روز 16 آذر سالگرد راه اندازی ایسنا بود، ایسنایی که در طول این سالها دچار تغییرات ماهوی شده است از روش های مدیریتش گرفته تا جهتگیری های رسانه ای و حتی مرام و معرفت اعضایش؛ جایگاه یک خبرگزاری به همین چند فاکتور بسته است ولاغیر. و سکوت ایسنایی ها در قبال بازداشت معاون دوست داشتنی دیگر دردی مضاعف است.
ایسنا سال 78 از دل جنبش دانشجویی برخاست تا خواسته ها و روش های نوینی را چه در مدیریت و چه زاویه ی دید رسانه ای در ایران جا بیاندازد و انداخت اما الان که نگاه می کنیم غیر از خاطره دیگر چیزی باقی نمانده، هر چند که همین الان جنازه اش به صد تای فارس و ایرنای دولتی می ارزد. دلیلش بقایای آن سالهاست، بنایش خوب بوده وگرنه تلاش برای تخریب آن کم نبوده است.
یاد ابوالفضل فاتح به خیر، همان که با امید به خدا و اعتقاد و اعتماد به نسل جوان دانشجو، سنگ بنای بزرگترین رسانه ی خبری کشور را بگذارد. چه شد؟ کجاست امروز؟ تقدیر لازم ندارد او، اما چرا او را تخریب کردید؟ همین آقای کیهان به اندازه ی صد دشمن کافی است تا همه را دفع کند. فاتح را می شناسند، دفع شدنی نیست برای همین خون دل می خورد، سکوت می کند و آنها را به خود وامی گذارد.
داستان مدیریت ایسنا پس از فاتح شنیدنی است، مدیر پشت مدیر تغییر کرده است، گاهی چند ماه و گاهی چند روز بیشتر دوام نیاورده اند، تقریبا همه هم غیر رسانه ای و کارنابلد! در همین یک ساله به نظرم سه مدیر داشته است، این است نحوه ی مدیریت آقایان؛ مدیریت روان و سیال! بالاخره جدید است این نوع مدیریت. مانند برکناری آقای متکی که در سفر کاری به سنگال خبر عزلش را شنیده است. بگذریم.
این روزها بدون اغراق بالای 80 درصد از اخبار سرویس سیاسی ایسنا را اخبار نهادهای دولتی و نظامی تشکیل می دهند، از آن 20 درصد نیز همگی مربوط به تشکل های حامی دولت آقای احمدی نژاد هستند. اما آیا ایسنا روابط عمومی نهادهای دولتی و نظامی است؟ آیا تنها دیدگاه سیاسی که ایسنا باید منتشر کند، حامیان دولت هستند؟ روش و سیاست ایسنا اینچنین نبود، اما شد آنچه نباید می شد. اینها نمی دانند با این سیاست چه خیانتی که به جامعه نمی کنند.
طولانی شد اما بگذارید جمله ای هم درباره ی مهندس "احمدرضا یوسفی" بنویسم؛ معاون فنی ایسنا که چند ماهی است در زندان اوین است، بند 350 به اتهام جاسوسی. سه روز پیش به دیدار علی تاجرنیا رفته بودم که از زندان اوین آزاد شده است، هم بند احمدرضا بود، احوالش را پرسیدم، گفت خوب بود اما از نحوه ی پاسخش فهمیدم که بدجور تنها و بی حمایت است.
نمی دانم حالا از ایسنا اخراجش کرده اند و یا می کنند یا نه، فقط می دانم که بچه های ایسنا او را خوب می شناختند، آدم بسیار خوش قلب و البته در مسائل سیاسی بسیار ساده؛ او اصلا سیاسی نبود، فقط عاشق آقای خاتمی بود، همین و نه بیشتر. اتهامش را باور نمی کنم، حاضرم قسم بخورم که از او برنمی آید این اتهام سنگین. حالا اینکه داستان چه بوده را من نمی دانم، فقط می دانم که او آدم پیچیده ای نیست، ساده و بی غل و غش.
از دوستان جهاد دانشگاهی و ایسنا حداقل این انتظار می رود که در حد توان از حقوق او دفاع کنند، مدیری که نتواند از اعضایش دفاع کند نزد اعضا مقبول نخواهد بود. هیچ گاه یادم نمی رود که اگر خطایی از یک خبرنگار یا دبیر خبر پیش می آمد دکتر فاتح او را مواخذه می کرد اما خود را تنها کسی می دانست که باید به خارج از ایسنا پاسخ می داد، حتی در یک مورد قاضی مشهور شهر به او فشار آورد که نام خبرنگاری را به او بگوید اما محکم ایستاد و از آن خبرنگار دفاع کرد. همکارانی که از دوست چندین ساله ی خود دفاع نکنند، به پاکی او شهادت ندهند آن دنیا چه توجیهی دارند؟ یقین دارم اگر بازی های سیاسی سال گذشته اتفاق نمی افتاد امثال یوسفی که اصلا در باغ سیاست نبوده اند در چنین گرداب هایی گرفتار نمی شدند. او امروز به یاری دوستانش در ایسنا نیاز دارد، نباید او را تنها گذاشت.
آری، سالگرد ایسنا برای من این قیاس ها را به یاد می آورد؛ بنایی که آنچنان با عشق شکل گرفت و رشد کرد به چنین حالی افتاده است. هر چند خدای این مردم بزرگ است که گر ببندد دری می گشاید در دیگری.
پی نوشت:
یکی از دوستان تذکر بجایی داد؛ درست است که یادداشت کوتاه بود اما می بایست از زحمات دوستان گرانقدرمان آقایان حاجی نادعلی زاده و آقای حسن زاده ی دوست داشتنی نامی برده می شد که پس از آقای فاتح هر کدام مدتی را در خدمت بچه ها بودند. یادشان گرامی.
ایسنا سال 78 از دل جنبش دانشجویی برخاست تا خواسته ها و روش های نوینی را چه در مدیریت و چه زاویه ی دید رسانه ای در ایران جا بیاندازد و انداخت اما الان که نگاه می کنیم غیر از خاطره دیگر چیزی باقی نمانده، هر چند که همین الان جنازه اش به صد تای فارس و ایرنای دولتی می ارزد. دلیلش بقایای آن سالهاست، بنایش خوب بوده وگرنه تلاش برای تخریب آن کم نبوده است.
یاد ابوالفضل فاتح به خیر، همان که با امید به خدا و اعتقاد و اعتماد به نسل جوان دانشجو، سنگ بنای بزرگترین رسانه ی خبری کشور را بگذارد. چه شد؟ کجاست امروز؟ تقدیر لازم ندارد او، اما چرا او را تخریب کردید؟ همین آقای کیهان به اندازه ی صد دشمن کافی است تا همه را دفع کند. فاتح را می شناسند، دفع شدنی نیست برای همین خون دل می خورد، سکوت می کند و آنها را به خود وامی گذارد.
داستان مدیریت ایسنا پس از فاتح شنیدنی است، مدیر پشت مدیر تغییر کرده است، گاهی چند ماه و گاهی چند روز بیشتر دوام نیاورده اند، تقریبا همه هم غیر رسانه ای و کارنابلد! در همین یک ساله به نظرم سه مدیر داشته است، این است نحوه ی مدیریت آقایان؛ مدیریت روان و سیال! بالاخره جدید است این نوع مدیریت. مانند برکناری آقای متکی که در سفر کاری به سنگال خبر عزلش را شنیده است. بگذریم.
این روزها بدون اغراق بالای 80 درصد از اخبار سرویس سیاسی ایسنا را اخبار نهادهای دولتی و نظامی تشکیل می دهند، از آن 20 درصد نیز همگی مربوط به تشکل های حامی دولت آقای احمدی نژاد هستند. اما آیا ایسنا روابط عمومی نهادهای دولتی و نظامی است؟ آیا تنها دیدگاه سیاسی که ایسنا باید منتشر کند، حامیان دولت هستند؟ روش و سیاست ایسنا اینچنین نبود، اما شد آنچه نباید می شد. اینها نمی دانند با این سیاست چه خیانتی که به جامعه نمی کنند.
طولانی شد اما بگذارید جمله ای هم درباره ی مهندس "احمدرضا یوسفی" بنویسم؛ معاون فنی ایسنا که چند ماهی است در زندان اوین است، بند 350 به اتهام جاسوسی. سه روز پیش به دیدار علی تاجرنیا رفته بودم که از زندان اوین آزاد شده است، هم بند احمدرضا بود، احوالش را پرسیدم، گفت خوب بود اما از نحوه ی پاسخش فهمیدم که بدجور تنها و بی حمایت است.
نمی دانم حالا از ایسنا اخراجش کرده اند و یا می کنند یا نه، فقط می دانم که بچه های ایسنا او را خوب می شناختند، آدم بسیار خوش قلب و البته در مسائل سیاسی بسیار ساده؛ او اصلا سیاسی نبود، فقط عاشق آقای خاتمی بود، همین و نه بیشتر. اتهامش را باور نمی کنم، حاضرم قسم بخورم که از او برنمی آید این اتهام سنگین. حالا اینکه داستان چه بوده را من نمی دانم، فقط می دانم که او آدم پیچیده ای نیست، ساده و بی غل و غش.
از دوستان جهاد دانشگاهی و ایسنا حداقل این انتظار می رود که در حد توان از حقوق او دفاع کنند، مدیری که نتواند از اعضایش دفاع کند نزد اعضا مقبول نخواهد بود. هیچ گاه یادم نمی رود که اگر خطایی از یک خبرنگار یا دبیر خبر پیش می آمد دکتر فاتح او را مواخذه می کرد اما خود را تنها کسی می دانست که باید به خارج از ایسنا پاسخ می داد، حتی در یک مورد قاضی مشهور شهر به او فشار آورد که نام خبرنگاری را به او بگوید اما محکم ایستاد و از آن خبرنگار دفاع کرد. همکارانی که از دوست چندین ساله ی خود دفاع نکنند، به پاکی او شهادت ندهند آن دنیا چه توجیهی دارند؟ یقین دارم اگر بازی های سیاسی سال گذشته اتفاق نمی افتاد امثال یوسفی که اصلا در باغ سیاست نبوده اند در چنین گرداب هایی گرفتار نمی شدند. او امروز به یاری دوستانش در ایسنا نیاز دارد، نباید او را تنها گذاشت.
آری، سالگرد ایسنا برای من این قیاس ها را به یاد می آورد؛ بنایی که آنچنان با عشق شکل گرفت و رشد کرد به چنین حالی افتاده است. هر چند خدای این مردم بزرگ است که گر ببندد دری می گشاید در دیگری.
پی نوشت:
یکی از دوستان تذکر بجایی داد؛ درست است که یادداشت کوتاه بود اما می بایست از زحمات دوستان گرانقدرمان آقایان حاجی نادعلی زاده و آقای حسن زاده ی دوست داشتنی نامی برده می شد که پس از آقای فاتح هر کدام مدتی را در خدمت بچه ها بودند. یادشان گرامی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
الف ) لـطـفا بــــی رحــمـانـه نــقــد کــنــیــد!
ب ) آدرس ایمیل: aliasghar55@gmail.com