یادداشتی درباره ی "تدابیر" مواجهه با قطعنامه ی اخیر تحریم ایران اخیرا از سوی یکی از مخالفان دولت (یا حکومت؟!) منتشر شده است. انگار " تقدیر " ملت ایران این است که دولتی آنچنان و مخالفانی اینچنین دارد.
ببینیم واقعا امروز که تمام دنیا دست به یکی کرده اند از شرق تا غرب، از چین گرفته تا آمریکا، در چنین موقعیتی که همگی قطعنامه ی تحریم 1929 را امضا کرده اند آیا وقت صدور یادداشت یا بیانیه ای با هشدارهای عجیب و غریب و کوبیدن بر طبل نامشروع بودن این و آن است یا وقت تقویت اتحاد ملی؟
آیا این عقلانی است که اگر انتقادی به دولت داریم به همان شیوه یا حتی بدتر از آن عمل کنیم؟ اگر تصور می کنیم که احمدی نژاد برای ژست گرفتن گاهی حرف هایی می زند که ناپسند است، چرا خودمان به جای محکوم کردن صریح تحریم کنندگان، بر عکس برای صدور آن قطعنامه توجیه می آوریم؟ اینها چه کم از بذله گویی فلان کس دارد؟
ژست روشنفکرانه ی سال گذشته چه نتیجه ای داشت که امروز با چنین ژست های نابجا بخواهیم نفتی بر آتش افروخته بریزیم به جای تقویت اتحاد ملت در مقابل تحریم کنندگان. مردم از سیاسی کردن همه چیز خوششان نمی آید، این طور نمی شود حمایت شان را جلب کرد که هیچ؛ فقط کسانی برایمان دست می زنند که نمی دانند چه خاکی با این خودزنی ها بر سرمان می شود. به خدا همه ی اتفاقات جهان پس از 22 خرداد 88 به آن انتخابات برنمی گردد؛ از جمله اتفاقات اخیر بازار تهران هیچ ربطی به جنبش سبز ندارد که دوستان بدشان نمی آید همه چیز را به آن ربط بدهند.
دولت های قلدر جهان از روسیه و چین تا آمریکا و اروپایی ها خود به خوبی می دانند که اگر ما مردم دولت را "نامشروع و سرکوبگر و در حال جنگ با ملت" بدانیم، چنین دولتی "نمی تواند در مقابل تهدیدات بیگانه مقاومت نماید". آنها اساسا دنبال یک چراغ سبز و تبلیغات بر روی آن هستند تا بر فشارها بیافزایند و آتش بگشایند؛ آن را هم که ما به دست خود می نویسیم و پایش را امضا می کنیم.
مگر آمریکا که میدان داری این دشمنی ها با کشور ایران است دولت های دیگر بعد انقلاب را مشروع تر می دانسته که حالا این دولت را مشروع بداند؟ از نظر آنها نه دولت احمدی نژاد مشروعیت دارد و نه حتی دولت های دیگر خواه موسوی، کروبی یا محسن رضایی هم مشروعیت نمی داشتند.
چرا، چرا وقت نمی شناسیم و چرا برای "ایران" حاضر نمی شویم کمی از غرور خود بکاهیم و کمی به جای لفاظی و ماهی گرفتن از آب گل آلود سیاست، از ولوله انداختن به جان مردم و نگرانی آنها بکاهیم. چرا یادمان می رود که در زمان جنگ تحمیلی نقد های نهضت آزادی به سیاست های دولت را تضعیف کننده ی کشور محسوب می کردید و حالا چون جایمان عوض شده است این نقدها می شوند "تدبیر"؟ الان پیشنهاد برگزاری رفراندوم می دهیم اما مگر برای پایان دادن به جنگ بعد از فتح پیروزمندانه ی خرمشهر هم باید رفراندوم برگزار می شد و نشد؟
قطعا باید دولت همه چیز را به مردم بگوید، همه واقعیت ها را باید گفت تا مردم در جریان قرار گیرند اما مگر زمانی که سیلوهایمان از گندم خالی بود به مردم همه چیز را همان روز می گفتیم؟ نمی گفتیم چون نباید توی دل مردم خالی می شد برای همین ماشین های خالی را در شهر می چرخاندیم و البته این سیاستی کاملا درست بود. درباره ی امروز دولت احمدی نژاد هم همین طور است، قطعنامه ای صادر شده است که کاملا سیاسی است و روش ها و اظهارنظرها هم می تواند بر تاثیر ان بیافزاید یا ارزش آن را کاهش بدهد.
البته که ما با روش های دولت موافق نیستیم، آقای خاتمی یک شیوه ای برای تعامل با دنیا داشت و آقای احمدی نژاد هم شیوه ی خاص خودش را دارد. قطعا از نظر ما خاتمی بهتر می توانست در عرصه ی بین المللی از منافع ایران دفاع کند و از نظر ما احمدی نژاد اشتباهاتی انکار نشدنی دارد اما اول نباید از دایره ی انصاف خارج شویم و دوم باید بدانیم که مسوولیت مخالف دولت کمتر از خود دولت نیست و اشتباه هر کدام می تواند خیانت به مردم باشد.
از خود بپرسیم که آیا صادر کنندگان قطعنامه ی 1929 تحریم ایران از چنین یادداشت ها و اظهارنظرهایی ناراحت می شوند یا از شادی پر می گیرند و آن را به بهانه های خود بر علیه "ایران" می افزایند؟
پینوشت: حضرت حافظ می فرماید:
چون که تقدیر چنین است، چه تدبـیـر کـنـم؟! "
حالا وضعیت ماست، تا ما طور دیگری فکر نکنیم " تقدیر " ما همین است یعنی اوضاع به همین منوال خواهد بود و دولت و مخالفانش برایمان اینچنین " تدبیر " می کنند. ای کاش مردم فارغ از این که طرفدار کدام طیف سیاسی هستند یا اصلا نیستند به آنها تذکر بدهند که منافع ملی را فدای منافع باندی خود نکنید. این تنها تدبیری است که تقدیر ما را تغییر می دهد وگرنه با حمایت از این یا آن تقدیر اینچنین خواهد بود.

جانا سخن از زبان ما می گویی!
پاسخحذفاز کسی مثل موسوی که اهمیت استقلال و اصالت قدرت قدرتمندان جهان را می شناسد تعجب می کنم که چرا در برابر نگاه خارجی به جای تاکید بر ظلم قدرتمندان بر اشکال سیاستمداران داخلی تکیه می کند و بر ضعفهای داخلی انگشت می گذارد.
اشاره به سیلوهای خالی و نهضت آزادی هم بسیار بجا بود.
بنده بر خلاف شما یک موسوی واقعی (نه موسوی لج کرده با حکومت) را از خاتمی در سیاست خارجی موفق تر می دانم
غافلگیر شدم... مدتی بود که بخاطر نوشته هایتان مبنی بر "لزوم موضعگیری موسوی در برابر 5+1"و قبل تر، برای "اجتناب از تحریک به هیجان در خرداد ماه" وبلاگ جنابعالی را چک میکردم تا واکنش تان را [که به دلایلی برایم جذاب است] در قبال بیانیه ی لغو راهپیمایی بیست و دوم و موضع گیری موسوی نسبت به قطعنامه (در دیدار با خاتمی) و یادداشتش را ببینم...
پاسخحذفدر مورد لغو راهپیمایی که هیچ ننوشتید و یادداشت را هم اینچنین به باد انتقاد گرفتید بدون اینکه خیرخواهی آشکار موجود در سطر سطر آن را ببینید (حتی اگر در برخی انتقادهای شما به انتقادهای آقای موسوی هم صحیح باشد، اما لحن نوشته تان خیرخواهانه نیست یا لااقل، اینطور بنظر نمیرسد و نوعی کینه ورزی را میتوان دید وقتی میگویید "...انگار تقدیر ملت ایران این است که دولتی آنچنان و مخالفانی اینچنین دارد..." و برای مثال سعی میکنید اسم موسوی را نیاورید و او را تا احمدی نژاد تنزل دهید، همانگونه که قبلا هم اینکار را کردید...
خوشا به حال کسانی مثل شریعتمداری که به کاریکاتور نیک آهنگ میخندند و از نوشته های شما لذت میبرند؛ با همین نوشته ها "گفتم گفت" مینویسند و صفحه دومشان را آذین میبندند و البته، ساده نباشید... یادداشت ابطحی و واکنش کیهان همین چند وقت پیش را به یاد آورید...
انتقاد ضروریست، اما کینه توزی... حتی دیگر جذاب هم نیست!
با احترام فراوان، و عذر خواهی اگر جایی بیربط یا تند رفتم.
بازهم فیلتر شدم
پاسخحذف