۱۳۸۵ فروردین ۹, چهارشنبه
faghr dar hend
india !
۱۳۸۵ فروردین ۲, چهارشنبه
گزارش ويژه از ديدار با احمدينژاد
حدود ساعت 18:30 در خيابان پاستور قبل از ورود به مسجد نهاد رياست جمهوري كه قرار بود در آن ديدار انجام شود، ايستاده بوديم، پنج - شش مرد در جلوي درب ماشينروي محوطهي نهاد بر روي زمين نشسته بودند، به قول خودشان تحصن كرده بودند، ظاهرشان شبيه كارگران بود، در كنار يكي از آنها كه جوانتر بود دو دختر بچه و يك زن ايستاده بودند كه به نظرم همسرش بود، مرد جوان بلند حرف ميزد، هر چند دقيقه يك اسپري تنفسي را از جيب لباسش بيرون ميآورد و در دهانش ميزد و كاغذي را كه در دست داشت به ماها كه منتظر آغاز ديدار بوديم نشان ميداد؛ رويش نوشته شده بود «به من گداي جانباز شيميايي و اعصاب و روان 60 ماه جبهه كمك كنيد(از 13 سالگي)». 10 دقيقهاي كه ما در كنارشان ايستاده بوديم ماموران سعي داشتند به طور آرام از آنها بخواهند كه آنجا را ترك كنند، اما انگار ساعتي پيش از آن همان مرد جوان با يكي از ماموران درگير هم شده بود، اما هر پنج - شش نفرشان با هم به ماموران ميگفتند كه با هم زدهايم و اگر ميخواهيد مقصر را ببريد بايد همهي ما را ببريد. دلم خيلي سوخت براي جانبازاني كه به اين حال و روز افتادهاند، با شناختي كه من از بنياد جانبازان دارم به نظرم حق با آن تجمعكنندگان باشد. جوان ميگفت كه ما جانباز ملتيم نه جمهوري اسلامي، حالا يك سربازي كه تا به حال نجنگيده است با اسلحه به سراغ ما ميآيد و به ما دستور ميدهد؟! بالاخره ما به جلسه رفتيم، وقتي هم كه برگشتيم از آنها خبري نبود، نميدانم سرنوشتشان چه شد.
وقتي وارد مسجد محل ديدار شديم تازه اذان زده بودند، قبل از آمدن رييس جمهور، نماز به جماعت اقامه شد، فردي با لباس نظامي در پشت ميكروفون قرار گرفت و گفت كه اگر موافق باشيد با حضور رييس جمهور در جمع، شعار بدهيد «صل علي محمد، ياور رهبر آمد» و «صل علي محمد، بوي رجايي آمد». و احمدينژاد آمد، با تعدادي روحانيوني كه در بالاي جلسه بودند حال و احوال و روبوسي كرد و حاضران هم كه بلند شده بودند همان شعارها را سر ميدادند. جمعيت نشستند و قرآن خوانده شد اما از همين ابتداي جلسه تا انتهاي آن برخي از حاضران تك تك به پيش احمدينژاد مي رفتند و با او روبوسي ميكردند، بعضي هم نامهاي به او ميدادند. بعد از قرائت قرآن، چهار نفر از اعضاي خانوادهها پشت ميكروفون رفتند.
اولي پدر «عليرضا افشار» - خبرنگار - بود كه گفت 1) پروندهي سقوط سي130 نارساييهايي دارد و روند پيش روي آن كند است. 2) نيروي هوايي به دنبال اين است كه تقصير را به گردن خلبان بياندازد. 3) اكيدا دستور دهيد كه كميتهي تحقيق هر چه زودتر نتيجهي بررسيهايش را به مقامات قضايي بدهد.
پدر «امير صحرايي» ـ كارمند روابط عمومي ارتش ـ هم خواست كه براي سلامتي اين و آن صلوات بفرستيم از جمله براي دولت احمدينژاد! البته من براي اين دعاي آخري يك صلوات بلند فرستادم تا بعدا نگويند برايش دعا نكرديد و اين طوري شد! راستي اين پدر يك جمله هم در دفاع از انرژي هستهيي گفت!
نفر بعدي مادر خلبان بابك گوهري بود كه الحق والانصاف خيلي صريح و بي پرده صحبت كرد، ميگفت كه پسرش خلبان اصلي پرواز بود، 1400 ساعت خلبان يك اين هواپيما بود، هفتهي قبلش هم پایان نامهاش را دربارهي سانحهي هوايي در سي130 نوشته بود، خود بابك ميگفت كه «از صداي هواپیما متوجه ميشوم كه مشكل داره يا نه». چطور يك خلبان كه نبايد استرس داشته باشه از ساعت 7 صبح تا 13:30 روز واقعه با احساساتش بازي ميكنند؟ او به هيچ عنوان نميخواست پرواز كند چون هواپيما اشكال داشت اما به او ميگويند كه تو بهانه ميكني. بعد شاگردش آقاي نادري را ميآورند كه پرواز كند، ميگويد نه من و نه كس ديگر نبايد پرواز كند. با اين حال ميخواهيد سقوط نكند؟! چرا كمكش نكردند؟ برج هدايت اصلا كمكش نكرد، اصلا در آن زمان سر جايشان نبودند، حتي تا لحظاتي بعد از سقوط متوجه نميشوند كه هواپيما سقوط كرده. بعد ميخواهند برج و ديگران را توجيه كنند! هر كس ميخواهد بگويد كه پسر من تقصير داشته، بگويد، خدا ميداند. بچههاي ما بر نميگردند، سوز دل ما اين است كه اين اتفاق تكرار نشود.
برادر «نيلي» - يكي از خبرنگاران از دست رفته - هم واكنش مسوولان ايران و فرانسه را نسبت به سوانح مقايسه كرد و پرسيد كه چرا در مملكت ما حتي حاضر به عذرخواهي نشدند؟ بهتر است براي اولين بار مقصران مشخص شوند.
بعدش خود احمدينژاد رفت پشت ميكروفون اندر فوايد و درجات شهادت گفت و خواست كه روحيهي شهادت تقويت شود. ميگفت كه اينطور نيست كه پيچي، فلاني، ... بلكه آنها تلاش كردند، خدا هم لطف كرد تا آنها زود به بالا رفتند!
اما همين كه شروع كرد به ادامهي سخنراني دربارهي مسالهي هستهيي، «امير محدث» پسر يك از دست رفته بلند شد و فرياد زد «فرزند شهيد محدث هستم و جلسه را به نشانهي اعتراض ترك ميكنم». البته كسي به اين اعتراضش توجهي نكرد، اعتراض او به اين بود كه وقت صحبت خواسته ولي به او ندادهاند.
آخر برنامه هم سعيد حداديان يك مقداري نوحه خواند و برنامه تمام شد، چند دقيقهاي هم حاضران از نزديك به پيش احمدينژاد رفتند و با او صحبت كردند. يكي از خبرنگاران صدا و سيما هم ميخواست 30 ثانيه با او صحبت كند اما اطرافيانش خبرنگار را قانع! كردند كه تمام حرفها زده شده!
وقتر حاضران به دور احمدينژاد حلقه زده بودند، پدر افشار به مادر خلبان گفت چرا نگفتي كه بر روي پسرت براي پرواز فشار آوردند؟ مادر خلبان گفت كه «به من گفته بودند اين را نبايد پشت ميكروفون بگويي!» و به رييس جمور هم گفت: «پسرم تحت فشار بود، تهديدش كرده بودند كه خانهي سازمانيات را از تو ميگيريم»، احمدينژاد پاسخش اين بود كه «مگر ميشود كسي به اين قضيه راضي باشد؟ كسي كه عمد ندارد، البته بايد كار پيگيري شود، كار خيلي پيچيده است». و زن برادران هم ميگفت كه «اين مساله براي ما از انرژي هستهيي مهمتر است»، استغفروالله!
جلسه حدود 20:30 تمام شد اما حالم گرفته بود از اين نتيجهاي كه نداشت و اتفاقا از بي خيالي مسوولان و اطلاعات تكان دهندهي خانوادهها بيشتر مطلع شدم. اين گزارش رو تقديم ميكنم به تمام همكاران از دست رفتهام در سانحهي سقوط سي 130
۱۳۸۴ اسفند ۲۹, دوشنبه
عيد مبارك
84 براي من به عنوان يك خبرنگار سياسي واقعا جذاب بود و درسآموز؛ به جرات ميتوانم بگويم كه رسانههايمان از مردم و اتفاقات تصوير كاملي منعكس نميكنند، نه اين كه هيچ كس نخواهند چنين كند، بلكه دليل عمدهاش اين است كه هنوز در اول راه هستيم، نتيجهي انتخابات نهم كاملا نشان دهندهي اين فاصله بود؛ اين اما تاييد درست يا غلط بودن تصميم مردم در انتخابات نيست، منظورم فاصلهاي است كه بايد جبرانش كرد.
سال 84 براي اهالي رسانه در ايران بسيار غم انگيز هم بود، از دست دادن دسته جمعي تعدادي از همكاران در يك سانحهي هوايي؛ و تاسفآور، ناتواني ما بازماندگان در پيدا كردن علت سانحه! از اين بابت واقعا شرمسارم و دين آن از دست رفتگان بر گردنم سنگيني ميكند.
ماندهام حيران كه فيالواقع حق و حقيقت چيست كه ما ميتوانيم و بايد آن را منعكس كنيم و فقط آن را؟ در همين سال 84 يك بار همهي اهالي رسانه دسته جمعي براي اطلاعرساني متهم شديم، اعتراض كرديم و به نتيجه نرسيد، گلايهاي ندارم، منظورم اين است كه انگار مساله همين بود كه معيار تشخيص خبر حق براي ما اهالي رسانه چيست؟
يا واقعا «آزادي بيان» كه اين همه دنبالش هستيم تا كجا؟ در سال كهنه چقدر ناراحت كننده بود كه با همين بهانه به مقدسات مسلمانان اهانت شد و ضرورت تعيين مرز آزادي بيان را به همهي ما يادآوري كرد.
اين دومين سال متوالي است كه قرعه به نامم افتاد تا زمان تحويل سال در ايسنا باشم، البته مطهره خانم هم در كنارم بود. با «اميد» به استقبال سال جديد برويم، نوروز مبارك و ياد سرور آزادگان جهان گرامي باد.
(فردا يك گزارش خوبي از جلسهاي با احمدينژاد مينويسم و توي وبلاگ ميگذارم. مطهره خانومم يك گزارش قشنگ از امينآباد نوشته كه توصيه ميكنم اينجا بخونيدش)
۱۳۸۴ اسفند ۲۸, یکشنبه
نسبت ما با گنجي
ريش اصلاحنشده و نتراشيدهاش خود نشانهي اعتراض است، شايد هم ظريفان به او بگويند اين كار در مخالفت با اصلاحات است. مطمئنم اگر او را در خيابان ميديديم نميشناختيمش، بيشتر به شيخ اكبر گنجي شبيه است!
مواضع خيلي از اصلاحطلبان ديگر امروز با مواضع گنجي همخواني ندارد، فاصلهها بين آنها پنج سال است، پنج سال به دور از گفتوگوي مستقيم و تضارب آرا.
اين را هم بگويم كه فيالواقع گنجي آزاد بود، انديشههايش در هيچ چارچوبي محصور نشد، و هر چه ميخواست گفت، چه قبل از زندان و چه در آن؛ اتفاقا قبل از حبس حرفهايش كمتر نفوذ يا خريدار داشت، اما بعد از محكوميتش هر روزي كه بيشتر در زندان ماند، از تريبونش صداي بلندتري به گوش ميرسيد و هم راديكالتر. او حتي در اين اواخر به صراحت فرياد زد كه فلاني بايد برود!
اصلا نميدانم حضور گنجي بيرون زندان آيا شكاف اصلاحطلبان را بيشتر ميكند يا نه، اما قطعا در صفبنديهاي جديد ميتواند تاثيرگذار باشد. مثل عبدي كه از دوستانش فاصلهاي گرفته، شاكي است و طول ميكشد كه بين او و اصلاحطلبان گفتوگوي منطقي برقرار شود.
مهمتر اين است كه چه زماني بايد نسبت به نقد و بررسي مواضع گنجي دست زد، آيا بايد از همين روز مرزبنديهاي خودمان را مشخص كنيم؟ آيا اكبر آمادگي دارد تا از همين روزهاي آغازين شنوندهي انتقاداتي به مواضعش باشد؟ به نظرم بايد به او فرصت داد تا گفتوگوها بر سر راهبرد جبههي متكثر اصلاحطلبان در فضايي منطقي انجام شود؛ و البته اين به خود گنجي هم بر ميگردد، هر چند به نظرم او صبرش در اين زمينه كم نيست.
يادم ميآيد كه براي اولين بار ارديبهشت 78 در نمايشگاه مطبوعات با گنجي روبرو شدم، از غرفهي امروز به خرداد در رفت و آمد بود و جمعيتي 20 تا 30 نفره هم دنبالش ميرفتند كه من هم در جمع آنها بودم، به سوالات جواب ميداد، بالاخره آنقدر شلوغ شد كه جمعيت 100 نفره به بيرون سالن هدايت شدند تا در فضاي باز دو ساعت با او گفتوگو كنند. بيشتر سوالات حول محور انتقاد از او ميچرخيد، يكي ميگفت چرا تو كه فلان و بهمان بودهاي، امروز اصلاحطلب شدهاي؟! و ... منظورم اين است كه در اوج دوران اصلاحطلبي، گنجي فرصت و امكان نقد شدن داشت اما پنج سال است كه نقد نشده، همه تنها از آزادي بيان عقايدش دفاع كردهاند بدون اهميت دادن به محتوايش، البته اين كار كاملا منطقي بود، مهم از اين پس است كه چگونه و چه وقت نسبتمان را با گنجي بيرون زندان تعيين كنيم.
چند يادداشت گذشته در همين باره؛ «گنجي آزاد» باورم نمي شه / هزينه ي آزادي گنجي، حق همه! / بعد از آزادي گنجي / گفت وگو با عامل ترور قاضي مقدس / آقاي معين! مي تواني مصدق باشي؟ / روز خبرنگار، کمربندها را باید بست
۱۳۸۴ اسفند ۲۵, پنجشنبه
و بالاخره مذاكره با شيطان بزرگ
1 ) در شرايطي اين اتفاق افتاد كه خيلي از تحليلگران تصور ميكردند چنين كاري بعيد است چون روابط امروز نسبت به اين سه دهه قطع ارتباط در بدترين وضع ارزيابي ميشد.
شنيدن واكنشها دربارهي «معاملهي بزرگ» خيلي جذابه، مذاكرهاي بين «شيطان بزرگ» با «بانكدار مركزي تروريسم»؛ القابي كه دو طرف همديگر را به آن ميخواندند.
چند ماه پيش نوشتم كه «ميگن سياست پدر و مادر نداره، اتفاقا وقتي قرار باشه رابطه ي آمريكا و ايران با اين خصومت ظاهري دولت ها برقرار بشه قبلش براي هم شاخ و شونه ي شديد خواهند كشيد، [متن كامل] ».
2 ) هر چند پذيرش اين مذاكره به بهانهي درخواست «سيدعبدالعزيز حكيم» از ايران براى مذاكره با آمريكا عنوان شده[X]، اما گوش درازان هم ميفهمند كه مذاكره فقط دربارهي عراق نيست، عراق بهانه است، بحث آيندهي منطقه است و جايگاه دو طرف در آن. تحريمهاي اقتصادي ايران، مسالهي پروندهي هستهيي، فلسطين و اسرائيل، افغانستان، دخالت آمريكا در حمايت از گروههاي اپوزسيون، ... يا حتي موارد جزئيتر؛ اينطور نيست؟
3 ) من معتقدم دو طرف بازي پر ريسكي را با هم شروع كردهاند كه در آن ماندهاند براي همين هم تن به مذاكره خواهند داد، هر كدام از طرفين نگران باختن در اين بازي هستند، كمترين نتيجهي باخت ايران در اين بازي تغيير رژيم سياسي است و كمترين نتيجهي آمريكا هم در صورت باخت، تبديل ايران به قدرت محتوم خاور ميانه؛ براي همين ملتهاي دو طرف هم در بهترين شرايط حل مسائل از طريق مذاكره قرار دارند.
براي همين هم هست كه نظر محسن ميردامادي را قبول ندارم كه گفته «درحالی بحث مذاکره مطرح میشود که آمریکا در بالاترین موقعیت و ایران در ضعیف ترین موضع است»[X]. در واقع الان دو طرف براي ادامهي اين بازي كه ريسك آن بسيار بالاست مردد هستند اما منتظر بودند طرف سومي پيدا شود و پيشنهاد دهنده باشد.
4 ) البته بعد از بالا گرفتن تنشها بر سر مسالهي پروندهي هستهيي ايران، نگاه به غرب پر رنگتر به نظر ميرسيد اما قبول ندارم اين نوشتهي نويسندهي بازتاب را كه «طرفداران دخالت آمريكا در ايران اهالي ميدان محسني هستند»! هر چند شايد در آنجا هم باشند، اما حتي كساني در كوره دهات هم هستند كه اينچنين فكر ميكنند، نكته اينجاست كه نظر قاطبهي ملت اينچنين نيست، چه در ميدان محسني چه در دهات كورهها. همانطور كه جك استرا – وزير خارجهي بريتانيا- نيز اقرار ميكنه كه «مردم ايران به هرگونه نشانهی دخالت از خارج، حساس هستند».
5 ) ناخودآگاه با شنيدن خبر به ياد گفتههايي افتادم دربارهي ارتباط با آمريكا؛ آيت الله خامنهاي: «ما حتي براي يك لحظه با آمريكا كنار نخواهيم آمد»، « سياست ما سياست آشتيناپذيري با آمريكاست»[X].
۱۳۸۴ اسفند ۲۴, چهارشنبه
سياست و چهارشنبهسوري
البته در منطقههايي مثل بلوار ميرداماد كه در اين سالها مراسم چهارشنبهسوري با تعداد بسيار زيادي گرفته ميشد، امشب از هر چهارشنبهسوزياي بيشتر مامور پليس حضور پيدا كرده بود، چند تا هم دوربين فيلمبرداري به همراهشان بود، باورم نميشود كه آنها گزارشگر اتفاقات باشد.
نكتهاي كه امشب در تهران ذهنم را مشغول كرد اين بود كه جوانان امروزي چطور فكر ميكنند و دغدغهي آنها چيه؟ آيا با آنها ميتوان ارتباط برقرار كرد.
تخريب و در آوردن صداهاي ناهنجار اين مواد محترقه براي چيست؟ آيا نميخواهند به ما چيزي بگويند؟ من به اين دومي رسيدهام.
ديشب بالاخره ديدم كه تلويزيون هم راه افتاده و از چهارشنبه سوري به جاي چهارشنبهي آخر سال استفاده ميكنه، البته هنوز هم تعدادي از روزنامهها نميخواهند اين واقعيت را بپذيرند!
۱۳۸۴ اسفند ۲۳, سهشنبه
آقاي حجاريان! چرا سكوت؟
استدلال حجاريان هم اين بود كه در شرايط كنوني اصلاح طلبان توان تأثيرگذاري بر روند پرونده را ندارند و در مقابل، امكان دارد جناح حاكم به خاطر مخمصهاي كه در آن گرفتار آمده، بهانه اي بجويد و در آخرين لحظات به سركوب و حتي حذف فيزيكي گسترده مخالفان و منتقدانش دست بزند. اين خلاصه موضع حجاريان است.
البته اين هم دليلي است اما من نميپسندم يا حداقل معتقدم بايد بياييم بررسي كنيم كه آيا راهي براي تاثير گذاري هست يا نه؟ و تاكنون بوده يا نبوده؟ آيا كوتاهي كردهايم يا خير؟
به نظر خودم ميرسه كه اصلاحطلبها هر چند نقص در انعكاس اخبار هستهيي وجود دارد اما كمتر به اين مساله پرداختهاند و بيشتر اين سكوت آنها تاكنون ناشي از انفعال بوده است. البته امثال آقاي شيرزاد كه به صورت فردي موضع گرفتهاند هم پيدا ميشود و يا برخي موارد معدود كه مثلا مشاركت موضعي در مخالفت با موضع دولت گرفته است.
آقاي حجاريان! آيا توان جامعهي مدني كه اين همه از آن دم ميزديم همين قدر است كه در چنين موقعيت حساسي كنار بنشينيم و بگوييم چون احتمال دارد دولت بخواهد بهانه بگيرد كنار بنشينيم و سكوت كنيم؟! اصلا آيا شما تلاش كردهايد در اين مدت 1 - با دولت جديد 2 - با ديگر نهادهاي قدرت تاثيرگذار بر ديپلماسي 3 - با احزاب راستگراي تاثيرگذار بر دولت 4 - با مردم ايران 5 - با مردم جهان؛ وارد گفتوگو و تعامل شويد؟
شما كه خود را از مردم ميدانيد پس برويد و با سه گروه اول كه شايد آنها را معاند(نسبت به خواست اكثريت) ميدانيد وارد گفتوگو شويد تا بلكه حداقل آنها را به مخالف تبديل كنيد و يا موافق! دربارهي مردم ايران هم كه انگار هيچ تلاشي براي ارتباط با آنها نداريد، حتي با آنها كه به حزب شما در انتخابات گذشته راي دادند هم ارتباط گسستهايد، بهانه نياوريد، اگر بخواهيد همانطور كه در مقطع انتخابات امكانش وجود داشت به ميان مردم برويد و با آنها گفتوگو كنيد. حتما يادتان هست كه حتي اعضاي شوراي مركزي در دوران انتخابات در ميدانها و خيابانها حضور پيدا كرده بودند تا بلكه كسي پيدا شود و به حرفشان گوش دهد، حالا كه نشد نبايد از آنها دور شد، اين طور نيست؟
در مورد مردم دنيا هم معتقدم اگر حرفي براي گفتن داشته باشيد بتوانيد با راهكارهايي آن را به آنها برسانيد. چه اشكالي دارد پيشنهاد آقاي تاجزاده براي دعوت به صلح را بيشتر از اين تبليغ كنيد و با صداي بلند، تجمع بگذاريد، راهپيمايي كنيد، ... و هزاران راه ديگر.
فقط تو را به خدا مستاصل شدن را استراتژي نخوانيد، كه اگر واقعا اينچنين باشد اصلاحات شما هم به بن بست رسيده است، همانطور كه راه بسياري ديگر از اصلاحطلبان از چند سال پيش به بنبست رسيده بود. بايد فكر كرد چطور ميتوان چراغ اصلاحات را در اين مقطع حساس روشن نگه داشت؟
۱۳۸۴ اسفند ۲۲, دوشنبه
عطري و افشاري بهانه بود!
جالبه كه او در زير يادداشتش به نوشتههاي چند نفر لينك داده، اما همگي آنها از هم عقيدههاي اين آقا هستند. حداقل سه عضو فعلي شوراي مركزي تحكيم تا اين لحظه موضعي متفاوت با موضع آقاي خجسته رحيمي دارند كه مطمئنا آنها هيچگاه در يادداشتهاي ايشان دربارهي اين موضوع حضور نخواهند داشت. اين مساله كاملا در گزارشهاي آقاي خجسته داد ميزند!
يك سري ديگه از اين دست آدمها هم تحكيم علامه را همراه آن دو ميخوانند و ميگويند كه اين سخنان افشاري و عطري دليل خوبي براي اثبات سازشكاري آنهاست! اين را مخالفان تحكيم علامه ميگويند.
بعضي هم مثل مسعود بهنود سعي ميكنند اصل مساله را تحريف كنند و «مساله» را توهم مينامند! بهنود نوشته كه اصلا اينها در جلسهي كنگره نبودهاند و ... اما بهنود عزيز انگار متن آن سخنان را نخوانده كه افشاري گفته «در پايان از تمامي افرادي كه فرصت حضور در كنگره امريكا و گفتگو با شما بزرگواران را براي اينجانب فراهم كردند تشكر و سپاسگزاري مي كنم» و عطري هم گفته «در ابتدا لازم مي دانم خوشحالي و خشنودي خود را از حضور در جمع شما در كنگرهي امريكا ابراز نمايم».
آقا مسعود عزيز! چه كسي را بايد گول بزنيم؟ خودمان را ؟! آيا ماله كشي فايدهاي دارد؟ فكر نميكنم. البته من اين را قبول دارم كه عملكرد خود مسوولان به ويژه اصلاح طلب در هشت سال گذشته باعث رانده شدن امثال عطري و افشاري از درون به برون شد. پيشنهاد بهنود هم خوب است كه گفتوگويي عقلاني و به دور از احساسات در اين باره بايد شكل بگيرد.
برخي هم به امثال من گير دادهاند، اما واقعا چه انگيزهاي براي تاختن به آن دو نفر دارم؟ من از 74 تا 78 دانشجو و فعال دانشجويي بودم، در آن سالها نام فعالان دفتر تحكيم براي ما خيلي عزيز بود، هر چند ما در شهرستان بوديم و آنها در پايتخت. قطعا براي امثال من كه آن دوران را گذراندهام نقد آنها و يا حتي برائت جستن از آنها خيلي سخت است. قطعا امثال من اگر ميتوانستم حتي از افشاري و عطري دفاع هم ميكرديم، چون در دوراني آنها در جنبش دانشجويي نقش رهبري را داشتند اما ...
وقتي فرداي سخنراني عطري و افشاري آن يادداشت را در انتقادشان نوشتم فكر نميكردم به سرعت مواضع مشابهي از سوي نيروهاي اصلاح طلب و فعالان دانشجويي مطرح بشه، اما فرداي آن روز احمد آدينهوند از اعضاي جديد تحكيم علامه موضع صريحي گرفت و دو روز بعد هم سعيد حبيبي و فريد مدرسي دو عضو ديگر آنها نقد خود به اين مساله را مطرح كردند. براي فريد و سعيد نوشتم كه واقعا كار شجاعانهاي كردهاند چون در اين فضاي سنگين همه به دنبال بهانه هستند تا هم را خراب كنند!
۱۳۸۴ اسفند ۲۰, شنبه
آفت چك كردن مصاحبه
قدرتمندان هميشه بزرگترين مخالفان رسانهها نيستند؛ فقط خيلي دوست دارند آنها را در اختيار خودشان بگيرند! اتفاقا در اين حالت خيلي هم دوستشان هستند و از آنها حمايت ميكنند!!! رسانهي غير مستقل عين روابط عمومي آن جايي است كه از آن آويزان شده.
متاسفانه در چند سال اخير اصلا انگار فرهنگ شده كه همه بايد مصاحبهها را به قول معروف چك كنند! چقدر من از اين كار بدم ميآيد، البته نه هميشه، چون بعضي اوقات مصاحبهكننده بنابر دلايلي مجبور به دست بردن در متن مصاحبه ميشود و يا ميخواهد آن را با توضيحات مصاحبهكننده كامل كند، اما در غالب موارد به چنين كاري نيازي نيست.
من توي حوزهي كاري خودم سعي كردهام با اين فرهنگ غلط چك كردن مصاحبه به شدت مبارزه كنم، و خوشبختانه مصاحبه شوندگان اين حوزه هم كمك كردهاند تا مستقل بمانيم و مصاحبه از آن حالت خنثي شدن در بيايد.
يك مورد جالب در بين سياسيون، جناب محسن رضايي است كه از خبرنگاران ميخواهد حتي گزارش سخنرانيهايش در مجامع عمومي هم با او چك شود!
۱۳۸۴ اسفند ۱۹, جمعه
بي.بي.سي BBC
بي.بي.سي كه فيلتر شد فكر كردم بايد خوشحال شويم يا ناراحت؟ با اطمينان ميگويم كه اين شبكه تنها يه رسانهي اطلاع رساني براي شفافيت نيست؛ حتما سياستهاي دولت انگليس را دنبال ميكند و از اين لحاظ چهّا كه در كشور ما نكرده. مثلا در سال 2005 ميلادي اسنادي منتشر شد که نشان ميداد در سال 1332، مديران ارشد سرويس جهاني بي.بي.سي از کودتا عليه محمد مصدق، نخست وزير ايران حمايت ميکردهاند. (منبع)
به قول احسان نراقي كه گفته بود: راديو بي بي سي رسما راديو انقلاب بود. در ساعت هشت شب هيچ كس در خيابان ها نبود. هر اتفاقي رخ مي داد با فاصله نيم ساعت توسط بي بي سي منتشر مي شد. تمامي هوش و حواس انقلابيون به راديو بي بي سي بود.
نراقي همين طور گفته بود كه مردم عملكرد سابق انگليس را يادشان رفته بود. مردم تحت تاثير حوادث روز هستند؛ روشنفكران هم بدشان نميآمد چون با شاه بد بودند، مداخلهي انگليس را تحمل ميكردند.
بايد هوشيار باشيم كه نوشتههاي بي بي سي هر چند جالب هستند در آنها پدرسوخته بازي موج ميزند. راستي آيا الان هم انگليس بر همهي وجوه ايرانيان احاطه دارد؟ اصلا با بسته شدن سايت فارسي آن دردي دوا ميشود؟
امروز عصر با مطهره خانم رفته بوديم از عابر بانك پول بگيريم، سراغ هفت - هشت تا رفتيم تا بالاخره منصرف شديم. جلوي يكي از آنها ديديم يه جوان همين طور به خاطر خرابي دستگاه به مسوولان كشور فحش ميدهد، بعدش هم نامرد به اسلام گير داد، خودم را كنترل كردم و از او خواستم كه توهين نكند، اما ادامه داد، ميگفت كه همهي تقصيرها و ترورها به خاطر اسلام است، بندهي خدا يه چيزي از امثال بي.بي.سي شنيده بود و همين طور آن را نشخوار ميكرد. بهترين راه را دعوت او به متانت و توهين نكردن دانستم و نذاشتم با خشونت من فكر كند كه هر آنچه ميآنديشيده درست است، اما ميدانستم كه مخاطب درست تشخيص ميدهد.
دربارهي بي.بي.سي هم معتقدم بايد آزاد باشد اما ما هم بايد سعي كنيم كه مردم را آگاه كنيم تا خود گول امثال بي.بي.سي را نخورند، اينطوري بهتر نيست؟
عوام در ايران
عدهاي كه مردم را گوسفند فرض ميكنند و آنها را همين طور ميخواهند تكليفشان معلوم است، آنها هيچ وقت به دنبال آگاه كردن مردم هم نميروند، اما عدهاي در مقطعي كه به آنها روي ميآورند ميگويند مردم آگاهند و آن گاه كه به آنها راي نميدهند ميگويند عوام آگاه نيست! اين عدهي دوم خيلي از ماجرا پرت است چون تشخيص درستي هم از مساله ندارد.
براي همين است كه در هر انتخابات هر گروهي از خواص كه توانستهاند اكثريت عوام را جذب كنند پيروز شدهاند، اما اين عوام هر روز گروه مرجع خود را هم تغيير ميدهند براي همين است كه خواص بيچاره سر در گم ميشوند.
به عقيدهي من بهترين اصلاحات، تلاش براي آگاه كردن و آموزش عوام است تا به سطح مطلوب براي تصميم برسند نه اينكه سعي شود تصميم گرفته شده به آنها ديكته شود. طبيعتا مهمترين مانع اصلاحات هم ممانعت از آگاه كردن عوام و جهتدهي مدام به آنها با رسانههاي عمومي و ترويج فرهنگ تابعيت كوركورانه است كه حتي بخشهايي از خواص را نيز از تصميمگيري بازميدارد.
ساختن شهروند توانا و آگاه و تصميمگير بسيار سخت است اما خيلي مهم و ضروري است. الان واقعا نميدانم به اصطلاح اصلاحطلبان براي تقويت آگاهي عمومي چه كردهاند يا چه برنامههايي دارند؟
۱۳۸۴ اسفند ۱۷, چهارشنبه
گزارشي از هزار فاميل ايراني
حاج آقا محمدي عراقي(رييس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي)، داماد آيت الله مصباح يزدي(عضو مجلس خبرگان رهبري و رييس موسسه ي آموزشي امام خميني) است.
علي آقاي لاريجاني(دبير شوراي عالي امنيت ملي)، برادر آقا جواد(مشاور عالي رييس قوهي قضاييه)، برادر حاج صادق(عضو حقوقدان شوراي نگهبان و عضو مجلس خبرگان رهبري)، يكي تا از برادرهايشان هم نامشان را نميدانم رييس دانشگاه علوم پزشكي تهران و ديگري هم گويا سفير ايران در كاناداست.
علي آقاي لاريجاني در ضمن داماد شهيد مطهري و به التبع علي مطهري هم هست.
آيه الله موسوي بجنوردي(عضو مجمع روحانيون مبارز)، پدر خانم سيد حسن آقاي خميني(نوهي امام خميني) است.
خانم اشراقي(ديگر نوهي امام خميني) همسر رضا خاتمي(نايب رييس مجلس ششم و دبيركل جبههي مشاركت) است.
رضا خاتمي برادر سيدمحمد آقاست كه هشت سال رييس جمهور بود و الان رييس شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز است.
محمدرضا تابش(رييس فراكسيون اقليت مجلس هفتم)، خواهرزاده ي خاتمي است.
محمدعلي صدوقي(نمايندهي ولي فقيه در يزد و امام جمعهي يزد كه در دورهي اول خاتمي معاونش بود) احتمالا باجناق سيدمحمد خان خاتمي است.
همسر سيدمحمد خاتمي هم خواهرزادهي امام موسي صدر است.
صادق طباطبايي(سخنگوي دولت موقت) نيز داماد امام موسي صدر است.
آقاي ارغندهپور(عضو شوراي مركزي جبههي مشاركت)، داماد دكتر غنيميفر(معاون سابق وزير نفت) است.
يا سعيد شريعتي(عضو شوراي مركزي جبههي مشاركت) داماد شكوريراد(ديگر عضو شوراي مركزي جبههي مشاركت) است.
يادم رفته كه هادي حيدري(دبير شوراي مركزي جبههي مشاركت) با كي فاميل است.
محمد قوچاني(سردبير روزنامهي كارگزاراني شرق) هم داماد عماد خان باقي است كه از جملهي اصلاحطلبان طرفدار كروبي در انتخابان رياست جمهوري نهم بود.
از فعالان دانشجويي هم جالبه كه علي افشاري(عضو سابق شوراي مركزي تحكيم) داماد فريبا داوودي مهاجر(روزنامهنگار اصلاحطلب و دبير كل انجمن روزنامهنگاران جوان) شده است. مهدي احمدي(عضو سابق شوراي مركزي طيف شيراز تحكيم) هم اينقدر محسن رضايي رو به نشستهايشان دعوت كرد تا آخر معلوم شد كه دامادش شده است.
ناصر خان ايماني(عضو شوراي سردبيري روزنامهي دست راستي رسالت)، شوهر خواهر آقاي حجاريان فول اصلاحطلب است.
از آن خندهدارتر، صفار هرندي(وزير ارشاد احمدينژاد كه قبل از آن قاپم مقام مدير مسوول كيهان بود) پسر عمهي مصطفي تاجزاده(معاون سابق وزير كشور دولت خاتمي و عضو شوراهاي مركزي جبههي مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب) است.
همين آقاي تاجزاده كه از اصلاحطلبهاي به اصطلاح پيشروست، داماد آقاي محتشميپور(عضو تندروي مجمع روحانيون مبارز) است.
غلامعلي خان حدادعادل(رييس مجلس) پدر عروس آيت الله خامنهاي است؛ هادي خان خامنهاي هم برادر ايشان است كه در مجمع روحانيون مبارز عضويت دارد.
محمدحسين خوشوقت مديركل مطبوعات خارجي وزارت ارشاد دولت خاتمي، برادر عروس آيت الله خامنهاي است.
حاج محسن كديور(روحاني اصلاحطلب نزديك به مليمذهبيها) برادر جميله خانم كديور(نمايندهي دور ششم مجلس كه نزديك به اصلاحطلبان محسوب ميشود) است.
جميله خانم هم كه همسر عطاخان مهاجراني(وزير پيشين دولت خاتمي و عضو شوراي مركزي حزب كارگزاران) است.
محمد هاشمي(عضو شوراي مركزي حزب كارگزاران و عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام)، برادر آقاي هاشمي رفسنجاني(رييس جمهور اسبق و رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام) است.
فرزندان آقاي هاشمي هم كه ماشاءالله همگي در كارهاي عام المنفعه هستند؛ فائزه دبيركل سازمان ملي المپيك، فاطمه رييس بنياد بيماريهاي خاص، محسن رييس متروي تهران و الي ماشاءالله.
حسين مرعشي(نمايندهي سابق مجلس و رييس سابق سازمان جهانگردي و عضو شوراي مركزي حزب كارگزاران) برادر زن هاشمي رفسنجاني است.
از معروفترين مليمذهبيهاي فاميل هم محمد خان بستهنگار است كه شوهر خواهر اعظم طالقاني است. اعظم خانم هم هر چه جايگاه دارد ميراث پدر بزرگوارش، آيت الله طالقاني است.
محمدمحمدي گرگاني(نماينده دورهي اول مجلس) هم كه مليمذهبي است، پدر همسر احمد خان زيدآبادي(از ديگر مليمذهبيها) است.
زهرا رهنورد(رييس دانشگاه الزهرا) همسر ميرحسين موسوي(نخست وزير دوران جنگ) است. مانند فاطمه كروبي كه زن شيخ مهدي كروبي است؛ هر دو دبير كل دو حزب هستند كه الگوي تعامل 24 ساعتهي احزاب هستند!
دكتر معين(وزير علوم سابق و كانديداي اصلاحطلبان در انتخابات نهم رياست جمهوري) خودمان داماد آيت الله دستغيب است.
صافي گلپايگاني(از مراجع تقليد)، داماد آيت الله گلپايگاني معروف است.
احمدي نژاد (رئيس جمهور) داماد آيت الله يزدي(رييس سابق قوه ي قضاييه)
سردار احمدي مقدم(فرماندهي پليس) باجناق احمدينژاد است.
هاشمي ثمره(مشاور عالي احمدي نژاد؛ رييس جمهور) خواهرزادهي محمدرضا باهنر(نايب رييس مجلس هفتم) است و ديگر خواهر زادهي نايب رييس اول مجلس به عنوان معاون بازرسي و مديركل حوزه وزارتي وزارت نيرو انتخاب شده است.
چند معاون وزير هم از بستگان نزديك هاشمي ثمره است.
آقاي موسيپور(معاون پارلماني وزير كشور) هم داماد خواهر آقاي باهنر است.
دانش جعفري(وزير اقتصاد) پسر عمهي پدر داماد و ناظمي اردكاني(وزير تعاون) هم شوهر عمهي داماد زريبافان(دبير هيات دولت) هستند.
خندهدار اينكه علي جنتي(معاون سياسي وزير كشور) فرزند آيت الله جنتي(دبير شوراي نگهبان) است.
برادران دانشجو، استاندار تهران، عضو شوراي شهر تهران و رييس دانشگاه تربيت مدرس هستند.
كامران دانشجو(استاندار تهران) داماد آيت الله جنتي(دبير شوراي نگهبان) هم هست.
جهرمي(وزير كار) داماد آقاي ناطق نوري(رييس سابق مجلس و عضو جامعه ي روحانيت مبارز و عضو فعلي مجمع تشخيص مصلحت نظام) است.
اگه کسي رابطه اي به ذهنش رسيد برام بفرسته تا ليست کامل بشه!
۱۳۸۴ اسفند ۱۴, یکشنبه
دانشجويان همچنان در حبس
بالاخره به نظرم تداوم حبس اين چند نفر هيچ فايدهاي ندارد الا اينكه ضرر آن به همه ميرسد و به نفع جريانهاي راديكال است، مثلا احمد باطبي در سال 78 يك دانشجوي معمولي بود اما الان به شخصيت سياسي تبديل شده است بدون اينكه خودش در اين مساله دخالتي داشته باشد، يا برادران اكبر و منوچهر محمدي كه در آن زمان هيچ سرمايهاي نداشتند و الان خود را هزينه داده براي هر هدفي كه به صرفه باشد معرفي خواهند كرد. مبارك است، شايد برخي اينچنين ميخواهند و ما از اوضاع پرتيم.
خندهدارتر اين كه در همين چند ماه پس از صدور دستور، به غير از اين كه كسي آزاد نشده، حتي چندين دانشجو به دادگاه احضار و محكوم هم شدهاند. اگر كسي مخالف اين است كه اين محكوميتها الان سرمايهاي براي محكومان است، به حرفهاي علي افشاري و اكبر عطري در ثناي آمريكا رجوع كند تا ببيند كه آن دو با افتخار گفتهاند كه در غيابشان در ايران، به پنج و هفت سال محكوم شدهاند.
بالاخره خواستم بگويم كه شش ماه گذشت و ارزش دستور آقاي شاهرودي تاكنون به اندازهي ارزش دستور من است. من از همين جا دستور ميدهم تمام دانشجويان را هر چه زودتر آزاد كنيد يا نكنيد!
تحريف عمل مصدق
مصدق خدا نبود، برخي بي جا او را در ستايش تا مرتبهي خدايي بالا ميبرند و از سويي كساني هم به اشتباه تحريف تاريخ را ميپذيرند كه كاشاني نفت را ملي كرد!
مصدق هم اشتباه داشت، تعطيل كردن مجلس فاحش ترين آن بود، كسي منكر آن نيست، اما برايش رفراندوم گذاشت. در اواخر بين او و نيروهاي مذهبي هم فاصله افتاد كه مقصرش دو طرف بودند.
كاشاني اما اشتباهش چند برابر بود، فاصله گرفتن از نهضت و ترجيح سكوت بر كودتاي 28 مرداد، حتي حمايت از كودتا پس از وقوع آن در راديو. اين يكي را من اصلا نميتوانم اشتباه تاكتيكي بدانم، اگر واقعيت داشته باشد كه قرائن اين را نشان ميدهند، […]. حتي آقاي حسينيان اخيرا گفته است كه اصلا چه لزومي داشت كاشاني در 28 مرداد از مصدق حمايت كند؟!
مصدق يك انسان بود، مثل تو، مثل من و ديگر انسانها، ميتوان با تلاش به مرتبهاي رسيد كه او توانست، اما راهي سخت است كه همه از جمله امثال من قطعا نميتوانيم. او در تاريخ ايران و قلبهاي همهي ايرانيان ماندگار شد. يادش به خير، خدايش بيامرزد.
پيوست: دكتر محمد مصدق 1262 در تهران به دنيا آمد، ادامه ...
۱۳۸۴ اسفند ۱۳, شنبه
سوءاستفاده از نام تحكيم
افشاري و عطري واقعا هر آنچه در توان داشتند براي سوءاستفاده از نام تحكيم گذاشتند و چه ناراحت كننده است مدعياني اينچنين كه تشتشان سالهاست از بالاي بوم افتاده بود دير از اين مجموعه كنار گذاشته شدند. مطمئنم هيچ مخالفي نميتوانست با بدنهي نحيف فعلي انجمنهاي اسلامي دانشجويان و دفتر تحكيم وحدت اين چنين كند كه آن دو مدعي كردند.
ماندهام عجب كه يعني اين دو مدعي پرچمداري جنبش دانشجويي در سالهاي گذشته كمترين فهمي از وضع موجود ندارند كه با پشنوانهي سالها عضويت در دفتر تحكيم وحدت اينچنين دست به پيش بيگانگان دراز ميكنند و گذشته از اين درخواست حقيرانه، به نام «دانشجوي فعال سياسي» موجب فشار بر فعالان دانشجويي داخلي ميشوند؟
و اما با اطلاع ميگويم كه فيالواقع كمترين بخشي از دانشجويان عضو انجمنهاي اسلامي دانشجويان هم با چنين نگاهي همراه نيستند، خوب است كه بيگانگان هم بدانند كه دانشجوي اصلاحطلب ايراني هيچ گاه دست پيش آنها دراز نميكند، زيرا استقلال مهمترين ويژگي جنبش دانشجويي ايران بوده است.
پاسخ شكرخواه به دزدي خبر
استناد در خبر يا همان ذكر منبع يكي از كليدي ترين اصول روزنامه نگاري است. عدم ذكر منبع هيچ نامي جز سرقت ادبي ندارد.
اين چند سطر را در پاسخ به يك روزنامه نگار نوشتم كه از عدم ذكر منبع به مطالب خبرگزاري ها در روزنامه هاي كشور گله كرده اند. اين نوع كارها را روزنامه نگاران حرفه اي نمي كنند؛ چرا كه اساسا حاضر نيستند كار ديگران را به پاي خود بنويسند. اعلام منبع در خبر به خبر قابليت اعتماد مي بخشد و آنرا مستند مي كند و در واقع استفاده از دسترنج ديگران به نفع خود يك خلاف آشكار است و در هيچ حرفه اي قابل پذيرش نيست.
متاسفانه فرصت نداشتم اين پاراگراف را كه نگاه روزنامه نيويورك تايمز را به مقوله ضرورت ذكر منبع نشان مي دهد؛ ترجمه كنم. اتفاقا نيويورك تايمز در اينجا آسوشيتدپرس به عنوان يك خبرگزاري همكار را مثال مي زند و اينكه نيويورك تايمز حق ندارد از آن بدون ذكر منبع استفاده كند:
Other People's Reporting. When we use facts gathered by any other organization, we attribute them. This policy applies to material from newspapers, magazines, books and broadcasts, as well as news agencies like The Associated Press (for example, "the Senator told The Associated Press"). In other words, even though The AP is a co-op and we are members, we do not treat its reporting as our own. When writing from a pool report, if we have not witnessed the events, we attribute them to the pool reporter. In a roundup, we may use a phrase like "reports from news agencies and New York Times bureaus."
Our preference, when time and distance permit, is to do our own reporting and verify another organization's story; in that case, we need not attribute the facts. But even then, as a matter of courtesy and candor, we credit an exclusive to the organization that first broke the news.
Attribution to another publication, though, cannot serve as license to print rumors that would not meet the test of The Times?s own reporting standards. Rumors must satisfy The Times?s standard of newsworthiness, taste and plausibility before publication, even when attributed. And when the need arises to attribute, that is a good cue to consult with the department head about whether publication is warranted at all.
In those cases when it makes a difference whether we directly witnessed a scene, we should distinguish in print between personal interviews and telephone or E-mail interviews, as well as written statements.
سه تا از دوستان هم پيام گذاشتهاند به اين شرح:
اكبر منتجبي: در باره شرق بايد بگويم كه واقعا عمدي در كار نيست. چه خود من چه دوستان بايد منبع خبر را كار كنيم. جواد روح هم از سرش باز كرده. درسته حوزه اون دانشجويي نيست اما وقتي اخبار خبرگزاري ها را مي گيرهو تنظيم ميكنه اخبار دانشجويي را هم تنظيم مي كند. اما چشم من باز به دوستان مي گويم.
(از اكبر آقا به خاطر نوشتهي متينشان ممنونم)
رضا سليمان نوري: برادر شفيعيان ،خسته نباشي
از اين که مرا در مطلب خود مورد لطف قرار داده اي بسيار خوشحال شدم وبرخودم باليدم که دوستان ايسنا هنوز هم ديگران را قبول داشته وبه حساب مي آورند .اما ذکر چند نکته را در پاسخ به عرايضتان درباره عملکرد خود ضروري مي دانم.
۱- اختلاف پيش آمده بين مجموعه حزب و روزنامه همبستگي با ايسنا بدليل قانون شکني شما به هنگام انتشار اخبار و نه سهل انگاري ما به هنگام استفاده از اخبار آن خبرگزاري بود.
۲- برخلاف نوشته شما اينجانب از هنگام قبول مسئوليت سياسي روز نامه همبستگي بدليل روابط کاري وفکري که با دوستان عزيزم آقايان فاتح و نادعلي داشته ام مگردر موارد بسيار محدود که آنهم ناشي از سهل انگاري بخش فني روزنامه بوده است هميشه بر ذکر منبع خبر اهتمام ويزه داشته ام .
۳- سرانجام اينکه پس از کدورت پيش آمده بين مديران اين دو مجموعه اينجانب نه تنها بنا بردستور صريح مدير مسئول روز نامه استفاده از اخبار ايسنا را برخود حرام کردم بلکه به شدت تلاش کردم تا اين امر را در بين ساير گروههاي روزنامه هم عينيت بخشم تا مبادا چنين سوئ برداشتهايي پيش آيد و گواه اين سخن من هم لاشه هاي اخبار موجود در روزنامه است .
در پايان از خداوند ابتدا براي خود و سپس براي ديگر دوستان ثبات قدم در پيروي از حق و حقيقت را خواستارم .
(به آقا رضا پاسخي جز ارجاع به روزنامه و مشاهدهي اخبار بي منبع ندارم، نمونهي اخيرش، پيام چهار عضو سابق تحكيم)
علي مومنلو: سلام داش علي عالي بود. خوشم اومد بالاخره بايد يكي پيدا ميشد و از عدم رعايت اخبار كپي رايت ايسنا انتقاد مي كرد. اين روزها مواظب خودت باش تا ترور نشوي...
نقص در انعكاس اخبار هستهيي
آهـــــــــــــــــــــاي، مـــــــــــــــــــــردم! صـــــــــــــــــــــــدا مــــــــــــــــــيرســـــــــــــــــــه؟
«انرژي هستهيي حق مسلم ماست» بر منكرش لعنت اما ...
آيا كسي توي اين كشور هست كه عقلش برسد بايد با عقل جمعي دربارهي مسالهاي به اين مهمي تصميم گرفت؟ من كه هر چي گشتم در اصحاب قدرت نتوانستم كسي را با اين ويژگي احراز صلاحيت كنم، اما قطعا مشكل از من است! حتما، اصلا من خر كي باشم كه چنين تشخيصي بدهم. تازه، همه دارند حرف ميزنند و منتشر هم ميشود، آن هم به چه خوبي، اما همه موافق اين ديپلماسي هستند الا دشمن.
اين جوري جا افتاده كه اگر كسي مخالف ديپلماسي فعلي است، حتما خودفروش است و انرژي هستهيي را حق ايرانيان نميداند! از اين استراتژي، رسانهي به اصطلاح ملي بسيار خوب استفاده كرده تا محافظي براي دستگاه ديپلماسي باشد اما هموطنان عزيزم از واقعيات آگاه نيستند و كانالي هم باقي نمانده كه مطلع شوند.
و اما واقعيت:
همهي ايرانيان، استفاده از منابع طبيعي را حق خود ميدانند، به جز خل و ديوانهها. اما بايد بدانند كه براي چه دارند هزينه ميدهند. من خودم از زورگويي نظلم بين الملل به شدت بيزارم، نه اينكه نظم بين الملل را نپذيرم، بلكه زورگويي براي ممانعت از حق مسلم را نميپذيرم، همانطور كه هيچ آزادهاي قبول نميكند. اما بايد بدانم كه نيروگاه بوشهر تنها هزار مگاوات برق توليد ميكند ولي مصرف كشور 40 هزار مگاوات است، پس مقدار ناچيزي است. نكتهي بعدي اين است كه تنها براي پنج سال سنگ اورانيوم داريم و بعد از آن از خودكفايي در ميآييم و بايد در شرايط خوب با ديگران همكاري كنيم و در شرايط بد دست گدايي دراز كنيم! يعني فيالواقع خودكفايي هستهيي روي هواست.
نميگويم كه حالا اگر مردم اينها را بدانند حتما نظرشان عوض ميشود، بل نظرم اين است كه مردم حق دارند كه اطلاع داشته باشند. اميدوارم پس از اين همه سال فرياد زدن، اين عقلانيت به وجود بيايد كه «دانستن حق مردم است».
۱۳۸۴ اسفند ۱۰, چهارشنبه
شغل دزدي خبري براي روزنامهها
مثلا برخي دوستانم در روزنامههاي شرق و صاحبقلم مدعي هم هستند كه اخبار جنبش دانشجويي را پوشش ميدهند، البته آنها را تحسين ميكنم كه بالاخره بيشتر از روزنامههاي ديگر به فعالان دانشجويي ميپردازند، اما جالبه كه بعضي وقتها به صورت خيلي غير اخلاقي، منبع اخبار را نميزنند، گويا زورشان هم فقط به ايسنا ميرسد. نميدانم شايد فكر ميكنند فعالان دانشجويي وقتي آن اخبار را ميبينند با خود ميگويند كه باريكلا شرق و صاحب قلم كه خودشان! اين اخبار را پوشش دادهاند.
اما واقعيت اين است كه من و دوستانم در ايسنا براي بعضي از اين خبرها چند وقت تلاش كردهايم، ما كه براي استفادهي روزنامهها از اخبارمان هزينهاي از آنها نميگيريم، اما از لحاظ اخلاقي اين خيلي كار سبكي است و مثل دزدي. چند وقت پيش به آقاي تاجيك شرق زنگ زدم، كار نزديك بود به فحش و فحش كاري بكشه، زير بار نميرفت! چند ماه پيش شرق يه بار يه مصاحبهاي را بدون منبع از ايسنا كار كرد، فردايش از طرف مصاحبه كننده تكذيب شد اما چون نوارش را داشتيم تكذيبيه را كار نكرديم و به خود آن شخص هم گفتيم كه «قابل تكذيب نيست، اينكه گند زدهاي، به ما ربطي ندارد»، جالبه شرق تكذيبيه رو كار كرد، با پر رويي تمام هم نوشت كه اين مصاحبه مال ايسنا بوده! دوست دارم دوستانم در شرق پاسخ بدهند كه چطور وقتي اصل مصاحبه رو كار كرديد ننوشتيد كه مال ايسنا بوده، اما اون وقت نوشتيد؟ ثانيا وقتي خود منبع خبر تكذيبيه رو كار نكرده چطور اون رو كار كرديد، اگر هم كار كرديد چرا توضيح نداديد كه خود ايسنا زير بارش نفرفته؟ البته بعدا كه تكذيب شد توي نسخهي اينترنتي هم منبع مصاحبه رو زدند!!!
نمونهي اخير اين دزدي اخبار ايسنا، همين همايش «ايران عدالت و آزادي» بود كه تقريبا شرق گزارش تمام سخنرانيهايش را از ايسنا برداشته بود و به اسم خودش كار كرد، انگار هم نه انگار. ديشب جواد روح رو ديدم، گفت خبرهاي دانشجويي شرق مربوط به او نميشود. نميدانم بايد به كدام يكي از دوستان روزنامهي شرق گلايه كنم؟
روزنامهي صاحب قلم كه هر چند روز يك بار يه حالي به ما ميده و منبع خبرهاي اختصاصي و معمولا بهترين خبرهايي كه بچهها زحمت كشيدهاند تا آن را تهيه كنند، بدون منبع ميزنه! وقتي هم كه چند روز پيش به آقاي مجتبي فتحي مسوول اون صفحه زنگ زدم اعتراض كردم و گفتم كه يا منبع بزنيد يا ديگه از خبرهاي ما استفاده نكنيد، گفت كه نميتوانيد ما را تهديد كنيد، هر كاري بخواهيم ميكنيم!
آقاي سليمان نوري هم كه توي روزنامهي همبستگي به بهانهي اختلاف اخير مدير مسوولش با ايسنا، ديگه راحت منبع خبرهاي ايسنا رو حذف ميكنه، چون قهريم ديگه! خيلي خنده داره؛ اصلا دعواي پيش آمده هم سر همين بود كه اخبار تيتر يك و دو و سه و ... همگي رو بدون منبع از ايسنا كار ميكرد!
آفتاب يزد البته يكي در ميان منبع خبرهاي ما رو ميزنه. اعتماد تقريبا هميشه با اخلاق كار ميكنه. مردم سالاري هم تا به حال نديدهام كه خبري را بدون منبع كار كنه. اعتماد ملي هم كه تازه اومده معمولا خبرهاي حوزهي دانشجويي سياسي رو با منبع كار ميكنه، اما تقريبا هر روز داد بقيهي بچههاي ايسنا رو در ميآورد، مثلا يك خبر يا مصاحبهي اختصاصي رو مثل يادداشت اما بدون منبع كار ميكنه! يه روزنامهاي مثل آرمان هم كه اصلا خبرها رو منبع نميزنه، اما به خاطر اينكه روزنامهاي نميچه زرده، از نظر من اهميت نداره.
جالبه، انگار دزدي خبر روال شده، حتا ديگه نميشه اعتراض كرد، همهي آنها هم ماشاءالله خودشون رو روشنفكر ميدونند، ما را هم حتما حمال!