- الو، آقاي شفيعيان؟
- بله بفرماييد.
- فيروزمند هستم از آلمان، بهمن فيروزمند. ميخواهيم از شما براي انتخاب شوراي براندازي دعوت كنيم ...
عصر روز بيست و پنجم سپتامبر يعني حدود شش روز پيش تلفنم زنگ خورد، با مطهره خانم در فروشگاهي بودم و موبايل درست آنتن نميداد، چند كلمه كه حرف زد بو بردم چه خبره، گفتم ده دقيقه ديگر تماس بگيرد. تماس كه گرفت و بيست دقيقه از آلمان با باكو صحبت كرد، هم احتمال دادم كه واقعا همانطور كه خود ميگويد از اپوزسيون خارج نشين در فكر براندازي است و دارد دان ميپاشد و هم شك كردم كه شايد از داخل ايران تماسي گرفته است براي انجام مصاحبهاي خودماني!
به هر حال دوستان قبل از سفرم به باكو تنها از يك لحاظ هشدارهايي ميدادند و آن تماسهايي اينچنين بود.
ميگفت «در اروپا برنامهاي پياده كرديم بر مبناي سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي و ميخواهيم از طريق دوستان اپوزسيون يك شوراي رهبري براي براندازي انتخاب كنيم. نام شما هم در ليست مورد تاييد دوستاني كه در اروپا هستند قرار گرفته. موضوع گردهمايي برنامه با محوريت سناتور موسوي است كه قبل از انقلاب، سناتور آذربايجان بوده و الان سالهاست در فرانسه در حال مبارزه است. حالا آيا شما موافق هستيد كه با ما همكاري كنيد؟»
كنجكاو شده بودم كه بدانم بعد از اين كه طعمه به دام افتاد چه برنامههايي دارند؟ گفت كه «ابتدا از طريق پالتاك خصوصي؛ كدي به شما ميدهيم و در آنجا شما با موجوديت ما آشنا ميشويد و بعد اصل موضوع را شروع ميكنيم.»
هزينهي بيست دقيقه تماس تلفني از آلمان به باكو آن قدر هم ناچيز نيست، گفتم منبع مالي اين تشكيلات را چه كسي تامين ميكند؟ ادعا ميكرد كه «فعلا از جيب خودمان است، مثلا هزينهي همين تماس تلفني به شما. وقتي شوراي براندازي و رهبر شورا انتخاب شدند، خودشان مسالهي هزينهها را بر عهده ميگيرند.» منبع مالي اصلي را كه اين آقا لو نداد، شايد هم نميداند!
بعد پرسيدم كه حالا چطور من را انتخاب كرديد؟ گفت كه «ما هفتهي پيش چهارشنبه از ساعت هشت شب تا يك نصف شب نشستي داشتيم، در آنجا كليهي اسامي نيروهاس سياسي را به زبان آوردند و در بين آنها سي و سه گروه، حزب و فرد را تاييد كردند كه يكي از راي دهندگان هم من بودم، قرار شد كه با آنها مذاكره كنيم و بنده را هم مامور كردند كه با شما تماس بگيرم و مصاحبهاي كنم. در واقع شما مورد تاييد قرار گرفتهايد تا از وجود شما بهره برداري كنيم. اسم تشكيلات ما به نام شوراي براندازي است، خود سناتور موسوي مسوول جنبش آزادي ايران است و من هم خودم عضو باسابقهي حزب مشروطهي ايران هستم. اگر اعلام آمادگي كنيد به صورت كتبي از شما دعوت خواهيم كرد تا به ما بپيونديد.»
چيزايي كه ميخواستم رو پرسيدم، نخواستم بيشتر وقت بندهي خدا را بگيرم براي همين گفتم والله من هم به اصلاح جامعه و هم به اصلاح نحوهي حكومتگري معتقدم و دنبال حركتهاي انقلابي و تند نيستم چون با هر هدفي هم باشد نتيجهاي ندارد.
گفت كه «با بودن اين سيستم، مقام رهبريت، مصلحت نظام، شوراي نگهبان، مجلس شوراي اسلامي و خبرگان، آيا ميشود اصلاح كرد؟ با اين سرمايه و قدرت و نيرويي كه اينها دارند ايا ميشود اصلاح كرد؟»
گفتم همهي نيروهاي سياسي ايراني دنباي اين هستند كه نحوهي حكومتگري مطابق با نظر اكثريت مردم باشد، گفت كه هدف ما هم همين است. گفتم وضعيت عراق هم مطلوب نيست، گفت كه ما هم با دخالت خارجي موافق نيستيم. گفتم حركت انقلابي نتيجه ندارد، حتي اگر سيستم حكومتي ايران جمهوري اسلامي نبود و مثلا مانند تركيه بود نه من و نه شما و نه كس ديگري نميتوانستيم به خاطر شرايط و مشكلات خاص جامعهي خودمان همهي آنچه تصور ميكنيم پياده كنيم. بنابر اين بايد براي كوچكترين تغييري در نحوهي حكومتگري، راه اصلاح را پيشه كنيم.
باز هم توضيح دادم كه دو سال پيش چطور وعدهي پنجاه هزار توماني آقاي كروبي و شعار پوپوليستي آقاي احمدينژاد راي آورد و ما ايستاديم و نگاه كرديم به اميد اصلاح؛ من راهي غير از اين نميشناسم. ما با چنين جامعهاي مواجهيم و تنها راه اصلاح را صندوقهاي راي ميدانيم. البته قبول داريم كه اصلاح از اين طريق بسيار زمان و صبر ميخواهد، راه ديگر چيست؟ آيا بايد با هدف اصلاح از بالا، دست به انقلاب زد و بعد از حاكم شدن بر مردم، صلاح آنها را تشخيص داد؟!
پاسخش اين است كه «ميخواهيم بعد از انتخاب شوراي رهبري، ارتباط مستقيمي با نيروهاي داخلي برقرار كنيم، آن وقت ميتوانيم به هدفمان برسيم وگرنه بيست و نه سال است كه نشستهايم»!
بندهي خدا تقصير ندارد، هجده سال از مردم ايران دور است و نميتواند آنها را درك كند، ميگويد «28 سال استكه مبارزه ميكنم، از اول ارديبهشت 58. روز 21 بهمن 59بازداشت شدم، 5 سال در اوين بودم، بعد از چند سال دوباره درگيري پيش آمد كه فرار كردم و به آلمان آمدم، در آلمان هم تا اين لحظه در حال مبارزه هستم، ديروز هم با تلويزيون پيام ازادي همراه با آقاي منوچهر محمدي صحبت كردم.»
ادعا كرد كه از روزي كه آقاي خاتمي رييس جمهور شده بود برخورد با فعالان سياسي گستردهتر شد. توضيح دادم فارغ از اختلاف ديدگاه و راه و منش سياسي فعالان سياسي، تا آنجا كه من آگاهي دارم تحمل مخالف سياسي از سوي حكومت به نسبت دوران قبل از خاتمي پيشرفت خوبي داشته؛ از جمله در زندانها.
به هر حال پنج دقيقهاي بود كه گفته بود با تلفن كارتي تماس گرفته و امكان دارد قطع شود، آرزوي موفقيت كرد براي هر كسي در راهي كه دارد. آخرين جمله را هم خودش گفت و تلفن قطع شد «پس شما تاييد ميكنيد كه اوضاع در اين چند ساله فرق كرده و بهتر شده؟!».
شايد ميدانست پاسخم چه بود براي همين ديگر براي ادامه، تماس نگرفت. نميدانم كه بود؟ واقعا هماني بود كه ميگفت؟ يا از جايي! از داخل ايران؟! شمارهي تلفن تماس گيرنده روي موبايلم نيفتاده، شمارهي من را هم احتمالا از روي وبلاگ برداشته بود.
اين تماس تلفني سبب خير شد، دنبال بهانهاي بودم تا نام وبلاگم را تغيير بدهم و الحمدالله كه دست داد. تصور ميكنم بعضيها برداشت درستي از اين عنوان «گذار به دموكراسي» براي وبلاگ ندارند، فقط براي اين كه به اين دليل برخي اشتباهي به من نزديك و عدهاي ديگر اشتباهي از من دور نشوند، نامش را تغيير خواهم داد.
.
.
پاورقي : همانطور كه ميدانيد حجت الاسلام والمسلمين هادي قابل، عضو شوراي مركزي جبههي مشاركت ايران چند روزي است كه در بازداشت به سر ميبرد. اميدوارم اگر كسي جرات محاكمهي جبهه را دارد بايد مردانه دبيركل را به دادگاه بكشد و در اين فضاي سياسي بحران زدهي كشور، حزب را به فعاليت سياسي اميدوارانه و اصلاح گرايانه متهم كند! وگرنه برخوردهاي اينگونه زشت در ابتداي ماه مبارك رمضان، نشان از ضعف سياسي است و براي آنها آب و نان نميشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com