دو ماه پيش، توي تعطيلات نوروز كه با مطهره خانم زميني به باكو آمده بوديم، شب را در رشت در يك مهمانسرا مانديم به نام پامچال در كنار ميدان توشيبا . صبح، قبل از حركت به سمت آستارا، براي خريدن روزنامه در ميدان توشيبا داشتم ميگشتم، يك فلافل فروش نظرم را جلب كرد.
عكسي از ميرزا كوچك خان كه زيرش هم نوشته بود ميرزا كوچك، به همراه قيافه و شمايل فلافل فروش كه خود را شبيه هيبت ميرزا آراسته بود. ريش و گيس بلند و در هم ريخته، كه تنها چشمها پيداست. اسم فلافل فروشياش ميرزا كوچك بود، ميرزا كوچك جنگلي. زيرش هم نوشته بود «اگه هوس كردي عصرانه بخوري، غذاخوري ميرزا كوچك، رشت - فلكه توشيبا».

در كارت تبليغاتي كوچكي كه يكي هم به من داد، نوشته شده:
«رهدواران عزيز اگر هوس بكودي عصرانه بخوري بيا غذاخوري ميرزا كوچك، فلافل داغ. رشت - فلكه توشيبا - جنب پارس خزر»

در انگشتهاي دستش حدود شش انگشتر بود بهچه بزرگي، همينطور كه در عكس پيداست، وقتي ديد دارم از آنها عكس ميگيرم، گفت اجازه بده و شروع كرد به باز كردن يقهاش تا گردنبندهايش را هم دربياورد.

باهاش كه صحبت كردم، ميگفت سالهاست كه كارش اين است و آنجاست. به هر حال هر كسي دلش به يك چيزي بسته است.

حاشيه: امشب مطهره خانم و يكي از دوستان همشهريام - اهل نوشهر مازندران - به باكو ميآيند.
اين حرفا رو ولش كن.
پاسخحذفقهرماني با امپراطور رو حال كردي؟
البته ناراحت نباش، شما هم با ژنرال و لشكر كشي ميتونيد سال ديگه بريد ليگ يك رو فتح كنيد.