امروز جمعه همزمان با روز قدس86 وقتی دلم هوای باکو کرد، سری به وبلاگ همسرتان زدم. آخرین پستش را و همچنین قبل از پست آخری را هم خواندم. طبق معمول مشکلشان با نوع رفتار صدا و سیما و نگاههای تنگ نظرانه بعضیها بود،...و اینکه در مورد حامد طالبی ما را هدایت کرده بودند به وبلاگ شما و نتیجه اینکه سبب خیر شدند تا پستهای اخیر شما را هم در وبلاگتان مطالعه بکنم. راجع به حامد طالبی چیزی نمیدانم، ولی الحق و الانصاف برخوردشان با شما در چت خوب نبوده و غیر مؤدبانه و دور از اخلاق خبرنگاری!
اما راجع به تلفن آن آقا، خیلی مرا به تعجب واداشت. واقعا شما که در خارج هستید چه دامهایی برای شکارتان میگسترانند! برای من که مدتهاست هوس خارج آمدن را دارم درس بزرگی بود. قبل از هر چیز بگویم که حرفهای آن یارو بیشتر این نکته را تأیید میکند که واقعا جزو براندازان بوده، چون کسی که میخواهد از داخل برای امتحان شما چنین مصاحبهای را انجام دهد چینش این سوال و جوابهای حسابی، کمی سخت است. ولی خوب بعید هم نیست بعضی از داخل چنین کاری را بکنند. چون برای من هم بارها تلفنهایی شده که شماره آنها نیفتاده و بعدا متوجه شده ام که از فلان اداره است!!
به هر حال برادر عزیز! من از وقتی که با همسر محترم شما آشنا شدم، اجمالا با خود شما و حتی از طریق آلبومی که خانمتان در وبلاگ گذاشته بود با خانواده هر دو شمای عزیز هم آشنا شدم. با پدرتان، با مادر تازه دانشجوی تان و همچنین پدرخانمتان و...
خانمتان حق خواهری را در مورد بنده ادا کردند و با برخورد دوستانه و بیریایشان موجب شدند که من برای اولین بار با یک دوم خردادی در نت رو به رو شده و حرف بزنم. چقدر خوشحال بودم از اینکه توانستهام در موضع یک مخالف با چنان سعه صدر با ایشان صحبت بکنم و این تجربهای شد و آغاز راهی که مصمم هستم آن را ادامه دهم.
ببینید، من از سیاست خوشم نمیآید. حداقل از این خط کشیهایی که در بین فعالان سیاسی کشور ما به وجود آمده است. با این حال خودم را آدم سیاسی میدانم و همیشه مجبور بودهام که در یکی از دو طرف این خطکشی قرار بگیرم. ولی وقتی در برخورد با هموطنان خودم، وقتی سیاست را کنار میگذارم چقدر راحت با آنها صمیمی میشوم و حاضرم همه نوع فداکاری در مورد آنها انجام بدهم. نمونهاش مریضی کلیه خواهر مطهره بود که تا از دستم برمیآمد ابراز همدردی کردم و چقدر رضایت وجدان داشتم که میتوانم با فراموش کردن آن اختلافات سیاسی برای انسانی صمیمیترین دوست باشم.
دوم خرداد، یعنی بعد از دوم خرداد متاسفانه وقایعی پیش آمد که این مردم یکپارچه و متحد مجبور شدند رو در روی هم بایستند و همان موقع که من در دوران تقریبا نوجوانی خویش که سردبیری یکی از نشریات محلی آذربایجان را بر عهده داشتم از موضع یک سردبیر نوشتم که «اختلاف ولو در سلیقه هم بد است اگر چه طبیعی است، ولی دوستی و تفاهم در هر شرایطی و در هر موردی خوب است!!» و با این نوشته تنفر خود را از تنشها و اختلافاتی که متاسفانه منجر به وقایع 18 تیر در کشور شد و یکی از دوستان معصوم مرا هم در تبریز قربانی خود کرد، ابراز کردم.
با شناختی که از شما پیدا کردهام گمان نمیکنم آدم غیر منصف و یا خدای نکرده آدم خشن و اهل دعوا و مرافعه باشید. پس باید قبول کنید و حتما هم معتقدید که در فعالیتهای سیاسی هم باید منظق را محور همه مسائل قرار داد نه تعصبهای جاهلانه حزبی و گروهی و غیره را. البته من هم خودم اعتراف میکنم که این رویکرد در عمل کاریست بس بزرگ و سخت؛ ولی اعتقادم بر این است و متاسفانه بارها از طرف دوستان خودم هم دیدهام که در موضع بر حق خود چقدر تعصب و افراطیگری به خرج دادهاند! و هماکنون هم بر روش غلط خود اصرار دارند.
حال سخن من با تو برادر بزرگوار و خوبم این است که اولا من کاری ندارم شما به کدام حزب وابسته هستید و چه اهدافی دارید، واقعا دلم میخواهد برادرانه به شما توصیه کنم که در آن جایگاهی که هستید به عنوان یک فرد تأثیر گذار همیشه بر حول محور حق بگردید!
بنده با وجود طرفداری از شخص آقای احمدینژاد خیالم از این بابت راحت است که عضو هیچ حزب و دستهای نیستم. طلبهای هستم آزاداندیش و واقعا و وجداناً همیشه به منافع ملی و اسلامی خودمان میاندیشم. و در هر برههای از تصمیمگیریهای سیاسی واقعا به رأی خودم عمل میکنم. در انتخابات 76 به آقای ناطق رأی ندادم. از آقای خاتمی هم که خوشم نمیآمد و در نهایت رأی من آقای ریشهری شد. دور دوم هم به آقای توکلی رأی دادم چون مخالف آقای خاتمی بودم. بعد از ایشان هم رایم را به آقای احمدینژاد دادم. چون واقعا مردم ما از فقر و فاصله طبقاتی و دعواهای سیاسی خسته شده بودند و احمدینژاد هم در اردبیل و هم در شهرداری تهران ثابت کرده بود که مرد عمل است و هماکنون الحق و الانصاف دارد کار میکند.
نمیدانم اشتباه میکنم یا نه،ولی واقعا با رجوع به منطق و وجدانم میبینم از این سیر و منش سیاسی خودم راضی هستم.
ببخشید حرفم به درازا کشید. منظور خاصی نداشتم. قصدم این بود که کامنتی در وبلاگتان بگذارم دیدم بیشتر از یک کامنت شد و باید ایمیل کنم. خیلی ببخشید. خوشحال میشوم اگر جوابی در خور این نوشته بدهید.
یا حق/ مجید محبوبی
- پاسخي به آقاي محبوبي عزيز
سلام. از اي ميل خوبتان ممنونم.
بر خلاف اين كه نسبت به بيشتر عملكرد آقاي احمدينژاد موضع دارم و همانطور كه ميدانيد مخالف انتخاب ايشان در سال 84 بودم و الان هم معتقدم هر روز كه ايشان بيشتر در مقام رياست جمهوري بمانند بيشتر به ضرر جامعه است، اما هميشه به ديگران تذكر ميدهم كه احمدينژاد انتخاب اين دورهي جامعهي ايران است همانطور كه آقاي خاتمي در سالهاي 76 و 80 براي دو دوره انتخاب اكثريت مردم ايران بود. معتقدم سرنوشت جامعه بايد به راي عمومي گذاشته شود همانطور كه ميشود، البته موانعي سر راه هست كه بايد اصلاح شود.
به هر حال معتقدم، اختلاف نظر هم موهبتي خدادادي است، همانطور كه ظاهر هيچ دو مخلوقي يكي نيست، نحوهي برداشت آنها از هستي و جهان بيني آنها هم عينا يكي نيست. حرف بسيار درستي زدهايد كه در ارتباط با يكديگر نبايد اختلاف نظرات سياسي را در نظر بگيريم، من دوستان بسياري داشته و دارم كه در حوزهي سياسي با هم كوچكترين نظر مشتركي نداريم.
و اما نكتهاي كه دوست دارم دربارهي آن تذكري بدهم اتفاقا برميگردد به آن «بابت» كه نوشتهايد «خيالم از اين بابت راحت است». آقاي محبوبي عزيز، افتخار ميكنيد كه «طلبهاي آزاد انديش هستم» كه انشالله باشيد و يكي از دلايلش را هم اين دانستهايد كه علي رغم طرفداري از آقاي احمدينژاد اما «عضو هيچ حزب و دستهاي نيستيد».
تشكيل حزب و دسته اتفاقا عمل به قرآن و پيامبر(ص) است كه مومن را به مشورت با يكديگر تشويق ميكنند، كساني كه بيشترين قرابت فكري را براي نحوهي ادارهي امور جامعه دارند حزب تشكيل ميدهند و در آنجا شور و برنامهريزي ميكنند، خوبي آن اين است كه اگر عضوي از حزبي مثلا رييس جمهور يا عدهاي از اعضاي يك حزب عضو مجلس شوند، اگر بد عمل كنند آن حزب بايد جوابگو باشد، اما مثلا آقاي احمدينژاد كه ميگويد من عضو هيچ حزب و گروه و وابسته به هيچ كدام از آنها نيستم، اگر فردا مردم از نتيجهي كارش نارضايتي داشتند نميدانند همفكران او چه كساني هستند، چه گروهي بايد پاسخگو باشد؟ فقط يك شخص ميماند كه رفته كنار. اين تجربهي حكومت بر اساس راي گيري از آن طرف آب آمده، اگر خوب است و به مزاج من و شما آمده كه به نظر آمده، پس تشكيل حزب هم جزو آن است.
در اين كه آقاي احمدينژاد دوست دارد ايران بهشت شود و همهي بي كارها سر كار بروند و ايران به جايگاه واقعي خود برسد، كوچكترين شكي ندارم، همان طور كه بنده و شما هم چنين آرزويي داريم، اما تنها دوست داشتن كافي نيست، بعد از اتمام كار آقاي احمدينژاد پي خواهيد برد كه عدالت با شعار برقرار نميشود، تصميمات يك شبه و خودسرانه و غير كارشناسي مال دورهي رضاخان ميرپنج بود نه دورهي پيچيدهي امروز.
يا علي
علي اصغر شفيعيان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com