ديروز كه عاشورا بود رفتم يه امامزاده اطراف باكو، حدود 30 كيلومتر بالاي باكو، لب ساحل درياي خزر. منطقهاي با نام نارداران؛ شايد اسمش رو توي اخباري كه چند ماه پيش دربارهي آن روزنامه نگار باكويي منتشر شده شنيده باشيد، مردمي مذهبي دارد كه وقتي "رفيق تقي" مقالهاي توهين آميز دربارهي پيامبر (ص) در نشريهي «صنعت» نوشت مردم نارداران اعتراض شديدي كردند و بعد از آن خبر انتشارش به ايران رسيد و اعتراضات زيادي را به دنبال داشت.
به هر حال امامزاده ي معروف نارداران اسمش رحيمه خاتون است كه ميگويند خواهر امام رضا(ع) بوده. تعريفش را زياد شنيده بودم اما تا به حال توفيق نداشتم بروم زيارتش. فكر نميكردم در جمهوري آذربايجان پس از 70 سال حكومت كمونيسم چنين امامزادهاي ببينم اما واقعا ديدني بود، هر چند مانند ايران نيستند.
اينجا كه روز عاشورا تعطيل نيست، اما كارخانه را تعطيل كرده بوديم چون بالاخره كارگران مسلمان گناه داشتند. در مسير توي ايستگاه مينيبوس يك روزنامه خريدم، در صفحهي اول در ستوني تيتر كرده بود كه «خبر: امروز روز عاشوراست»! بعد در صفحهي دوم چهار سطر توضيح داده بود كه امروز عاشوراست و نام سه چه چهار مسجد و دو مقبره را نوشته بود كه مردم در آنجا جمع ميشوند براي سوگواري.
از همان ايستگاه مينيبوس معلوم بود كه امروز مسافران نارداران زياد هستند، به نزديكش كه رسيديم جاده باريك بود و چون جلوتر شلوغ بود پليس جلوي ماشينها را ميگرفت تا بقيهي راه با پاي پياده طي شود. حدود يك كيلومتر پياده رفتم، نذري ميدادند چاي و خرما و آش و ... اينجا تصاوير ائمه را هم زياد ميفروشند كه همه چاپ ايران است. جالبه به يك فروشنده گفتم چرا اينها را ميفروشي، اينها در ايران ممنوع شده، با تمسخر گفت اينها كه از ايران آمده! خيلي مهمه كه بتونيم از همان ايران جلوي اين كارها رو بگيريم.
گدا هم فت و فراوان بود؛ حتي يه چيزي بيشتر. اين يكي رو نميدونم راهش چيه، اصلا شغلي است براي خودش. گداهاي خانوادگي هم زياد شده.
وارد محوطه شدم بيرون در حرم سنگي بود عمودي كه گفتند مقبرهي پيري است به نام «مير محمود آقا». برايشان خيلي محترم بود، نذر ميكردند و پول ميريختند، دو تا سنگ قلوه هم كناره بود كه براي تبرك برميداشتند و به سر و صورت و بدنشان ميكشيدند.
زنها و مردهايي را ديدم كه به ديوار اطراف حرم حبههاي قند را ميچسباندن، نميدانم با چي اما سعي ميكردند كه بچسبد به ديوار، البته بيشترش ميافتاد و تنها چند حبه چسبيده بود.
حرم دو سطح ورودي داشت، خانمها از ظبقهي زيرين وارد ميشدند و مردها از بالا؛ البته زنهايي هم بودند كه از در بالا ميآمدند. پشت ساختمان حرم پله ميخورد و پايين ان حياط بزرگي بود و مسجد كوچكي؛ من كه رسيدم روي پلههاي حرم تا آن پايين و در محوطهي آن پايين مردم عدهاي ايستاده و عدهاي نشسته بودند و به حرفهاي روحاني شيعه گوش ميكردند كه از روز عاشورا و امام حسين(ع) ميگفت. بعدش هم يك مداح مقداري مداحي كرد و دسته جمعي دعا كردند و بعد نماز خواندند.
نوحه خوان كتابچهاي در دست داشت كه بر روي آن تصوير امام خميني بود. جالب بود وقتي دعا ميكرد گفت «حضرت آيت الله خامنهاي رهبر شيعيان». براي موفقيت حزب الله لبنان هم دعا كرد. اينها نكاتي بسيار مهم است ميتواند موضوع يك تحقيق باشد نه اين كه همينطوري الكي يكي از كنارش بگذره و بگه طبيعي است و يكي هم فحاشي كنه كه پول گرفتن! روي لباش يكي از جواناني كه اطراف نوحه خوان بود هم تصوير شيخ حسن نصرالله را ديدم. پرچمهاي يا حسين(ع) كه در مراسم بود هم ايراني بودند.
اون وسطها دو تا ايراني رو ديدم، يكي عكا و يكي خبرنگار؛ خبرنگاره اهل چالوس بود، چالوس چسبيده به نوشهر ما؛ به عبارتي همشهري درآمديم. البته براي تهيهي خبر نيامده بودند باكو، يك نمايشگاه عكسي از پريروز افتتاح شده تو باكو از عكاسان آذربايجان غربي و اين دو نفر هم از طرف ادارهي ارشاد آنجا آمده بودند باكو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com