۱۳۸۵ تیر ۹, جمعه

لجن مالي سايت بازتاب

به اصطلاح كشفي! را در سايت بازتاب ديدم كه بسيار متاسف شدم چون بازتاب را اينقدر سبك تصور نمي‌كردم و اميدوارم از اين پس اين چنين نباشد و اشتباهش را بپذيرد. نوشته:

مشخصه كه منظور بازتاب به احتمال بسيار زياد محمدرضا خاتمي است، البته من نمي‌دانم او در آن تاريخ در آنجاها بوده يا نه، اما اين اصلا مهم نيست، مهم اين است كه نتيجه‌ي مسخره‌اي از اين كار گرفته و خواسته آن ناآرامي‌ها را به گردن اصلاح‌طلبان به قول آنها تندرو بياندازد. مسخره است، اولا گفته‌هايي كه بازتاب از گوينده نقل كرده ذكر مطالبات قانوني بوده و ارزيابي عملكرد دولت؛ انگار دوستان بازتاب انتظار دارند كسي مطالبات قانوني را هم بيان نكند، ثانيا اصلا اصلاح طلباني از اين دست كه تريبون عمومي ندارند تا حرفشان به گوش مردم برسد، اگر اينقدر امكان نفوذ داشتند كه از نداشتن رسانه نمي‌ناليدند، به عنوان مثال از مردم بپرسيد كه چند درصدشان اصلا فهميدند كه جبهه‌ي مشاركت درباره‌ي مساله‌ي هسته‌يي بيانيه‌اي متضاد با سياست‌هاي حكومت صادر كرد؟ حتي حكومت نگذاشت آن بيانيه در خبرنامه‌ي داخلي مشاركت منتشر شود. ثالثا تحريك كننده‌ي هموطنان آذري زبان ما و حتي آذري زبان‌هاي جمهوري آذربايجان، روزنامه‌ي دولتي ايران بود و اولين واكنش‌ها را هم نمايندگان مجلس نشان دادند كه فكر نمي‌كنم از مشاركت پول بگيرند! رابعا، بازتاب نوشته كه «به نارضايتي مردم مناطق ترك‌نشين از دولت دامن زده است»؛ پس الحمدالله حداقل قبول داريد كه مردم آن مناطق نارضايتي دارند و حالا مدعي هستيد كه كسي به آن دامن زده است! از همه‌ي اينها گذشته، چرا به سياه‌نمايي‌هاي جناح راست در هشت سال گذشته اشاره نمي‌كنيد كه هيچ كدام طرح مطالبات نبود و صرفا سياه نمايي بود؟ مگر همين آقاي احمدي‌نژاد نبود كه عملكرد 16 سال گذشته‌ي همه‌ي مسوولان را كاملا به زير سوال برد؟ چطور آن حرف‌ها دامن زدن به مطالبات تلقي نمي‌شد اما طرح مطالبات فرهنگي و اقتصادي ممنوع شده حالا؟ دوستان بازتاب! به آقاي محسن رضايي سلام برسانيد و بگوييد اين يادداشت كوتاه هم بازتابي بود از يك خطاي بازتاب.

۱۳۸۵ تیر ۷, چهارشنبه

«بازداشت» ديگر خبري عادي است

ديگر خبر دستگيري فعالان سياسي ديگر جلب توجه نمي‌کند، کسي هم شاکي نمي‌شود که چرا گرفته‌اند، مردم عادت کرده‌اند، حتي اگرموسوي خوئيني باشد كه نماينده‌ي مجلس بوده، هر کاري هم بکنند کسي واکنش نشان نمي‌دهد، فلان دختر دانشجو مدعي شده که در هنگام بازجويي مامور نيروي انتظامي به او تجاوز کرده، انگار عادي است، اعتراضي نديدم، مگر اين ملت ناموس ندارند، چه شده ما را که واکنشمان را بر نمي‌انگيزد؟ فلسطين نمونه‌ي خوبي است، هر روز اشغالگران به آنها حمله مي‌کنند، خانه‌هايشان را خراب مي‌کنند، تعدادي زن و بچه کشته مي‌شوند، هيچ صدايي از حاميان حقوق بشر بلند نمي‌شود، دل هيچ کسي ديگر نمي‌گيرد، چرا؟ تازه همه‌ي جناياتشان را هم از تلويزيون در دنيا به نمايش مي‌گذارند، خبرنگاران مي‌توانند از آن فيلم و عکس تهيه کنند. اين برنامه‌ي حساب شده‌اي است براي خنثي کردن مردم تا به اين اخبار دهشتناک غير انساني واکنش نشان ندهند، در ايران ما هم همين‌طور شده، سخنگوي دولت هر هفته جلسه‌ي مطبوعاتي مي‌گذارد، سخنگوي قوه‌ي قضاييه هم، خبرنگاران حمله‌ي پليس و دستگيري تجمع‌کنندگان را مي‌بينند اما کسي برايش ديگر مهم نيست انگار. اصلا انگار حوادثي طبيعي است که بايد باشد. شايد مي‌دانند اعتراض هيچ فايده‌اي ندارد، حتي اگر قاضي اعتراف کند اشتباهي شده هم نگه مي‌دارند چه برسد به اعتراض از طرف حاميان متهم. تازه متهم، متهم به چي؟ انگار همه متهم هستيم به جاسوسي و براندازي و ... آقاي نادران که از پشت ميکروفن مجلس تفهيم اتهام کرد، همه هم از راديو شنيديم، پس فقط مانده بگيرندمان، وقتي هم که گرفتند پس طبيعي طبيعي است! اين کساني که با آنها طرف هستيم مي‌دانند چه مي‌کنند، فقط چند سال طول کشيد تا بازداشت بدون توضيح اضافه عادي شود!

۱۳۸۵ تیر ۳, شنبه

عبرت‌هاي شكست سوم تير

يك سال از شكست با تمام نيرويمان گذشت، هنوز بيشترمان ـ چه اصلاح‌طلبان شركت‌كنندگان و چه ديگراني كه در انتخابات شركت نكرده بودند ـ توهم داريم كه در انتخابات تقلب شد وگرنه ما مي‌برديم! هنوز هستند بسياري كه فكر مي‌كنند احمدي‌نژاد چند ماه بيشتر دوام نمي‌آورد! خب، منصفانه الان كه يك سال گذشته ببينيم چه مشكلاتي داشتيم و آيا توي اين يك سال بر طرف شده؟!

به نظرم كه توهم ورمان داشته بود، توي هر سايتي مي‌رفتي كه نظرسنجي كرده بود، معين اول بود يا دوم! توي همه‌ي آنها هم كروبي و احمدي‌نژاد آخر بودند! يك بار هم نكرديم از كوچه و بازار بپرسيم، از روستاها خبر بگيريم. خدايي عكس‌ها و تراكت‌هامون خيلي قشنگ بود و به دل خودمون مي‌نشست اما يه قانون تبليغات مي‌گه كه الزاما تبليغات قشنگ نمي‌فروشه، يعني اگه يه تبليغاتي خيلي قشنگ بود نبايد مطمئن باشيد كه حتما كسي رو جذب كنه! و درباره‌ي كانديداي ما همين طور بود كه ديديم نفروخت!

برخي از ما بهانه مي‌آوريم كه «در انتخابات سوم تير تنها راي‌ها متفرق شد و ما شكست خورديم»، اما توجه نمي‌كنند كه در مرحله‌ي دوم كه همه‌ي عالم و آدم شناخته شده و احزاب و گروه‌ها پشت سر هاشمي ايستادند كه ما هم از او حمايت مي‌كرديم، ولي شكست خورديم. هاشمي گزينه‌ي خوبي براي حمايت نبود، اشتباه كرديم، تاريخ مصرف او گذشته است، حتي اگر براي مردم قسم بخوري كه آدم خوبي است يا بهتر از ديگران است هم بسياري از او متنفر هستند. اشتباه كرديم، اتفاقا معتقدم حمايت از هاشمي راي اصلاح‌طلب‌ها را كم كرد، قطعا بسياري از اصلاح‌طب‌هايي كه در 27 خرداد به معين، كروبي و مهرعليزاده راي داده بودند در 3 تير به هاشمي راي ندادند وگرنه آراي او به علاوه‌ي حاميانش در 27 خرداد بايد به حدود 16 ميليون مي‌رسيد نه 10 ميليون.

معتقدم آقاي خاتمي و ديگر منتخبان اصلاح‌طلبان در دولت و مجلس اصلاحات اينقدر كم گذاشتند كه مردم ديگه به ما فرصت آزمون و خطا نمي‌دهند كه آيا مي‌توانيم يا نه؟ شعار كه براي مردم آب و نان نمي‌شود، تا خودمان و توانايي‌مان را ثابت نكنيم هيچ كس ديگر تحويلمان نمي‌گيرد. به زبان ساده‌تر، به نظرم ما بايد در حوزه‌ي جامعه‌ي مدني و با ابزارهاي در اختيارمان توانايي و لياقت خودمان را اثبات كنيم وگر نه، مگر مردم - و خود من هم - خل و چل هستيم كه به مثل خاتمي راي بدهيم كه خيلي از فرصت‌ها را از دست بدهد و انتخاباتي مثل مجلس هفتم را برگزار كند؟!

مشكل مردم چي بود؟ زبان مردم را ديگر نمي‌دانستيم، حرفمان بين مردم خريدار نداشت، يا حداقل حرفمان را نمي‌فهميدند چون به اصطلاح در پز روشنفكري بوديم و به جاي مشكلات روزمره‌ي آنها از حقوق بشر دم مي‌زديم، از آزادي فردي مي‌گفتيم در صورتي كه عموم مردم از ناهنجاري‌هاي اجتماعي و ولنگاري جوانان نگران هستند. جامعه ديني است، اصلا يادمان رفته بود مردم نگران از دست رفتن ارزش‌هاي ديني هستند و امثال شريعتي كه اين روزها سالگرد وفاتش است به خاطر جمع بين سنت و مدرنيته محبوب عام و خاص بودند. از دموكراسي مي‌گفتيم ولي نشان داده بوديم كه مثل شوراي شهر اول تهران خودمان آنچنان كه مدعي هستيم دموكرات نيستيم و كار را روي زمين مي‌گذاريم و به جان هم مي‌افتيم.

البته بايد ببينيم مشكل تحريمي‌ها چيه، اما زيادي در آن انتخابات به دنبال راضي كردن آن‌ها بوديم. واقعا جامعه در بد وضعيتي است، اگه همين طور تعداد تحريم كننده‌ها بيشتر بشه، جامعه‌ي ايران دچار مشكل مي‌شه و به سمت انقلاب مي‌ره كه خيلي خطرناكه، انقلابي كه خواسته‌هاي انقلابيونش اصلا معلوم نيست، هيچ كس نمي‌دونه چي مي‌خواهند، چي نمي‌خواهند، فقط كساني با تحريك آنها جامعه را نامتعادل مي‌كنند تا از آب گل‌آلودش ماهي بگيرند. شناختن اين‌ها از نان شب واجب‌تره، ناراضياني ناشناخته مي‌توانند خيلي ويران‌كننده باشند.

هفته‌ي پيش با سعيد پسر 14 ساله‌اي در فاميل صحبت مي‌كردم، بين حرف‌هايي درباره‌ي مسائل مورد علاقه‌اش كه بيشتر ماشين و موبايل بود، ازش درباره‌ي انتخابات پارسال پرسيدم كه گفت اگه مي‌تونست راي بده حتما به احمدي‌نژاد راي مي‌داد، توي مدرسه هم خيلي از دوستانش طرفدار احمدي‌نژاد بودند. باباش و عمويش از چپي‌هاي نزديك به اصلاح‌طلب‌ها هستند، مطمئنم به كانديداهاي اصلاح‌طلب‌ها راي داده‌اند. گفتم چرا احمدي‌نژاد؟ سعيد گفت كه با بقيه فرق مي‌كرد، ساده بود و به دل مي‌نشست.

راستي ما توي نقد عملكرد دولت چقدر منصفيم؟ اصلا چقدر توانا هستيم؟ چرا دولت سايه رو فعال نكرديم؟ مردم انتظار دارند، به ويژه طرفداران كه اين همه سال حمايت كردند از شعارهاي اصلاح طلبانه. بايد دولت سايه تشكيل دهيم تا به نقد همه‌جانبه‌ي دولت بپردازيم و البته مي‌توانيم ضمن نقد آنها، راهكار پيشنهاد كنيم كه اين كار هم از ديد مردم بسيار مهم است. خيلي از دوستان بدون بررسي كارشناسي فقط چرت و پرت مي‌گويند و جز فحاشي نسبت به دولت نمي‌توانيم چيزي از آنها بشنويم، قطعا آنها در مخالفت با جريان اصلاحي حركت مي‌كنند، چون روششان اصلاح‌طلبانه نيست. من در اين يك سال در چند مورد چيزهايي نوشتم كه تاييد كننده‌ي چند سياست دولت احمدي‌نژاد بود، دوستاني بدون بررسي اصل موضوع، صرفا انتقاد كردند كه راستي شده‌ام! دوست دارم اين يادداشت دكتر ابراهيم يزدي رو كه چند روز پيش سرمقاله‌ي روزنامه‌ي شرق بود حتما بخونيد و ببينيد كه پيرمرد سياسي چطور فارغ از تفاوت ديدگاه‌هايش با دولت احمدي‌نژاد، به طرح ديدگاه‌هاي منصفانه‌اش درباره‌ي بسته‌ي پيشنهادي اروپا پرداخته، انگار هنوز وزير خارجه‌ي دولت موقته و دارد به مهندس بازرگان مشاوره مي‌دهد. كدام يكي از ماها در اين يك سال با اين انصاف عملكرد دولت را قضاوت كرده‌ايم؟ مطمئنا هيچ كدام؛ ما فقط ادعا و فقط فحش!

خارج از موضوع:
* اين رفيقمون احمد آقاي حائري يه يادداشت گزنده‌اي نوشته درباره‌ي پيامبر جديد!
* وبلاگ مرتضي اصلاح‌چي از فعالان دانشجويي پاك شده! يعني صفحه‌ي خالي بلاگفا بالا مي‌آيد.

۱۳۸۵ تیر ۱, پنجشنبه

رقص لري

شرمنده‌ي روي سياه خودم! هستم كه مجبورم اين حركت زشت را دوباره به نمايش بگذارم؛ اين آخرين تصوير از دفتر آقاي كروبي است كه مربوط به حدود 10 روز پيشه. عكسي بالاي سر آقاي كروبي نيست در حالي كه دو ماه پيش عكس آقاي خميني و آقاي خامنه‌اي با هم بود و قبل از انتخابات پارسال هم كه فقط عكس آقاي خميني بود. البته وقتي به بعضي از دوستانم گفتم كه تصوير پشت سر آقاي كروبي تغيير كرده گفتند حتما عكس احمدي‌نژاد هم اضافه شده! حالا نمي‌دونم چرا آقاي كروبي عكس هر دوتاي قبلي رو هم برداشته؟ مگه عكس پشت سر رو هر روز تغيير مي‌دهند؟
منم فكر مي‌كنم خيلي ديگه گير دادم به اين پيرمرد، اما به نظرم لازم باشه حالا كه اين آقا تو دوره‌ي اصلاحات كيفش رو كرد و هيچ هزينه‌اي هم نداد و شيخ اصلاحات خطابش مي‌كردند و به يمن قرار گرفتن تو ليست اصلاح‌طلب‌ها از تهران نفر بيست و هفتم شد ولي گذاشتنش رييس اصلاح‌طلب‌ها، حالا داره زيرآب همه‌ي اصلاح‌طلب‌ها رو مي‌زنه و دكاني جديد براي خودش باز كرده و براي انتقادهاي تندش تيتر كيهان مي‌شه، بذار يكي هم مثل من پيدا بشه بگه اين پيرمرد با پول گرفتن از شهرام جزايري و شعار 50 هزار توماني و هزار تا كار ديگه آبروي هر چي اصلاحات رو برده بود و همون بهتر كه ساز مخالف بزنه چون چنين وصله‌هاي ناجوري به اصلاح‌طلبي بود كه معناي آن را به باند كسب قدرت تقليل داده بود. اگه كسي با آقاي كروبي ارتباط داره يا معناي اين عكس بازي ايشون رو مي‌فهمه تو رو به خدا بنويسه تا بقيه هم بدونند! راستي دفعه‌ي بعد عكس پشت سر جناب آقاي كروبي چه تغييري مي‌كنه؟!

۱۳۸۵ خرداد ۳۱, چهارشنبه

گزارش ديدارهاي امام زمان

کتابي امروز ديدم با عنوان «ميرمهر» و زير عنوان «جلوه‌‌هاي محبت امام زمان(عج)». ۴۸۰ صفحه است با قطع وزيري چاپ ۱۳۸۲ با ۳۰۰۰ تيراژ. مولف آن فردي است به نان «مسعود پور سيد آقايي». مي‌گويند و درست مي‌گويند آن را که خبر شد خبري باز نيامد، اما اين کتاب که در قم منتشر شده سراسر ادعاي گزارش‌هايي است از ديدار با آن امام. اين نوشته‌ها قطعا حساب‌شده است تا ذهن مردم به سوي اين گونه چيزها که تخيلاتي بيش نيست گرايش پيدا کند و واقعا بايد جلويش گرفته شود. دوست دارم بدانم چرا به چنين نوشته‌هايي اجازه‌ي چاپ مي‌دهند در حالي که مدعي مبارزه با خرافات هستند؟ منظورم وزارت ارشاد دوره‌ي سابق هم هست که همين کتاب در آن دوران چاپ شده.
يک نمونه از نوشته‌هاي اين کتاب را مي‌نويسم تا ببينيد که انگار اين آقاي رحيمي هم زياد بي راه نگفته!!!
در صفحه‌ي ۱۱۶ اين کتاب نوشته:
«جناب آقاي عبدالرضا خرمي مولف محترم کتاب پر نور «ملاقات جوانان با امام زمان» از قول يکي از موثقين چنين نقل کرده‌اند که:
بعد از جو سازي و موج‌آفريني جاهلانه‌ي عده‌اي از فريب خوردگان در اوضاع سياسي مملکت در نيمه‌هاي تير ماه سال ۱۳۸۱ ، شب بيست و يکم تيرماه ۱۳۸۱ در عالم رويا ديدم در مسجد مقدس جمکران که خالي از جمعيت بود مولا امام عصر ارواحنافداه گوشه‌اي از مسجد نشسته و شديدا گريه مي‌کنند بي تاب شدم و با گريه به حضرت عرض کردم: آقا جان بر چه گريه مي‌کني؟
آقا فرمودند: بر مصائب خورشيد مي‌گريم، تو هم بيا با ما گريه کن.
گفتم: مولا جان! بر کدام مصيبت خورشيد مي‌گرييد و منظورتان از خورشيد چه است؟!
حضرت رو به من کرد و گفت: برگرد و نگاه کن، با اين خورشيد هستم و بر مصائبش مي‌گريم.
همين که برگشتم ديدم مقام معظم رهبري از در مسجد وارد شدند و صورت مبارکشان همچون خورشيد مي‌درخشيد
در بخش‌هاي ديگر کتاب فقط داستان‌هايي نقل شده از ديدار و دست دادن و گريه کردن و بغل کردن و نقل قول‌هاي فراواني اکه مدعي شده‌اند از امام زمان است. اگر واقعا کشور اسلامي است و مسوولان اين نوشته‌ها را خرافات نمي‌دانند که به نظر نمي‌دانند، پس بروند کنار تا حکومت واگذار شود و صاحب اصلي‌اش آن را اداره کند! به نظر مي‌رسد بهتر باشد روشنفکران ديني تا دير نشده فرياد برآورند وگرنه دين مردم از دست مي‌رود با اين گونه تبليغات ...

۱۳۸۵ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

وااسلاما

علماي اسلام كه فرياد نمي‌كنند، حداقل ما يكبار در همين جا فرياد بزنيم كه وااسلاما! نزديك به 10 روز از كفرگويي اين آقاي رحيمي كه خير سرش فلان مسووليت را هم در بلاد اسلامي دارد مي‌گذرد اما وااسفا كه چشممان درآمد اما يكي از علماي محترم! صدايشان درنيامد. واقعا براي خودم متاسفم كه تصور مي‌كردم بالاخره واكنشي نشان داده خواهد شد. مگر ما مسلمان نيستيم، چرا امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كنيم كه اين بابا علنا از تريبون‌هاي رسمي كشور كفر مي‌گويد. اين مردم مسلمانند و چرت و پرت را از كفر تشخيص مي‌دهند، استدعا مي‌كنم علما آبروي خود را بخرند و واكنشي درخور نشان دهند. اين چه حرفي است كه «... يكي از مسلمانان به من گفت كه من معتقدم اگر بنا بود بعد از پيامبر، پيامبري بيايد، آن احمدي‌نژاد بود و اين ابراز احساسات براي ما افتخار بزرگي است ...»! آقايان اين حرف‌ها از آن كاريكاتورهاي اروپايي خطرناك‌تر است، چرا نشسته‌ايد؟ به ظاهر افراد نگاه نكنيد كه شايد گوينده جانماز آب بكشد، يقه ببندد، ريش بگذارد و تسبيح بگرداند اما به خاطر تملق گويي و چاپلوسي، مردم را به انحراف بكشاند. اي كساني كه براي يك تار مو كفن مي‌پوشيد، غيرتتان كجا رفته كه رسول خدا را به بازي گرفته‌اند. وااسلاما

۱۳۸۵ خرداد ۲۷, شنبه

سرم شلوغه

1 . چند تا از دوستان هياتي راه انداخته‌اند، هر دوهفته يك بار جلسه داريم. امروز عصر هم جلسه‌ي هيات بود، هياتي كه نه هنوز اسمي داره و جايش هم كه متغير است، هر دفعه يه نقطه‌ي تهران. اما بسيار كار خوبي بود، اولش خيلي مردد بوديم كه هيات چيه؟ بريم دنبال ان.جي.او و بعد به اين نتيجه رسيديم كه همين هم يه نوع ان.جي.اوي بومي است، حداقل اينكه تضادي با هم ندارند، مي‌شود همن اين را داشت و هم آن را. بعدا درباره‌اش بيشتر مي‌نويسم.


2 . بعد از اين كه از ايسنا بيرون آمدم ديگر تعهد اخلاقي اين كه همزمان عضو حزب و گروهي نباشم از عهده‌ام برداشته شد، چند روزي است كه به عضويت رسمي جبهه‌ي مشاركت درآمده‌ام، در يك جامعه‌ي مدرن بايد با عضويت در گروه‌هاي سياسي و غير سياسي به تقويت جامعه‌ي مدني كمك كرد. درباره‌ي علت انتخاب مشاركت بعدا به تفصيل مي‌نويسم.


3 . كار جديدم خوبه، درسته ديگه رسانه‌يي نيست، اما كار غير رسانه‌يي هم كار كه هست، كار كه فقط رسانه نيست. تجربه‌ي خيلي خوبي برايم خواهد بود به اضافه‌ي اين كه اگر دستم توي جيب خودم باشد و بر خلاف تا الان اگر نخواهم از طريق كار خبري از دولت مزد بگيرم، قطعا استقلال خبري و سياسي‌ام بيشتر حفظ مي‌شود، خروج من از ايسنا هم به همين دليل بود.


4 . هنوز بعد از يك ماه با ايسنا تسويه حساب نكرده‌ام چون تازه فهميده‌ام كه حقوق قانوني من و ديگر همكاران سابقم خيلي بيش از آن چيزي است كه مي‌گرفتم و قرار است در اين پايان بگيرم، نتيجه‌ي تحقيقاتم را ظرف چند روز آينده روي وبلاگ مي‌گذارم. من به تنهايي قادر نيستم حقوق خود و ديگر همكارانم را بگيرم اما شايد آنها بتوانند كمك كنند تا حقوقشان را پس بگيريم.


5 . دو هفته نامه‌ي طراوت(مخصوص تهراني ها) توي همين هفته منتشر مي‌شود، البته تا به حال هم منتشر مي‌شده اما از اين شماره من و دوستم علي سميع‌زاده و چند دوست و همكار ديگر آن را درمي‌آوريم، البته شماره‌ي اولش قطعا خيلي نقص داره، اما چه كنيم كه امكاناتمان بسيار اندك بود.


6 . مردم كم گرفتار بودند، اين فوتبال و اس ام اس بازي‌هاي فوتبالي هم ول نمي‌كنه. حالا كه همه موضع گرفته‌اند من هم بگم كه طرفدار كدام تيم‌هاي فوتبال هست. اول از همه شموشك نوشهر چون نوشهري هستم. دوم استقلال تهران از سال 1368 آن هم از روي لج‌بازي با برادر كوچكترم محمود، البته شايد او با من لج كرده بود و طرفدار پرسپوليس شد، يادم نمي‌آيد. تيم ملي هم كه جاي خود دارد، حتي مادربزرگم هم بازي‌هايش را نگاه مي‌كند. آرژانتين هم در سال 1990 با هواداري من قهرمان جام جهاني شد، البته آن هم با لج بازي محمود كه طرفدار آلمان شد. بيشتر هم اهل كركري هستم تا نگاه كردن بازي‌ها!


آدم كه چند وقت ننويسه همينه ديگه، نوشتن اصلا يادش مي‌ره! قول مي‌دهم از فردا هر روز بنويسم.