۱۳۸۵ مهر ۱۱, سه‌شنبه

اجازه ي نرمش به احمدي نژاد

کله شقي هنر نيست، هر چند واقعا به ايستادگي در برابر زور اعتقاد دارم و از ته قلب دوست دارم و مي خواهم در برابر فشار غرب کوتاه نياييم، اما تنها «تجربه ي تاريخ» وجدانم را قلقلک مي دهد که بدون رسيدن به پاسخ اين سوال مقاومت را تا به آخر هر طور که بشود ادامه دهيم : چطور کساني را که در مقاطع بسيار حساس چنان مقاومت کردند ولي در جمع منافع کشور با آن مقاومت بي حساب به باد رفت بايد تمجيد شوند؟ چرا ما براي آنها هورا مي کشيم و کمي نمي انديشيم که شايد مي شد با کمي، تنها کمي نرمش در عرصه ي سياسي، همه چيز را نباخت. و چطور بيشتر ما کساني را که حتي کمي نرمش مي کنند، بدون اين که بدانيم عاقبت نرمش نکردن در آن مورد چه مي شد، خائن مي دانيم؟ فهم و شعورمان کجا رفته؟ فقط احساس؟!
منظورم اين نيست که همين امروز بايد به غرب بگوئيم تسليم، غني سازي را به تعليق در مي آوريم، نه، فقط مي گويم همين ما مردم عادي نبايد فضايي به وجود بياوريم که اگر نظام به اين نتيجه رسيد بايد کمي نرمش کند، آنها را به خيانت متهم کنيم. قبول دارم که همين ها بودند که بحث را حيثيتي کردند، حداقل نقش اينها و غربي ها به يک اندازه بود، غربي ها گفتند فعاليت هايتان براي هميشه بايد متوقف شود، اينها هم گفتند حتي براي يک لحظه. حالا هر دو طرف بايد خر بيارند و باقالي بار کنند!
براي تصميم گيران بايد فضايش را فراهم کنيم که بتوانند از پس افکار عمومي بر بيايند، حتي اگر خاتمي، بوش، گنجي، رضا پهلوي، گورباچف، عرفات خدابيامرز، يا هر کس ديگر هم الان رييس حکومت ايران بود نمي توانست از پس مردم برآيد که مثلا يه ذره براي يه مقطع کوتاه از مواضعمون پايين بيائيم.
نشر نامه ي امام براي پايان جنگ حداقل اين خاصيت را داشت که کمي فضا را براي چنين کاري مهيا کرد، البته تاکيد مي کنم، من هيچ ارزيابي دقيقي از لزوم چنين کاري در حال حاضر ندارم، تنها لازم مي دانم که دست مذاکره کنندگان ايراني بايد براي چنين کارهايي باز باشد نه اين که طرف بترسد که به خيانت متهم شود.
از دوستان اصلاح طلب و همه ي مخالفان سياسي دولت هم عاجزانه مي خواهم که به جاي اين که الان هي بگوئيم «تقصير ما که نبوده، تقصير خودشان است، دندشان نرم!»، گذشته را فراموش کنند، فقط الان برايمان «ايران» مهم باشد با تمام فرهنگ و تمدنش، که اگر چنين نکنيم به خدا اين خيانت است، نبايد دست روي دست بگذاريم و شاهد باشيم اگر چنين کاري نياز شد، آنها را خائن بناميم و خودمان براي اين کار آنها جشن بگيريم!

حاشيه : اين هم از خبر آن مصاحبه ي خاتمي که البته به غير از آن گزارش من، موسسه ي باران بخش هايي را که نرسيده بودم ببينم به آن اضافه کرده است. جالب بود که بخش هايي را هم حذف کرده، چرايش را نمي فهمم. مثلا آن بخش درباره ي گندم که گفته «به رهبري نگفتم». يا درباره ي ناگفته ها، اين که چرا کامل نيست، نمي دانم. به هر حال وقتي ديروز خبر رو ديدم حال کردم.

حاشيه 2 : حسين آقا نوراني امسال هم افطاري دعوت کرده، حسين جان راه زياده وگرنه مي اومدم. يادش به خير پارسال با بچه ها افطار اونجا همه دور هم جمع بوديم، مسعود باستاني هم که تازه آزاد شده بود اومده بود. ياد همه شون به خير. هر کدوم از بچه ها هم جاي منو خالي نکردن، به مطهره خانم گفتم به من گزارش بده تا دعا کنم کوفتشون بشه!

عکس : شنيدم ديروز بالاخره پس از سالها و تو نبود علي دمبه(کاريکاتور کار حسين آقاي صافي است) اين پرسپوليسي هاي بيچاره بردند، آقا مبارکه، احتمالا خيلي هم خرج داور کردند. اين مجتبي بابايي که وقتي تو ايسنا بود خيلي کرکري مي خوند، من از اون بيشتر اما بعد از بازي با اين که استقلال مي برد من مي شستم سرجام، چون طبيعي بود، اين سيد بنده خدا ول نمي کرد، زبونش بازم دراز بود، بعدش هم که رفت واقعا حاجبيان جانشين به حقش شد که مثل خودش هر وقت پرسپوليس مي بازه هم باز روش کم نمي شه. حتي شموشک ما هم تو اين چند سال چند بار تونست ببرتش، البته تو نوشهر. آقا من از ته دل خوشحال شدم که دل اين همه پرسپوليسي از بردن پيکان 47 غرق در شادي شده اند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com