شوخی نکنیم، خیلی ها در این مدت "احساس" کرده اند که با اتفاقات این چند ماهه، حکومت مرکزی کمی تق و لق شده. حالا راستی ها می گویند دلیلش کارهایی است که این طرفی ها کرده اند و این طرفی ها هم بالعکس؛ گردن آنها می اندازند.
اما این احساس تق و لق شدگی، تبعات بدی دارد؛ اولینش بر اقتصاد است. حالا که دولت خودش شلوارش را نمی توانست بالا بکشد، با این بحران ها، حق دارد که بخش قابل توجهی از آن را به گردن اتفاقات بعد از انتخابات بیاندازد.
آیا مهم است که بیشتر تقصیر که بود؟ نه این که اصلا نیست، اما در اولویت دوم است. اولویت اول، این که نباید حکومت مرکزی را تق و لق کرد. به نظر من اولویت اول باید حفظ حکومت مرکزی باشد، حتی این که نظام مستقر چیست در درجه ی دوم اهمیت قرار دارد.
حالا اینکه یک بخش مخالف براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند یک طرف، اما طرف دیگر این است که بخشی از مردم اساسا مخالف همین تضعیف حکومت مرکزی هستند. مردم حق زندگی کردن دارند، حق دارند که زندگی با ثباتی داشته باشند. این حق نیست؟ این جزو حقوق بشر نیست؟
در این وضعیت، بخشی از معترضان به این خیال هستند و متاسفانه ادبیات رهبران جنبش سبز هم در این مدت همین را جا انداخته که خب! اگر حکومت هر چه سریعتر مطالبات ما را محقق نکند، از روی اجبار یا طبیعی است که حکومت تغییر کند. این را هم هر کسی برای خود توجیه می کند بدون اینکه این مساله اصلا باید در فکرمان جزو خط قرمزها باشد.
دلیل دارم، اجازه بدهید ... پدر پدربزرگ هایمان انقلاب کردند، پدربزرگ هایمان هم همینطور، پدرانمان هم، اما تا به کی باید و می توان بدون تجربه فقط به تغییر اصل حکومت فکر کرد؟ به خدا بس است. این سیاست بیگانه هایی است که سودشان در همین به جان هم افتادن های ماست.
فکرش هم آزارم می دهم که دوباره انقلابی و بگیر و ببندی و 30 - 40 سال عقب افتادن و دوباره انقلاب ضروری می شود. آقایان رهبران جنبش اعتراضی، چه بخواهند و چه نه، اما انتظاراتی ایجاد کرده اند و با لحنی که به کار برده اند، حامیان جنبش را در مقابل حکومت قرار داده اند در حالی که باید خود یک پایشان را در حکومت بگذارند تا خواسته ها دنبال شود.
آیا دوستی هست که مدعی باشد حامیان جنبش سبز در این ماه ها برای یک بار هم که شده چنین احساسی نکرده اند که یا می پذیرند یا باید بروند؟
البته از عامه ی مردم انتظاری نیست، آنها اساسا چنین وظیفه ای ندارند که به همه ی این موضوعات فکر کنند، چون در یک کشور به هر حال یکی نانوا می شود، یکی مدیر صنعتی، دیگری کارمند و یکی هم سیاستمدار. همانطور که نانوا وظیفه دارد نان را درست بپزد، سیاستمدار هم باید درست رفتار کند.
در این شکی نیست که اقدامات آقای احمدی نژاد و دوستانش به تضعیف جایگاه حکومت کنندگان در بین مردم کمک کرده، اما در این احساس سست شدن سیستم، هر دو طرف مقصرند و نمی شود از این بخش گذشت کرد.
می دانم که دوستانی خواهند گفت که «مهندس موسوی هیچ وقت به دنبال براندازی نبوده است، در بیانیه هایش هم این را گفته!». بله، البته، منظورم تبعات کارها و نحوه ی اظهارنظرها و حتی گاهی سکوتی است که به چنین دیدگاهی دامن زده است.
مگر نمی گویید که مهندس موسوی گفته باید به جمهوری اسلامی زمان امام خمینی برگردیم؟ مهندس موسوی اگر خواب دیده که با این روش ها می شود، خوابش خیر باشد! با ساختار شکنی، کل موضوع فرو می ریزد، فضا برای بازسازی باقی نمی گذارد. راه اصلاحات متفاوت از این راه است جناب آقای موسوی.
وقتی در یادداشت «آیا موسوی دیکتاتور نیست »، به شباهت های رفتاری موسوی و احمدی نژاد اشاره کردم، دوستانی براق شدند که چه می گویی؟ می پرسم که آقای موسوی و احمدی نژاد، هر دو برای برنامه هایی که در سر دارند، راه های انقلابی و یک شبه را انتخاب نمی کنند؟ من معتقدم می کنند. برای همین باید آنها را کنترل کرد و مدام به آنها متذکر شد.
خب، وقتی شعارها به سمت تند شدن رفت، اتفاقا روزی بود که کروبی و موسوی هر دو حضور داشتند، در مراسم تشییع جنازه ی مرحوم منتظری. یکی بگوید ببینیم که واکنش آنها چه بود؟ اتفاقا در آن روز بیشتر شعارها بسیار بسیار هم تند بوده و نمی شود گفته شود که آنها نشنیده اند یا بخش اندکی از آنها چنان شعاری می داده اند.
یادمان نرود که شب قبلش آقای خامنه ای آن پیام را صادر کرده بود که هرچند برخی ایرادی هم به یک خط آن می گیرند، اما الحق والانصاف کمتر کسی فکر می کرد در چنین فضایی آن پیام صادر شود و توصیه هایی هم برای چگونگی و جای تدفین داشتند. آیا جواب آن کار را باید آن گونه می دادیم که موسوی و کروبی در آن جمع باشند و آن شعارها سرداده شود و آنها کاملا سکوت کنند؟
اصلا برایم قابل هزم نیست که چرا واکنشی نداشتند و معتقدم اگر در آن روز یا در فاصله ی آن روز تا روز عاشورا واکنش قابل قبولی در آن باره می داشتند، هم مراسم های ختم و هفتم آقای منتظری آبرومندانه برگزار می شد و هم روز عاشورا وضعیت آن گونه نمی شد.
9 دی در واکنش به روز عاشورا بود، روز عاشورا غاطبه ی معترضان حرکتشان، عکس العملی تلاش نامتعادل کردن حکومت مرکزی بود. البته من همه ی روایت های حکومتی صدا و سیما را درباره ی اتفاقات روز عاشورا نه که نمی پسندم، با آن هم مخالفم، اما تصویر کلی اتفاقات آن روز، حس تق و لق شدن را القا می کرد. راستش روز 9 دی به خیابان نرفتم، اما الان دارم فکر می کنم اشتباه کردم، باید می رفتم و بر لزوم ثبات حکومت مرکزی تاکید می کردم، هر چند اصلا با شعارهای آن روز هم موافق نبودم اما آیا جای دیگری هم هست که هم فکران ما باشند و بر این موضوع پافشاری شود؟
آن روز، یعنی روز عاشورا دیدید رسانه های اروپایی و آمریکایی و اسرائیلی، به خصوص صادق صبا رییس بی بی سی فارسی چونه هیجان زده گزارش می داد؟ انگار محصول این همه تلاش هایشان داشت نتیجه می داد! این را من می فهمم، آقایان موسوی و کروبی متوجه نمی شوند یا خود را به کوچه ی علی چپ زده اند؟
اما این احساس تق و لق شدگی، تبعات بدی دارد؛ اولینش بر اقتصاد است. حالا که دولت خودش شلوارش را نمی توانست بالا بکشد، با این بحران ها، حق دارد که بخش قابل توجهی از آن را به گردن اتفاقات بعد از انتخابات بیاندازد.
آیا مهم است که بیشتر تقصیر که بود؟ نه این که اصلا نیست، اما در اولویت دوم است. اولویت اول، این که نباید حکومت مرکزی را تق و لق کرد. به نظر من اولویت اول باید حفظ حکومت مرکزی باشد، حتی این که نظام مستقر چیست در درجه ی دوم اهمیت قرار دارد.
حالا اینکه یک بخش مخالف براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند یک طرف، اما طرف دیگر این است که بخشی از مردم اساسا مخالف همین تضعیف حکومت مرکزی هستند. مردم حق زندگی کردن دارند، حق دارند که زندگی با ثباتی داشته باشند. این حق نیست؟ این جزو حقوق بشر نیست؟
در این وضعیت، بخشی از معترضان به این خیال هستند و متاسفانه ادبیات رهبران جنبش سبز هم در این مدت همین را جا انداخته که خب! اگر حکومت هر چه سریعتر مطالبات ما را محقق نکند، از روی اجبار یا طبیعی است که حکومت تغییر کند. این را هم هر کسی برای خود توجیه می کند بدون اینکه این مساله اصلا باید در فکرمان جزو خط قرمزها باشد.
دلیل دارم، اجازه بدهید ... پدر پدربزرگ هایمان انقلاب کردند، پدربزرگ هایمان هم همینطور، پدرانمان هم، اما تا به کی باید و می توان بدون تجربه فقط به تغییر اصل حکومت فکر کرد؟ به خدا بس است. این سیاست بیگانه هایی است که سودشان در همین به جان هم افتادن های ماست.
فکرش هم آزارم می دهم که دوباره انقلابی و بگیر و ببندی و 30 - 40 سال عقب افتادن و دوباره انقلاب ضروری می شود. آقایان رهبران جنبش اعتراضی، چه بخواهند و چه نه، اما انتظاراتی ایجاد کرده اند و با لحنی که به کار برده اند، حامیان جنبش را در مقابل حکومت قرار داده اند در حالی که باید خود یک پایشان را در حکومت بگذارند تا خواسته ها دنبال شود.
آیا دوستی هست که مدعی باشد حامیان جنبش سبز در این ماه ها برای یک بار هم که شده چنین احساسی نکرده اند که یا می پذیرند یا باید بروند؟
البته از عامه ی مردم انتظاری نیست، آنها اساسا چنین وظیفه ای ندارند که به همه ی این موضوعات فکر کنند، چون در یک کشور به هر حال یکی نانوا می شود، یکی مدیر صنعتی، دیگری کارمند و یکی هم سیاستمدار. همانطور که نانوا وظیفه دارد نان را درست بپزد، سیاستمدار هم باید درست رفتار کند.
در این شکی نیست که اقدامات آقای احمدی نژاد و دوستانش به تضعیف جایگاه حکومت کنندگان در بین مردم کمک کرده، اما در این احساس سست شدن سیستم، هر دو طرف مقصرند و نمی شود از این بخش گذشت کرد.
می دانم که دوستانی خواهند گفت که «مهندس موسوی هیچ وقت به دنبال براندازی نبوده است، در بیانیه هایش هم این را گفته!». بله، البته، منظورم تبعات کارها و نحوه ی اظهارنظرها و حتی گاهی سکوتی است که به چنین دیدگاهی دامن زده است.
مگر نمی گویید که مهندس موسوی گفته باید به جمهوری اسلامی زمان امام خمینی برگردیم؟ مهندس موسوی اگر خواب دیده که با این روش ها می شود، خوابش خیر باشد! با ساختار شکنی، کل موضوع فرو می ریزد، فضا برای بازسازی باقی نمی گذارد. راه اصلاحات متفاوت از این راه است جناب آقای موسوی.
وقتی در یادداشت «آیا موسوی دیکتاتور نیست »، به شباهت های رفتاری موسوی و احمدی نژاد اشاره کردم، دوستانی براق شدند که چه می گویی؟ می پرسم که آقای موسوی و احمدی نژاد، هر دو برای برنامه هایی که در سر دارند، راه های انقلابی و یک شبه را انتخاب نمی کنند؟ من معتقدم می کنند. برای همین باید آنها را کنترل کرد و مدام به آنها متذکر شد.
خب، وقتی شعارها به سمت تند شدن رفت، اتفاقا روزی بود که کروبی و موسوی هر دو حضور داشتند، در مراسم تشییع جنازه ی مرحوم منتظری. یکی بگوید ببینیم که واکنش آنها چه بود؟ اتفاقا در آن روز بیشتر شعارها بسیار بسیار هم تند بوده و نمی شود گفته شود که آنها نشنیده اند یا بخش اندکی از آنها چنان شعاری می داده اند.
یادمان نرود که شب قبلش آقای خامنه ای آن پیام را صادر کرده بود که هرچند برخی ایرادی هم به یک خط آن می گیرند، اما الحق والانصاف کمتر کسی فکر می کرد در چنین فضایی آن پیام صادر شود و توصیه هایی هم برای چگونگی و جای تدفین داشتند. آیا جواب آن کار را باید آن گونه می دادیم که موسوی و کروبی در آن جمع باشند و آن شعارها سرداده شود و آنها کاملا سکوت کنند؟
اصلا برایم قابل هزم نیست که چرا واکنشی نداشتند و معتقدم اگر در آن روز یا در فاصله ی آن روز تا روز عاشورا واکنش قابل قبولی در آن باره می داشتند، هم مراسم های ختم و هفتم آقای منتظری آبرومندانه برگزار می شد و هم روز عاشورا وضعیت آن گونه نمی شد.
9 دی در واکنش به روز عاشورا بود، روز عاشورا غاطبه ی معترضان حرکتشان، عکس العملی تلاش نامتعادل کردن حکومت مرکزی بود. البته من همه ی روایت های حکومتی صدا و سیما را درباره ی اتفاقات روز عاشورا نه که نمی پسندم، با آن هم مخالفم، اما تصویر کلی اتفاقات آن روز، حس تق و لق شدن را القا می کرد. راستش روز 9 دی به خیابان نرفتم، اما الان دارم فکر می کنم اشتباه کردم، باید می رفتم و بر لزوم ثبات حکومت مرکزی تاکید می کردم، هر چند اصلا با شعارهای آن روز هم موافق نبودم اما آیا جای دیگری هم هست که هم فکران ما باشند و بر این موضوع پافشاری شود؟
آن روز، یعنی روز عاشورا دیدید رسانه های اروپایی و آمریکایی و اسرائیلی، به خصوص صادق صبا رییس بی بی سی فارسی چونه هیجان زده گزارش می داد؟ انگار محصول این همه تلاش هایشان داشت نتیجه می داد! این را من می فهمم، آقایان موسوی و کروبی متوجه نمی شوند یا خود را به کوچه ی علی چپ زده اند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com