هفته ي گذشته براي بدرقه ي همسر مهربانم "مطهره" به مکه با کاروان عمره ي دانشجويي، به فرودگاه مهرآباد رفتم، سالن شماره ي يک پروازهاي خارجي. آقاي کوچک زاده، نميانده ي مجلس را ديدم که آمده بود تا دخترش را راهي همان کاروان کند.
رفتم جلو و با او سلام و احوال پرسي کردم و حين گفت و شنود به او گفتم "لبته شما به ما خبرنگاران، دبيران و سردبيران مطبوعات و خبرگزاري ها لطف داريد!"
به سرعت واکنش نشان داد و گفت: به خانمت بگو در کنار خانه ي خدا براي اين حرف هاي شما استغفار کند.
منظور آقاي کوچک زاده اين بود که آن اظهارات ملاطفت آميز را که گفته بود ما همگي کذاب هستيم و ... ، همگي را خبرنگاران از خود درآورده اند!
او مي گفت که مطمئن است که سندي براي اثبات اين که آن حرف ها را زده وجود ندارد. من هم در همان جا در يک جمله صراحتا گفتم که والله سندش وجود دارد.
دو سه جمله ي ديگر هم بين من و آقاي کوچک زاده رد و بدل شد که اصلا دوست ندارم با نقل آنها آن هم بدون سند، براي خودم شر درست کنم، اما صحبت هايش مانند ادبياتي بود که در رسانه ها منتشر شده بود. بعدش هم بدون خداحافظي در حالي که هنوز صحبت تمام نشده بود، سرش را برگرداند، وارد صف نمازگزاران شد و به نماز ايستاد.
چند دقيقه ي بعد، دوباره ديدمش، جلو رفتم و گفتم که با او خداحافظي نکرده ام، دستش را دراز کرد به طوري که انگار از روي اجبار است، و گفت "خداحافظ".
گفتم: "بهتر است يک نماينده ي مجلس صبورتر از اينها باشد"، گفت: "ما آمادگي همه نوع حرف شنوي و توهين را داريم". و ادامه داد: "به خانمت بگو حتما استغفار کند".
اتفاقا اين بار مطهره در کنارم بود، به کوچک زاده سلامي کرد و گفت "انشاءالله همه براي کارهايشان استغفار کنند!".
رفتم جلو و با او سلام و احوال پرسي کردم و حين گفت و شنود به او گفتم "لبته شما به ما خبرنگاران، دبيران و سردبيران مطبوعات و خبرگزاري ها لطف داريد!"
به سرعت واکنش نشان داد و گفت: به خانمت بگو در کنار خانه ي خدا براي اين حرف هاي شما استغفار کند.
منظور آقاي کوچک زاده اين بود که آن اظهارات ملاطفت آميز را که گفته بود ما همگي کذاب هستيم و ... ، همگي را خبرنگاران از خود درآورده اند!
او مي گفت که مطمئن است که سندي براي اثبات اين که آن حرف ها را زده وجود ندارد. من هم در همان جا در يک جمله صراحتا گفتم که والله سندش وجود دارد.
دو سه جمله ي ديگر هم بين من و آقاي کوچک زاده رد و بدل شد که اصلا دوست ندارم با نقل آنها آن هم بدون سند، براي خودم شر درست کنم، اما صحبت هايش مانند ادبياتي بود که در رسانه ها منتشر شده بود. بعدش هم بدون خداحافظي در حالي که هنوز صحبت تمام نشده بود، سرش را برگرداند، وارد صف نمازگزاران شد و به نماز ايستاد.
چند دقيقه ي بعد، دوباره ديدمش، جلو رفتم و گفتم که با او خداحافظي نکرده ام، دستش را دراز کرد به طوري که انگار از روي اجبار است، و گفت "خداحافظ".
گفتم: "بهتر است يک نماينده ي مجلس صبورتر از اينها باشد"، گفت: "ما آمادگي همه نوع حرف شنوي و توهين را داريم". و ادامه داد: "به خانمت بگو حتما استغفار کند".
اتفاقا اين بار مطهره در کنارم بود، به کوچک زاده سلامي کرد و گفت "انشاءالله همه براي کارهايشان استغفار کنند!".
به ياد اعتراض و تحصنمان در جلوي خانه ي ملت افتادم، سه روز از صبح تا ظهر، اما جالب اين که ککشان هم نگزيد و آقاي حداد عادل در حمايت از کوچک زاده ي آبادگراني از تريبون مجلس گفت که نمايندگان بايد به خاطر کارهاي ما خبرنگاران، لباس عزا بپوشند!
سلام
پاسخحذفخاطره جالبی بود.اگرخواستی سری هم به مابزن.