۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

پاسخ به اهالی کیهان و بالاترین

یادداشت "دست خاتمی و وظیفه خردمندان خیرخواه" واکنش هایی طبیعی را برانگیخت از اهالی بالاترین گرفته تا اهالی کیهان. وقتی صدای اینان یکجا درمی آید معلوم است که درست به هدف زده شده. از سوی دیگر بسیار خوشحال کننده است که در همین یک هفته بخشی از آن خردمندان خیرخواه پا به میدان گذاشتن، از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی و سید رضا اکرمی و علی مطهری و به علاوه، سخنرانی مجدد و مفصل آقای خاتمی در این هفته و تشریح آن سه شرط پیش گفته، از مصمم بودن ایشان خبر می دهد که بسیار امیدوار کننده است. طی یادداشت آتی به این موضوع و سخنان مهم اخیر رهبری خواهم پرداخت. اما در این یادداشت، به بررسی مختصر برخی واکنش ها به یادداشت «دست خاتمی و ..." می پردازم.

  • اهالی بالاترین 
بالاترین سایتی است که عضو دارد و کسانی که عضو نیستند فقط می توانند نظاره گر آن باشند و از دادن نظر و گذاشتن لینک محرومند. مرور 69 نظر ثبت شده در بالاترین، نشان می دهد که اکثریت اعضای این سایت اتفاقا جزو همان رادیکال های سبز و فعلا در فکر براندازی هستند، هر چند اقلیت قلیل باانصاف و معتدلی هم در میانشان پیدا می شود و جالب اینجاست که هیچ کسی با افکار اصولگرایی یا نزدیک به این جریان، حتی یک نفر هم در آن جایی ندارد. البته به شخصه بر این باورم که برخی از اعضای آن، در آن نفوذ کرده و برای تحریک مخاطبان بالاترین، مواضعی فوق رادیکالی می گیرند. نظرات زیر درباره ی یادداشت «دست خاتمی و ...»، بیشترین رای مثبت(موافق) را در میان نظرات اعضای بالاترین گرفته اند:

"رادیکالهای سبز؟ منظورتون همونهایی که در یک سال گذشته برای من و شما باتوم خوردند، زندان رفتند و کشته شدند؟ / کسی که با این همه سند جنایت حرف از اصلاح طلبی حکومتی بزند دیگر خائن به شهدا و مردم است. جمهوری اسلامی و اصلاح طلبی حکومتی مرده و راه برگشت ندارد چون ریخته شده است. / جنبش سبز هم مربوط به اصلاح طلبان نبود و نیست، اصلاح طلبان بخشی از جنبش سبز هستند که متأسفانه بیشترین تأثیر منفی بر جنبش را همین اصلاح طلبان داشتند. چه با اعلام مواضع انفعالی از طرف محمد خاتمی و چه با آدرس غلط دادن به مسیر اعتراضات و چه با ضعف برخی چهره ها. / آرام آرام باید آش پشت پای رژیم رو پخت. مهمترین اصلاحات نابودی رژیمه که در کمتر از چند سال آینده خواهیم دید. / دیکتاتوری [...] اصلاح ناپذیر است. این رژیم را تنها باید جارو کرد و یک انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل بر پا کرد. "

و نظرات زیر نیز جزو بیشترین نظرات با رای منفی(مخالف) این سایت درباره ی آن یادداشت است:

"برای انتخابات نیازی به سازمان ملل نداریم. اگر همین ساز و کارهای کنونی در قانون اساسی انجام بشه (نظارت همه کاندیدا ها) دیگه امکان هیچ تقلبی نخواهد بود. / رادیکال‌های سبز کتک نخوردند. فقط توی تلویزیون های 24 ساعته فحش دادند. کتک خورده ها ما بودیم که طبق تقسیم بندی شما سبزاللهی محسوب می شیم! / خاتمی هم از معترضان به انتخابات بوده و هست و همین شرط هایی که گذاشته نشان دهنده اینه که دیگه تو انتخاباتی با این شرایط شرکت نمیکنه و قرار دادنش در کنار لاریحانی و مطهری و مهدوی کنی درست نیست.اکثر زندانیان سیاسی سرشناس از اطرافیان ایشون هستن. در حالی که لاریجانی علنا خواسته بود معترضا رو محاکمه کنن / چقدر بین براندازان و کیهان نشینان شباهت زیاده "

  • اهالی کیهان 
روزنامه ی کیهان هم به درستی نوشت که یادداشت فلانی در دفاع از تحرك تازه خاتمي با اعتراض هاي تند روبرو شد. کیهان چند جمله ی آن یادداشت را به صورت یک خط در میان منعکس کرده و سپس بخشی از کامنت های بالاترین را درباره ی آن نقل کرد. مشی کیهان معمولا همین است که از مخالفان اصلاحات در کوبیدن اصلاحات استفاده می کند و اتفاقا انعکاس یادداشت و نظرات بالاترینی ها، خود واکنشی اعتراض آمیز به آن است. باکی نیست، هر کاری می خواهد بکند، اما مطمئن باشد که بار کج به مقصد نمی رسد.

  • کامنت های وبلاگ 
در ذیل یادداشت در خود وبلاگ نیز کامنت هایی درج شد. از جمله یکی از "مدح و ثنا" نسبت به خاتمی شاکی بود؛ در حالی که در آن یادداشت به توصیف شروط آقای خاتمی پرداخته شده بود و تصور می کنم در میان این همه هجمه به آقای خاتمی، دفاع از او در واقع دفاع از مظلوم است. دیگری پرسیده بود که آیا باور دارید که خاتمی هنوز در دل مردم ایران جای دارد؟ پاسخ بنده آری است؛ البته در دل بخشی قابل توجه. دیگری اصلاح طلبان را «مصلحت طلب های عافیت طلب» خوانده و شروط آقای خاتمی را مبهم می دانست و پرسیده که چه تضمینی دارند که مردم را به شرکت در انتخابات فرا بخوانند و تقلب در انتخابات صورت نگیرد؟ پاسخ اما یک کلمه است، امید به حضور با قوت خردمندان خیرخواه.

دیگری به محبوبیت آقای موسوی در بخشی از جامعه سخن گفته و پرسیده که منظور از تندروهای اصلاح طلب چیست؟ در آن یادداشت به رادیکالهای سبز اشاره شده چون باید پذیرفت که امروز حتی رضا ربع پهلوی که خود را پادشاه ایران می داند و ضدانقلاب ها و حتی تلویحا منافقین و رادیو اسرائیل هم خودشان را جلو می اندازند و مبلغ راه سبز خود می شوند. در حالی که اصلاح طلبان حاضر نیستند جمهوری اسلامی را با هیچ چیز عوض دیگری عوض کنند، به ادامه ی آن اعتقاد دارند، و تغییرات و اصلاحات را در چارچوب قانون اساسی دنبال می کنند. اصلاحات نشات گرفته از انقلاب اسلامی است، قانون اساسی وحی منزل نیست اما پای این قانون اساسی و جمهوری اسلامی خون هزاران هزار شهید ریخته شده است. در این جنبش سبزی که همه ی نحله ها باشند نمی شود فعالیت کرد. یا باید دو اسم متفاوت برای معتقدان به اصلاحات و معتقدان به براندازی تعریف شود و یا باید یکی از این دو گروه نام جنبش سبز را یدک نکشد. داشتن اعتراض که نمی شود وجه اشتراک. وجه اشتراک باید در اهداف باشد. در اهداف، ما با میانه روهای اصولگرایان مشترکیم و طیف برانداز و رادیکال سبزها با رادیکالهای اصولگرایان مشترکند.

دیگری با اشاره به سخنان آقای خاتمی در روز 25 خرداد 88 اشاره کرده و نوشته است "اگرچه قلبا با محتوای صحبت شما موافقم، اما خیال میکنم که در فاصله انداختن میان آقایان خاتمی و موسوی اشتباه می کنید". اظهارات آقای خاتمی در آن روز را مجدد ملاحظه کردم، ایشان تنها ضرورت پیگیری اعتراض آقای موسوی اشاره کرده بودند. اما باز هم تاکید می شود که آقای خاتمی مانند همه ی اصلاح طلبان قطعا به روند انتخابات پارسال اعتراض شدیدی داشت اما اگر به تقلب موثر در نتیجه اعتقاد داشت حداقل یک بار به آن اشاره می کرد. چند روز آینده در یادداشتی به صورت مجزا به موضع انتخابات گذشته خواهم پرداخت.

دیگری نوشته است:
"در تحلیل وقایع مختلف کشور در سال های اخیر بر این نکته می توان اجماع کرد که با احترام به تمامی افکار آنچه نیاز جامعه ایران و مورد علاقه مردم است، وجود افرادی مانند دکتر مصدق، مهندس بازرگان و سید محمد خاتمی است و نیاز به آرامش و فعالیت در جهت رسیدن به آزادی علی".

شخص دیگری هم نوشته:
"چقدر ما امروز به صداها و درکی مانند شما نیاز داریم. درک بیشتر مردم از سیاست و دشواریهای آن درکی سیاه و سفید است و آنچه را در این فضا می گذرد با چهارچوب فکری خود تراز می کنند در حالی که درک سیاست درک تناقضات پیچیده آن و این حقیقت است که سیاست عرصه ای انسانی و تاثیر گرفته از مناسبات پیچیده انسانی است. جمهوری اسلامی هرگز یک وجود تعریف شده ثابت نبوده است ... یک بودن نیست ... بلکه شدنی است که نیروهای بسیار در تکامل مسیر آن نقش بازی می کنند ... بسیاری خاتمی را در این سالها به ترس، محافظه کاری، سکوت و سازش متهم کرده اند ولی تاریخ نشان داده و نشان خواهد داد که او همیشه بر سر میثاق خویش استوار بوده است و پایمردی او در عرصه سیاست و ایستادگیش بر موضع اعتدال شگفت انگیز است ... اگر مصرانه در میانه طیف بایستی، اگر در مقام یک سیاست مدار در مرکز اعتدال تمام نیروهای اجتماعی بایستی از همه سو جریان رادیکال طیفهایی که خود را حق مطلق می پندارد تو را نزدیک ترین دشمن و راه ورود نیروی رادیکال مخالف خود می دانند و عجیب نیست که اپوزیسیون خاتمی را مهره سر سپرده رژیم و تمامیت گراهای رادیکال او رامهره غرب می دانند و این بهایی است که او برای اعتدال خویش مردانه می پردازد زیرا نیک می داند که این سرزمین نه با نیمی که با تمامی توان خویش پیروز خواهد شد ... او میداند که ایرانیت، اسلام و مدرنیته پاره های هویت ایران امروزند که هر یک نمایندگان خود را در جامعه دارند و تلاش ستودنی او برای آشتی دادن نیروهای اجتماعی این هویت پاره پاره نتیجه ای جز حمله بی امان بخشهای رادیکال این جریانات ندارد ... او آن اندازه بر موضع خود ثابت و صادقانه ایستاده که خود به ترازی بدل شده است ... اگر او را دوست ندارید بی شک باور ندارید که هویت ایرانی آمیخته با دین، ایرانیت و عناصر مدرنیته است و اصرار دارید که تنها سوی شما مطلقا برحق است ... او در پیشگاه تاریخ شکست نخواهد خورد حتی اگر دستاورد امروز نداشته باشد ... تا روزی که بر میثاق اعتدال بایستد راهی از او باقی می ماند که همواره الهام بخش خواهد بود ... او از جمهوری اسلامی دفاع می کند که یک دموکراسی اخلاقی است و قدرت را با فضیلت و ازادی را با مسئولیت پیوند می زند و این رویای انقلاب بود ... رویایی که هرگز امکان تحقق نیافت ... او در میان هجوم همه نیروهای اجتماعی از رویای انقلاب پاسداری می کند و حتی اگر همه اصلاح طلبان را نابود سازند این رویا در لفافی پیچیده از صداقت مردی که نامش در تاریخ ایران جاودانه خواهد شد به آینده خواهد رفت"


  • «پروژه ی پوچ خاتمیون»
در یادداشت «دست خاتمی و ...»، از جمله به موضعی از امین بزرگیان درباره ی آقای خاتمی اشاره شد. ایشان در کامنتی برداشت بنده را ناقص خواند. با مرور دقیقتر آن مصاحبه ملاحظه شد که آقای بزرگیان در لابلای آن مصاحبه گفته است:

"هیچ شخصیت سیاسی‌ای به اندازه‌ی خاتمی وضعیتی پارادوکسیکال ندارد / خاتمی سمبل شکست و ناکامیابی است / درباره‌ی خاتمی گفتن، در هر حال، تناقض‌گویی است / فکر نکنیم تنها راه پروژه‌ی سیاسی و اصلاح‌طلبی، راهی‌ست که آقای خاتمی می‌رود. این نکته نباید ما را نسبت به پروژه‌ی «پوچ» خاتمیون، بی‌تفاوت کند / هرچند جنبش سبز از درون جنبش اصلاحات زاده شده، اما منطق و ماهیت مستقلی دارد و خاتمی نسبت به این ماهیت، کوررنگی دارد / این وضعیت متناقض همراه خاتمی است. حتی اگر در صحبت‌های من در مورد او تناقض‌هایی را می‌بینید و می‌شنوید، این امر به خود شخصیت خاتمی برمی‌گردد"

آقای بزرگیان حتی تناقض گویی خود را به گردن آقای خاتمی می اندازد و در عین حال پروژه ی خاتمیون را پوچ می خواند، او را تناقض گو و سمبل شکست و ناکامیابی می داند و چون آقای خاتمی راهی برای اصلاح غیر از راه اصلاحات نمی شناسد، به کوررنگی متهمش می کند. چه خوب است در بررسی دوران و راه اصلاحات، انصاف بیشتری به خرج بدهیم.



  • «راه بی بازگشت» / مرتضی .گ 
دوست عزیزم آقا مرتضی.گ در یادداشتی با عنوان «راه بي برگشت» در شش بند به نقد یادداشت پرداخته است:

1 ) نه تنها جمهوري اسلامي در جريان حوادث پس از انتخابات قدم در راه بي برگشت گذاشت، بلكه حتي نيروهاي اصلاح طلب بويژه موسوي، رهنورد، كروبي و تاج زاده و ايضا نوري زاد نيز در اين راه قدم نهادند. در اين راه بي برگشت خواسته ها و تقاضاهايي شكل گرفته است كه اساسا نمي توان اين خواسته ها را در درخواست هاي سه گانه خاتمي خلاصه كرد. جنبش سبز به رغم همه بي در و پيكريهايش، درست يا غلط، امروز چندگام از خاتمي جلوتر است. درخواست هايي چون بازگشت به قانون اساسي ، آزادي زندانيان و ... كه از سوي خاتمي مطرح شد به معناي پذيرش همه استدلال هاي رهبري و طيف او در اين منازعه است. چرا كه رهبري نيز در آغاز و در خطبه هاي نماز جمعه معروف خواستار رعايت قانون از سوي معترضين بود و به حق بايد گفت غير از تظاهرات آرام كه مطابق قانون اساسي بود، معترضين به نتيجه انتخابات، قانون را زيرپا گذاشتند. از اين رو بايد گفت خواسته خاتمي براي بازگشت به قانون اساسي در حالي كه خود و طيف او متهم عدم رعايت قانون است و چندان بي راه هم نيست، محلي از اعراب ندارد و خود به معناي زير سوال بردن همه كنش هاي صورت گرفته تا پيش از اين است.

2 ) جامعه كنوني ما به شدت قطبي شده است و اين قطبي شدن حتي به اجزاي سياسي ما نيز رسوخ كرده است. يك معناي اين قطبي شدن عدم وجود گفتگو در كشور و قطع آن است. امروز هم مردم و هم گروه هاي سياسي اساسا قايل به هيچ گونه گفتگو با يكديگر نيستند. اكنون طرف هاي درگير جز تبعيت و سرسپردگي به منويات و اراده هاي فكري يكديگر را طلب نمي كنند. به نظر من حتي نامه معروف هاشمي به رهبري در روزهاي پيش از انتخابت را نيز بايد به معناي پايان گفتگوي رهبري و هاشمي در نظر گفت. همچنين حذف روز گفتگوي تمدن ها از تقويم رسمي كشور ناظر ديگر اين مدعا است. در جامعه فاقد گفتگو كه اين فقدان خود از دو قطبي شدن جامعه نشات مي گيرد و در عين حال آن را تشديد مي كند، همه راه هاي مسالمت آميز تغيير مسدود مي شود. به عبارت دقيق تر جامعه ما به طور كلي از صدر تا ذيل ( چه نخبگان سياسي در صدر و چه مردم در ذيل) به دو بخش تقسيم شده است كه هر دو بخش خود را صاحب حق مي داند. و نيز از آنجايي كه در تاريخ، تاريخ انديشه و بويژه تاريخ انديشه تشيع حق همواره با علي بوده است و علي نيز با حق، پس اساسا اين تفكر و ايضا اين جامعه هرگونه گفتگويي براي يافتن راه ميانه را نفي و به جاي آن نبرد براي كسب پيروزي را به هر قيمتي و لو ناديده گرفتن و حذف رقيب تجويز و پياده مي كند.

3 ) آقاي شفيعيان عزيز، شما پيشنهاد كرده ايد كه بايد پاي خواسته هاي خاتمي ايستاد. اين امر به چند دليل غير ممكن است. نخست به اين دليل كه اساسا طيف مقابل شما و ما، ما را به رسميت نمي شناسد. درثاني راه هاي پايداري چيست؟ وبلاگ؟ فيس بوك؟ و يا تظاهرات؟ هر پايداري سياسي براي رسيدن به خواسته اي مشروع چند ركن دارد كه تنها يك ركن آن "بيان عمومي" خواسته ها است. يعني شما بايد وسيله و امكان آن را داشته باشيد كه صداي خود را هم به گوش مردم و هم به گوش مخاطبان سياسي خود در راس هرم قدرت برسانيد. در حالي كه امروز جنبش سبز فاقد چنين تواني است. از آن گذشته گروه هاي فشار كه از تشكل هاي مردم نهاد تا نخبگان و احزاب سياسي را شامل مي شود، اجزاي ديگر اين پايداري سياسي براي به كرسي نشاندن خواسته ها است. باز هم متاسفانه در اين زمينه نيز جنبش سبز عقيم است. چرا كه هم اجزاي با نفوذ آن عموما يا در زندانند و يا در تبعيد و ديگر اينكه طرف مقابل شما اين اشخاص را به رسميت نمي شناسد. همچنين بايد به اين نكته توجه كرد كه همه دستاوردهاي اصلاحات در پناه حضور و در سايه روزنامه هاي اصلاح طلب رقم خورده است. حال آنكه امروز نه روزنامه اي مانده است و نه روزنامه نگاري؟!!

4 ) امروز وقتي خاتمي از بازگشت به قانون اساسي صحبت مي كند، بايد روشن كند كه منظور وي از قانون اساسي چيست؟ چرا كه امروز طيفي از جنبش سبز به قانون اساسي قايل نيست و در ثاني حتي قانون اساسي موجود خود منشا تضاد و دوگانگي حاكميتي است. لااقل مي توان گفت كه بخشي از اعتراضات اخير خود در تضادهاي قانون اساسي ريشه دارد. قانون به معناي محدوديت است، پس چگونه مي شود كه در همين قانون ولايت فردي مطلقه باشد. سير حوادث پس از انتخابات اساسا نتيجه همين مطلقه بودن است. همچنين همين مطلقه بودن است كه امروز مي تواند و توانسته است تا همه ابزار هاي اعتراض را از ما سلب و هر كنش ما را تقببيح كند كه كرده است. همچنين وقتي همين قانون اساسي راهپيمايي را آزاد كرده است، اما شوراي عالي امنيت ملي آن را با يك بخشنامه ساده محدود مي كند. و اين امري است كه در زمان دولت اصلاحات نيز امري مسبوق به سابقه بوده است.

5 ) اشتباه فاحش خاتمي اين است كه خواست هاي تاريخي يك ملت را كه از صد و چند سال پيش و شايد حتي پيشتر از مشروطه ريشه مي گيرد در سه خواسته تقليل داد و محدود كرد. امروز پرسش هايي كه در جامعه و ميان فعالان جنبش سبز مطرح است، ريشه اي تر و راديكال تر و جدي تر از درخواست هاي سه گانه خاتمي است، پرسش هايي كه به قول زهرا رهنورد اگر مهندس موسوي در انتخابات پيروز اعلام مي شد، هيچ گاه فرصت بيان آنها به شكل كنوني به دست نمي آمد. پرسش هايي كه هر يك به نوبه خود خواستار روشن شدن زواياي پيدا و پنهان تاريخ 31 ساله اخير و نيز بازتعريف آزادي و قانون است. اين پرسش ها و در خواست هاي اجتماعي نه تنها در درخواستهاي سه گانه خاتمي خلاصه نمي شود، بلكه قانون اساسي موجود هم تنها بخش اندكي از اين خواسته ها را مي تواند تامين كند. در عين حال خود قانون اساسي امروز يك خواست حداقلي است.

6 ) اما چرا هم رهبري و هم مجريان سياست هاي او اصرار به اعلام برائت موسوي و كروبي از معترضين و اپوزيسيون داخلي و خارجي دارند. به نظر مي رسد در صورت مرتكب شدن چنين عملي از سوي نامبردگان، جنبش بي سر مي شود. همچنين با بي سر شدن جنبش بار ديگر همه توان اپوزيسيون از بين رفته و نظام از زیر بار فشار رها مي گردد. به عبارت دقيق تر در صورتي كه كروبي و موسوي از حاميان خود تبري جويند راس جنبش حذف شده، تن از تصميم گيري عاجز مي شود، نيروها و توان ها پراكنده شده و بار ديگر شرايط و توان اپوزيسيون به دوران حتي پيش از وقايع تير 78 باز مي گردد. موسوي حتي اگر خود را رهبر جنبش نداند، مركز ثقل جنبش هست، درست مانند آهنربايي كه براده ها و تكه هاي منفرد آهن را كه نميتوانند در كنار هم جذب شوند و ماندگار، در كنار هم قرار مي دهد.

پاسخ به «راه بی بازگشت»: با آقا مرتضی موافقم که اکثریت سبزها امروز چند گام با آقای خاتمي فاصله دارند اما نه جلوتر، بلکه آنها را عقب تر از خاتمی می دانم. خاتمی با تیز هوشی از فردای انتخابات این روزها را پیش بینی می کرد، هم عاقبت آن خیابانی شدن ها و هم برخوردهای طرف مقابل و هم این سرخوردگی های امروز را. علت مواضع امروز او را هم فردا بهتر درک خواهیم کرد.

باز هم با آقا مرتضی موافقم که "امروز هم مردم و هم گروه هاي سياسي اساسا قايل به هيچ گونه گفتگو با يكديگر نيستند". اما موافق نیستم که این جو نمی شکند، باور دارم که روزگار افراطگرایی رو به افول است و اهالی گفتگو و مفاهمه به تدریج رو می آیند و گفتگو مجددا سکه ی رایج بازار خواهد شد.

اما آقا مرتضی در بند سوم خیلی سخت گیری کرده و ایستادن به پاي خواسته هاي خاتمي را به چند دليل غير ممكن دانسته است، از جمله محدودیت های رسانه ای و سیاسی. اتفاقا در همین دوران سخت هم فعالان سیاسی بهتر از گذشته و بیشتر فعالیت کرده اند و هم حرف ها بیشتر شنیده می شود. کافی است که تنها ظواهر فعالیت های گذشته را نادیده بگیرید تا مقایسه واقعی شود.

در بند چهار و پنج یادداشت خود اولا گفته که خاتمی روشن كند كه منظور وي از قانون اساسي چيست و ثانیا گفته که "خود قانون اساسي امروز يك خواست حداقلي است". خب منظور آقای خاتمی خود قانون اساسی است و نه تفسیر های غلط از جمله قلب ماهیت جایگاه نظارت شورای نگهبان بر انتخابات و مصوبات مجلس. خاتمی رویه های غلط جاری را یقینا نمی پذیرد، قانون اساسی را هم وحی منزل نمی داند اما به دنبال تغییر قانون اساسی نیست. او بر این باور نیست که با تغییر قانون اساسی اتفاق ویژه ای می افتد. لذاست که اجرای قانون اساسی را به عنوان میثاق ملی مدنظر قرار داده است.

در بند آخر یادداشت آقا مرتضی نوشته که "در صورتي كه كروبي و موسوي از حاميان خود تبري جويند راس جنبش حذف شده، تن از تصميم گيري عاجز مي شود". مرتضی جان! به شخصه معتقدم باید چارچوبی برای هر حرکتی مشخص باشد، اگر مرزبندی نشود همین می شود که شهرام همایون هم از جنبش سبز دفاع می کند. حالا بفرما که آیا با مرزبندی کردن ها و تبری جستن ها موافق نیستی؟ مگر سبزها به حمایت چنین عناصری دلبسته اند؟!



یادداشت طولانی شد، اما اجتناب ناپذیر بود. امیدوارم که دوستان اصلاح طلب بیشتر در مباحثات مشارکت کنند.


پی نوشت: 
با عرض پوزش، در پی توضیح بجای یکی از دوستان، بخشی از یادداشت چند ساعت پس از درج، اصلاح شد.

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

از ظلمی که به امثال فاتح می شود

شروط آقای خاتمی حاوی پیام صریحی بود که رادیکالهای سبز و اصولگرا را یکجا آچمز کرد، برای همین به دنبال جلوگیری از هر گونه تفاهم و گفتگویی دست به کار شده اند. نان رادیکالها در دعواست. آنها مدت هاست که می گویند اصلاحات مرده است اما سخنان آقای خاتمی نشان دهنده ی زنده بودن اصلاحات است؛ اصلاحاتی از جنس خود آقای خاتمی که هر چند آهسته اما پیوسته است. 

پس از انتخابات 88 دو گروه افراطی نمی خواستند صدای آقای خاتمی شنیده شود چون هیچ گاه نه از ادعای تقلب دفاع کرد و نه از برخورد با معترضان. شروط سه گانه ی آقای خاتمی برای شرکت در انتخابات سال آینده ی مجلس هم اتفاقا پیامی به دو طرف است که اشتباهات هیچ کدام را تایید نمی کند: 
1 - قانون اساسی باید برای همه مبنا باشد و به آن عمل شود 
2 - همه ی مردم باید احساس کنند که انتخابات سالم و آزاد است 
3 - فضای امنیتی باید متوقف و زندانیان سیاسی آزاد شوند 

یک طرف مستقیم یا غیر مستقیم به حامیانش گفته که تا جمهوری اسلامی هست نباید در انتخابات شرکت کنیم و آن طرف هم گفته تا جمهوری اسلامی هست نباید در انتخابات شرکت کنند. هر دو طرف به اشتباه دارند اصولگرایان رادیکال را با جمهوری اسلامی یکی می گیرند. آنها با هم موافق هستند و هیچ مشکلی ندارند؛ ائتلافی نانوشته برای حذف یکدیگر. اصلاح طلبان اما به رهبری آقای خاتمی مصمم و معتقد به وجود "حق شرکت در انتخابات" هستند؛ مطابق قانون اساسی. برای همین این شروط سه گانه را مطالبه نمی کنیم، تحمیل می کنیم، باید محقق شود. 

ای آقایی که می فرمایی"این نظام اسلامی است که برای آنها شرط می گذارد"، خیلی خب! بفرمایید شرط های شما چیست؟ آیا چیزی غیر از قانون اساسی باید میثاق ملی باشد؟ آیا برداشتن دیوار بی اعتمادی بخشی از مردم نسبت به انتخابات از واجبات نظام نیست؟ و مگر قرار است تا قیام قیامت فضا امنیتی باشد؟ به قول آقای خاتمی، "ادامه ی اين شرايط تضعيف نظام است. ما از نظام دفاع می کنيم و می گوئيم "نظام خوب است ولی روش ها و سياست ها قابل نقد و اصلاح هستند"؛ با حذف و برخورد های خشن و ناروا صداهایی تقويت می شود که با اصل نظام و انقلاب مخالف است، چه در بيرون و چه در درون." 

انتظار اعلام مواضع و مرزبندی علنی و لحظه به لحظه از امثال آقای خاتمی در برابر آقایان موسوی و کروبی و یا رادیکال های سبز یا با رسانه های غرب، انتظار زیادی و اشتباهی است، همان طور که نمی توان از رهبری و آقایان هاشمی شاهرودی و لاریجانی ها انتظار داشت که هر روز با قاضی مرتضوی و سردار مشفق و حوادث کهریزک و کوی دانشگاه مرزبندی کنند و موضع بگیرند. البته که مرزها مشخص است، مشکل از بی بصیرتی کسانی است که انتظار بیجا دارند. 

آقای خاتمی مانند همه ی اصلاح طلبان قطعا به روند انتخابات پارسال اعتراض شدیدی داشت اما اگر به تقلب موثر در نتیجه اعتقاد داشت حداقل یک بار به آن اشاره می کرد. همانطور که آقایان هاشمی شاهرودی و لاریجانی قطعا موافق جلوگیری از بلبشو در خیابان ها بوده اند اما قطع و یقین آنها با کهریزک و کوی دانشگاه و برخوردهای خشن غیر انسانی موافق نیستند. 

به دلیل اصرار دبیرکل موتلفه، اشاره می کنم که آقای خاتمی تنها در راهپیمایی آرام سه میلیونی در تهران در اعتراض به روند انتخابات شرکت کرد، آن راهپیمایی آرام را تلویزیون خودمان هم پخش کرد و معتقدم چنین راهپیمایی عظیمی افتخار جمهوری اسلامی بود، البته غیر از حواشی بد آن که نفوذی ها و تندروهایی به نام دو طرف باعث آن شدند. قاعدتا آقای حبیبی معتقد نیستند که آن سه میلیون نفر همگی فتنه گر، معتقد به تقلب و خس و خاشاک بوده اند؛ آنها معترض به روندهای اشتباه در انتخابات و بگیر و ببندهای اشتباه روز پس از انتخابات بودند و حضور آقای خاتمی اتفاقا به نفع نظام است وگرنه رسانه های غربی می گفتند که آن تجمع در حمایت از غرب بوده است. آقای خاتمی اعتقاد داشت و منتقل هم کرده بود که با خیابانی شدن اعتراضات مخالف است اما برخی گوششان بدهکار نبود و آن شد که نباید می شد؛ البته سهم تحریک کنندگان مقابل هم در کش پیدا کردن آن اتفاقات کاملا پر رنگ و موثر بود. 

به واقع که "باید «خردمندان خیرخواه» به جای «متوهمان خشونت‌گرا» میدان‌دار شوند". از این سو انتظار می رود که بزرگانی از این جنس میدان را خالی و خاتمی عزیز را تنها نگذارند و به میدان بیایند؛ امثال آقایان موسوی اردبیلی، صانعی، نورمفیدی، صدوقی و امثالهم. بخشی از نمایندگان سابق مجلس، وزرای سابق و سیاسیون خیلی ساکت هستند، یادشان بیاید که چقدر از وجاهت و آبروی خود را مدیون گفتمان دوم خردادند. از آن سو هم از امثال آقایان ناطق نوری، ری شهری، امینی و استادی و مهدوی کنی و حتی لاریجانی ها، احمد توکلی و علی مطهری، انتظار می رود پا به میدان بگذارند وگرنه امثال رسایی ها و شریعتمداری ها کشور را به قهقرا می برند و از جریان اصولگرایی نیز چیزی باقی نمی ماند؛ همچنانکه تعریف اصولگرایی امروز تا حد زیادی قلب ماهیت شده و محمدعلی رامین و رسایی خود را جلو انداخته اند. همین چند روز پیش علی لاریجانی گفته بود که در کنار سبزها، تحریک کنندگان نیز از مقصرهای اتفاقات 88 بودند و بر ضرورت جلوگیری از تندروی در جریان اصولگرایان تاکید کرد اما این جریان آنقدر رشد کرده که حرف رییس مجلس به تنهایی کارساز نیست و در میان تندرویها گم است. 

ای شیفتگان قدرت! که خود را ذوب در ولایت می خوانید و رهبری را "امام" و "حضرت ماه" خطاب می کنید، چطور کل دوران طلایی آقای خاتمی را به بهانه ی اختلافات امروز زیر سول می برید در حالی که مگر رهبری به خاطر "زحمات و تلاشها" در آن دوران از خاتمی "قلبا و صمیمانه سپاسگزاری" نکرد؟ مگر رهبری نگفت که "در آن سال ها من شاهد تلاش پُرحجم و جدي جناب آقاي خاتمي در همه‏ي زمينه‏ها بودم. بحمداللَّه به توفيقات زيادي هم رسيدند". مگر نگفت رهبری که "تدين و پايبندي و نجابت و روحيه‏ي نجيب ذاتي ايشان واقعاً جزو امتيازات و خصال برجسته در ايشان است. ايشان در اين مدت تلاش متراکمي انجام دادند؛ ما شاهد بوديم و مي‏ديديم ... در ميان خصوصيات ايشان، اگر من بخواهم روي يکي از آنها تکيه کنم، اين است که ايشان در همه‏ي اين مدت، دشمناني را که کمين کرده و خيز برداشته بودند، نااميد کردند". 

آگاهان سیاسی خبر دارند که مقاماع عالیه ی نظام با فعالیت سیاسی آقای خاتمی مشکلی ندارند، اتفاقا از آن استقبال هم می کنند. اما به لحاظ اینکه این موضوع به صورت علنی مطرح نشده، تندروهای دست راستی علیه آقای خاتمی با تمام توان به انتشار دروغ و تهمت و توهین می پردازند. بالاخره این دوره ی کوتاه هم می گذرد، امثال قاضی مرتضوی ها و رامین ها و رسایی ها را مردم حذف می کنند و آنچه بر دیگ می ماند سیاهی ذغال است. 

این جماعت مشکوک مخترع "مکتب ایران" و "دوستان ملت اسرائیل" به دنبال این نیستند که فقط اصلاح طلبان را با دروغ و تهمت و توهین از صحنه حذف کنند، پس از اصلاح طلبان نوبت به اصولگرایان می رسد، نوبت به رهبری می رسد. همین امروز دبیرکل موتلفه هم بوهایی برده و می گوید «آنهايي که به بهانه اصولگرايي ناب به دنبال حذف «اصولگرايان با درجه ی ضعيف تر» هستند، دچار خبط سياسي شده اند». بله، آنها نه به جمهوری اسلامی نه به جمهوری و نه به اسلام اعتقادی نشان نداده اند. آنچه در این سالها از آنها دیده شده، اسلامشان طالبانی و جمهوریشان هیتلری است. 

اصلاح طلبان البته با همه ی این احوال، محکم ایستاده اند و از میدان به در نمی روند، هر چند آقای جنتی فریاد بکشد که «نیازی به حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست» اما یک نفر سند بیاورد که آقای جنتی تا به حال از حضور اصلاح طلبان استقبال می کرده و حالا نظر ایشان تغییر کرده است. خیر. در انتخابات مجلس ششم حدود 700 هزار رای باطل شد و آقای حداد عادل به مجلس راه پیدا کرد. آقا مصطفی تاج زاده، شاکی آن اتفاق بود که امروز در زندان است اما در این 10 سال به آن شکایت رسیدگی نشده است. علاوه بر آن، ردصلاحیت های بی حساب و کتاب باید، باید متوقف شود، نظارت فقط مطابق قانون اساسی. گردن ما در مقابل قانون اساسی از مو نازک تر است اما در مقابل متخلفان کوتاه نمی آییم. 

شورای نگهبان باید ناظر باشد، داور باشد، اعضای آن نباید جانبداری کنند و ما جلوی جانبداری می ایستیم. آقای غلامحسین الهام همین دیروز در افاضاتی آقای خاتمی را با معاویه قیاس کرده است. من اگر جای ایشان بودم، بعد از رسوایی جانبداری از احمدی نژاد در انتخابات 88، خفه خون می گرفتم. چرا اینقدر بی انصافی آقای الهام؟ البته حق دارد ایشان، دوره دوره ی بی انصافی است. 

بگذار تا "حسین شریعتمداری" در "کیهان"، آقای خاتمی را "ستون پنجم شناخته شده ی دشمنان بيروني" بخواند و همین کیهان حرف های "حسن شريعتمداري" در مصاحبه با VOA علیه خاتمی را هم با تیتر "عجب آي كيويي دارد اين خاتمي" منتشر کند. کیهان که خود به اندازه ی همه ی رسانه های دولتی و بیگانه به خاتمی فحش می دهد، به علاوه زحمت باز نشر فحاشی بیگانگان علیه آقای خاتمی را به دوش می کشد. 

"دیدار خاتمی با جورج سوروس آمریکایی" دروغی است که "پیام فضلی نژاد" بارها در کیهان تکرار شده و حسین شریعتمداری نمی داند یا نمی خواهد بداند که با بیان چنین توهماتی چقدر نظام را بی حیثیت می کند. فضلی نژاد دیروز اظهار اصلاح طلبی می کرد، امروز اصولگرایی و فردا احتمالا در جبهه ی دیگری خواهد بود.

البته از برخی روزنامه نگارانی دوران اصلاحات هم چنین انتظاراتی نمی رفت؛ به نوشته ی کیهان، "سايت راديو زمانه به نقل از «امين بزرگيان» نوشت: هيچ كس به اندازه خاتمي در ميان چهره هاي سياسي تا اين ميزان پارادوكسيكال نيست. تكليف ما با همه چهره هاي سياسي روشن است غير از خاتمي.

خب، سیاسیونِ طرفینِ دوقطبیِ سیاست امروز ایران، اصلاح طلبان را اضافه می دانند. در این شرایط، معلوم نیست افراد و گروه هایی که به کار مخفی و غیرعلنی اعتقاد ندارند و خواستار اصلاح وضع موجود نیز هستند چگونه باید فعالیت کنند؟ 

دلسوزان کشور، مشتاقانه و ملتمسانه در انتظار ورود «خردمندان خیرخواه» به جای «متوهمان خشونت‌گرا» به میدان سیاسی هستند؛ این کار البته هم جرات و شهامت می خواهد و هم از خود گذشتگی و ایثار. قطع و یقین آیندگان چنین انسان هایی را بزرگ خواهند شمرد. 



پی نوشت اول: 

علی آقای مطهری امروز در گفتگو با خبر آنلاین درباره ی دیدار اقلیت مجلس با آقای خاتمی گفته است: کار خوبی بوده و در جهت رهنمود رهبری مبنی بر جذب حداکثری و دفع حد اقلی انجام شده است. اصولگرایان هم خوب است با ایشان دیدار و مسائلشان را مطرح کنند. البته آقای خاتمی لازم است نظر خود را درباره رفتار آقای موسوی در بحران اخیر به صراحت بیان کنند تا بر همگان روشن شود که راه ایشان غیر از راه آقای موسوی است. آقای خاتمی به رفتار خشونت آمیز بعد از انتخابات با معترضان انتقاد داشتند که رهبری هم به برخی موارد آن اشاره کردند و خواستار رسیدگی و اصلاح فوری شدند. لذا اتهامی متوجه ایشان نیست. شروط ایشان هم شروط عادلانه ای است. تعیین تکلیف سریع تر زندانیان سیاسی، اجرای کامل قانون اساسی و انتخابات آزاد همیشه مورد توجه نظام جمهوری اسلامی بوده است.


پی نوشت دوم: 

این روزها رسانه های رادیکال اصولگرایان برای حمله به خاتمی از گفته های ضد انقلاب کمک می گیرند. به عنوان نمونه، سایت اصولگرای افراطی صراط نیوز در خبری نوشته است: "سایت روزنت كه از پاريس مديريت مي شود، به گزافه گويي خاتمي واکنش نشان داد. سايت ضدانقلابي ايران گلوبال نيز معتقد است: اظهارات خاتمي، كف زني از نوع اصلاح طلبي است نه كف مطالبات اصلاح طلبان. شرط گذاريهاي مضحك خاتمي باعث شده برخي از رسانه هاي ضدانقلاب او را دن كيشوت توصيف كنند".


پی نوشت سوم: 

مادربزرگ مرحومم در سال های آخر ریاست جمهوری آقای خاتمی گریه می کرد و می گفت که خدا کند دوران این سید هر چه زودتر تمام شود. خوب شد مادربزرگ این سالها و روزها نیست تا ببیند هجمه یعنی چه. 

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

دست خاتمی و وظیفه خردمندان خیرخواه

شروط آقای خاتمی حاوی پیام صریحی بود که رادیکالهای سبز و اصولگرا را یکجا آچمز کرد، برای همین به دنبال جلوگیری از هر گونه تفاهم و گفتگویی دست به کار شده اند. نان رادیکالها در دعواست. آنها مدت هاست که می گویند اصلاحات مرده است اما سخنان آقای خاتمی نشان دهنده ی زنده بودن اصلاحات است؛ اصلاحاتی از جنس خود آقای خاتمی که هر چند آهسته اما پیوسته است. 

پس از انتخابات 88 دو گروه افراطی نمی خواستند صدای آقای خاتمی شنیده شود چون هیچ گاه نه از ادعای تقلب دفاع کرد و نه از برخورد با معترضان. شروط سه گانه ی آقای خاتمی برای شرکت در انتخابات سال آینده ی مجلس هم اتفاقا پیامی به دو طرف است که اشتباهات هیچ کدام را تایید نمی کند: 
1 - قانون اساسی باید برای همه مبنا باشد و به آن عمل شود 
2 - همه ی مردم باید احساس کنند که انتخابات سالم و آزاد است 
3 - فضای امنیتی باید متوقف و زندانیان سیاسی آزاد شوند 

یک طرف مستقیم یا غیر مستقیم به حامیانش گفته که تا جمهوری اسلامی هست نباید در انتخابات شرکت کنیم و آن طرف هم گفته تا جمهوری اسلامی هست نباید در انتخابات شرکت کنند. هر دو طرف به اشتباه دارند اصولگرایان رادیکال را با جمهوری اسلامی یکی می گیرند. آنها با هم موافق هستند و هیچ مشکلی ندارند؛ ائتلافی نانوشته برای حذف یکدیگر. اصلاح طلبان اما به رهبری آقای خاتمی مصمم و معتقد به وجود "حق شرکت در انتخابات" هستند؛ مطابق قانون اساسی. برای همین این شروط سه گانه را مطالبه نمی کنیم، تحمیل می کنیم، باید محقق شود. 

ای آقایی که می فرمایی"این نظام اسلامی است که برای آنها شرط می گذارد"، خیلی خب! بفرمایید شرط های شما چیست؟ آیا چیزی غیر از قانون اساسی باید میثاق ملی باشد؟ آیا برداشتن دیوار بی اعتمادی بخشی از مردم نسبت به انتخابات از واجبات نظام نیست؟ و مگر قرار است تا قیام قیامت فضا امنیتی باشد؟ به قول آقای خاتمی، "ادامه ی اين شرايط تضعيف نظام است. ما از نظام دفاع می کنيم و می گوئيم "نظام خوب است ولی روش ها و سياست ها قابل نقد و اصلاح هستند"؛ با حذف و برخورد های خشن و ناروا صداهایی تقويت می شود که با اصل نظام و انقلاب مخالف است، چه در بيرون و چه در درون." 

انتظار اعلام مواضع و مرزبندی علنی و لحظه به لحظه از امثال آقای خاتمی در برابر آقایان موسوی و کروبی و یا رادیکال های سبز یا با رسانه های غرب، انتظار زیادی و اشتباهی است، همان طور که نمی توان از رهبری و آقایان هاشمی شاهرودی و لاریجانی ها انتظار داشت که هر روز با قاضی مرتضوی و سردار مشفق و حوادث کهریزک و کوی دانشگاه مرزبندی کنند و موضع بگیرند. البته که مرزها مشخص است، مشکل از بی بصیرتی کسانی است که انتظار بیجا دارند. 

آقای خاتمی مانند همه ی اصلاح طلبان قطعا به روند انتخابات پارسال اعتراض شدیدی داشت اما اگر به تقلب موثر در نتیجه اعتقاد داشت حداقل یک بار به آن اشاره می کرد. همانطور که آقایان هاشمی شاهرودی و لاریجانی قطعا موافق جلوگیری از بلبشو در خیابان ها بوده اند اما قطع و یقین آنها با کهریزک و کوی دانشگاه و برخوردهای خشن غیر انسانی موافق نیستند. 

به دلیل اصرار دبیرکل موتلفه، اشاره می کنم که آقای خاتمی تنها در راهپیمایی آرام سه میلیونی در تهران در اعتراض به روند انتخابات شرکت کرد، آن راهپیمایی آرام را تلویزیون خودمان هم پخش کرد و معتقدم چنین راهپیمایی عظیمی افتخار جمهوری اسلامی بود، البته غیر از حواشی بد آن که نفوذی ها و تندروهایی به نام دو طرف باعث آن شدند. قاعدتا آقای حبیبی معتقد نیستند که آن سه میلیون نفر همگی فتنه گر، معتقد به تقلب و خس و خاشاک بوده اند؛ آنها معترض به روندهای اشتباه در انتخابات و بگیر و ببندهای اشتباه روز پس از انتخابات بودند و حضور آقای خاتمی اتفاقا به نفع نظام است وگرنه رسانه های غربی می گفتند که آن تجمع در حمایت از غرب بوده است. آقای خاتمی اعتقاد داشت و منتقل هم کرده بود که با خیابانی شدن اعتراضات مخالف است اما برخی گوششان بدهکار نبود و آن شد که نباید می شد؛ البته سهم تحریک کنندگان مقابل هم در کش پیدا کردن آن اتفاقات کاملا پر رنگ و موثر بود. 

به واقع که "باید «خردمندان خیرخواه» به جای «متوهمان خشونت‌گرا» میدان‌دار شوند". از این سو انتظار می رود که بزرگانی از این جنس میدان را خالی و خاتمی عزیز را تنها نگذارند و به میدان بیایند؛ امثال آقایان موسوی اردبیلی، صانعی، نورمفیدی، صدوقی و امثالهم. بخشی از نمایندگان سابق مجلس، وزرای سابق و سیاسیون خیلی ساکت هستند، یادشان بیاید که چقدر از وجاهت و آبروی خود را مدیون گفتمان دوم خردادند. از آن سو هم از امثال آقایان ناطق نوری، ری شهری، امینی و استادی و مهدوی کنی و حتی لاریجانی ها، احمد توکلی و علی مطهری، انتظار می رود پا به میدان بگذارند وگرنه امثال رسایی ها و شریعتمداری ها کشور را به قهقرا می برند و از جریان اصولگرایی نیز چیزی باقی نمی ماند؛ همچنانکه تعریف اصولگرایی امروز تا حد زیادی قلب ماهیت شده و محمدعلی رامین و رسایی خود را جلو انداخته اند. همین چند روز پیش علی لاریجانی گفته بود که در کنار سبزها، تحریک کنندگان نیز از مقصرهای اتفاقات 88 بودند و بر ضرورت جلوگیری از تندروی در جریان اصولگرایان تاکید کرد اما این جریان آنقدر رشد کرده که حرف رییس مجلس به تنهایی کارساز نیست و در میان تندرویها گم است. 

ای شیفتگان قدرت! که خود را ذوب در ولایت می خوانید و رهبری را "امام" و "حضرت ماه" خطاب می کنید، چطور کل دوران طلایی آقای خاتمی را به بهانه ی اختلافات امروز زیر سول می برید در حالی که مگر رهبری به خاطر "زحمات و تلاشها" در آن دوران از خاتمی "قلبا و صمیمانه سپاسگزاری" نکرد؟ مگر رهبری نگفت که "در آن سال ها من شاهد تلاش پُرحجم و جدي جناب آقاي خاتمي در همه‏ي زمينه‏ها بودم. بحمداللَّه به توفيقات زيادي هم رسيدند". مگر نگفت رهبری که "تدين و پايبندي و نجابت و روحيه‏ي نجيب ذاتي ايشان واقعاً جزو امتيازات و خصال برجسته در ايشان است. ايشان در اين مدت تلاش متراکمي انجام دادند؛ ما شاهد بوديم و مي‏ديديم ... در ميان خصوصيات ايشان، اگر من بخواهم روي يکي از آنها تکيه کنم، اين است که ايشان در همه‏ي اين مدت، دشمناني را که کمين کرده و خيز برداشته بودند، نااميد کردند". 

آگاهان سیاسی خبر دارند که مقاماع عالیه ی نظام با فعالیت سیاسی آقای خاتمی مشکلی ندارند، اتفاقا از آن استقبال هم می کنند. اما به لحاظ اینکه این موضوع به صورت علنی مطرح نشده، تندروهای دست راستی علیه آقای خاتمی با تمام توان به انتشار دروغ و تهمت و توهین می پردازند. بالاخره این دوره ی کوتاه هم می گذرد، امثال قاضی مرتضوی ها و رامین ها و رسایی ها را مردم حذف می کنند و آنچه بر دیگ می ماند سیاهی ذغال است. 

این جماعت مشکوک مخترع "مکتب ایران" و "دوستان ملت اسرائیل" به دنبال این نیستند که فقط اصلاح طلبان را با دروغ و تهمت و توهین از صحنه حذف کنند، پس از اصلاح طلبان نوبت به اصولگرایان می رسد، نوبت به رهبری می رسد. همین امروز دبیرکل موتلفه هم بوهایی برده و می گوید «آنهايي که به بهانه اصولگرايي ناب به دنبال حذف «اصولگرايان با درجه ی ضعيف تر» هستند، دچار خبط سياسي شده اند». بله، آنها نه به جمهوری اسلامی نه به جمهوری و نه به اسلام اعتقادی نشان نداده اند. آنچه در این سالها از آنها دیده شده، اسلامشان طالبانی و جمهوریشان هیتلری است. 

اصلاح طلبان البته با همه ی این احوال، محکم ایستاده اند و از میدان به در نمی روند، هر چند آقای جنتی فریاد بکشد که «نیازی به حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست» اما یک نفر سند بیاورد که آقای جنتی تا به حال از حضور اصلاح طلبان استقبال می کرده و حالا نظر ایشان تغییر کرده است. خیر. در انتخابات مجلس ششم حدود 700 هزار رای باطل شد و آقای حداد عادل به مجلس راه پیدا کرد. آقا مصطفی تاج زاده، شاکی آن اتفاق بود که امروز در زندان است اما در این 10 سال به آن شکایت رسیدگی نشده است. علاوه بر آن، ردصلاحیت های بی حساب و کتاب باید، باید متوقف شود، نظارت فقط مطابق قانون اساسی. گردن ما در مقابل قانون اساسی از مو نازک تر است اما در مقابل متخلفان کوتاه نمی آییم. 

شورای نگهبان باید ناظر باشد، داور باشد، اعضای آن نباید جانبداری کنند و ما جلوی جانبداری می ایستیم. آقای غلامحسین الهام همین دیروز در افاضاتی آقای خاتمی را با معاویه قیاس کرده است. من اگر جای ایشان بودم، بعد از رسوایی جانبداری از احمدی نژاد در انتخابات 88، خفه خون می گرفتم. چرا اینقدر بی انصافی آقای الهام؟ البته حق دارد ایشان، دوره دوره ی بی انصافی است. 

بگذار تا "حسین شریعتمداری" در "کیهان"، آقای خاتمی را "ستون پنجم شناخته شده ی دشمنان بيروني" بخواند و همین کیهان حرف های "حسن شريعتمداري" در مصاحبه با VOA علیه خاتمی را هم با تیتر "عجب آي كيويي دارد اين خاتمي" منتشر کند. کیهان که خود به اندازه ی همه ی رسانه های دولتی و بیگانه به خاتمی فحش می دهد، به علاوه زحمت باز نشر فحاشی بیگانگان علیه آقای خاتمی را به دوش می کشد. 

"دیدار خاتمی با جورج سوروس آمریکایی" دروغی است که "خواهر زاده ی سلطان موبایل ایران" بارها در کیهان تکرار کرده و حسین شریعتمداری نمی داند یا نمی خواهد بداند که با بیان چنین توهماتی چقدر نظام را بی حیثیت می کند. پیام فضلی نژاد دیروز اظهار اصلاح طلبی می کرد، امروز اصولگرایی و فردا احتمالا در جبهه ی دیگری خواهد بود. البته چنین موجوداتی در این طرف هم هستند، "امین بزرگیان" که جوانترین سردبیر یک روزنامه ی اصلاح طلب در ابتدای دهه ی هشتاد بود، بعد از سالها فعالیت در شبکه های گولدکوئیستی و چاپیدن پول دانشجویان بدبخت، حالا امروز فرنگ نشین شده و به نوشته ی کیهان، "سايت راديو زمانه به نقل از «امين بزرگيان» نوشت: هيچ كس به اندازه خاتمي در ميان چهره هاي سياسي تا اين ميزان پارادوكسيكال نيست. تكليف ما با همه چهره هاي سياسي روشن است غير از خاتمي. 

خب، سیاسیونِ طرفینِ دوقطبیِ سیاست امروز ایران، اصلاح طلبان را اضافه می دانند. در این شرایط، معلوم نیست افراد و گروه هایی که به کار مخفی و غیرعلنی اعتقاد ندارند و خواستار اصلاح وضع موجود نیز هستند چگونه باید فعالیت کنند؟ 

دلسوزان کشور، مشتاقانه و ملتمسانه در انتظار ورود «خردمندان خیرخواه» به جای «متوهمان خشونت‌گرا» به میدان سیاسی هستند؛ این کار البته هم جرات و شهامت می خواهد و هم از خود گذشتگی و ایثار. قطع و یقین آیندگان چنین انسان هایی را بزرگ خواهند شمرد. 


پی نوشت اول: 
علی آقای مطهری امروز در گفتگو با خبر آنلاین درباره ی دیدار اقلیت مجلس با آقای خاتمی گفته است: کار خوبی بوده و در جهت رهنمود رهبری مبنی بر جذب حداکثری و دفع حد اقلی انجام شده است. اصولگرایان هم خوب است با ایشان دیدار و مسائلشان را مطرح کنند. البته آقای خاتمی لازم است نظر خود را درباره رفتار آقای موسوی در بحران اخیر به صراحت بیان کنند تا بر همگان روشن شود که راه ایشان غیر از راه آقای موسوی است. آقای خاتمی به رفتار خشونت آمیز بعد از انتخابات با معترضان انتقاد داشتند که رهبری هم به برخی موارد آن اشاره کردند و خواستار رسیدگی و اصلاح فوری شدند. لذا اتهامی متوجه ایشان نیست. شروط ایشان هم شروط عادلانه ای است. تعیین تکلیف سریع تر زندانیان سیاسی، اجرای کامل قانون اساسی و انتخابات آزاد همیشه مورد توجه نظام جمهوری اسلامی بوده است.

پی نوشت دوم: 
این روزها رسانه های رادیکال اصولگرایان برای حمله به خاتمی از گفته های ضد انقلاب کمک می گیرند. به عنوان نمونه، سایت اصولگرای افراطی صراط نیوز در خبری نوشته است: "سایت روزنت كه از پاريس مديريت مي شود، به گزافه گويي خاتمي واکنش نشان داد. سايت ضدانقلابي ايران گلوبال نيز معتقد است: اظهارات خاتمي، كف زني از نوع اصلاح طلبي است نه كف مطالبات اصلاح طلبان. شرط گذاريهاي مضحك خاتمي باعث شده برخي از رسانه هاي ضدانقلاب او را دن كيشوت توصيف كنند".

پی نوشت سوم: 
مادربزرگ مرحومم در سال های آخر ریاست جمهوری آقای خاتمی گریه می کرد و می گفت که خدا کند دوران این سید هر چه زودتر تمام شود. خوب شد مادربزرگ این سالها و روزها نیست تا ببیند هجمه یعنی چه.