۱۳۸۵ تیر ۱۸, یکشنبه

تاثير 18 تير در علي‌آباد كتول

سال 78 من سال آخر دانشگاه بودم، ليسانس مهندسي برق در دانشگاه آزاد واحد علي‌آباد كتول! علي‌آباد مراكز موتلفه‌ي استان گلستان بود و مرحوم دكتر صادقي كه گرايش فكري موتلفه‌يي داشت آن زمان رييس دانشگاه بود، بعدا نماينده‌ي مجلس ششم شد و در هواپيماي ياك 140 به رحمت خدا رفت. در آن دانشگاه دورافتاده من و چند تا ديگر از دوستانم به صورت فردي و غير متشكل فعاليت سياسي مي‌كرديم، من هم كه سال آخري بودم يه جورهايي بزرگ جمع بودم، البته بچه‌هاي دوره‌هاي قبلي اصلا فعال نبودند، بيانيه صادر مي‌كرديم، تابلوي اعلانات داشتيم، ميزگرد مي‌گذاشتيم، طومار جمع مي‌كرديم، و هزار تا مارمولك‌بازي ديگه؛ تا اينكه 18 تير رخ داد، من تازه امتحاناتم تمام شده بود و به نوشهر كه اهل آنجا هستم رفته بودم، بايد تابستان در همان نوشهر مي‌ماندم و براي كارآموزي به كارخانه‌ي نورد فولاد نوشهر مي‌رفتم اما براي انتخاب واحد يك روزه برگشتم علي‌آباد و يك مقاله درباره‌ي 18 تير نوشتم و زدم توي تابلو، اما چند ساعت بعد آن را برداشتند. يك ماه قبلش نامه‌اي به اقاي مهاجراني كه آن زمان هنوز وزير ارشاد بود نوشته بودم و از اين كه دانشگاه به من و دوستانم مجوز نشريه‌ي دانشجويي نمي‌داد گلايه كرده بودم، او هم در 45 روزي كه من در نوشهر بودم موضوع را از دانشگاه آزاد استعلام كرده بود، وقتي اواسط شهريور برگشتم به علي‌آباد با وجود هر دو موضوع 18 تير و آن نامه، ديگر فضا براي فعاليت تنگ شد، مهر ماه كه آمد ترم آخر بودم اما هيچ جاي فعاليتي نمانده بود، تابلوي ما هم جمع شده بود، مسوولان دانشگاه به آقاي سياه بالايي استاد كامپيوتر كه براي پنجمين ترم كلاس حل تمرين درس برنامه نويسي كامپيوتر را به من داده بود فشار مي‌آوردند كه اين كار را نكند، البته خوشبختانه او كوتاه نيامد. بچه‌هاي عضو بسيج دانشجويي هم زحمت كشيده بودند و از آنجا كه عقده‌ي انجمن اسلامي را داشتند تشكلي به نام «انجمن اسلامي پيروان ولايت» راه انداخته بودند كه خودشان طبق اساسنامه تا آخر عمرشان همه‌كاره‌ي آن هستند، اما قبل از اين كه اعضاي هيات موسسش دانشجوي آن دانشگاه شوند من و يكي از دوستانم درخواست راه اندازي انجمن اسلامي دانشجويان را داده بوديم كه دانشگاه مجوز نداده بود. من و دوستانم حداقل چند ماهي مجبور شديم فتيله را پايين بكشيم، در ترم مهر ماه با اين كه 20 واحد درس داشتم به اضافه‌ي پروژه‌ي سنگين ليسانس، اما براي اين كه نمي‌توانستم خودم را آن گونه بي‌خاصيت ببينم رفتم كلاس نقاشي، من اصلا هيچ وقت نقاشي نكشيده بودم، فقط مي‌خواستم نيرويم را يك طوري تخليه كنم. يواش يواش كه ابها از آسياب افتاد دوباره فعاليت‌هايمان شروع شد، همكاري با مركز گفت‌وگوي تمدن‌ها و برگزاري جلسات سخنراني در گرگان، همكاري‌ام همراه علي‌اكبر حدادي هرندي دوست عزيزم با ايسنا، و صدور بيانيه‌هايي با عنوان «جمعي از دانشجويان». يادم هست آخرين بيانيه‌ي ما در آخرين روزهايي بود كه داشتم پروژه‌ام را ارائه مي‌كردم، درباره‌ي محكوميت حركت صدا و سيما در موضوع كنفرانس برلين بود. انگار زياده نويسي كردم، ياد 18 تير افتادم و كش پيدا كرد. از آن سال به بعد كه تا دو ماه پيش خبرنگار يا دبير خبر ايسنا بودم، بنا به اقتضاي حرفه‌ام در تمام حركت‌هاي دانشجويي از جمله سالگرد 18 تير حاضر بودم و مقدار متنابهي هم كتك خوردم، بغض تحقير سازماندهي شده‌ي نهاد دانشگاه! امروز كه در برنامه‌ي جبهه‌ي مشاركت به مناسبت 18 تير شركت كرده بودم، تمام آن خاطرات قديمي زنده شد. اما بايد بگويم هر چند در سالگردهاي 18 تير بنابر دستور و گاهي هم توافقي نانوشته رسانه‌ها از پرداختن به آن موضوع منع مي‌شوند، اما هر سال كه مي‌گذرد بغض 18 تير همچنان و حتي بيشتر در گلوي دانشجويان هست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com