ايران، خواستار بازگشت بازرسان تسليحاتی به عراق
17/09/2002: موافقت عراق با ورود بدون قيد و شرط بازرسان تسليحاتی
17/09/2002: بروز اختلاف در سازمان ملل بر سر پيشنهاد عراق براي ورود بازرسان
17/09/2002: بروز اختلاف در سازمان ملل بر سر پيشنهاد عراق
19/09/2002: آمريکا سازمان ملل متحد را تهديد کرد
25/09/2002: اعتراض روسيه به 'جنجال تبليغاتی' بر سر عراق
30/09/2002: مذاکره بازرس تسليحاتی با عراق
01/10/2002: توافق سازمان ملل متحد و عراق
02/10/2002: عراق: آمريکا از بازرسی ها می ترسد
03/10/2002: هانس بليکس: ممکن است بازرسی با تاخير آغاز شود
04/10/2002: 'نکات مبهم' بر سر راه بازگشت بازرسان
30/10/2002: بليکس با رهبران آمريکا ملاقات می کند
10/11/2002: بليکس: قاطعانه عمل می کنيم
14/11/2002: آمريکا خواستار همکاری کامل عراق است
16/11/2002: بليکس: جاسوسان را اخراج می کنم
17/11/2002: آمادگی برای آغاز بازرسی تسليحاتی از عراق
18/11/2002: بازرسان تسليحاتی به عراق برگشتند
20/11/2002: اظهار خشنودی بليکس از همکاری عراق
25/11/2002: بازگشت بازرسان تسليحاتی به عراق
26/11/2002: هشدار رييس بازرسان به عراق
27/11/2002: تکميل اولين عمليات بازرسی در عراق
28/11/2002: ادامه بازرسی ها در عراق
30/11/2002: بازرسی از مجموعه صنعتی در عراق
05/12/2002: عراق بازرسی ها را فرصتی مغتنم خواند
06/12/2002: بازرسان اظهارنامه عراق را بررسی می کنند
07/12/2002: ارايه برنامه تسليحاتی عراق؛ پوزش صدام از کويت
11/12/2002: تقاضای ايران برای دريافت گزارش تسليحاتی عراق
11/12/2002: بازديد مجدد بازرسان از مجمتع الکرامه
14/12/2002: سازمان ملل خواستار اسامی دانشمندان عراقی است
19/12/2002: اظهارنامه تسليحاتی عراق 'چيز جديدی' ندارد
20/12/2002: بليکس: آمريکا و بريتانيا اطلاعات بدهند
23/12/2002: آمريکا پيشنهاد عراق را رد کرد
26/12/2002: عراق: بازرسان سلاح ممنوعه نيافته اند
27/12/2002: 'افشا گری' دانشمند عراقی برای بازرسان تسليحاتی
31/12/2002: بليکس به عراق دعوت شد
31/12/2002: دعوت بليکس به عراق
09/01/2003: عراق همکاری فعال نکرده است
09/01/2003: گزارش دوپهلوي بليكس: ' ناکامی' بازرسی های تسليحاتی
10/01/2003: گزارش بازرسان تغييری در سياست آمريکا ايجاد نکرد
13/01/2003: بليکس: هيچگاه نمی توان خلع سلاح کامل عراق را تضمين کرد
16/01/2003: بليکس خواستار همکاری بيشتر عراق شد
17/01/2003: واكنش آمريكا به کشف کلاهک‌های شيميايی كهنه و خالي در عراق
18/01/2003: کشف سند در خانه دانشمند عراقی
19/01/2003: البرادعي: مذاکرات در بغداد 'پيشرفتهايی' داشته است
21/01/2003: بوش: عراق همکاری نمی کند؛ بلر: حکومت عراق در حال تضعيف است
23/01/2003: پوتين: گزارش بازرسان بايد محک باشد
23/01/2003: شش دولت خاورميانه صدام را به همکاری فعالانه تر فراخواندند
24/01/2003: توافق آلمان و روسيه در مخالفت با حمله به عراق
27/01/2003: گزارش بليكس و البرادعي: عراق بايد بيشتر همکاری کند
29/01/2003: شوراي امنيت: زمان ديپلماسی برای عراق رو به پايان است
06/02/2003: ايران درباره‌ي عراق: به بازرسان فرصت بيشتری داده شود
07/02/2003: بليکس: عراق برای همکاری تلاش می کند
08/02/2003: بليکس: گفتگوها موفقيت آميز بوده است
09/02/2003: 'پيشرفت خوب' مذاکرات بليکس با عراقی ها
14/02/2003: بليکس: همکاری عراق بيشتر شده است
14/02/2003: جلسه‌ي شورای امنيت
15/02/2003: عنان خواهان ادامه فعاليت بازرسان شد
17/02/2003: موضع يکسان اتحاديه اروپا درقبال عراق
20/02/2003: روسيه: بازرسان تحت فشار هستند
22/02/2003: پاسخ مبهم عراق به هشدار بليکس
24/02/2003: ارايه پيش نويس قطعنامه جديد عليه عراق
26/02/2003: بليکس: عراق به طور کامل همکاری نمی کند
01/03/2003: عراق چهار موشک الصمود را نابود کرد
02/03/2003: ادامه نظارت بر انهدام تسليحات عراق
07/03/2003: تازه ترين گزارش از عراق به شورای امنيت
07/03/2003: ادامه تفرقه در شورای امنيت
08/03/2003: صدام خواهان رفع تحريمها عليه عراق
19/03/2003: بليکس: جنگ با عراق فاجعه است
19/03/2003: جلسه شورای امنيت در باره عراق

20/03/2003: حمله‌ي نظامي آمريكا به عراق
از توي اين خبرها معلوم ميشه كه برنامه‌ي آمريكا از قبل معلومه و به هيچ توصيه و مخالفت ديگر كشور ها هم توجه نمي‌كند؛ اتفاقا در آن زمان هم آلمان و فرانسه در مخالفت جنگ با چين و روسيه همراهي مي‌كردند. بازرسي هم كشكه، هر چي بيشتر به بازرسان رو مي‌دهي بيشتر جلو مي‌آيند، هر چه عقب بروي آنها جلو مي‌آيند، حتي شرت طرف را هم درمي‌آورند!
به هر حال خدا كنه كه كار به جاهاي باريك نكشه، كه اگه بكشه، جورج بوش الان خيلي زخميه و هر كاري ازش برمي‌آيد، آن هم در ماه‌هاي پاياني نشستن بر روي صندلي رياست جمهوري ينگه‌ي دنيا.

۱۳۸۶ آبان ۲۳, چهارشنبه

چرا احمدي‌نژاد افشا نمي‌كند

آخرين فرياد «افشا مي‌كنم» آقاي احمدي‌نژاد ديروز صادر شد، اما تجربه‌ي گذشته نشان مي‌دهد كه قطعا اين كار را نمي‌كند.

اين شعار «افشا مي‌كنم» ديروز كه مانند چند بار گذشته مورد استقبال مخاطبانش قرار گرفت درباره‌ي مساله‌ي هسته‌يي بود : «اگر عوامل داخلي درباره‌ي مسائل هسته‌يي دست از فشار برندارند، به ملت ايران معرفي مي‌شوند».

رييس جمهور درباره‌ي كساني حرف مي‌زند كه علنا مي‌گويد «اينها خائن هستند و ما بر اساس عهدي که با ملت بسته‌ايم، کوتاه نخواهيم آمد و نظاره‌گر نخواهيم بود».

اگر آقاي احمدي‌نژاد راست مي‌گويد و بلوف سياسي نمي‌زند تا در آستانه‌ي انتخابات مجلس، اصلاح‌طلبان را از عرصه به در كند، پس «خائن» را افشا كند، چون خائن بايد افشا شود، بايد محاكمه هم شود. اصلاح‌طلبان قطعا موافق برخورد دولت با خائنين هستند و مانند ملت ايران منتظرند، افشا كنيد، بسم الله.

يك ماه پيش هم آقاي رييس جمهور گفته بود : «اگر جاسوسان را افشا نمي‌كردم، همه چيز را تحويل داده بودند. اگر بخواهند ادامه بدهند با اسم افشا مي‌كنم»!

تصور نمي‌كنم منظور ايشان، آقاي حسين موسويان باشد، چرا كه او چند ماهي هست كه برايش پرونده تشكيل شده و بايد منتظر نتيجه‌ي دادگاه بود، اما اين خائنين چه كسي هستند خدا مي‌داند!

درباره‌ي افشاي جاسوس كه نمي‌شود گروكشي كرد، اعلام كن، فقط شعار اين شعار «افشا مي‌كنم» مانند سرنوشت افشاي «مافياي نفتي» و «مافياي مسكن» و «مفسدان اقتصادي» و «متجاوزين به بيت المال» نشود.

پارسال آقاي احمدي‌نژاد در به درخواست دانشجویان دانشگاه امام صادق(ص) مبنی بر افشای متجاوزین به بیت المال گفته بود : «كساني را كه دنبال انحصارطلبي، تسلط بر منابع مردم و دست اندازي در بيت المال هستند را افشا خواهم كرد و در مقابلشان خواهم ايستاد».

بيش از دو سال گذشت و آقاي رييس دولت نهم «افشا نكرد»، يا دروغ گفته يا توانش را ندارد. به هر حال اين شعار، شعار خوبي است اما مسووليت مي‌آورد، كه به نظرم آقاي احمدي‌نژاد از پسش برنمي‌آيد، به قول معروف مي‌گويند فلاني مثل خر توي گل گير كرده!

۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه

اعتماد دنيا به اصلاح‌طلبان


ديروز سرمقاله‌ي «شما» ارگان موتلفه به قلم آقاي بادامچيان در نقد مصاحبه‌ي اخير آقاي حجاريان را خواندم. درباره‌ي آن چند نكته به ذهنم رسيد كه مي‌نويسم.

آقاي حجاريان گفته به شرط تعويض ترکيب سياسى مجلس فعلى در مجلس هشتم، اميد مى‌رود:
1- بتوان به آرمان‌هاى دموکراسي، آزادى و توسعه نزديک شد.
2- بتوان به تنش‌زدايى و صلح در سطح بين‌المللى نزديک‌تر شد.
3- اين کار لاجرم متناظر با تغيير ترکيب دولت، از صدر تا ذيل نيز خواهد بود.

الف) آقاي بادامچيان پرسيده كه آيا اين مطالب حجاريان، پيامي براي آمريكا و غرب است كه اگر در انتخابات مجلس هشتم موفق شوند، همان سياست آمريكا و اروپا را اجرا مي‌كنند؟ آيا اصلاح‌طلبان در پي يك كودتاي همه جانبه در دستگاه دولت هستند؟! چـرا حجـاريان كه استراتژيست اصلاح‌طلبان است در اين مصاحبه هيچ حـرفـي از اصـول قانون اساسي، نظام جمهوري اسلامي و خواست‌هاي ملت مسلمان ايران به ميان نياورده است؟
تصور مي‌كنم آقاي بادامچيان هم موافق باشند كه مردمسالاري، آزادي و توسعه در داخل و تنش‌زدايى و صلح در سطح بين‌المللى، از ايده آل‌هاي همه‌ي ايرانيان و قاطبه‌ي مسلمان آن است كه در قانون اساسي هم آمده و بر تك تك آن‌ها تاكيد شده است. اصلاح طلبان براي تشخيص اين كه اينها ارزش هستند يا نه، به دهان اين و آن نگاه نكرده‌اند، اينها ارزش هستند به همان علتي كه حكومت غير مردمسالار، نداشتن آزادي، توسعه نيافتگي، تنش آفريني و جنگ طلبي، ضد ارزش هستند.

ب) درباره‌ي تغييرات متناظر در دولت نيز يك چيز طبيعي است، هر مجلسي و هر دولتي كه روي كار بيايد، روش‌ها و سياست‌هاي خود را دنبال مي‌كند، همانطور كه مجلس هفتم و دولت نهم پس از روي كارآمدن دست به تغييرات گسترده زده‌اند، كسي گفت كه اين كودتا بوده؟ هر چند شبه كودتايي بود، آنها بر خلاف گذشته به كارشناسان هم رحم نكردند. جالب اين كه اتفاقا سياست كاري اصلاح‌طلبان همان برنامه‌هاي پنج ساله‌ي توسعه و سند چشم انداز است كه دولت نهم كمترين توجهي به آن نكرد و عليه آنها به نوعي دولت كودتا تشكيل داد.

ج) آقاي بادامچيان پرسيده «چرا هنگامي كه از حجاريان سئوال شده كه آيا شما افقي براي حل مشكل انرژي هسته‌يي، با حفظ مصالح ملي در حضور همين دولت مي‌بيند؟ جواب مي‌دهد نه! و چرا وقتي از او مي‌پرسند آيا شما احتمال حمله‌ي محدود يا گسترده‌ي نظامي به ايران را واقعي مي‌بيند؟ پاسخ مي‌دهد بله.»اولا «نه» آقاي حجاريان اينگونه بود كه گفت «نه! و غرب تلاش مي‌كند قضيه‌ي پرونده‌ي هسته‌يي را آگرانديسمان‎ ‎كند». اينقدر حق براي ديگران بايد قائل شد كه بگويند آيا سياست‌هاي فعلي پاسخگو هست يا نه.آقاي حجاريان در پاسخ به سوال دوم هم گفته بود «بله، حتي اگر‎ ‎احتمال ضعيف باشد اما چون محتمل، ‌قوي‎ ‎است، بايد به شدت مراقب بود و دست از تحريك‎ ‎برداشت‎». احتمال دادن و مراقبت كه شرط عقل است، از طرفي اين جمله‌ي آقاي حجاريان همان نظر آقاي رفسنجاني است كه امروز گفته «خطر جدي است». اين سادگي است كه فكر كنيم هيچ خبري اصلا نيست و هيچ احتمالي را هم نداد.
د) آقاي «محمدنبي حبيبي» هم در مصاحبه‌ي هفتگي دبيركل موتلفه، گفته «ديك چني چـنـدي پـيـش گفته بود مايل است صـداي اصـلاح‌طلـبـان را بلندتر در ايـران گـوش كـنـد. اين كه برخي در مـصـاحـبه خود پيام‌هايي بدهند كه دل دشـمـن را شـاد كـنـنـد؛ هر چند صـداي ضـعـيـفـي را به گوش ديك چـني مي‌رساند، اما بايد بداند مردم از صداهاي افراطي در داخل نفرت دارند. مردم چراغ سبز نشان دادن به دشـمـن را خـط قـرمـز مـي‌دانـنـد و حساب آن‌ها را در روز راي‌گيري در پــاي صـنــدوق‌هــاي راي تـســويـه خواهند كرد.» همچنان كه آقاي بادامچيان به چند خبر در ماه‌هاي اخير مبني بر حمايت‌هايي از سوي كاندوليزا رايس، چند موسسه‌ي تحقيقاتي مهم انگلستان و راديو تلويزيون صداي آمريكا از جريان اصلاح‌طلبان اشاره كرده است.
برخلاف عملكرد دولت نهم كه زمينه‌ي بي اعتمادي بخش‌هاي زيادي از جهان را نسبت به ايران فراهم كرده، عملكرد دولت و مجلس اصلاحات در عرصه‌ي بين المللي به خوبي توانست اعتمادزايي كند، اما اگر اظهار حمايتي از سوي متخاصم‌ترين آدم‌ها و دولت‌ها نسبت به اصلاح‌طلبان مي‌شود، از دو حالت خارج نيست، يا قصد اختلاف افكني داخلي دارند و دوستان اصولگرا بازي آنها را خورده‌اند، يا آنها به سياست‌هاي اصلاح‌طلبان نسبت به دولت و مجلس فعلي راضي شده‌اند، هر چند آنها هم مي‌دانند كه سياست‌هاي اصلاح‌طلبان چيزي غير از آني نيست كه در سال‌هاي اصلاحات داشتند. به هر حال دنيا از تغييرات انقلابي استقبال نمي‌كند!

در آخر فقط از آقاي بادامچيان مي‌پرسم كه تصور نمي‌كند مومنان از نزديكي بيش از حد موتلفه به فرقه‌هاي از خدا بي خبري مانند حزب كمونيست چين نگران خواهد شد؟!

۱۳۸۶ آبان ۲۰, یکشنبه

به افراط كشاندن دانشجويان

دوست خوبم «علي نيكو نسبتي» عضو شوراي مركزي طيف علامه‌ي دفتر تحكيم امروز بازداشت شد. در شهريور ماه كه براي يك هفته به ايران رفته بودم يك بار در حاشيه‌ي همايش دين و مدرنيته او را ديدم و بنا گذاشتيم دوباره هم را ببينيم، فردايش قراري گذاشتيم و با هم صحبت كرديم. به مصلحت درباره‌ي موضوعات مطرح شده چيزي نمي‌نويسم اما فقط بگويم كه:

دولت نهم به شدت از هوشياري و اعتدال دانشجويان مي‌هراسد، براي همين نمي‌خواهد جريان دانشجويي منتقد حتي معتدلي وجود داشته باشد. الان تنها نگراني دولت نهم از تصميم دانشجويان درباره‌ي انتخابات مجلس هشتم است و اين بگير و ببند‌هاي دانشجويان هم قطعا در همان راستاست، پس تا انتخابات مجلس ادامه دارد. به نظر دولت نهم، به افراط كشاندن جريان دانشجويي تنها راهي است كه از دل آن مايوس شدن مردم بيرون مي‌آيد و آنها مي‌توانند به تنهايي و در سكوت انتخابات را برگزار كنند. اين نگاه دولت بر خلاف قانون اساسي و خواست مردم است.
در همين راستا، دوستان دانشجو و خبرنگار بايد در تمام ارتباطات خود با هر كسي مراقب باشند، دولت همه جا هست، خيلي صريح مي‌گويم كه به نظر مي‌رسد مكالمات تلفني فعالان دانشجويي، سياسي و خبرنگاران به صورت غير قانوني شنود مي‌شود. شايد براي هر حرف بي غرض و منظوري، زماني لازم باشد كه پاسخگو باشيد! وقتي پرسيدند مي‌فهميد كه از كجا آب مي‌خورد.

۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

غلط زيادي يك نظامي در سياست

نماينده‌ي ولي فقيه در بسيج منطقه‌ي تهران بزرگ، غلطهايي كرده كه اميدوارم در حد همين حرف باقي بماند، هر چند اين تازه نشانه‌اي از دخالت بسيج و سپاه در سياست و انتخابات است و خدا مي‌داند كه چه برنامه‌ها كه دارند و در رسانه‌ها مطرح نمي‌شود.

آقاي «رسول جليل‌زاده»‌ در هشتمين همايش «آزادگان مجمع فرهنگي سيد آزادگان - کمپ 10 رومادي » در مشهد گفته: «انتخابات مجلس هشتم، عرصه‌ي مقاومت فعالانه است. دشمن روزنه‌ي انتخابات را پيدا کرده است و تلاش مي‌کند وارد شود ... اصلاح طلبان به دنبال اين هستند که مجلس را بگيرند؛ آن‌ها گفته‌اند اين دفعه بايد آدم‌هاي موجه و ميانه رو را بياوريم اما ما مي‌گوييم موجه و غير موجه،‌ ميانه‌رو و مشارکتي و مجاهدين انقلاب هيچ فرقي با هم ندارند و همه‌ي آن‌ها سر و ته يک کرباس هستند، چراکه همان موجهين و معتدلين بودند که سکوت کردند و آن تندروهاي‌شان، آزادگان، بسيجيان و مقدسات را مسخره کردند. در سايه‌ي سکوت اين‌ها بود که آن‌ها اين غلط‌ها را کردند

آقاي جليل‌زاده همچنين خطاب به آزادگان حاظر در جلسه گفته: «شما مقاومت فعالانه‌اي تا به حال داشته‌ايد، عرصه‌ي انتخابات هم يک عرصه‌ي مقاومت است و در اين عرصه هم بايد مقاوم بايستيم و بگذاريم يک مدت هم اصولگراها و حزب‌الهي‌ها حاکميت را به دست بگيرند؛ چراکه در طول 28 سال گذشته در دست ديگران بوده است. بگذاريد حاكميت مقداري هم در دست طرفداران انقلاب و آن‌هايي باشد که واقعا معتقد به راه امام(ره) هستند. اين هوشياري شما رزمنده‌ها را مي‌خواهد که با آگاه کردن مردم نگذاريد انقلاب مجددا به دست دگرانديش‌ها بيفتد

اين آقا كه متاسفانه در كسوت يك عالم اسلامي هم هست - و من هيچ دوست نداشتم درباره‌اش اينطور بنويسم - علنا عبور از جمهوريت نظام را ترويج مي‌كند و مي‌گويد كه بايد در برابر انتخاب شدن اصلاح طلبان ايستادگي كرد!

خوب است يكي به ايشان يادآور شود كه دشمن كسي است كه عداوت دارد و اگر منظورش از دشمني، دشمني با جمهوري اسلامي است، اين حركتش خود حذف جمهوريت نظام است. به چنين كساني مي‌توان گفت نااهل با «جمهوريت و اسلاميت»؛ كه مردم براي رسيدن به آن دو هزينه‌ها دادند اما الان تفكر غالب در حاكميت، همين نااهلان آن انقلاب مردمي هستند و آقاي جليل‌زاده يكي از نمونه‌هايش است. مردم ما دوست ندارند براي پس گرفتن كشور از دست اين نااهلان به حركت‌هاي تند دست بزنند، همچنان هم به آن دو اصل پايبند هستند، براي همين تنها راه را راه مسالمت آميز انتخابات مي‌دانند، راهي كه اصلاح طلبان همواره بر آن تاكيد مي‌كنند.

نمي‌دانم آيا اصولي هم بالاتر از دو وجه جمهوريت و اسلاميت هست كه اين آقاي غير معتقد به انتخابات و جمهوريت، خود را اصولگرا، و اصلاح‌طلبان را كه به هر دو معتقدند، دگرانديش مي‌خواند. صندلي قدرت سياسي، صندلي خدمت است، حداقل ما اينچنين به آن نگاه مي‌كنيم و حاضر به پرداختن هزينه‌ها و قبول كوتاهي‌ها هم هستيم، براي همين هم اصلاح‌طلبان در قالب احزاب فعاليت مي‌كنند تا بعد از پايان دوره‌ي ماموريت براي دوره‌ي بعد مردم درباره‌ي آنها قضاوت كنند؛ اما ماشالله اين دوستان كه خود را اصولگرا و حزبالهي مي‌خوانند از صندلي خدمت، گويا دنبال ثروت هستند. (فقط محض خنده مثلا آقاي «بيگدلي» دبير و سخنگو حزبالله ايران با عضويت در هيات مديره‌ي انبوه سازان، نانش در روغن مي‌افتد و زبانش چرب مي‌شود!)
كدام حزب‌الهي؟ هر تندروي كه حزب‌الهي نيست، اگر اين طور باشد بن لادن از همه حزب‌الهي‌تر است و آقاي احمدي‌نژاد هم بايد برود جلو بوق بزند! پس حزب‌الهي بودن به حرف زدن و تند روي نيست، امروز آقاي خاتمي مثل نگين الماس در دنياي اسلام مي‌درخشد، و من او را جزو حزب‌الهي‌ترين مسلمان‌هايي مي‌دانم كه مي‌شناسمش؛ و در مقابل مانند بقيه‌ي مسلمانان، از عملكرد بن لادن و طالبان و نمونه‌هاي داخلي آنها به نام اسلام شرمنده‌ام و تنها برايشان دعا مي‌كنم.

اين آقا گفته كه «بگذاريم يك مدت هم حاكميت پس از بيست و هشت سال به دست آنها بيافتد چراکه در طول 28 سال گذشته در دست ديگران بوده است!». خنده دار است، حاكميت در دست كيست؟ دولت و مجلس كه بچه بازي است، «حاكميت». چطور سرنوشت مجلس هفتم تعيين شد؟ چطور الان شما مي‌گوييد كه «بگذاريم كه ...»، انتخابات جايي نيست كه شما بگذاريد يا نگذاريد كه نتيجه‌ي آن فلان طور شود، اما همين حاكميت كه مي‌فرماييد گاهي خيلي عريان خود را نشان مي‌دهد، مانند انتخابات مجلس هفتم، البته فراتر از صندوق‌ها، قبل از انتخابات، در زمان تعيين صلاحيت‌ها.

و اما درباره‌ي «طرفداران انقلاب و معتقدان به راه امام» ؛ پرداختن اينچنين يك نيروي نظامي به مناقشات سياسي غير از اين كه خلاف نظرات امام خميني است، خلاف نص صريح قوانين برآمده از انقلاب هم هست و لذا يك غلط زيادي است، سازمان قضايي نيروهاي مسلح وظيفه‌ي قانوني خود را دارد، و اميدوارم جلوي اين رويه گرفته شود، دلسوزان كشور هم بايد به هر نحوي جلوي دهان‌هاي لقي اينچنين را ببندند.
چکیده‌ي مقررات قانونی

1- نيروهاي نظامي و انتظامي حق دخالت در امور انتخابات اعم از امور اجرايي و نظارت را ندارند (ماده 24 قانون انتخابات رياست جمهوري و ماده 16 قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي)
2- نيروهاي نظامي، انتظامي و اطلاعاتي نمي توانند از طرف هيچ نامزدي نمايندگي يا نظارت داشته باشند. (تبصره 4 ماده واحده قانون حضور نمايندگان نامزدهاي رياست جمهوري)
3- مداخله، شركت يا فعاليت كاركنان نيروهاي مسلح در دسته بندي ها، مناقشه هاي سياسي و تبليغات انتخاباتي ممنوع و جرم تلقي و مرتكبين به شش ماه تا 3 سال حبس محكوم مي گردند. (ماده 40 قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح مصوب 9/10/82 )
4- اعضاء و كاركنان ارتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي انتظامي حق عضويت يا وابستگي به گروه هاي سياسي را ندارند. (ماده 29 قانون ارتش، ماده 16 قانون استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ماده 16 قانون استخدام نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران)
5- سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از نظر سياسي و عقيدتي تابع ولايت فقيه بوده و از كليه احزاب و گروه هاي سياسي مستقل است و خود نيز هرگز نبايد در جامعه شخصيت حزبي پيدا كرده و به صورت يك حزب يا سازمان سياسي عمل كند. (ماده 47 اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)
مطابق ماده يك قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح مصوب 1382 افراد زير نظامي محسوب مي شوند:
الف – كاركنان ستاد كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و سازمان هاي وابسته
ب – كاركنان ارتش جمهوري اسلامي ايران و سازمان هاي وابسته
ج – كاركنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران و سازمان هاي وابسته و اعضاي بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
د – كاركنان وزارت دفاع و پشتيباني نيروي هاي و سازمان هاي وابسته
هـ - كاركنان مشمول قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران
و – كاركنان وظيفه از تاريخ شروع خدمت تا پايان خدمت
ز – محصلان موضوع قوانين استخدامي نيروهاي مسلح – مراكز آموزش نظامي و انتظامي در داخل و خارج از كشور و نيز مراكز آموزش وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح
ح – كساني كه به طور موقت در خدمت نيروهاي مسلح هستند و طبق قوانين استخدامي نيروهاي مسلح در مدت مزبور از اعضاي نيروهاي مسلح محسوب مي شوند.

(منبع مقررات: سایت اطلاع رسانی وزارت کشور)

۱۳۸۶ آبان ۱۳, یکشنبه

كانديداتوري گريز از مركز

سال گذشته دو تا از كانديداهاي اصلاح طلبان در انتخابات دوره‌ي چهارم مجلس خبرگان رهبري در حوزه‌ي انتخابيه‌ي تهران، «هاشم‌زاده هريسي» و «محسن موسوي تبريزي» بودند كه راي نياوردند. چرا؟ آنها كه در آن زمان نماينده‌ي دوره‌ي سوم بودند، البته نه از تهران، از شهرستان!
نكته‌اي كه بر آن تاكيد دارم همين است كه براي انتخابات چند ماه ديگر مجلس هشتم بايد نيروهايي كه در شهرستان خود راي دارند از همان شهرستان كانديدا كرد نه از تهران يا مراكز استان. مطمئنم هاشم‌زاده هريسي و موسوي تبريزي مي‌توانستند از حوزه‌ي انتخابيه‌ي استان‌هاي خود راي مي‌آوردند اما اشتباه ان بود كه از آنها خواسته شد از حوزه‌ي تهران كانديدا شوند.
ظرفيت تهران تنها سي نفر است، بهتر است آن را براي كانديداهاي ويژه‌اي خالي گذاشت كه امكان كانديداتوري از ديگر حوزه‌ها را ندارند. به هر حال شهرستان‌ها هم بايد از نيروهاي خبره و ماهر براي نمايندگي در مجلس برخوردار باشند و اين درست نيست كه همه‌ي كساني كه توانايي دارند زود به مركز كوچ كنند.

۱۳۸۶ آبان ۲, چهارشنبه

واگن باري قطار اصلاحات

غضنفراي اصلاحات دو گروهند؛ يكي اعتماد ملي شيخ مهدي كروبي كه دنبال قدرته و اطرافيانش هم صد و هشتاد درجه با خودش متفاوتند، لاييك‌ها تا مديران سابق. يكي هم همبستگي و مردمسالاري كه مردمسالاري از اولش درپيت بود اما همبستگي بعد از فوت مرحوم قندهاري، به دست اصغرزاده و راه چمني افتاد و به اين وضع درآمد.
غضنفرها درباره‌ي اصلاحات تعريف معريف ندارند چون اصلا هدفشون فقط غنايم سياسي و قدرته؛ هيچ رفتار دموكراتيكي هم حتي درون حزب خودشون ندارند. آقاي كروبي وقتي تو مجمع روحانيون نظراتش رو اكثريت تاييد نكردند خداحافظي كرد و يه حزب ديگه زد! و دوباره دبيركل مادام العمر شد! تو همبستگي بعد از آقاي قندهاري، هميشه دعوا سر دبيركليه و هميشه چند شوراي مركزي و دبيركل و كوفت و زهرمار داشتند، مردمسالاي هم كه كنار همبستگي راه افتاد مثل همبستگي شده.
اتفاقا غضنفرها همگي روزنامه هم دارند، چه كروبي كه ملغمه‌اي از لاييك‌ترين روزنامه‌نويس‌ها كنار شيخ در خط امام قلم مي‌زنند! همبستگي سال‌هاست كه اول از همه آبروي حزب خودش را با دعوايي كه بر سر مديرمسوولي آن هست برده. مردمسالاري هم به عنوان نخودي هر روز منتشر مي‌شود.
آنها هميشه باعث مضحكه قرار گرفتن و تخريب وجهه‌ي اصلاحات هستند، عملكرد گذشته‌ي غضنفرها بررسي كردن دارد، آن از كروبي، چه‌ها نكرده بود كه مردم آنگونه بعد از مجلس سوم سالها كنارش گذاشته بودند و خدا شانس بدهد كه با دوم خرداد به لطف اصلاحات دوباره رو آمد، در دوران اصلاحات هم اتفاقا سد راه شد و چه خدماتي كه به ضداصلاح طلبان نكرد. ماجراي پول گرفتنش از شهرام جزايري كه هنوز در ذهن همه‌ي مردم مثل خورشيد مي‌درخشد و هاله‌ي نور آن دور سر اصلاحات مانده!
جناب مهندس اصغرزاده هم كه تعريف لازم ندارد، با لطف همين جوان پرشور بود كه شوراي شهر اول تهران شكست خورد و ضربه‌ي اصلي به ادامه‌ي مشاركت سياسي مردم و روند اصلاحات خورد؛ حتي شايد نحوه‌ي عملكرد بد او كه كانديداي دفتر تحكيم وحدت بود تحكيمي‌ها را به جان هم انداخت. آقاي كواكبيان هم كه تنها سابقه‌اش اين است كه چند سالي است يك حزب كوچك راه انداخته و يك شبه با چند كيلو لوبيا و نخود چند تا جبهه‌ي سياسي جديد تشكيل داد، جبهه‌ي تحكيم دموكراسي و اين حرف‌ها!
اين غضنفرهاي سياسي تا به حال يك سر سوزن هم براي اصلاحات هزينه ندادند، هر چه بوده سود بوده و هزينه‌هايي كه ديگران برايشان داده‌اند. اگر توقيف روزنامه‌اي بوده تنها مربوط به روزنامه‌هاي اصلاح‌طلبان بوده نه آنها، دادگاه و زندان هم مال همان‌ها!
غضنفرها مانند گروه‌هاي غير اصلاح‌طلب، سهام‌دار راديو تلويزيون هستند و هر شب اظهاراتشان عليه اصلاحات و اصلاح‌طلبان در 20:30 پخش مي‌شود. الان يكي از هدف‌هاي آنها هم گرفتن تاييديه از جناح راست است، براي همين دنبال خوش رقصي هستند تا بلكه با فروش اصلاح طلبان بتوانند سهمي در مجلس هشتم براي خود بخرند!
شعار غضنفرها تنها سير كردن شكم‌ها با شعارهاي پوپوليستي مانند شعار 50 هزارتوماني آقاي كروبي است تا بلكه مردم زير خط فقر از فشار اقتصادي به شعارهاي ظاهر فريب راي بدهند! اما آنها مانند جناح حاكم براي حل مشكلات توسعه‌يي و اقتصادي مملكت راه حل ندارند، مسكن‌هايي را شعار مي‌دهند.بالاخره غضنفرها تفاوتشان با اصلاح طلبان اين است كه به دليل اين بي بهره بودنشان از داشتن هدف مشخصي غير از كسب قدرت، تنها دنباله‌رو هستند، در واقع موتورشان خاموش است و در واگن‌هاي باري قطار اصلاحات جا خوش كرده‌اند و تنها باعث اضافه وزن در حركت مي‌شوند!
انشالله خدا اين واگن باري‌ها را از قطار اصلاحات چي؟ جدا؟! نكنه اما بارهاش رو هدايت كنه!

۱۳۸۶ مهر ۲۲, یکشنبه

خاطره‌ي دوريس لسينگ از ايران

بعد از نوشتن يادداشت «لسينگ يا مولانا»، از روي كنجكاوي در نامه‌اي از خانم Jan Hanford «جان هانفورد» مدير سايت خانم Doris Lessing «دوريس لسينگ» خواستم از ايشان بپرسد كه آيا اصلا خاطره‌اي از ايران دارد يا نه؟ و اين كه آيا مي‌تواند به زبان كردي يا فارسي صحبت كند؟ به هر حال خبرگزاري‌هاي ايراني همه‌ي سعي خود را براي ايراني خواندن برنده‌ي جايزه‌ي نوبل ادبيات كرده‌اند!
Hi Aliasghar,Doris Lessing is British. Although she was born in Persia in 1919, her parents were British. The family moved to Africa when Doris was 6 so she has little memory of being a child in Iran and never spoke the language. Sincerely,Jan
دوريس يك بريتانيايي است. گرچه او در سال 1919 در ايران به دنيا آمده بود، پدر و وادرش انگليسي بودند. وقتي دوريس تنها شش ساله بود خانواده‌ي او به آفريقا نقل مكان كردند. پس او از دوران كودكي‌اش در ايران خاطره‌ي كمي دارد و هرگز به آن زبان صحبت نكرد.

۱۳۸۶ مهر ۲۱, شنبه

جواب دوم به دوست طلبه

آقاي مجيد محبوبي يك طلبه‌ي جوان است كه از مدتي پيش از طريق اينترنت با وبلاگش آشنا شدم، چند روز پيش برايم اي ميلي فرستاد و در چت گفت كه بروم آن را بخوانم. آن را خواندم و ديدم در پاراگراف آخر نوشته:«ببخشید حرفم به درازا کشید. منظور خاصی نداشتم. قصدم این بود که کامنتی در وبلاگتان بگذارم دیدم بیشتر از یک کامنت شد و باید ایمیل کنم. خیلی ببخشید. خوشحال می‌شوم اگر جوابی در خور این نوشته بدهید
چون نوشته بود كامنتي بوده براي وبلاگ بنده و به اين دليل كه بيشتر شده آن را اي‌ميل كرده، آن را به طور كامل و بدون كوچكترين تغييري روي وبلاگ گذاشتم و همانطور كه خواسته بود جوابي برايش بنويسم، در زير آن چند خطي نوشتم.
امروز ايشان در چت نوشتند كه «آقاي شفيعيان من يک ايميل خصوصي فرستاده بودم و نگفته بودم در وبلاگ منتشر کنيد. آن ايميل کاملا دوستانه و خصوصي بود. ممنون مي‌شم اگر برش داريد. جوابتون خيلي جالب بود. ولي اگر ممکنه لطف کنيد نامه‌ي خصوصي مرا برداريد، ممنون. البته انتظار بيشتري از دوستان دوم خردادي نيست،‌شما در انتشار اسناد طبقه‌بندي شده(عباس عبدي در روزنامه سلام) و غيره يد طولايي داريد. من نامه را به پست الکترونيکي شما فرستاده بودم و انتظار داشتم جوابش را به ايميلم بفرستين مومن! من که گفتم از بحث‌هاي سياسي خوشم نمي‌آيد و الا مي‌تونستم در وبلاگ خودم بنويسم و مجادله‌اي راه بيندازم.»
به اين دوست گفتم كه يادداشتي كه روي وبلاگ مي‌رود مانند صدايي است كه در فضا منتشر مي‌شود و از لحاظ اخلاقي نمي‌توان در آن دست برد يا آن را برداشت، اگر موضوع خيلي مهم است بهتر است توضيحي نوشته شود. در صحبت‌هايي كه در چت مي‌كرديم گفت «البته تقصير خودمه که نگفته بودم در وبلاگ نگذاريد»، من هم جواب دادم «نوشته‌ايد كه كامنت بود وگرنه من هيچ انگيزه‌اي براي درج آن بر خلاف ميل شما نداشتم همانطور كه در تيتر آن نوشته‌ام آن يك كامنت بود» اما به هر حال بر برداشتن تاكيد داشت و چون كوتاه نيامدم گفت كه توضيحي مي‌نويسد و نوشت.
يك ساعت پيش آن را بي كم و كاست روي وبلاگ گذاشتم ولي در چت به او گفتم كه بر روي چشم، همه‌ي اين نامه‌ي شما را عينا روي وبلاگ مي‌گذارم. اما من توصيه كردم كه در چنين مواردي بهتر است براي اين كه وضع از آن بدتر نشود و توجه‌ها بيشتر به موضوع جلب نشود توضيح هم حتي نوشته نشود. اما قبول داريد كه تناقض در حرف‌هاي شما بيشتر از آن است كه تصور مي‌فرماييد، از جمله گفته بوديد نمي‌خواهيد وارد مسائل سياسي شويد، اما در اين «توضيح»، بيشتر از گذشته به سياست پرداخته‌ايد.
گفت كه «حالا اين تناقض طبيعيه چون ماها مجبوريم، و ديانت را عين سياست که مي‌دانيم لاجرم پيش مي‌آيد».
پرسيدم من چطور آن كامنت را با دبدبه و كبكبه منتشر كرده‌ام؟ استفاده‌هايم از آن چه مي‌توانسته باشد؟گفت: «اين دبدبه و کبکبه است ديگه، عکس و آدرس وبلاگ مرا هم ضميمه فرموده‌ايد. لابد داشته ديگه، من که علم غيب ندارم».
گاهي پيش مياد كه مطهره خانم ميگه تو خيلي حتي زيادي صبوري، مثلا اينجا وقتي آقاي محبوبي نوشته «برادر بزرگوار! امیدوارم مخاطبان شما این نکته را درک بکنند که خیلی از مطالب نامه چیزهایی است که می‌شود فقط به یک دوست نوشت. دوستی که این قدر شعور دارد که از نشر آنها به هر دلیلی پرهیز کند»، بايد چه جوابي به ايشان بدهم؟ اين ادبيات قشنگي است؟ طلاب ما در قديم كه سواد ادبي بالايي داشتند و روي انتخاب كلمات هم دقيق بودند، شايد اين دوست طلبه‌ي ما قصدي نداشته، اما مشكل تغيير سيستم حوزه‌هاي علميه اين فرصت را از آنها گرفته كه از ادبياتي خوب برخوردار شوند.
در ادامه‌ي همان پاراگراف هم نوشته كه «من این کار شما را کمال نامردی می‌دانم و عواقب ناگوار آن را متوجه خودتان می‌دانم. البته این تهدید نیست یک هشدار دوستانه است.»
اما برعكس، من مرد بودن را در اين مي‌دانم كه اين طلبه‌ي جوان بعد از نوشتن آن كامنت، نمي‌هراسيد و زير حرف‌هايش نمي‌زد. آدم مومن و مسلمان بايد شجاعت دفاع از حرفي را كه زده داشته باشد، بايد از حق دفاع كند، چه در يك محفلي نشسته، چه در نامه‌ي خصوصي (كه البته آن نامه يك كامنت بود همانطور كه خود در زير آن نوشته بود)، چه حتي در دل خود. عواقب ناگوارش را هم من مي‌پذيرم، عواقب حرفي را كه ايشان زده، نياز به تهديد و هشدار نبود.
جواب سه مورد سياسي را هم بعدا مي‌نويسم، دوست ندارم تنها با مراجعه به وبلاگ ايشان و تمجيدهايي عجيبي كه ايشان از آقاي احمدي‌نژاد مي‌كند و گفت‌وگو با ايشان را قطع كنم.
پي نوشت: آقاي محبوبي شعر هم مي‌گويد، يكي از شعرهاي اخيرش را كه مربوط به سخنراني آقاي احمدي‌نژاد در دانشگاه كلمبياست مي‌توانيد در وبلاگش ببينيد، به نوع نگاه ايشان نسبت به آقاي احمدي‌نژاد دقت كنيد؟ براي نمونه بخشي از شعر آقاي محبوبي با عنوان «صبر صبر تا پيروزي را در پايين آورده‌ام و كاملش در وبلاگ ايشان است
«...
توان زانوهايت را مي‌ستايم،
که از سنگيني اين همه تهمت به ستوه نيامده‌اند!
اي قهرمان سترگ دانشگاه کلمبيا!
شمشير زبانت را مي‌ستايم،
که الحق شمشير حيدري بود!
...
و اما بعد،
من همه قلمها را نفرين مي‌کنم اگر ننويسند بر تو چه مي‌گذرد!
همه علما را متهم مي‌کنم به هر اتهامي، اگر حمايتت نکنند!
همه دنيا را به چالش مي‌کشانم اگر در مقابلت سر تعظيم فرود نمي‌آورند!
خدا را اما؛
شکر مي‌کنم که چنين تو را بالا برد تا بعضي‌ها براي هميشه زبون بمانند!!
از دوي خرداد تا سه‌ي تير چقدر فاصله‌هاست!!
يک ماه و يک روز نه،
هزاران روز، هزاران سال، هزاران هزار سال نوري!
...»(بخشي از شعر آقاي محبوبي)

توضيح دوست طلبه‌ي من

متن نامه‌ي بي كم و كاست طلبه‌ي محترم، آقاي مجيد محبوبي كه ساعتي قبل به دستم رسيد در پي مي‌آيد، بخشي از توضيحاتم را در يادداشت بعدي درباره‌ي بي انصافي‌هاي اين دوست مي‌نويسم.
با سلام
جناب آقای شفیعیان!
انتظار نداشتم یک نامه خصوصی را به بهانه کامنت بودن آن با این همه دبدبه و کبکبه منتشر کنید. لابد استفاده‌هایی برایتان داشته است. خیلی خوب، نوش جانتان استفاده‌اش را ببرید. ولی مطمئن باشید که هر آدم منصفی با نگاه به این نامه متوجه می‌شود که این نامه چیزی نیست که آن را در معرض دید همگان بگذارید. شاید تقصیر خودم است که خیلی زود به شما اعتماد کردم. به حساب صداقت همسرتان با شما هم رفاقت گذاشتم. غافل از اینکه آقایشان که شما باشید همه چیز را با عینک سیاست می‌بیند. بگذریم. با اینکه من بطور خصوصی هم از شما خواهش کردم که نامه خصوصی مرا از وبلاگ بردارید بر نداشتید. پس لااقل این قدر بزرگواری به خرج بدهید که این توضیحات را در پی نوشت آن نامه منتشر کنید.
برادر عزیز! برای من عذرخواهی کردن از جناب آقای حامد طالبی خبرنگار کاری ندارد. من همینجا از ایشان به خاطر حرفهایی که پشت سر ایشان و به نفع شما زده‌ام معذرت خواهی می‌کنم و آن حرفها را چنین توجیه می‌کنم که اولا من با شخصیت حقیقی آن بزرگوار کاری نداشته و ندارم. فقط قضاوتم در مورد برخورد و حرفهایش بود و ثانیا احتمال نمی‌دادم شما آقای شفیعیان از آن به نفع خود در وبلاگ استفاده کنید.
برادر بزرگوار! امیدوارم مخاطبان شما این نکته را درک بکنند که خیلی از مطالب نامه چیزهایی است که می‌شود فقط به یک دوست نوشت. دوستی که این قدر شعور دارد که از نشر آنها به هر دلیلی پرهیز کند...به هر حال من این کار شما را کمال نامردی می‌دانم و عواقب ناگوار آن را متوجه خودتان می‌دانم. البته این تهدید نیست یک هشدار دوستانه است.
در ضمن لازم می‌بینم به عرض برسانم که:
1 - چرا ادامه ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد به ضرر کشور است؟ لطفا دلایلتان را بیان فرمایید.
2 - در زمان حضرت پیامبر(ص) دو حزب وجود داشت که یکی حزب‌الله و آن یکی حزب شیطان و بنده معتقد نیستم حزب نباشد، بلکه از احزابی که موجب شدند در مملکت دو دستگی و اختلاف و خشونت و کشتار به وجود آید و اعتماد مردم از نظام و روحانیت و ولایت فقیه سلب شود متنفرم. اگر چنین است هر عاقلی حق دارد وارد این احزاب نشود. چون نتیجه ورود به این احزاب نتیجه‌اش این بداخلاقی‌هاست. از انتشار اسناد طبقه‌بندی گرفته تا نامه‌های خصوصی دوستان.
3 - باز از اینکه در هیچ دوره‌ای وابسته هیچ حزبی جز حزب‌الله نبوده‌ام خوشحالم و کارهای این بنده محبوب و محمود خدا (دکتر احمدی‌نژاد)را هم با حساب و کتاب می‌دانم و مطمئنم به کوری دیده دشمنان، اسم ایشان در تاریخ در کنار روسفیدانی مثل شهید رجایی،‌باهنر و بهشتی جاودانه خواهد ماند.
مجيد محبوبي

۱۳۸۶ مهر ۲۰, جمعه

لسينگ يا مولانا

دستيابي سركار خانم «دوريس لسينگ» به جايزه‌ي نوبل ادبي را بايد به ملت رشيد ايران تبريك گفت چون بي ترديد اين موفقيت برگ زريني در كارنامه‌ي فرهنگي دولت خدمتگذار آقاي احمدي‌نژاد است كه در خاطره‌ها ثبت خواهد شد. اگر نبود مقاومت مثال زدني اين شير زن ايراني، امروز شاهد بوديم كه مانند گذشته ايرانيان به اين مقام دست نمي‌يافتند. عصبانيت استكبار البته به اين دليل است كه علي رغم تلاش‌ها براي ندادن آن جايزه به يك ايراني، با افشا گري خبرگزاري‌ها ايراني، حتي نتوانستند ايراني تبار بودن آن خانم را انكار كنند و به آن اعتراف كردند.

امروز خبرگزاري فارس خبري «فوري» فرستاد با اين تيتر كه «نويسنده ايراني تبار برنده‌ي نوبل ادبي شد» و در متن آن آمده بود كه «دوريس لسينگ نويسنده‌ي ايراني تبار در كرمانشاه متولد شده است».
در واقع به نظر خبرگزاري فارس، ايراني تبار بودن به اين است كه كسي در ايران به دنيا آمده باشد! اين خانم هشتاد و هشت سال پيش از پدر و مادري انگليسي كه براي مدت كوتاهي در كرمانشاه اقامت كرده بودند به دنيا آمده و بعد از شش سال ايران را ترك كردند. يعني اين شد دليل ايراني بودن؟!

يا ايسنا هم در تيتر خبر نوشته بود «دوريس لسينگ نام ايران را به نوبل ادبيات برد»، و در متن آن هم آمده بود «دوريس لسينگ - نويسنده‌ي انگليسي متولد ايران - مسن‌ترين برنده و يازدهمين برنده‌ي زن جايزه‌ي نوبل ادبيات است، كه براي نخستين‌بار نام ايران را به اين جايزه برد.»
يعني چه كه براي نخستين بار نام ايران را به اين جايزه برد؟ يعني نام ايران را در سيني گذاشت و برد تقديم روح آقاي نوبل كرد؟! يعني ما بايد دلمان خوش باشد كه برنده‌ي جايزه‌ي نوبل ادبي در ايران به دنيا آمده است؟

از اين كار نتيجه‌اي نمي‌گيريم، زوري كه نمي‌توانيم كسي را ايراني جلوه دهيم، حتما فردا رييس جمهور هم بايد بيانيه‌ي تبريك بدهد؟!

به هر حال اگر كسي براي ايران دلش مي‌سوزد، كمك كند تا مولاناي خودمان از دستمان نرود و به دست تركيه بيافتد، لازم نيست كسي را به زور «ايراني‌تبار» بخوانيم.

۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

نقد مقام رهبري

رهبري امروز در ديدار با جمعي دانشجو نكته‌اي را گفت كه اميدوارم از اين به بعد به آن عمل شود: «انتقاد کردن و مطالبه از همه‌ي مسوولان امري طبيعي است، البته نبايد با مسوولان معارضه و دشمني کرد اما اين حرف به معناي انتقاد نکردن و مطالبه نکردن از مسوولان مختلف از جمله رهبري نيست چرا که مي‌توان در عين صفا و دوستي، انتقاد هم کرد

در حالي رهبري اين حرف را مطرح كرده كه در اين سال‌ها در هيچ تريبوني و روزنامه‌اي كسي حق انتقاد به رهبري را نداشته، يا تريبون غير قانوني بوده، يا قانوني بوده و با آنها برخورد شده، يا در وبلاگ‌ها و سايت‌هاي اينترنتي مطرح شده كه مخاطبي ندارند يا در روزنامه‌اي كوچكترين حرف منتقدانه‌اي نوشته شده و توقيف شده است. بنابر اين خوب است بررسي شود كه آيا در هيجده سال گذشته هيچ انتقادي نسبت به عملكرد رهبري _ فارغ از درست يا غلط بودن برداشت‌ها از عملكرد ايشان _ وجود نداشته و ندارد؟

بخش ديگر سخن رهبري درباره‌ي پرسشگري دانشجويان اين است: «هميشه گفته‌ام بايد از روزي بترسيم که جوان و دانشجوي ما انگيزه‌ي طرح مساله و سووال نداشته باشد که به ياري پروردگار امروز اين چنين نيست و همه بايد توان و تلاش خود را به کار گيريم تا روحيه‌ي خواستن و مطالبه در نسل جوان و به ويژه جوانان علمي و دانشگاهي هرچه بيشتر گسترش يابد

جوان است و «شور» و «نيرو»ي جواني، بنابر اين همانطور كه نيرو دارد، شور هم دارد و خيلي زود احساساتي مي‌شود، وجود روحيه‌ي پرسشگري و نقد در يك جوان دانشجو كاملا طبيعي است، من مدعي نيستم كه هيچ كدام از آنها تحت تاثير و تحريك غير قرار نمي‌گيرند و باز هم از ادبيات كنوني همه‌ي دانشجويان منتقد دفاع نمي‌كنم اما بخش قابل توجهي از آن را به حساب شور جواني و همينطور نحوه‌ي پاسخگويي طرف مقابل مي‌گذارم. مگر مي‌شود دانشجوياني را هر روز به جرم انتقاد و پرسشگري در سراسر كشور به كميته‌هاي انظباطي كشاند و يا براي تعدادي از آنها در دادگاه‌ها پرونده تشكيل داد و بعد انتظار داشت حركت اين جوانان همچنان طبيعي بماند، تحريك نشوند و ادبياتشان مانند يك عنصر پخته‌ي سياسي باشد؟!

آقاي خامنه‌اي در ادامه به نكته‌ي بسيار خوبي اشاره كرد كه برداشت اشتباه از سخنان قبلي ايشان را منتفي كرد: «حمايت از دولت به معناي تاييد همه‌ي کارهاي آن نيست. دولت کنوني، انصافاً خدمتگزار، پرکار، با ارزش و صددرصد مورد اعتماد است اما اين مسائل به معناي اطلاع رهبري از جزئيات همه‌ي فعاليت‌هاي دولت و تأييد آنها نمي‌باشد و حمايت از دولت به معناي مخالفت با انتقاد از آن نيست

برخي حمايت‌هاي كامل رهبري از دولت آقاي احمدي‌نژاد در طي دو سال گذشته را به معناي تاييد همه‌ي كارهاي آن و ممنوعيت رسمي انتقاد از دولت ترجمه مي‌كردند. اما با اين جمله، به نظر مي‌رسد رهبري انتقادهايي را به عملكرد دولت دارد، به شخصه احتمال مي‌دهم تا به حال انتقادي را نداشته اما الان به اين نتيجه رسيده است كه عملكرد دولت نهم آن طور كه شعار مي‌دهند نيست.

نكته‌ي ديگر سخنان امروز رهبري هم اين كه وقتي درباره‌ي تبيين حدود ضدولايت فقيه سوال مي‌شود مي‌گويد: «ضديت يعني دشمني کردن اما اگر کسي معتقد به مساله‌اي نبود، ضد آن نيست».

اصل طرح اين سوال، پاسخي كه داده و در رسانه‌ها منتشر شده است، در نوع خود بي سابقه است؛ اولين برداشت اين است كه پس همه قبول كرده‌اند كساني هم هستند كه به اين اصل از اصول قانون اساسي كشور اعتقاد ندارند، حالا بخشي از آنها دشمني هم دارند و بخشي دشمني ندارند! البته پاسخي كه رهبري داده است باز هم كامل نيست، حالا سوال اين است كه دشمني يعني چه؟ دومين برداشت هم از طرز پاسخ به آن سوال در اين ديدار، اين است كه شايد رهبري خواسته بگويد هر كسي كه به اين اصل اعتقاد نداشت نبايد به ضديت متهم نشود و مشمول مجازات مرگ بر ضد ولايت فقيه نشود.

پس سوالم يكي اين است كه «دشمني با ولايت فقيه به چه معني است؟» و دومي اين كه «آيا كسي كه در دلش به ولايت فقيه معتقد نيست، تا چه اندازه مي‌تواند نظرش را بيان كند؟»

همچنين رهبري تصريح كرد كه نقل سخن از وي كه مثلا در فلان ديدار خصوصي چنين حرفي را بيان كرده درست نيست و اگر حرفي را لازم باشد خود مي‌زند. چنين كاري مرسوم است كه نزديكان يك مسوول گاهي حرف‌هاي خودشان را اكثرا با قصد سياسي به او منتسب مي‌كنند كه مثلا در جلسه‌ي خصوصي فلان طور گفته است؛ اين حرف رهبري از اين لحاظ مهم مي‌نمايد.

پي نوشت:
امروز آقاي هاشمي هم حرف‌هاي بسيار مهمي درباره‌ي‌ انتخابات زده: «در شرايطي كه ملت ما آگاه است، «مصلحت» هيچ‌كس نيست كه انتخابات با دخالت هر گوشه‌اي از نظام در راي مردم مواجه شود. تشخيص صلاحيت‌ها بايد در حد قانون باشد. من هم به اين قانون اشكالاتي دارم اما بايد قانون ملاك قرار گيرد.»

اميدوارم اين حرف آقاي هاشمي پشتوانه‌ي اجرايي هم داشته باشد و خود آقاي هاشمي كه الان به غير رياست بر مجمع تشخيص «مصلحت»، رييس مجلس خبرگان «رهبري» هم هست، براي اجرايي شدن آن از نفوذش استفاده كند.

هاشمي درباره‌ي رسانه‌ها هم گفته: «امروز ديگر نمي‌توان جلوي آگاهي‌يافتن مردم را گرفت. اگر روزنامه‌اي را ببندند، روزنامه‌اي ديگر راه مي‌افتد و اگر سايتي بسته شود، سايت ديگري راه مي‌افتد و با كارهايي از قبيل پيامك، امروز اطلاع‌رساني جريان دارد. ارتباطات در جهان امروز طوري است كه كسي نمي‌تواند سانسور كند و اگر كسي كسي چنين كاري را انجام دهد تنها خود را بدنام كرده است. رسانه‌ها بايد در نقد آزاد باشند.»

۱۳۸۶ مهر ۱۶, دوشنبه

دانشجويان فحاش ما

امروز كه آقاي احمدي‌نژاد رفته بود دانشگاه تهران، فارغ از همه‌ي اتفاقاتي كه افتاد، به نظرم شعارهاي داده شده از سوي دانشجويان قابل بررسي است. اگر قرار بود عادل فردوسي‌پور توي يك جلسه‌ي نود حاشيه‌ي مراسم سخنراني را بررسي كند قطعا همه‌ي دانشجويان را «دانشجونما» مي‌خواند، همه‌ي آنها را.

گفتم فارغ از اين كه كدام گروه بيشتر حق دارد يا نه، ببينيد چقدر نسبت به هم فحاشي مي‌كنند، آرزوي مرگ هم‌ديگر و انحلال تشكل‌هاي ديگر را دارند، مي‌خواهند كه صاحب هر فكر «ديگر»ي را از دانشگاه بيرون كنند و برخي هم به تملق و چاپلوسي مي‌پردازند، فقط ادعاي اين را دارند كه «دانشجو» هستند! البته دانشجويان حامي دولت فعلي خوش به حالشان است و «ايرنا» خبرگزاري رسمي دولت، همه‌ي شعارهاي آنها را البته به دروغ اما شعارهايي «اسلامي» گزارش مي‌كند! تعدادي از شعارهاي امروز را به صورت درهم نوشته‌ام تا قبل از فكر كردن به اين كه از چه دهاني بيرون آمده، ببينيم اصلا در شان دانشگاه هست كه چنين شعارهايي در آن سرداده شود؟

ـ احمدي‌نژاد پينوشه، ايران شيلي نميشه
ـ آزادي انديشه با سوت و كف نمي‌شه
ـ استاد نامسلمان اخراج بايد گردد
ـ الله اكبر، خامنه‌اي رهبر
ـ انقلاب فرهنگي، تكرار بايد گردد
ـ انجمن دروغي تعطيل بايد گردد
ـ بسیجی بی حیا اسم حسین رو نبر
ـ بسیجی حیا کن دانشگاه رو رها کن
ـ تحكيم آمريكايي، انحلال، انحلال
ـ توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد
ـ حکومت زور نمی‌خوایم - پلیس مزدور نمی‌خوایم
ـ حکومتی فاشیستی نمی خوایم نمی خوایم
ـ دانشجوي زنداني آزاد بايد گردد
ـ دانشجو مي‌ميرد، ذلت نمي‌پذيرد
ـ رییس جمهور فاشیست دانشگاه جای تو نیست
ـ زندانی سیاسی آزاد باید گردد
ـ مرگ بر منافق
ـ مرگ بر دیکتاتور
ـ مرگ بر استبداد
ـ مرگ بر ضد ولايت فقيه
ـ مرگ بر وطن‌فروش
ـ محمود احمدی نژاد عامل تبعیض و فساد
ـ محمود احمدی نژاد عامل هر فقر و فساد
ـ منافق حياكن دانشگاه رو رهاكن
ـ منافق برو گمشو
ـ نظامی حیا کن دانشگاه رو رها کن
ـ وزير ... استعفاء استعفاء

البته شايد فقط از محتواي چند پلاکارد بتوان دفاع كرد مثلا «در کلمبیا آری در تهران نه؟ "و "اینجا هم کلمبیا است! "؛ منظورشان اين بوده كه نسبت به پاسخ ندادن رییس جمهور به مطالباتشان انتقاد داشتند، چون علي رغم درخواست‌هاي قبلي منتقدان نتوانستند حتي در جلسه‌ي سخنراني رييس جمهور حاظر شوند چه برسد كه به اين كه بتوانند از او سوالي بپرسند و مطالباتشان را مطرح كنند.

در پلاكاردهايي نيز كه بخشي از دانشجويان در دست داشتند، اخراج اساتیدی از جمله دکتر بشیریه، دکتر سمتی، دکتر کدیور، دکتر عالم زاده و دکتر دهقان مورد انتقاد گرفته بود؛ كه ببينيد «مرتضي كيا»، عضو بسيج دانشجويي دانشكده‌ي حقوق در اين باره چه فرموده است: «آن‌چه كه امروز اشتباه گرفته شده اخراج يك عده دانشجو و استاد «منافق» است كه برخي آن را اخراج فكر و انديشه مي‌دانند.» من كه از اين ادبيات عرق شرم بر پيشاني‌ام نشست كه چقدر آدم مي‌تواند دريده باشد، واقعا متاسفم.

يا يكي از دانشجويان (نمي‌دانم يا اخراجي‌هاي) دانشگاه امیر کبیر هم در يكي از تجمعات معترضانه در حياط دانشگاه مثل يك لات چاله ميدان به قديمي بودن بلندگوي تجمع اين گونه اعتراض كرده: «متاسفم که در این دانشگاه برای اعتراض، بوق خربزه فروشی در دست گرفته اید!»

يك نكته‌ي بي ربط هم در آخر بگويم. يك دانشجوي حامي دولت در تجمع بسيج دانشجويي در پشت تريبون خطاب به بخشي از دانشجويان منتقد گفته: «دانشگاه جاي چپ‌هاي ماركسيستي و لنينيستي نيست چرا كه ماركسيسم و لنينيسم حتي در خارج از مرزهاي ايران و در تمام جهان به موزه‌ها سپرده شده است. شما با اين كارتان بهترين خدمت را به امپرياليسم مي‌كنيد، شما اسمتان را چپ گذاشته‌ايد ولي با پرچمدار ضدامپرياليستي يعني دكتر احمدي‌نژاد اينگونه برخورد مي‌كنيد
جالبه كه اين دوست بسيجي حواسش نيست همين چند روز پيش بسيج دانشجويي دانشگاه تهران، پسر و دختر «چه گوآرا»ي كمونيست را به دانشگاه تهران آورد، به آنها تريبون داد تا بگويند كه پدرشان (كه بسيجيان افتخار مي‌كنند او را با شهيد چمران مقايسه كرده‌اند)، خدا را نمي‌پرستيده و تنها پيامبرش هم فيدل كاسترو بوده است.

۱۳۸۶ مهر ۱۴, شنبه

پيوند دانشجوهاي «كمونيست و بسيجي»

وقتي خبر جلسه‌ي «چ مثل چمران» را خواندم از خود پرسيدم چطور بسيج دانشجويي مي‌تواند با كمونيست‌هاي «بي خدا»ي آمريكاي لاتين حس مشتركي داشته باشد؟ البته كه دارد يا احساس مي‌كند كه دارد، وقتي در آن همايش پر حرف و حديث برگزار شد، خبرنگار فارس با «سجاد صفار هرندي» تماس گرفت، پسر وزير ارشاد اسلامي دولت آقاي احمدي‌نژاد كه مسوول بسيج دانشجويي دانشگاه تهران است.

«دشمن مشترك»! جالب است، يعني پسر وزير ارشاد نمي‌داند كه «ملت كوبا» همگي مانند «چه گوآرا» بي خدا هستند و پيغمبرشان هم مانند «چه»، فقط «فيدل كاسترو» بوده و هست؟!

به هر حال به نظر مي‌رسد بسيج دانشجويي صرفا دشمن خود را «سرمايه داري و استكبار ‌جهاني» مي‌داند و كاري ندارد كه با كساني در اين راه همكاري كند كه بر خلاف فطرت بشري، خدا را نفي مي‌كنند. كمونيسم خط بطلان بر تمامي انديشه‌ها و عقايد ديني مي‌زند همانطور كه در «مانیفست کمونیست» آمده است: «برای پرولتاریا قانون، اخلاق و مذهب چیزی جز اغراض بورژوایی نیستند که منافع بورژوازی در پس آنها نهان است.»

جنبش‌هاي رهايي‌بخش آمريكاي لاتين دنبال رها كردن ملت‌ها از سرمايه داري بودند، حال آن كه سيستم حكومت خود ما در ايران كه سوسياليستي نيست، براي همين الان سالهاست كه بخش‌هايي از دانشجويان پيدا شده‌اند و پرچم سوسياليسم را بلند كرده‌اند.

پس بهتر نيست بسيج دانشجويي به جاي «رفقاي خارجي» با اين «رفقاي داخلي» خود يعني دانشجوهاي كمونيست داخل دانشگاه‌ها كه در چند سال اخير پا گرفته‌اند همكاري كنند تا هم كشور از بابت واردات كمونيست از آمريكاي لاتين خودكفا شود و هم از سوي ديگر اين دانشجوهاي كمونيست به انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان كه تشكلي با قدمت است رخنه نكنند؟

تعداد دانشجوهاي چپ هر چقدر هم كم باشد اما چون براي فعاليت علني در دانشگاه محدوديت دارند، مجبورند در تلاشي غير اخلاقي وارد انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان شوند، ناموفق هم نبوده‌اند، وضعيت فعلي دفتر تحكيم وحدت تا حدي به اين مشكل هم برمي‌گردد، مانند وضعيتي كه بر سر يهودي‌ها در اروپا آمد و آنها هم به فلسطين رفتند و بخشي از خاك آنها را غصب كردند!

به هر حال اگر پيشنهاد من همكاري بسيج دانشجويي با «رفقاي داخلي»شان بود تا سبب دو خير پيش گفته شوند.

پي نوشت:
در پرانتز بگويم چه خوشمان بيايد و چه نه، چپ‌ها هم در ايران كنوني ما وجود دارند و در دانشگاه‌هاي تهران هم غير رسمي فعاليت مي‌كنند و نشرياتي هم دارند، آنها هم آدم هستند و حق دارند. بايد به وعده‌اي كه ابتداي انقلاب داده شده عمل كرد و ماركسيست‌ها هم بتوانند ديدگاه‌هاي خودشان را مطرح كنند.
معتقدم «اسلام» باكي از مطرح شدن ايدئولوژي‌هاي غير الهي ندارد، ترس از جانب برخي «سياست‌مداران» است كه بايد ايمانشان را به حقانيت اسلام تقويت كنند.

۱۳۸۶ مهر ۱۳, جمعه

كامنت يك دوست طلبه

سلام جناب آقای شفیعیان!
امروز جمعه همزمان با روز قدس86 وقتی دلم هوای باکو کرد،‌ سری به وبلاگ همسرتان زدم. آخرین پستش را و همچنین قبل از پست آخری را هم خواندم. طبق معمول مشکلشان با نوع رفتار صدا و سیما و نگاههای تنگ نظرانه بعضی‌ها بود،...و اینکه در مورد حامد طالبی ما را هدایت کرده بودند به وبلاگ شما و نتیجه اینکه سبب خیر شدند تا پستهای اخیر شما را هم در وبلاگتان مطالعه بکنم. راجع به حامد طالبی چیزی نمی‌دانم، ولی الحق و الانصاف برخوردشان با شما در چت خوب نبوده و غیر مؤدبانه و دور از اخلاق خبرنگاری!
اما راجع به تلفن آن آقا، خیلی مرا به تعجب واداشت. واقعا شما که در خارج هستید چه دامهایی برای شکارتان می‌گسترانند! برای من که مدتهاست هوس خارج آمدن را دارم درس بزرگی بود. قبل از هر چیز بگویم که حرفهای آن یارو بیشتر این نکته را تأیید می‌کند که واقعا جزو براندازان بوده، چون کسی که می‌خواهد از داخل برای امتحان شما چنین مصاحبه‌ای را انجام دهد چینش این سوال و جوابهای حسابی، کمی سخت است. ولی خوب بعید هم نیست بعضی از داخل چنین کاری را بکنند. چون برای من هم بارها تلفنهایی شده که شماره آنها نیفتاده و بعدا متوجه شده ام که از فلان اداره است!!
به هر حال برادر عزیز! من از وقتی که با همسر محترم شما آشنا شدم، اجمالا با خود شما و حتی از طریق آلبومی که خانمتان در وبلاگ گذاشته بود با خانواده هر دو شمای عزیز هم آشنا شدم. با پدرتان، با مادر تازه دانشجوی تان و همچنین پدرخانمتان و...
خانمتان حق خواهری را در مورد بنده ادا کردند و با برخورد دوستانه و بی‌ریایشان موجب شدند که من برای اولین بار با یک دوم خردادی در نت رو به رو شده و حرف بزنم. چقدر خوشحال بودم از اینکه توانسته‌ام در موضع یک مخالف با چنان سعه صدر با ایشان صحبت بکنم و این تجربه‌ای شد و آغاز راهی که مصمم هستم آن را ادامه دهم.
ببینید، من از سیاست خوشم نمی‌آید. حداقل از این خط کشیهایی که در بین فعالان سیاسی کشور ما به وجود آمده است. با این حال خودم را آدم سیاسی می‌دانم و همیشه مجبور بوده‌ام که در یکی از دو طرف این خط‌کشی قرار بگیرم. ولی وقتی در برخورد با هموطنان خودم، وقتی سیاست را کنار می‌گذارم چقدر راحت با آنها صمیمی می‌شوم و حاضرم همه نوع فداکاری در مورد آنها انجام بدهم. نمونه‌اش مریضی کلیه خواهر مطهره بود که تا از دستم برمی‌آمد ابراز همدردی کردم و چقدر رضایت وجدان داشتم که می‌توانم با فراموش کردن آن اختلافات سیاسی برای انسانی صمیمی‌ترین دوست باشم.
دوم خرداد،‌ یعنی بعد از دوم خرداد متاسفانه وقایعی پیش آمد که این مردم یکپارچه و متحد مجبور شدند رو در روی هم بایستند و همان موقع که من در دوران تقریبا نوجوانی خویش که سردبیری یکی از نشریات محلی آذربایجان را بر عهده داشتم از موضع یک سردبیر نوشتم که «اختلاف ولو در سلیقه هم بد است اگر چه طبیعی است، ولی دوستی و تفاهم در هر شرایطی و در هر موردی خوب است!!» و با این نوشته تنفر خود را از تنشها و اختلافاتی که متاسفانه منجر به وقایع 18 تیر در کشور شد و یکی از دوستان معصوم مرا هم در تبریز قربانی خود کرد،‌ ابراز کردم.
با شناختی که از شما پیدا کرده‌ام گمان نمی‌کنم آدم غیر منصف و یا خدای نکرده آدم خشن و اهل دعوا و مرافعه باشید. پس باید قبول کنید و حتما هم معتقدید که در فعالیتهای سیاسی هم باید منظق را محور همه مسائل قرار داد نه تعصبهای جاهلانه حزبی و گروهی و غیره را. البته من هم خودم اعتراف می‌کنم که این رویکرد در عمل کاریست بس بزرگ و سخت؛ ولی اعتقادم بر این است و متاسفانه بارها از طرف دوستان خودم هم دیده‌ام که در موضع بر حق خود چقدر تعصب و افراطی‌گری به خرج داده‌اند! و هم‌اکنون هم بر روش غلط خود اصرار دارند.

حال سخن من با تو برادر بزرگوار و خوبم این است که اولا من کاری ندارم شما به کدام حزب وابسته هستید و چه اهدافی دارید، واقعا دلم می‌خواهد برادرانه به شما توصیه کنم که در آن جایگاهی که هستید به عنوان یک فرد تأثیر گذار همیشه بر حول محور حق بگردید!
بنده با وجود طرفداری از شخص آقای احمدی‌نژاد خیالم از این بابت راحت است که عضو هیچ حزب و دسته‌ای نیستم. طلبه‌ای هستم آزاد‌اندیش و واقعا و وجداناً همیشه به منافع ملی و اسلامی‌ خودمان می‌اندیشم. و در هر برهه‌ای از تصمیم‌گیریهای سیاسی واقعا به رأی خودم عمل می‌کنم. در انتخابات 76 به آقای ناطق رأی ندادم. از آقای خاتمی هم که خوشم نمی‌آمد و در نهایت رأی من آقای ری‌شهری شد. دور دوم هم به آقای توکلی رأی دادم چون مخالف آقای خاتمی بودم. بعد از ایشان هم رایم را به آقای احمدی‌نژاد دادم. چون واقعا مردم ما از فقر و فاصله طبقاتی و دعواهای سیاسی خسته شده بودند و احمدی‌نژاد هم در اردبیل و هم در شهرداری تهران ثابت کرده بود که مرد عمل است و هم‌اکنون الحق و الانصاف دارد کار می‌کند.
نمی‌دانم اشتباه می‌کنم یا نه،‌ولی واقعا با رجوع به منطق و وجدانم می‌بینم از این سیر و منش سیاسی خودم راضی هستم.
ببخشید حرفم به درازا کشید. منظور خاصی نداشتم. قصدم این بود که کامنتی در وبلاگتان بگذارم دیدم بیشتر از یک کامنت شد و باید ایمیل کنم. خیلی ببخشید. خوشحال می‌شوم اگر جوابی در خور این نوشته بدهید.
یا حق/ مجید محبوبی



برادر عزيزم جناب آقاي محبوبي
سلام. از اي ميل خوبتان ممنونم.
بر خلاف اين كه نسبت به بيشتر عملكرد آقاي احمدي‌نژاد موضع دارم و همانطور كه مي‌دانيد مخالف انتخاب ايشان در سال 84 بودم و الان هم معتقدم هر روز كه ايشان بيشتر در مقام رياست جمهوري بمانند بيشتر به ضرر جامعه است، اما هميشه به ديگران تذكر مي‌دهم كه احمدي‌نژاد انتخاب اين دوره‌ي جامعه‌ي ايران است همانطور كه آقاي خاتمي در سال‌هاي 76 و 80 براي دو دوره انتخاب اكثريت مردم ايران بود. معتقدم سرنوشت جامعه بايد به راي عمومي گذاشته شود همانطور كه مي‌شود، البته موانعي سر راه هست كه بايد اصلاح شود.
به هر حال معتقدم، اختلاف نظر هم موهبتي خدادادي است، همانطور كه ظاهر هيچ دو مخلوقي يكي نيست، نحوه‌ي برداشت آنها از هستي و جهان بيني آنها هم عينا يكي نيست. حرف بسيار درستي زده‌ايد كه در ارتباط با يكديگر نبايد اختلاف نظرات سياسي را در نظر بگيريم، من دوستان بسياري داشته و دارم كه در حوزه‌ي سياسي با هم كوچكترين نظر مشتركي نداريم.

و اما نكته‌اي كه دوست دارم درباره‌ي آن تذكري بدهم اتفاقا برمي‌گردد به آن «بابت» كه نوشته‌ايد «خيالم از اين بابت راحت است». آقاي محبوبي عزيز، افتخار مي‌كنيد كه «طلبه‌اي آزاد انديش هستم» كه انشالله باشيد و يكي از دلايلش را هم اين دانسته‌ايد كه علي رغم طرفداري از آقاي احمدي‌نژاد اما «عضو هيچ حزب و دسته‌اي نيستيد».
تشكيل حزب و دسته اتفاقا عمل به قرآن و پيامبر(ص) است كه مومن را به مشورت با يكديگر تشويق مي‌كنند، كساني كه بيشترين قرابت فكري را براي نحوه‌ي اداره‌ي امور جامعه دارند حزب تشكيل مي‌دهند و در آنجا شور و برنامه‌ريزي مي‌كنند، خوبي آن اين است كه اگر عضوي از حزبي مثلا رييس جمهور يا عده‌اي از اعضاي يك حزب عضو مجلس شوند، اگر بد عمل كنند آن حزب بايد جوابگو باشد، اما مثلا آقاي احمدي‌نژاد كه مي‌گويد من عضو هيچ حزب و گروه و وابسته به هيچ كدام از آنها نيستم، اگر فردا مردم از نتيجه‌ي كارش نارضايتي داشتند نمي‌دانند همفكران او چه كساني هستند، چه گروهي بايد پاسخگو باشد؟ فقط يك شخص مي‌ماند كه رفته كنار. اين تجربه‌ي حكومت بر اساس راي گيري از آن طرف آب آمده، اگر خوب است و به مزاج من و شما آمده كه به نظر آمده، پس تشكيل حزب هم جزو آن است.
در اين كه آقاي احمدي‌نژاد دوست دارد ايران بهشت شود و همه‌ي بي كارها سر كار بروند و ايران به جايگاه واقعي خود برسد، كوچكترين شكي ندارم، همان طور كه بنده و شما هم چنين آرزويي داريم، اما تنها دوست داشتن كافي نيست، بعد از اتمام كار آقاي احمدي‌نژاد پي خواهيد برد كه عدالت با شعار برقرار نمي‌شود، تصميمات يك شبه و خودسرانه و غير كارشناسي مال دوره‌ي رضاخان ميرپنج بود نه دوره‌ي پيچيده‌ي امروز.

يا علي
علي اصغر شفيعيان

۱۳۸۶ مهر ۹, دوشنبه

تلفن مشكوك از آلمان

- الو، آقاي شفيعيان؟
- بله بفرماييد.
- فيروزمند هستم از آلمان، بهمن فيروزمند. مي‌خواهيم از شما براي انتخاب شوراي براندازي دعوت كنيم ...

عصر روز بيست و پنجم سپتامبر يعني حدود شش روز پيش تلفنم زنگ خورد، با مطهره خانم در فروشگاهي بودم و موبايل درست آنتن نمي‌داد، چند كلمه كه حرف زد بو بردم چه خبره، گفتم ده دقيقه ديگر تماس بگيرد. تماس كه گرفت و بيست دقيقه از آلمان با باكو صحبت كرد، هم احتمال دادم كه واقعا همانطور كه خود مي‌گويد از اپوزسيون خارج نشين در فكر براندازي است و دارد دان مي‌پاشد و هم شك كردم كه شايد از داخل ايران تماسي گرفته است براي انجام مصاحبه‌اي خودماني!

به هر حال دوستان قبل از سفرم به باكو تنها از يك لحاظ هشدارهايي مي‌دادند و آن تماس‌هايي اينچنين بود.

مي‌گفت «در اروپا برنامه‌اي پياده كرديم بر مبناي سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي و مي‌خواهيم از طريق دوستان اپوزسيون يك شوراي رهبري براي براندازي انتخاب كنيم. نام شما هم در ليست مورد تاييد دوستاني كه در اروپا هستند قرار گرفته. موضوع گردهمايي برنامه با محوريت سناتور موسوي است كه قبل از انقلاب، سناتور آذربايجان بوده و الان سال‌هاست در فرانسه در حال مبارزه است. حالا آيا شما موافق هستيد كه با ما همكاري كنيد؟»

كنجكاو شده بودم كه بدانم بعد از اين كه طعمه به دام افتاد چه برنامه‌هايي دارند؟ گفت كه «ابتدا از طريق پالتاك خصوصي؛ كدي به شما مي‌دهيم و در آنجا شما با موجوديت ما آشنا مي‌شويد و بعد اصل موضوع را شروع مي‌كنيم.»

هزينه‌ي بيست دقيقه تماس تلفني از آلمان به باكو آن قدر هم ناچيز نيست، گفتم منبع مالي اين تشكيلات را چه كسي تامين مي‌كند؟ ادعا مي‌كرد كه «فعلا از جيب خودمان است، مثلا هزينه‌ي همين تماس تلفني به شما. وقتي شوراي براندازي و رهبر شورا انتخاب شدند، خودشان مساله‌ي هزينه‌ها را بر عهده مي‌گيرند.» منبع مالي اصلي را كه اين آقا لو نداد، شايد هم نمي‌داند!

بعد پرسيدم كه حالا چطور من را انتخاب كرديد؟ گفت كه «ما هفته‌ي پيش چهارشنبه از ساعت هشت شب تا يك نصف شب نشستي داشتيم، در آنجا كليه‌ي اسامي نيروهاس سياسي را به زبان آوردند و در بين آنها سي و سه گروه، حزب و فرد را تاييد كردند كه يكي از راي دهندگان هم من بودم، قرار شد كه با آنها مذاكره كنيم و بنده را هم مامور كردند كه با شما تماس بگيرم و مصاحبه‌اي كنم. در واقع شما مورد تاييد قرار گرفته‌ايد تا از وجود شما بهره برداري كنيم. اسم تشكيلات ما به نام شوراي براندازي است، خود سناتور موسوي مسوول جنبش آزادي ايران است و من هم خودم عضو باسابقه‌ي حزب مشروطه‌ي ايران هستم. اگر اعلام آمادگي كنيد به صورت كتبي از شما دعوت خواهيم كرد تا به ما بپيونديد.»

چيزايي كه مي‌خواستم رو پرسيدم، نخواستم بيشتر وقت بنده‌ي خدا را بگيرم براي همين گفتم والله من هم به اصلاح جامعه و هم به اصلاح نحوه‌ي حكومت‌گري معتقدم و دنبال حركت‌هاي انقلابي و تند نيستم چون با هر هدفي هم باشد نتيجه‌اي ندارد.

گفت كه «با بودن اين سيستم، مقام رهبريت، مصلحت نظام، شوراي نگهبان، مجلس شوراي اسلامي و خبرگان، آيا مي‌شود اصلاح كرد؟ با اين سرمايه و قدرت و نيرويي كه اين‌ها دارند ايا مي‌شود اصلاح كرد؟»

گفتم همه‌ي نيروهاي سياسي ايراني دنباي اين هستند كه نحوه‌ي حكومت‌گري مطابق با نظر اكثريت مردم باشد، گفت كه هدف ما هم همين است. گفتم وضعيت عراق هم مطلوب نيست، گفت كه ما هم با دخالت خارجي موافق نيستيم. گفتم حركت انقلابي نتيجه ندارد، حتي اگر سيستم حكومتي ايران جمهوري اسلامي نبود و مثلا مانند تركيه بود نه من و نه شما و نه كس ديگري نمي‌توانستيم به خاطر شرايط و مشكلات خاص جامعه‌ي خودمان همه‌ي آنچه تصور مي‌كنيم پياده كنيم. بنابر اين بايد براي كوچكترين تغييري در نحوه‌ي حكومت‌گري، راه اصلاح را پيشه كنيم.

باز هم توضيح دادم كه دو سال پيش چطور وعده‌ي پنجاه هزار توماني آقاي كروبي و شعار پوپوليستي آقاي احمدي‌نژاد راي آورد و ما ايستاديم و نگاه كرديم به اميد اصلاح؛ من راهي غير از اين نمي‌شناسم. ما با چنين جامعه‌اي مواجهيم و تنها راه اصلاح را صندوق‌هاي راي مي‌دانيم. البته قبول داريم كه اصلاح از اين طريق بسيار زمان و صبر مي‌خواهد، راه ديگر چيست؟ آيا بايد با هدف اصلاح از بالا، دست به انقلاب زد و بعد از حاكم شدن بر مردم، صلاح آنها را تشخيص داد؟!

پاسخش اين است كه «مي‌خواهيم بعد از انتخاب شوراي رهبري، ارتباط مستقيمي با نيروهاي داخلي برقرار كنيم، آن وقت مي‌توانيم به هدفمان برسيم وگرنه بيست و نه سال است كه نشسته‌ايم»!

بنده‌ي خدا تقصير ندارد، هجده سال از مردم ايران دور است و نمي‌تواند آنها را درك كند، مي‌گويد «28 سال استكه مبارزه مي‌كنم، از اول ارديبهشت 58. روز 21 بهمن 59بازداشت شدم، 5 سال در اوين بودم، بعد از چند سال دوباره درگيري پيش آمد كه فرار كردم و به آلمان آمدم، در آلمان هم تا اين لحظه در حال مبارزه هستم، ديروز هم با تلويزيون پيام ازادي همراه با آقاي منوچهر محمدي صحبت كردم.»

ادعا كرد كه از روزي كه آقاي خاتمي رييس جمهور شده بود برخورد با فعالان سياسي گسترده‌تر شد. توضيح دادم فارغ از اختلاف ديدگاه و راه و منش سياسي فعالان سياسي، تا آنجا كه من آگاهي دارم تحمل مخالف سياسي از سوي حكومت به نسبت دوران قبل از خاتمي پيشرفت خوبي داشته؛ از جمله در زندان‌ها.

به هر حال پنج دقيقه‌اي بود كه گفته بود با تلفن كارتي تماس گرفته و امكان دارد قطع شود، آرزوي موفقيت كرد براي هر كسي در راهي كه دارد. آخرين جمله را هم خودش گفت و تلفن قطع شد «پس شما تاييد مي‌كنيد كه اوضاع در اين چند ساله فرق كرده و بهتر شده؟!».

شايد مي‌دانست پاسخم چه بود براي همين ديگر براي ادامه، تماس نگرفت. نمي‌دانم كه بود؟ واقعا هماني بود كه مي‌گفت؟ يا از جايي! از داخل ايران؟! شماره‌ي تلفن تماس گيرنده روي موبايلم نيفتاده، شماره‌ي من را هم احتمالا از روي وبلاگ برداشته بود.

اين تماس تلفني سبب خير شد، دنبال بهانه‌اي بودم تا نام وبلاگم را تغيير بدهم و الحمدالله كه دست داد. تصور مي‌كنم بعضي‌ها برداشت درستي از اين عنوان «گذار به دموكراسي» براي وبلاگ ندارند، فقط براي اين كه به اين دليل برخي اشتباهي به من نزديك و عده‌اي ديگر اشتباهي از من دور نشوند، نامش را تغيير خواهم داد.
.
.
پاورقي : همانطور كه مي‌دانيد حجت الاسلام والمسلمين هادي قابل، عضو شوراي مركزي جبهه‌ي مشاركت ايران چند روزي است كه در بازداشت به سر مي‌برد. اميدوارم اگر كسي جرات محاكمه‌ي جبهه را دارد بايد مردانه دبيركل را به دادگاه بكشد و در اين فضاي سياسي بحران زده‌ي كشور، حزب را به فعاليت سياسي اميدوارانه و اصلاح گرايانه متهم كند! وگرنه برخوردهاي اينگونه زشت در ابتداي ماه مبارك رمضان، نشان از ضعف سياسي است و براي آنها آب و نان نمي‌شود.

۱۳۸۶ مهر ۴, چهارشنبه

پاچه‌نگار حوزه‌ي دولت

ياهو مسنجرم را باز كردم، چند آف لاين داشتم، سه تاي آنها از طرف آقاي «حامد طالبي» بود، چون آن لاين بود درباره‌ي يكي از آنها سوالي از او پرسيدم، او هم جوابي داد، ديدم ادبياتش عجيب است، جالب ديدم كه متن آن را روي وبلاگ بگذارم تا بقيه درباره‌ي ادبيات آقاي طالبي قضاوت كنند. فقط قبل از آن توضيح بدهم كه تا به حال آقاي طالبي را نديده‌ام، او خبرنگار خبرگزاري فارس است، وبلاگي دارد به نام «خبرنگار مسلمان» كه به خاطر نوشته‌هاي تندش بسياري از بچه‌هاي خبرنگار او را مي‌شناسند، البته با عرض پوزش به عنوان يك «پاچه‌نگار حوزه‌ي دولت»، تلفيقي از «خبرنگار» + «پاچه‌خوار»! مسلمان بودن ايراني بودن و خبرنگار بودن ملزوماتي دارد و فقط به نام نيست. من مسلمان بي اخلاق نمي‌شناسم، خبرنگار پاچه‌خوار سياست‌زده نمي‌شناسم. فكر هم نمي‌كنم اين گونه دفاع كردن از آقاي احمدي‌نژاد به نفع رييس جمهور باشد.
اما همسر محترم آقاي طالبي؛ قبل از ازدواج با ايشان، چند سال با بنده در ايسنا همكار بودند و سابقه‌ي آشنايي داريم.

متن چت امشب را به قول خود آقاي طالبي «بدون سانسور» مي‌گذارم:

hamed talebi: چه جالب ! پخش سخنراني احمدي نژاد در دانشگاه كلمبيا ديشب همزمان با فيلم ميوه ي ممنوعه ! اين صدا و سيما کي مي خواد اين مسخره بازي ها رو تموم کنه ؟ سخنراني هاي احمدي نژاد يا همزمان با يانگومه يا همزمان با فوتبال و يا هم اين شکلي

ali asghar shafieian: من نفهميدم در اين قضيه تقصير صدا و سيما چيه؟

ali asghar shafieian: اين كه سخنراني رييس جمهور توي يك كشوري در آن سوي دنيا كه دوازده ساعت با ايران اختلاف ساعت دارد با ساعت پخش يك سريال كه شب‌هاي فلان روز هفته در ايران پخش مي‌شود يكي مي‌شود ، فكر نمي‌كنم صدا و سيما تقصير داشته باشد

ali asghar shafieian: اگر فكر مي‌كني تقصيري دارد لطفا توضيح

hamed talebi: سلام

ali asghar shafieian: عليك

hamed talebi: اون سخنراني رئيس جمهور پخش مستقيم نبود

hamed talebi: بلكه قرار بود فيلم سخنراني پخش بشه

hamed talebi: پس زمان پخشش هم مي شد هر زماني باشه

hamed talebi: و صدا و سيما بايد زمان مناسب رو انتخاب ميكرد

ali asghar shafieian: من كه اين يانگوم رو نمي‌بينم

hamed talebi: ما به تو كاري نداريم

hamed talebi: و من اصلا شما رو هم نميشناسم

hamed talebi: اين يك اصل كلي است كه برنامه اي با اين اهميت در زماني پخش بشه كه شبكه هاي ديگه برنامه هاي پرمخاطب نداشته باشن

hamed talebi: يا علي

hamed talebi: خسته نباشي

ali asghar shafieian: اما فكر مي‌كنم اگر دوست داشتم فلان سريال رو هم ببينم و قرار بود بين آن و سخنراني رييس جمهور يكي رو انتخاب كنم حتما سخنراني رو انتخاب مي‌كردم

ali asghar shafieian: اما

ali asghar shafieian: در شب‌هاي ماه مبارك رمضان سريال‌ها از بعد افطار تا آخر شب پخش مي‌شود

ali asghar shafieian: بنابر اين هر ساعتي كه قرار باشه سخنراني پخش بشه با يكي از آنها تلاقي پيدا مي‌كند ( و شايد همه‌ي مردم مثل من نباشند كه شنيدن حرف‌هاي شبيه روضه‌ي آقاي احمدي‌نژاد را به ديدن سريال يانگوم ترجيح بدهند)
hamed talebi: نخير

hamed talebi: بين ساعت 8 تا 9 هيچ سريالي نيست

hamed talebi: دقت كن تا متوجه بشي
hamed talebi: ضمنا

hamed talebi: چه كسي به صدا وسيما گفته كه از همه شبكه ها و پشت سر هم بايد سريال پخش كنن

hamed talebi: ؟؟؟

ali asghar shafieian: به هر حال گير دادن هم داريم تا گير دادن، گير دادن منطقي، كمي منطقي و بي منطق

hamed talebi: به هر حال حرف ما منطقي بود

hamed talebi: اما شما ظاهرا گير غيرمنطقي داديا

hamed talebi: خداروزيتو جاي ديگه حواله كنه

hamed talebi: التماس دعا

hamed talebi: ياعلي

ali asghar shafieian: علي يارت باشه آقاي طالبي

ali asghar shafieian: فقط نوشته‌اي كه

به تو كاري نداريم

و من اصلا شما رو هم نميشناسم

asghar shafieian: منظور شما را نفهميدم

hamed talebi: چون گفتي من يانگوم نميبينم

hamed talebi: منم گفتم كه تو مهم نيستي

hamed talebi: مهم اينه كه يه برنامه پرمخاطب هست يا نه

hamed talebi: و اگه پرمخاطب هست نبايد يه برنامه مهم رو همزمان با اون پخش كنن

hamed talebi: يا علي

ali asghar shafieian: گويا نقل قولي كرده بودي كه نمي‌دانم يا درست منعكس نشده بود يا شنونده اشتباه متوجه شده بود يا به من درست منعكس نشده بود، به هر حال خيلي ناراحت شدم كه چطور حرف يك كلاغ و چهل كلاغ مي‌شود و قضيه اصلا يه طور ديگر مي‌شود

ali asghar shafieian: موضوع يادداشتي از اينجانب بوده درباره‌ي سفرها، نظرم را نوشته بودم اما انگار طوري در جلسه با آقاي سعيدلو مطرح شده كه خلاف واقع بوده. آقا يوسف اسدي كه با رييس جمهور آمده بود باكو وقتي صحبت مي‌كرديم مي‌گفت كه آقاي طالبي در آن جلسه گفته يكي از بچه‌هاي ايسنا در وبلاگش نوشته در سيستان مشاوران رييس جمهور بروشوري را به خبرنگاران داده‌اند و آنها را مجبور كرده‌اند كه از روي آن گزارششان را بنويسند

hamed talebi: الان من كار دارم

hamed talebi: لطف كنيد مزاحم نشيد

ali asghar shafieian: اول اينكه همانطور كه مي‌داني من الان در ايسنا نيستم، بنابراين انتساب كارهاي من به ايسنا كار درستي نيست. دوم اينكه همانطور كه مطلب را خوانده‌اي نه اسمي از بروشور آمده و نه گفته‌ام كه كسي مجبور شده آنها را بنويسد، من تنها برداشتم را با خواندن آن گزارش‌ها نوشته‌ام

hamed talebi: ممنون

hamed talebi: يا علي

ali asghar shafieian: لذا از اين قضيه خيلي گلايه دارم، آقاي اسدي كه مي‌گويد من درباره‌ي موضوع بروشور از بچه‌هاي ايسنا هم پرسيده‌ام و آنها هم تاييد كرده‌اند كه يكي از بچه‌هاي ايسنا اين موضوع را در وبلاگش نوشته. اسدي اينقدر با دقت اين موضوع را به من گفت كه اصلا فكر نمي‌كردم درباره‌ي يادداشت من باشد تا اين كه از يكي از بچه‌هاي ايسنا شنيدم منظور همان يادداشت بوده

ali asghar shafieian: به هر حال امانت داري در نقل قول را از شما برادرم كه تا حدي با خلق و خويت در وبلاگت آشنا شده‌ام انتظار دارم.

ali asghar shafieian: اميدوارم خوب و خوش باشيبه خانمت هم سلام برسانيا علي

hamed talebi: سلام نميرسونم

hamed talebi: چون با صداقت بگم

hamed talebi: نه من

hamed talebi: و نه همسر عزيزم

hamed talebi: اصلا از تو خوشمون نمياد

hamed talebi: ياعلي

ali asghar shafieian: عزيز دل برادر حداقل ادب را بايد رعايت كنيم

hamed talebi: من خيلي ادب رو رعايت كردم كه دارم جوابتو ميدم

ali asghar shafieian: ادب چيز خوبي است كه از يك مومن حداقل آن انتظار مي‌رود

hamed talebi: گفتم كه

hamed talebi: ياعلي

ali asghar shafieian: در ماه رمضان كمي نهج البلاغه بخوان تا با كسي كه هر لحظه از او نام مي‌بري آشنا شوي

ali asghar shafieian: جواني، حيف است اين قدر سياست‌زده شوي
hamed talebi has signed out. (9/26/2007 9:03 PM)

۱۳۸۶ مهر ۳, سه‌شنبه

2 سفر در 3 هفته

توي سه هفته‌ي گذشته دو بار رفتم ايران و برگشتم به باكو. اولين بار بعد از پنج ماه - يعني از نوروز - بالاخره مرخصي گرفته بودم، مطهره خانم را يك هفته پيش از آن فرستادم. وقتي بعد از 10 روز برگشتم باكو، قرار بود مطهره هم دو روز بعد آن بيايد اما مريض شد و بعد يك هفته مجبور شدم دوباره به تهران بروم، رفتم و پريروز به اتفاق برگشتيم باكو.

توي اين چند وقت اصلا وقت نشد كه چيزي بنويسم، به جايش نوشتني‌ها و ننوشتني‌هاي بسياري دارم كه نوشتني‌هايش را از فردا شب به مرور تايپ مي‌كنم و روي وبلاگ مي‌گذارم.

بار اول دو روز تهران بوديم، چهار روز براي ديدن پدر و مادرم به نوشهر رفتيم، چهار روز آخر هم تهران بوديم. دفعه‌ي دوم هم هر پنج روز تهران بودم، مشغول دوا درمان. تعدادي از فك و فاميل را ديدم، همين طور دوست و آشنا. به چند نفر هم فقط تلفن كردم، اما با چند دوست هم اصلا وقت نشد تماس بگيرم يا تماس گرفتم و ارتباط برقرار نشد.

با مطهره خانم به ايسنا رفتيم، همه‌ي بچه‌ها خوب و بودند و سخت مشغول كار؛ با تعدادي از آنها هم كمي - يا زيادي - گپ زدم و وقتشان را گرفتم! نام همه‌ي دوستانم را كه نمي‌شود بنويسم، فقط آقاي حسن‌زاده را مي‌نويسم كه بنده‌ي خدا مسووليتش خيلي سنگين شده. مي‌خواستم وقتي ازدفترش بيرون آمدم با حاجي نادعلي تماس بگيرم و سري به او بزنم، خيلي وقت بود نديده بودمش؛ اما از شانسم، او را در راهرو ديدم، او هم اتفاقا بعد از مدت‌ها به ايسنا آمده بود. هم آنجا چند دقيقه با هم صحبت كرديم و هم چند روز بعدش به دفتر نشر آثار امام رفتم كه الان آنجا مشغول است.

خوشبختانه توانستم در همايش «دين مدرنيته‌ي دو» كه آقاي ابطحي باني آن بود شركت كنم، بحث جالبي را هم موضوع قرار داده بودند «آسيب شناسي روشنفكري ديني»؛ چه آسيب‌هايي!

چند تا از بر و بچ حوزه‌ي شمال تهران جبهه رو هم ديدم، الحمدالله به كوري چشم مخالفان تحزب، حداقل دوستان من كه مصمم‌تر از قبل در مشاركت دارند فعاليت مي‌كنند.

دفعه‌ي اول هنوز ماه رمضان نشده بود اما دومين بار به چند تا افطاري هم دعوت شدم، اما خدايي اين سريال‌ها روي ارتباطات آدم‌ها و شركتشون در مراسم‌هاي مختلف تاثير مي‌گذارد، هر چند بايد انصاف داشت كه جذاب هم هستند. به هر حال اينجا كه آمديم ديگه از ديدنشان محروم شديم، فقط يكي از آنها را جام جم پخش مي‌كند.

ديشب همين كه توي سايت بي.بي.سي خواندم سخنراني احمدي‌نژاد در دانشگاه كلمبيا شروع شده، مستقيم از شبپكه‌ي بي.بي.سي و سي.ان.ان ديدمش، خيلي جالب بود، ايستاد و پاسخ سوال‌هاي آنها را داد. خيلي ناراحت شدم كه فهميدم اولش رييس آن دانشگاه آن اهانت‌ها را كرده بود. به هر حال احمدي‌نژاد از پسشان برآمد، حالا برخي دوستان ناراحت نشوند اما من به شخصه بين اختلافات سياسي در داخل با مواضع خارجي كاملا فرق مي‌گذارم.

الان هم منتظرم كه تا چند دقيقه ديگر سخنراني احمدي‌نژاد در سازمان ملل را مستقيم از تلويزيون ببينم. سعي مي‌كنم از فردا حتما وبلاگ را به روز نگه دارم.
نماز و روزه‌ي همه هم قبول باشه الهي

۱۳۸۶ شهریور ۷, چهارشنبه

ميلاد مظهر رحمت و عدل

ميلاد ولي غايب(ع) مبارك. ظهورش نزديك خواهد بود انشالله اگر براي زمينه سازي با كار و تلاش جامعه را رشد دهيم، كشور را بسازيم، نه تنها ايران را، بلكه همه‌ي مردم جهان بايد به سمت همدلي و وحدت برويم. گستردگي هنجاري عدالت، آزادي و حقوق بشر و مخالفت با ظلم و ستم، همگي مي‌تواند به ظهور بيانجامد.

چيزي كه در اين سال‌ها باعث نگراني است افزايش خرافاتي است كه كساني ترويج مي‌كنند تا با ادعاهاي شرفيابي و دريافت پيام، گروهي عوام را تلكه كنند.

امروز آقاي خاتمي در تهران سخنراني داشت، توصيه مي‌كنم با توجه به اهميتش در بخش سياسي حتما آن بخوانيد، او در بخشي از آن كه به مناسبت نيمه‌ي شعبان بود، با استناد به يكي از روايات مندرج در كتاب الغيبه تاليف شيخ طوسي گفت كه در آن با اشاره به موضوع آغاز غيبت كبري امام عصر(عج) به نقل از ايشان آورده شده است كه از شيعيان من كساني هستند كه مدعي رويت من مي‌شوند اما آنها كه چنين ادعايي مي‌كنند دروغ‌گو و افترازن هستند. (لينك به متن سخنراني)

نمونه‌هايي هم آدم مواجه مي‌شود كه نمي‌داند چه بگويد، به عنوان مثال امروز سايت آقاي صافي به مناسبت عيد برايم اي ميل فرستاده بود كه در يكي از لينك‌هايش مطلبي به مناسبت عيد از كتاب عبقري الحسان، ج2، ص89 نقل شده بود؛ در بخشي از آن، بزرگي مي‌گويد «.... و ميل شديدي به قليان پيدا کردم، گفتم اينجا که کسي نيست، من از روح بزرگان مدفون در اينجا، مدد مي‌طلبم ... »، بعد هم نوشته كه «... آقا قلياني آماده به دست من دادند، که بکشم و ...» . و در ادامه‌ي همان روايت در جاي ديگري نوشته كه «... هر دو دعا را قرائت فرمودند، عرض کردم افسوس که وسيله نوشتن ندارم تا بنويسم. قلمداني را با دوات و يک قطعه کاغذ به قدر نوشتن، مرحمت فرمودند ...».

يك هفته‌اي بود كه از بابت موضوعي كاري خيلي ناراحت و نگران بودم، امروز در روز عيد با يك تماس تلفني كه اصلا انتظارش را نداشتم عيدي خودم را گرفتم.

فردا بالاخره مي‌توانم بعد از پنج ماه باكو را تنها بگذارم تا ده روزي دوستان و اقوام را در تهران و نوشهر ملاقات كنم.

۱۳۸۶ شهریور ۴, یکشنبه

آقاي كروبي، اصلاحات چند؟

آقاي كروبي، وضع خودتان را بدتر از اين نكنيد. هر حرفي را نبايد هر جايي و به هر كسي زد، چه برسد به اين كه به نام يك فرد مطلع، خلاف واقع گفته شود، اين شرط جوانمردي نيست كه بخواهيد با اين حرف‌ها و فروش ديگران از پله‌هاي مجلس هشتم بالا برويد.



(دفتر آقاي كروبي قبل از انتخابات نهم رياست جمهوري. به عكس امام كه بالاي سرش نصب شده توجه كنيد و آن را با دو عكس پايين مقايسه فرماييد!)
.
.
.
.
.
شيخ خود خوانده‌ي اصلاحات در زمان اصلاحات كه فروشنده‌ي امروز اصلاحات و اصلاح‌طلبان شده است با خبرگزاري فارس مصاحبه‌اي كرده، آن را خواندم، نياز به پاسخ ندارد؛ فقط چهار خط مي‌نويسم كه نمونه‌اي از درياست:



( اين عكس مربوط به همان دفتر آقاي كروبي است اما يك ماه بعد از انتخابات رياست جمهوري نهم، به تصوير امام خميني و مقام رهبري در پشت سرش توجه بفرماييد)
.
.
.

در تهران نفر 23 شديد و اصلاح طلبان به احترام ريش سفيدتان شما را بر صدر مجلس اصلاحات نشاندند. از شهرام جزايري پول گرفتيد، با آن كار آبروي اصلاح طلبان را برديد و به جاي عذر خواهي از ملت كه به شما اعتماد كرده بودند، شلوغ كرديد و موضوع اسكله‌هاي غير مجاز را پيش كشيديد كه انگار آن هم براي سياه كاري بود وگرنه آن قضيه را افشا مي‌كرديد. به خاطر داريد كه وقتي بعد از مجلس سوم جناح راست روي كار آمد مردم از دست همچون شمايي چقدر نفس راحت كشيدند. از رد صلاحيت‌هاي آن سال هم حرف نزنيد كه شخص شما راي نداشتيد، مانند انتخابات مجلس هفتم كه علي رغم تاييد صلاحيت جنابعالي و دوستان نزديكتان مانند آقاي منتجب‌نيا و زماني كه هيچ رقيب اصلاح طلبي را شوراي نگهبان باقي نگذاشته بود راي مي‌آورديد، نه نياورديد.




(همان دفتر چند ماه بعد، تصويرها از پشت سرش برداشته شده! حالا نوبت عكس كيست كه نصب شود خدا مي‌داند)
.
.
.
در انتخابات نهم رياست جمهوري هم اگر وعده‌ي ماهي 50 هزار تومان نمي‌دادي كه همان چهار ميليون لشگر گشنه‌ها پشت سرت جمع نمي‌شدند، آن خواب كهف را هم ديگر براي كسي تعريف نكنيد تا شايد از يادها برود، هم مردم به انتخابات اعتماد كنند و هم دست نگيرند و بگويند اگر شيخ مهدي خوابش نمي‌برد امروز احمدي‌نژاد رييس جمهور نبود!

۱۳۸۶ مرداد ۳۱, چهارشنبه

ديدار احمدي‌نژاد در باكو

ديشب به دعوت سفارت ايران در باكو به عنوان يكي از ايرانيان مقيم باكو به ميهماني آقاي احمدي‌نژاد رفتيم. جلسه‌ي خوبي بود و نكات جالبي داشت از جمله ديدن چند دوست و همكار قديمي و چند تا از مقامات دولتي.
سعي مي‌كنم فردا و پس فردا در دو بخش به آنچه گذشت بپردازم اما امشب وقت ندارم.
قرار بود پس فردا شب يعني پنج شنبه مرخصي بروم به تهران و نوشهر اما متاسفانه يك هفته عقب افتاد.

۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

قياس سفرها با سند چشم‌انداز؟

گزارش سفر خبرنگاران به سيستان و بلوچستان را ديدم، دولت با پايان دور نخست اين سفرهاي استاني دولت آقاي احمدي‌نژاد، خبرنگاران را به اين استان برده بودند تا در جريان ميزان پيشرفت پروژه‌هاي مصوب در اين سفرها قرار دهند.
گزارش يكي از دوستان خبرنگارم در ايسنا (اينجا كليك كنيد)، تنها يكي از گزارش‌هايي است كه وقتي مي‌خواني انگار نه انگار خبرنگار در تهيه‌ي خبر نقشي داشته است، هر چه در اين سفر ديده و از مشاوران رييس جمهور شنيده نوشته، اما نكرده قبل از بررسي موضوع از خود بپرسد در اين گزارش بايد چه چيزي را با چه چيزي مقايسه كنيم و بعد بگوييم به به و چه چه؟ آيا اگر كسي پي ساختماني را نشان داد بايد بنويسم كه وعده‌ها انجام شده؟
مگر خبرنگار كارمند روابط عمومي است كه آمارسازي كند يا آمارسازي‌هاي مشاوران رييس جمهور چشمش را كور كند؟ باعث خجالت است اينجا به خبرنگاران محترم يادآور شوم كه شما بايد چشم مردمي باشيد كه تصور مي‌كنند نمايندگاني براي نظارت بر عملكرد دولت دارند.
برنامه‌هاي پنج ساله‌ي توسعه‌ي كشور و سند چشم‌انداز بيست ساله حاصل سال‌ها تجربه‌ي متخصصان ماست؛ حالا كه داريم استان به استان، سفرهاي رييس جمهور را بررسي مي‌كنيم قبل از هر چيز بايد ببينيم آن وعده‌ها چقدر با برنامه‌ي پنج ساله و سند چشم‌انداز تفاوت دارد؟ البته اين كارهايي كه انجام شده را بايد بازگو كرد اما آن كارهايي كه طبق برنامه و سند بايد انجام مي‌شده و نشده هم بايد يادآوري شود.
تصور كنيد كشور را بعد از بيست سال كه بر مبناي يك برنامه‌ي نوشته شده مثل سند چشم انداز جلو رفته باشد و مقايسه كنيد با كشوري كه رييس جمهورش راه مي‌افتد به استان‌هاي آن مي‌رود و در طول سال به جاي برنامه ريزي، برنامه‌هاي يك ساله برايش تعريف مي‌كند.
اگر قدمي غير از سند برداشته شود كه دارد مي‌شود يعني اين كه آقاي احمدي‌نژاد دارد پول نفت را كه در اين سال‌ها به بركت بالا رفتن قيمت جهاني، چندين برابر شده است نفله مي‌كند.
بد به حال آن بدبخت بيچاره‌هايي كه با اين نفله شدن بيت المال، بيشتر ضرر مي‌كنند، همان پابرهنگاني كه اتفاقا هشت‌شان گروي نه‌شان بود و چشم اميدشان به دولت نهم بوده و هنوز هم هست، و بدا به حال گزارشگراني كه به وظايفشان! ... اصلا بگذريم!

حاشيه:
1 - روزنامه‌هاي طرفدار دولت به انتقاد از آقاي شاهرودي مطالبي نوشته‌اند، انتقادشان البته با لحن تند و بي سابقه‌اي نوشته شده، اما بر خلاف سايت بازتاب كه تيتر كرده «اهانت بي‌سابقه مقامات و روزنامه‌هاي دولت به آيت‌الله شاهرودي»، به نظرم جناح راست دارد يواش يواش مزه‌ي انتقاد را مي‌چشد. هم آقاي شاهرودي حرفي كه به نظرش درست بوده - و البته درست هم هست - را زده كه « تغيير مكرر مدير و وزير چيزي را عوض نمي‌كند » و هم روزنامه‌ي «سياست روز» البته با لحن تند، همراه با كمي بي انصافي، و با كمي هم نكات صحيح، نوشته:«شش سال گذشت و هنوز بر اريكه رياست قضائيه كشور نشسته‌ايد و از وضعيت ويرانه مي‌ناليد. خنده‌دار نيست؟ آش آنقدر شور است كه به نمايندگان مجلس به بهانه دخالت در كار قاضي، اجازه تحقيق‌وتفحص نمي‌دهيد و وقتي نمايندگان خواستار رسيدگي به منابع مالي قوه قضائيه مي‌شوند، حتي آنان را به درون دفترتان هم راه نمي‌دهيد. بله، حق داريد! هر كس جاي شما بود فرافكني مي‌كرد؛ بهترين دفاع، حمله است. به جاي آن‌كه سر و ساماني به وضعيت ويرانه‌اي كه امروز نام ويرانه را هم به زحمت مي‌توان بر آن نهاد بپردازيد، درخصوص تغيير وزرا اظهارنظر مي‌كنيد. بحث، بايد عوض شود. بار اولتان نيست. وقتي سؤال مي‌شد شما پاسخي نداشتيد. پس آن شد كه شد. سخن از فرار سرمايه به ميان آمد كه بزرگ‌ترين فساد اقتصادي، فراري دادن سرمايه‌ها با حرف‌هاي زايد است. بايد با ناامني اقتصادي مبارزه كرد و الحق كه شما در اين فرافكني موفق بوديد.بله! آقاي شاهرودي شما حق داريد، اما يك چيز را فراموش كرده‌ايد. اين جنجال‌ها روزي تمام مي‌شود و آنگاه بايد لااقل در آن دنيا پاسخگو باشيد».
2 - آقاي خاتمي در سيزدهمين نشست تخصصي بنياد باران صحبت‌هاي مهمي را مطرح كرده كه دوستان را به آن ارجاع مي‌دهم.

3 - آمريكا غلط كرده كه بخواهد سپاه پاسداران را تروريستي اعلام كند؛ اعلام كند هم اتفاق خاصي نمي‌افتد. اما خدايي نبايد كار به اينجاها كشيده شود، فردا مجبوريم بگوييم آمريكا غلط كرده كه بخواهد به ايران حمله كند، بعد هم مي‌گوييم اگر در راه مبارزه با متجاوز كشته شويم شهيد شده‌ايم و اشكال ندارد، پس فردا هم مي‌گوييم كه خب ما تلاش خود را كرديم، اگر كشور ايران از هم پاشيد ما وظيفه‌ي خودمان را انجام داديم. يا اگر يواش يواش تحريم‌ها جدي شوند به همين صورت توجيه كنيم و بگوييم كه آنها تحريم كردند، آنها ظالم هستند. اين حرف‌ها درست اما بايد جو را به صورتي كنترل كنيم كه بدون تند شدن مواضع، ايران به سمت توسعه پيش برود، افتخار به اين كه در افكار عمومي غرب تروريست خوانده شويم كفايت نمي‌كند، هر چند خود بدانيم كه حقيقت چيست. دفتر سياسي جبهه‌ي مشاركت هم اقدام محافل تندرو آمريكا در تروريست خواندن سپاه را محكوم كرده است. براي خواندن خبر كامل اينجا كليل كنيد.
4 - آقاي هاشمی رفسنجاني با انتشار خاطرات جديدش، شاید دارد زمینه را برای مذاكرات دولت نهم با آمريكا فراهم می کند. بعید نیست که چند وقت دیگر ارتباط برقرار شود و آن زمان اگر گفته شود که نظر امام درباره‌ي مرگ بر آمریکا اين بود كه تا آخر الزمان بايد مطرح شود فکر می کنم تبعات خوبی نداشت!در كنار اينها اميدوارم دولتمردان در اين مذاكرات ايران را ارزان نفروشند!در ضمن فراموش نبايد كرد كه امام گفته بود "هاشمی زنده است، تا انقلاب زنده است". جایگاه هاشمی با کسانی که آن زمان با امام مخالف بودند و الان امام امام می کنند خیلی فرق دارد؛ آن هم كساني كه امام آنها را طرفداران اسلام آمریکایی مي‌خواند.

5- ميلاد با سعادت امام حسين(ع)، روز پاسدار و ميلاد امام زين العابدين(ع) و ميلاد ابوالفضل العباس روز جانباز مبارك