۱۳۸۵ مهر ۷, جمعه

کاشی ها و حقوق بشر

تو حاشیه ی کنگره ی مشارکت با چند تا از بچه ها داشتیم درباره ی حوادث لبنان بحث می کردیم، چند نفر چنان از حقوق بشر حرف می زدند که انگار ماها همه جانی هستیم، حقوق اسرائیلی ها! چرا بمب های حزب الله مردم اسرائیل را می کشد! حملات استشهادی فلان است، ... این ها آدم کشی است، حالا هی ما می گفتیم بابا اولا شروع کننده همان ها بودند و بعد هم تعداد لبنانی هایی که با بمب های اشغالگران کشته شده اند ده برابرند، هی می گفت، این دلیل نمی شه، چرا حزب الله مردم آنها را کشــــــته؟؟؟

یه داستانی رو بگم بد نیست، پسر خاله ی پدرم که اسمش بیژنه و ما عمو بیژن صداش می زنیم، زنش انگلیسی است و در وطن خودش هم زندگی می کنه، اوایل انقلاب چند سالی ایران بوده اما هر سه تای بچه هاشون همون جا بزرگ شده اند و فارسی هم بلد نیستند، البته عمو بیژن چند ماه از سال اینجاست وچند ماه آنجا. سال 73 عمو بیژن گفت مهنوش رو می خواهد یه سری به ایران بیاورد، دخترک 20 ساله آمد، وقتی می خواست به خانه ی ما در نوشهر بیاید زنگ زد و به بابام گفت که ممد جان یه وقت جلوی پای مهنوش گوسفند سر نبری، خیلی ناراحت می شه! ما هم همین کار رو کردیم، فقط براش اسفند دود کردیم.

اما جالب بود که این انگلیسی ها توی دنیا با جون آدم ها به راحتی بازی می کنند اما یه جوری مردم خودشون رو بار می آورند که دل دیدن سر بریدن گوسفند رو هم ندارند. آخی، چه روح لطیفی! اما ما جانی هستیم حتما، گوسفند و گاو و مرغ و ... این حیوانات را که گوشتش رو خوب این غربی ها می خورند، تا به حال فکر نکرده اند که بالاخره زنده که نیستند، چطوری پس کشته می شوند! فوتشان می کنند، یا وامی ایستند وقتی خودشون پیر شدند و مردند آن ها رو می خورند!!!

جدیدا تو ایران هم خیلی ها رو دیدم که از دیدن ذبح گوسفند اکراه دارند. شک ندارم که همه ی چنین کسانی دلشون برای حقوق حیوانات می سوزه که پایمال می شه و کسانی بسیار بد، بد بد بد، زندگی آن حیوانات گرانقدر رو به پایان می رسانند. بیشترشان هم درباره ی انسان ها به حقوق بشر از دید غربی ها می نگرند، مثلا به همین مساله ی فلسطین و لبنان.
تو رو به خدا یکی از همین آقایان طرفدار حقوق بشر بگه هر کشتن آدمی بد است؟! مثلا در جنگ وقتی به تو حمله می کنند باید تو هم تیر بیاندازی و نشانه بگیری طرف را بکشی یا این که تیر هوایی در کنی که طرف بترسه، فرار کنه بعد هم بری بگیریش، بوسش کنی، ازش معذرت خواهی کنی که ترسانیش، بعد هم ...، بعد خودت رو جمع و جور کنی و برگردی خونت! البته اگه اونها هموطن هات رو کشتند باید بررسی بشه که حق داشتند یا نه، شاید جزو حقوق بشر(حق اینها) باشه که هموطن هات کشته بشوند و جزو حقوق بشر(حق آنها) باشه که هموطن هایت را بکشند. اگه این جور باشه که توی جنگ هشت ساله(تحمیلی)، ما ایرانی ها خیلی جنایت کردیم، بشرهای عراقی را که به کشورمان آمده بودند کشتیم، وای، چقدر بد، حقوق بشر پایمال شد!
این اصلا تو خون ماهاست انگار که افراط و تفریط کنیم، این چرندیات کدومه، مغزمون رو با این حرفهای قلمبه سلمبه می شورند تا ما دلسوز مرغ و گوسفند و سربازان مهاجم و این ها بشیم وگرنه خودشون خوب می دونن که کشتن مرغ و مهاجم مثل همه، هیچ کدوم جنایت نیست، اولی برای رفع نیاز بشر است، دومی هم برای دفاع از بشر!
یکی از اونهایی که خون می بینه می ترسه و چندشش می شه همین مطهره خانم بنده، حالا علی سمیع، هادی کهال و صادق صدقگو هر چی قرمز باشه ببین می ترسن قضیه اش فرق داره، آخه دلیل شرعی دارن، یه عالمه بشر با این ویژگی تو کاشون هست! همه با روح های لطیف و وجدان های تا دندان مسلح به حقوق بشر!

عکس: اینجا یه پارکه در میدان نریمانف، مردهای مسن برای خودشون حالی می کنن، تو گوشه گوشه ی پارک یا دارند شطرنج بازی می کنن، یا تخته نرد یا دومینو. من چند بار رفتم بازی آنها رو نگاه کردم، نرد رو مثل ماها بازی نمی کنن، یا حداقل من این طوریش رو ندیده بودم، اول بازی همه ی مهره های سفید یک طرف و همه ی مهره های سیاه هم توی یک ردیفه، بقیه اش هم فرق داره. وقت شد بعدا کامل توضیح می دم. جالب اینجاست که ایرانی ها وقتی تاس می اندازند و پنج با شش میاد میگن شش و بش. بش ترکی است، حالا آذری ها وقتی تاس می اندازند تمام اعداد رو به فارسی میگن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com