۱۳۸۵ مهر ۲۳, یکشنبه

داستان سکوت اکبر

اون روز اکبر تو کلاس صداش در نميومد، معلم که مي دوست اکبر بر عکس هميشه امروز نبايد چيزي بگه با خيال راحت در رو که با فنري قديمي بسته ميشد تا آخر باز کرد، آخه اکبر مي گفت «آقا، بالاخره شما اين در رو خراب مي کنين همه مون زمستون از سرما يخ مي کنيم، همون اندازه اي که هوا بياد بسه». اکبر خودش تو يه فنر سازي کار مي کرد، خوب مي دونست که اين فنرهاي قديمي تاکجا بايد کشيده بشن، تازه جاش هم چيز ديگه خوب کار نمي کرد و در وا مي موند. اون روز که هيچي نگفت بچه ها اولش نمي دونستند چي شده، مريضه يا درساشو از بر نکرده، اما وقتي آقا معلم شروع کرد به درس دادن فهميدند چرا چيزي نميگه، درس درباره ي خود اکبر بود و دعوايي که چند روز پيش با محسن کرده بود. يکي از بچه ها گفت پس معلوم شد اکبر بهتر از ما مي دونسته آقا معلم امروز چه درسي مي خواد بده، اينم يعني که ديروز جفتشون رو برده دفتر و گوشمالي داده. يکي هم گفت که اصلا معلم از يه چيز ديگه ناراحته، «از چي؟» يکي گفت اکبر با اون کاري که کرده بود مي خواست يه چيزي به آقا معلم بگه، آخه اکبر حسابش خيلي خوبه، چند سال پيش هم که کلاس پايين تر بوديم آقا معلم سابقمون هميشه باهاش مشورت مي کرد، اصلا همه ي اينها به کنار، دعواش با محسن معلوم بود فيلمه، اولش هم به محسن يه چشمک زده بود. ولوله بين بچه ها پيچيده بود و هر کي يه چيزي مي گفت، فقط چند تا بچه هاي هم محله يي اکبر چيزي نمي گفتند آخه از همه چيز خبر داشتن. بالاخره اون روز هم گذشت و بچه ها تا چند وقت از هم مي پرسيدند که چرا اون روز اکبر ساکت بود. تا اکبر آروم بود همه آروم بودند و سر جاي خودشون مي نشستند، وقتي نبود بچه ها بازيگوشي رو شروع مي کردند، بعدا هم وقتي هم درباره ي اون روز ازش پرسيدند، جواب نمي داد فقط مي خنديد، از اون خنده هاي تلخي که همه معناش رو مي دونستند اما معلوم نبود چي بين اونها گذشته. چند سال بعد يکي از بچه ها دفترچه خاطرات اکبر رو پيدا کرد و ورق زد، به اون روز که رسيد يه انشاء پيدا کرد، بالاي انشاء نوشته بود «فقط آقا معلم بخونه». انشاي اکبر براي آقا معلم درباره ي اين بود «تا کجا بايد کشيد؟». اون نگران فنر قديمي بود که اگه پاره بشه بچه ها زمستون رو بايد با سرما سر مي کردند، اگه هم سرما زياد ميشد پدر و مادرها نمذاشتن بچه ها به مدرسه بيان و بازم يه سال عقب مي افتادن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com