امروز دلم براي بچههاي عضو بسيج دانشجويي و همطيفهاي اصولگراي آنها سوخت، خيلي هم سوخت، آنها گريه ميكردند، براي اينكه جلوي چشمشان ديدند كساني كه تا ديروز شعار ميدادند «به هيچ وجه با آمريكا مذاكره نميكنيم»، امروز ...
امروز به ياد انتخابات مجلس هفتم افتادم، رييس جمهور اصلاحات و وزير كشورش و استاندارانش همگي تا روز قبل گفتند «انتخابات مشروعيت ندارد» و «دولت فقط انتخابات آزاد برگزار ميكند»؛ اما به راحتي برگزار كردند. البته ما ميدانستيم كه اين حرفهاي دولت اصلاحات نميتواند زياد جدي باشد چون توانش را ندارد اما اين دانشجويان اصولگرا به هيچ وجه فكر نميكردند در زمان حاكميت يكدست اصولگرايان، امروز جلوي چشم آنها با «شيطان بزرگ» و «استكبار جهاني» مذاكره كنند، بهانهاش مهم نيست، چه عراق باشد چه ديگري.
حالا فكرش را بكنيد كه يكهو آقاي بادامچيان موتلفه ميگويد كه «پذيرفتن مذاكره با درخواست رسمي آنها منطقي و عقلايي است»؛ و به همين راحتي «هر جنگي نهايتي خواهد داشت»!
و دوستان ديگرشان هم در مجلس با عجله پيشنهاد گروه دوستي پارلماني را دادهاند كه به قول آقاي تابش دبير فراكسيون اقليت مجلس، «خودباختگي و بسيار زشت است».
پس حق داشتند كه اين دانشجويان به خاطر فروريختن تصوراتشان كه طي سالها در گوشهايشان زمزمه شده بود مقابل ساختمان رياست جمهوري و مجلس تجمع كنند و فرياد بزنند كه «مستضعفين جهان، شرمنده، شرمنده؛ ما به ملت مستضعفين چگونه جواب بدهيم كه بعد از 28 سال مرگ بر آمريكا گفتن قصد مذاكره داريم؟»
عاقبت اين سياه و سفيد كردن همه چيز، همين ميشود. بله، حق با آن دانشجوي اصولگرايي بود كه ميگفت «روزي ميگفتند ديوار بياعتمادي كوتاه شده، در آن روز ما عليه سازشكاري شعار داديم. ولي امروز بحث توسط دولت منتسب به تفكرات اسلامي مطرح ميشود».
ديگري هم ميگفت كه «اماما! تو انقلاب را به دست ما سپردي و رفتي و من به خاطر اين مسالهي مذاكره با آمريكا امروز لباس سياه پوشيدهام؛ چراكه مذاكره با آمريكا خيلي مهمتر از بحث دانشگاه تهران و اميركبير است و بحث مذاكره با آمريكا بحث اصولي ماست».
آنها سرود «آمريكا آمريكا ننگ به نيرنگ تو» و «كجاييد اي شهيدان خدايي» را خواندند. بعد از اين سرود برخي از آنها گريه ميكردند چون از نظر آنها رابطه با آمريكا «خواب بيتعبير» بود كه «در حال تعبير شدن» است، و ان «دم خروس استكبارستيزي دولت هم درآمد»! و براي همين «اصولگراي آمريكايي، اصلاحطلب آمريكايي» ميگفتند و چون كسي تحويلشان نميگرفت مجبور بودند شعارهايي كه سالها آنها شنيده بودند را به شوخي بگيرند و شعار بدهند :«مذاكره در عراق، هديهي ما به بوش است»، «آمريكا، آمريكا ما داريم ميآييم!»، «اولين كاروان زيارتي كاخ سفيد، حركت از مجلس بهارستان».
و اما؛ من قانع نشدم از توضيحي كه امروز مقام رهبري دادند دربارهي اين مساله، ببينيد :جملهي اول - «چگونه ميتوان با دولت مستكبر، زورگو، توسعهطلب و استثمارگر آمريكا آن هم در دورهي دولتمردان گستاخ، بيادب و مدعي فعلي گفتوگو كرد؟»جملهي دوم - «وزارت امور خارجه به درخواست دولت عراق تصميم گرفت در يك گفتوگوي رو درو با آمريكاييها، مسووليت و وظايف آنان را در قبال امنيت عراق يادآوري و با آنها اتمام حجت كند.»
به نظرم اگر جملهي دوم را اول بخوانيم و جملهي اول را دوم بخوانيم ديگر جواب نميخواهد. اگر فقط مساله موضوع است كه مهم نيست چه باشد، مسالهي اصلي خود گفتوگوست كه قرار است انجام شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com