۱۳۸۷ فروردین ۲۴, شنبه

بحث سر عكاسي

در كنار خيابان شهيدلر باكو، يك مسجد اهل تسنن هست كه شنيدم بعد از فروپاشي شوروي، تركيه آن را بنا كرد. به هر حال در كشوري با اكثريت مطلق شيعه، جالب است كه در بهترين نقطه‌اش اهل تسنن مسجد احداث كرده است! در روزهاي جمعه هم نماز جمعه‌ي آنها رونق دارد.

از كنارش منظره‌ي زيبايي از شهر ديده مي‌شود. علي شمس كه آمده بود به آنجا رفتيم تا هم آنجا را ببينيم و هم عكسي بگيريم. از علي چند تا عكس گرفتم، بعدش از يك جوان كه گوشي در گوش داشت و چيزي را گوش مي‌كرد خواستم تا از ما دو تا عكسي بگيرد «زحمت اولماسا، بير شكيل چك»، گفت «نمي‌شود!» گفتم «چه نمي‌شود؟» گفت «من عكس نمي‌گيرم!» وقتي ديد كه خيلي تعجب كرده‌ام و اصرار دارم كه حداقل همانطور كه نشسته زحمت بكشد و اين دكمه‌ي دوربين ديجيتال من را بچكاند، گفت كه «در اسلام عكس گرفتن حرام است»!

به نظر سني مي‌رسيد، نمي‌خواستم با او وارد بحث شوم، اما گفتم كه در اسلامي كه من مي‌شناسم گرفتن عكس حرام نيست، گفت هست! گفتم تو كارت شناسايي ملي نداري؟ گفت دارم و شروع كرد به گشتن دنبال آن. گفتم رويش عكس ندارد؟ با مكثي گفت كه «دارد، ... اما آن را اداره‌اي كه در آن كار مي‌كنم مجبور كرده است، اما شما كه مجبور نيستيد، اين عكس به چه دردتان مي‌خورد؟»

گفتم نظرت درباره‌ي تصوير تلويزيون چيه؟ گفت «آن فرق مي‌كند، چون تصوير در تلويزيون حركت مي‌كند اشكال ندارد»! دوربينم را گذاشتم روي ضبط فيلم و به علي گفتم يك تكاني بخورد، دستش را تكان داد و آن را ضبط كردم، آن را به جوان نشان دادم و پرسيدم «حالا حل شد؟ از نظرت اين اشكال ندارد؟» گفت «دارد، چون نيازي نداريد كه الان از اين فرد فيلم بگيريد»!

گفت «ببين، طبق اسلام اينطوري است كه من مي‌گويم»، گفتم «در كجاي اسلام؟» گفت «هست، تو يك سند بياور كه كسي از پيامبر عكسي كشيده باشد». گفتم «طبق همان اسناد و رواياتي كه تو به آنها استناد مي‌كني، تصوير و هر اثري كه مشابه سازي انسان يا حيوان باشد چون روح ندارد داراي اشكال است، اگر براي تصوير دليلي مي‌تواني بياوري، يا براي عكسي كه روي كارت شناسايي خودت هست، مي‌توان گوش كردن به صدايي كه داري مي‌شنوي را توجيه كرد اما در غير اين صورت آن صدايي كه داري مي‌شنوي هم همان حكم عكس را دارد».

گفتم «در آن اسلامي كه تو به آن اعتقاد داري نبايد ريشت را از ته بتراشي، بلكه بايد بلند نگه داري». جوان در حالي كه فكر كرد سوال‌ها ادامه خواهد داشت و به پست بد كسي خورده كه گير است، بلند شد و همانطور كه عقب عقب مي‌رفت و دور مي‌شد گفت «درست است اما اداره اجازه نمي‌دهد»!
اينم داستان يك عكس گرفتن، البته علي آقا بنده‌ي خدا چيزي نگفت اما در آن چند روز از دست من خيلي سختي كشيد، شايد اشكال از من است كه اينقدر بحث مي‌كنم، هر چند شايد كس ديگري شروع كننده باشد. يك بار به يك مغازه رفتيم تا يك پيراهن قيمت كنيم، بحث با آقاي فروشنده اينقدر طولاني شد كه نشستيم روي مبل و چايي و بحث از يك پيراهن به تاريخ و سياست كشيد. به هر حال، يا علي، تا بعد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com