۱۳۸۶ اردیبهشت ۶, پنجشنبه

ايران عمامه نميذارم

چند روز پيش در ايستگاه متروي عزيزبايف يك آخوند ديديم. همراه مطهره خانم بودم، گفتم ببينيم ايراني است يا نه؟ چون تا به حال در خيابان‌هاي باكو آخوند با لباس نديده بودم در اين هفت ماه. توي فروشگاه‌هاي ايستگاه مترو داشت كفش و كمربند قيمت مي‌كرد، چند دقيقه‌اي ايستاديم، ديدم ول كن نيست، هي قيمت مي‌كنه اما نمي‌خره؛ بيشتر منتظر نشدم و در حالي كه داشت كمربندي را بررسي مي‌كرد جلو رفتيم. سلام و احوال پرسي كه كرديم گفت اهل همين جاست، همين جا هم درس خوانده، البته چند كلمه‌اي فارسي بلد بود اما آذري حرف زديم. لقب خودش «حاج آقا آخوند» است، استادش يك آيت اللهي ايراني بوده كه اسمش را فراموش كردم. گفت كه ده روز ديگر مي‌خواهد به مشهد مقدس برود، او زائر به مشهد مي‌برد، كارش اين است.

(نمايي از كوچه‌هاي تنگ ايچري شهر، شهر قديمي باكو)

گفت زياد به ايران رفته و مي‌رود البته در ايران لباس آخوندي نمي‌پوشد و فقط اينجا مي‌توانيم با اين لباس ببينيمش، وقتي بيشتر توضيح داد فهميدم كه حق دارد. گفت يك بار با لباس در تهران كنار خيابان بودم كه يك موتور سوار از قصد با موتور با او تصادف كرده؛ مي‌گفت كه در ايران به اين لباس اصلا احترام نمي‌گذارند و معتقد بود فقط قم و مشهد كمي از اين نظر فرق دارند.
وقتي ماجرا را امروز براي يك دوست تعريف كردم گفت كه اون يارو راست گفته، توي تهران اصلا يك آخوند اگه كنار خيابون بايستد ماشين‌ها سوارش نمي‌كنند كه بماند، اذيتش هم مي‌كنند چون دل پري از آخوند جماعت دارند. ياد مارمولك افتادم و چند تا دوست آخوند خودم از جمله وزيري مقدم و آقا ضياي عزيز.

(ديوار قلعه‌ي شهر قديمي باكو، ايچري شهر)

دوست عزيزمان حاج آقا فراهاني كه روحاني دست داشتني و از فعالان سياسي مذهبي بسيار سالمي است نمونه‌ي آخوندهايي در ايران است كه به قول معروف به او بنز نرسيده اما چوبش را دارد مي‌خورد. آنهايي كه بنز دارند در ماشين كولردار مي‌نشينند و از كنار مردم عادي نمي‌گذرند تا ببينند كه مردم چگونه با آخوند برخورد مي‌كنند و چه تفاوتي با مثلا 30 سال پيش كرده اما آنها كه پياده در خيابان‌ها راه مي‌روند خوب مي‌فهمند كه عبا و عمامه ارزشش متاسفانه چقدر نزول كرده.

(آقاي زارعي، سفير جديد ايران در گفت‌وگو با شبكه‌ي آينس باكو)

جناح راست به درستي اين نكته را تشخيص داده بود و رييس جمهور و رييس مجلس غير روحاني را بر خلاف تصور عمومي بر كرسي نشاند؛ به هر حال يارو اهل باكو هم فهميده كه داستان از چه قراره، مي‌خواستي اينها نفهمند؟!

(دوست دارم قالب سازي هم ياد بگيرم)

راستي در دوره‌ي قبل از انتخابات خبرگان سال گذشته با وبلاگ آيت الله نجمي آشنا شدم كه يك ماه قبل از آن يعني آبان‌ماه راه افتاده بود، ايشان در دوره‌هاي دوم و سوم عضو خبرگان بود، يعني همان زمان هنوز نماينده بود؛ وبلاگ نويس شده بود و توي آن يك ماه پنج شش يادداشت نوشت و بعد از آن انتخابات كه پيروز نشد فقط يادداشتي براي تشكر نوشت و جمله‌ي آخرش اين بود «والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته». از آن تاريخ به بعد ديگر ننوشت، به نظر من كه اين داستان وبلاگ نويسي براي جمع آوري راي است نه براي وبلاگ نويسي!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com