۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

چرا نباید سکوت کنیم

فضای بدی است. یعنی فکر نمی کنم کسی از این فضا احساس خوبی داشته باشد. من که از روز انتخابات، یعنی نیمه شب پایان انتخابات دیگر راحت نبودم.
چرا؟ الا این که در دوره ی انتخابات، جانب یکی از کاندیداهای تایید صلاحیت شده را گرفته بودیم و البته برای انتخابش تلاش هم می کردیم، کار دیگری نکرده بودیم.
چقدر از دوستانمان که الان در زندان هستند، تاج زاده، خانم منصوری، میردامادی، عرب سرخی و دیگران و دوستان نزدیک تر به ویژه حسین نورانی نژاد. البته بازداشت ها همچنان ادامه دارد و هر چند روز خبر می رسد که یکی دیگر از دوستان یا برادر آن یکی یا پدر آن یکی دیگر.
در این مدت، ساختمان مشارکت بسته شد، روزنامه های دوستانم یکی یکی بسته شدند، خیلی ها اصلا خودشان را گم و گور کردند. برخی اصلا زدند توی یک کار دیگر.
منی که سالها کار رسانه یی و سیاسی کرده ام، دوستانم هم از همین قماش هستند؛ یعنی دقیقا دوستانم. منظورم فقط سیاسی نیست، ما با هم دوستیم. در این مدت اما خیلی هایمان جرات نداشته ایم همدیگر را اگر در خیابان دیدیم با هم دو کلام حرف بزنیم. این را بی اغراق می گویم. حتی شب نشین هم خیلی ها همدیگر را ندیده اند، چون تصور این بود که نکند بریزند و بگیرند!

در این فضا، که دوستانی حتی دیگر نه صدایی ازشان شنیده می شود و خیلی ها وبلاگ هایشان را هم به روز نمی کنند، حالا من می خواهم دوباره بنویسم. و مطهره خانم مخالف است. درست، قبول که خودش روزنامه نگار است، اما واقعیت این است که این استرس لامصب بد جوری افتاده توی همه ی دوستان من.

و اما چرا اصرار دارم بر نوشتن؟
خب در این هفت ماه، بالاخره گاهی به طور پراکنده با دوستانم گپ زده ام، اما آن تضارب آرا کجا و این پراکندگی کجا؟ من به عنوان یک عضو مشارکت، الان نمی دانم سایت مشارکت در دست کیست؟ بیانیه های آن را چند نفر می نویسند؟ به هر حال بخشی از اعضای شورای مرکزی داخل زندان هستند، بخشی تازه با هزار تا وثیقه و گرفتاری آزاد شده اند. مگر در شرایط اینچنینی، می شود انتظار همفکری کاملی از دوستان داشت؟
وقتی حرب نبود، وقتی در دانشگاه ها سخنرانی و مناظره نبود، وقتی جمع های تشکیل نشد که در آن حرف ها زده شود، آن وقت هر کسی تنهایی فکر می کند، به نتیجه می رسد. وقتی رسانه ها محدود شدند، رسانه های بیگانه محبوب می شوند و هیچ بدیلی نخواهند داشت، تاثیرگذار می شوند و فضای رادیکال هم محصول همین هاست.
این مثال را زدم که بگویم کار احزاب اصلاح طلب الان چه وضعیتی دارد. کسانی که اگر آنها را بکشی حاضر به تضعیف جمهوری اسلامی و به طور کل حکومت مرکزی نیستند و قطعا از وضعیت پیش آمده ناراحتند.

معتقدم اگر امثال میردامادی بیرون از زندان باشند و بتوانند حرفشان را بزنند، در حد توان به کنترل این فضای بد کمک می کنند. ببینید وقتی آقای رمضان زاده به مرخصی آمده در دانشگاه تهران به دانشجوها گفته که باید جلوی رادیکال شدن فضا گرفته شود. خب، این برای کسانی که بیرون بوده اند قطعا تعجب آور است که مگر می شود رمضان زاده بعد از این همه بازداشت، اصل نگرانی اش این باشد؟
حالا رمضان زاده که در دوره ی بازداشت از آن مصاحبه های جنس عطریانفر نکرد حرفش تاثیرگذارتر است یا عطیانفر که هفته ی پیش مصاحبه ی مطبوعاتی داشت؟ منظورم اصلا تخریب عطریان نیست، منظورم تاثیر نیروها برای آرام کردن فضاست. وقتی عطریان الان صحبتی می کند، اتفاقا تاثیر منفی می گذارد و این امثال رمضان هستند که می توانند به جلوگیری از تههیج جامعه کمک کنند.
معتقدم اگر الان زور نزنیم، الان سکوت کنیم، هر چه جلوتر می رویم کمتر حرفمان شنیده می شود، تاثیرمان از این که هست هم نزول می کند و آن وقت باید حسرت بخوریم که چرا کوتاهی کردیم. نمی خواهم بعدا پشیمان باشم.
هر چند دوستانی که من را می شناسند، می دانند که در قضاوت کردن، ملاحظه ی کسی را نخواهم کرد و آنچه ته دلم باشد خواهم گفت. تصمیمم بر نقد منصفانه ی اول خودمان دارم و بعد دیگران. چون انتقاد از خود، راه درمان دارد در حالی که وقتی از دیگران انتقاد کردی، تازه باید خواهش تمنا کنی که خودش را اصلاح کند. بنابراین اول خودمان را نقد کنیم تا ابزار اصلاحش هم دست خودمان باشد. بهتر نیست؟

۱ نظر:

الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com