۱۳۸۵ بهمن ۲۶, پنجشنبه

رشوه در مرز قانوني

آقاي مجيد بيگلري اهل ساوه (majid.beiglar@gmail.com) برايم نوشته بودند كه چندين بار تا به حال به جمهوري آذربايجان سفر كرده‌اند، خوبي اين وب همينه كه به راحتي آدم‌ها هم را پيدا مي‌كنند، بالاخره از او خواستم درباره‌ي سفرهاي زميني خود و مشكلاتش مطالبي بنويسد؛ زحمت كشيد و برايم نوشت. آن را عينا آورده‌ام و سعي مي‌كنم در روزهاي آتي در يادداشتي ديگر توضيحي هم خودم بدهم تا فقط كمي از عمق فاجعه مشخص شود:


«در ابتدا لازم مي‌دانم مطلبي را ذكر كنم كه دليل سفرهاي زميني من به آذربايجان به خاطر شغل پدرم مي‌باشد، پدر بنده راننده‌ي كاميون است و بصورت ترانزيت در منطقه‌ي قفقاز تردد مي‌كند.
خود من نيز در ساوه در شهر صنعتي كاوه در يك شركت مشغول بكار مي‌باشم پس به خاطر شغل پدر هر از گاهي به همراه پدرم به آذربايجان مي آيم.
در رابطه با سفر زميني و مرز شرايط به گونه‌اي است كه معمولا در اواخر هفته به خاطر تردد هموطنان مرزنشين ما و جمهوري آذربايجان مرز شلوغ مي‌باشد ( استانهاي مرز نشين داراي گذرنامه خاصي بوده و تا شعاع 40 كيلومتري مي توانند در داخل كشور همسايه رفت و آمد كنند البته شرايطش را دقيق نمي دانم و غالبا براي جنس آوردن مي روند) در اين جا نكته اي كه قابل ذكر است مراعات نكردن حقوق ديگران در بين ما ايرانيها بوده كه واقعا باعث خجالت است، اما در گمرك آذربايجان اصلا بدينگونه نمي باشد. در مرز ايران بايد علاوه بر عوارض خروج از كشور عوارض شهرداري و هلال احمر ( كه اين يكي فكر كنم به خاطر مسائل قرنطينه و بهداشتي بوده اما من هيچ كنترلي نديدم) بايد پرداخت شود البته رفتار نيروهاي مرزباني و گمرك در ساعاتي كه ترافيك رفت و آمد كم مي باشد خوب است و هيچ وجه ديگري تحت عنوان رشوه دريافت نمي شود. نكته جالب توجه در گمرك حين خروج اين است كه بر روي تابلوها و در و ديوار اطلاعيه نصب شده با اين مضمون كه در صورت ورود به خاك آذربايجان هيچ يك از ماموران كشور آذربايجان حق گرفتن هيچ گونه وجهي را ندارند در صورت مشاهده تخلف اسم و شماره‌ي اتاق مامور مربوطه را يادداشت و گزارش نماييد!
بعد از خروج از كشور و گذشتن از نقطه‌ي صفر مرزي كه يك پل آهني مي باشد (البته اينجا جايي كه خانم هاي آذري و برخي ايراني ها ديگه خودشون را راحت مي كنند روسري ها ، مانتوها رو در مي آورند و به قول خودشون چي: آخ آزادي ...) و ورود به خاك آذربايجان.
در اينجا موضوع جالب توجه مراعات كردن حقوق ديگران چه ايراني و چه آذري جهت انجام تشريفات گمركي و ورود به كشور آذربايجان مي باشد ( همانطور كه گفتم مثل ايران نيست كه هموطنان ما خصوصا ساكنين آستارا بدون رعايت صف و غيره كارها را انجام بدهند) در مرزباني آذربايجان يك راهرو بوده كه در يك سمت آن چندين اتاق دارد كه مسافران معمولي (توريست ها) فقط با دو اتاق كار دارند اتاق اول به منظور كنترل گذرنامه و اتاق دوم گمرك به منظور كنترل كالا و اجناس همراه مي باشد. در اينجا قبل از ورود به راهرو و در حياط گمرك صف تشكيل شده و نظم صف را يك سرباز ساده كنترل مي كند و حتي به نظر مي رسد صحبت كردن در اين صف نيز خيلي آهسته مي باشد و به نوبت وارد راهرو شده و در اتاق اول مامور كنترل گذرنامه بعد از چك كردن موارد مهر ورود را در گذرنامه درج مي نمايد؛ بطور خيلي معمولي و راحت حتما بايد يك شيروان يا دو هزار توماني را با گذرنامه به مامور بدهي (حرمت ايله) و الا مهر نمي زند و در صورت هرگونه سوال و جوابي خيلي راحت با صداي بلند مي گويد مهر نمي زنم برگرد و ... چون بصورت علني و راحت جواب آدم را مي دهد اصلا نمي داني به كي اعتراضت را بگي.
حالا اينجا رو رد مي كنيم اتاق دوم گمرك مي باشد، من تمامي ساك و كيف و پولي را كه به همراه داشتم در كاميون پدرم گذاشته بودم و فقط خودم با مبلغ كمي پول از مرز عبور كردم اما مامور گمرك هم به راحتي درخواست رشوه يا به قول خودشون حرمت مي كرد، من ندادم و گفتم چيزي همراه ندارم، در جواب گفت جيبهايت را خالي كن، لباست را در بيار، يك فرم بايد پر كني فلان اتاق بري و نفرات بعدي هم كه مي آمدند كارشان را انجام نمي داد صداي اعتراض آنها نسبت به من بلند مي شد كه حرمت بده و همه را خلاص كن، ناچار مي دادم يك شيروان مي گرفت و رد مي شدم و انتهاي راهرو وارد شهر آستاراي آذربايجان مي شديم.
(مسافران چه آذري و چه ايراني در صف و در تمام ساختمان گمرك آن چنان احترامي به پليس ها مي گذاشتند كه يكي از دلايل اين احترام همين اذيت كردن و نبودن مقام بالاتر به منظور اعتراض بود).
گمرك ايران ساختمان تقريبا مرتب و خوبي داشت اما ساختمان گمرك آذربايجان يا همان راهرو واقعا وحشتناك و كثيف بود.
هر دو شهر مرزي ايران و آذربايجان آستارا نام دارد اما آستاراي ايران كجا (البته شهر بزرگي نيست) آستاراي آذربايجان كجا؛ مثل يك روستا است.»
حاشيه: تو هواي سرد اين آتيش خيلي مي‌چسبه، ياد بخاري هيزمي خونمون تو نوشهر افتادم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com