
مادر مادرم كه به او مامانجون ميگفتيم امروز فوت كرد، خدايش بيامرزد، آدم بسيار خوبي بود، خيلي راحت و خوب در خانهي خودش مرد، در حالي كه دو تا از بچههايش از جمله مادرم در كنارش بودند.
اما يك ماجراي تاسفبار و البته بسيار عادي! وقتي ظهر امروز حال مامانجون به هم خورد، مادر، خاله و برادرم كه در كنارش بودند با اورژانس تماس گرفتند و آمبولانس خواستند، آمبولانش كه با تاخير آمد، پدر و عمويم هم پس از چند دقيقه رسيدند، يكي از تيم پزشكي به پدرم گفت كه فلاني اين مادر فوت شده، اما براي اطمينان به بيمارستان ببريمش، پدرم هم قبول كرد، بردندش و طي ده دقيقه در بيمارستان نوار قلب گرفتند و گفتند كه تمام كرده، اما به پدرم گفتند چون بيمارستان مرده را نميپذيرد اگر الان صدايش را در بياوريم كه او مرده است بايد متوفي را به پزشكي قانوني ببرند و بدنش را براي تشخيص علت مرگ قطعه قطعه ميكنند، تازه دو سه روز طول ميكشد تا جسد را تحويل دهند. بعدش به پدرم راهي پيشنهاد ميكنند كه ما جسد را به خانه ميبريم، پزشكي را كه آشناست به آنجا ميفرستيم تا گواهي فوت صادر كند، بعد ميتوانيد متوفي را به بهشت زهرا ببريد. پدرم قبول ميكند، جسد را فوري به منزل منتقل ميكنند، هنوز به منزل نرسيده، آقاي دكتر كراوات زده با ماشين پژوي 206 خود سر كوچه منتظر است، توي خانه ميآيد و 10 دقيقه طول نميكشد كه گواهي را صادر ميكند بدون اينكه حتي چهرهي متوفي را ببيند، بعد هم ميگويد كه «قابل نداره، 90 هزار تومان»!
به همين راحتي؛ بعد من بايد از صبح تا شب كار كنم براي شش هزار تومان. باز جاي شكرش باقي است، چند روز پيش رفته بودم اصفهان، گليمي را ديدم كه 70 هزار تومان قيمت داشت، فروشنده ميگفت 15 تا 20 تومانش مواد اوليه است، بيشتر از دو ماه هم كار برده!
خدا اموات همه را بيامرزد، از اين مسالهي حاشيهيي كه بگذريم، چه روز سختي بود براي من و خانوادهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com