۱۳۸۵ فروردین ۲, چهارشنبه

گزارش ويژه از ديدار با احمدي‌نژاد

عصر شنبه‌ي آخر سال براي شركت در جلسه‌ي ديدار همكاران و خانواده‌هاي خبرنگاران از دست رفته در سانحه‌ي سقوط هواپيماي سي 130 با رييس جمهور دعوت شدم، في‌الواقع مي‌خواستم ببينم پيگيري علت حادثه به كجا انجاميده، براي همين دعوت را پذيرفتم.

حدود ساعت 18:30 در خيابان پاستور قبل از ورود به مسجد نهاد رياست جمهوري كه قرار بود در آن ديدار انجام شود، ايستاده بوديم، پنج - شش مرد در جلوي درب ماشين‌روي محوطه‌ي نهاد بر روي زمين نشسته بودند، به قول خودشان تحصن كرده بودند، ظاهرشان شبيه كارگران بود، در كنار يكي از آنها كه جوان‌تر بود دو دختر بچه و يك زن ايستاده بودند كه به نظرم همسرش بود، مرد جوان بلند حرف مي‌زد، هر چند دقيقه يك اسپري تنفسي را از جيب لباسش بيرون مي‌آورد و در دهانش مي‌زد و كاغذي را كه در دست داشت به ماها كه منتظر آغاز ديدار بوديم نشان مي‌داد؛ رويش نوشته شده بود «به من گداي جانباز شيميايي و اعصاب و روان 60 ماه جبهه كمك كنيد(از 13 سالگي)». 10 دقيقه‌اي كه ما در كنارشان ايستاده بوديم ماموران سعي داشتند به طور آرام از آنها بخواهند كه آنجا را ترك كنند، اما انگار ساعتي پيش از آن همان مرد جوان با يكي از ماموران درگير هم شده بود، اما هر پنج - شش نفرشان با هم به ماموران مي‌گفتند كه با هم زده‌ايم و اگر مي‌خواهيد مقصر را ببريد بايد همه‌ي ما را ببريد. دلم خيلي سوخت براي جانبازاني كه به اين حال و روز افتاده‌اند، با شناختي كه من از بنياد جانبازان دارم به نظرم حق با آن تجمع‌كنندگان باشد. جوان مي‌گفت كه ما جانباز ملتيم نه جمهوري اسلامي، حالا يك سربازي كه تا به حال نجنگيده است با اسلحه به سراغ ما مي‌آيد و به ما دستور مي‌دهد؟! بالاخره ما به جلسه رفتيم، وقتي هم كه برگشتيم از آنها خبري نبود، نمي‌دانم سرنوشتشان چه شد.

وقتي وارد مسجد محل ديدار شديم تازه اذان زده بودند، قبل از آمدن رييس جمهور، نماز به جماعت اقامه شد، فردي با لباس نظامي در پشت ميكروفون قرار گرفت و گفت كه اگر موافق باشيد با حضور رييس جمهور در جمع، شعار بدهيد «صل علي محمد، ياور رهبر آمد» و «صل علي محمد، بوي رجايي آمد». و احمدي‌نژاد آمد، با تعدادي روحانيوني كه در بالاي جلسه بودند حال و احوال و روبوسي كرد و حاضران هم كه بلند شده بودند همان شعارها را سر مي‌دادند. جمعيت نشستند و قرآن خوانده شد اما از همين ابتداي جلسه تا انتهاي آن برخي از حاضران تك تك به پيش احمدي‌نژاد مي رفتند و با او روبوسي مي‌كردند، بعضي هم نامه‌اي به او مي‌دادند. بعد از قرائت قرآن، چهار نفر از اعضاي خانواده‌ها پشت ميكروفون رفتند.

اولي پدر «عليرضا افشار» - خبرنگار - بود كه گفت 1) پرونده‌ي سقوط سي130 نارسايي‌هايي دارد و روند پيش روي آن كند است. 2) نيروي هوايي به دنبال اين است كه تقصير را به گردن خلبان بياندازد. 3) اكيدا دستور دهيد كه كميته‌ي تحقيق هر چه زودتر نتيجه‌ي بررسي‌هايش را به مقامات قضايي بدهد.

پدر «امير صحرايي» ـ كارمند روابط عمومي ارتش ـ هم خواست كه براي سلامتي اين و آن صلوات بفرستيم از جمله براي دولت احمدي‌نژاد! البته من براي اين دعاي آخري يك صلوات بلند فرستادم تا بعدا نگويند برايش دعا نكرديد و اين طوري شد! راستي اين پدر يك جمله هم در دفاع از انرژي هسته‌يي گفت!

نفر بعدي مادر خلبان بابك گوهري بود كه الحق والانصاف خيلي صريح و بي پرده صحبت كرد، مي‌گفت كه پسرش خلبان اصلي پرواز بود، 1400 ساعت خلبان يك اين هواپيما بود، هفته‌ي قبلش هم پایان نامه‌اش را درباره‌ي سانحه‌ي هوايي در سي130 نوشته بود، خود بابك مي‌گفت كه «از صداي هواپیما متوجه مي‌شوم كه مشكل داره يا نه». چطور يك خلبان كه نبايد استرس داشته باشه از ساعت 7 صبح تا 13:30 روز واقعه با احساساتش بازي مي‌كنند؟ او به هيچ عنوان نمي‌خواست پرواز كند چون هواپيما اشكال داشت اما به او مي‌گويند كه تو بهانه مي‌كني. بعد شاگردش آقاي نادري را مي‌آورند كه پرواز كند، مي‌گويد نه من و نه كس ديگر نبايد پرواز كند. با اين حال مي‌خواهيد سقوط نكند؟! چرا كمكش نكردند؟ برج هدايت اصلا كمكش نكرد، اصلا در آن زمان سر جايشان نبودند، حتي تا لحظاتي بعد از سقوط متوجه نمي‌شوند كه هواپيما سقوط كرده. بعد مي‌خواهند برج و ديگران را توجيه كنند! هر كس مي‌خواهد بگويد كه پسر من تقصير داشته، بگويد، خدا مي‌داند. بچه‌هاي ما بر نمي‌گردند، سوز دل ما اين است كه اين اتفاق تكرار نشود.

برادر «نيلي» - يكي از خبرنگاران از دست رفته - هم واكنش مسوولان ايران و فرانسه را نسبت به سوانح مقايسه كرد و پرسيد كه چرا در مملكت ما حتي حاضر به عذرخواهي نشدند؟ بهتر است براي اولين بار مقصران مشخص شوند.

بعدش خود احمدي‌نژاد رفت پشت ميكروفون اندر فوايد و درجات شهادت گفت و خواست كه روحيه‌ي شهادت تقويت شود. مي‌گفت كه اينطور نيست كه پيچي، فلاني، ... بلكه آنها تلاش كردند، خدا هم لطف كرد تا آنها زود به بالا رفتند!

اما همين كه شروع كرد به ادامه‌ي سخنراني درباره‌ي مساله‌ي هسته‌يي، «امير محدث» پسر يك از دست رفته بلند شد و فرياد زد «فرزند شهيد محدث هستم و جلسه را به نشانه‌ي اعتراض ترك مي‌كنم». البته كسي به اين اعتراضش توجهي نكرد، اعتراض او به اين بود كه وقت صحبت خواسته ولي به او نداده‌اند.

آخر برنامه هم سعيد حداديان يك مقداري نوحه خواند و برنامه تمام شد، چند دقيقه‌اي هم حاضران از نزديك به پيش احمدي‌نژاد رفتند و با او صحبت كردند. يكي از خبرنگاران صدا و سيما هم مي‌خواست 30 ثانيه با او صحبت كند اما اطرافيانش خبرنگار را قانع! كردند كه تمام حرف‌ها زده شده!

وقتر حاضران به دور احمدي‌نژاد حلقه زده بودند، پدر افشار به مادر خلبان گفت چرا نگفتي كه بر روي پسرت براي پرواز فشار آوردند؟ مادر خلبان گفت كه «به من گفته بودند اين را نبايد پشت ميكروفون بگويي!» و به رييس جمور هم گفت: «پسرم تحت فشار بود، تهديدش كرده بودند كه خانه‌ي سازماني‌ات را از تو مي‌گيريم»، احمدي‌نژاد پاسخش اين بود كه «مگر مي‌شود كسي به اين قضيه راضي باشد؟ كسي كه عمد ندارد، البته بايد كار پيگيري شود، كار خيلي پيچيده است». و زن برادران هم مي‌گفت كه «اين مساله براي ما از انرژي هسته‌يي مهم‌تر است»، استغفروالله!

جلسه حدود 20:30 تمام شد اما حالم گرفته بود از اين نتيجه‌اي كه نداشت و اتفاقا از بي خيالي مسوولان و اطلاعات تكان دهنده‌ي خانواده‌ها بيشتر مطلع شدم. اين گزارش رو تقديم مي‌كنم به تمام همكاران از دست رفته‌ام در سانحه‌ي سقوط سي 130

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com