۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

"دلم گرفت" یادداشتی از هادی قابل

آخر هفته ی گذشته یادداشتی از آقای هادی قابل دیدم که خیلی دلم گرفت؛ در واقع آن یادداشت شرح ماجرای دیدار آقا هادی و خانواده اش، با برادرش احمد آقاست که اکنون در حبس به سر می برد. با شناختی که من از احمد آقا دارم واقعا در عجبم که چرا باید او را دستگیر می کردند؟ آیا حیف نیست زندان که باید جای مجرمان باشد را به خانه ی اندیشه ورزانی از جمله احمد قابل مبدل کنیم؟

  • متن یادداشت هادی قابل

چهارشنبه ۲۹.۲.۸۹ ساعت 9:30 صبح در دادسرای انقلاب مشهد جلوی شعبه ۵ دادگاه انقلاب منتظر برادرم احمد قابل ایستاده بودم تا پیش از ورود او به جلسه دادگاه، پس از پنج ماه بتوانم ببینمش!

ناگهان جمعی زندانی به همراه سربازان وارد شدند، احمد آقا را دیدم که با زنجیر به پا، کشان، کشان، می آید، بغض گلویم را گرفت!

خدایا این بود امیدها و آرزوهای مان برای تحقق استقلال، آزادی جمهوری اسلامی؟! این بود حاصل رنج شکنجه های دوران ستم شاهی و خون شهدا؟! این رفتار را با کدامین حکومت در تاریخ اسلام می توان مقایسه کرد؟! آیا با فرزندان انقلاب و هزینه داده ها باید اینگونه رفتار شود؟!

به یاد روزهایی افتادم که هر وقت لشگر ۵ نصر سپاه خراسان عملیات داشت، از جبهه زنگ می زدند و احمد بدون توجه به مشکلات زندگی، ساکش به دستش بود و به سرعت خود را به مناطق عملیاتی می رساند! به یاد ترکش های جا خوش کرده در بدنش افتادم که انیس او در تنهایی های زندانند!

با اشاره به زنجیر پایش گفت: این مدال افتخاری است که جمهوری اسلامی برایمان داده است!

گفتم: ناراحت نباش خدا بزرگ است. این گونه نمی ماند! (البته او ناراحت نبود، افتخار می کرد که برای ایستادگی بر عقایدش، و برای تحقیر او اینگونه برخورد می کنند! و این تحقیر نیست! این حقارت دربندکنندگانش را نشان می دهد! همانگونه که خودش پیش از این از زبان زینب(س) گفت من به جز زیبایی نمی بینم!) و… اورا به داخل دادگاه بردند.

ابتدا بنده و سایر اعضای خانواده را به دادگاه راه ندادند! اما پس از گذشت بیش از نیم ساعت قاضی اجازه حضور در دادگاه را صادر کرد و ما توانستیم در جلسه حضور یابیم! که خود ماجرایی دارد. فعلا بماند!

مادرم، سه خواهرم، همسر و دختر احمد آقا و فرزند برادر مرحومم و دختر یکی از خواهرانم مجموع نفرات حضور یافته در دادگاه بودیم. در این جمع نه نفره مادر دو شهید حضور داشتند!

با نگاهی به مادر پیرم که زیر لب ذکر می گفت، به یاد رنج های او افتادم! رنج هایی که بابت دستگیری و زندان و سربازی من در زمان رژیم پهلوی متحمل شده بود! رنج هایی که برای شهادت برادرم قاسم و خواهر زاده ام محمد دیده بود! رنج هایی که در دستگیری و زندان من در دو مرحله در جمهوری اسلامی دید!

این بار بیشتر دلم گرفت! که مادرم را نگران و ناراحت در دادگاه می دیدم، نگران وضع فرزندش بود! دلم گرفت که حرمت مادر دو شهید را این گونه پاس می دارند؟!

برای بار سوم، آن گاه دلم گرفت که احمد گفت: در اداره اطلاعات بازجو به من پیشنهاد می کرد که تقیه کنم! به او گفتم می فهمی چه می گویی؟! تقیه در حکومتی است که ظالم و ستمگر حاکم باشد! من آقایان را ظالم و ستمگر نمیدانم؛بلکه مومنانی می دانم که بد عمل می کنند و کج می روند، به همین جهت تذکر داده ام و امر بمعروف و نهی از منکر کرده ام! من به وظیفه « النصیحه لائمه المسلمین» عمل کرده ام و پشیمان هم نیستم، آن وقت تو می گویی من تقیه کنم؟!!

اینجاهم دلم گرفت، که چرا نصیحت خیر خواهانه را چنین پاداشی می دهند؟! امام عسگری(ع) فرمود:« محبوب ترین مردم نزد من کسی است که عیب و نقص مرا به من هدیه کند و بگوید.» آیا پاسخ هدیه این است؟!

احمد و امثال احمد چه کرده اند که مستحق چنین برخوردی باشند؟!

الآن چند صد نفر در زندان به خاطر انتقاد از عملکرد آقایان به سر می برند ؟!

می گویند این انتقاد نیست! تخریب است! در کدام قانون و متنی، مرز انتقاد و تخریب را مشخص کرده اند؟! از عجایب روزگار است که آقایان خود تعیین جرم می کنند و خود شاکی می شوند و خود قاضی اند و خود هم حکم را اجرا می کنند! و هیچ کس هم حق چون و چرا ندارد!

مگر همین اواخر وزارت اطلاعات در مقام قانون گذاری قرار نگرفت و لیست بلند بالایی ازممنوعیت هرگونه همکاری با رسانه های مکتوب و غیر مکتوب و موسسات تحقیقاتی و غیره را اعلان کرد و جالبتر آن که دستگاه قضایی هم به آن استناد می کند!

باری این روزها اسباب گرفتگی دل ها بسیار شده است! هرکه را می بینی دلش گرفته و بر آرمان های بر بادرفته آه حسرتی می کشد! و دست تاسفی بر هم می ساید!

یکی از روزها در مجلس ختمی مداحی این شعر را می خواند که وصف حال زمان ما است:

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست باور کنید پاسخ آئینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست

با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

تنها یکی به قله تاریخ می رسد هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست

وقتی که عاشقانه به نوشی پیاله را فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

عقد مجتبی واحدی با صدای آمریکا

یادم نمی رود که در رسانه های اصلاح طلب به این آقای "مجتبی واحدی" سردبیر سابق روزنامه ی آفتاب یزد چقدر بها دادیم و مطرحش کردیم؛ به خدا هیچ تصور نمی کردم روزی در استودیوی تلویزیون صدای آمریکا و در کنار عوامل سیا بنشیند و پیش آنها درد دل کند.

این است که معتقدم طرف مقابل - منظورم اصولگراهاست - از ما جلوتر هستند چون بخشی قابل توجه از نیروهای ما بریده اند و به راحتی در دام دشمن می افتند. اینقدر دوستان نگویند که "دشمن" ساختگی است، یعنی آمریکا دلش برای سبزها سوخته و خواسته تریبون در اختیارشان قرار دهد؟! هر چند که واحدی با این کارش دیگر اصلاح طلب نیست، سبز بودنش هم تو مایه های علیرضا  نوری زاده است.

آقای واحدی! ما از محمدعلی رامین که مسوول توقیف نشریات اصلاح طلب است دل خوشی نداریم اما افشای لندن نشینی جنابعالی بسیار کار درستی بود. وقتی رامین خبر داد که از لندن سرمقاله می نویسید اول باورمان نشد و گفتیم حتما دروغ می گوید اما متاسفانه حقیقت داشت و هیچ دفاعی نداشتیم. این انتظار بی جایی است که به دوستنمان نباید انتقاد کنیم، اتفاقا هم باید انتقاد کنیم و هم هشدار دهیم که اگر برای تحصیل به لندن تشریف برده اید چرا از صدای آمریکا(وی او ای) سر درآورده اید؟ آیا محل تحصیلتان صدای آمریکاست، آیا استادتان جناب آقای چالنگی است؟!

این هم گذشت اما شما را به خدا اگر کسی کعبه ی آمالش آن طرف آبی است مرد و مردانه بگوید نه بزدلانه مانند مجتبی واحدی شعار اصلاح طلبی و خط امامی و ایران ایران سر دهد و بعد سر از آخور دشمنان آن شعارها دربیاورد.

چند وقت پیش که یادداشت «آیا کیهان از صدای آمریکا بدتر است» را نوشته بودم، برخی دوستان گفتند که موسوی و کروبی مقصر نیستند که بیانیه هایشان را صدای آمریکا و بی بی سی منعکس می کنند، اما تو نباید طوری یادداشت بنویسی که کیهان از آن سوءاستفاده کند. اولا آنچه نوشتم کاملا درست بود و بعد؛ امثال آقای واحدی که خود به صدای آمریکا تشریف می برند، دوستان برای این هم توجیه دارند؟

واحدی اینقدر بزدل بود که تا وقتی سردبیر آفتاب یزد بود با یک ادبیاتی حرف می زد و حالا که چند ماهی بیشتر از کنار گذاشتنش نگذشته کاملا ادبیاتش آن ور آبی شده است. چرا اینگونه است؟ چرا آب فرنگ اینقدر زود به برخی آدمها می سازد ولی برخی که سالها در آن سوی آبها زندگی کرده اند حاضر به کولی دان به صدای آمریکا نمی شوند؟ چرا ابوالفضل فاتح که او هم در انگلیس درس می خواند حتی تلفن امثال صدای آمریکا را جواب نمی دهد؟ و چر واحدی این را نفهمید و خود را از اصلاح طلبان جدا کرد؟

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

مصاحبه با رادیو فرانسه؛ سبزها چند پاره می شوند

امروز شخصی از رادیو فرانسه تماس گرفت و خواست که درباره ی جنبش سبز مصاحبه کند. پاسخشان را دادم همانطور که اگر رسانه ای داخلی هم بود همینها را می گفتم؛ البته در آن صورت قطعا کمی انتقاد از دوستان را کمتر و طیف مقابل را بیشتر مطرح می کردم. از آنجا که احتمال کم و زیاد شدن بحث می رود و کسی را هم غریبه نمی دانم، کل متن سوال و جواب ها را اینجا می گذارم:


  • جنبش سبز واکنشی زود گذر یا آتش زیر خاکستر و گذر به دمکراسی است؟ 

اتفاق های یک سال اخیر نشان می دهد این جنبش زودگذر نبوده است وگرنه تاکنون ادامه نمی یافت. هنوز هم از بحث های خانوادگی و شبکه های اجتماعی مجازی گرفته تا موضوع بحث های سیاسیون و روزنامه های کشور، "جنبش سبز" است.

اما این که آیا این اتفاق و جنبشی که از قبل انتخابات شکل گرفته به سطح بالاتری از مردمسالاری منجر می شود یا خیر، این موضوع پیچیده ای است و بستگی به اتفاقات آینده دارد. به هر حال ایران استبداد زده ی ما گام های مثبتی در راه مردم سالاری دنبال می کرد اما با اتفاقات سال گذشته، انتظارات بخشی از جامعه به واسطه ی تبلیغات رسانه های خارجی به شکل غیر منطقی فربه شد و از طرفی نیروهای سنتی به عقب تر برگشتند.

  • آیا جنبش موسوم به سبز رهبری مشخصی دارد؟ 

در ظاهر، میزان تاثیر آقایان موسوی و کروبی بر جنبش سبز بیشتر از دیگران است اما به نظر من آنها بیشتر دنباله روی این جریان هستند وگرنه اگر راهی را برای خود درنظر می گرفتند و آن را می پیمودند بدنه ی جنبش تا الان آنها را کنار گذاشته بودند.

به عبارت دیگر معتقدم این آقایان اساسا هم نمی توانند بر جنبشی که شکل گرفته تاثیر زیادی بگذارند و هم کمتر به دنبال چنین تاثیرگذاری هستند؛ البته این راه اشتباه بوده و ریزشهای جریان به دلیل همین دنباله روی رهبرانش است. این دنباله روی ها البته راه ساده ای است اما وظیفه ی رهبران اجتماعی راهنمایی است نه رهروی. مثلا در موقعی که رویکردها و شعارهای بدنه جهت گیری انحرافی پیدا می کند رهبران به جای توجیه آن باید در مقابل آن صراحت داشته باشند و با دیگرانی که در اهداف و رفتار با این جنبش همراه نیستند مرزبندی کنند.

  • هدفهای پیش روی جنبش چیست؟ 

معقتدم اهداف جنبش باید بازگشت به اهدافی باشد که در زمان شکل گیری داشته است یعنی عقلانیت، قانون و رفتار اخلاقی و مسالمت آمیز. نمی شود جنبشی که با شعار بازگشت به قانون شکل گرفته خود دست به اعمال غیر قانونی بزند یا وقتی طرف مقابل را به دروغ گویی متهم می کنیم خود نیز دروغ بگوییم. شعارهای پرهیز از خشونت و رفتار عقلانی نیز در رفتارهای سال گذشته ی جنبش جایشان را به خشونت متقابل و رفتارهای هیجانی داد.

  • آیا ماهیت این جنبش اعتراضی است؟ به عبارت دیگر سبز به چه معناست؟ 

قطعا جنبش سبز در اعتراض به سلسله روندهایی در حوزه های مختلف شکل گرفت و در ادامه، رویکرد اتخاد شده در برابر اعتراض های سال گذشته نسبت به نتیجه ی انتخابات، معترضان را جری هم کرد و بدنه ی جنبش از آن پس به همین روندها بیش از خواسته های پیشین اعتراض نشان می دهد.

  • آیا مبارز مدنی خواهیم داشت یا وارد خفقان خواهیم شد؟ 

سال گذشته اتفاقاتی که نمود بیرونی داشت با روز عاشورا خاتمه پیدا کرد و به نظرم درس تجربه ای شده باشد که اولا اهداف اولیه فراموش شده است و در ثانی تندروی ها باید کنار گذاشته شود و در نوع رفتار نیز غیر از رفتار مسالمت آمیز هم خود جنبش را زیر سوال می برد و هم نتیجه ی معکوس می دهد.

  • آیا این جنبش یک چارچوب مشخص دارد و ظرفیت آن نامحدود است؟ تمامی‌ عقاید را پذیرا می‌باشد فاصله میان حرف تا عمل را با توجه به شناخت مردم ایران و حافظه ی تاریخی‌ چگونه میابید؟

در طول اتفاقات سال گذشته چارچوب ها نیز متکثر شد، نمی توان انکار کرد که بخش اکثریت این جنبش متاسفانه چارچوب هایی که آقایان موسوی و کروبی در ابتدامطرح می کردند را دیگر قبول نداشتند. آن بخشها البته یا رسانه ای ندارند و یا نظر واقعی خود را علنی نمی کنند؛ از نظر آنها موسوی و کروبی با هاشمی و احمدی نژاد زیاد تفاوتی ندارد اما از ایجاد شکاف یا زیاد شدن آن استقبال می کنند.

در مورد ظرفیت جنبش سبز معتقدم که قطعا ظرفیت محدودی دارد و همین انحراف از اهداف اولیه نشان دهنده ی ظرفیت محدود آن است؛ اگر این جنبش بعد از انتخابات تحت نظارت نهادهای اجتماعی قرار می گرفت و درست مدیریت می شد می توانست نیروی فوق العاده ای به صورت مسالمت آمیز و مفید به وجود بیاورد اما متاسفانه به دلیل اشتباهات رهبران آن، بدنه هم زیاده خواه و هم خسته شد، لذا من بعید می دانم به صورت جنبشی با اهداف واحد بتواند به پیش برود مگر چند پاره بشود.

  • آیا یک جنبش فئودالیستی هست یا نه ؟ 

من در این مدت هیچ کسی را که از نظر مادی وضعیت خوبی داشته ندیدم که حامی جنبش سبز نباشد یعنی در میان طبقه ی مرفح تقریبا صد درصد حامی مهندس موسوی یا کروبی بودند. در مقابل هیچ مستضعفی را هم ندیده ام که حامی موسوی باشد یا حداقل به ندرت چنین مواردی پیدا می شود. آن شعارهایی که ما قبل از انتخابات سر می دادیم و مهندس موسوی در بیانیه ی اعلام کاندیداتوری مطرح کرده بود که می خواهد حامی کوخ نشین ها باشد به واقعیت تبدیل نشد و عامه ی مردم حرف آقای احمدی نژاد در مناظره به آقای موسوی را باور کردند که جنبش سبز حامی روش های اقتصاد آزاد از نوعی است که آقای هاشمی رفسنجانی مظهر آن است.

  • با توجه به اعتراضات کارگری سال های گذشته تصور می کنید قشر کارگر همراه با جنبش سبز است؟ 

سیاست و رویکرد دولت آقای احمدی نژاد حتی اگر با کلیت آن سیاست ها مخالف هم باشیم در حمایت از قشر مستضعف بوده و هدف طرح هایی مانند هدفمند کردن یارانه ها هم بیشتر حمایت کننده ی این قشر است؛ هر چند شاید نتایج آن با اهدافش مطابق نشود.

  • در جنبش سبز خواستهای حداقلی وجود دارد؟ 

خواسته های بسیار متکثر شده؛ باور ندارم که خواسته ای حداقلی وجود داشته باشد که همه ی جنبش به آن رضایت بدهند. مثلا طیف اصلاح طلبان جنبش به آزادی های حداقلی در عرصه ی سیاسی رضایت دارند اما بخشی از جنبش سبز که در ابتدا اهدافش را پنهان نگه داشته بود در حال حاظر به چیزی غیر از عبور از جمهوری اسلامی فکر نمی کنند؛ این بخش که طیف رادیکال جنبش هستند از رسانه های اینترنتی و ماهواره ای استفاده می کنند و رسانه های غربی هم آنها را همیشه مورد توجه قرار می دهند. اما طیف گسترده ی کمتر سیاسی هم در این جنبش هستند که اصلاح طلبان و تندروها هر کدام سعی می کنند آنها را به طرف خود بکشانند.

  • در این شرایط آیا توان مذاکره وجود دارد؟ 

مذاکره بین چه کسانی؟ به جای مذاکره بین جنبشی اینچنین با حکومت، باید زمینه ی تعامل برای رسیدن به اهداف به وجود بیاید و این بستگی به نحوه ی هدایت رهبران جنبش دارد که متاسفانه در برخی موارد این زمینه ها را به وجود نمی آورند. مثلا بعد از اعدام آن پنج نفر، مهندس موسوی بیانیه ای می دهد و در آن به گونه ای تحریک آمیز به خرداد ماه اشاره می کند. خب این گونه رفتارها زمینه را برای تعامل فراهم نمی کند.

  • منظورتان از تندروها چه کسانی است؟ دانشجویان و جوانان؟ 

خیر، منظورم کسانی است که از ابتدا با جمهوری اسلامی مرزبندی داشته اند و غیر از حداقلی از آنها، اکثریتشان در خارج کشور هستند و بیش از این که طرفدار داشته باشند امکانات رسانه ای در اختیارشان است.

  • آیا اعتراضات باید به صورت مسالمت آمیز ادامه یابد ؟ 

غالب پیش بینی ها در مورد مسالمت آمیز بودن جنبش سبز از مقطع زمانی تشییع جنازه ی مرحوم منتظری و روز عاشورا زیر سوال رفت اما البته که از نظر ما اصلاح طلبان اعتراض باید مسالمت آمیز باشد.

  • آیا در میان سبز‌ها نیز خودی و غیر خودی وجود دارد ؟ 

کسانی که با اهداف اولیه ی جنبش که اصلاحی، مسالمت آمیز و قانونی بوده همراه نبوده یا نیستند قطعا غیر خودی تلقی می شوند؛ همچنانکه آنها بخش های اصلاح طلب جنبش سبز را غیز خودی می دانند.

  • آینده ی جنبش سبز را چگونه می بینید؟ 

اگر طی ماه های آینده اتفاقاتی مانند سال گذشته نیافتد شاید این جریان به سمت بازگشت به اهداف اولیه و روش های مسالمت آمیز سیر برود اما در صورتی که عوامل دخیل در اتفاقات گذشته از جمله سیاسیون داخلی جریان های مختلف و به ویژه رسانه های غربی بتوانند از این جریان برای اهداف سیاسی سوءاستفاده کنند به زودی بخش هایی از این جریان خود را جدا کنند و در قالب های دیگر ادامه ی حیات بدهند که به نظرم نمود این تغییرات را در انتخابات آتی شوراها و مجلس شاهد خواهیم بود.

پی نوشت:
کسی که تماس گرفت خود را "عماد عراقی" معرفی کرد و گفت که قبلا در باشکاه خبرنگاران جوان صداوسیما کار می کرده و الان در فرانسه دانشجوست و خبرنگار رادیو فرانسه! ببین این صداوسیمای ما چه نیروهایی را تربیت می کند و به جامعه ی بین المللی تحویل می دهد!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

"ماشین دروغ پرکار است"

خبرگزاری فارس ادعای از اساس کذبی را مطرح کرده که ابوالفضل فاتح ازمدتها پيش و پس ازخروج ازايران ماموريت يافته در مذاكره با برخي اپوزيسيون از جمله محسن مخملباف و محسن سازگارا راه‌اندازي يك شبكه تلويزيوني ماهواره‏ايي را مورد ارزيابي و مطالعه قرار دهد!

دکتر فاتح اساسا تحت هیچ شرایطی حاضر به همکاری و مذاکره با کذابان و وطن فروش هایی مانند مخملباف (محملباف) و سازگارای ناسازگار بی همه چیز نبوده و نخواهد بود؛ اگر آب و روغن با هم قاطی شدنی بودند یا اگر یک روز خبرگزاری فارس حاضر شد که دیگر دروغ نگوید و تهمت نزند؛ آن روز می توان ادعای ملاقات فاتح با محملباف و ناسازگار را باور کرد.

این دوستان دروغ پراکن، مغز فندقی یعنی فراموشکار هم هستند؛ همین دروغ ها را درباره ی دکتر فاتح پارسال نیز گفته بودند، بد جوری کفگیرشان به ته دیگ خورده و حتی برای دروغ گفتن هم سوژه ی دیگری ندارند همان دروغ های قبلی را "کپی پیست" می کنند.

منظور از بیان این جملات هم پاسخگویی به اراجیف بافته شده نیست و مطمئنم خود دکتر فاتح هم واکنشی نشان نمی دهد چون در موارد مشابه دروغ پراکنان با پررویی به کار خود ادامه دادند و توجهی به پاسخ ها نکردند. منظورم از طرح موضوع فقط طرح این چالش است که اگر خبرگزاری فارس واقعا به دنبال حقیقت است، افشا کند که دکتر فاتح با فشار کدام "برخی" به دستگاه قضایی موضوع ممنوع الخروجش حل شد و برای ادامه ی تحصیل به انگلیس بازگشت؟

این را هم باید بگویم؛ ضربه ای که مخملباف محملباف به اصلاحات و جریان سبز زد، احدی نمی توانست بزند؛ داستانسرایی های دروغی که سال گذشته درباره ی خلنواده ی رهبری مطرح کرد و رسانه های غربی از آن سوءاستفاده کردند به هیچ وجه به سبزهای واقعی ربطی نداشت؛ من مقصر ماجرا را دوستان ناآگاهی می دانم که با چنین افرادی به موقع مرزبندی نکردند و رقبا به خوبی اشتباهات و خیانت های مخملبافها را به کل جریان سبز نسبت می دهند و به رخ ما می کشند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

اجتناب از تحریک به هیجان در خرداد ماه

بیانیه ی مهندس موسوی درباره ی پنج نفر اعدامی نکته ای مهم داشت و آن تعبیری است که در اشاره به زمان اعدام ها به کار رفته است "در آستانه ماه خرداد، ماه آگاهی و حق‌جویی"؛ در واقع انگار هر دو طرف می دانند که خرداد امسال خرداد متفاوتی است و برای آن برنامه ها دارند؛ برنامه هایی با محوریت هیجانات مردمی.

این انکار ناپذیر است که خرداد برای ما یادآور حوادثی مهم در تاریخ چند دهه ی گذشته است؛ از جمله خرداد 42، خرداد 61، خرداد 76 و بالاخره خرداد 88. از این منظر تعبیر مهندس موسوی درباره ی خرداد ماه درست است اما نگرانی ها از همین جا آغاز می شود که بوی فتنه ای دیگر به مشام می رسد که تنها با روشن شدن تنور احساسات جواب می دهد.

از امروز حدود یک ماه تا 22 خرداد سالروز انتخابات سال گذشته باقی است، انتخاباتی که وسیله ای شد برای کاشته شدن تخم نفرت هایی فراوان و عمیق. اکنون اما اشتباه هر کدام از دو طرف ماجرا می تواند آن آتش زیر خاکستر را دوباره شعله ور کند؛ و چه خوب برخی به دنبال این هستند که با بپار کردن آتشی دوباره، این بار طرف مقابلشان را به خاکستر تبدیل کنند.

از یک طرف، این اعدام ها اگر درست هم بوده باشد بدسلیقگی در انتخاب زمان انجام آن و ناتوانی در توجیه افکار عمومی می تواند بهانه ای به دستگاه های تبلیغاتی بدهد برای دمیدن در آتش کینه های سال گذشته تا بلکه معترضان را دوباره به اوج هیجان برسانند؛ و خرداد ماه آگاهی و حق جویی به ماه هیجان و از خود بی خود شدگی تبدیل شود.

دستگاه پروپاگاندای غرب تنها به دنبال بهانه های اینچنین است؛ چرا دستگاه های رسمی کشور باید در بازی آنها بیافتند و کاری را کنند که آنها منتظرش هستند؟ بی بی سی - دستگاه خبرپراکنی روباه پیر - بعد از این اعدام ها چندین گزارش منتشر کرده و این روزها سوالاتی را مطرح می کند تا به بهانه ی این اعدام ها با جا انداختن این سوالات در ذهن مخاطبان، دوباره باعث تحریک افکار عمومی شود. به عنوان مثال گزارشی دارد با این عنوان که "آیا جنبش سبز هم خودی و غیرخودی دارد؟" به این مفهوم که ای سبزها، تکانی بخورید. و در همان روز پرسش و پاسخی را با مخاطبانش به راه می اندازد تا به طور تحریک آمیزی از آنها بپرسد که "جنبش سبز؛ واکنشی زود گذر یا آتشی زیر خاکستر" است؟

این روزها در چند نقطه ی تهران بر روی در و دیوار عبارت "22 خرداد 89" با رنگ سبز دیده می شود، در بین مردم و به ویژه در اینترنت هم بحث درباره ی خردادماه پیش رو و قول و قرارهایی برای برگزاری تجمع و راهپیمایی پیشنهاد می شود. به نظرم همانقدر که اقداماتی مانند آن اعدامهای بی موقع باعث تحریک معترضان می شود، این تعبیر مهندس موسوی هم از خرداد ماه می تواند محرک باشد.

از دل به هیجان آوردن مردم، نه تنها همه ی سیاسیون بلکه عامه ی مردم ضرر می کنند. همگی از این همه محدودیت برای فعالیت های سیاسی اصلاح طلبان، از تهدیدات غرب و سیاه نمایی درباره ی سیاست داخلی و بزرگنمایی ضعفها، از همه و همه ناراحتیم اما راه اعتراض و رفع این نقایص، تحریک مردم به حذف برادرانمان نیست.

سعی کنیم با هدایت و راهنمایی مردم به منطقی شدن بحث ها و نحوه ی ابراز انتقادها و اعتراضات آنها کمک کنیم. اگر بر ضرورت صبر و استقامت تاکید می شود، صبر و استقامت به معنی کم تحملی و شتابزدگی نیست. خردادی پر حادثه به ضرر سبزها خواهد بود همچنانکه سال گذشته بعد راهپیمایی 25 خرداد، مابقی اساسا اضافی بود و نهایتا هم به افتضاح در روز عاشورا ختم شد.

اگر آقای خاتمی همیشه تاکید می کرد که اصلاحات زمانبر است منظورش این بود که یک شبه نمی توان دست به اصلاحات زد، از نظر من، مصداق بارز صبر و استقامت آقای خاتمی است که همیشه از سوی تندروها به کندروی متهم می شود و نه آن دوستانی که می خواهند ره صد ساله را یک شبه بپیمایند؛ هر چند شعارشان صبر و استقامت باشد. به شخصه هیچ تصوری ندارم از اصلاحاتی که به دنبال حذف برادران و خواهران اصولگراها و دیگران باشد؛ یا اصلاحاتی که بخواهد بین جمهوریت و اسلامیت یکی را انتخاب کند برایم قابل درک نیست.

و اما دوستان اصولگرا! سال گذشته را به خاطر بیاورید، موافقید که آن نحوه ی برخورد در خیابانها و بازداشتگاه ها از جمله حوادث کوی دانشگاه و کهریزک اشتباه بود، اولا از هیچ کدام از آن برخوردها دفاع نکنید، آنها را توجیه نکنید، پارسال همگی اشتباه داشته ایم، لذا شما هم احساسات را کنار بگذارید و به جای تبدیل منتقد و معترض به دشمن نظام؛ تحمل خود را بالا ببرید، خود به خود انتقاد و اعتراض ها مسالمت آمیز می شود.

در شرایط بحرانی هم دولت احمدی نژاد ضعف های خود را می تواند در نزد افکار عمومی به خوبی توجیه کند و هم معترضان می توانند اشتباهات خود را نقطه ی قوت جلوه دهند و منتظر شنیدن کف و سوت تشویق کنندگان بشوند. امروز ایران بیش از هر چیز نیازمند اعتدال، منطق و تفکر نسل ماست.